تفسير مجمع البيان جلد ۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


/ سوره آل عمران / آيه هاى 115 - 110

110. كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسَ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ اَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مَنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ اَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ.

111. لَنْ يَضُرُّوكُمْ اِلّا اَذىً وَ اِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ اْلاَ دْبارَ ثُمَّ لايُنْصَرُونَ.

112. ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ اَيْنَ ماثُقِفُوا اِلّا بِحَبْلِ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْل مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِعَضَبِ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ اْلاَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقّ ٍ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ

113. لَيْسُوا سَواءً مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناء اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ.

114. يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ اْلاخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِى الْخَيْراتِ وَ اُولئِكَ مِنَ الصّالِحينَ.

115. وَ مايَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَاللَّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ.

ترجمه

110. شما بهترين امّتى هستيد كه براى [هدايت و نجات ] مردم پديدار شده است؛ [چرا كه خود و ديگران را] به كارهاى پسنديده فرمان مى دهيد و از كارهاى ناپسند باز مى داريد و به خدا ايمان مى آوريد؛ و اگر اهل كتاب [هم به پيام آور شما ]ايمان آورده بودند، بيقين برايشان بهتر [و پسنديده تر] بود؛ [امّا] برخى از آنان باايمان هستند و بيشترشان نافرمانند.

111. [اين مردم نافرمان و حق ناپذير] جز [اندك رنج و] آزارى، هرگز زيانى به شما نمى رسانند؛ و اگر با شما نجنگند، به شما پشت مى كنند و مى گريزند [و] آنگاه [از هيچ جا]، يارى نخواهند شد.

112.[آنان ] هركجا يافت شوند، [مُهر خفّت و] خوارى بر آنان زده شده است؛ مگر به ريسمانى از خدا و ريسمانى از مردم [تمسّك جويند و بدينوسيله درامان بمانند]؛ و به خشمى از خدا گرفتار آمدند و [نشان خفّت ] و بينوايى بر آنان زده شد. اين [كيفر عادلانه ]بدان سبب بود كه [آنان ] به آيات خدا كفر مى ورزيدند و پيام آوران [او] را بى هيچ حقّى مى كشتند؛[و نيز ]اين [شقاوت و گستاخى ] از آن روى بود كه [آفريدگار خويش را] نافرمانى كردند و هماره [از مرزهاى مقرّرات او] تجاور مى كردند.

113. [امّا همه آنان با هم ] يكسان نيستند؛ از اهل كتاب، گروهى [براى فرمانبردارى از خدا] بپاخاسته اند و در ساعتهاى شب، سجده كنان ا آيات خدا را تلاوت مى كنند.

114. آنان به خدا و روز بازپسين ايمان مى آورند؛ به كارهاى پسنديده فرمان مى دهند و از كارهاى ناپسند باز مى دارند و در كارهاى نيك شتاب مى كنند. و آنان از شايستگانند.

115. و [آنان ] هر كار نيكى كه انجام دهند، هرگز درمورد آن ناسپاسى نمى بينند. و خدا پرواپيشگان را مى شناسد.

نگرشى بر واژه ها

«آناء»: جمع «آن» ؛ و در اينجا منظور «ساعات شب» است.

«مسارعت»: مبادرت، پيشدستى . اين واژه از «سرعت» بر گرفته شده؛ و فرق ميان سرعت و عجله اين است كه سرعت به پيشى جستن در كارهاى شايسته گفته مى شود و متضاد آن كندى است كه ناپسند و نكوهيده است؛ امّا عجله، سبقت گرفتن در امورى است كه شتاب ورزيدن در آنها زيبنده نيست و متضاد اين واژه، «تأنّى» است كه كارى پسنديده است.

شأن نزول

در شأن نزول چهارمين و پنجمين آيه مورد بحث، دو روايت آمده است:

1. هنگامى كه جمعى از حقجويان و درست انديشان يهود همچون «عبداللّه بن سلام» با گروهى از ياران و همفكران خويش به اسلام گرايش يافتند و با شوروشوق ايمان آوردند، سردمداران حق ستيز و دنياطلب يهود، زبان به نكوهش آنان گشودند و گفتند: اينان كه به محمّد و دين و آيين او ايمان آورده اند، نه از شايستگان يهود كه از اشرار بودند. و اينجا بود كه اين بر قلب پاك محمّد پيامبر حقّ و عدالت فرود آمد تا آنان را دلدارى و آرامش خاطر بخشد.

2. عدّه اى ديگر از مفسّران بر اين اعتقادند كه اين دو آيه در تشويق و دلدارى از چهل تن از مردم «نجران»، سى و دو نفر از مردم حبشه و هشتاد نفر از روميان فرود آمده است . اينان همگى با انديشه و شور به اسلام و پيامبر گرانقدر آن ايمان آوردند؛ و چون از آيين مسيح به اسلام گراييدند، بعضى از سران آنان به نكوهششان پرداختند. و آنگاه بود كه اين آيات فرود آمد كه: لَيْسوُا سواءً من اهل الكتاب...

تفسير سه ويژگى بهترين امّتها

قرآن كريم بعد از ترسيم دو برنامه سازنده دعوت به ارزشها و نهى از تباهى و گناه ، اينك از برپادارندگان اين دو برنامه انسانى و اسلامى سخن بميان مى آورد و آنان را مى ستايد تا ديگران نيز به آنان تأسّى جويند و به اجراى اين دو كار شايسته و بايسته در زندگى همّت گمارند:

«كنتم خير امّةٍ اخرجت للنّاس »

شما بهترين امّتى هستيد كه براى هدايت و ارشاد مردم پيدار شده است.

در تفسير اين جمله، نظرهايى ارائه شده است:

1. بعضى معتقدند كه اين واقعيت بدان دليل با فعل ماضى بيان شده، كه در كتابهاى آسمانى از اين امّت بزرگ سخن رفته است.

اين ديدگاه در روايتى از پيامبر گرامى نيز تأييد شده است. آن حضرت فرمود: «شما هفتاد امّت را پشت سر نهاده ايد و از همه آنان برتر و بالاتريد.

2. برخى ديگر گفته اند: منظور اين است كه شما در لوح محفوظ بهترين امّتها هستيد.

3. عدّه اى نيز اين جمله از آيه شريفه را چنين معنا كرده اند: «شما بهترين امّتهايى هستيد كه خلق شده ايد». در اين ديدگاه، واژه «كنتم» كه از ريشه «كان» گرفته شده، تامّه و به معناى «خَلَقَ» است.

4. و به اعتقاد گروهى ديگر، واژه «كان» زائده و براى تأكيد است و اين فعل ماضى از آن جهت كه تحقّق آن ترديدناپذير است، معناى آينده و مضارع دارد؛ درست بسان آيه «اِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ».(189)

5. دسته اى «كان» را به مفهوم «صار» گرفته اند كه در اينصورت معناى آيه چنين مى شود: «شما بهترين امّتها شده ايد كه براى [نجات ] مردم قيام كرده ايد؛ چرا كه به نيكى و شايستگى فرا مى خوانيد و از زشتيها باز مى داريد و به خدا ايمان مى آوريد».

يكى از ياران پيامبر گفته است:

«من اراد اَنْ يكون خير هذه الامّه فليؤد شرطاللّه فيه...»

هر كس مى خواهد بهترين اين امّت باشد، شرايط آن، در اين آيه شريفه آمده است و آنها عبارتند از:

1. ايمان راستين،

2. دعوت به ارزشها،

3. هشدار از ضدّ ارزشها.

در اينكه روى سخن در اين آيه شريفه با چه كسانى است، ديدگاهها متفاوت است:

1. پاره اى برآنند كه با مهاجران باايمان است؛

2. و برخى گفته اند: مخاطب اين آيه شريفه، ياران پيامبراند.

3. به اعتقاد پاره اى، روى سخن آيه شريفه با ياران پيامبر است امّا تمامى عصرها و نسلها را نيز شامل مى شود.

4. و بباور گروهى ديگر از مفسّران، مقصود آيه شريفه، چهره هاى سرشناسى چون «ابن مسعود»،«ابى بن كعب»، «معاذبن جبل»، «سالم» و ديگران است.

«تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون باللّه»

آنگاه به شرايطِ بهترين امّتها بودن و دليل برترى آنان پرداخته مى فرمايد:

امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد و به توحيد و عدالت و آيات خدا و مقررات او ايمان داريد و دستوراتش را عمل مى كنيد.

ممكن است اين سؤال طرح شود كه چرا با اينكه هم كارهاى پسنديده و نيك براى انسان شناخته شده است و هم كارهاى ناپسند و زشت، فقط براى نيكيها لفظ «معروف» و «معلوم» بكار رفته است؟

پاسخ اين است كه قرآن شريف اعمال زشت را به دليل پستى آنها، بسان گمنام و ناشناخته و ناپسند بحساب مى آورد و درمقابل، از كارهاى شايسته تجليل مى كند و به سبب جلوه و نمودشان، آنها را «شناخته شده» و «معروف» مى داند؛ و گرنه هر دو دسته بظاهر معلوم و شناخته شده اند.

«ولو آمن اهل الكتاب لكان خيراً لهم»

و اگر اهل كتاب هم به پيامبرتان ايمان مى آوردند و آنچه را به او فرو فرستاده شده است، تصديق مى كردند، بى گمان در دنيا و آخرت برايشان بهتر و شايسته تر بود، چرا كه هم در دنيا امنيت و سعادت مى يافتند و هم در سراى آخرت به بهشت پرطراوت و زيبا وارد مى شدند و از عذاب دوزخ رهايى مى يافتند.

«منهم المؤمنون و اكثرهم الفاسقون»

بعضى از آنان باايمانند و بيشترشان نافرمانند.

آرى؛ برخى از آنان با ايمان هستند و به آنچه در كتابهايشان از صفات و ويژگيهاى پيامبر و نويدِ آمدنِ آن حضرت نوشته شده، ايمان دارند و بسان «عبداللّه بن سلام» و دوستانش، يا «نجاشى» و يارانش كه از يهود و نصارا بودند، به حق اعتراف مى كنند؛ امّا بيشترشان از فرمان خدا سرباز مى زنند.

آيه شريفه، اين دسته را با عبارت«فسق و بيرون رفتن از فرمان خدا» وصف مى كند، نه كفرگرايى و شرك؛ چرا كه هدف قرآن، هشدار به آنان و آگاه ساختن شان از اين حقيقت است كه اگر براستى ايمان دارند، بايد به حكم كتاب خويش، به رسالت پيامبر ايمان آورند؛ در غير اينصورت، از اطاعت خدا بيرون رفته اند. پاره اى نيز گفته اند: اين مطلب بخاطر آن است كه آنان در ميان كفرگرايان، فاسقان و گناهكارانند و اين بيرون رفتن از مقرّرات خدا و كتابِ مورد اعتمادشان، زشت تر از كفر است.

نويد پيروزى و سرفرازى

در دوميّن آيه مورد بحث قرآن به مردم باايمان وعده اقتدار و شكوه مى دهد و به آنان اطمينان مى بخشد كه بدانديشانِ اهلِ كتاب، هرگز بر آنان چيره نخواهند شد و جز اندك رنج و آزار زبانى، زيانى به آنان نخواهند رساند «لن تضرّوكم الّا اذىً». اهل كتاب ممكن است حقايق را تحريف سازند و يا زبان به نكوهش مؤمنان بگشايند، امّاكار ديگرى از آنان ساخته نيست و مؤمنان ايمان داشته باشند كه هماره پيروزند.

«و ان يقاتلوكم يولّوكم الادبار ثمّ لاينصرون»

اگر شرارت و اذيّت آنان از زبان فراتر رود و به پيكار و درگيرى مسلّحانه كشد،

به شما و ميدان جنگ پشت مى كنند و شكست خورده مى گريزند؛ و آنگاه بخاطر كفر و بيدادشان، از هيچ جا يارى نخواهند شد.

اين آيه شريفه، گواه روشنى است بر درستى دعوت پيامبر و حقّانيت رسالت آن حضرت؛ چرا كه گذشتِ زمان، صحّت اين پيشگويى را آشكار ساخت و همگان ديدند و شنيدند كه گروههاى چندگانه يهود كه در مدينه و اطراف آن بودند و با پيامبر به جنگ پرداختند، سرانجام شكست خوردند و پراكنده شدند و همانگونه كه در آيه شريفه آمده است تنها توانستند اندك ناراحتى و فشار، آنهم درحدّ ناسزاى زبانى به مسلمانان برسانند، نه بيشتر.

«ضربت عليهم الذّلّة اين ما ثقفوا»

و آنان هركجا يافت شوند، مهر ذلّت بر آنان نواخته شده است؛ و اين خوارى و نگونسارى، بسان خيمه اى بر آنان سايه افكنده و ثابت است.

يكى از مفسّران مى گويد: «ذلّت و حقارت، پيوسته با يهود خواهد بود و آنان هرگز نخواهند توانست از آن رهايى يابند».

و پاره اى نيز برآنند كه مقصود اين است كه «جزيه» و زندگى در پناه ديگران، بر آنان مقرّر شده است؛ و آنان هماره در اين مرحله خواهند ماند.

«الّا بحبلٍ من اللّه و حبلٍ من النّاس»

اين جمله از آيه شريفه بيان مى دارد كه آنان تنها در دو صورت مى توانند از اين ذلّت و خفّت رهايى يابند: نخست با بازگشت به سوى خدا و پيوند با حق و عمل به مقرّرات او؛ و ديگر، با وابستگى به بندگان خدا و زيستن در پناه ديگران.

در اين آيه مباركه، «حبل» به معناى «عهد» است؛ و بدان دليل به اين معنا بكار رفته است كه با عهد و پيمان، آرامش و امنيت حاصل مى شود.

«و باؤ بغضبٍ من اللّه و ضربت عليهم المسكنه»

و اينان بر اثر زشت كردارى و تجاوز، درخور كيفر شدند و به خشمى از خدا گرفتار آمدند؛ و مُهر خفّت و بينوايى بر آنان نواخته شد.

گروهى بر اين اعتقادند كه منظور آيه شريفه اين است كه «يهود» همواره نيازمند و فقير و در كام نكبت و فشار خواهند بود؛ و اگر هم ثروتمند شوند، يا همانند تهيدستان خواهند زيست و يا خود را بينوا نشان خواهند داد.

«ذلك بانّهم كانوا يكفرون بآيات اللّه و يقتلون الانبياء بغير حقٍ ذلك بماعصوا و كانوا يعتدون»

اين كيفر يهود بدان سبب است كه آنان به آيات خدا كفر مى ورزيدند و پيام آوران خدا را بناحق مى كشتند؛ و اين شقاوت آنان از آن روى بود كه خداى را سخت نافرمانى مى كردند و هماره تجاوز كار بودند.

درس انصاف و آزادمنشى

پس از نكوهش يهود در آيات گذشته، قرآن شريف كه كتاب حقّ و عدالت است، اينك روشن مى سازد كه همه يهود يا اهل كتاب، همانند هم نيستند.

«ليسوا سواءً»

در تقدير اين آيه شريفه بحث هست؛ امّا نظر درست آن است كه: «ليسوا سواءً» خود جمله اى كامل است و پس از آن، جمله ديگرى آغاز مى شود. با اين بيان، تفسير اين آيه شريفه چنين خواهد بود: «همه اهل كتاب با هم برابر و يكسان نيستند؛ و درميان آنان، افرادى چون عبداللّه بن سلام و ياران حقجو و درست كردارش وجود دارند، پس همه را نبايد به يك چشم نگاه كرد.

آنگاه مى فرمايد:

«من اهل الكتاب امّةٌ قائمةٌ»

از ميان اهل كتاب، گروهى درست كردارند.

قرآن كريم با اين بيان زيبا، ميان حق پذيران و حق ستيزان اهل كتاب فرق مى نهد و آنان را به دو دسته تقسيم مى كند؛ آنگاه با بيان بعضى از ويژگيهاى يكتاپرستان و مؤمنان، حال و روز گروه دوّم روشن مى شود.

به نظر «فراء»، تقدير آيه شريفه چنين است: «منهم امّةٌ قائمةٌ و امّةٌ غير قائمةٌ» (از اهل كتاب، مردمى اند كه آيات خدا را در ساعتهاى شب تلاوت مى كنند و سر به سجده مى گذارند؛ و برخى اينگونه نيستند). و بدينسان، با ترسيم ويژگيهاى گروه نخست، وضعيت گروه دوّم آشكار مى شود...

امّا به عقيده «زجاج»، آيه شريفه به هيچگونه تقديرى نياز ندارد؛ چرا كه خداوند پيش از اين آيه مباركه، اهل كتاب را به دو دسته تقسيم كرده است: «منهم المؤمنون و اكثرهم الفاسقون» (گروهى از آنان مردمى باايمانند، ولى بيشترشان نافرمانند). و آنگاه پس از اين تقسيم است كه فرمود: «اين دو گروه يكسان نيستند». و با اين بيان، وصف گروه فاسق يا «غيرقائمه» گذشت: «...يكفرون بآيات اللّه و يقتلون الانبياء بغير حقٍ». هم از اين روست كه در اينجا تنها به وصف گروه مؤمن با عبارت «امّةٌ قائمةٌ» برخاسته است.

در تفسير «امّةٌ قائمةٌ»، ديدگاهها متفاوت است:

1. گروهى گفته اند: مقصود اين است كه «جمعى براى فرمانبردارى از حق، ثابت و استوار بپا خاسته اند».

2. دسته اى ديگر اين جمله از آيه شريفه را چنين تفسير كرده اند: «گروهى از آنان، عدالت پيشه و دادگرند».

3. به اعتقاد برخى، منظور اين است كه « گروهى براى اطاعت از حق بپا خاسته اند».

4. و به عقيده بعضى ديگر، تقدير آيه چنين است كه «گروهى بر راهى راست و درست اند».

«يتلون آيات اللّه آناء اللّيل»

آيات خدا و كتاب او را در دل شب تلاوت مى كنند

«آناء اللّيل» را به «ساعتهاى شب»، «در دل شب»، «هنگام نماز عشاء» و «ميان نماز مغرب و عشاء» - كه ساعت غفلت نام دارد - تفسير كرده اند.

«و هم يسجدون»

و سر به سجده مى گذارند.

در تفسير اين جمله نيز، جمعى از مفسّران گفته اند: منظور همان سجده نماز است؛ كه با اين بيان، معناى آيه شريفه چنين مى شود: «آنان افزون بر تلاوت قرآن، سجده هم مى كنند»؛ يعنى «و» براى ربط دادن جمله دوّم به جمله نخست بكار رفته است. امّا پاره اى ديگر بر اين عقيده اند كه مقصود از سجده در آيه مباركه، نماز است؛ و بدان دليل سجده بجاى نماز بكار رفته كه مهمترين ركن نماز است و نهايت خضوع و تواضع دلالت دارد. در اين ديدگاه، جمله در زمان حال است و اينگونه معنا مى شود: «آنان آيات قرآن را در حال سجده مى خوانند»؛ و از آنجا كه در سجده آيات تلاوت نمى شود، پس منظور از آن نماز است؛ به عبارت ديگر، «آنان آيات قرآن را در نماز تلاوت مى كنند».

* * *

در پنجمين آيه مورد بحث چندين ويژگى ديگر آنان را برمى شمارد مى فرمايد:

«يؤمنون باللّه واليوم الآخر و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون فى الخيرات»

آنان به خداى يكتا و صفات او و روز بازپسين و زنده شدن مردگان در آن روز، ايمان دارند؛ به اعمال پسنديده فرمان مى دهند و از اعمال ناپسند بازمى دارند؛ و در انجام دادن كارهاى شايسته و فرمانبردارى از خدا، بخاطر ترس از فرارسيدن مرگ و ازدست رفتن فرصتها، شتاب مى ورزند

پاره اى نيز گفته اند: مقصود اين است كه كارهاى شايسته را بدون تأخير و يا احساس كسالت انجام مى دهند؛ چرا كه ارزش اعمال شايسته و ثمره گرانبها و فرجام شكوهمند انجام دادن آنها را نيك مى دانند و مى شناسند.

«و اولئك من الصّالحين»

و آنان از شايستگان و شايسته كردارانند

و بدينسان، اين جمله، گفتار ناپسندو نادرست اهل كتاب را - كه مى گفتند برخى از اشرار ما به پيامبر و قرآن ايمان آورده اند - قاطعانه رد مى كند و شايستگى آن گروه را به تصوير مى كشد.

شكوه و معنويت نماز شب

گفتنى است كه از آيه شريفه، شكوه و معنويت بسيار نماز شب نيز دريافت مى شود، و از اين واقعيت در روايات نيز بروشنى سخن بميان آمده است؛ براى نمونه:

1.پيامبرگرامى فرمود: «ركعتان يركعهماالعبد فى جوف اللّيل الأَ خير خير له من الدّنيا و مافيها و لولا اَن اشقّ على امّتى لفرضتها عليهم.»(190) دو ركعت نمازى كه بنده باايمان خدا در دل شب مى خواند، از همه دنيا و آنچه در آن است، برايش بهتر است. و اگر بر امّت من سخت نبود، نماز شب را بر آنان واجب مى كردم.

2. از امام صادق آورده اند كه فرمود: «انّ البيوت الّتى يصلّى فيها باللّيل بتلاوةالقرآن تضيئىُ لأَهل السّماء كما تضيئىُ نجوم السّماء لِأهل الأرض.»(191) خانه هايى كه در آنها نماز شب بپا و تلاوت قرآن انجام مى شود، بسان ستارگانى اند كه بر زمينيان مى درخشند و بر آسمانيان نورافشانى مى كنند.

3.همچنين از آن حضرت است كه: «عليكم بصلوةاللّيل فانّها سنّة بينكم و دأب الصّالحين قبلكم و مطردةُالدّاء عن اجسادكم.»(192) بر شما باد نماز شب؛ چرا كه سيره پيامبرتان و شيوه شايستگان پيشين و دوركننده دردها از وجود شما است.

و آيه شريفه بعد، درواقع جمع بندى مفاهيم بلند و انسانساز آيات قبل است

* * *

در آخرين آيه مورد بحث در جمع بندى مفاهيم بلند و انسان آيات پيش مى فرمايد:

«و مايفعلوا من خيرٍ فلن يكفروه»

و آنان در مقابل هر كار نيكى كه انجام مى دهند، ناسپاسى نمى بينند.

آرى؛ اين گروه از اهل كتاب كه به حق گراييده، اعمال شايسته انجام داده و پروا پيشه ساخته اند، دربرابر هر كار پسنديده و خوبى كه انجام دهند، پاداشى درخور دريافت خواهند داشت و هيچگاه درمورد كارهاى خوب خود، ناسپاسى نخواهند ديد.

در اين آيه شريفه، «پاداش ندادن به كار شايسته»، معادل «ناسپاسى» گرفته شده و از آن بطور مجازى به «كفر» تعبير شده است؛ چرا كه ندادن مزدكار و پاداش عمل ديگران، ناديده گرفتن ثمره تلاش و كوشش آنان و يا پرده افكندن روى آن است و آيه مباركه اين شيوه زشت و ظالمانه را بشدّت مردود مى شمارد و مى فرمايد: «اعمال نيك حقگرايان اهلِ كتاب، ناديده گرفته نمى شود؛ بلكه آنان پاداش آن را بطور كامل دريافت خواهند داشت». اين آيه شريفه، بسان آياتى است كه در آنها آفريدگار هستى - كه پديدآورنده نعمتها و ارزانى دارنده آنها به بندگان است - شكرگزار يا حق شناس عنوان مى شود. و اين بدان معناست كه او به بندگان فرمانبردار و سپاسگزارا دربرابر نعمتها، پاداش سپاسگزاران را عنايت مى كند؛ و از آنجا كه درمورد پاداش كارها، واژه «شكر» بكار رفته، براى ناديده گرفتن عمل پسنديده و ندادن پاداش آن نيز واژه «كفر» كه نقيض آن است، بكار رفته است. چرا كه شكر «اعتراف به نعمت» است؛ و كفر در برابر آن به معناى «انكار و پرده پوشى نعمت و ضايع كردن حقّ آن است».

«واللّه عليمٌ بالمتّقين»

و خداوند به حال پرواپيشگان دانا است.

بااينكه آفريدگار هستى از حال همه بندگان آگاه است، بدان جهت كه سخن زيبنده بيان حال اين گروه و وعده پاداش دادن به آنان است، تنها از پرواپيشگان ياد مى شود.

و نيز روشن مى سازد كه ذرّه اى از اعمال شايسته حقجويان تباه و باطل نمى شود؛ و اين نكته نيز بر سستى پندار كسانى دلالت دارد كه به «احباط» معتقدند.