تفسير مجمع البيان جلد ۱۵

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۶ -


/ سوره اسراء / آيه هاى 60 - 58

58 . وَ اِنْ مِنْ قَرْيَةٍ اِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيمَةِ اَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَديداً كانَ ذلِكَ فِي الكتابِ مَسْطُوراً.

59 . وَ ما مَنَعَنا اَنْ نُرْسِلَ بِالْاياتِ اِلاَّ اَنْ كَذَّبَ بِهَا الْاَوَّلُونَ وَ اتَيْنا ثَمُودَ النّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْاياتِ اِلاَّ تَخْويفاً.

60 . وَ اِذْ قُلْنا لَكَ اِنَّ رَبَّكَ اَحاطَ بِالنّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتى اَرَيْناكَ اِلاَّ فِتْنَةً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرانِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ اِلاَّ طُغْياناً كَبيراً.

ترجمه

58 - و هيچ [شهر و] ديارى نيست جز اينكه ما پيش از فرا رسيدن روز رستاخيز آن را نابود مى سازيم يا آن را به عذابى سخت عذاب مى نماييم؛ اين [واقعيت ]در كتاب [يا لوح محفوظ] نوشته شده است.

59 - و [چيزى ] ما را از فرستادن معجزه هاى [دلخواه شرك گرايان ]باز نداشت جز اينكه پيشينيان، آنها را دروغ انگاشتند؛ و به ثموديان آن ماده شتر را - كه نشانه اى روشن [و روشنگر] بود - داديم؛ امّا آنان به آن ستم كردند، و ما معجزه ها را جز براى بيم دادن [بندگان ] نمى فرستيم.

60 - و هنگامى را [به ياد آور] كه به تو گفتيم: به يقين پروردگارت بر مردم احاطه دارد، و ما آن رؤيايى را كه به تو [اى پيامبر ]نمايانديم، و [نيز ]آن درخت نفرين شده در قرآن را جز آزمايشى براى مردم قرار نداديم، و ما آنان را بيم مى دهيم [امّا اين بيم رسانى و هشدار] جز بر سركشى بزرگ آنان نمى افزايد.

نگرشى بر واژه ها

«مسطور»: نوشته شده.

«منع»: بازداشتن و جلوگيرى نمودن.

«مبصرة»: روشن و روشنگر.

«رؤيا»: خواب ديدن.

تفسير

ناپايدارى اين جهان

پس از ترسيم پرتوى از منطق توحيدگرايان و اشاره به بهانه جويى شرك گرايان در مورد رستاخيز و زنده شدن مردگان، اينك در اين آيات به اندرزگويى پرداخته و مى فرمايد:

وَ اِنْ مِنْ قَرْيَةٍ اِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيمَةِ اَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَديداً

و هيچ شهر و ديارى در روى زمين نيست جز اينكه پيش از فرا رسيدن روز رستاخيز مردم آن را نابود مى سازيم و يا به عذابى سخت گرفتارشان خواهيم كرد.

آيه شريفه نشانگر آن است كه پيش از فرا رسيدن رستاخيز، مردم شايسته كردار جهان را به درود مى گويند و مردم نادرست و گناهكار در همين سرا گرفتار عذاب مى شوند، چراكه پيش از سر رسيدن قيامت مردم جهان را به درود مى گويند و شهرها و آبادى ها ويران مى گردد، و آنگاه رستاخيز فرا مى رسد.

«ابو مسلم» مى گويد: منظور آيه، شهرهايى است كه در كفر و بيداد زندگى مى كنند، و نه شهر و ديارى كه بر اساس آگاهى و ايمان و عدل و آزادى روزگار مى گذراند، و منظور از هلاك و نابودى نيز در هم كوبيده شدن آنهاست.

كانَ ذلِكَ فى الكتابِ مَسْطُوراً

اين نكته قطعى است و در آن ترديدى نيست و در لوح محفوظ به ثبت رسيده است.

به بيان ديگر، خدا اين حقيقت را در كتابى كه براى فرشتگان نوشته شده، و لوح محفوظ نام دارد، به ثبت رسانده است.

بهانه جويى شرك گرايان

در اين آيه شريفه در پاسخ بهانه جويى هاى شرك گرايان و حق ستيزان مى فرمايد:

وَ ما مَنَعَنا اَنْ نُرْسِلَ بِالْاياتِ اِلاَّ اَنْ كَذَّبَ بِهَا الْاَوَّلُونَ

و چيزى ما را از فرستادن معجزه هاى دلخواه شرك گرايان باز نداشت، جز اينكه پيشينيان، آنها را دروغ شمردند و به حق ستيزى پرداختند.

آنچه آمد، ترجمه آيه شريفه است و در تفسير آن ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور پاره اى منظور اين است كه: هيچ چيز ما را از فرستادن آياتى كه آنان به عنوان معجزه مى خواستند باز نداشت، جز اينكه پيشينيان آنان نيز تقاضا كردند و آنگاه پس از فرستادن آنها، همه را دروغ انگاشتند و دچار كيفر شدند، از اين روست كه ما به تقاضاهاى قريش، همچون: تبديل ساختن كوه صفا به زر و سيم، جارى ساختن چشمه اى جوشان از زمين، و... پاسخ مثبت نخواهيم داد، چراكه آنان، در آن صورت نيز ايمان نمى آوردند و در خور كيفر مى گردند و اين كار به زيان آنان تمام خواهد شد؛ درست همان گونه كه تقاضاى امت هاى گذشته را پاسخ مثبت داديم و معجزه هاى دلخواهشان را فرستاديم، امّا آنان حق را نپذيرفته و ايمان نياوردند، و ما نيز آنان را كيفر كرديم؛ چراكه اگر مردم معجزه اى را خواستند و داديم و آنگاه تكذيب كردند و ايمان نياوردند، سخت كيفر خواهند شد. و ما بر آن نيستيم كه اين مردم را اين گونه كيفر كنيم، چراكه در ميان اينان كسانى هستند كه خود يا فرزندانشان سرانجام ايمان مى آورند و دين خدا را يارى مى كنند، و راه و رسم دين و امّت پيامبر نيز تا آستانه رستاخيز بايد جاودانه و ماندگار باشد و قرآن و ديگر معجزه هاى او، براى زدودن ابر تيره ترديدها بسنده است و نيازى به معجزه هاى دل بخواه آنان نيست.

2 - امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: ما معجزه هاى دلخواه آنان را نخواهيم فرستاد، چراكه ما مى دانيم آنان حق را نمى پذيرند و ايمان نمى آورند، بنابراين فرستادن آيات و معجزه ها سودى نخواهد داشت، همان گونه كه براى شرك گرايان پيشين سودبخش نبود و ايمان نياوردند.

پديده معجزه

معجزه هايى كه خدا به عنوان نشانه راستى دعوت و رسالت پيامبران با آنان همراه مى سازد به دو بخش قابل تقسيم است:

الف: بخش نخست آنهايى هستند كه بدون آنها شناخت رسالت و نبوّت امكان پذير نيست، از اين رو چنين معجزه هايى بايسته است و بايد خدا آنها را آشكار سازد تا مردم پيام آسمانى و پيامبر را بشناسند، خواه ايمان بياورند يا نياورند.

ب: بخش ديگر از معجزه ها، آنهايى است كه بسان بخش نخست، ضرورى نيست، بلكه آمدنشان براى افزايش و تقويت ايمان است كه اين گونه معجزه ها از لطف و مهر اوست و گاه و بيگاه پديدار مى سازد.

امّا افزون بر اينها، معجزه هايى است كه بهانه جويان پيشنهاد مى كردند، و خدا در اين آيه روشنگرى مى كند كه از آنها نخواهد فرستاد.

3 - و «ابو مسلم» مى گويد: منظور آيه شريفه اين است كه، ما معجزه هاى دلخواه شما را نمى فرستيم، چراكه پدران و گذشتگان شما چنين معجزه هايى خواستند، امّا زمانى كه فرستاديم ايمان نياوردند و شما نيز بسان آنان و پيرو آنان هستيد و ايمان نخواهيد آورد.

وَ اتَيْنا ثَمُودَ النّاقَةَ مُبْصِرَةً

و ما به ثموديان آن ماده شتر را كه معجزه اى آشكار و روشنگر راه حق بود ارزانى داشتيم.

در آيه شريفه «ناقه صالح» را معجزه اى روشن و روشنگر عنوان مى دهد، درست همان گونه كه «روز» را در اين آيه شريفه: «و جعلنا آية النّهار مبصرة».(51)

پاره اى گفته اند: منظور اين است كه: ما براى آنان شترى بينا فرستاديم.

و پاره اى ديگر بر آنند كه: ما براى آنان شترى فرستاديم كه راه هدايت را به آنان نشان مى داد و از گمراهى بازشان مى داشت.

يادآورى مى گردد كه منظور از اين ماده شتر، همان «ناقه صالح» است كه به تقاضاى آنان و دعاى پيامبرشان از كوه پديد آمد.

فَظَلَمُوا بِها

امّا جامعه صالح به اين معجزه بزرگ، بيداد روا داشتند و آن را انكار كردند.

به باور پاره اى منظور اين است كه با كشتن آن حيوان، به خويشتن ستم روا داشتند.

وَ ما نُرْسِلُ بِالْاياتِ اِلاَّ تَخْويفاً

و ما نشانه ها و معجزه ها را به دست پيامبران خويش آشكار مى سازيم تا مردم از ديدن آنها اندرز گيرند و از نافرمانى خدا و عذاب او بترسند و ايمان بياورند.

در ادامه آيات روى سخن را به پيامبر گرامى مى كند و به منظور آرامش خاطر بخشيدن به آن حضرت مى فرمايد:

وَ اِذْ قُلْنا لَكَ اِنَّ رَبَّكَ اَحاطَ بِالنّاسِ

اى پيامبر! آنگاه را به ياد آور كه به تو گفتيم پروردگارت به انديشه و عملكرد درست و نادرست مردم آگاه است و با احاطه علمى بر نيت ها و عقيده ها و كردارهاى آنان، مى داند چه كسى در خور پاداش است و چه كسى سزاوار كيفر؛ و بر كيفر و پاداش آنان نيز تواناست.

بنابراين همه انسان ها در قلمرو قدرت بى كران او هستند و كسى نمى تواند از اراده و خواست او بيرون رود.

به باور «حسن» منظور اين است كه: خدا به همه چيز دانا و از همه كارها آگاه است و مى داند كه آنان - بدان دليل كه معجزه دلخواهشان را نياورده اى - در انديشه اذيّت تو هستند.

و بدين سان آفريدگار هستى پيامبرش را به رساندن پيام خويش و دعوت مردم به سوى حق و عدالت تشويق مى كند و به آن حضرت وعده مى دهد كه او را در برابر شرارت ها يار و ياور خواهد بود. امّا به باور «مقاتل» منظور اين است كه، خدا به شرك گرايان قريش و مردم مكّه احاطه دارد و سر انجام آنجا را براى تو فتح خواهد كرد.

از ديدگاه «فرّاء» منظور اين است كه، امر خدا مردم را فرا گرفته و احاطه كرده است.

و از ديدگاه «جبايى»، خدا به پديد آوردن و فرستادن آنچه آنان مى خواهند توانا و به مصلحت آنان آگاه است، او تدبيرى مى انديشد و كارى انجام مى دهد كه به صلاح مردم باشد. بنابراين تو اى پيامبر! پيام خدا را برسان و به كار خويش ادامه بده، چراكه اگر خدا آنچه را آنان مى خواهند، بياورد يا نياورد، هر كدام به خاطر لطف و مصلحتى است كه تنها او مى داند.

وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتى اَرَيْناكَ اِلاَّ فِتْنَةً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرانِ

در تفسير اين فراز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله، «حسن»، «قتاده»، «ابن عباس»، «مجاهد» و «سعيد بن جبير»، واژه «رؤيا» به مفهوم ديدن چشم است؛ و منظور از آن، سرگذشت معراج و سير آسمانى پيامبر است كه در آغاز همين سوره از آن سخن رفت؛ و از آنجايى كه اين سير آسمانى از مكّه به بيت المقدس و از آنجا به آسمان ها، شبانگاه بود، و پيامبر بامدادان آن را براى مردم بيان فرمود، نام آن را قرآن شريف «رؤيا» و «فتنه» نهاد، چراكه منظور از «فتنه» آزمون و دشوارى تكليف است كه هر كسى آن را گواهى كند و خبر پيامبر را بپذيرد، پاداش بسيار دريافت خواهد كرد، امّا هر كس انكار كند كيفرى سخت خواهد ديد.

2 - امّا به باور برخى منظور خوابى است كه پيامبر گرامى در مدينه ديد؛ او در خواب ديد كه به مكّه وارد شده است، از اين رو رهسپار مكّه گرديد، امّا شرك گرايان در منطقه «حديبيه» راه را بر او بستند؛ پاره اى از ياران دچار ترديد شدند و گفتند: اى پيامبر خدا، مگر نه اينكه به ما وعده دادى كه به مكّه وارد خواهيم شد؟

پيامبر فرمود: آيا به شما گفتم امسال وارد مكّه خواهيم شد؟

گفتند: نه؛

فرمود: ان شاء اللّه وارد مكّه خواهيم شد، من باز هم وعده مى دهم و نويد و مژده ام درست است.

آنان در آن سفر از همانجا بازگشتند، امّا سال بعد وارد مكّه شدند، و آنگاه اين آيه فرود آمد كه: لقد صدق اللّه رسوله الرؤيا بالحق...(52)

با اين بيان از ديدگاه «جبايى» اين خواب براى مردم آزمون و امتحان بود.

3 - پاره اى آورده اند كه پيامبر گرامى در خواب ديد كه، بوزينه هايى بر منبرش بالا مى روند و از آن فرود مى آيند؛ و از اين خواب سخت دلگير و اندوهگين گرديد.

از دو امام نور حضرت صادق و باقر عليهما السلام آورده اند كه پيامبر پس از آن «رؤيا» ديگر خنده بر لبانش نقش نبست تا جهان را به درود گفت.

اين روايت را «سعيد بن يسار» نيز روايت كرده است.

با اين بيان به باور برخى منظور از «شجره ملعونه» كه در قرآن آمده، «بنى اميه» مى باشند، و خدا بدين وسيله به پيامبرش خبر داده است كه آنان بر امّت و جامعه او سلطه مى يابند و فرزندانش را به شهادت مى رسانند.

«منهال بن عمرو» آورده است كه بر امام سجاد عليه السلام وارد شدم و از آن گرانمايه عصرها و نسل ها پرسيدم كه شب را چگونه به بامداد آورده است؟

قال: دخلت على علي بن الحسين عليه السلام فقلت له: كيف اصبحت يا بن رسول اللّه؟

آن حضرت فرمود:

اصبحنا و اللّه بمنزلة بنى اسرائيل من آل فرعون يذبحون ابناءهم و يستحيون نسائهم، و اصبح خير البرية بعد رسول اللّه يلعن على المنابر...(53)

به خداى سوگند شب را بسان مؤمنان بنى اسرائيل به بامداد رساندم؛ بسان آنانى كه در دست فرعونيان اسير بودند و آنان پسرانشان را قتل عام مى كردند و زنان را رها مى نمودند. آرى شرايط جامعه به جايى بازگشته است كه بهترين و شايسته ترين مردم پس از پيامبر را بر فراز منبرها جسارت مى كنند و هركه ما خاندان رسالت را دوست داشته باشد، حقوقش به خطر مى افتد.

به «حسن» گفتند: هان اى «ابو سعيد»! امام حسين عليه السلام را به شهادت رساندند!

او سخت گريه كرد، به گونه اى كه گونه هايش اشك آلود گرديد و آنگاه گفت:

« وا ذلاه لأمة قتل ابن دعيها ابن بنت نبيّها.»

واى بر جامعه ذلّت زده اى كه بى ريشه و تبار آن، فرزند گرانمايه دخت فرزانه پيامبرش را بكشد! «ابن عباس» و «حسن» برآنند كه منظور از «شجره ملعونه»، «درخت زقوم» است.

و «ابو مسلم» مى گويد: «يهود» مى باشند.

به هرحال معناى آيه شريفه اين است كه: هان اى پيامبر! آن خوابى را كه ديده اى و آن درخت نفرين شده اى كه در قرآن به آن اشاره كرده ايم، هر دو را آزمونى براى مردم قرار داديم.

قرآن بدان دليل «درخت زقوم» را براى مردم آزمون مى نامد، كه شرك گرايان به تمسخر مى گفتند: در حالى كه آتش، درخت را مى سوزاند، چگونه درخت در آتش دوزخ مى رويد؟ امّا مردم با ايمان آن را گواهى مى كردند.

در روايت است كه «ابوجهل» مى گفت: مردم! پيامبر، شما را به آتش شعله ورى هشدار مى دهدكه سنگ را مى سوزاند، امّا باز هم مى پندارد كه در آنجا درخت «زقوم» مى رويد!

و منظور از «فى القرآن» در آيه شريفه اين است كه، از آن درخت در قرآن ياد شده است.

وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ اِلاَّ طُغْياناً كَبيراً

ما شرك گرايان و حق ستيزان را با ترسيم داستان و سرگذشت جامعه هاى نابود شده و به وسيله آيات و نشانه ها هشدار مى دهيم، امّا آنان در كفر و بيداد بيشترى فرو رفته و برنامه هاى سازنده و الهام بخش، جز بر سركشى و حق ستيزى آنان نمى افزايد.

/ سوره اسراء / آيه هاى 65 - 61

61 . وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِادَمَ فَسَجَدُوا اِلاَّ اِبْليسَ قالَ أَ اَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طيناً.

62 . قالَ اَرَاَيْتَكَ هذاَ الَّذى كَرَّمْتَ عَلَىَّ لَئِنْ اَخَّرْتَنِ اِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ لَاَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ اِلاَّ قَليلاً.

63 . قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَاِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً.

64 . وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ اَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْاَموالِ وَ الْاَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ اِلاَّ غُرُوراً.

65 . اِنَّ عِبادى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفى بِرَبِّكَ وَكيلاً.

ترجمه

61 - و هنگامى را [به ياد آور] كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده آوريد، پس [همگى آنان ]، جز ابليس سجده آوردند، [امّا او] گفت: [بار خدايا!] آيا براى كسى كه [او را] از گل آفريده اى، سجده كنم؟!

62 - [آنگاه ] گفت: [پروردگارا] به من بگو: اين كسى را كه بر من برترى داده اى، [دليل گراميداشت و برترى او چيست؟] اگر مرا تا روز رستاخيز مهلت دهى، بى گمان همه فرزندان او، جز اندكى [از آنان ] را لگام خواهم زد.

63 - [خدا] فرمود: هر كس از آنان از تو پيروى كند، بى گمان دوزخ سزاى شما خواهد بود، [آن هم ] سزايى [در خور و] تمام.

64 - و هر كسى از آنان را توانستى، با آهنگ [فريبكارانه ] خويش [به سوى گناه ]برانگيز؛ و با سواره نظام و پياده نظامت بر آنان بانگ زن، و در ثروت ها و فرزندان، با آنان شركت جوى و به آنان [هرچه مى خواهى ] وعده ده. و [هشدار كه ]شيطان جز از روى فريب به آنان وعده نمى دهد.

65 - [امّا آگاه باش كه ] تو [اى شيطان!] هرگز بر بندگانِ [راستين ] من هيچ گونه چيرگى نخواهى داشت؛ و پروردگار تو [اى پيامبر حمايتگر و ]كارسازى بسنده است.

نگرشى بر واژه ها

«احتناك»: به مفهوم ريشه كن ساختن و از بيخ و بن درآوردن چيزى آمده است، به همين جهت هنگامى كه ملخ زراعت را به طور كامل بخورد، عرب مى گويد: «احتنك الجراد الزّرع».

«موفور»: كامل و فراوان.

«استفزاز»: به مفهوم انگيزش سريع و به لغزش افكندن ديگرى با تردستى و فريب و دور ساختن او از راه درست.

«استطاعت»: نيرو و توان براى انجام كارها.

«اجلاب»: راندن و به حركت آوردن ديگرى با فرياد و نهيب زدن.

«خيل»: سواره نظام؛ و به مفهوم اسب ها نيز آمده است.

«رجل»: پياده نظام.

تفسير

دام هاى گوناگون شيطان بر سر راه انسان

در اين آيات پنجگانه سخن از آفرينش انسان، فرمان آفريدگارش به فرشتگان براى سجده آوردن در برابر او، سركشى و سرباز زدن ابليس از فرمان خدا، رانده شدن آن موجود خودكامه از رحمت خدا، اعلام جنگ پايان ناپذيرش با فرزندان آدم و گشودن انواع دام ها و نقشه هاى گمراهگرانه بر سر راه آنان و.... است.

در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِادَمَ فَسَجَدُوا اِلاَّ اِبْليسَ

و آنگاه را به ياد آور كه ما به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد، و از پى فرمان ما همگى آنان جز ابليس سجده كردند.

قالَ أَ اَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طيناً.

اين فراز پرسش انكارى است و منظورش اين است كه ابليس گفت: بار خدايا! من چگونه براى آدم سجده كنم در صورتى كه از او بهترم؟

اصل و ريشه من از آتش است و از اصل او - كه از خاك است - برتر و پرشرافت تر است.

از اين آيه چنين دريافت مى گردد كه ابليس مى دانست كه آدم بر فرشتگان برترى دارد، چراكه اگر اين را در نيافته بود دليلى نداشت كه سرباز زند و سجده نكند.

سجده براى آدم به خاطر فرمانبردارى از خدا

آفريدگار هستى ممكن است به فرشتگان فرمان دهد كه در برابر آدم و براى او، در راه فرمانبردارى از آفريدگار خويش سجده آورند، امّا هرگز به پرستش او فرمان نمى دهد؛ چراكه سجده در حقيقت تواضع در برابر ديگرى و بزرگداشت اوست كه درجات و مراحل گوناگونى دارد و در گرو انديشه و نيّت سجده گزار است كه بالاترين مرحله آن پرستش مى باشد و ويژه ذات پاك خداست. امّا پرستش و عبادت اين گونه نيست، چراكه عبادت و پرستش، برترين و بالاترين درجه خضوع و فروتنى دل و قلب در برابر خداست و اين براى غير خدا نارواست.

به بيان ديگر، عبادت و پرستش - بر خلاف سجده كه داراى مراحلى است - تنها يك مرحله دارد، و اگر در محتوا به خاطر رشد و معنويت و چگونگى اخلاص مردم نيايشگر و پرستشگر مراتبى نيز داشته باشد، همه مراتب آن، از آنِ خداست و نمى توان جز او را پرستيد.

با اين بيان روشن مى شود كه اگر كسى به طور ناخواسته و بدون توجّه، در برابر قدرتى سجده آورد، بزرگداشت او به حساب نمى آيد، درست همان گونه كه ديگر كارهاى اعضا و اندام ها نيز نياز به قصد و آهنگ و نيت دارد تا رسميت يابد.

قالَ اَرَاَيْتَكَ هذاَ الَّذى كَرَّمْتَ عَلَىَ

ابليس گفت: پروردگارا به من بگو: چرا آدم را - با اينكه من از آتش پديد آمده ام و او از خاك - بر من برترى بخشيده اى؟

لَئِنْ اَخَّرْتَنِ اِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ لَاَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ اِلاَّ قَليلاً.

در مورد اين فراز سه نظر آمده است:

1 - به باور «ابو مسلم» منظور اين است كه: اگر مرگ مرا تا روز رستاخيز به تأخير افكنى و به من مهلت دهى، فرزندان آدم را به بيراهه مى برم و آنان را بسان حيوان چموشى لگام مى زنم و از پى خويش به سوى گناه و زشتكارى مى كشانم؛ آرى تنها گروهى اندك كه مورد لطف ويژه تو هستند و به بارگاهت اخلاص مى ورزند در اسارت و مهار من نخواهند بود.

2 - امّا به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: اگر به من تا روز رستاخيز مهلت دهى، بر فرزندان آدم سلطه و استيلا خواهم جست و آنان را به بند اسارت خويش خواهم افكند.

3 - «جبايى» مى گويد: منظورش اين است كه: اگر مرا مهلت دهى، همان گونه كه ملخ سراسر مزرعه را مى خورد، من نيز همه آنان را به تدريج گمراه خواهم كرد و به گونه اى وسوسه و اغواگرى خواهم نمود كه همه را درمانده سازم. ابليس بدان جهت چنين طمعى در مورد فرزندان آدم يافت كه خدا به فرشتگان فرمود كه آدم را مى آفريند و آنان گفتند: آيا در زمين كسى را قرار مى دهى كه تباهى مى نمايد؟!

«حسن» در اين مورد مى گويد: ابليس پيش از اين، به وسوسه آدم پرداخته و او را در برابر گمراهگرى هاى خود ناتوان يافته بود، از اين رو مى دانست كه نسل و تبار او از خودش ضعيف تر و آسيب پذيرتر خواهند بود.

در سومين آيه مورد بحث روشنگرى مى كند كه چگونه حكمت آفريدگار هستى بر آن قرار گرفت كه به ابليس مهلت دهد و شرايط را براى يك آزمون سازنده و جدّى براى تعالى جويان فراهم آورد. به همين جهت هم ضمن تحقير ابليس به او فرمود:

قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَاِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً.

برو كه هر كس از فرزندان آدم از تو پيروى كند و گفتار باطل و فريبكارانه تو را بپذيرد، سزاى خود را به طور كامل و بدون كم و كاست، از آتش دوزخ دريافت خواهد كرد.

راه هاى نفوذ شيطان

آنگاه در اشاره اى هشدار دهنده به راه هاى نفوذ ابليس در دل ها، و نيز به منظور نشان دادن دام ها و ابزارهاى او در راه فريب فرزندان آدم بود كه در ادامه سخن با آن موجود رانده شده فرمود:

وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ

هر كسى از آنان را توانستى با تحريك و وسوسه خود به گمراهى سوق ده، و از راه حق و عدالت به بيراهه بر!

اين فراز گرچه به صورت امر و فرمان آمده، امّا در حقيقت هشدار است.

«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: هرگاه كسى بخواهد فردى را هشدار دهد و از عصيان بر حذر دارد مى گويد: هرچه مى خواهى انجام بده كه سرانجام فرجام شوم بيدادت را خواهى ديد.

آرى در آيه شريفه هشدار به صورت فرمان آمده است و اين شيوه در حقيقت به اين مى ماند كه به كسى فرمان دهند كه به خودش اهانت روا دارد و خود را رسوا سازد.

«مجاهد» مى گويد منظور از واژه «بصوتك» در آيه شريفه، ساز و آواز و ترانه هاى وسوسه انگيز است.

امّا به باور برخى ديگر منظور از آواز شيطان، هر آواز و صدا و ندايى است كه انسان را به سوى گناه و ستم فرا خواند و او را به سوى زشتى سوق دهد.

وَ اَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ

وسوسه ها و نيرنگ ها، پيروان و رهروان، و فرزندان و ياران خود را بسان سپاهيان سواره نظام و پياده نظام، بر ضد آنان بسيج كن.

با اين بيان «باء» زايده است و آيه نشانگر آن است كه هر سواره و يا پياده - از آدميان گرفته تا جنيّان - كه در راه نافرمانى خدا گام برمى دارند، از سواره نظام و پياده نظام شيطان شمرده مى شوند.

به باور پاره اى منظور اين است كه، سواره نظام و پياده نظام خود را گردآور و همه را براى گمراه ساختن فرزندان انسان بسيج نما!

وَ شارِكْهُمْ فِي الْاَموالِ وَ الْاَوْلادِ

و در دارايى و فرزندان آنان شركت جوى!

به باور «ابن عباس»، «حسن» و «مجاهد» منظور مال حرام و فرزند نامشروع و بى اصل و تبار است.

امّا به باور «قتاده» منظور همان بدعتگذارى شرك گرايان است كه گوش شترها را با يك شرايط و شيوه خرافى مى شكافتند و يا آنها را رها مى كردند...

و منظور از شركت شيطان در نسل و تبار آنان اين است كه آنان را يهودى، مسيحى و مجوسى بار آورند.

«كلبى» در اين مورد آورده است كه، شيطان در هر ثروت و روابط جنسى حرام شركت مى جويد.

و «ابن عباس» مى گويد: منظور از گزينش نام هاى زشت و ناپسند، چون: «عبد حرث» و... بر كودكان و يا زنده به گور ساختن دختران است.

وَ عِدْهُمْ

و به دروغ به آنان وعده ده كه جاودانه در دنيا خواهند زيست و از فرارسيدن رستاخيز و حساب و كتاب و كيفر و پاداش خبرى نيست.

گفتنى است كه همه اين فرازها و جملات، هشدارهايى هستند كه در قالب فرمان و به صورت امر آمده اند.

وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ اِلاَّ غُرُوراً.

و در پايان آيه شريفه، در يك فراز روشنگرى مى كند كه: هان اى مردم! بهوش باشيد كه همه وعده هاى شيطان دروغ و بى اساس و بافته هايى فريبنده است.

پس از هشدار به فرزندان انسان در آيه پيش، اينك قرآن دگرباره روى سخن را متوجّه شيطان مى سازد و مى فرمايد:

اِنَّ عِبادى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ

تو هيچ سلطه اى بر آن بندگان من - كه به راستى فرمانبردار من باشند و مقررات را رعايت كنند - نخواهى داشت، چراكه آنان نيك مى دانند كه وعده ها و بافته هاى تو دروغ و فريبنده است، به همين جهت فريب تو را نخواهند خورد.

به باور برخى منظور اين است كه، تو را اى شيطان! بر بندگان راستين من چيرگى و تسلّطى نيست؛ تنها كار تو اين است كه آنان را وسوسه مى كنى و بدين وسيله آنان را به سوى گناه و نافرمانى خدا برمى انگيزى، امّا هرگز نمى توانى از راه زور و اجبار آنان را به گناه و نافرمانى وادار سازى.

وَ كَفى بِرَبِّكَ وَكيلاً.

و همين كافى و بسنده است كه پروردگارت حافظ و نگهبان اين بندگان راستين خويش است و آنان را از آفت شرك و فريب شيطان حفظ مى كند.

نظم و پيوند اين آيات

در مورد نظم و پيوند اين آيات دو نظر است:

1 - به باور «على بن عيسى» اين آيات، به آيات پيش از خود پيوند مى خورد و منظور اين است كه، شرك گرايان و ظالمان از پندها و اندرزهاى الهى، نه تنها بهره اى نمى برند، بلكه بر شدّت طغيان و سركشى آنان مى افزايد، و اينك در اين آيات روشنگرى مى كند كه آنان به پندار ابليس جامه عمل پوشيدند و آنچه را شيطان مى خواست، انجام دادند.

2 - امّا به باور «ابو مسلم»، اين آيات به آيه «انّ الشّيطان ينزغ بينهم...»، پيوند مى خورد و منظور اين است كه آنچه در آنجا به طور سربسته آمده است در اين آيات، با ترسيم داستان آدم و شيطان به روشنى بيان مى گردد.

/ سوره اسراء / آيه هاى 69 - 66

66 . رَبُّكُمُ الَّذى يُزْجى لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ اِنَّه كانَ بِكُمْ رَحيماً.

67 . وَ اِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ اِلاَّ اِيّاه فَلَمّا نَجَّاكُمْ اِلىَ الْبَرِّ اَعْرَضْتُمْ وَ كانَ الْاِنْسانُ كَفُوراً.

68 . اَفَاَمِنْتُمْ اَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ اَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ وَكيلاً.

69 . اَمْ اَمِنْتُمْ اَنْ يُعيدَكُمْ فيهِ تارَةً اُخْرى فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قاصِفاً مِنَ الرّيحِ فَيُغْرِقَكُمْ بِما كَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ عَلَيْنا بِه تَبيعاً.

ترجمه

66 - پروردگار شما كسى است كه كشتى را در دريا [و بر پهنه آب ها ]براى شما روان مى سازد؛ تا از فزون بخشى او [كه تضمين گر سعادت شما در زندگى است ]بجوييد، چراكه او به شما مهربان است.

67 - و هنگامى كه در دريا به شما گزند [و زيانى ] برسد، جز او، هركه را [به خدايى ]مى خوانيد، [از صفحه خاطر شما] گم مى شود؛ آنگاه هنگامى كه شما را به خشكى [رساند و] رهايى بخشيد، [از حق ] روى مى گردانيد؛ و انسان بسيار ناسپاس است.

68 - پس آيا [با رسيدن به خشكى ] ايمن شده ايد از اينكه [خدا] شما را در كرانه اى [به زمين ] فرو برد، يا طوفانى از ريگ بر شما بفرستد، آنگاه براى خود هيچ كارسازى نيابيد؟!

69 - آيا امنيّت يافته ايد از اينكه دگرباره شما را به آن [دريا ]بازگردانده و تندبادى در هم شكننده [كشتى و قايق ] بر شما بفرستد و شما را به كيفر آنكه كفر مى ورزيديد، غرق كند؛ آنگاه در برابر ما براى خويشتن كسى را نيابيد كه پى گيرنده اين [رويداد تكان دهنده و انتقام گيرنده خون شما] باشد؟!

نگرشى بر واژه ها

«ازجاء»: به راندن تدريجى و به حركت آوردن چيزى گفته مى شود.

«حاصب»: تندبادى كه سنگريزه مى پراكند و مى اندازد؛ و به همين تناسب به سنگ هايى كه به طور پياپى افكنده شوند نيز، گفته مى شود.

«قاصف»: درهم شكننده.

تفسير

چرا كفرانگرى و ناسپاسى؟

در آيات گذشته، سخن در باره شرك گرايان و بيدادپيشگان و سركرده آنان، شيطان بود؛ اينك در اين آيات به ترسيم دليل هاى روشن يكتايى خدا پرداخته و در نخستين آيه مورد بحث در اين مورد مى فرمايد:

رَبُّكُمُ الَّذى يُزْجى لَكُمْ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ

آفريننده و تدبيرگر شما آن خدايى است كه كشتى ها را در پهنه درياها و اقيانوس ها به وسيله بادهايى كه پديدار مى سازد، و با قرار دادن آبها به سبكى كه كشتى رانى و دريانوردى را امكان پذير سازد، به حركت در مى آورد.

لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ

تا بر كشتى سوار گرديد و در درياها و اقيانوس ها بگرديد و از فضل و بخشايش او بجوييد و كارهايى - كه تضمين گر دنيا و آخرت شماست - انجام دهيد.

اِنَّه كانَ بِكُمْ رَحيماً

راستى كه آن خدايى كه اين نعمت ها را در دسترس شما قرار داده است نسبت به شما مهربان است.

[چه نعمتى از اين گران تر كه براى حركت شما در دريا و اقيانوس ها و بهره ورى و برخوردارى شما از ثروت هاى سرشار و امكانات آن از يك سو آب را به صورت مركبى رهوار آفريد، و از دگر سو وزن برخى پديده ها را سبك تر از آب آفريد تا كشتى از آنها ساخته شود؛ از طرف سوّم نيروى محركّه را پديد آورد و از طرف چهارم امكانات و وسايل راهيابى را! آيا نبايد او را با همه وجود سپاس گفت و سپاسگزار نعمت هايش بود؟(54)]

در ادامه سخن در نشانه هاى يكتايى خدا و قدرت بى كران او مى فرمايد:

وَ اِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فى الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ اِلاَّ اِيّاه

و هنگامى كه زيان و ناراحتى در دريا به شما در رسد و بادها از حركت باز ايستند يا امواج كوبنده، شما را به مرگ و غرق شدن در آب ها تهديد كند، همه خدايان دروغين از ياد شما مى رود و تنها خداى يكتا را به ياد مى آوريد و تنها از او راه نجات مى خواهيد و به بارگاه او روى مى آوريد و از او يارى مى خواهيد.

فَلَمّا نَجّاكُمْ اِلىَ الْبَرِّ اَعْرَضْتُمْ

امّا هنگامى كه خدا شما را از دريا و خطر غرق شدن نجات بخشيد و احساس امنيّت كرديد، از ايمان به خدا و فرمانبردارى او روى برتافتيد و راه ناسپاسى و كفرانگرى پيش گرفتيد.

وَ كانَ الْاِنْسانُ كَفُوراً

و راستى كه انسان بسيار ناسپاس است.

در ادامه سخن در اين مورد روشنگرى مى كند كه اين احساس امنيّت از كيفر عادلانه و حكيمانه خدا پس از نجات از دريا و خطر آن، احساس بيهوده و كاذبى است، چراكه در خشكى نيز ممكن است مورد بازخواست قرار گيريد و عذاب گريبانتان را بگيرد.

اَفَاَمِنْتُمْ اَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ

اين رفتار شما بسان كسى است كه مى پندارد، اگر از دريا گذشت ديگر در امنيّت خواهد بود، از اين رو پس از نجات، از سپاسگزارى و از اطاعت خدا سرباز مى زند؛ امّا از كجا چنين احساس امنيّت مى كنيد؟

از كجا كه شما را در كرانه اى از زمين فرو نبرد و به كيفر گناه و بيدادتان، در زمين نهانتان نسازد؟

به باور برخى منظور اين است كه، خدا مى تواند آن ناسپاسان را در گوشه اى از كره زمين مدفون سازد.

و به باور برخى منظور اين است كه آنان در كنار دريا بودند و ساحل دريا كنار خشكى است و از آنجايى كه آنان خود را در آنجا از خطر در امان مى ديدند، خدا به آنان هشدار داد كه اين احساس شما كاذب است، چراكه هم در دريا بايد از كيفر گناه و زشتكارى خود بترسيد و هم در خشكى.

اَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً

آيا از اين خطر در امان هستيد كه خدا طوفانى از سنگ بر شما بباراند؟

به بيان ديگر منظور اين است كه او مى تواند شما را در خشكى نابود سازد، همان گونه كه مى توانست شما را در دريا به كام امواج بسپارد.

ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ وَكيلاً

و آنگاه كسى را نيابيد كه شما را از عذاب خدا نجات داده و در برابر او از شما دفاع كند.

در چهارمين آيه مورد بحث مى افزايد:

اَمْ اَمِنْتُمْ اَنْ يُعيدَكُمْ فيهِ تارَةً اُخْرى

آيا از اين در امان هستيد كه يك بار ديگر شما را به دريا بازگرداند؟!

به بيان ديگر منظور اين است كه: آيا فكر نمى كنيد كه در زندگى پر فراز و نشيبتان، ممكن است بر اثر نيازها و ضرورت ها، و يا به انگيزه تمايل و رغبت و يا ترس و احساس خطرى يك بار ديگر به سوى دريا بازگرديد؟

فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قاصِفاً مِنَ الرّيحِ

و آنگاه خدا تندبادى كوبنده را بر شما بفرستد، و آن تندباد پس از نشستن شما بر كشتى، آن را در هم شكند و شما را به كام امواج سپارد؟!

به باور پاره اى منظور از واژه «حاصب» تندباد مرگبارى است كه در خشكى مى وزد؛ و «قاصف» باد كشنده اى است كه در دريا مى وزد.

فَيُغْرِقَكُمْ بِما كَفَرْتُمْ

و شما را به كيفر ناسپاسى و كفران نعمت غرق كند.

ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ عَلَيْنا بِه تَبيعاً

سپس، پس از نابودى شما كسى نباشد كه در طلب خون شما برآيد و از ما بپرسد كه چرا اينان به امواج آبها سپرده شده و به كدامين گناه نابود گرديدند؟

گفتنى است كه مفسران واژه «تبيعا» را، به مفهوم يار و ياور و خونخواه معنا كرده اند كه درست به نظر مى رسد و با مفهوم آيه سازگاراست.

پرتوى از آيات

 

 

انواع گرايش ها و باورهاى مذهبى

انسان ها از نظر گرايش به خدا و ايمان به او يا عدم گرايش، يكسان و همانند نيستند، بلكه به چند گروه قابل تقسيم اند.

1 - ناسپاسان و انكارگران

با اينكه خدا همه را بر اساس فطرت، خداجو و خداخواه و خداپرست آفريده است و همه انسان ها به طور طبيعى بايد از ژرفاى جان، به دليل فطرت خداخواه، او را بجويند و به يارى مشعل فروزان خرد او را بشناسند و در پرتو حسّ سپاس در برابر نعمت ها، او را بپرستند، با اين وصف بسيارى به دلايل گوناگون و به خاطر وجود عوامل گريز از مذهب در جامعه ها، راه كفرانگرى و ناسپاسى در پيش مى گيرند و با چشم نهادن بر روى حقايق، ارزانى دارنده نعمت ها را از ياد مى برند و آفت فراموشى و ناسپاسى و كفرانگرى آنان را از طبيعت و آفرينش انسانى شان منحرف مى سازد. و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم.(55)

ايمان آورندگان

اينان بر اساس كشش درونى به سوى خدا گرايش مى يابند و با مشعل فروزان خود به آيات و نشانه هاى قدرت و يكتايى او مى نگرند و با شكوفايى حسّ سپاس به او ايمان مى آورند، امّا گرايش همه آنان يكسان نيست، از اين رو گرايش پاره اى موسمى و فصلى است، و گرايش پاره اى ديگر، تقليدى و دنباله روى و برخاسته از مد و مدبازى است.

گرايش گروهى بر اثر فشارها و سختى ها و فراز و نشيب هاى زندگى است، و گرايش گروهى ديگر براى كسب منافع و يا حفظ موقعيت است.

ايمان و گرايش برخى به صورت ناقص و به برخى از مقررات خداست، نه همه ابعاد دين و راه و رسم مورد پسند او، و گرايش برخى ديگر نيز در بخشى از عمر و براى دورانى از زندگى است؛ كه اصل مشترك در همه اين گرايش ها ايمان و باور ناپايدار و بى ريشه و بى پايه و اساس است كه هيچ كدام كارساز و نجات بخش نيست. تنها آن باور عميق و گرايش خالصانه و ايمان ژرفى كارساز و ارجدار است كه از آگاهى برخيزد و از فطرت توحيدى، وجدان اخلاق و حسّ سپاس مايه گيرد؛ و به وسيله انديشه و خرد بارور گردد و با مهر و عشق به خدا و ارزش هاى آسمانى ريشه اش در كران تا كران وجود انسان پايدار و ريشه دار شود و آنگاه ميوه دلنشين و رايحه دل انگيز و عطرآگين آن در كران تا كران زندگى فردى، اجتماعى، خانوادگى، اخلاقى، اقتصادى و سياسى او شامه ها را خوشبو و دل ها و جان هاى دردمند را مرهم نهد. آرى چنين باورى مورد نظر قرآن است، و اين باور است كه در خشكى و دريا، آسمان و فضا، بيابان و خيابان، در جوانى و سالخوردگى، در سلامت و بيمارى، در اوج خوشى و نعمت و رفاه و در نهايت فقر و نياز، و در همه فرصت ها و ميدان ها، پايدار و شكوفاست و به دارنده اش برازندگى و پايمردى و پروا مى دهد و او را هماره به ياد خدا مى اندازد...

امير مؤمنان عليه السلام در اشاره به اين باور عميق و سازنده و اين ايمان آوردگان پروا پيشه مى فرمايد:

نزلت انفسهم منهم في البلاء كالتي نزلت في الرّخا...(56)

در گرفتارى و بلا و در آسايش و احساس پيروزى يكسان مى انديشند و يكسان عمل مى كنند و تحولات و فراز و نشيب هاى زندگى آنان را دگرگون نمى سازد.