تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴۴ -


/ سوره بقره / آيه هاى 113 - 109

109. وَدَّ كَثيرٌ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ لَوْيَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ ايمانِكُمْ كُفّارَاً حَسَدَاً مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِهمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتّى يَأَتِىَ اللَّهُ وَ بِاَمْرِهِ اِنَ اللَّهَ عَلى كُلّ شىْ ءٍ قَديرٌ.

110. وَ اَقيمُوا الصَّلوةَ وَ آتُواالزَّكوةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِاَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَاللَّهِ اِنَ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ.

111. وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ اِلّا مَنْ كانَ هُودَاً اَوْ نَصارى تِلْكَ اَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.

112. بَلى مَنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ اَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاهُمْ يَحْزَنُونَ.

113. وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَىْ ءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَىْ ءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ كَذلِكَ قالَ الَّذينَ لايَعْلَمُونَ مِثْلَ قُوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ.

ترجمه

109. بسيارى از اهل كتاب - پس از آنكه حق بر ايشان روشن شد - به واسطه حسدى كه در وجودشان [به قرآن و پيامبر] بود، دوست مى داشتند كه شما را پس از ايمان آوردنتان، به كفر باز گردانند. پس عفو كنيد و در گذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد؛ چرا كه خدا بر هر كارى تواناست.

110. و نماز را بپاداريد و زكات را بپردازيد؛ و هر گونه [كار شايسته و ]نيكى كه از پيش براى خود بفرستيد، آن را نزد خداى يكتا باز خواهيد يافت. بيقين خدا به آنچه انجام مى دهيد، بيناست.

111. و [خودپرستان يهود و نصارا] گفتند: «هرگز كسى وارد بهشت نخواهد شد، مگر آنكه يهودى يا مسيحى باشد». اين آرزوى [پوچ و بى اساس ] آنان است. بگو: «اگر راست مى گوييد، دليل [درستى ادّعاى ]خويش را بياوريد».

112. آرى؛ هر كه خويشتن را با همه وجود تسليم خدا سازد و نيكوكار باشد، پاداشش نزد پروردگار اوست. [چنين كسانى،] نه بيمى براى آنان است و نه اندوهگين خواهند شد.

113. و يهوديان گفتند: «مسيحيان برحق نيستند.» و مسيحيان گفتند: «يهوديان برحق نيستند.» با اينكه آنان كتاب [آسمانى ]را تلاوت مى كنند. افراد نادان نيز [سخنى ]مانند سخن آنان گفتند: و خداوند در روز رستاخيز در آنچه با هم اختلاف مى كردند، ميان آنان داورى خواهد كرد.

نگرشى بر واژه ها

«حسد»: ازميان رفتن نعمت ديگران را خواستن.

«اصفحوا»: بگذريد.

«هوداً»: يهودى.

«برهان»: دليل روشن.

«اسلم»: خالص ساخت.

«وجهه»: خويشتن را.

تفسير

در نخستين آيه شريفه اين فصل - آيه 109 - خداوند از يكى از رازهاى درونى و بدخواهانه يهود درمورد اسلام و قرآن و مردم مسلمان پرده برمى دارد.

«ودّ كثير من اهل الكتاب لويردّونكم من بعد ايمانكم كفّاراً حسداً من عند انفسهم»

بسيارى از اهل كتاب به واسطه حسدى كه در وجودشان بود، دوست داشتند كه شما را پس از ايمان آوردنتان، به كفر باز گردانند

بسيارى از اهل كتاب و شرك گرايان، همچون «حىّ ابن اخطب» و «كعب ابن اشرف» و عناصرى از اين قماش آرزو دارند كه شما را پس از ايمان آوردنتان به شرك و كفر باز گردانند. انگيزه آنان تنها دشمنى و حسادت به پاداش پرشكوه و نعمتهاى بسيارى است كه خدا در قبال ايمان و كارهاى شايسته اى كه انجام مى دهيد، براى شما فراهم ساخته است.

علّت تعبير قرآن از چند تن به بسيارى، اين است كه اينان از سردمداران اجتماعى و مذهبى يهود بودند و پيروان و دنباله روهاى زيادى داشتند. و اينكه قرآن تعبير به همه نفرموده، براى آن است كه برخى از آنان، مانند عبداللَّه بن سلام و كعب الاحبار، ايمان آوردند.

درباره حسدورزى و دشمنى يهوديان، عدّه اى از دانشمندان برآنند كه دليل برآشفتن آنان اين بود كه چرا خداوند از ملّتى جز يهود پيامبر برانگيخت تا رياست و اقتدار يهود بر ديگران ازبين برود؟

زجاج مى گويد: قيد «من عند انفسهم» به «ودّ» برمى گردد؛ چرا كه حسدورزى انسان از درون خود اوست، نه ديگرى. عدّه اى گفته اند: ممكن است اين تركيب به واژه «حسداً» تعلّق داشته باشد و منظور از آن، تأكيد باشد. و پاره اى نيز گفته اند: از آنجا كه يهود، كفر و نافرمانى خويش را به خدا نسبت مى دادند، خدا نيز در ردّ پندار آنان فرمود: اين امور از خود آنان سرچشمه مى گيرد.

«من بعد ما تبيّن لهم الحقّ»

آنهم پس از آنكه حق بر آنان روشن شد، آخرين پيام آور خدا را شناختند و به حقّانيت قرآن يقين پيدا كردند، ازسر دشمنى و حسدورزى چنين كردند.

«فاعفوا واصفحوا»

پس شما اى پيامبر و اى مردم باايمان! از آنان بگذريد و آنها را مورد عفو و كرامت قرار دهيد؛ چرا كه آنان از قلمرو قدرت خدا بيرون نخواهند رفت و سرانجام كيفر عملكرد زشت و ظالمانه خود را خواهند چشيد.

دليل اينكه در اين آيه شريفه، مردم باايمان دستور عفو و گذشت يافتند با آنكه آن روزها ازنظر قدرت و امكانات از آنان قويتر نبودند، اين است كه بسيارى از مؤمنان درميان عشيره و قبيله خود مورد احترام بودند و مى توانستند از اينطريق از يهود انتقام بگيرند.

«حتّى يأتى اللّه بأمره»

تا خدا فرمان خويش را بياورد

درباره اين فرمان خدا، ديدگاهها متفاوت است:

1. ابن عبّاس معتقد است كه منظور فرارسيدن فرمان خدا درمورد كيفر آنان بود كه با اين آيه شريفه فرود آمد: «قاتِلُواالَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ ...»(208).

2. گروهى برآنند كه منظور از آمدن فرمان خدا، رسيدن فرمان جهاد بود كه در قالب اين آيه فرارسيد: «قاتِلُواالَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ ...»؛ و دستور پيشين نسخ شد.

3. و پاره اى نيز گفته اند: اين دستورِ گذشت و عفو، با فرودآمدن اين آيه شريفه نسخ شد: «... فَاقْتُلُواالْمُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ...»(209).

از پنجمين امام نور (ع) در اين مورد روايت كرده اند كه فرمود: پيامبر گرامى(ص) به عفو و گذشت نسبت به آنان فرمان يافت؛ تا اينكه با نزول اين آيه شريفه، آن دستور نسخ شد:

«اُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِاَنَّهُمْ ظُلِمُوا ...»(210)

به كسانى كه كارزار بر آنان تحميل شد، اجازه پيكار داده شده است؛ چرا كه مورد ستم قرار گرفته اند.

«انّ اللَّه على كلّ شى ءٍ قديرٌ»

بى گمان خدا بر هر كارى تواناست

در تفسير اين جمله از آيه شريفه، سه نظر ارائه شده است:

1. ابوعلى مى گويد: منظور اين است كه خدا بر كيفر آنان تواناست؛ چرا كه او بر هر كارى تواناست.

2. به اعتقاد زجاج منظور توانايى اوست كه بندگانش را بر دين و آيين خود فرا مى خواند و مردم را به هر آنچه حكيمانه تر است، مأمور مى سازد؛ گاه به عفو و گذشت فرمان مى دهد و گاه به كيفر عادلانه.

3. و برخى نيز برآنند كه: چون خداوند مردم باايمان را به عفو و گذشت فرمان داد، ازپى آن افزود كه خداوند تواناست در اين جهان شما را با دستور جهاد به كيفر آنان فرمان دهد و در سراى آخرت نيز خود بر كيفر آنان تواناست.

شأن نزول اين آيه شريفه

در شأن نزول اين آيه شريفه آورده اند كه:

1. پس از هجرت پيامبر(ص) از مكّه به مدينه، دو تن از سردمداران يهود به نامهاى «حىّ بن اخطب» و «ابو ياسر» به حضورش شرفياب شدند و ساعتى با آن حضرت به گفتگو پرداختند.

بعد از خاتمه گفتگو و به هنگام رفتن آنان، از «حىّ بن اخطب» پرسيدند: به نظر شما آيا او پيامبر خداست؟

پاسخ داد: آرى؛ او همان پيامبرى است كه نويد آمدنش را دريافت داشته ايم.

پرسيدند: با اين بيان، موضع شما دربرابر او و آنچه ازسوى خدا آورده است، چگونه خواهد بود؟

پاسخ داد: مخالفت و دشمنى پايان ناپذير.

و اين همان عنصر پليدى است كه پس از پيمان بستن با پيامبر(ص)، آن را شكست؛ آنگاه اين آيه شريفه فرود آمد.

2. بعضى اعتقاد دارند كه اين آيه شريفه درمورد گروه يهود فرود آمده است.

3. و برخى نيز معتقدند كه اين آيه شريفه درمورد «كعب الاشراف» فرود آمده است.

«واقيمواالصّلوة و آتواالزّكوة»

و نماز را بپا داريد و زكات را بدهيد

از آنجا كه خداوند در آيه شريفه قبل، مردم باايمان را به عفو كافران و شرك گرايان فرمان داد و تحمّل اين كار بر آنان سخت و گران آمد، به آنها دستور داد كه دربرابر اين مشكل، از معنويت نماز و روزه كمك گيرند؛ زيرا اين برنامه ها افزون بر ثواب و پاداشى كه دارند، وسيله پرتوانى براى اوج بخشيدن مردم باايمان به سوى كسب والاييها و ارزشها هستند؛ و به همين جهت است كه خداوند در آيه ديگرى مى فرمايد: «وَاسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ...»(211).

«و ما تقدّموا لانفسكم من خيرٍ تجدوه عنداللَّه»

و هرگونه خير و نيكى كه از پيش براى خود بفرستيد، آن را نزد خدا باز خواهيد يافت

منظور از «خير» در اين آيه شريفه، كردار و گفتار شايسته و فرمانبردارى از خداست.

و منظور از «تجدوه» اين است كه يا عين آن كارها را آماده و ثبت شده براى دريافت پاداش پرشكوه آن خواهيد يافت و يا پاداش آن كارهاى شايسته را.

و بدينسان، اين آيه شريفه هشدار مى دهد كه نه پاداش فرمانبردارى و كارهاى شايسته به فراموشى سپرده مى شود و نه كيفر زشتيها و گناهان و نافرمانيها.

«انّ اللّه بماتعملون بصيرٌ»

بى گمان خدا به آنچه انجام مى دهيد، بيناست

نه چيزى از كارهاى شما بر او پوشيده مى ماند و نه ذرّه اى از پاداش و كيفر كارهاى شايسته و يا گناهان شما به فراموشى سپرده مى شود؛ چرا كه پاداش دهنده و به كيفررساننده، خدايى است بينا و آگاه و هيچ چيز بر او نهان نمى ماند.

«و قالوا لن يدخل الجنّة الّا من كان هوداً او نصارى »

و اهل كتاب گفتند: هرگز كسى به بهشت وارد نخواهد شد، مگر اينكه يهودى يا مسيحى باشد

در اين آيه شريفه، آفريدگار هستى بخش، نژادپرستيها و ادّعاهاى پوچ يهود و نصارا را برمى شمارد؛ آنان كه بهشت را در انحصار خود مى پنداشتند و مى گفتند: هيچكس به بهشت خدا وارد نخواهد شد، مگر اينكه يهودى باشد يا نصرانى.

«مَنْ» گاه براى مفرد بكار مى رود و گاه براى جمع؛ به همين جهت فعل «كان» بصورت مفرد آمده است.

«تلك امانيّهم»

اين آرزوى خام و بى اساس آنان است

بعضى از مفسّران مى گويند: منظور اين است كه اين گفتار، آرزوى دروغى است كه اميد برآوردن آن را از خدا دارند. و برخى ديگر مى گويند: «امانىّ» در لغت به معناى «اباطيل» است؛ يعنى اين گفتار باطل و بيهوده آنهاست. پاره اى نيز واژه «امانىّ» را به مفهوم «تلا» گرفته اند كه معناى آن «گفتن و خواندن» است.

يادآور مى شود كه «امانى» بدون تشديد هم خوانده شده است.

«قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين»

[هان اى پيامبر!] بگو: اگر راست مى گوييد، دليل خود را بياوريد

روشن است كه آنان براى گفتار بى اساس خويش دليلى نداشتند؛ و منظور قرآن از اين سخن، به زانودرآوردن آنان است.

پيام آيه شريفه

1. يكى از نكات و درسهاى آموزنده در اين آيه شريفه اين است كه پيروى از ديگران بدون دليل و برهان، راه غلط و شيوه ناپسندى است؛ زيرا اگر دنباله روى و تقليد بدون دليل و برهان درست بود، قرآن از اهل كتاب براى گفتارشان دليل و برهان نمى خواست.

2. و درس ديگر اينكه برخلاف پندار عدّه اى از ساده لوحان و يا جاه طلبان كه به نام دين زبانها را مى بندند، دليل خواهى در مسائل و موضوعات دينى، نه تنها درست بلكه لازم است.

«بلى من اسلم وجهه للَّه»

آرى؛ هر كه خود را با همه وجود تسليم بارگاه خدا سازد و خويشتن را براى او خالص گرداند و در همانحال نيكوكردار باشد، پاداشش نزد پروردگار اوست.

ابن عبّاس مى گويد: منظور اين جمله از آيه شريفه اين است كه خويشتن را فرمانبردار كامل و همه جانبه دستورات خدا سازد و راه او را بپيمايد.

گروهى گفته اند: مقصود اين است كه روى خود را متوجّه پيام خدا و فرمانبردارى از او سازد.

عدّه اى معتقدند منظور اين است كه كار خويش را به خدا واگذارد.

و پاره اى نيز بر اين اعتقادند كه منظور اين است كه دربرابر دستورات خدا سراپا تسليم و متواضع باشد؛ چرا كه ريشه اسلام، تسليم و فرمانبردارى دربرابر خداست.

«و هو محسنٌ»

به عقيده بعضى، منظور از «احسان» در آيه شريفه، كردار شايسته است؛ و به اعتقاد برخى ديگر، ايمان به خداست؛ و پاره اى نيز گفته اند: منظور، اخلاص در كارهاست.

«فله اجره عند ربّه و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون»

اين جمله از آيه شريفه براى آنان كه معتقدند اهل بهشت هيچگونه ناراحتى و هراس و اندوهى نخواهند داشت، بخوبى روشن است؛ امّا كسانى كه اعتقاد دارند اهل بهشت نخست از حساب دقيق روز رستاخيز بيمناك مى شوند و آنگاه به آرامش و امنيت بال خواهند گشود، اين جمله را اينگونه تفسير مى كنند:

آنان هيچگونه بيم و هراسى از پاداش كارهاى خود ندارند؛ چرا كه ايمان دارند پاداش كردار شايسته آنها بى هيچ كم و كاستى به آنان داده خواهد شد.

«وقالت اليهود ليست النّصارى على شى ءٍ و قالت النّصارى ليست اليهود على شى ءٍ»

در شأن نزول اين آيه شريفه، ابن عبّاس گفته است: در همانحال كه گروه مسيحيان نجران به حضور پيامبر(ص) شرفياب شدند و با آن حضرت به گفتگو پرداختند، گروهى از دانشوران يهود نيز به خدمتش رسيدند و در محضر پيامبر (ص)، ميان آن دو گروه كشمكش افتاد و هر كدام پيامبر و كتاب ديگرى را انكار مى كرد. آنگاه خداوند اين آيه را فرو فرستاد كه:

و يهوديان گفتند: «ترسايان برحق نيستند»؛ و ترسايان گفتند: «يهوديان برحق نيستند و گفتار و كردارشان بر چيزى استوار نيست».

«و هم يتلون الكتاب»

با اينكه هر دو گروه كتاب آسمانى را تلاوت مى كنند

درباره اين جمله از آيه شريفه، دو نظر مطرح است:

نخست اينكه يهود و نصارا بااينكه كتاب آسمانى را تلاوت مى كنند و در آن كتابها نويد آمدن پيامبر اسلام(ص) را خوانده اند، نه تنها حق را نمى پذيرند و دربرابر قرآن و آورنده آن سر فرود نمى آورند، بلكه با كمال بى پروايى و ازسر خودخواهى و انحصارطلبى به انكار دين و كتاب و پيامبر خويش نيز برمى خيزند و هر كدام ديگرى را بى بهره از حق اعلان مى كند. و اين، بيانگر اين واقعيت است كه براى هدايت و حق پذيرى يك فرد و جامعه، تنها خواندن و دانستن كافى نيست، بلكه افزون بر آگاهى و دليل و برهان قانع كننده، وجدان و روحيه حق پذيرى و درست انديشى نيز لازم است. و اين چيزى بود كه متأسّفانه در يهود و نصارا و شرك گرايان عرب وجود نداشت.

ديگر اينكه اين جمله از آيه شريفه در مقام نكوهش كسانى است كه ازسر كينه و خودخواهى، اسلام و قرآن و آورنده آن را انكار مى كنند. و روشن مى سازد كه دانش و آگاهى چنين افرادى برايشان بى ثمر است؛ چه، اينان باوجود تلاوت كتاب خدا، همان راه حق ستيزى را كه شرك گرايان دربرابر اسلام پيش گرفته اند، پيشه خود ساخته اند.

«كذلك قال الّذين لايعلمون مثل قولهم»

افراد و گروههاى نادان نيز سخنى همانند سخن آنان گفتند

در تفسير اين جمله از آيه شريفه، نظرهايى چند ارائه شده است:

1. بعضى گفته اند: منظور اين است كه شرك گرايان عرب نيز، كه نه كتاب آسمانى خوانده اند و نه پيرو دين و پيامبرى هستند، در انكار اسلام به مانند شما رفتار مى كنند و به همان بافته هاى پوچ شما توسّل مى جويند.

2. و برخى گفته اند: منظور اين است كه شرك گرايان عرب كه گفتند «همه پيامبران در ادّعاى رسالت خويش راه خطا پيموده اند» با شما، اى گروه يهود، در حق ستيزى و انكار حق يكسانند و منطق بى اساس شما دو گروه يكى است.

3. عدّه اى معتقدند كه خطاب آيه شريفه، گروههاى شرك گراى گذشته است.

4. و پاره اى ديگر برآنند كه منظور، همان يهود معاصر پيامبر(ص) هستند كه براى انكار اسلام و آورنده اش، همان بافته هاى پوچ شرك گرايان را مى بافتند.

«فاللّه يحكم بينهم يوم القيامه فيما كانوا فيه يختلفون»

پس خدا در روز رستاخيز، ميان آنان در آنچه بر سر آن اختلاف مى كردند، داورى خواهد كرد

در تفسير اين جمله از آيه شريفه نيز ديدگاهها متفاوت است:

1. گروهى برآنند كه خداوند گفتار بى اساس همه آنان را دروغ اعلان خواهد كرد و همه را وارد دوزخ خواهد ساخت.

2. دسته اى بر اين اعتقادند كه خداوند ميان آنان داورى خواهد كرد و به سود ستمديدگان و كيفر ستمكاران حكم خواهد داد.

3. و پاره اى نيز مى گويند: داورى خدا بدينصورت خواهد بود كه هر گروه را كه وارد بهشت مى سازد، به همه نشان مى دهد؛ و هر گروه را كه به دوزخ مى افكند نيز به همه مى نماياند؛ تا بدينوسيله حقيقت آشكار شود و كشمكشها در آن روز بپايان برسد.