تفسير مجمع البيان جلد ۹

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


/ سوره اعراف / آيه هاى 126 - 103

103 . ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى بِاياتِنآ اِلى فِرْعَوْنَ وَمَلاَئِه فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ.

104 . وَقالَ مُوسى يافِرْعَوْنُ اِنّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ.

105 . حَقيقٌ عَلى اَنْ لا اَقُولَ عَلَى اللَّهِ اِلاَّ الْحَقَّ قَد جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاَرْسِلْ مَعِىَ بَنى اِسرآئيلَ.

106 . قالَ اِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِاتِهٍ فَاْتٍ بِهآ اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ.

107 . فَاَلْقى عَصاهُ فَاِذا هِىَ ثُعْبانٌ مُبينٌ.

108 . وَنَزَعَ يَدَهُ فَاِذا هِىَ بَيْضآءُ لِلنَّاظِرينَ.

109 . قالَ الْمَلَاُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ اِنَّ هذا لَساحِرٌ عَليمٌ.

110 . يُريدُ اَنْ يُخْرِجَكُمُ مِنْ اَرْضِكُمْ فَماذا تَاْمُرُونَ.

111 . قالُوآ اَرْجِهْ وَاَخاهُ وَاَرْسِلْ فِى الْمَدآئِنِ حاشِرين.

112 . يَاْتُوكَ بِكُلِّ ساحِرٍ عَليمٍ.

113 . وَجآءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوآ اِنَّ لَنا لَاَجْراً اِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبينَ.

114 . قالَ نَعَمْ وَاِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ.

115 . قالُوا يامُوسى اِمَّآ اَنْ تُلْقِىَ وَاِمَّآ اَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقينَ.

116 . قالَ اَلْقُوا فَلَمَّا اَلْقَوْا سَحَرُوآ اَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجآؤُ بِسِحْرٌ عَظيمٍ.

117 . وَاَوْحيْنآ اِلى مُوسى اَنْ اَلْقِ عَصاكَ فَاِذا هِىَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُون.

118 . فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُون.

119 . فَغُلِبُوا هُنا لِكَ وَانْقَلَبُوا صاغِرينَ.

120 . وَاُلْقِىَ السَّحَرَةُ ساجِدينَ.

121 . قالُوا امَنَّا بِرَبِّ الْعالَمينَ.

122 . رَبِّ مُوسى وَهرُونَ.

123 قالَ فِرْعَونُ ءَامَنْتُمْ بِه قَبْلَ اَنْ اذَنَ لَكُمْ اِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِى الْمَدينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهآ اَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ.

124 . لَاُقَطِّعَنَّ اَيْديَكُمْ وَاَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثَمَّ لَاُصَلِّبَنَّكُمْ اَجْمَعينَ.

125 . قالُوا اِنَّآ اِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ.

126 . وَما تَنْقِمُ مِّنآ اِلاَّ اَنْ امَنَّا بِاياتِ رَبِّنا لَمَّا جآءَتْنا رَبَّنآ اَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَتَوَفَّنا مُسْلِمينَ.

ترجمه

103 - آن گاه موسى را پس از آنان [كه همگى از پيامبران بودند،] با نشانه هاى [روشن ] خود به سوى فرعون و سردمداران جامعه او برانگيختم؛ امّا آنان [با سركشى و حق ستيزى خويش ] به آن [پيام آسمانى كفر ورزيدند و] ستم روا داشتند؛ پس [نيك ]بنگر كه فرجام [كار] تبهكاران چگونه بود!

104 - و موسى [پس از قرارگرفتن در برابر ديكتاتور خودكامه عصر خويش به او ]گفت: اى فرعون، بى ترديد من پيام آورى از سوى پروردگار جهانيانم.

105 - زيبنده است كه بر خدا جز [بر اساس ] حق [گفتارى ] نگويم. من [نشانه و ]دليل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده ام، بنا بر اين فرزندان اسرائيل را [از اسارت نظام دوزخى خويش رها ساز و] به همراه من بفرست.

106 - [فرعون ] گفت: اگر نشانه اى [از سوى خدايت ] آورده اى، آن را [براى ما ]بياور [و ارائه ده ].

107 پس [موسى ] عصاى خويش را [در برابر آنان به زمين ] افكند و به ناگاه آن [عصا به صورت ] اژدهايى نمايان گرديد.

108 - و [نيز] دست خويش را [از گريبان ] بركشيد و يكباره آن [دست معجزه آسا ]براى بينندگان سپيد [و درخشان ] شد.

109 - سردمداران قوم فرعون گفتند: راستى كه اين [مرد ]افسونگرى [ماهر و ]داناست.

110 - مى خواهد شما را از سرزمين تان بيرون كند، اينك [در مورد او] چه مى فرماييد؟

111 - [آن گاه به فرعون ] گفتند: [درباره ] او و برادرش [شتاب مكن و كارِ] آن دو را به تأخير افكن و گرد آورندگانى به شهرها گسيل دار.

112 - تا هر جاودگر [كار آزموده و] دانايى را نزد تو بياورند.

113 - و جادوگران نزد فرعون آمدند [و] گفتند: اگر ما [بر آن دو ]چيره گرديم پاداشى [شايسته ] خواهيم داشت؟

114 - [فرعون ] گفت: آرى، و بى گمان [افزون بر پاداش شكوهبار ]از مقرّبان [دربار] من [نيز] خواهيد بود.

115 - [سر انجام روز موعود فرارسيد وجادوگران در برابر موسى صف كشيدند و ]گفتند: اى موسى، يا تو [در آغاز پيكار عصايت را] خواهى افكند يا ما باشيم كه [آنچه به همراه داريم ]خواهيم افكند.

116 - گفت: شما بيفكنيد. پس هنگامى كه [ابزارهاى افسون خويش را ]افكندند، ديدگان مردم را افسون كردند و آنان را سخت به هراس افكندند و جادويى سهمگين [پديد] آوردند.

117 - و ما به موسى وحى نموديم كه: عصاى خويش را بيفكن [و نگران نباش. او عصايش را افكند] و ناگهان آن [عصا به صورت مارى بزرگ در آمد و] آنچه را [افسونگران ] به دروغ نمايش مى دادند به سرعت بر مى گرفت [و مى بلعيد].

118 - و آن گاه حق به اثبات رسيد و آنچه [افسونگران ] انجام مى دادند باطل [و نابود] شد.

119 - و [درست ] آنجا بود كه [فرعون و همدستانش ] با شكست رو به رو شدند و حقير [ورسوا] گشتند.

120 - وافسونگران [با ديدن معجزه بزرگ موسى ] به سجده افكنده شدند.

121 - [و] گفتند: ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم.

122 - [به ] پروردگار موسى و هارون.

123 - فرعون [به آنان روى آورد و در اوج خشم و حقارت ]گفت: آيا پيش از آن كه من به شما اجازه دهم، به او [و خدايش ]ايمان آورديد؟! راستى كه اين [كارتان توطئه و ]نيرنگى است كه در اين شهر انديشيد تا مردمش را از آن بيرون برانيد. پس به زودى خواهيد دانست [كه چه سرنوشت تلخى در انتظار شماست ]؟

124 - من دست ها وپاهاى شما را [به عكس يكديگر]، يكى از راست و يكى از چپ خواهم بُريد، آن گاه همگى شما را به دار خواهم كشيد.

125 - [آنان با شهامت تحسين برانگيزى ] گفتند: [بر شرارت تو شكيبايى خواهيم ورزيد؛ چرا كه ] ما به سوى پروردگار [پرمهر خويش ] باز مى گرديم [و پاداش اين پايدارى و حقگرايى را از او دريافت خواهيم داشت.]

126 - و تو جز بدين سبب [بر ما خرده نمى گيرى و] ما را به كيفر نمى رسانى كه ما به نشانه هاى پروردگار خود - آن گاه كه برايمان آمد - ايمان آوريم. [و دست به سوى آسمان گشودند و نيايشگرانه گفتند:] پروردگارا شكيبايى [و پايدارى بسيار ]بر [دل هاى ]ما فروريز و مارا مسلمان بميران.

نگرشى بر واژه ها

بعث: انگيزش و گسيل داشتن.

عصا: چوب خشك؛ اين واژه در اصل به مفهوم سرباز زدن و خوددارى است؛ و چوب خشك را بدان دليل كه از خم شدن و شكستن خود دارى مى كند، عصا مى گويند.

القاء: افكندن.

ثعبان: اژدها، ماربزرگ.

نزع: كندن و جداكردن چيزى از چيز ديگر.

سحر: افسونگرى، جادوگرى و انجام كارهايى كه به اعجاز شباهت دارد.

افك: دروغ، وارونه كردن و ناقص و نادرست نشان دادن كار يا چيزى به ديگران.

وقوع: افتادن، پديد آمدن.

حق: چيزى كه برابر باحكمت و خرد است، و نيز در اصل به مفهوم درست، راست، ثابت، سهم و نصيب هر كس و ضد باطل و بيداد آمده است.

غلبه: چيرگى و پيروزى.

صاغر: ذليل.

صلب: به دار آويختن، به چوب بستن.

نقمة: كيفر و انتقام.

افراغ: ريختن آنچه در ظرف است.

صبر: شكيبايى.

تفسير مبارزه روشنگرانه موسى با استبداد و سركوب پس از ترسيم پرتوى از سرگذشت پيامبران پيشين به رسالت و سرگذشت موسى پرداخته و مى فرمايد:

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى بِاياتِنآ اِلى فِرْعَوْنَ وَمَلاَئِه

پس از پيامبران و جامعه هايى كه سرگذشت آنان به تابلو رفت، موسى را با دليل ها و برهان هاى روشن خودمان به سوى فرعون و سردمداران جامعه اش فرستاديم.

فَظَلَمُوا بِها

به باور برخى از جمله «جبايى» و «حسن» منظور اين است كه آنان با انكار آيات ونشانه هاى ما ستمكار شدند و به خود ستم كردند. امّا به باور برخى، آنان كفر را به جاى ايمان قرار دادند و حقايق را واژگون نمودند؛ چرا كه ستم به اين مفهوم است كه چيزى را در مورد خود به كار نبرند.

فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ.

پس بنگر كه سر انجام كار تبهكاران چگونه است و آنان به چه صورت نابود شدند.

موسى هنگامى كه در برابر فرعون قرار گرفت رو به او كرد و به رساندن پيام خدا و بيان و توضيح موقعيت خويش پرداخت. در اين مورد مى فرمايد:

وَقالَ مُوسى يافِرْعَوْنُ اِنّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ.

و موسى گفت: هان اى فرعون! من پيامبر و فرستاده پروردگار جهانيان به سوى تو و جامعه هستم.

به باور «وهب» نام فرعون، «وليد بن مصعب» بود و اين، همان كسى است كه معاصر حضرت يوسف عليه السلام بود. گفتنى است كه از روز ورود «يوسف» به مصر تا بعثت موسى چهار صد سال فاصله بود.

و افزود:

حَقيقٌ عَلى اَنْ لا اَقُولَ عَلَى اللَّهِ اِلاَّ الْحَقَ

به باور «زجاج» منظور اين است كه: بر من زيبنده است كه درباره خدا چيزى جز به حق نگويم. امّا به باور علاّمه زمخشرى منظور اين است كه: بر من لازم است كه هماره در بيان حق پيشگام و پيشتاز باشم.

از ديدگاه «فرّاء» واژه «على» به مفهوم «باء» مى باشد و منظور اين است كه: براى من جز بيان حق و عدالت زيبنده نيست.

و از ديدگاه «ابو عبيده» منظور اين است كه: خدا رساندن پيام خود را بر من واجب ساخته و من درباره خدا چيزى جز حق بر زبان نمى آورم.

قَد جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ

من از سوى پروردگار شما آمده ام و او به من دليلى روشن و معجزه اى آشكار ارزانى داشته است.

فَاَرْسِلْ مَعِىَ بَنى اِسرآئيلَ.

بنابر اين فرزندان اسرائيل را از كمند اسارت نظام اختناق آور و بسته و دوزخى خويش رها ساز، تا آنان را به سرزمين موعود و مقدّس برم.

گفتنى است كه اسرائيليان در اسارت قبطى ها بودند و از آنان هماره به صورت بى رحمانه اى در ساختن خانه ها، تهيه آب و غذا، نظافت شهر و ديگر كارهاى خدماتى و جانفرسا استفاده مى شد و به جاى دريافت پاداش و دستمزد سخت تحقير و سركوب مى شدند.

آن گاه در ترسيم پاسخ فرعون به دعوت موسى مى فرمايد:

قالَ اِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِاتِهٍ فَاْتٍ بِهآ اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ.

فرعون گفت: اگر بر رسالت خويش دليل و معجزه اى دارى و به راستى درست مى گويى آن را ارائه ده.

قدرت نمايى شگرف موسى سخن فرعون سخن درستى بود كه از موسى در برابر دعوت و ادّعاى پيام رسانى و رسالت خويش دليل و برهان خواست. و آن حضرت نيز به قدرت نمايى و اعجاز تكاندهنده و شگرفى دست زد كه مى فرمايد:

فَاَلْقى عَصاهُ فَاِذا هِىَ ثُعْبانٌ مُبينٌ.

پس او در برابر تقاضاى فرعون عصاى خويش را به زمين افكند كه ناگاه به صورت مارى بزرگ و سهمگين پديدار شد؛ به گونه اى كه براى هيچ تماشاگرى ترديدى نماند كه عصا به راستى به مارى وحشتناك تبديل شده است.

به باور برخى، هنگامى كه عصا به صورت اژدهايى دهشتناك پديدار گشت، بارگاه استبدادى فرعون را كه پرزرق و برق بود و هشتاد ذراع طول آن به شمار مى رفت، ميان دو فك خود گرفت، و فرعون با ترس و وحشت از تخت فرود آمد و پا به فرار نهاد؛ و از پى او، تماشاگران نيز پا به فرار نهادند.

آن گاه فرعون از موسى تقاضا كرد كه آن اژدها را بگيرد؛ و وعده داد كه به خداى يكتا ايمان خواهد آورد. و از پى آن رويداد موسى دست گشود و به قدرت خدا، آن اژدها به صورت عصا در دست او بازگشت.

به باور برخى ديگر، طول اژدها به هشتاد ذراع مى رسيد.

در اين هنگام فرعون به موسى گفت كه آيا معجزه ديگرى نيز دارد؟

وَنَزَعَ يَدَهُ فَاِذا هِىَ بَيْضآءُ لِلنَّاظِرينَ.

او پاسخ داد: آرى، و آن گاه دست خويش را به گريبان و يا زير بغل برد، و هنگامى كه برآورد، ديدند گويى سپيد تر و درخشنده تر از خورشيد بود. و زمانى كه دست خود را به آستين خويش برد، به صورت پيش درآمد.

چرا؟

چرا قرآن شريف در آيه اى اين گونه بيان مى كند كه عصاى موسى به مارى كوچك تبديل شد، اما در اين آيه و آيات ديگر، از آن به اژدها يا مارى بزرگ تعبير مى كند؟ آيا در هر مورد به يك صورت پديدار شد يا دليل ديگرى دارد؟

پاسخ

پاسخ اين است كه هر كدام از دو تعبير نشانگر واقعيت جداگانه اى است، چرا كه به باور برخى، آن حضرت در آغاز رسالت هنگامى كه عصا را مى افكند، به صورت مار كوچكى در مى آمد، امّا آن گاه كه با فرعون رو به رو گرديد وعصا را افكند، ناگهان به صورت اژدهايى سهمگين و هراس انگيز پديدار شد. با اين بيان دو تعبير بيانگر دو مورد و دو حقيقت است، امّا به باور برخى بدان دليل در قرآن از آن مار هراس انگيز به «جانّ» تعبير شده است كه از نظر سرعت و شتاب به «جنيّان» شباهت داشت، و اين كار خود اعجازى حيرت انگيزتر مى نمود. با اين بيان مى توان گفت در اصل به يك تعبير بيان شده است.

داستان عصاى موسى در مورد ريشه و تبار حضرت موسى عليه السلام در تفسير سوره بقره سخن رفت، و در آينده نيز سخن خواهد آمد؛ امّا اينك سخنى در مورد عصاى مشهور اوست كه در مورد آن، دو نظر آمده است:

1 - گروهى بر آنند كه اين عصا را هنگامى كه موسى به مدين وارد گرديد، فرشته اى از آسمان برايش آورد.

2 - امّا برخى بر اين باورند كه اين همان عصاى «آدم» است كه آن را از بهشت آورده بود و در ميان نسل او دست به دست گرديد تا به شعيب و از آن به حضرت موسى رسيد.

اين عصا به همراه چهل عصاى ديگر از ميراث پيشينيان بود و همه آنها در خانه شعيب بودند. هنگامى كه موسى به مدين رفت و با آن پيامبر بزرگ خدا آشنا شد و آن قرار داد مشهور را امضا كرد، شعيب به او دستور داد كه يكى از آن عصاها را برگيرد و به همراه داشته باشد؛ و موسى دست برد و اين عصا را برگرفت. شعيب به او گفت آن عصا را بدهد و ديگرى را برگزيند؛ امّا هر بار كه دست گشود، همان عصا به دست او آمد، و شعيب سرانجام پذيرفت.

هنگامى كه موسى رهسپار مصر گرديد و در راه خود آتشى نظرش را جلب كرد و به سوى آن آمد، ندايى جان بخش از دل درخت طنين افكن شد كه: هان اى موسى! من هستم، من! منم خداى بى همتا؛ و آنگاه دستور رسيد كه عصاى خويش را به زمين افكند. او، آن را افكند كه به صورت مارى نمايان گرديد. موسى هراسان شد و فرار را برگزيد كه ندا آمد كجا؟ آن را برگير و نترس!

او به فرمان خدا در خويشتن شهامتى وصف ناپذير احساس كرد و دست گشود و آن مار را برگرفت و ديد كه به صورت عصا در آمد.

و نيز آن حضرت براى دعوت فرعون و دار و دسته تبهكار او به فرمان خدا به كاخ او رفت و آنجا نيز هنگامى كه از او دليل و برهانى روشن خواستند، همان عصا را افكند كه در آنجا، به خواست خدا و قدرت او به اژدهايى سهمگين و بزرگ تبديل شد.

پاره اى آورده اند كه پيامبران براى دورى گزيدن از خود بزرگ بينى و احساس قدرت كاذب و براى مصون ماندن از آفت هست سوز تكبّر، عصا به دست مى گرفتند؛ و پيامبر گرامى نيز فرمود: عصا به دست گيريد كه از سنت پيامبران خداست.

و نيز فرمود: هركس به سفر رود و عصا در دست داشته باشد، خداى توانا او را از خطر و از دزد زدگى امنيّت مى بخشد تا به خانه اش باز گردد؛ و هفتاد فرشته براى او آمرزش مى طلبند تا باز گردد و عصارا برزمين نهد؛ و آن گاه به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت كه: و لما توجّه تلقاء مدين...(15)

آغاز رويارويى و نخستين واكنش در برابر رسالت موسى پس از دعوت موسى و ارائه دليل و برهان بر درستى دعوت خويش، نخستين عكس العمل پديدار گرديد كه قرآن در اين مورد مى فرمايد:

قالَ الْمَلَاُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ اِنَّ هذا لَساحِرٌ عَليمٌ.

گروهى از زور داران دربارستم، پس از شنيدن دعوت آسمانى موسى و ديدن معجزه شگرف او، به جاى حق پذيرى و ايمان، در انديشه فريب مردم برآمدند و گفتند: راستى كه اين مرد افسونگرى ماهر و داناست.

و بسان سياست بازان تاريك انديش و خودكامه به تهمت تراشى و دروغ پردازى روى آوردند كه:

يُريدُ اَنْ يُخْرِجَكُمُ مِنْ اَرْضِكُمْ فَماذا تَاْمُرُونَ.

او بر اين انديشه است كه با فرهنگ ساخته و پرداخته و ضد ملى خويش، دل و مغز فرزندان اسرائيل را با خود همراه ساخته و با كمك آنان بر شما پيروز گردد و شما را از وطن و سرزمين تان براند، اينك در اين مورد چه مى گوييد؟!

به باور برخى اين مطلب را سردمداران دربارى با يكديگر در ميان مى نهادند؛ امّا به باور برخى ديگر اين را به فرعون مى گفتند. و بدان دليل به صورت جمع آمده است كه منظور بزرگداشت مقام و موقعيت زمامدارشان بود. و «جبايى» و «فرّاء» بر آنند كه گويى اين سخن را فرعون با مردم در ميان نهاده است.

و در مقام چاره انديشى و رويارويى با موسى كه پرچم آزادى و زنده ساختن حقوق بشر را بر افراشته بود، تئوريسين هاى استبداد رو به بت بزرگ خويش آوردند كه:

قالُوآ اَرْجِهْ وَاَخاهُ

موسى و برادرش را اينك مهلت ده و درمورد آنان شتاب مكن.

به باور «زجاج» منظور اين است كه: آنان به ديكتاتور بزرگ خود گفتند: موسى و برادرش را اينك مهلت ده و درمورد آنان شتاب مكن؛ چرا كه اگر شتابزدگى نشان دهى به سود آنان و زيان نظام تمام خواهد شد. امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: موسى و برادرش را به زندان بفرست.

به باور ما اين ديدگاه درست نيست؛ چرا كه او با ديدن آن معجزه شگرف از موسى، خود را به گونه اى باخته بود كه در آن روزها جرئت و جسارت چنين كارى را نداشت.

وَاَرْسِلْ فِى الْمَدآئِنِ حاشِرين.

به باور «مجاهد» و سدّى» منظور اين است كه: كسانى را به شهرها گيسل دار تا افسونگرانى كه درگوشه و كنار هستند و در كار خويش مهارت دارند، همه را نزد تو بياورند.

يَاْتُوكَ بِكُلِّ ساحِرٍ عَليمٍ.

«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: بيش از هفتاد تن از گارد ويژه فرعون، كه از نيروهاى زبده واز محافظان و مراقبان و پيشمرگان فرعون بودند براى انجام اين كار بسيج شدند.

سپاه فريب و نيرنگ فرعون دراين آيه شريفه جريان رويارويى افسونگرانِ چيره دست با موسى را به تابلو مى برد و مى فرمايد:

وَجآءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ

سر انجام پس از تلاش هاى گسترده حكومت، ساحران چيره دست و سپاه تبليغات فكرى و هنرى استبداد در دربار فرعون گرد آورده شدند. شمار اين ارتش بزرگ تبليغاتى را از هفتاد تن تا هفتاد دو تن و تا پانزده هزار و سى هزار و هفتاد هزار نيز برآورد كرده اند.

قالُوآ اِنَّ لَنا لَاَجْراً اِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبينَ.

افسونگران هنگامى كه با فرعون ديدار كردند از او پرسيدند: اگر ما موسى را در اين پيكار با شكست از ميدان به در كنيم، آيا پاداش فراوانى خواهيم داشت؟

گفت: آرى، هم پاداشى درخور خواهيد داشت و هم مقرّب درگاه ماخواهيد شد و به مقام و رتبه والايى خواهيد رسيد.

اين وعده ها نشانگر شرايط لرزان نظام فرعون و واماندگى او در برابر دعوت موسى است.

در ادامه آيات مى فرمايد:

115 - قالُوا يامُوسى اِمَّآ اَنْ تُلْقِىَ وَاِمَّآ اَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقينَ.

افسونگران گفتند: هان اى موسى! يا نخست تو عصاى خويش را بيفكن يا ما نخست عصاهاو ريسمانهاى خود را به ميدان مى آوريم و مى افكنيم.

قالَ اَلْقُوا

موسى گفت: شما بيفكنيد.

به باور برخى اين جمله براى هشدار است؛ و به باور برخى ديگر منظور اين است كه آنچه بايد و حقيقت دارد بيفكنيد و به ميدان پيكار وارد سازيد و نه آنچه فريب و دروغ است و تباهى و فتنه پديد مى آورد.

پاره اى نيز بر آنند كه منظور موسى اين بود كه: اگر به راستى خود را بر حق مى دانيد بيفكنيد.

فَلَمَّا اَلْقَوْا سَحَرُوآ اَعْيُنَ النَّاسِ

پس هنگامى كه افسونگران به ميدان كارزار آمدند و آنچه داشتند بر زمين افكندند، ديدگان تماشاگران را جادو كردند و با شگرد خاصّى چوبها و ريسمانهايى را كه در آنها به سبك ويژه اى جيوه تعبيه شده بود، در برابر حرارت خورشيد به حركت درآوردند و همه مردم ساده لوح و نا آگاه را به اشتباه انداخته و مسحور كار خويش ساختند؛ چرا كه آنان نمايشهايى ارائه مى كردند كه واقعيت نداشت.

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه سحر وافسون چيزى بى اساس است؛ چرا كه اگر واقعيت داشت و آن چوبها و ريسمانها به راستى به مار تبديل شده بودند، خدا نمى فرمود: آنان ديدگان مردم را جادو كردند و فريفتند، بلكه مى فرمود: آنها آن چوبها و ريسمانها را به صورت مار درآوردند.

افزون بر اين آيه، در آيه ديگرى در پوچ و بى حقيقت بودن سحر مى فرمايد:

... فأذا حبالهم وعصيُّهُم يُخيّل إليه من سحرهم أنهاتسعى(16)

پس ناگهان ريسمانها و عصاهاى آنان بر اثر افسونشان، در نظر او چنين مى نمود كه گويى آنها به شتاب مى خزند.

وَاسْتَرْهَبُوهُمْ

و براى ايجاد رعب وحشت در ميان مردم و جازدن كارشان به مردم مى گفتند: اى داد كه از خطر فرار كنيد و بر جانتان بترسيد! و بدين سان تماشاگران را به ترس انداختند.

وَجآؤُ بِسِحْرٌ عَظيمٍ.

و سحرى بزرگ به ميدان آوردند؛ چرا كه نهايت تلاش خود را نموده و همه مهارتها و شگردها را به كار انداخته بودند. از اين رو فريب آنان بزرگ مى نمود و مردم را غرق در بهت و شگفتى كرده بود.

افزون بر چگونگى كار، شمار افسونگران و عصاها و ريسمانهاى آماده شده بسيار فراوان بود؛ و زمانى كه در يك ساعت مقرّر چندين هزار مار و افعى نمايش داده شد، اين منظره براى توده بى خبر از سحر و افسون وحشت انگيز و بهت آور بود، و بدين جهت از آن به سحر عظيم تعبير شده است.

درخشش خورشيد حقيقت در يكى دو آيه اى كه گذشت جريان افسون بزرگ سپاه تبليغاتى فرعون ترسيم گرديد، و اينك در اين آيه شريفه رويارويى موسى عليه السلام با افسونگران را به تابلو مى برد و مى فرمايد:

وَاَوْحيْنآ اِلى مُوسى اَنْ اَلْقِ عَصاكَ فَاِذا هِىَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُون.

و ما به موسى وحى نموديم كه عصاى خويش را با ايمان و اقتدار بيفكن. او چنين كرد، و هنگامى كه افكند، به ناگاه آن عصاى ساده به صورت اژدهاى هراس انگيز نمايان شد و همه مارها و ريسمانها و بافته هاى افسونگران را بلعيد.

و مى افزايد:

فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُون.

و سرانجام حق آشكار گرديد و نيرنگهاى بى اساس باطل شد.

اين ديدگاه از «جبايى» است. او مى افزايد: آشكار شدن حق و طلوع خورشيد حقيقت از اين نظر بود كه افسونگران هنگامى كه با معجزات شگرف موسى رو به رو شدند، به تناسب آگاهى خويش از دانش و شگرد افسونگرى و سحر پردازى، خوب دريافتند كه كار موسى يك كار آسمانى است و نه زمينى، كارى است كه جز آفريدگار هستى ديگرى توان انجام آن را ندارد.

آنان در آن روز تاريخى سه معجزه بزرگ از موسى نگريستند و حقيقت را دريافتند:

1 - معجزه نخست اژدها شدن عصاى ساده موسى بود.

2 - معجزه دوّم بلعيدن همه آن ساخته ها و بافته هاى آنان.

3 - و سومين معجزه عصا شدن ديگر باره آن اژدهاى سهمگين بى آن كه با همه آنچه بلعيده بود چيزى از آن كم يا زياد گردد.

آنان با نگرش بر اين سه كار بزرگ و شگفت انگيز دريافتند كه كار او از ديگر انسان ها ساخته نيست؛ از اين رو خورشيد حقيقت در نظر شان درخشيدن گرفت و زبان گشودند و به يكتايى خدا و رسالت موسى گواهى دادند. و اين اسلام و ايمان آگاهانه و شجاعانه و بهنگام روشنفكران و هنرمندان عصر، شكستى سهمگين و خرد كننده براى استبداد فريبكار و خشونت كيش حاكم بود.

و آن گاه در اشاره اى روشنگر به ره آورد اين مبارزه مى فرمايد:

فَغُلِبُوا هُنا لِكَ وَانْقَلَبُوا صاغِرينَ.

سرانجام فرعون و دار و دسته خشن و تبهكارش خوار و مغلوب شدند و با بهت و خود باختگى وصف نا پذيرى به رسوايى و حقارت تن سپردند و موسى و يارانش را رها ساختند.

روشنفكران حق جو و نو انديش در ادامه اين سرگذشت درس آموز، قرآن در ترسيم ره آورد ديگر مبارزه حق و باطل مى فرمايد:

وَاُلْقِىَ السَّحَرَةُ ساجِدينَ.

و آن گاه كه افسونگران و روشنفكران عصر موسى در يافتند كه اين نشانه ها از سوى خداست، به گونه اى دگرگون شدند كه هم با ترك اردوگاه فريب و اختناق، باشهامتى تحسين برانگيز ايمان آوردند و هم در برابر خداى يكتا به سجده درآمدند، و اين سجده به الهام خدا بود.

پاره اى آورده اند كه موسى و هارون پس از پيروزى حق، در برابر خدا به سجده افتادند و سپاس او را گزاردند و ساحران نيز از آن دوالهام گرفتند و چنين كردند.

در آيه شريفه، در مورد سجده افسونگران بدان جهت فعل به صورت مجهول به كار رفته است كه مى خواهد اين نكته ظريف را نشان دهد كه ساحران به گونه اى شيفته معجزه هاى شگرف موسى شدند كه عنان اختيار از كف دادند و سرا پا عشق وشور به سجده درآمدند.

قالُوا امَنَّا بِرَبِّ الْعالَمينَ. رَبِّ مُوسى وَهرُونَ.

آنان از ژرفاى جان گفتند: ما به پروردگار آسمان ها و زمين، پروردگار جهان و جهانيان، پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم.

روشن است كه موسى وهارون نيز از آفريدگان خدا و از جهانيانند، امّا بدان دليل آن دو را جداگانه ياد مى كند كه از سويى در آن شرايط دشوار تا ريخى مردم را به يكتاپرستى و توحيد گرايى فراخواندند؛ و از دگر سو نام نيك شان در سر لوحه شايسته كرداران و اصلاح طلبان مى درخشيد و از درخشندگى ويژه اى برخوردار بود.

برخى گفته اند: آنان پس از ايمان و سجده بدان دليل فرياد برآوردند كه: ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم، كه فريبكاران سخنان آنان را تحريف نكنند و به خورد مردم دهند، و مردم نپندارند كه منظور آنان از ايمان و سجده، كرنش در برابر بت حاكم بود.

و بازهم براى جلوگيرى بيشتر از پندار نا بجا و تحريف حقايق به وسيله جارچيان حكومت، باصداى رساگفتند كه: هان اى مردم، منظور ما از پروردگار جهان، و ايمان به او، و سجده در برابر او، خداى موسى و هارون است.

«على بن عيسى» مى گويد: واژه «ربّ» را ممكن است از اوصاف ذات بگيريم؛ چرا كه ذات پاك خدا هماره پروردگار و «ربّ» بوده و هرگز مربوب نبوده است، درست همان گونه كه هماره «سميع» بوده و «مسموع» نبوده است.

واژه «رب» را به تنهايى و مطلق جز به خدا نمى توان گفت: چرا كه مفهوم آن مالكيت وگردانندگى بر كران تاكران هستى است؛ امّا در مورد غير خدا با اضافه به كار مى رود، نظير: ربّ الفرس.

منطق استبداد گران قرون و اعصار پس از راهيابى روشنفكران و افسونگران حق جو به ديار نور و بريدن از دستگاه فريب و بيداد، فرعون به تهديد آنان روى آورد و چهره و منطق حقيقى اسبتدادگران را نشان داد. در اين مورد قرآن مى فرمايد:

قالَ فِرْعَونُ ءَامَنْتُمْ بِه قَبْلَ اَنْ اذَنَ لَكُمْ

فرعون رو به ساحرانِ راه يافته نمود و گفت: آيا پيش از آن كه من به شما اجازه دهم، به موسى و پيام و خداى او ايمان آورديد؟!

اِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِى الْمَدينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهآ اَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ.

او بسان همه سياست بازان و سياستمداران خودكامه و شيفته قدرت به تهمت تراشى روى آورد، و براى فريب مردم، به ساحرانِ راه يافته گفت: شما اين نيرنگ را در شهر ساختيد و پرداختيد و با موسى هم دست و همداستان شديد تا مردم مارا از سر زمين و وطن عزيز خويش آواره و سرگردان سازيد و هستى و امكانات و قدرت ملّى را به كف گيريد و نظام مورد علاقه مردم را بر اندازيد!

و آن گاه به خشونت عريان و تهديد آنان روى آورد كه: به زودى فرجام كار خويش را خواهيد ديد و خواهيد دانست كه با شما چگونه رفتار خواهد شد.

لَاُقَطِّعَنَّ اَيْديَكُمْ وَاَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ

به زودى دست ها و پاهايتان را، يكى از طرف راست و ديگرى از طرف چپ خواهيم بريد.

ثَمَّ لَاُصَلِّبَنَّكُمْ اَجْمَعينَ.

و از پى آن شكنجه وحشناك، همگى شما را به دار مجازات خواهم كشيد.

به باور برخى، اينان نخستين كسانى بودند كه به جرم ايمان به خداى يكتا و نه گفتن به دجالگرى و استبداد به فرمان ظالمانه فرعون در كنار نيل دست و پايشان بريده شد، و آن گاه بر درخت خرما به دار آويخته شدند.

موضع تحسين برانگيز روشنفكران آزاديخواه آنان در برابر دژخيم بيداد پيشه حاكم با شهامتى تحسين برانگيز فرياد برآوردند كه:

قالُوا اِنَّآ اِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ.

ما با ايمان و اخلاص به سوى پروردگار خويش باز مى گرديم، و در اين راه هر آنچه رسد پاداش خود را از او مى خواهيم. آنان با اين بينش و اين ديدگاه بر آن بودند كه به آرامش خاطر خويش بيفزايند تا در برابر بيداد و خشونت و شكنجه اى كه در پيش بود بتوانند پايدارى و شكيبايى ورزند.

وَما تَنْقِمُ مِّنآ اِلاَّ اَنْ امَنَّا بِاياتِ رَبِّنا لَمَّا جآءَتْنا

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه : ما نه دست به گناهى يازيده ايم و نه لغزش و اشتباهى از ما سرزده است كه سزاوار تهديد و شكنجه تو باشيم، تنها كارى كه از ما سرزده اين است كه به آيات و نشانه ها و معجزه هاى زندگى ساز پرودرگارمان - آن گاه كه به سوى ما آمد - ايمان آورديم.

رَبَّنآ اَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً

و رو به بارگاه خدا آوردند كه: پروردگارا! به هنگام شكنجه هاى مرگبار دژخيمان استبداد و بريده شدن دست و پاى ما به دست آنان و زمان به داركشيده شدنمان، به ما شكيبايى ارزانى دار و باران پايدارى را بر ما فرو ريز، تا مبادا توان از كف دهيم و به ستم و كفرباز گرديم.

به عبارت ديگر منظورشان اين است كه خدا، مهر و لطف خود را بر آنان شامل سازد تا شهامت خويش را از دست ندهند.

وَتَوَفَّنا مُسْلِمينَ.

و به ما توفيق ارزانى دار تا با ثبات قدم و استوارى و پايمردى با دلى آكنده از ايمان و اسلام جهان را بدرود گوييم.

به باور برخى منظور از واژه «مسلمين» درآيه شريفه، «مخلصين» است كه با اين بيان تفسير آيه اين خواهد بود كه: به ما چنان ايمان خالصانه اى ارزانى دار كه موج رنج ها و دردها و فشارها ما را از ايمان و عقيده درست و اساسى مان باز ندارد.

برخى آورده اند كه : آنان همان روز به دستور فرعون به دار آويخته شدند، و در حالى كه در آغاز آن روز فراموش نشدنى افسونگرانى كفرگرا و در خدمت استبداد بودند، در شامكاه آن روز، به صورت شهيدان آزادى خواه سرفراز درآمدند. و پاره اى نيز برآنند كه فرعون برآنان دست نيافت و از شرّ و شقاوت او نجات يافتند و رفتند.