تفسير مجمع البيان جلد ۲

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۸ -


/ سوره بقره / آيه هاى 206 - 204

204. وَ مِنَ النّاس ِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِى الْحَيوةِالدُّنْيا وَ يُشْهِدُاللَّهَ عَلى ما فى قَلْبِهِ وَ هُوَ اَلَدُّالْخِصامِ.

205. وَ اِذا تَوَلّى سَعى فِى الْاَرْض ِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لايُحِبُ الْفَسادَ.

206. وَ اِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ اَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ.

ترجمه

204. و از ميان مردم كسى است كه گفتار [بظاهر خوش و فريبنده ] او در [ارزيابى ارزشهاى مادّى و] زندگى اين جهان، تو را به شگفت مى اندازد؛ و خداى يكتا را بر [راستى ] آنچه در دل دارد، گواه مى گيرد، درحاليكه همو سرسخت ترين دشمن [خدا و ارزشهاى معنوى ] است.

205. و هنگامى كه [از تو] دور شود، [با حق ستيزى ] بسيار مى كوشد تا در زمين تباهى پديد آورد و حرث و نسل [مردم ] را به نابودى كشد! و خدا تباهى و [تبهكارى ] را دوست نمى دارد.

206. و آنگاه كه [به انگيزه خيرخواهى ] به او گفته شود: «[هان! ]پرواى خدا را پيشه ساز!»، براثر گناه [و سركشى دربرابر حق ]، خودخواهى [و خودكامگى ] او را فرا مى گيرد، [و همين آفت، او را به گناه و زشتى برمى انگيزد؛ ]پس [آتش سوزان ] دوزخ او را بسنده است؛ و راستى كه چه بد جايگاه آماده اى است!

نگرشى بر واژه ها

«يعجبك»: تو را شاد سازد و به شگفت آورد. اين واژه از «اعجاب» به معناى «شادى و خوش بودن فرد از پديده و كارى كه آن را زيبا و خوب مى يابد» بر گرفته شده است. واژه «عُجب» به معناى «خودبزرگ بينى و خودستايى» نيز از همين ريشه گرفته شده است.

«الدّ» به كسى گفته مى شود كه در دشمنى بسيار سرسخت و كينه توز است.

«الحضام» جمع «خصم» است؛ همانند واژه «صعاب» كه جمع «صعب» است. برخى آن را مصدر مى دانند و مى گويند همان «مخاصمه» است.

«تولّى» به حق پشت كردن، و انحراف از راه راست.

«سعى» در اصل به معناى تلاش و كوشش و عمل است، گرچه ممكن است گاهى به مفهوم «شتاب كرد» نيز بكار رود.

«يهلك» از ريشه «اهلاك» به معناى «نابودساختن و ازميان بردن» است.

«حرث»: كشت و زراعت؛ و بعضى آن را به هر روييدنى معنا كرده اند.

«نسل»: فرزندان و دودمان انسان؛ امّا عدّه اى آن را به معناى «هر موجود زنده» نيز گرفته اند.

«اتّق» از ريشه «اتقاء» برگرفته شده، به معناى «درخواست پرهيز از خطر يا چيزى كه سلامتى انسان را بخطر مى افكند»؛ و در آيه شريفه به مفهوم «پروا از عذاب خدا» است.

«اخذته»: او را مى گيرد و مانع مى شود.

«عزّة»: توانمندى، نيرومندى، بى همتايى، اقتدار، شكست ناپذيرى؛ و قدرتى كه دارنده آن، همواره شكوهمند و تواناست و به ذلّت و نياز نخواهد افتاد.

شأن نزول

در شأن نزول و داستان فرود اين سه آيه، نظرها متفاوت است:

1. از مفسّر شهير ابن عبّاس نقل كرده اند كه اين آيات درمورد عناصر و جريانهاى رياكار و عوامفريب نازل شده است تا بدينوسيله زشتى اين شيوه شيطانى و ناپسند را روشن سازد و درباره آن، به همگان هشدار دهد؛ چرا كه رياكار، به ظاهرسازيها و آراستگيهايى درحضور ديگران دست مى يازد كه در عمق جان و باطن خويش و در خلوت با آنها بيگانه است و برخلاف آنها عمل مى كند و به همين جهت، هم خود را فريب مى دهد و هم ديگران را؛ و روشن است كه چنين شيوه اى، جز تباهى و خسران ببار نخواهد آورد. اين ديدگاه از ششمين امام نور (ع) در معرّفى فردى كه آيه درمورد او فرود آمده، روايت شده است.

2. برخى از قرآن پژوهان معتقدند كه اين سه آيه، درمورد نفاق پيشگان فرود آمده است و در آن، پاره اى از خصلتهاى زشت و تباه آفرين چنين عناصرى نشان داده مى شود كه هر كس اين خصايص در او باشد، منافق است.

3. و گروهى از مفسّران نيز مى گويند: آيات سه گانه اى كه در اين قسمت، بحث آنها مى رود، درمورد فردى به نام «اخنس بن شريف» فرود آمده است. او مردى خوش بيان و خوش سخن بود؛ به دوستى خدا و پيامبر (ص) تظاهر بسيار مى كرد؛ خود را فرمانبردار قرآن و آورنده آن جا مى زد؛ بسيار مى كوشيد تا خود را نزد پيامبر(ص) نيك انديش و نيكوكردار و دوستدار خالص آن حضرت جلوه دهد تا از اينطريق مهر و لطف بيشتر پيامبر(ص) را از آن خود كند؛ درحاليكه در درون نه به خدا ايمان داشت و نه به قرآن او؛ نه پيامبرش را دوست مى داشت و نه به مقرّرات خدا بها مى داد.

نمونه اى از كارهاى زشت او اين شد كه وقتى به گروهى از مسلمانان برخورد كرد، برخلاف مقرّرات خدا بر آنان شبيخون زد و زراعت و دامها و چادرهاى آنان را طعمه حريق ساخت، درنتيجه رياكارى و بى ايمانى خويش را به فرامين پروردگار برملا كرد. و اين آيات درمورد او نازل شد.

تفسير

آفريدگار هستى در آيات پيشين، برخى از ويژگيها، خواسته ها و هدفهاى مردم باايمان و آگاه و دورانديش را برشمرد؛ همچنين به مقاصد دنياپرستان اشاره كرد. و اينك در اين سه آيه به ترسيم چهره زشت و نكوهيده كسانى مى پردازد كه گفتار و ادّعاهاى آنان آنچنان جالب و پرجاذبه است كه پيامبر (ص) را نيز با آن عظمت به حيرت وامى دارد؛ درحاليكه درونى آلوده به بدخواهى و خودپرستى و خودكامگى دارند. و پروردگار جهان در اين آيات، پرده نفاق و فريب و ريا را از روى آنان برمى دارد و ماهيت آنها را به پيامبر(ص) نشان مى دهد تا آن حضرت و همه آيندگان بدانند كه رياكاران چه عناصر و جريانهايى هستند؛ و بصراحت خاطرنشان مى سازد كه:

«وَ مِنَ النّاس ِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِى الْحَيوةِالدُّنْيا وَ يُشْهِدُاللَّهَ عَلى ما فى قَلْبِهِ وَ هُوَ اَلَدُّالْخِصامِ.»

برخى از مردم كسانى هستند كه گفتار فريبنده و خوش آنان تو را نيز به شگفت مى آورد. اينان خداى را نيز بر درستى گفتار و عملكرد خويش گواه مى گيرند تا نزد تو موقعيتى بدست آورند؛ درحاليكه در درون عكس آن هستند كه خود را مى نمايند؛ و درحقيقت سخت ترين دشمن خدا و پيامبر (ص) و حقّ و عدالت اند، نه دوستدار آنها.

«و اذا تولّى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث والنّسل»

و هنگامى كه از تو دور شود يا به قدرت برسد، مى كوشد تا در زمين تباهى كند؛ و به بيان برخى از مفسّران، قطع رحم نمايد و خونريزى كند ... تا حرث و نسل را نابود سازد.

جمعى از مفسّران، با توجّه به بيان قرآن كه مى فرمايد: «نسائكم حرث لكم ...»، «حرث» را به «زنان» معنا كرده اند؛ امّا از ششمين امام نور (ع) روايت است كه منظور از «حرث» در اين آيه شريفه، دين خداست و مقصود از نسل، بندگان او:

«ان الحرث فى هذاالموضع الدّين والنّسل النّاس.»

و امّا درمورد واژه «تولّى» در آيه شريفه، سه نظر ارائه شده است:

1. گروهى از مفسّران مى گويند منظور اين است كه: هنگامى كه از تو روى برتافت و پشت كرد، در ايجاد تباهى مى كوشد.

2. دسته اى ديگر در تفسير آيه گفته اند: هنگامى كه به حكومت و قدرتى دست يافت، راه بيداد را درپيش مى گيرد.

3. و پاره اى نيز گفته اند منظور اين است كه: هنگامى كه از گفتار خود برگشت، به بيداد و تباهى مى پردازد.

«واللّه لايحبّ الفساد»

و خدا تباهى [و تبهكارى ] را دوست نمى دارد

گفتنى است كه در اين جمله از آيه شريفه، پندار پوچ جبرگرايان كه تباهى و تبهكارى را جبرى و آفريده پروردگار مى دانند، برملا مى شود؛ چرا كه اگر خداوند خالق تباهى و زشتى باشد، بايد آنها را دوست بدارد، حال آنكه آيه شريفه مى فرمايد: خداوند هرگز فساد را دوست نمى دارد.

«و اذا قيل له اتّق اللّه اخذته العزّة بالاثم»

و هنگامى كه به انسان رياكار و نفاق پيشه گفته شود «پرواى خدا را پيشه ساز و از نافرمانى او بترس و از تباه ساختن حرث و نسل پروا كن»، سركشى دربرابر حق، وى را به گناه و زشتى برمى انگيزد.

در تفسير جمله «اخذته العزّة بالاثم» دو ديدگاه مطرح است:

1. بعضى مى گويند: منظور اين است كه غرور كاذب و تعصّبات جاهلانه او را به گناه و ارتكاب زشتيها وامى دارد؛ درست بسان اين سخن كه گفته مى شود: «اخذته بكذا» (او را به آن كار واداشت).

2. و برخى معتقدند تفسير جمله اين است كه: گناهانى كه بر اثر كفرگرايى بر دل دارد، او را به گونه اى مغرور و سرمست مى كند كه خود را برتر و بالاتر از اندرز خدا و پيامبر (ص) و خيرخواهان مى پندارد.

«فحسبه جهنّم و لبئس المهاد»

پس آتش شعله ور دوزخ او را بسنده است؛ و راستى كه او چه بد بستر و جايگاهى براى خود آماده ساخته است

چرا؟

چرا قرآن شريف «جهنّم» را «مهاد» مى خواند، حال آنكه آنجا بدترين جايگاه براى حق ستيزان و آلودگان است؟

پاسخ

از آنجا كه به انسان رياكار و آلوده بجاى قرارگاه و جايگاه و بستر خوش و پرنعمت در سراى آخرت، دوزخ و آتش شعله ور آن را مى دهند، قرآن به تمسخر همان را بكار برده است؛ درست به مانند واژه نويد و مژده بجاى هشدار به آنان: «فبشّره بعذاب اليم».

از اين آيه شريفه، اين نكته ارزشمند و هشداردهنده دريافت مى شود كه اگر اندرزگويى خيرخواه، فردى را به حقّ و عدالت دعوت كند و دربرابر دعوت او، به عوض داشتن گوش شنوا، و دل حق پذير، گردنفرازى شود، چنين واكنشى سهمگين ترين گناه است؛ به همين دليل، يكى از ياران پيامبر (ص) در اين باره مى گويد: يكى از گناهان نابخشودنى اين است كه به كسى گفته شود: «از خدا پروا كن» و او در پاسخ بگويد: «تو خود پروا كن و كارى به من نداشته باش».

پرتوى از آيات

در آيات سه گانه اى كه گذشت، درسها و پيامهاى انسانسار و هشدارهاى تكان دهنده اى هست كه به برخى از آنها در زير اشاره مى شود:

1. انسانها به اعتبارى سه گونه اند:

الف - راه يافتگان راستين

ب - گمراهان صريح و روشن

ج - عناصر و جريانهاى ريا كار و متظاهر و عوامفريب

همانگونه كه در نگرش قرآنى، بهترين و شايسته ترين انسانها، گروه نخست هستند، بدترين و تبهكارترين آنان نيز گروه سوّم اند؛ چرا كه اين گروه در همه عصرها و نسلها، هر كجا امكان يافت و توانست، شرك را با آرم توحيد و توحيدگرايى، كفر را به نام دين و دين باورى، بيداد را زير نشان زيباى عدالت، استبداد سياه را با عنوان روح بخش آزادى، زشت ترين حق كشى را در ستار تأمين حقوق انسانها، و حرص و آز به قدرت و رياست را در پوشش شيفتگى به خدمت به خدا و دين و بندگان او، به خورد مردم داد. و اين بدترين و زشت ترين بيداد و شرك به خداست.

2. از خصلتهاى زشت و بسيار پليد در فرهنگ بشرى و الهى اين است كه فرد يا گروه و يا تشكيلاتى، خوش بگويد، خوش شعار بدهد، خوش بسرايد و خوش وعده دهد، تا به مردم بباوراند كه بواقع نجات بخش و خيرخواه است، و از اينطريق، جايگاهى در دلها بدست آورد. امّا هنگامى كه قدرت و امكانات مردم را دراختيار گرفت و امانتدار شد، به وعده هاپشت پا زند و راه فريب و توجيه و دغلكارى را پيشه سازد و حرث و نسل را به نابودى كشد. چنين رويه اى، گناهى بسيار بزرگ است و كيفرى سهمگين بدنبال خواهد داشت؛ چرا كه خيانت به اعتماد نسلهاست. پس، نه بايد چنين باشيم و نه به چنين كسانى ميدان دهيم.

3. و از خصلتهاى ننگين رياكاران، بدمستى و غرور است؛ به گونه اى كه بكلّى فراموش مى كنند انسانها آيينه يكديگرند و در ساختن تاريخ و پيمودن راه درست زندگى، به فكر و نقد و هشدار و اندرز ديگران نيازمندند؛ ازاين رو، هنگامى كه به قدرت مى رسند، زبان اندرزدهندگان را مى برند، قلم حقجويان را مى شكنند، دهان انتقادكنندگان را خرد مى كنند، سانسور و خفقان را حاكم مى سازند و به چاپلوسان ميدان مى دهند تا از آنان بت بتراشند و ناآگاهان را به پرستش آنان بجاى خدا وادارند.

آرى؛ تاريخ بشر، ويران شده اينان است؛ ازاين رو، قرآن هشدار مى دهد كه هان! بهوش باشيد اى خردمندان!(361)