تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴۹ -


/ سوره بقره/ آيه هاى 126 - 125

125. وَ اِذْ جَعَلْنَاالْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاس ِ وَ اَمْنَاً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ اِبْراهيمَ مُصَلّىً وَ عَهِدْنا اِلى اِبْراهيمَ وَ اِسْماعيلَ اَنْ طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَالْعاكِفينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.

126. وَ اِذْ قالَ اِبْراهيمُ رَبِ اجْعَلْ هذا بَلَدَاً آمِنَاً وَارْزُقْ اَهْلَهُ مِنَ الْثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَاُمَتِّعُهُ قَليلَاً ثُمَّ اَضْطَرُّهُ اِلى عَذابِ النّارِ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ.

ترجمه

125. و [بياد آوريد] هنگامى كه خانه [ى كعبه ] را پايگاه بازگشت و مركز امنى براى مردم قرار داديم و [پيام فرستاديم كه:] «از مقام ابراهيم براى خويشتن نماز گاهى برگيريد» و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه: «خانه [پرمعنويت ] مرا براى طواف كنندگان و مجاوران [كعبه ] و ركوع كنندگان و سجده كنندگان [پاك و] پاكيزه سازيد.»

126. و [بياد آوريد] هنگامى را كه ابراهيم گفت: «پروردگارا! اين [سرزمين مقدّس ]را شهرى امن گردان و مردم آن را - هركس از آنان كه به خدا و روز بازپسين ايمان بياورد - از ميوه ها [و فراورده هاى گوناگون ] روزى ده.» و [خدا] فرمود: «[من خواسته ات را درمورد كعبه و مردم باايمان برآوردم؛] ولى هركس كفر ورزد [و با ارزانى شدن اين همه نعمتها، راه ناسپاسى درپيش گيرد]، او را اندكى [در دنيا ]برخوردار مى سازم؛ آنگاه وى را [ در سراى آخرت،] با خوارى [و خفّت ] به عذاب آتش [دوزخ ] گرفتار خواهم كرد»؛ و [راستى كه ]چه بدسرانجامى است!

نگرشى بر واژه ها

«بيت»: خانه و منزل؛ كه در اينجا منظور خانه كعبه است.

«مثابه»: مركز بازگشت و پايگاه اجتماع مردم.

«طائفين»: طواف كنندگان.

«عاكفين»: اقامت گزيدگان.

«ركّع»: ركوع كنندگان.

«سجود»: سجده كنندگان.

«واذجعلنا»: و هنگامى كه قرار داديم.

«بلد»: شهر.

اضطرار»: ناگزيرساختن.

«مصير»: فرجام، سرانجام.

تفسير

«و اذ جعلناالبيت مثابةً للنّاس و امناً»

و [بياد آوريد] هنگامى را كه خانه كعبه را پايگاه گردآمدن و اجتماع مردم و مركز امنى براى آنان قرار داديم

اين جمله، عطف به محلّ «و اذابتلى» است كه در آيه پيش ازنظرتان گذشت؛ همچنانكه «و اذابتلى» عطف به آيه قبل است كه مى فرمايد: يا بنى اسرائيل اذكروا ... منظور از «البيت»، خانه پرمعنويت كعبه است؛ خانه اى كه آفريدگار هستى آن را مركز بازگشت و محلّ اجتماع مردم و پايگاه امنيت و آرامش قرار داد.

اين خانه پرشكوه را از آن روى «بيت الحرام» مى گويند كه بسيار پرحرمت است و با آلودگى به شرك و كفر نمى توان به آن وارد شد؛ و از آن جهت «كعبه» مى گويند كه چهارگوش است و چهارگوش بودن آن بدان سبب است كه از «بيت المعمور» كه در آسمانهاست، نشان دارد؛ همانگونه كه آن مكان مقدّس و پرمعنويت نيز نشانه اى از عرش خدا است. و عرش بدان علّت چهار گوشه است كه هر گوشه اى از آن، به يكى از اين چهار كلمه پرشكوه اشاره دارد: «سبحان اللّه، والحمد للّه، و لااله الّااللّه، واللَّه اكبر». و اين چهار كلمه مبارك، پايه و اساس دين خداست.

در تفسير «مثابةً للنّاس»، نظرهايى چند ارائه شده است:

1. «حسن» مى گويد: «مثابه» به معناى بازگشتگاه است؛ و كعبه را به اين دليل بازگشتگاه مى نامند كه مردم هر سال در شرايط و روزگار خاص به زيارت آن مى روند.

2. ابن عبّاس نيز اين واژه را به همين گونه تفسير مى كند و مى گويد: «مثابه» به معناى مرجع و بازگشتگاه است؛ و بدان سبب اين واژه را درمورد كعبه بكار مى برند كه مردم باايمان پس از زيارت و وداع با آن، بار ديگر دوست دارند به سوى آن بازگردند. به همين جهت در روايت است كه اگر كسى با اين نيّت از مكّه باز گردد كه بار ديگر براى زيارت به آنجا مراجعت كند، عمرش طولانى مى شود؛ امّا اگر به هنگام خروج از مكّه، نيّت بازگشت در دل نداشته باشد، نشانه بپايان رسيدن زندگى او در آن سال است.

3. عدّه اى در تفسير اين واژه گفته اند: «مثابه» به معناى مركز پاداش و ثواب است؛ و اين نام بدان سبب است كه مردم هر سال به آنجا مى روند و با زيارت و عبادت، درخور ثواب مى شوند.

4. دسته اى ديگر، اين واژه را به مفهوم پايگاه و پناهگاه گرفته اند.

5. و پاره اى نيز آن را به مركز اجتماع و گردآمدن مردم تفسير كرده اند.

به اعتقاد نگارنده، در هر يك از اين مفاهيم و معناها، اين مطلب مشترك است كه اين مكان پرمعنويت جايى است كه انبوه مردم هرسال به جانب آن بار سفر مى بندند.

و علّت آنكه در اين آيه شريفه، كعبه مركز امنيت ناميده شد (و امناً)، آن است كه خدا مقرّر فرمود اگر كسى به آنجا پناهنده شد، تا زمانى كه در آنجاست، جان و مال و هستى او در پناه خانه است و نبايد به او تعرّضى صورت گيرد. به همين دليل است كه اگر فردى در خارج از قلمرو حرم مرتكب گناه و جنايتى شد و آنگاه به خانه پناهنده شد، قوانين كيفرى در آنجا درمورد او اجرا نمى شود. و براى آنكه اين حرمت بسيار كعبه، وسيله اى براى تعطيل حدود الهى نشود و مورد سوء استفاده قرار نگيرد، در قوانين اسلام اجازه داده شده است كه شخص مجرم را ازنظر آب و غذا و خريد و فروش در تنگنا قرار دهند تا به خروج از خانه خدا ناگزير شود و تن به قانون سپارد. و با اين تدبير، هم حرمت خانه رعايت شود و هم قوانين به اجرا درآيد.

امّا اگر فردى در خانه خدا يا قلمرو حرم، حرمت خانه خدا را مراعات نكرد و دست به جنايت زد، بايد همانجا بيدرنگ به كيفر برسد تا بدينوسيله آنجا مركز امنيت و آرامش باشد.

يادآور مى شود كه خانه كعبه اين حرمت را پيش از اسلام نيز درميان مردم داشت و پناهنده به آن، كيفر نمى شد؛ و اين شكوه و احترام به خانه خدا كه از شريعت ابراهيم (ع) و زمان او سرچشمه گرفته است، همچنان تا ظهور اسلام و آمدن پيامبر عدل و توحيد رعايت مى شد.

«واتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّىً»

و از مقام ابراهيم براى خود نماز گاهى برگيريد

مقام ابراهيم(ع)

در شناخت مقام ابراهيم(ع)، ديدگاهها متفاوت است:

1. در روايتى از امام صادق (ع) نقل كرده اند كه مقام ابراهيم (ع)، همان نقطه اى است كه هم اينك در مسجدالحرام به اين نام مشهور است.

همچنين روايت كرده اند كه فردى از آن حضرت پرسيد: تكليف كسى كه طواف واجب خويش را انجام داده امّا فراموش كرده است كه نماز طواف را در «مقام» ابراهيم(ع) بخواند، چيست؟

حضرت فرمود: بر اوست كه نماز طواف را در همان نقطه اى كه به نام «مقام» معروف است، بجا آورد؛ چرا كه خدا مى فرمايد: «واتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّىً...».

2. از ابن عبّاس نقل كرده اند كه: همه نقاطى كه كارهاى حج همچون طواف، سعى، وقوف و قربانى در آنها انجام مى پذيرد، مقام ابراهيم(ع) است.

3. برخى برآنند كه: مقام ابراهيم (ع) عبارت است از «عرفه» و «مزدلفه» و مكانى كه در آن به شيطان سنگ پرتاب مى شود.

4. و مجاهد مى گويد: تمامى قلمرو حرم، مقام ابراهيم(ع) است.

به اعتقاد ما، ديدگاه نخست كه از ششمين امام نور (ع) رسيده، روشنتر و گوياتر است؛ چرا كه مردم همان نقطه اى را كه هم اكنون به مقام ابراهيم(ع) مشهور است، به اين عنوان مى شناسند. گفتنى است كه در مقام ابراهيم(ع)، دليل روشنى بر عظمت و رسالت ابراهيم (ع) موجود است؛ زيرا هنوز هم اثر پاى او برروى سنگ بروشنى هويداست و اين اعجازى است كه به خواست خدا، سنگ سخت در زير پاى او بسان گل نرم بوده است.

سنگهاى بهشتى

از پنجمين امام نور (ع) نقل كرده اند كه: خداوند سه قطعه سنگ را از بهشت پرطراوت و زيبا به زمين فرود آورده است؛ كه عبارتند از:

1. سنگى كه در مقام ابراهيم (ع) قرار دارد.

2. سنگ بنى اسرائيل كه با زدن عصاى موسى (ع) برآن، دوازده چشمه از آن جوشيد.

3. «حجرالاسود» كه ابراهيم (ع) آن را بر ديوار خانه كعبه نصب كرد.

داستانى درباره مقام ابراهيم (ع)

ابن عبّاس در خصوص مقام ابراهيم (ع)، داستانى نقل كرده كه فشرده آن بصورت زير است:

بعد از آنكه اسماعيل و مادرش هاجر را ابراهيم (ع) در مكّه سكونت داد و ازپى سكونت آن دو، عشيره «جرهم» نيز در آن سرزمين سكنى گزيدند، و اسماعيل از آن قبيله دخترى را به همسرى خويش درآورد و مادرش «هاجر» جهان را بدرود گفت، ابراهيم (ع) از همسرش «ساره» خواست تا با سفر او به مكّه و ديدار اسماعيل و هاجر موافقت كند. «ساره» بدان شرط موافقت كرد كه ابراهيم (ع) در مكّه توقّف نكند و در همانحال كه برروى مركب است، همسر و فرزند خود را ديدار كند و بازگردد.

ابراهيم (ع) پس از ورود به مكّه دريافت كه «هاجر» جهان را بدرود گفته است و پسرش اسماعيل نيز در خانه نيست. از عروس خود سراغ پسر را گرفت. گفت: براى شكار به صحرا رفته است؛ و او متأسّف است كه براى پذيرايى از ابراهيم(ع)، چيزى در اختيار ندارد. ابراهيم(ع) تصميم گرفت برگردد. پيامى به پسرش داد كه پسرم! «آستانه خانه ات را تغيير ده». و اين سخن، كنايه از آن بود كه همسرى را كه براى خود برگزيده اى، درخور شخصيت و عظمت تو نيست؛ يا در او تحوّلى ايجاد كن و يا از او جدا شو.

وقتى اسماعيل به خانه بازگشت و بوى پدر را استشمام كرد، جريان را جويا شد. همسرش با لحنى بى ادبانه گفت: مرد سالخورده اى آمده بود و ادّعا مى كرد كه پدر شماست و چنين پيامى داد.

اسماعيل(ع) پس از اينكه از تحوّل اخلاقى و فكرى زن مأيوس شد، با او متاركه كرد و همسر ديگرى برگزيد.

بعد از مدّتى، ابراهيم(ع) دگرباره با همان شرايط وارد مكّه شد و بازهم اسماعيل (ع) را در خانه نيافت. از عروس خود حال او را جويا شد. آن زن با كمال ادب و احترام به او پاسخ داد كه پسرش به قصد شكار از قلمرو حرم خارج شده است و به خواست خدا بازمى گردد.

آن بانو از ابراهيم (ع) تقاضا كرد از مركب فرود بيايد و ضمن اداى احترام بسيار به او، با شير و گوشتى كه حاضر داشت، از آن مهمان گرانقدر پذيرايى كرد. آن حضرت نيز براى آنان دعا كرد و براى آن سفره و آن شهر، از خدا بركت خواست.

همسر اسماعيل(ع) آب آورد؛ تا ابراهيم(ع) گرد و غبار سفر را از تن بزدايد. قطعه سنگى را كه اينك مقام ابراهيم (ع) است، جلوى پاى او نهاد تا پا برروى آن بگذارد و سر و چهره و دست و پاى خود را بشويد. و اينجا بود كه اثر پاى راست و چپ آن حضرت برروى سنگ نقش بست.

ابراهيم(ع) آهنگ بازگشت كرد؛ و با دادن پيامى، به پسرش توصيه كرد كه آستانه خانه اش را نيك پاس دارد و احترام كند، چرا كه با خانه مناسب است.

اسماعيل (ع) از صحرا بازگشت و بوى خوش پدر را در خانه استشمام كرد؛ ماجرا را از همسرش پرسيد و از آغاز تا انجام همه داستان و پيام پدر را باز گفت و اثر پاى ابراهيم(ع) را كه برروى سنگ نقش بسته و به يادگار مانده بود، نشان داد.

دو ياقوت از بهشت

از پيامبر گرامى (ص) نقل كرده اند كه «ركن» و «مقام»، دو ياقوت از ياقوتهاى بهشتند؛ خداوند آن دو را بر زمين فرود آورد و نور و درخشندگى را از آن دو گرفت، و گرنه كران تا كران گيتى را نورباران مى ساختند.

معناى مصلّى در آيه شريفه

در اينكه مفهوم «مصلّى» در آيه شريفه چيست، سه ديدگاه ارائه شده است:

1. مطابق روايات رسيده از امامان نور(ع)، منظور از «مصلّى»، نمازگاه است. در اين ديدگاه، معناى آيه چنين مى شود: «از مقام ابراهيم، نمازگاهى براى خود برگيريد».

اين معنا را علاوه بر روايات رسيده، برخى از دانشمندان نيز برگزيده اند و فقهاى شيعه با استناد به اين آيه، خواندن نماز طواف را در مقام ابراهيم(ع) واجب دانسته اند؛ چرا كه «امر» دلالت بر وجوب دارد و جز نماز طواف، خواندن هيچ نماز ديگرى در آن مقام واجب نيست.

برمبناى اين دو مقدّمه، روشن است كه امر در آيه شريفه، بجاآوردن نماز طواف در مقام ابراهيم (ع) است.

2. مجاهد مى گويد: منظور از واژه «مصلّى»، مكان نيايش است؛ زيرا «صلوة» به معناى «دعا» است.

3. و حسن مى گويد: منظور از واژه «مصلّى»، قبله است. در اين ديدگاه، مفهوم آيه بدينصورت خواهد بود: «در حال نماز، مقام ابراهيم را پيش روى خود قرار دهيد».

به اعتقاد ما، ديدگاه نخست صحيح است.

«و عهدنا الى ابراهيم و اسماعيل ان طهّرا بيتى»

و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه [پرمعنويت ] مرا پاكيزه سازيد

واژه «عهد» را بدان سبب به «فرمان» معنا كرديم كه در ادامه آيه شريفه، بدينصورت تفسير مى شود.

و امّا در معناى «تطهير»، سه نظر ارائه شده است:

1. عدّه اى مى گويند: منظور از پاكسازى در اينجا اين است كه «خانه كعبه و اطراف آن را از آلودگيهاى ظاهرى همچون خون كه شرك گرايان در آن مى ريزند، پاك كنيد و از اين پس اجازه ندهيد در آنجا خونى بريزند».

2. گروهى ديگر معتقدند: منظور اين است كه «خانه را از بتها پاكسازى كنيد».

3. و پاره اى نيز برآنند كه: منظور اين است كه «اين خانه پرمعنويت را براساس پاكى و تقوا و ايمان و عمل شايسته بنياد كنيد»؛ همانگونه كه در آيه ديگرى مى فرمايد:

«اَفَمَنْ اَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ اَمْ مَنْ بُنْيانَهُ عَلى شَفاجُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فى نارِ جَهَنَّمَ...»(257)

آيا كسى كه بنياد كار خود را برپايه تقوا و خشنودى خدا نهاده، بهتر است، يا كسى كه بناى خويش را بر لب پرتگاهى كه در حال سقوط است، پى ريزى كرده و با آن در آتش شعله ور دوزخ فرو مى افتد؟!...

و دليل اينكه خداوند از خانه كعبه به «خانه من» تعبير فرموده، اين است كه فضيلت و برترى آن را بر ديگر مكانهاى مقدّس روشن سازد.

«للطّائفين والعاكفين»

براى طواف كنندگان و اقامت گزيدگان در حرم

بيشتر مفسّران اعتقاد دارند منظور از «طائفين» كسانى اند كه بر گرد خانه دوست طواف مى كنند؛ و «عاكفين» آنانند كه در حرم اقامت دارند و مجاور بيت اللّه اند.

از مفسّر بزرگ قرآن، سعيدبن جبير نقل كرده اند كه «طائفين» كسانى اند كه از همه نقاط كره زمين براى طواف وارد مكّه مى شوند؛ و «عاكفين» مجاوران بيت اللّه هستند.

امّا «ابن عبّاس را اعتقاد بر آن است كه منظور از «عاكفين»، نماز گزارانند و مقصود از «طائفين»، طواف كنندگان.

به نظر ما، همان ديدگاه نخست بهتر است؛ چرا كه با معناى دو واژه همخوانى دارد.

«والرّكّع السّجود»

و ركوع كنندگان و سجده كنندگان

در تفسير اين دو واژه نيز نظرهايى ارائه شده است:

1. بعضى مى گويند: منظور، نماز گزارانى اند كه در نزديكى كعبه نماز مى گزارند و به ركوع و سجود مى پردازند.

2. برخى ديگر مى گويند: منظور، همه نماز گزاران است.

3. و پاره اى نيز برآنند كه اين دو واژه بيانگر حالات گوناگون بندگان خداست؛ چرا كه در آنجا فرد، گاهى طواف مى كند و گاه به انديشه و تفكّر و نيايش مى نشيند؛ زمانى نماز مى گزارد و درحال ركوع است و زمانى ديگر سجده سپاس مى نهد.

خانه كعبه

در فضيلت اين خانه پربركت، از پيامبر گرامى (ص) نقل كرده اند كه فرمود:

«انّ للّه عزّ وجلّ فى كلّ يومٍ و ليلة عشرين و مائة رحمة تنزّل على هذاالبيت ...»

خداوند در هر شبانه روز يكصد و بيست بار رحمت خويش را بر خانه كعبه فرود مى آورد كه شصت بار آن ويژه طواف كنندگان، چهل بار آن خاصّ نمازگزاران و بيست بار آن از آنِ كسانى است كه به آنجا نظاره مى كنند.

«و اذ قال ابراهيم ربّ اجعل هذا بلداً آمناً»

و [بياد آوريد] آنگاه را كه ابراهيم گفت: پروردگارا! اين سرزمين [مبارك ] را امن گردان

منظور از «بلداً آمناً»، شهرى است كه عدالت و امنيت بطور كامل و در همه ابعاد بر آن سايه افكن باشد.

امّا ابن عبّاس مى گويد: مقصود اين است كه «ابراهيم (ع) دستها را به سوى آسمان بلند كرد و ستايشگرانه گفت: پروردگارا! اين شهر را مورد احترام قرار ده، به گونه اى كه پرندگان نيز در آن شكار نشوند و درخت و گياه آسيب نبينند و چيده نشوند».

از ششمين امام نور (ع) روايت كرده اند كه فرمود:

«من دخل الحرم مستجيراً به فهو آمنٌ من سخطاللّه ...»

كسى كه به حال پناهندگى وارد حرم شود، از خشم پروردگار درامان است؛ همچنين كسى نبايد درّندگان و پرندگان را درقلمرو حرم مورد حمله و اذيّت قرار دهد؛ تا زمانى كه از حرم خارج شوند.

از پيشواى بزرگ توحيد نقل كرده اند كه فرمود:

خداوند آنگاه كه آسمانها و زمين را پديد آورد، اين سرزمين را تا روز رستاخيز حرمت بخشيد؛ از اين رو، بر هيچ كسى پيش از اين و پس از اين نزيبد كه حرمت آن را هتك كند؛ و تنها در ساعتى از روز، خدا به من اجازه داد تا با لشكرى گران از توحيدگرايان، با مسالمت و رعايت حقوق، بر آن وارد شوم و آثار شرك و كفر و ستم و بيداد را از آن پاك سازم.

از اين بيان و روايات ديگر چنين دريافت مى شود كه «مكّه» همواره و حتّى پيش از ابراهيم (ع) نيز مورد احترام بوده است؛ گرچه بعضى از مفسّران برآنند كه قبل از دعاى ابراهيم (ع) چنين نبوده و به بركت دعاى او اين ويژگى را يافته است.

در تأييد اين ديدگاه، روايتى را نيز از پيامبر گرامى (ص) نقل كرده اند؛ بدين مضمون:

«انّ ابراهيم حرّم مكّة و انّى حرّمت المدينة.»

ابراهيم با دعاى خود، به شهر مكّه حرمت بخشيد و من به شهر مدينه.

چگونگى اين حرمت

عدّه اى از دانشمندان بر اين عقيده اند كه حرمت شهر مكّه، حرمتى ذاتى و تكوينى است؛ به عبارت روشنتر، خداوند از آغاز آفرينش زمين، چنين خواسته است كه آن شهر در طول قرون و اعصار، از احترام و شكوه برخوردار باشد، و قداستى براى آن در دلها قرار داده است كه از تاخت و تاز و تخريب و وحشيگرى و شقاوت، آنچنانكه براى بسيارى از شهرها رخ مى دهد، درامان بماند؛ و حرمتى كه ابراهيم(ع) در نيايش خود براى اين شهر خواست، حرمت تشريعى بود، بدين معنا كه همه پيام آوران فرمان يابند مردم را به رعايت حرمت آن شهر سفارش كنند.

به اعتقاد نگارنده نيز چنين است؛ يعنى ابراهيم (ع) افزون بر حرمت ذاتى مكّه، از خداوند تقاضا كرد كه اين شهر را از انهدام و ويرانى و نيز گرسنگى و قحطى درامان نگه دارد؛ زيرا آن حضرت همسر و فرزند خود را در آن سرزمين بى آب و گياه سكونت مى داد. امّا برخى برآنند كه او از دو جهت براى آن شهر امنيت مى خواست، گرچه امنيت ازجهت تخريب و انهدام، پيش از آن نيز براى آن شهر وجود داشت.

«وارزق اهله من الثّمرات من آمن منهم باللّه واليوم الآخر»

و مردم آن را، هر كس از آنان كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورد، از انواع فراورده ها و ميوه ها روزى بخش

بديهى است كه منظور ابراهيم(ع) اين بود كه مردم مكّه هم از نعمتهاى معنوى همچون عدالت و امنيت بهره ور باشند، و هم از موهبتهاى مادّى و اقتصادى و اجتماعى.

ميوه گل يا دل؟

از پنجمين امام نور (ع) نقل كرده اند كه فرمود: منظور ابراهيم (ع) در نيايش خود اين بود كه ميوه هاى گوناگون از سراسر جهان به مكّه سرازير شود و همه نعمتها دردسترس كسانى قرار گيرد كه به آنجا مى روند.

امّا در بيانى از ششمين امام نور (ع) آمده است كه منظور ابراهيم(ع)، نه ميوه گل كه ميوه دل و قلب يعنى مهر و محبّت بود؛ و او از پروردگار خواست كه مكّه و مردم آن را محبوب دلها سازد: قال (ع): «هى ثمرات القلوب ...».

يك پرسش

در اينكه چرا ابراهيم (ع) در دعاى خويش نعمتهاى مادّى و معنوى را تنها براى ايمان آوردگان خواست، بعضى گفته اند: بدان دليل كه از خدا آموخته بود نعمتهاى معنوى و عهد او به ستمكاران نخواهد رسيد: «لاينال عهدى الظّالمين». و برخى نيز مى گويند: بدان جهت دعاى خويش را به مردم باايمان اختصاص داد كه آن شهر پايگاه ايمان و پروا شود و كافران و تبهكاران در آنجا گرد نيايند تا در آن تباهى كنند و حرمت آن را خدشه دار سازند.

«قال و من كفر فامتّعة قليلاً ثمّ اضطرّه الى عذاب النّار»

اين جمله از آيه شريفه، بيانگر آن است كه: «هان اى ابراهيم! خواسته ات را درمورد مردم باايمان پذيرفتم؛ امّا كفرگرايان را در اين جهان اندكى برخوردار خواهم ساخت و آنگاه آنان را با خفّت و خوارى، به عذاب آتش دوزخ گرفتار خواهم كرد».

عدّه اى از مفسّران در تفسير اين جمله گفته اند: منظور اين است كه كافران و شرك گرايان اين سرزمين را نيز بيدرنگ نابود نخواهم ساخت، بلكه به آنان هم روزى خواهم رساند.

و امّا گروهى ديگر گفته اند: منظور اين است كه كافران نيز در اين شهر تا زمانى كه آخرين و برترين پيامبر خدا فرمان بعثت دريافت دارد، از امنيت برخوردار خواهند بود؛ سپس آنان را از اين سرزمين پاك و مقدّس بيرون خواهم راند.

«و بئس المصير»

و [راستى كه ] چه بدفرجامى است!

آرى؛ آتش شعله ور دوزخ، منزلگاهى بد و سرانجامى زشت است.