تفسير مجمع البيان جلد ۱۵

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۰ -


/ سوره اسراء / آيه هاى 105 - 101

101 . وَ لَقَدْ اتَيْنا مُوسى تِسْعَ اياتٍ بَيِّناتٍ فَاسْئَلْ بَنى اِسْرائيلَ اِذْجاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فَرْعَونُ اِنّى لَاَظُنُّكَ يا مُوسى مَسْحُوراً.

102 . قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما اَنْزَلَ هؤُلاءِ اِلاَّ رَبُّ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ بَصائِرَ وَ اِنّى لَاَظُنُّكَ يا فِرْعَونُ مَثْبُوراً.

103 . فَاَرادَ اَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْاَرْضِ فَاَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَميعاً.

104 . وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِه لِبَنى اِسْرائيلَ اسْكُنُوا الْاَرْضَ فاِذا جاءَ وَعْدُ الْاخِرَةِ جِئْنا بِكُمْ لَفيفاً.

105 . وَ بِالْحَقِّ اَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذيراً.

ترجمه

101 - و به يقين ما به «موسى» نه نشانه [و معجزه ] روشن [و روشنگر ]ارزانى داشتيم؛ پس [تو اى پيامبر!] از فرزندان اسرائيل بپرس، هنگامى كه [موسى ] به سوى آنان آمد [ميان او و فرعون چه روى داد؟ او نشانه ها را ارائه كرد] امّا فرعون [خيره سرانه ]گفت: هان اى موسى! راستى كه من تو را مردى افسون شده مى پندارم.

102 - موسى گفت: [هان اى فرعون!] تو نيك مى دانى كه كسى جز پروردگار آسمان ها و زمين اين [نشانه ] ها را - كه مايه بينش هاى بسيار است - فرو نفرستاده است؛ و به راستى كه من تو را اى فرعون، تباه شده مى نگرم.

103 - پس [فرعون ] تصميم گرفت كه آنان را از آن سرزمين براند، امّا ما او و همه كسانى را كه با وى بودند [به كيفر بيدادشان ]غرق كرديم.

104 - و پس از او به فرزندان اسرائيل گفتيم كه، در اين سرزمين سكونت گزينيد، پس هنگامى كه وعده واپسين فرا رسد، شما را [گرد آورده و] به هم آميخته [به صحنه رستاخيز ]خواهيم آورد.

105 - و اين قرآن [پرشكوه ] را به حق فرو فرستاديم و به حق فرود آمده است، و تو را [اى پيامبر] جز نويددهنده و بيم رسان نفرستاديم.

نگرشى بر واژه ها

«ثبور»: هلاك كردن و نابود ساختن.

«لفيفاً»: گرد آمدن و به هم آميختن گروه ها و تيره هاى گوناگون و در آن حال به صحراى محشر وارد شدن. اين واژه از ريشه «لفّ» به مفهوم پيمودن برگرفته شده است.

«يستفّز»: از ريشه استفزاز، به مفهوم زورمدارانه بيرون راندن است.

تفسير

معجزه هاى نه گانه موسى

در اين آيات، قرآن به پرتوى از سرگذشت آموزنده موسى و دعوت توحيدى او پرداخته و در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ لَقَدْ اتَيْنا مُوسى تِسْعَ اياتٍ بَيِّناتٍ

و ما به موسى نه معجزه روشن و روشنگر داديم.

در مورد اين معجزه هاى نه گانه ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور «ابن عباس» و «ضحّاك» منظور، دست سپيد و درخشنده موسى، عصاى او، زبان او، شكافته شدن دريا براى او، طوفان، ملخ، شپش، قورباغه و خون است كه بر اثر خشم خدا بسان آفت هاى پنجگانه اى يكى پس از ديگرى، زندگى را بر فرعونيان طاقت فرسا ساخت.

2 - امّا به باور «محمد بن كعب» منظور طوفان، ملخ، شپش، قورباغه، خون، عصا، دريا، دعا و جوشيدن چشمه از صخره و سنگ است.

3 - «ابوعلى جبايى» ضمن پذيرش اين ديدگاه، به جاى دعاى موسى، يد بيضا يا دست درخشنده موسى را - كه بسان يك مشعل و يك كانون نور و روشنايى بود - نهاده است.

4 - گروهى چون: «مجاهد»، «قتاده»، «عكرمه» و «عطا» نيز همين ديدگاه را برگزيده اما به جاى دريا و دعاى موسى و جوشيدن چشمه از سنگ، دست درخشنده موسى و گرفتارى چند ساله بنى اسرائيل و قحطى و كمبود فرآورده هاى كشاورزى را به حساب آورده است.

5 - «حسن» گرفتارى چند ساله بنى اسرائيل و كمبود فرآورده هاى كشاورزى را يكى به حساب آورده، و عصاى موسى و بلعيده شدن بافته ها و ساخته هاى افسونگران و فرعونى را معجزه اى ديگر براى موسى شمرده است.

7 - به باور پاره اى منظور از معجزه هاى نه گانه، نه آيه پرمحتوا و درس آموز است كه در مورد مقررات و احكام دين بر آن حضرت فرود آمد.

در اين مورد آورده اند كه روزى يك تن از يهود به دوست خود گفت: بيا نزد پيامبر اسلام برويم و با پرسشى او را بيازماييم كه به راستى پيامبر است و از كتاب هاى آسمانى آگاه است يا نه؟

آنگاه نزد پيامبر آمدند و در مورد همين آيه و معجزه هاى نه گانه موسى پرسيدند.

پيامبر در پاسخ آنان فرمود:

هو أن لا تشركوا باللّه شيئا و لا تسرقوا و لا تزنوا و لا تقتلوا النّفس التي حرم اللّه الاّ بالحقّ و لا تمشوا بالبرى ء الى سلطان ليقتله و لا تسحروا و لا تأكلوا الرّبا...

منظور از نه آيه موسى اين بود كه:

1 - براى خداى يكتا شريك و همتا نگيريد،

2 - دست به سرقت و بردن مال مردم نزنيد،

3 - دامان به گناه نيالاييد و عفّت خود را خدشه دار نسازيد،

4 - خونى را كه خدا حرمت بخشيده است به ناروا بر زمين نريزيد،

5 - نزد حكومت و زمامدارى، از بى گناهى بدگويى و سخن چينى نكنيد تا او را بكشد،

6 - به افسون و افسونگرى روى نياوريد،

7 - ربا نخوريد و خون مردم را به شيشه نكشيد،

8 - نسبت ناروا به زنان پاكدامن ندهيد،

9 - از ميدان جهادِ عادلانه نگريزيد،

10 - افزون بر اينها وظيفه شما يهود اين است كه حرمت روز شنبه را نيز رعايت كنيد و مقررات خدا را در مورد آن روز زير پا نگذاريد.

آن مرد يهودى پس از شنيدن پاسخ پيامبر خم شد و بر دست آن بزرگوار بوسه زد و گفت: گواهى مى دهم كه پيامبر خدايى و از سوى او سخن مى گويى. فقال أشهد أنّك نبىّ.(81)

فَاسْئَلْ بَنى اِسْرائيلَ اِذْجاءَهُمْ

پس تو اى پيامبر از بنى اسرائيل بپرس آنگاه كه اين آيات برايشان آمد چگونه بودند؟

در اين فراز قرآن به پيامبر دستور پرسش از آنان مى دهد تا بهتر بتواند در آنان نفوذ نموده و پيام و دعوت خود را بيشتر در سراچه قلب آنان جاى دهد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: شما اى شنونده، آنچه درباره بنى اسرائيل مى خواهى بپرس، چرا كه خدا آگاه است و به پيامبرش خبر مى دهد و نيازى به رفتن به سوى يهود نيست.

امّا به باور «حسن» منظور اين است كه انسان به قرآن بنگرد و سرگذشت آنان را بخواند.

و «ابن عباس» مى گويد منظور اين است كه، موسى از فرعون خواست تا بنى اسرائيل را از بند آزاد ساخته و به همراه او بفرستد.

فَقالَ لَهُ فَرْعَونُ اِنّى لَاَظُنُّكَ يا مُوسى مَسْحُوراً.

امّا هنگامى كه موسى نزد فرعون و فرعونيان رفت و پيام خدا را به آنان رسانيد، فرعون به جاى پذيرش حق به او گفت: من تو را اى موسى افسونگرى چيره دست مى پندارم، چراكه كارهاى شگفت انگيز و حيرت آورى كه تو انجام مى دهى، نشانگر مهارت تو در جادوگرى است.

به باور برخى منظور اين است كه: به پندار من تو افسونگرى.

امّا به باور برخى ديگر، منظور اين است كه: به نظر مى رسد تو افسون كرده اى، چراكه دلگرمى تو به سحر و افسونت مى باشد و افسون خود را دليل درستى دعوت و سند راستى پيام و پيامبرى خود قلمداد مى كنى.

و «ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه: به باور ما تو اى موسى افسون شده و جادو زده اى.

در دومين آيه مورد بحث، قرآن پاسخ شجاعانه و خيرخواهانه موسى را ترسيم مى كند كه گفت:

قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما اَنْزَلَ هؤُلاءِ اِلاَّ رَبُّ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ بَصائِرَ

هان اى فرعون! تو خوب مى دانى كه اين نشانه ها و معجزه هاى روشن و روشنگر را جز پروردگار آسمان ها و زمين فرونفرستاده است، تا براى مردم مايه بينش ها و آگاهى ها باشند و مردم به وسيله آنها حق و دين درست و توحيدى را بيابند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: تو اى فرعون نيك مى دانى كه اينها سند رسالت و درستى دعوت من هستند، و نه سحر و افسون. از اميرمؤمنان عليه السلام آورده اند كه فرمود: به خداى سوگند آن دشمن خدا حق را درنيافت و نفهميد، بلكه موسى بود كه حق را به او خاطرنشان ساخت.

وَ اِنّى لَاَظُنُّكَ يا فِرْعَونُ مَثْبُوراً.

به باور «قتاده» و «حسن»، منظور اين است كه: بدان دليل كه تو حق را آگاهانه انكار مى كنى، چنين مى پندارم كه نابود خواهى شد.

امّا به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: تو را به دليل انكار آگاهانه حق نفرين شده و دور از رحمت خدا مى شناسم.

«ابن زيد» مى گويد: منظور اين است كه: تو را بى خرد مى دانم.

و «فراء» بر آن است كه: من تو را از خير و هدايت بيگانه مى نگرم.

و به باور پاره اى، منظور اين است كه: به گمان من تو نابود خواهى شد، و نه به يقين من، چراكه نابودى او و پيروانش در گرو پافشارى در كفر و بيداد و حق ستيزى بود و جز ذات پاك خدا، كسى از سرنوشت ها آگاه نيست.

فرجام شوم بيدادگران

در سومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

فَاَرادَ اَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْاَرْضِ

پس فرعون در برابر منطق درست موسى تاب مقاومت نياورد و تصميم گرفت تا او و يارانش را از «مصر»، «فلسطين» و «اردن» بيرون كنند.

به باور برخى، فرعون آهنگ كشتن موسى و يارانش را نمود.

فَاَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَميعاً.

و ما نيز فرعون و سپاهيانش را يكسره به امواج دريا سپرديم و همه را نابود ساختيم و موسى و يارانش را پيروز و سرفراز نموديم.

در چهارمين آيه مورد بحث، از پيروزى و نجات بنى اسرائيل، به بركت موسى و دعوت توحيدى او خبر مى دهد و مى فرمايد:

وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِه لِبَنى اِسْرائيلَ اسْكُنُوا الْاَرْضَ

آنگاه پس از نابودى بيدادگران، به فرزندان اسرائيل پيام داديم كه: اينك شما در سرزمين «مصر» و «شام» سكونت گزينيد.

فاِذا جاءَ وَعْدُ الْاخِرَةِ جِئْنا بِكُمْ لَفيفاً.

در مورد اين فراز ديدگاه ها اندكى متفاوت است:

1 - به باور بيشتر مفسران منظور اين است كه: هنگامى كه رستاخيز فرا رسد، شما را براى حسابرسى و پاداش و كيفر از گورهايتان برمى انگيزيم، و شما در حالى به سوى دادگاه قيامت خواهيد آمد كه همگى - بى آن كه يكديگر را بشناسيد - كنار يكديگر آمده و به تيره و عشيره خود تمايل نشان نمى دهيد.

2 - امّا به باور پاره اى، منظور از «وعدالاخرة»، مرحله و وعده بعد مى باشد.

3 - از ديدگاه «كلبى» و «قتاده»، منظور هنگامه فرود «مسيح» است.

4 - و به باور «ابن عباس» و «مجاهد»، منظور اين است كه: هنگامى كه رستاخيز فرا رسد شما را در حالى كه اوّلين و آخرين شما با هم گرد آمده اند، پاى حساب مى بريم. چرا كه واژه «لفيف» به مفهوم گردآمدن اوّلين و آخرين آمده است.

فرود تدريجى قرآن

در آخرين آيه مورد بحث سخن را به عظمت و حقانيت قرآن سوق داده و مى فرمايد:

وَ بِالْحَقِّ اَنْزَلْناهُ

ما اين قرآن را به حق بر تو فروفرستاديم؛

وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ

و اين كتاب پرمعنويت بر اساس حق و حكمت فرود آمده است.

منظور از آمدن آن، اين است كه مردم آن راتلاوت كنند و با مفاهيم بلند و مقرّرات آن آشناشوند و به آن عمل كنند.

و منظور از «فرود آمدن آن به حق» نيز اين است كه كران تا كران مفاهيم و معارف آن نيز بر اساس حق است و مردم را به سوى حق فرا مى خواند.

به باور «بلخى» ممكن است ضمير در «انزلناه» به موسى بازگردد و منظور اين باشد كه ما موسى را به حق به رسالت فرستاديم...

درست بسان اين آيه شريفه كه مى فرمايد: و انزلنا الحديد...(82)

و به باور برخى ديگر، ممكن است اشاره به همان نشانه ها و معجزه هاى نه گانه موسى باشد، چراكه بازگشت ضمير مذكّر به مؤنّث نيز در ادبيات عرب نمونه دارد...

وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذيراً.

و ما تو را اى پيامبر به اين منظور فرستاديم كه شايستگان و خوبان را نويد بهشت دهى و گناهكاران را از آتش دوزخ بترسانى و هشدار دهى.

/ سوره اسراء / آيه هاى 111 - 106

106 . وَ قُرْاناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَاَهُ عَلىَ النّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزيلاً.

107 . قُلْ امِنُوا بِه اَوْ لا تُؤْمِنُوا اِنَّ الَّذينَ اُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ اِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْاَذْقانِ سُجَّداً.

108 . وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا اِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً.

109 . وَ يَخِرُّونَ لِلْاَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزيدَهُمْ خُشُوعاً.

110 . قُلِ ادْعُوا اللَّهَ اَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ اَيّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ الْاَسْماءُ الْحُسْنى وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً.

111 . وَ قُلِ الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فى الْمُلْكَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبيراً.

ترجمه

106 - و آن را قرانى [پرمعنويت و] بخش بخش قرار داديم تا آن را به آرامى [و تدبّر ]براى مردم بخوانى؛ و آن را آن گونه كه بايد به تدريج [و بر اساس حكمت و نياز جامعه ] بر تو فرو فرستاديم.

107 - [هان اى پيامبر! به شرك گرايان ] بگو: [خواه شما] به آن ايمان بياوريد يا ايمان نياوريد، بى گمان كسانى كه پيش از [فرود ]آن، دانش [و خرد] به آنان ارزانى شده است، هنگامى كه قرآن بر آنان تلاوت مى گردد سجده كنان به رو در مى افتند.

108 - و [با همه وجود] مى گويند: پاك و منزّه است پروردگار ما، به راستى كه وعده پروردگار ما انجام شدنى است.

109 - آنان در حالى كه مى گريند به رو فرومى افتند، و [آيات روح بخش خدا ]بر فروتنى [و فرمانبردارى ] آنان مى افزايد.

110 - اى پيامبر بگو: شما چه «اللَّه» [آن خداى يكتا و بى همتا] را بخوانيد يا «رحمان» را، هركدام را بخوانيد [زيبا و سازنده است، چرا كه همه ]نام هاى نيكو از آن اوست. و نمازت را نه [چندان ]بلند بخوان و نه آن را آهسته بخوان، بلكه ميان اين [دو ]راهى [و روشى ميانه ] بجوى [و برگزين ]!

111 - و بگو: ستايش از آن خداوندى است كه فرزندى [براى خود ]برنگرفته و براى او در فرمانروايى [جهان هستى ] هرگز شريكى نيست، و هرگز از روى [نياز و ]خوارى سرپرستى نداشته است؛ و او را آن گونه كه بايد بزرگ شمار.

تفسير

خداجويان و يكتاپرستان آگاه

در آيات گذشته سخن از عظمت قرآن بود، اينك در اين آيات در باره اين كتاب پرمعنويت مى فرمايد:

وَ قُرْاناً فَرَقْناهُ

ما اين قرآن را بر تو اى پيامبر فروفرستاديم و آيه ها و سوره هاى آن را جدا جدا ساختيم.

«حسن» مى گويد: منظور اين است كه، ما قرآن را بخش بخش نموديم؛ بخشى از آن را به فرمان ها و بخش ديگر را به هشدارها و بخش سوّم را به سرگذشت پيامبران و امّت ها و بخش چهارم را به نويدها و بشارت ها اختصاص داديم و آن را يكجا فرو نفرستاديم، بلكه به تدريج و در مدت بيست و سه سال آن را نازل كرديم.

لِتَقْرَاَهُ عَلىَ النّاسِ عَلى مُكْثٍ

تا آن را همان گونه كه فرود مى آيد به تدريج بر مردم تلاوت كنى تا مفاهيم بلند و دگرگونساز آن بهتر در دلهاى آنان جاى گيرد و با فرصت بيشترى بتوانند در آن بينديشند؛ با اين بيان قرآن را با شتاب نخوان كه آنان چيزى از اين كتاب پرمحتوا دريافت نخواهند داشت.

اين ديدگاه «ابن عباس» و «مجاهد» در آيه شريفه بود، امّا به باور پاره اى منظور اين است كه، اين قرآن را بخش بخش بر آنان بخوان تا در آن تدبّر و تفكّر كنند و نه يكباره و پرشتاب.

وَ نَزَّلْناهُ تَنْزيلاً.

و ما قرآن را بر اساس نياز مردم و براى پاسخگويى به پرسش ها و نيازهاى زندگى فردى، خانوادگى و اجتماعى آنان و بيان رويدادها، به تدريج فروفرستاديم.

«ابن عباس» مى گفت: اگر سوره بقره را با تعمّق و انديشه بخوانم برايم بهتر از اين است كه همه قرآن را به سرعت بخوانم و از آن بگذرم.

و «ابن مسعود» مى گفت: قرآن را در كمتر از سه روز تلاوت نكنيد، بلكه بهتر است در مدت هفت روز آن را با تعمّق تلاوت كنيد.

شيفتگان حق

در دومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

قُلْ امِنُوا بِه اَوْ لا تُؤْمِنُوا

هان اى پيامبر! به اين حق ناپذيران بگو: شما به اين قرآن پرمعنويت خواه ايمان بياوريد و خواه ايمان نياوريد، سود و زيانى به خدا نمى رسانيد، چراكه هم سود و پاداش حق پذيرى و ايمان شما به خودتان بازمى گردد و هم زيان و خسرانِ حق ستيزى و انكارتان.

به بيان ديگر منظور آيه شريفه هشدار آنان و پاسخ به بهانه جويى هايى است كه مى گفتند: ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد جز اينكه چشمه اى از زمين بجوشانى... يا بوستانى با اين اوصاف پديدآورى...!

اِنَّ الَّذينَ اُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ اِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْاَذْقانِ سُجَّداً.

كسانى كه - بسان عبدالله بن سلام و يارانش - پيش از فرود قرآن شريف، از راه تورات از بعثت پيامبر آگاهى يافته و از نويدهاى «موسى» و «مسيح»، وصف پيامبر اسلام را شنيده اند، اينان هنگامى كه قرآن را مى شنوند به خاك درافتاده و خاضعانه پروردگار خويش را به خاطر فرو فرستادن قرآن و بعثت پيامبر سجده مى گزارند.

اين ديدگاه «ابن عباس» و «قتاده» در آيه شريفه است؛ امّا به باور پاره اى منظور، دانشمندان و دانشوران يهود و نصارى است.

و از ديدگاه «حسن» منظور امت اسلام است.

قرآن در آيه، خاطرنشان مى سازد كه آنان به رو درمى افتند و چانه را بر خاك مى گذارند، و اين بدان دليل است كه به هنگام سجده، اين بخش از چهره به زمين نزديك تر است.

در ادامه سخن قرآن شريف به نيايش آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا اِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً.

و نيايشگرانه مى گويند: پروردگار ما از نسبت هاى ناروايى كه شرك گرايان به ذات پاكش مى دهند منزّه و به دور است و وعده ها و نويدهايش به راستى انجام شدنى و تحقق يافتنى است.

وَ يَخِرُّونَ لِلْاَذْقانِ يَبْكُونَ

و سجده سپاس مى گزارند و از شور و شوق پاداش پرشكوه عبادت و پرستش خدا و احساس كوتاهى در انجام وظيفه و از بيم كيفر عادلانه او اشك مى بارند.

وَ يَزيدُهُمْ خُشُوعاً.

وپندهاى آموزنده و اندرزهاى دلنواز و دلنشين قرآن برفروتنى آنان در پيشگاه خدا مى افزايد و بيش از بيش پيش در برابر فرمان او سر تسليم فرود مى آورند.

نام هاى بلند و پرشكوه خدا

دگر باره قرآن روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نموده و مى فرمايد:

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ اَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ

هاى اى پيامبر! به آنان بگو: شما شرك گرايان بهانه جو، «اللّه» آن خداى يكتا و بى همتا را بخوانيد، و يا «رحمان»، آن خداى بخشاينده را، ذات پاك او يگانه است و هر دو، نام مقدس اوست.

در مورد اين فراز از آيه شريفه، ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - «ابن عباس» مى گويد: شبانگاهى، پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله در مكّه به سجده رفته و نيايشگرانه مى گفت: يا رحمان يا رحيم! و بدين وسيله با خدا راز و نياز مى كرد كه گروهى از شرك گرايان بر او گذر كردند و با شنيدن نيايش او گفتند: شگفتا! او مردم را به يكتا پرستى فرا مى خواند در حالى كه خودش دو خدا را مى خواند! آنجا بود كه اين آيه شريفه فرود آمد و به آنان پاسخ داد كه، هر يك از اين دو نام از نام هاى بلند و با عظمت خداى يكتاست.

2 - امّا «ابن مهران» مى گويد: گروهى از شرك گرايان گفتند: اى پيامبر! ما خداى «رحيم» را مى شناسيم، امّا «رحمان» براى ما نشناخته است، كه آيه شريفه در پاسخ آنان فرود آمد.

3 - و «ضحّاك» بر آن است كه يهود گفتند: نام مقدس «رحمان» در قرآن شريف كمتر آمده، امّا در تورات بسيار آمده و بدين سان گويى خرده گرفتند، كه پاسخ آنان آمد:

اَيّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ الْاَسْماءُ الْحُسْنى

چرا كه نام هاى نيكو و نيكوتر و زيبنده تر همه از آن خداست، و شما هركدام را بخوانيد درست و بجاست.

گفتنى است كه «ما»، در آيه شريفه زايده است، بسان اين آيه شريفه كه مى فرمايد: «عما قليلٍ ليصبحن نادمين»(83)

و «اَوْ» نيز نشانگر درستى گزينش هر كدام از نام هاى مقدس خدا و خواندن او در نيايش و راز و نياز به همان نام است، چرا كه نام هاى پر شكوه او، از ذات پاك و كارهاى نيكو و تدبير حكيمانه سرچشمه مى گيرد و خبر مى دهد.

اقسام سه گانه نام هاى مقدس او

نام هاى مقدس و بى شمار خدا بر دو بخش قابل تقسيم است:

1 - بخش نخست از نام هاى بى شمار خدا، از ويژگى هاى ذات پاك او سرچشمه مى گيرد؛ نام هاى بلند و الهام بخشى، چون: «عالم» يا بر همه چيزى آگاه و به هر چيزى دانا،

«قادر» يا هماره توانا،

«حى» يا هماره زنده،

«سميع» يا شنوا،

«بصير» يا بينا،

«قديم» يا خدايى كه هماره بوده و هست و خواهد بود و آغازگر و پايان بخش و هماره فرمانرواست.

اين نمونه از نام هاى با عظمت خدا از صفات و ويژگى هاى ذات پاك و با عظمت او سرچشمه مى گيرد.

2 - امّا گروه ديگرى از نام هاى مقدس آفريدگار هستى، از ويژگى هاى كارهاى شايسته و نيكو و پرشكوه او سرچشمه مى گيرد، و به بيان ديگر نشانگر كارهاى اوست؛ نام هاى مقدس و پرشكوهى، چون:

«خالق» يا آفريننده هستى،

«رازق» يا روزى بخش به همه پديده ها و موجودات زنده و نيازمند،

«محسن» يا نيكو كردار،

«مجمل» يا آفريدگار زيبايى ها،

«منعم» يا ارزانى دارنده همه نعمت ها،

«رحمان» يا خداى بخشاينده،

«رحيم» يا بخشايشگر و مهربان، ...

3 - و پاره اى از نام هاى مقدس خدا نيز، نام هايى است كه از چگونگى روى آوردن مردم به بارگاه او سرچشمه مى گيرد و بازگشت اينها در حقيقت به كارهاى مردم است، نام هاى بلندى چون:

«صمد» يا خداى كامل و بى نيازى كه برآورنده نيازهاست،

«مشكور» يا آفريدگارى كه مورد پرستش و سپاس است،

«معبود» يا خداى مورد عبادت بندگان.

آرى اين نام ها بازگشت به كارهاى مردم مى كند، چرا كه اين مردم هستند كه به هنگامه نياز، آهنگ آن بى نياز را مى كنند و از او يارى مى طلبند...

اين مردم هستند كه سپاس نعمت هاى گران او را مى گزارند تا افزون بر فراوانى نعمت ها به پاداش نيز نايل آيند.

و اين مردم هستند كه او را در خور پرستش و عبادت مى دانند و مى پرستند؛ و بدين سان به او «معبود»، «مشكور» و ... گفته مى شود.

به هر حال در آيه شريفه قرآن، با اشاره به نام هاى بى كران و بى شمار خدا كه از ذات پاك و ويژگى هاى بى كران او سرچشمه مى گيرد، روشنگرى مى كند كه همه اينها به يك ذات پاك و بى كران باز مى گردد و آفريدگار هستى و تدبيرگر و گرداننده شما خداى يكتا و بى همتاست.

رهنمود آيه شريفه

از آيه شريفه اين نكات نيز دريافت مى گردد:

1 - در مورد خدا نام او يادآور و نشانگر ذات پاك اوست و نام با صاحب آن هماهنگ است.

2 - مناسب و مستحبّ است كه انسان به هنگام نيايش و دعا و خواستن نيازهايش از خدا، نام هاى نيكوى او را بخواند و تناسب را در نظر بگيرد و نام هاى او را بر زبان آورد و به دل بسنده نكند و آنگاه نياز خود را بخواهد.

3 - و نيز دريافت مى گردد كه خدا از كارهاى زشت و ظالمانه پاك و منزّه است، چرا كه اگر جز اين بود، نام هاى غير نيكو نيز داشت. براى نمونه اگر خدا ستم مى كرد، مى بايد به او «ظالم» نيز گفته مى شد... چرا كه نام گاه از كردارها سرچشمه مى گيرد.

در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ

و نماز خويشتن را زياد بلند و پرصدا نخوان.

وَ لا تُخافِتْ بِها

و آن را چندان آهسته نيز به جا نياور.

وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً.

و در ميان اين دو، راه و روش ميانه و معتدل برگزين و بجوى.

آنچه آمد ترجمه آيه شريفه بود و در تفسير اين فراز، ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «حسن» و «سعيد بن جبير»، منظور اين است كه، هان اى پيامبر! نمازت را نزد كسى كه تو را آزار و زيان مى رساند، آشكار و با صدا مخوان، و پيش كسى كه از راه و رسم تو پيروى مى كند و خواستار آن است، پنهان مساز.

در روايت است كه هر گاه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نماز را بلند مى خواند و شرك گرايان مى شنيدند، به بدگويى و آزارش مى پرداختند، از اين رو خدا دستور داد كه نماز را آهسته بخواند، و اين در مكّه و سالهاى اوّل بعثت بود.

اين روايت از امام صادق عليه السلام و حضرت باقر عليه السلام نيز روايت شده است.

2 - امّا از ديدگاه گروهى ديگر، همچون: «عطا»، «مكهول» و «مجاهد»، منظور اين است كه: و هنگامى كه نيايش با خدا مى كنى، دعا را نه آهسته بخوان و نه پرصدا و بلند، بلكه به صورت متوسط دعا كن.

با اين بيان منظور از واژه «صلاة» دعاست.

3 - «ابومسلم» مى گويد: منظور اين است كه؛ نه همه نمازها را آهسته بخوان و نه بلند، بلكه نمازهايى كه در شب خوانده مى شود، آنها را بلند بخوان و نمازهاى روز را آهسته.

4 - «جبايى» مى گويد: نماز را به گونه اى بلند نخوان كه اگر كسى نزديك تو به نماز ايستاده بود، به تو و نمازت بپردازد، و به گونه اى آهسته مخوان كه صداى خود را نشنوى.

از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: منظور از بلند خواندن نماز با صداى رسا خواندن آن، و منظور از آهسته خواندن آن به گونه اى است كه خود نمازگزار صداى خود را نشنود، و شيوه اى معتدل را در اين مورد برگزيند كه راهى ميانه باشد.

چرا كه آيه مى فرمايد: ميان بلند و آهسته راهى برگزين: «و ابتغ بين ذلك سبيلا» با اين بيان منظور و مورد اشاره خود فعل است، درست بسان «عوان بين ذلك».(84)

و سر انجام آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره مباركه نيز مى باشد روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله كرده و مى فرمايد:

وَ قُلِ الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً

هان اى پيامبر! بگو ستايش از آن خداست كه نه فرزندى براى خود برگرفته است تا نيازمند باشد...

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فى الْمُلْكِ

و نه شريك و همتايى در فرمانروايى بر كران تا كران هستى دارد، تا ناتوان و نيازمند گردد، چرا كه نياز و واماندگى در خور خداى توانا نيست.

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىٌّ مِنَ الذُّلِ

و نه دوست و سرپرست و هم پيمانى دارد كه در رنج ها و گرفتارى ها به ياريش بشتابند؛ چرا كه ناتوان به يارى دوست نيازمند است و خدا تواناست.

«مجاهد» مى گويد: منظور اين است كه خدا ناتوان نيست كه نيازمند ديگران باشد و به وسيله آنان كسب عزّت كند. و به باور برخى منظور اين است كه او از مردم وامانده و ناتوان و ذليل دوستى ندارد، چرا كه مردم كفر گرا و بدكار دوست خدا نيستند.

وَ كَبِّرْهُ تَكْبيراً.

و خدا را آن گونه كه در خور مقام اوست ستايش كن و بزرگ دار.

«ابن عباس»، «مجاهد» و «سعيد بن جبير» آورده اند كه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله اين دو آيه را به خاندان خود مى آموخت و آنان را به تدبّر در آنها سفارش مى كرد.

«محمد بن كعب» مى گويد: اين آيه در پاسخ بافته هاى بى اساس و نفى پندار شرك گرايانه يهود و نصارى فرود آمد، چرا كه آنان براى خدا فرزند مى پنداشتند.

و نيز در نفى بافته هاى شرك آلود شرك گرايان عرب فرود آمد، چرا كه آنان مى گفتند: بار خدايا! ما نداى تو را كه جز شريك خاص تو شريكى نيست، پاسخ مثبت مى گوييم.

و نيز در نفى عقيده «مجوسيان» و «صائبيان» فرود آمد كه مى گفتند: اگر دوستان خدا نبودند، خدا ناتوان و ذليل بود.

چرا؟

ستايش خدا و سپاس به بارگاه او در برابر كارهاى پسنديده و ارزانى شدن نعمت ها و كارهاى شگفت انگيز زيبنده است، اينك جاى اين پرسش است كه چرا خدا در اين آيه شريفه به خاطر نداشتن فرزند و شريك و همتا ستوده شود؟

پاسخ

در اين آيه، ستايش خدا نه در برابر نداشتن فرزند و همتاست، بلكه به خاطر كارهاى شگفت انگيز و شايسته اوست. و منظور اين است كه: هان اى مردم! خدايى را ستايش كنيد كه بدون شريك و فرزند است؛ و اين درست بسان اين است كه گفته شود: «انا اشكر فلانا الجميل» او را كه صاحب جمال است، به خاطر كارهاى شايسته اش مى ستايم و نه به خاطر جمال او.

پرتوى از سوره اسراء

در پرتو مهر و لطف آفريدگار هستى، ترجمه و تفسير اين سوره نيز به پايان رسيد و ما با تماشاى مناظر دل انگيزى از مفاهيم جان بخش و پند و اندرزهاى زندگى ساز و روح پرور آن، اينك به سوره كهف مى رسيم.

در هفدهمين سوره از سوره هاى قرآن، از جمله با اين مناظر دل انگيز و اين مفاهيم بلند آشنا شديم كه هر كدام بسى در خور تعمّق و تدبّر و درس آموختن است:

موضوع شگفت انگيز معراج يا سير آسمانى پيامبر،

تنها به خدا اعتماد كنيد،

نوح، آن بنده سپاسگزار،

برترى جويى و سركشى فرزندان اسرائيل و كيفر آنان،

به سوى كامل ترين و شايسته ترين راه زندگى،

آفرينش شب و روز و نقش آنها در زندگى انسان،

رستاخيز و كارنامه زندگى،

خود حسابرس عملكردت باش!

چهار هشدار درس آموز،

فرجام بدمستى و بيداد،

آيا مى توان هم دنيا را خواست و هم آخرت را؟

رابطه گناه با سقوط جامعه ها،

زنجيره اى از مقررات انسان ساز،

رعايت حقوق آشنا و بيگانه،

دوازده درس انسان ساز،

بلاى حق گريزى و حق ستيزى،

موانع رشد معنوى،

روز رستاخيز آمدنى است!

رستاخيز و سه پرسش انكارگران،

ناپايدارى اين جهان،

دام هاى گوناگون شيطان بر سر راه انسان،

انواع گرايش ها و باورهاى مذهبى،

و ده ها موضوع درس آموز ديگرى كه گذشت.

ترجمه تفسير مجمع البيان