تفسير مجمع البيان جلد ۱۵

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۵ -


/ سوره كهف / آيه هاى 49 - 45

45 . وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَيوةِ الدُّنْيا كَماءٍ اَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِه نَباتُ الْاَ رْضَ فَاصْبَحَ هَشيماً تَذَرُوهُ الرَّيَاحَ وَكَانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ مُقْتَدِراً.

46 . اَلْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ اَمَلاً.

47 . وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْاَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ اَحَداً.

48 . وَ عُرِضُوا عَلى رَبِّكَ صَفّاً لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ اَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً.

49 . وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الُْمجْرِمينَ مُشْفِقينَ مِمّا فيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا مالِ هذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرةً اِلاَّ اَحْصيها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ اَحَداً.

ترجمه

45 - و براى آنان زندگى اين جهان را نمونه بياور كه بسان آبى است كه آن را از آسمان فرود آورديم؛ آنگاه روييدنى هاى زمين با آن درآميخت، پس [روييدنى ها روييد و سرسبز شد، امّا پس از مدّتى چنان پژمرده و خشك و] در هم شكسته گرديد كه بادها آن را پراكنده مى سازند، و خدا بر هر چيزى تواناست.

46 - دارايى ها و فرزندان زيور[و آراستگى ] زندگى اين جهان است و كارهاى شايسته ماندگار در پيشگاه پروردگارت به پاداش بهتر و اميد بستن به آن نيكوتر است.

47 - و روزى را[به ياد آوريد] كه كوه ها را روان مى سازيم و زمين را آشكار[و هموار] مى نگرى؛ و آنان را بر مى انگيزيم و هيچ يك از آنان را فرو نمى گذاريم.

48 - و [همه آنان ] به صف بر پروردگارت عرضه مى گردند[و به آنان گفته مى شود: ]بى گمان شما[تنها] نزد ما آمديد، [درست ]همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم. [شما به آفت غفلت گرفتار شديد،] بلكه پنداشتيد كه هرگز براى شما وعده گاهى قرار نخواهيم داد.

49 - و كتاب [عملكرد شما در آنجا] گذارده مى شود، آنگاه گناهكاران را مى نگرى كه از آنچه در آن [نوشته شده ] است هراسانند؛ و مى گويند: اى واى بر ما! اين چه كارنامه اى است كه هيچ [كارِ] كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته ، جز اينكه آن را به شمار آورده است؛ و آنچه را[در زندگى ] انجام داده اند، [در آنجا] حاضر مى يابند و پروردگارت به كسى ستم روا نمى دارد.

نگرشى بر واژه ها

«هشيم»: گياه خشكيده و در هم شكسته، اين واژه از ماده«هشم» به مفهوم درهم شكستن بر گرفته شده است.

«تذروه»: از ريشه«ذرو» به مفهوم پراكنده ساختن است.

«مغادرة»: ترك كردن و وانهادن، و به مفهوم نيرنگ نيز آمده، چرا كه ترك وفا و وفادارى است.

«اشفاق»: ترس از رويدادهاى ناگوار، با آن اميد كه روى ندهد. اين واژه در اصل از رقّت و لطافت است، و«شفق» به مفهوم سرخى رقيق آمده، و شفقت انسان به فرزند به مفهوم مهر و رقت او به فرزند است.

تفسير

ترسيمى روشن و درس آموز از زندگى اين جهان

در اين آيات آفريدگار هستى روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى نمايد و از او مى خواهد كه براى بيدارى و هشيارى دنياپرستان، حقيقت زندگى اين جهان را در غالب مثالى روان و گويا به تابلو برد، تا بدين وسيله ضمن برحذر داشتن درست انديشان از پرستش دنيا، آنان را به اين جهان بى اعتنا و بى ميل ساخته و به سراى آخرت و كسب ارزش هاى معنوى ترغيب كند.

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَيوةِ الدُّنْيا كَماءٍ اَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ

هان اى پيامبر! براى آنان مثال روشن و نمونه گويايى بياور، و در آن زندگى اين جهان را به قطره هاى ناپايدار آب باران كه از آسمان فرو مى فرستيم، تشبيه نما.

فَاخْتَلَطَ بِه نَباتُ الْاَرْضِ

به آن قطره هاى بارانى كه از آسمان فرو مى فرستيم و به وسيله آن گل ها و گياهان را مى رويانيم.

منظره سرسبز و پرطراوت گل ها و گلبرگ ها و شاخ و برگ گياهان كه به صورت رنگارنگ و پرشكوه در كنار هم قرار گرفته و به هم پيچيده اند، انسان را شيفته خود مى سازد و او را به دامن دشت و صحرا و تماشاى بهار مى كشاند.

فَاصْبَحَ هَشيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ

اما سبزه ها و گل هاى بهارى ديرى نمى پايند و سرانجام خزان مى گردند و آنگاه به صورت خار و خاشاك به وسيله بادها به اين سو و آن سو پرتاب مى گردند. آرى زندگى اين جهان نيز اين گونه است.

وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ مُقْتَدِراً.

و خدا بر همه چيز تواناست و كسى توان جلوگيرى از تحقق اراده او را ندارد و نمى تواند از قلمرو فرمان او خارج گردد.

به باور «حسن» منظور اين است كه خدا پيش از آفرينش هر پديده اى بر آن تواناست.

«زجاج» مى گويد: منظور اين است كه قدرت بى كران خدا حادث نيست و او هماره توانا بوده و هست و خواهد بود.

«سيبويه» نيز همين ديدگاه را برگزيده است، امّا به باور پاره اى خبر از گذشته و آينده دارد.

گفتنى است كه اين مثال هشدارى است به سركشان و خودپرستانى است كه به دنيا مغرور شده و از نشست و برخاست با تهيدستان باايمان سرباز مى زنند. آرى خدا بدين وسيله به آنان روشنگرى مى كند كه دنيا و مظاهر مادّى آن مورد توجه او نيست، چرا كه دنيا به گياه سرسبز و پرطراوتى مى ماند كه با ريزش قطره هاى باران مى رويد، و گل و گياه همه جا را صفا مى بخشد، امّا هنگامى كه آب باران به آنها نرسيد، خزان مى گردند و به صورت خار و خاشاك در آمده و به وسيله بادها به هر سو رانده مى شوند.

در دوّمين آيه مورد بحث به ارزيابى موقعيت ثروت و نيروى انسانى كه دو پايه اساسى زندگى مادى است پرداخته و مى فرمايد:

اَلْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَة الْحَيوةِ الدُّنْيا

ثروتها و فرزندان انسان وسيله زينت و آراستگى دنيا و مايه فخر و مباهات مردم هستند، و خود به خود براى سراى آخرت سودبخش نخواهند بود.

آرى، دارايى و فرزند در اين جهان مايه جمال و آراستگى انسان و نيروى دفاعى او هستند. از اين روى اين دو ركن حيات، زيور و زينت دنيا مى باشند، و از آنجايى كه فناپذير هستند براى آخرت سودى نخواهند داشت، مگر اينكه به عنوان مقدّمه و وسيله اى براى جهان ديگر، مورد بهره بردارى قرار گيرند.

وَ الْباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ اَمَلاً.

كارهاى شايسته و فرمانبردارى از خدا و هر كار نيكى، «باقيات صالحات» گفته مى شود، چراكه اين ارزش ها، به بيان «ابن عباس» و «قتاده» جاودانه و ماندگارند، و پاداش آنها براى انسان از زر و زيور دنيا و فرزندان آن بهتر است. اين بدان دليل است كه پاره اى از ارزش ها و دلبستگى هاى انسان پندارى و دروغين هستند و بسيار ناپايدار؛ امّا ارزش ها و دلبستگى هاى سراى آخرت و آرمان هاى آن حقايقى راستين و پايدارند، چراكه هركسى كار شايسته اى را به اميد پاداش انجام دهد، بى ترديد به پاداش درخور و آرزوى شايسته خود مى رسد.

به باور پاره اى «باقيات صالحات» كارهاى شايسته اى است كه چهره هاى ارزشمندى چون: «بلال»، «سلمان»، «حبيب» و ديگر مسلمانان تهى دست انجام مى دادند و مى گفتند: «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اكبر...».

از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه به پيروان خويش فرمود: هان اى بندگان خداجو! اى توحيدگرايان با اخلاص! سپر خويشتن را برگيريد.

گفتند: اى پيامبر خدا براى چه؟ براى اينكه به وسيله آن از دشمن و هجوم آن از خود دفاع كنيم؟

فرمود: هان اى مردم! سپر خود را برگيريد تا شما را از آتش دنيا و آخرت حفظ كند.

پرسيدند: چگونه؟

فرمود: بگوييد: «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اكبر».

خدا، پاك و منزه است و ستايش تنها از آن اوست، و خدايى جز خداى يكتا نيست و او بزرگ تر است.

آنگاه فرمود: هان بدانيد كه اين كلمات و عقيده به اينها و عمل بر اساس اينها وسيله پيشرفت انسان، باعث پذيرفته شدن او و دعايش در پيشگاه خدا، نگهبان انسان در برابر بلاها و آفت ها و «باقيات صالحات» او هستند.(131)

اين روايت را دانشمندان ما نيز از امامان نور، و آنان از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه اين جمله نيز ادامه آن است كه:

«و لذكر اللّه اكبر» و ياد خدا بزرگ تر و پرشكوه تر است.

گفتنى است كه ياد خدا آن است كه انسان در برخورد با هركار روا و حلال و يا ناروا و حرامى به ياد خدا باشد و خداپسندانه رفتار كند؛ قال: ذكر اللّه عند ما احلّ او حرم.(132)

و نيز از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه فرمود: اگر از شب زنده دارى و عبادت خدا و جهاد در روز ناتوان هستيد از اين كار ناتوان نيستيد كه با همه وجود بگوييد:

«سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اكبر» و آنگاه يادآورى فرمود كه اينها «باقيات صالحات» هستند، پس فراموش نكنيد(133).

به باور گروهى از جمله «ابن مسعود» و «سعيد بن جبير»، نمازهاى پنجگانه انسان كارهاى شايسته اى هستند كه ماندگارند و براستى «باقيات صالحات» هستند.

از امام صادق عليه السلام نيز از نمازهاى شبانه روزى به ارزش هاى شايسته و ماندگار تعبير شده است.

و نيز از آن حضرت آورده اند كه: نمازهاى نافله شب كارهاى شايسته و ماندگارند.

پاره اى برآنند كه تربيت دختران شايسته كردار «باقيات صالحات» هستند.

و به باور ما آيه شريفه همه اينها را شامل مى گردد، چرا كه همه اينها در قلمرو فرمانبرداى خداست.

و نيز در كتاب «ابن عقده» است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: هان اى «حصين»! دوستى ما خاندان رسالت را كوچك مپندار كه اين از ارزش هاى هماره جاودانه است: لا تستصغر مودّتنا فانّها من الباقيات الصالحات.

او گفت: اى پسر پيامبر! من به آن مباهات مى كنم و خداى را بر اين نعمت گران مى ستايم.

يادآورى مى گردد كه بدان دليل فرمانبردارى خدا و انجام كارهاى شايسته را «صالحات» و يا ارزش هاى پايدار ناميده اند كه اينها شايسته ترين كارهايند، چراكه خدا به انجام آنها فرمان داده و در برابر آنها نويد پاداش و بهشت پر طراوت و زيبا داده، و از ترك آنها هشدار مى دهد.

رستاخيز زمين

در سومين آيه مورد بحث در اشاره به رويدادهاى هراس انگيز آغاز رستاخيز از جمله رستاخيز زمين مى فرمايد:

وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ

و روزى را به يادآور كه كوه ها را به حركت مى آوريم.

به باور پاره اى آغاز آيه شريفه به آيه پيش از خود پيوند دارد، و بدان دليل كه متعلق به آيه پيش است مفهوم آن اين است كه: در آن روزى كه كوه ها را به حركت درخواهيم آورد، در آن روز پاداش كارهاى پايدار و ماندگار بهتر است.

امّا به باور پاره اى ديگر آغاز آيه شريفه، آغاز سخن است و در نتيجه منظور اين است كه: و روزى را به ياد آور كه كوه ها را به حركت مى آوريم؛ و اين بدان معناست كه خدا آنها را از جاى برمى كند و به صورت گردوغبار پراكنده مى سازد.

و برخى مى گويند: منظور اين است كه به خواست خدا كوه ها بسان «ابر» بر روى زمين به حركت در مى آيند و خدا آنها را متلاشى ساخته و به صورت تل هايى از ريگ در مى آورد.

در آيه ديگرى در اين مورد مى فرمايد:

يوم ترجف الارض و الجبال...(134)

و نيز در آيه ديگرى مى فرمايد:

و بست الجبال بسّاً فكانت هباءً منبثّاً...(135)

و نيز مى فرمايد: و سيّرت الجبال فكانت سراباً.(136)

در ادامه آيه شريفه، در مورد نشانه هاى پديدار شدن رستاخيز مى فرمايد:

وَ تَرَى الْاَرْضَ بارِزَةً

و از پى آن كوه ها و بلندى هاى زمين از هم مى پاشد و چهره زمين را آشكار و بدون پوشش مى نگرى؛ به گونه اى كه نه بر روى آن كوه و درخت و ساختمانى مى بينى و نه مانعى كه چيزى را نهان دارد.

«عطا» مى گويد: منظور اين است كه همه كسانى كه در دل زمين خفته اند، با به حركت در آمدن آن پديدار مى گردند.

در اين مورد از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه فرمود:

«ترمي الأرض بافلاذ كبدها»

زمين در آن روز بر اثر حركت تند خويش همه گنجينه هاى درونى و نهانى خويش را بيرون مى ريزد.

وَ حَشَرْناهُمْ

و آنگاه است كه ما همه آنان را برمى انگيزيم و در صحراى رستاخيز گرد مى آوريم.

فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ اَحَداً

و يك نفر را نيز فروگذار نمى كنيم.

رستاخيز انسان ها

دراين آيه شريفه با اشاره به رستاخيز انسان ها مى فرمايد:

وَ عُرِضُوا عَلى رَبِّكَ صَفّاً

كسانى كه در آستانه رستاخيز از گورها برمى خيزند، هر امت و جامعه اى از آنان در يك صف به پيشگاه پروردگارت عرضه مى شوند.

به باور پاره اى، آنان در صف هايى پى در پى بسان نماز جماعت قرار مى گيرند.

امّا به باور پاره اى ديگر، همه در يك صف حضور مى يابند.

لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ

و به آنان گفته مى شود: شما اينك در اوج نياز و درماندگى نزد ما آمده ايد؛ در شرايطى كه فرمانروايى تنها از آن خداست. آرى شما نيازمند و ناتوان آمده ايد، درست همان گونه كه در آغاز آفرينش نيز همين گونه بوديد.

به باور برخى منظور اين است كه: شما اينك در حالى آمده ايد كه نه از ثروت و فرزند و دارايى و اقتدار دنيا چيزى داريد و نه سودى از آنها نصيب شما مى شود؛ همان گونه كه در آغاز آفرينش نيز نيازمند و ناتوان بوديد و ما شما را آفريديم و به شما نعمت ها را ارزانى داشتيم.

از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه فرمود: مردم در روز رستاخيز ، پابرهنه و عريان از گورها برمى خيزند و حضور مى يابند: «يحشر النّاس من قبورهم يوم القيامة حفاة عراة».

«عايشه» پرسيد: اى پيامبر خدا چگونه؟ آيا از يكديگر خجالت نمى كشند؟ أما يستحيي بعضهم من بعض؟

فرمود: لكلّ امرى ء منهم يومئذ شأن يغنيه (137)

در آن روز هر كس از آنان را كارى است كه تنها به آن مى انديشند و آن كار او را به خود مشغول مى دارد.

بَلْ زَعَمْتُمْ اَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً.

آرى شما در دنيا چنين مى پنداشتيد كه ما براى زنده شدن و حسابرسى و پاداش و كيفرتان وعده گاهى قرار نداده ايم.

كارنامه انسان در روز رستاخيز

در ترسيم مراحل گوناگون رستاخيز، به نامه عمل انسان ها پرداخته و مى فرمايد:

وَ وُضِعَ الْكِتابُ

و آنگاه كتابى كه نشانگر عملكرد انسان ها در زندگى دنياست در آنجا نهاده مى شود.

و به باور پاره اى به دست انسان ها داده مى شود.

«كلبى» مى گويد: منظور از«كتاب» در آيه شريفه«حساب» است، و با اين بيان دفتر محاسبات در آنجا نهاده مى شود و حسابرسى از پى آن آغاز مى گردد.

فَتَرَى الُْمجْرِمينَ مُشْفِقينَ مِمّا فيهِ

در آن هنگام گناهكاران را به خاطر ديدن نامه عمل و آنچه در آن است، ترسان و هراسان مى بينى.

وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا مالِ هذَا الْكِتابِ لا يُغادِرْ صَغيرَةً وَ لا كَبيرةً اِلاَّ اَحْصيها

واژه «ويل» هنگامى بر زبان انسان روان مى گردد كه سخت گرفتار درد و رنج و بدبختى مى گردد و آنگاه است كه آرزوى مرگ مى كند و نابودى و هلاك را مى جويد.

آرى مردم گناهكار با ديدن دادگاه رستاخيز و كارنامه سياه زندگى شان فرياد بر مى آوردند كه: اى واى بر ما! اين ديگر چه كتاب و كارنامه اى است كه هيچ گناه كوچك و بزرگى را فروگذار نكرده و همه را بدون كم و زياد به ثبت رسانده است.

وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً

و هر آنچه انجام داده اند در آنجا حاضر و آماده و نوشته و ثبت شده مى يابند.

به باور پاره اى منظور اين است كه، پاداش كردار خود را آماده مى يابند. با اين بيان پاداش و كيفر كارها به طور مجاز به جاى خود عملكرد آمده است.

وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ اَحَداً.

و پروردگار تو به هيچ كس ستمى روا نمى دارد، چرا كه نه چيزى از پاداش خوبان مى كاهد و نه بر كيفر گناهكاران ذره اى مى افزايد.

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه خدا كودكان را كيفر نمى كند، چرا كه آن پروردگارى كه بر كيفر بيدادگران نمى افزايد، چگونه ممكن است كودك بى گناه را كيفر نمايد؟!

/ سوره كهف / آيه هاى 56 - 50

50 . وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِادَمَ فَسَجَدُوا اِلاَّ اِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ اَمْرِ رَبِّه اَفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ اَوْلِياءَ مِنْ دُونى وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظّالِمينَ بَدَلاً.

51 . ما اَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ لا خَلْقَ اَنْفُسِهِمْ وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلّينَ عَضُداً.

52 . وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكاءِىَ الَّذينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُم فَلَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوبِقاً.

53 . وَ رَءَا الُْمجْرِمُونَ النّارَ فَظَنُّوا اَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً.

54 . وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فى هذَا الْقُرْانِ للنّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْاِنْسانُ اَكْثَرَ شَىْ ءٍ جَدَلاً.

55 . وَ ما مَنَعَ النّاسَ اَنْ يُؤْمِنُوا اِذْ جاءَهُمْ الْهُدى وَ يَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ اِلاَّ اَنْ تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْاَوَّلينَ اَوْ يَأْتِيَهُمْ الْعَذابُ قُبُلاً.

56 . وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ اِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ يُجادِلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا اياتى وَ ما اُنْذِرُوا هُزُواً.

ترجمه

50 - و هنگامى را[به ياد آور] كه به فرشتگان گفتيم: در برابر آدم سجده كنيد؛ پس [همه آنان ] سجده كردند مگر ابليس كه از پريان بود و از فرمان پروردگارش بيرون رفت. آيا باز هم او و نسل او را به جاى من [دوستان و ]سرپرستانى [براى خود بر ]مى گيريد، با اينكه آنها دشمنى [آشكار] براى شمايند؟! و [راستى كه آنها ]براى بيداد گران چه بد جايگزينى هستند.

51 - من آنها را نه در آفرينش آسمان ها و زمين [براى يارى رسانى ]حاضر ساختم و نه در آفرينش خودشان؛ و من چنان نيستم كه گمراه كنندگان [و گمراهان ]را دستيار خود برگيرم.

52 - و روزى را[به ياد آوريد] كه [خدا به شرك گرايان ] مى گويد: شريك هاى [پندارى ] مرا كه [خود براى من مى ساختيد و ]مى پنداشتيد، ندا دهيد؛ پس [شرك گرايان ] آنها را مى خوانند امّا [آنها] پاسخ آنان را نمى دهند، و ميان آنان ورطه اى [هولناك ]قرار مى دهيم.

53 - و گناهكاران آتش [دوزخ ] را مى بينند و يقين مى كنند كه در آن درخواهند افتاد و [براى رهايى ] از آن [آتش شعله ور، گريز و ]بازگشتى نمى يابند.

54 - و به راستى در اين قرآن براى مردم از هرگونه [نمونه و] مثلى [به صورت هاى ]گوناگون بيان كرديم؛ و انسان بيش از هر چيز در ستيز است.

55 - و [چيزى ] مردم را - آنگاه كه هدايت برايشان آمد - از اينكه ايمان بياورند و از پروردگارشان آمرزش بخواهند بازنداشت جز اينكه [انتظار مى بردند كه ]سنّت [و شيوه خدا در مورد نابودى ]پيشينيان بر آنان در رسد [و] يا عذاب روياروى به سراغشان بيايد.

56 - و فرستادگان [خويش ] را جز نويدرسان و بيم دهنده نمى فرستيم؛ و آنان كه كفر ورزيده اند، به ناروا ستيزه مى كنند تا بدين وسيله حق را [پايمال سازند و] از ميان مردم بردارند؛ و آنان نشانه هاى [يكتايى و قدرت بى كران ]مرا و آنچه را كه به آن هشدار داده شده اند به تمسخر [و استهزا] گرفتند.

نگرشى بر واژه ها

«فسق»: خارج شدن و از حالى به حال ديگر درآمدن؛ براى نمونه: هنگامى كه خرما از پوست خود خارج مى گردد، عرب مى گويد: «فسقت الرّطبة»؛ و نيز زمانى كه موش از سوراخ و لانه خود بيرون مى آيد، مى گويند: «فسقت الفارة»؛ و هنگامى كه كسى از فرمان خدا سرباز زد مى گويند: «فسق عن امر ربّه».

«موبق»: ورطه اى هلاكت بار، يا فاصله اى نابود كننده كه ميان دو چيز پديد مى آيد. و واژه «و بوق» به مفهوم هلاكت و نابودى آمده است.

«مواقعه»: نزديك شدن به چيزى با شدّت و سرعت. «وقايع حروب» به مفهوم جنگ هايى است كه گريبانگير مردم گرديد. و واژه «توقّع» به مفهوم انتظار روى دادن حادثه يا چيزى آمده است.

«مصرف»: راه بازگشت.

«تصريف»: به دگرگون ساختن و از حالى به حال ديگر درآوردن، گفته مى شود؛ و در آيه شريفه منظور اين است كه ما حقايق را در چهره هاى گوناگون و در قالب هاى رنگارنگ براى مردم بيان كرديم.

«ادحاض»: چيزى را به هلاكت و نابودى سوق دادن. اين واژه از ريشه «دحض» به مفهوم لغزش برگرفته شده است.

«عضد»: بازو.

تفسير

بدترين انتخاب!

در آيات پيش، از برترى طلبى نارواى سركشان و متكبرانى سخن رفت كه از نشست و برخاست با شايسته كرداران تهى دست اعلان بيزارى مى نمودند و به پيامبر پيشنهاد مى كردند كه آنان را از محفل و راه و رسم خويش براند تا اينان بر گرد شمع وجود آن حضرت گردآيند، اينك به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله فرمان مى رسد كه آنان را به ياد سرگذشت عبرت آموز سردسته و سركرده متكبّران، شيطان بيندازد و روشنگرى كند كه چه آفت ها و گرفتارى هايى كه از اين راه دامنگير آن موجود خودخواه گرديد تا بدين وسيله اين خودپرستان درس عبرت گيرند. در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِادَمَ فَسَجَدُوا اِلاَّ اِبْليسَ

هان اى پيامبر! هنگامى را به يادآور كه به فرشتگان گفتيم: در برابر آدم سجده كنيد؛ و همه آنان در فرمانبردارى از خدا، سجده كردند مگر ابليس كه سر باز زد.

لازم به يادآورى است كه داستان آفرينش آدم و سجده فرشتگان در برابر او و نافرمانى ابليس در چند سوره از قرآن آمده است كه در هر مورد درس هاى جديدى داده و هدف هاى تازه اى را پى مى گيرد.

كانَ مِنَ الْجِنِ

ابليس از جنيان بود.

پاره اى«ابليس» را از جنيان نمى دانستند، كه بدين وسيله از آيه شريفه نادرستى پندار آنان دريافت مى گردد، چرا كه آيه به صراحت اعلان مى كند كه ابليس از پريان است، و نيز روشن مى شود كه«جنيان» غير از فرشتگان و انسان ها هستند.

كسانى كه ابليس را از فرشتگان مى دانند، مى گويند: منظور اين است كه او از ديدگان پوشيده است.

پاره اى بر آنند كه به گروهى از فرشتگان كه نگهبان باغ ها و بوستان هاى پرطراوت و زيباى بهشت خدايند، «جن» گفته مى شود، چرا كه نام آنها را به«جنان» كه «خازن» آنها هستند افزوده اند. درست بسان «كوفى» و «بصرى» كه به كسانى گفته مى شود كه در اين دو شهر زندگى مى كنند.

اما كسانى كه«ابليس» را غير از فرشته و جنس فرشتگان مى دانند، به اين تعابير و استدلال ها بسنده نمى كنند و مى گويند: هرگاه نامى از«پريان» يا«جن» برده شود، غير از انسان و فرشته در نظر انسان ترسيم مى گردد و روشن مى شود كه آنان نسل و تبار ديگرى هستند.

فَفَسَقَ عَنْ اَمْرِ رَبِّه

پس او از انجام فرمان خدا سر باز زد و از قلمرو دستور او بيرون رفت.

در ادامه آيه شريفه، قرآن روى سخن را به شرك گرايان و بيدادگران نموده و مى فرمايد:

اَفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ اَوْلِياءَ مِنْ دُونى

آيا شما از فرمان ابليس و فرزندان او پيروى نموده و آنان را سرپرست و رهبر خويش برمى گيريد و از فرمانبردارى خدا سر باز مى زنيد؟

وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ

آيا نمى دانيد كه آنان دشمن آشكار شما هستند؟ آيا انسان خردمند و انديشور نبايد از دشمن برحذر باشد و از او دورى جويد؟

گفتنى است كه اين فراز گرچه به صورت پرسش است اما منظور سرزنش و نكوهش و هشدار و انكار است.

به باور «مجاهد» شيطان ها فرزندان ابليس هستند.

اما به باور «حسن»، «پريان» فرزندان ابليس مى باشند.

بِئْسَ لِلظّالِمينَ بَدَلاً.

راستى كه اين بيدادگران به جاى پرستش پروردگار خويش بد راه و بد كارى را برگزيده اند، چرا كه به جاى آن، فرمانبردارى ابليس را پيشه ساخته اند.

اين تفسير براى آيه، از «حسن» روايت شده، اما به باور «قتاده» منظور اين است كه، راستى چه بد است كه به جاى فرمانبردارى از خدا، فرمانبردارى شيطان را گردن نهاده اند.

چرا سررشته دارى شيطان؟

در دومين آيه مورد بحث روشنگرى مى كند كه ابليس و فرزندانش نه در آفرينش جهان نقش و حضورى داشته اند و نه در پديد آمدن خودشان؛ پس پرستش آنان چرا؟

ما اَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ لا خَلْقَ اَنْفُسِهِمْ

من براى آفرينش آسمان ها و زمين و آفرينش ابليس و نسل او، آنان را حاضر نساختم و از آنان يارى نخواستم، چرا كه قدرت من بى كرانه و جاودانه است و نيازى به يارى آنها و ديگران نيست؛ بر اين باور نبايد به جاى فرمانبردارى از آفريدگار توانا و تدبيرگر بزرگ جهان هستى از ابليس و فرزندان او پيروى كرد.

وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلّينَ عَضُداً.

و من هرگز شيطان ها را كه گمراه كننده ديگرانند به دستيارى بر نخواهم گزيد.

واژه«عضد» را بيشتر به مفهوم«كمك» و«دستيار» گرفته اند. اين واژه به دليل هماهنگى با فاصله هاى آيات، مفرد آمده است.

به باور پاره اى منظور آيه شريفه اين است كه: شما شرك گرايان و ظالمان به گونه اى از شيطان ها پيروى مى كنيد و آنان را به رهبرى خويش برگزيده ايد كه گويى آنان از دانش و بينش ويژه اى - كه ديگران از آن محروم هستند - برخوردار شده اند، در صورتى كه من آنان را از آفرينش آسمان ها و زمين و حتى از آفرينش خودشان نيز آگاه نساخته دانش خلقت پديده ها را به آنان ارزانى نداشته ام؛ پس چرا شما آنان را به رهبرى و سررشته دارى خويش برگزيده و از آنان پيروى مى كنيد؟!

و به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: من شرك گرايان عرب را، نه در آفرينش آسمان ها و زمين حاضر ساختم و نه در آفرينش خودشان؛ آنان در آن زمان نبودند و من آنها را پديد آوردم؛ بر اين اصل از كجا مى گويند كه: فرشتگان دختران خدا هستند؟ و از كجا اين پندار بى اساس را ساخته و پرداخته اند؟!

در سومين آيه مورد بحث به هشدار شرك گرايان و فرمانبرداران شيطان پرداخته و مى فرمايد:

وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكاءِىَ الَّذينَ زَعَمْتُمْ

و هنگامى كه روز رستاخيز فرا رسد، خدا به اين شرك گرايان و ظالمان مى فرمايد: اينك آنهايى را كه در دنيا شريك و همتاى من مى پنداشتيد، بخوانيد تا شما را از عذاب و كيفر زشتكارى هايتان رهايى بخشند.

فَدَعَوْهُم فَلَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُمْ

و آنان خدايان دروغين خويشتن را مى خوانند و از آنان يارى مى طلبند، اما نه پاسخى مى شنوند و نه كمكى دريافت مى دارند.

وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً.

به باور «مجاهد» و «قتاده» منظور اين است كه: ما ميان ايمان آوردگان و كفرگرايان در روز رستاخيز وادى عميقى قرار مى دهيم كه آنان را از يكديگر جدا سازد.

امّا به باور «ابن اعرابى» منظور اين است كه: ما ميان شرك گرايان و خدايان دروغين آنان اين فاصله را مى افكنيم؛ براى نمونه، «فرشتگان» و«مسيح» را كه آنان به ناروا مى پرستيدند، به بهشت پرطراوت و زيبا رهنمون مى گرديم و آنان را كه پرستشگر غير خدا بودند به آتش شعله ور دوزخ مى ريزيم.

«فرّاء» بر آن است كه: ما پيوندها و روابط آنان در دنيا را وسيله نابودى و كيفر آنان مى سازيم.

و از «قتاده» و «ابن عباس» نيز اين ديدگاه روايت شده است. با اين بيان واژه«بين» در آيه شريفه به مفهوم پيوندها و دوستى هاى آنان در راه كفر و بيداد است، و همين دوستى در راه ستم و پرستش هاى ذلت بار و گمراه ساختن ديگران، در سراى آخرت وسيله عذاب و نابوديشان مى گردد.

در مورد واژه«موبق» نيز دو نظر است:

1 - به باور «حسن» اين واژه به مفهوم دشمنى و عداوت آمده و منظور اين است كه: ما در ميان آنان دشمنى و عداوتى هلاك كننده قرار مى دهيم.

2 - اما از«انس» آورده اند كه«موبق» نام وادى عميقى است در دوزخ كه آكنده از چرك و خون مى باشد، و اين نوشابه بيدادگران و حق ستيزان است.

فرجام كار پيروان شيطان

در ادامه آيات در اين مورد، قرآن به ترسيم حال و روز بيدادگران و گناهكاران در سراى آخرت پرداخته و مى فرمايد:

وَ رَءَا الُْمجْرِمُونَ النّارَ

و آنان آتش شعله ور دوزخ را در برابر خويش مى نگرند كه با خشم وصف ناپذيرى به سوى آنان روى مى آورد.

به باور «ابن عباس» منظور شرك گرايانند، اما به باور پاره اى ديگر، آيه همه گناهكاران و بيدادگران را كه به گناهان كبيره دست مى يازند، شامل مى شود.

فَظَنُّوا اَنَّهُمْ مُواقِعُوها

و ديگر يقين مى كنند كه در آن در افتاده و گرفتار مى گردند.

وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً.

و يقين مى كنند كه ديگر نه جايى مى يابند تا به آن پناه برند و نه گريزگاهى كه خود را از آن عذاب هولناك رها سازند.

در پنجمين آيه مورد بحث روشنگرى مى كند كه اين گرفتارى و نگونسارى آنان به خاطر بدانديشى و زشتكارى و گناهان خودشان مى باشد، وگرنه آفريدگار هستى حقايق را به زبان ها و قالب ها و چهره هاى گوناگونى بيان داشته و حق را از باطل مشخص ساخته است:

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فى هذَا الْقُرْانِ للنّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ

و بى گمان ما در اين قرآن پرشكوه از هرگونه مثل و نمونه اى براى مردم آورديم تا حق را از باطل باز شناسند.

واژه «تصريف» به اين معناست كه نمونه ها و مثال ها را به صورت هاى گوناگون بيان مى كنند تا مردم در مورد آنها بينديشند و درست را از نادرست باز شناسند.(138)

وَ كانَ الْاِنْسانُ اَكْثَرَ شَىْ ءٍ جَدَلاً.

و انسان بيش از هر چيز در ستيزه است و بسيار جدال و كشمكش مى نمايد.

همه انسان ها يا انسان هاى تربيت نيافته؟

در اين مورد كه منظور از«انسان» در آيه شريفه «آيا همه انسان ها هستند، يا انسان هاى تربيت نيافته، دو نظر آمده است:

1 - به باور پاره اى چون«ابن عباس» منظور سردمداران شرك و بيداد - همچون«نضربن حارث» است كه عنصرى حق ستيز بود و به جاى پذيرش حق بسيار ستيزه جويى و كشمكش مى نمود تا هم خود از توحيدگرايى و پرواپيشگى سر باز زند و هم ديگران را گمراه سازد.

2 - امّا به باور «كلبى» منظور «ابى بن خلف» بود كه رستاخيز را انكار مى كرد.

3 - و«زجاج» مى گويد كه منظور همه كفرگرايان و حق ستيزانند كه قرآن در آيه ديگرى در مورد آنان مى فرمايد: و يجادل الّذين كفروا بالباطل...(139) و كسانى كه كفر ورزيده اند، به باطل و ناروا به ستيزه مى پردازند تا بدين وسيله حق را پايمال سازند...

چرا اين همه خيره سرى؟!

در ادامه آيات به انگيزه ايمان نياوردن و آمرزش نخواستن كفرگرايان - با اين همه نشانه و دليل و برهان - پرداخته و مى فرمايد:

وَ ما مَنَعَ النّاسَ اَنْ يُؤْمِنُوا اِذْ جاءَهُمْ الْهُدى وَ يَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ اِلاَّ اَنْ تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْاَوَّلينَ

با اين وصف كه نشانه و دليل هاى روشن و روشنگرى در دسترس مردم قرار گرفته و حق آشكار گشته است، چه مانعى بر سر راه آنان قرار دارد كه ايمان نمى آورند و براى گناهان خويشتن از بارگاه خدا آمرزش نمى خواهند؟

گويى مى خواهند همان گونه كه سنت و روش ما در مورد كفرگرايان و بيدادپيشگان پيشين جريان يافت و آنان را به كيفر كردارشان نابود ساختيم، براى اينان نيز عذاب فرو فرستيم؛ عذاب و كيفرى كه غافلگيرشان سازد و يكباره نابود شوند.

اَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً.

يا مى خواهند عذاب ما در برابرشان قرار گيرد و خود آن را بنگرند.

به بيان ديگر، آنان با خوددارى از ايمان و آمرزش خواهى، بسان كسى هستند كه عذاب خدا را مى جويد و مى طلبد، و يا از روى ترس ناگزير به ايمان و آمرزش خواهى مى گردد؛ چرا كه انديشه و عملكرد آنان نشانگر آن است كه تا عذاب دردناك ما را در برابر ديدگان خود ننگرند، حق را نمى پذيرند.

اين بيان درست به اين مى ماند كه كسى به عنصر سركشى بگويد: چرا بدون كيفر و عقاب، گفتار درست و برحق مرا نمى پذيرى؟

افزون بر اين، شرك گرايان گردنكشى را به جايى رسانده بودند كه با تمسخر و خيره سرى عذاب خدا را مى طلبيدند و مى گفتند:

بار خدايا! اگر اين كتاب و اين آيات همان حق و حقيقت است و از سوى تو آمده، پس از آسمان سنگ هايى نابودكننده بر ما بباران و يا عذابى دردناك بر سرمان فرو فرست؛ اللّهم ان كان هذا هو الحقّ من عندك فامطر علينا حجارة من السّماء...(140)

گفتنى است كه واژه«قبل» به مفهوم رويارو است و منظور اين است كه، عذاب خدا را روياروى خود بنگرند؛ اما ممكن است اين واژه جمع«قبيل» به مفهوم جماعت باشد، كه در آن صورت منظور اين است كه: يا مى خواهند عذاب خدا را در انواع مختلف و چهره هاى گوناگون بنگرند كه از هر سو بر آنان فرود آيد؟

واژه «قبل» به كسر «ق» نيز قرائت شده است كه در آن صورت به مفهوم فوق مى باشد و منظور اين است كه: يا مى خواهند عذاب خدا از فرازشان به سراغ آنان بيايد.

در آخرين آيه مورد بحث، روشنگرى مى كند كه خدا به وسيله اين قرآن و اين پيامبر براى مردم دليل روشن و آشكار را براى شناخت حق فرو فرستاده و ديگر راهى براى ترديد و دودلى باقى نگذارده است.

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ اِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ

و ما پيامبران را به سوى مردم نفرستاديم، جز براى اينكه مردم فرمانبردار و حق طلب را نويد بهشت و سعادت جاودانه دهند و مردم سركش و نافرمان را از دوزخ بترسانند.

وَ يُجادِلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَ

و كفرگرايان براى دفاع از كيش پوچ و بى اساس خود به بحث و كشمكش مى پردازند تا حق را بدين وسيله از ميان ببرند و از جايگاه خود خارج سازند.

«ابن عباس» مى گويد: منظور آيه شريفه آن كسانى است كه خيره سرانه زبان به تمسخر پيامبر و آيات خدا مى گشودند و راه هاى ورودى مكّه را ميان خود تقسيم نموده بودند تا در راه پيكار با اسلام، كسانى را كه وارد مكّه مى شدند با بدگويى و دروغسازى گمراه ساخته و به اسلام و پيامبر بدبين نمايند.

و منظور از ستيزه جويى و كشمكش در راه اثبات باطل، اين بود كه از پيامبر مصرّانه مى خواستند كه طبق هواى دل آنان معجزه بياورد و آيات را آن گونه كه آنان مى خواهند و مى پسندند فرود آورد و تلاوت نمايد، چرا كه در غير اين صورت با بهانه جويى و دجّالگرى قرآن پرشكوه او را باطل معرفى خواهند كرد.

گفتنى است كه عرب هنگامى كه بخواهد بگويد: دليل و برهان او را باطل ساختم، مى گويد: «ادحضت حجته».

وَ اتَّخَذُوا اياتى وَ ما اُنْذِرُوا هُزُواً.

و آيات من و رستاخيز و عذاب و كيفر را به باد تمسخر گرفتند.