تفسير مجمع البيان جلد ۲

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲۸ -


/ سوره بقره / آيه 233

233. وَالْوالِداتُ يُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ اَرادَ اَنْ يُتِمَ الرَّضاعَةَ وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاتُكَلَّفُ نَفْسٌ اِلّا وُسْعَها لاتُضارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَلا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَاِنْ اَرادا فِصالَاً عَنْ تَراض ٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما وَ اِنْ اَرَدْتُمْ اَنْ تَسْتَرْضِعُوا اَوْلادَكُمْ فَلاجُناحَ عَلَيْكُمْ اِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوااللَّهَ وَاعْلَمُوا اَنَ اللَّهَ بِماتَعْمَلُونَ بَصيرٌ.

ترجمه

233. و مادران، فرزندان خويش را دو سال تمام شير مى دهند. [اين دستور ]براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى [كودك ] را كامل سازد؛ و [درصورت گسستن پيوند خانوادگى و جدايى مادر، بازهم ] خوراك و پوشاك آنان [در مدّتى كه شير مى دهند،] بطور پسنديده، برعهده كسى است كه نوزاد از آن اوست؛ [و معيار پرداخت اين هزينه زندگى مادر، امكانات مالى پدر كودك است، چرا كه ]هيچكس جز به اندازه توانش موظّف نمى شود. نه هيچ مادرى بايد بخاطر فرزندش زيان بيند و نه هيچ پدرى بخاطر فرزندش [به زيان افتد]. و بسان همان [مقرّرات و وظايفى كه بعهده پدر كودك شيرخوار است، درصورت نبودن او، همانها] برعهده وارث [او ]است؛ و اگر [پدر و مادر ]بخواهند با رضايت و مشورت يكديگر، [كودك خويش را] از شير باز گيرند، بر آن دو هيچ گناهى نيست. و [نيز] اگر خواستيد براى شيردادن فرزندتان، ديگرى را برگماريد، چنانچه آنچه را [بعنوان پاداش ] مى دهيد، بطور پسنديده بپردازيد، بر شما گناهى نيست. و پرواى خدا را پيشه سازيد و بدانيد كه خدا به آنچه انجام مى دهيد، بيناست.

نگرشى بر واژه ها

«يرضعن»: شير مى دهند. اين واژه از «رضع» به معناى «مكيدن پستان براى نوشيدن شير» گرفته شده است. بنابراين، «ارضعت المرئه» به اين مفهوم است كه «آن زن كودكش را شير داد»؛ و واژه «مرضعه» به معناى «زن شيرده» است؛ و «مرضع» يعنى «صاحب شير».

«حولين»: دو سال. مفرد اين واژه، «حول»، در اصل به معناى «دگرگون شدن» است و استحاله نيز از همين معنا است.

«كسوت»: پوشش. اين واژه را به «پوشيدن» و «لباس» هم معنا كرده اند.

«لاتكلّف»: موظّف نمى شود. «تكليف» يعنى «وادارساختن به كارى سخت». اصل اين واژه، از «كلّف» به معناى «آشكارشدن اثر» گرفته شده؛ و تكليف را از آن جهت تكليف مى گويند كه انسان را به كارى وادار مى كند كه اثر آن كار سخت در انسان پديدار مى شود.

«وسع»: توان. اين واژه از «وسعت راه» كه امكان رسيدن به هدف در آن هست، برگرفته شده؛ و عكس آن «راه تنگ» است كه امكان رسيدن به هدف از آن نيست.

«فصال»: باز گرفتن كودك از شير، و عادت دادن او به خوردن غذاى ديگر. و به فرزندان پدر انسان «فصيله» مى گويند؛ چرا كه از يك ريشه و تبارند.

«تشاور»: مشورت كردن. اين واژه از «شور» برگرفته شده است؛ و مشورت به معناى بيرون آوردن و گرفتن رأى از كسى است كه مشاور انسان است. «اشاره» به مفهوم «نشان دادن با انگشت» نيز از همين باب است؛ و به انگشت سبابه كه بطور معمول با آن اشاره مى شود، «مشيره» مى گويند؛ و «شاره» نيز به هيئت، قيافه و لباس خوب گفته مى شود؛ چرا كه بخاطر آراستگى، مورد اشاره است.

تفسير

خداى پرمهر پس از ترسيم مقرّرات عادلانه براى طلاق و جدايى شرافتمندانه زن و مرد و تأمين حدود و حقوق هركدام در اين مورد، اينك به بيان مقرّراتى در حمايت از كودكان و حقوق آنان و مادران مى پردازد و از دوران شيرخوارگى، تربيت و آموزش و هزينه زندگى كودكان و مادرانشان سخن بميان مى آورد.

«والوالدات يرضعن اولادهنّ حولين كاملين»

و مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مى دهند

گرچه آيه شريفه بصورت خبرى آمده، امّا روشن است كه فرمان است و پدران و مادران را موظّف مى سازد كه حقّ كودك را رعايت كنند و او را بدينصورت شير دهند. نظير اين آيه شريفه كه در آن فرمان خدا در قالب جمله خبرى ذكر شده باشد، باز هم در قرآن هست؛ ازجمله:

«وَالْمُطَلَّقاتِ يَتَرَبَّصْنَ بِاَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُروءٍ...»(408)

و زنان طلاق داده شده براى ازدواج جديد، به مدّت سه بار پاك شدن از عادت ماهانه، انتظار مى كشند.

كه منظور اين است كه بايد چنين كنند.

در گفتگوهاى مردم نيز نظير اين مورد فراوان است؛ براى نمونه مى گوييم: «دو درهم براى تو بسنده است»، كه مقصود از اين جمله آن است كه «به دو درهم قناعت كن». بعضى از مفسّران نيز برآنند كه اين خبر به مفهوم امر است؛ چرا كه در تقدير اينگونه است: «مادران، فرزندان خود را طبق مقرّرات خدا، دو سال شير مى دهند»؛ و بخاطر روشن بودن مطلب، عبارت «طبق مقرّرات خدا» حذف شده است.

گفتنى است كه اين دستور نه يك دستور حقوقى كه اخلاقى است، چرا كه مادر به شيردادن فرزند خويش زيبنده تر است؛ امّا مى توان اين وظيفه را به ديگرى سپرد و اين را قرآن بدينصورت بيان فرموده است: ... و اگر شيردادن كودك براى شما دشوار بود و شما را به زحمت انداخت، زن ديگرى كودك را شير دهد: «... وَ اِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ اُخْرى »(409).

آيه شريفه اين بحث، در ادامه، به مدّت شيردادن اشاره مى كند و مى فرمايد: «حولين كاملين...».

بكار بردن واژه «كامل» درمورد دو سال، نشانگر آن است كه مدّت شيردهى بايد دو سال تمام، يعنى 24 ماه دقيق باشد، نه دو سال تقريبى كه درميان مردم گاه به كمتر نيز گفته مى شود.

اين جمله از آيه شريفه، يك نكته واجب و يك نكته مستحب را بيان مى كند. نكته اخلاقى اين است كه كودك بايد دو سال كامل شيرداده شود؛ امّا نكته حقوقى اين است كه شيردهنده تنها پاداش دو سال شيردادن را مى گيرد، نه بيشتر؛ چرا كه ممكن است بيش از دو سال نيز كودك را شير دهد، ولى افزون بر دو سال اجرت نخواهد داشت.

درمورد مدّت شيرخوارگى كودكان نيز بحث هست؛ و آن اينكه آيا همه كودكان بايد دو سال تمام شير بخورند يا برخى از آنان:

1. عدّه اى معتقدند نوزادانى كه شش ماهه ديده به جهان مى گشايند، بايد دو سال تمام شيرداده شوند؛ آنهايى كه هفت ماهه ولادت مى يابند، 23 ماه؛ و كودكانى كه 9 ماهه بدنيا مى آيند، 21 ماه بايد شيربخورند؛ به عبارت ديگر، مجموع دوران باردارى و شيرخوارگى سى ماه شود.

2. دانشمندان شيعه نيز ديدگاهى بسان ديدگاه نخست دارند و مى افزايند كه اگر به كودكى كمتر از 21 ماه شيرداده شود، به او ستم شده است.

3. ليكن پاره اى بر اين عقيده اند كه اگر ميان پدر و مادر كشمكشى روى داد، بايد مدّت شيرخوارگى كودك دو سال كامل شود.

راجع به اثرگذارى اين شيرخوردن ازنظر احكام رضاع و حرمت، دانشمندان شيعه را اعتقاد بر آن است كه شيردادن و شيرخوردن كودك تا دو سال، ازنظر مقرّرات رضاع و آوردن حرمت مؤثّر است و فراتر از آن مؤثّر نيست. و گروه ديگرى از دانشمندان، ضمن تأييد اين ديدگاه مى گويند: منظور آيه شريفه نيز اين است كه مقرّرات رضاع و حرمت آن فقط با دو سال شيردادن رعايت مى شود، نه پس از آن، چرا كه در آن صورت احكام رضاع جارى نمى شود.

«لمن اراد ان يتمّ الرّضاعة»

آنچه درمورد شيردادن كودك و مدّت آن آمد، براى كسى است كه مى خواهد مدّت شيردادن را كامل سازد و حقّ كودك خويش را در اين مورد ادا كند.

از اين آيه شريفه چنين برمى آيد كه شيردادن كودك، وظيفه قطعى مادر نيست؛ زيرا آيه مباركه، انجام دادن اين كار را به خواست قلبى پدر و مادر مشروط كرده است. اگر براستى شيردادن كودك بر مادر واجب بود، اين شرط نبايد آورده مى شد؛ افزون بر اين، در آيه ديگرى از قرآن شريف نيز اين دريافت بصراحت بيان مى شود؛ بدينصورت كه اگر برايتان مشكلى پيش آمد، از ديگرى بخواهيد كودك شما را شير دهد(410). برخى برآنند كه خدا نخست شيردادن كودكان تا دو سال را واجب ساخت، امّا در ادامه آيه شريفه به آنان اجازه داد تا اگر خواستند، كمتر از آن هم شير دهند؛ و اين اجازه را اينگونه بيان مى فرمايد: «لمن اراد اَنْ يتمّ الرّضاعة...».

به هرحال، آيه بيانگر اين مطلب است كه شيردادن كامل كودك دو سال است؛ و كمترين مقدار آن، با توجّه به وضعيت كودك و مادر تعيين مى شود.

«و على المولود له رزقهنّ و كسوتهنّ بالمعروف»

و بر پدر كودك است كه در همه دوران شيرخوارگى فرزندش، هزينه زندگى مادر را، از خوراك گرفته تا پوشاك، به سبكى شايسته و پسنديده تأمين كند

شايان ذكر است كه اين دستور درمورد زنانى است كه از شوهران خويش جدا شده اند و كودكى را كه از شوهر دارند، شير مى دهند؛ و گرنه هزينه زندگى زن بدون شيردادن كودك نيز برعهده مرد است.

منظور از واژه «بالمعروف» در آيه شريفه اين است كه معيار در پرداخت هزينه زندگى مادر كودك، توانايى مالى پدر آن كودك است؛ چرا كه خدا به حال بندگان خويش آگاه است و به نيازمندى و بى نيازى و صلاح و زيان آنان داناست. از اين رو، حقّ تربيت و پرورش كودك را براى مادر منظور مى دارد و هزينه زندگى كودك و مادر را برعهده پدر قرار مى دهد.

«لاتكلّف نفسٌ الّا وسعها، لاتضارّ والدةٌ بولدها ولامولودٌ له بولده»

هيچكس جز به اندازه توانش به كارى مكلّف نمى شود؛ نه هيچ مادرى بايد بخاطر فرزندش زيان بيند، و نه هيچ پدرى براى فرزندش به زيان افتد

همچنين هيچ مادرى نبايد به دليل خشم بر پدر كودك، فرزندش را شير ندهد و به او زيان رساند؛ چرا كه هر مادرى، پرمهرتر و دلسوزتر از ديگر زنان به فرزندش است؛ و هيچ پدرى را نيز نزيبد كه به انگيزه اذيّت و زيان زدن به همسرش، كودك را از آغوش او برگيرد و با اين عمل، به كودك آسيب برساند.

با اين بيان، معناى واژه «مضارّه» - كه مصدر «تضارّ» است - «زيان واردآوردن» است؛ و پيام آيه اين است كه پدر و مادر نبايد به انگيزه اذيت و آزار و تصفيه حساب احمقانه با يكديگر، به كودك زيان رسانند. علّت اينكه در اين آيه مباركه واژه «مضارّه» بكار رفته، با اينكه زيان همواره متوجّه يك طرف است، آن است كه مبالغه در سخن را برساند؛ چرا كه در درگيرى پدر و مادر، زيان جبران ناپذيرى به كودك وارد مى شود.

پاره اى گفته اند اين زيان هم به كودك مى رسد و هم به يكى از پدر و يا مادر؛ و درحقيقت معناى سخن اين است كه گفته شود: نبايد پدر با ندادن هزينه زندگى زن و يا گرفتن كودك از مادر و به ديگرى سپردن، و نيز مادر با ترك شيردادن و مراقبت نكردن از كودك خويش، به او زيان رسانند؛ كه با اين توضيح، زيان از هر دو طرف است.

گفتنى است كه «باء» در واژه «بولده» كه در آيه آمده است، زايد مى نمايد و معناى جمله اين است كه: نه مادر حق دارد به كودك زيان رساند و نه پدر. و پاره اى از مفسّران در مفهوم اين جمله گفته اند: مادر را نرسد كه به سبب كودك، به پدر او زيان رساند.

از دو امام نور - حضرت باقر و صادق - (ع) نقل كرده اند كه منظور از زيان نرساندن به مادر كودك اين است كه پدر نبايد بخاطر بيم از باردارشدن مادر فرزندش و زيان رسيدن به كودك، حقوق جسمى او را پايمال سازد و زناشويى با او را ترك كند و بدينوسيله به او آسيب برساند: «لاتُضارّ والدةٌ بأن يترك جماعها خوف الحمل...». زن هم نبايد از خوف باردار شدن، حقّ شوهر را پايمال سازد و از نزديك شدن او به خود جلوگيرى كند كه اين زيان زدن به مرد است.

جمعى از مفسّران مى گويند: منظور اين است كه اگر مادر كودك براى شيردادن به نوزاد و مراقبت از او اجرت عادلانه مى خواهد، پدر نبايد كودك را از او بگيرد و به ديگرى بدهد. همچنين درصورتيكه پدر براى شيردادن كودك، پاداش عادلانه اى مى دهد، مادر نبايد از شيردادن و پرستارى كودك خويش سر باز زند؛ چه، در اين شرايط پدر مى تواند زن ديگرى را براى شيردادن كودك خويش برگزيند. و نيز مادر نبايد درصورت جدايى از پدر كودك و پذيرش شيردادن و پرستارى كودك، پدر را از ديدن فرزندش منع كند و بدينوسيله به او زيان رساند.

يادآور مى شود كه در اينصورت، «باء» در «بولدها» و «بولده» به معناى «سبب» است.

به نظر مؤلّف، از آنجا كه بين تمامى معانى گوناگونى كه در تفسير اين جمله از آيه شريفه ذكر شده، ناسازگارى نيست، بهتر است كه همه آنها را بپذيريم.

«و على الوارث مثل ذلك»

و همه مقرّراتى كه آمد، برعهده وارث فرزند نيز هست

مقصود اين است كه اگر پدر كودك در آن شرايط از دنيا رفت، ورثه او بايد همان وظايف و تكاليف او را دربرابر كودك و مادر رعايت كنند؛ امّا برخى گفته اند: منظور از وارث كسى است كه درصورت مرگ آن كودك، از او ارث مى برد. كه به اعتقاد ما، معناى نخست صحيح است.

عدّه اى معتقدند منظور اين است كه ورثه بايد همان وظايف پدر كودك را انجام دهند؛ و گروهى را اعتقاد بر آن است كه به كودك و مادرش زيان نرسانند؛ امّا به نظر ما، هر دو معنا از آيه دريافت مى شود.

در اينكه هزينه زندگى كودك و مادرش، با شرايطى كه ذكر آنها رفت، به عهده همه ورثه است يا برخى از آنان، ديدگاهها متفاوت است:

1. بعضى گفته اند كه منظور از ورثه در آيه شريفه، فرزندان است، نه مادر و برادر مادرى كه نصيب و سهام معيّنى مى برند.

2. و برخى مى گويند اين هزينه به عهده همه ورثه است و هر كدام بايد به ميزان سهمى كه مى برند، در پرداخت آن شركت كنند.

3. پاره اى نيز برآنند كه پرداخت اين هزينه بركسانى واجب است كه بسان فرزند برادر يا خواهر، خويشاوند محرم باشند، نه مانند فرزند عمو و عمّه، خويشاوند نامحرم باشند اگرچه وارث محسوب شوند.

4. جمعى ديگر اعتقاد دارند كه پرداخت اين هزينه برعهده همه ورثه است. كه به عقيده ما و دانشمندان شيعه، اين درست است؛ و شافعى نيز در مذهب خويش، اين را پذيرفته است، چرا كه از ديدگاه او كسى جز پدر و مادر به پرداخت هزينه شيردادن كودك قيام نمى كند.

5. در روايات ما نيز آمده است كه هزينه كودك هرچه باشد، برعهده پدر اوست و درصورت مرگ او، بر ورثه پدرش. و اين ديدگاه با ظاهر آيه شريفه سازگارتر است؛ به همين جهت بسيارى آن را پذيرفته اند.

«فان ارادا فصالاً عن تراض ٍ منهما و تشاورٍ فلاجناح عليهما»

پس اگر [پدر و مادر ] بخواهند با توافق و رضايت يكديگر، كودك خويش را زودتر از دو سال از شير بازگيرند، بر آن دو گناهى نيست

از حضرت صادق (ع) نقل كرده اند كه چه پيش از دو سال و چه پس از آن اگر بخواهند او را با رضايت يكديگر از شير باز گيرند، بر آن دو گناهى نيست.

نكته ظريف در اينجا، تأكيد بر مشورت و توافق آن دو براى رقم زدن سرنوشت بهتر براى كودك است؛ چرا كه هر كدام چيزهايى درمورد تربيت و آينده و صوابديد كودك مى دانند كه ازعهده يك تن برنمى آيد.

«و ان أردتم أن تسترضعوا اولادكم فلاجناح عليكم اذا سلّمتم ما آتيتم بالمعروف»

و اگر شما [پدران ] خواستيد براى فرزندانتان دايه اى بگيريد تا آنان را شيردهد و پرستارى كند، بر شما گناهى نيست، مشروط بر اينكه آنچه را تعهّد كرده ايد [درمقابل ] بدهيد، به سبك شايسته و بايسته بپردازيد

گاه شرايطى در خانه و خانواده پيش مى آيد كه مادر كودك به دلايلى - ازجمله بيمارى يا گرفتارى ديگر - از شيردادن به او خوددارى مى ورزد، و پدر ناگزير مى شود زن ديگرى را براى شيردادن كودك خويش برگزيند؛ در اينصورت بر پدر گناهى نيست كه با رضايت و مشورت با مادر، دايه اى بگيرد و يا با پرداخت پولى نظير آنچه به غير مى دهد، مادر كودك را به اين كار راضى كند.

«واتّقوااللّه واعلموا انّ اللّه بما تعملون بصيرٌ»

و پرواى خدا را پيشه سازيد و مقرّرات او را در امور و شئون خانواده و فرزندتان رعايت كنيد و بدانيد كه خدا به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است؛ پس، بهوش باشيد كه چيزى از عملكرد و نيتّها و انگيزه هاى شما بر او پوشيده نمى ماند.

بى اساس بودن پندار جبرگرايان

جمله «لاتكلّف نفسٌ الّا وسعها...» (هيچكس جز به اندازه توان و امكاناتش موظّف و مكلّف شناخته نمى شود) در آيه شريفه، بى اساس بودن پندار سست جبرگرايان را نشان مى دهد كه مى گويند: تكليف به كارى كه انسان توانايى و قدرت انجام دادن آن را ندارد نيز درست است. چرا كه آيه شريفه بروشنى وظيفه را درگرو توان مى نگرد، در نتيجه در مواردى كه توان انجام دادن كارى نباشد، وظيفه و تكليف هم نخواهد بود. از طرفى، چگونه مى توان گفت كه خداى جهان آفرين، انسان مجبور و بدون قدرت انتخاب را موظّف و مكلّف بشناسد و براى او ارزشها و ضدّارزشها و حرام و حلال و درست و نادرست مقرّر دارد؟!

پرتوى از آيه شريفه

در اين آيه شريفه، پيامها و درسهاى انسانسازى براى خانه و خانواده و جامعه بشرى هست كه سخت درخور تعمقّ و تدبّر است:

1. مسئوليت پدر و مادر

پيش از هر چيز، آيه شريفه اين درس حياتى را به انسانها مى آموزد كه پدر و مادر مسئول سرنوشت و آينده كودك خويش هستند؛ همانگونه كه عهده دار سلامت و آسايش، تغذيه جسم و جان، و ادب آموزى و تربيت اويند. و اين از حقوق كودك و آن نعمت گران و امانت پرارجى است كه خداوند در خانه آنان فرود آورده و آن را روشنى چشم و مايه سرور دل آنان ساخته است.

امير مؤمنان (ع) در اين مورد مى فرمايد:

«اِنّ للولد على الوالد حقَّاً، و اِنّ للوالد على الولد حقَّاً ... و امّا حقّ الولد على الوالد اَنْ يحسنّ اسمه، و يحسنّ ادبه، و يعلّمه القرآن.»(411)

براستى كه فرزندان برعهده پدر خويش حقوقى دارند و پدران نيز برعهده آنان حقوقى عادلانه و متقابل... امّا ازجمله حقّ فرزند اين است كه پدر و مادر نامى شايسته برايش برگزينند و او را آنگونه كه بايسته است، آموزش دهند و تربيت كنند وجهان بينى قرآنى و آگاهيهاى اسلامى را به او ياد بدهند و كتاب خدا را به او بياموزند.

2. اهميت رعايت حقوق

آيه شريفه اين درس را مى دهد كه حقوق هر يك از اعضاى خانواده و اين جامعه كوچك بايد مورد احترام باشد و نمى توان با هيچ بهانه و دستاويزى حقّ يكى را پايمال ساخت و يا به او زيان رسانيد؛ از اين رو، به پدران و مادران هشدار مى دهد كه مبادا در پوشش پرستارى و نگاهدارى و تربيت كودك، بر اين انديشه باشند كه حرمت و حقوق ديگرى را خدشه دار سازند. هم بايد حقوق و حدود مادر حفظ شود، هم پدر و هم كودك؛ چرا كه حق در نظرگاه قرآن و خاندان پيامبر (ص) تا آنجا ارج و بها دارد كه همه بعثتها براى برپايى كاخ حقّ و عدالت و رعايت حقوق و حدود شكل گرفته است و با هيچ شگرد و دستاويزى نمى توان حقوق ديگران را پايمال و آنها را فداى هواهاى خويش كرد.(412)

3. احياى شخصيت زن

برخلاف پندار برخى غرض ورزان يا ساده انديشان، زن مادر و معمار شخصيت كودك و آموزگار اوست، نه تر و خشك كننده و دايه او. شيردادن و تروخشك كردن فرزند، از وظايف قطعى مادر در خانه و خانواده نيست؛ از اين رو، مجاز است در قبال اين كار پاداش دريافت دارد يا آن را طبق قراردادى عادلانه انجام دهد. او مى تواند تنها امور و شئون تربيتى و انسانى و روحى و عاطفى فرزندش را بعهده گيرد و شيردادن و پرستارى و نظافت و بهداشت جسمى او را به ديگرى بسپارد و هيچكس نمى تواند اين وظيفه را بر او تحميل كند.

قرآن مجيد اين شخصيت و آزادگى و حقّ انتخاب و امضاى قرارداد عادلانه و متقابل را در خانه و جامعه، زمانى به زن داد كه فرهنگهاى بشرى و مكتبهاى شرك آلود او را چون كالا مى نگريستند و حقوق و بهايى براى او به رسميت نمى شناختند؛ و قرآن در چنين شرايطى، خطاب به مردان فرمود: آنان نيز بسان شما [مردان ] داراى حقوق و آزادى و كرامت هستند، همچنانكه وظايف و تكاليف و نقش سازنده اى در خانه و جامعه دارند و بايد كارها با رضايت و مشاوره با آنان انجام پذيرد.(413)