تفسير مجمع البيان جلد ۱۵

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲ -


/ سوره اسراء / آيه هاى 8 - 4

4 . وَ قَضَيْنا اِلى بَني اِسْرائيلَ في الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ في الْاَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبيراً.

5 . فَاِذا جاءَ وَعْدُ اُوليهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَّنا اُولي بَأْسٍ شَديدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً.

6 . ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمْ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ اَمْدَدْناكُمْ بِاَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ جَعَلْناكُمْ اَكْثَرَ نَفيراً.

7 . اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُمْ لِاَنْفُسِكُمْ وَ اِنْ اَسَاْتُمْ فَلَها فَاِذا جآءَ وَعْدُ الْاخِرَةِ لِيَسؤُوا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبيراً

8 . عَسى رَبُّكُمْ اَنْ يَرْحَمَكُمْ وَ اِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرينَ حَصيراً.

ترجمه

4 - و در كتاب [آسمانى يهود، تورات ] به بنى اسرائيل اعلان كرديم كه: به يقين شما در روى زمين دو بار تبهكارى خواهيد كرد؛ و بى ترديد به برترى جويى بزرگى بر خواهيد خاست.

5 - پس هنگامى كه از آن دو [بار] وعده نخست فرا رسد [و شما به تبهكارى بر خيزيد ]بندگانى از خود را كه سخت [پر توان و ]پيكارگرند، بر ضد شما بر مى انگيزيم تا [در راه دستيابى بر شما، به شهرتان در آيند و ]درون خانه ها به جستجو بپردازند [و شما را نابود سازند]؛ و [اين ] وعده اى تحقق پذير است.

6 - آنگاه [پس از چندى، دگرباره ] چيرگى [و سلطه ] بر آنان را به شما باز مى گردانيم، و با دارايى ها[ى بسيار] و فرزندانى [بى شمار]، شما را يارى مى كنيم و شمارتان را [از شمار دشمنانتان ] افزون تر مى سازيم.

7 - اگر نيكى كنيد [و شايسته رفتار نماييد]، براى خود نيكى نموده ايد و اگر بدى [و بد رفتارى ] پيشه سازيد [بازهم ] به خود [روا داشته ايد]. پس هنگامى كه وعده ديگر فرا رسد [دگر باره گروهى را بر شما مى گماريم ] تا چهره هايتان را [به كيفر سركشى و بيدادتان با گرفتن انتقام ] اندوه زده سازند، و تا به مسجد الاقصى در آيند، [درست ]همان گونه كه نخستين بار در آمدند؛ و تا بر هر چه دست يابند، يكسره نابود سازند.

8 - اميد است كه پروردگارتان [پس از آن ] بر شما ببخشايد؛ و اگر [دگرباره به تبهكارى ]باز گرديد ما [نيز به كيفر سخت شما] باز خواهيم گشت، و ما دوزخ را زندانى براى كفرگرايان قرار داده ايم.

نگرشى بر واژه ها

 

«قضا»: اين واژه در آيات به چهار معنا به كار رفته است:

1 - به مفهوم داورى.

 

2 - آفرينش پديده ها «فقضاهن سبع سماوات»(5) آنگاه آنها را به صورت هفت آسمان آفريد.

3 - به مفهوم لازم و واجب. «و قضى ربك...»(6) و پروردگارت واجب گردانيد.

4 - و به مفهوم اعلان، كه در آيه مورد بحث به اين مفهوم آمده است.

«علوّ»: برترى جويى و سركشى.

«جوس»: گردش و جستجو در خانه ها. و پاره اى به مفهوم جستجو از چيزى، معنا كرده اند.

«كرة»: بازگشت.

«نفير»: گروهى از مردان؛ و پاره اى نيز آن را جمع «نفر» گرفته اند، بسان واژه «عبيد» كه جمع «عبد» آمده است.

«تتبير»: نابود ساختن.

 

تفسير

برترى جويى و سركشى فرزندان اسرائيل

در يكى دو آيه پيش سخن درباره بنى اسرائيل بود كه به آنان فرمان يكتاگرايى و توكّل به خدا داده شد، اينك در اشاره به برترى جويى و تبهكارى آنان و در ترسيم سرگذشت شان مى فرمايد:

وَ قَضَيْنا اِلى بَنى اِسْرائيلَ فى الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فى الْاَرْضِ مَرَّتَيْنِ

ما در تورات به فرزندان اسرائيل اعلام داشتيم كه بى گمان نسل هاى شما در بيت المقدس دوبار به تبهكارى بزرگ دست خواهند زد.

منظور از «فساد»، ستم و بيداد و بردن دارايى مردم و ريختن خون ها و كشتن پيامبران خداست.

به باور پاره اى تبهكارى نخستين آنان، ريختن خون پاك «زكريا»،و تبهكارى دومشان كشتن «يحيى» است.

گروهى از جمله «ابن عباس» و «ابن مسعود»، ضمن بيان اين مطلب مى افزايند: پس از شهادت زكريا به دست آنان، خدا «شاپور ذو الاكتاف» يكى از شاهان ايران را بر آنان چيره ساخت؛ و پس از به شهادت رساندن «يحيى» نيز، «بخت نصر» را كه از «بابل» بود بر آنان مسلط نمود و آنان روزگارشان را تيره و تار كردند.

«محمد بن اسحاق» مى گويد: تبهكارى نخست آنان، كشتن «شعيا»، و تباهى دوم آنان كشتن «يحيى» بود و «زكريا» خود از دنيا رفت. و آنان به كيفر تبهكارى نخست خود گرفتار هجوم «بخت نصر» شدند و پس از تباهى دوم،مردى از «بابل» بر آنان تسلّط يافت.

«قتاده» بر آن است كه تبهكارى نخست آنان يورش «جالوت» بود كه به دست «داود» كشته شد و تبهكارى دوم آنان، هجوم «بخت نصر» بود.

«ابو على» مى گويد: آيه شريفه از دست يازيدن آنان به تباهى و تبهكارى خبر مى دهد، امّا از نوع آن پرده بر نمى دارد.

وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبيراً

و به سركشى و برترى جويى و گستاخى بزرگى بر خواهيد خاست و فرمان خدا را زير پا نهاده و به بندگان او ستم روا داشته و در نتيجه سزاوار خشم خدا خواهيد گرديد.

در دوّمين آيه مورد بحث سرگذشت بنى اسرائيل را ادامه مى دهد و مى فرمايد:

فَاِذا جاءَ وَعْدُ اُوليهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَّنا اُولى بَأْسٍ شَديدٍ

پس هنگامى كه تبهكارى نخست شما انجام پذيرفت، ما بندگانى از خود را كه پر توان و پيكارگرند بر شما چيره خواهيم ساخت تا شما را به كيفر سركشى و برترى طلبى و بيدادتان سركوب سازند.

آيه مورد بحث، نظير اين آيه است كه مى فرمايد: الم تر... انّا ارسلنا الشياطين على الكافرين تؤزهم ازّا(7)

آيا نديدى كه ما شيطان ها را بر كفرگرايان گسيل داشتيم تا آنان را سخت وسوسه و تحريك كنند؟ گفتنى است كه در آيه شريفه واژه «وعد» كه مصدر است به جاى «موعود» آمده است.

«جبايى» در تفسير آيه مى گويد: منظور اين است كه مابه مردم با ايمانى فرمان داديم كه بر ضد شما به پيكار و جهاد بر خيزند، چرا كه اين بيان از ظاهر آيه دريافت مى گردد...

امّا «ابو مسلم» مى گويد: ممكن است آنان مردمى با ايمان بودند كه خدا به آنان فرمان جهاد بر ضد فرزندان تجاوزكار اسرائيل داده، و ممكن است كفرگرا بودند، امّا براى نابودى هردو طرف آنان بر ضد يكديگر بر انگيخته شده اند.

فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ

«زجاج» مى گويد: پس آنان شهر و ديار فرزندان اسرائيل را زير پا نهاده و همه جا به جستجو مى پردازند تا همه آنان را نابود سازند.

وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً.

و اين وعده ترديد ناپذير و تحقق يافتنى است.

در سومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمْ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ

آنگاه قدرت و دولت را به شما باز مى گردانيم،و با باز گرداندن زندگى شما به سبك گذشته و دچار آمدن دشمنان شما به آفت غرور و خودخواهى، شما را در برابر آنان يارى مى كنيم.

وَ اَمْدَدْناكُمْ بِاَمْوالٍ وَ بَنينَ

و ثروت و فرزندان تان را فزونى مى بخشيم و نيرو و توان به شما ارزانى مى داريم.

وَ جَعَلْناكُمْ اَكْثَرَ نَفيراً.

و گروه و جمعيت شما را از شمار دشمنانتان افزون تر مى سازيم.

يك قانون جهان شمول و جاودانه

در چهارمين آيه مورد بحث به ترسيم يك اصل جهان شمول و يك سنّت تاريخى كه اساسى ترين راز صعود و شكوفايى جامعه ها و تمدن ها، و نيز رمز سقوط آنهاست پرداخته و مى فرمايد:

اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُمْ لِاَنْفُسِكُمْ

اگر شما در گفتار و عملكردتان نيكى و عدالت پيشه سازيد، پاداش و ثمره آن به خود شما باز مى گردد. در آن صورت است كه شما در اين جهان، پرتوان و پر صلابت بوده و بر دشمنان تجاوزكار چيره و پيروز خواهيد بود، و در سراى آخرت نيز از آفريدگارتان پاداش پرشكوهى دريافت خواهيد داشت، چرا كه او به شايستگى ها پاداش مى هد.

وَ اِنْ اَسَاْتُمْ فَلَها

و اگر بد انديشى و بيداد پيشه سازيد، زيان آن به خود شما باز مى گردد.

به باور پاره اى منظور اين است كه، و اگر بدى و زشتكارى پيشه سازيد، برايتان كيفر خواهد بود. به هر حال روى سخن به باور برخى با فرزندان اسرائيل است و به آنان هشدار مى دهد، امّا به باور برخى ديگر، ممكن است روى سخن در اين آيه، با عصرها و نسل ها يا امّت پيامبر باشد و يك اصل جهان شمول را براى آنان باز گويد.

با اين بيان، اين فراز در آيه شريفه معترضه است، درست بسان گفتار يك اندرزگوى فرزانه است كه ضمن بيان سر گذشتى، گاه و بيگاه روى سخن را متوجّه مردم مى سازد و آنان را اندرز مى دهد و دگرباره به بيان داستانش مى پردازد. آرى قرآن نيز نخست سرگذشتِ سركشى و برترى بنى اسرائيل را ترسيم مى كند، آنگاه روشنگرى مى نمايد كه آنان به كيفر اين تبهكارى،مورد هجوم دشمن قرار مى گيرند و به ذلت مى افتند.

در سوّمين فراز، از توبه و بازگشت آنان به سوى حق و عدالت و پذيرفته شدن توبه آنان، و باز يافت اقتدار گذشته شان پرده برمى دارد.

و پس از همه اينها، به ترسيم اين اصل جهان شمول مى پردازد كه: هان اى مردم! پس به هوش باشيد كه ثمره زيبا و شيرين و اقتدارآفرين نيكى و شايسته كردارى و درست انديشى هر فرد و جامعه اى به خود آنان باز مى گردد، درست همان گونه كه ثمره شوم گناه و بيدادشان. و بدين سان آنان را به نيكى ها تشويق، و از زشتى ها و بيدادگرى ها باز مى دارد.

فَاِذا جآءَ وَعْدُ الْاخِرَةِ

پس هنگامى كه زمان دومين برترى جويى و تبهكارى شما فرا رسد، دگرباره دشمنانتان بر شما يورش آورده و چيره مى شوند و شهر و ديارتان را مى گيرند.

لِيَسؤُوا وُجُوهَكُمْ

تا به كيفر بيدادتان، با كشتار و به بند كشيدنتان آثار غم و اندوه را در چهره هايتان پديدار سازند. به باور پاره اى منظور اين است كه: تا سردمداران شما دچار شكست و اندوه گردند. و اين بدان جهت است كه شكست و اندوه زدگى آنان، ديگران را اندوهگين مى سازد.

وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ اَوَّلَ مَرَّةٍ

و تا بر بيت المقدس درآيند، درست همان طورى كه بار اوّل در آمدند.

منظور از «مسجد» در آيه شريفه، مسجد الاقصى و سرزمين قدس است، درست همان گونه كه مسجد الحرام اشاره به مكّه و خانه خدا دارد. و منظور اين است كه ثمره بيدادگرى و سركشى شما اين خواهد بود كه دشمناتان بر شما چيره مى گردند؛ چرا كه در آمدن به خانه و شهر و ديار، كنايه از غالب آمدن و چيره شدن در پيكار است.

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه دشمنان آنان هر دوبار بر آنان پيروز شده و به مسجد وارد مى گردند.

وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبيراً.

و شما و سرزمين شما را درهم مى نوردند و همه را درهم مى كوبند؛

ممكن است «ما» مصدريه باشد و با فعل پس از خود به تأويل مصدر رود و مضاف حذف شده باشد و منظور اين باشد كه: آنان در دوران سلطه و حكومت خود هماره شما را سركوب سازند و به نابودى كشند.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

عَسى رَبُّكُمْ اَنْ يَرْحَمَكُمْ

هان اى فرزندان اسرائيل! با همه اينها اگر شما توبه كنيد و به بارگاه خدا باز گرديد و فرمان او را بريد، ممكن است پروردگارتان پس از كيفرتان، دگرباره به شما رحمت آورد.

وَ اِنْ عُدْتُمْ عُدْنا

و اگر باز هم به سركشى و تبهكارى باز گرديد ما نيز دشمنانتان را دگرباره بر شما چيرگى خواهيم داد.

«ابن عباس» ضمن بيان اين مطلب مى افزايد: آنان پس از كيفر اوّل و دوّم بار ديگر به سوى بيدادگرى بازگشتند و خدا نيز مردم با ايمان را بر آنان چيره ساخت تا آنان را نابود سازند و تا روز رستاخير آنان را به ذلّتِ پرداخت «جزيه» مجبور كنند.

وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرينَ حَصيراً.

و ما دوزخ را زندان كفرگرايان قرار داده ايم.

سرگذشت بنى اسرائيل و ديدگاه مفسّران

ديدگاه مفسّران در مورد دو سركشى و تبهكارى بزرگ فرزندان اسرائيل و پيامدهاى آن،متفاوت است. به جاست كه چكيده و فشرده بهترين و مهم ترين ديدگاه ها را در اينجا بياوريم.

1 - به باور گروهى از مفسّران، پس از نخستين سركشى و طغيانگرى بنى اسرائيل، خدا يكى از شاهان ايران، يا يكى از شاهان «بابل» و يا «بخت نصر» را به كيفر بيدادشان بر آنان چيره ساخت.

«بخت نصر» كه از دست نشاندگان «نمرود» و از مادرى آلوده دامان بود، بر بيت المقدس چيره شد و مسجد را ويران ساخت؛ «تورات» را به آتش كشيد و لاشه مردارها را به مسجد افكند و در برابر خون «يحيى» هفتاد هزار تن از آنان را قتل عام كرد و زنان و كودكانشان را به بند اسارت كشيد، خانه ها را غارت نمود و با ده ها هزار اسير به «بابل» باز گشت كه اين اسيران، يك قرن در بردگى مجوسيان بودند.

آنگاه خدا توبه بنى اسرائيل را پذيرفت و با تحوّل مطلوب فكرى و عقيدتى و عملى در آنان، رحمت خود را جايگزين غضب ساخت، و يكى از شاهان ايران زمين را كه خدا شناس بود، وسيله بازگشت آنان به بيت المقدس ساخت.

آنان يك قرن راه شرف و دوستى را در بيت المقدس پيش گرفتند و خدا اقتدار و آزادى به آنان ارزانى داشت امّا دگرباره به بد مستى روى آوردند و طغيانگرى و بيداد پيشه ساختند كه كيفر كارشان گريبانشان را گرفت و يكى از شاهان روم(8) بر آنان تاخت و ضمن گرفتن بيت المقدس و ويران ساختن آن، مردم را به اسارت گرفت.

2 - «محمد بن اسحاق» در اين مورد مى گويد: بنى اسرائيل به نافرمانى خدا پرداختند، امّا در ميانشان جوانانى خداجو بودند كه خدا به خاطر شايسته كردارى آنان، از آن مردم كفرانگر مى گذشت و كيفرشان نمى كرد، باشد كه به خود آيند.

اما سر انجام پس طغيانشان نخستين بلا بر آنها فرود آمد، و آن اين گونه بود كه خدا پس از «زكريا» پيامبرى به نام «شعيا» را به سوى آنان فرستاد. و او پيامبرى بود كه نويد آمدن مسيح عليه السلام و محمد صلى الله عليه وآله را به آنان داد و پادشاه آنان را به حق و عدالت فرا خواند و به مردم هشدارها داد، امّا آنها نشنيدند و نپذيرفتند، فرمانرواى آنان بيمار گرديد و در همان شرايط بود كه مورد هجوم «سخاريب» و ششصد هزار تن از نيروهاى او قرار گرفتند و بيت المقدس در آستانه سقوط قرار گرفت.

مردم با دلهره و نگرانى بسيار به پيامبرشان روى آوردند و زبان به ندامت گشودند. «شعيا» با دعاى خويش فرمانرواى آنان را بهبود بخشيد و با سر و سامان گرفتن جامعه از يك سو، و تشويق و ترغيب پيامبرش به پايدارى از سوى ديگر، سر انجام بنى اسرائيل جان گرفتند و دشمن را شكست دادند و «سخاريب» به اسارت آنان در آمد و لشكرش تار و مار گرديد.

آنان او را به فرمان خدا آزاد ساختند تا برود و مردم خويش را از راز شكست سپاه گران خود با خبر سازد؛ او رفت و پس از هفت سال در آستانه مرگ قرار گرفت و پيش از مرگ، فرزند زاده خويش، «بخت نصر» را به جانشينى خود برگزيد.

پس از هفده سال از آن روزهاى خوش، فرمانرواى بنى اسرائيل مرد و جانشينانش به جنگ قدرت پرداختند. پيامبرشان از فرجام سياه كار، آنان را هشدار داد، امّا آنان به جاى حق پذيرى قصد جان او كردند و او از شرارت آنان، در دل درختى بسيار بزرگ نهان گرديد،و آن تبهكاران آن حضرت را با درخت به دو نيم كردند. خدا پيامبر ديگرى به نام «ارميا» را كه از نوادگان «هارون» بود به سوى آنان گسيل داشت، امّا آنان دعوت عادلانه و توحيدى او را نيز نشنيدند و آن حضرت آنان را رها كرد و رفت.

آنگاه بود كه پس از طغيان و گناه و از هم گسيختگى بسيار آنان، «بخت نصر» به بيت المقدس تاخت آورد و به جنايت هاى تكان دهنده اى دست يازيد و با هزاران اسير به «بابل» باز آمد...

3 - به باور پاره اى اين كيفر آنان به خاطر ريختن خون «يحيى» آن پيامبر بزرگ خدا بود، چرا كه زمامدار شهوت پرست آنان مى خواست با دختر همسر خويش ازدواج نمايد، و «يحيى» اين كار را روا نمى شمرد. اين حق گويى و حق پويى آن پيامبر بزرگ، بر مادر دختر - كه عنصرى تبهكار بود - گران آمد و با به دل گرفتن كينه كور او، زمامدار خودكامه را به كشتن «يحيى» وسوسه كرد و او را به اين شقاوت هولناك فرمان داد.

پاره اى آورده اند كه: خون «يحيى» همچنان جوشش داشت تا آنگاه كه «بخت نصر» بر آنان تاخت و هفتاد هزار تن را به خاك و خون كشيد، آرى، آنگاه بود كه خون او از جوشش فروماند. همه مفسّران و مورخان بر آنند كه حضرت «يحيى» به هنگامه طوفان و طغيان دوّم بنى اسرائيل به شهادت رسيد.

4 - و «مقاتل» بر آن است كه ميان تبهكارى اوّل و دوّم آنان، دويست سال فاصله بود.

5 - برخى بر آنند كه پس از طغيان نخست بنى اسرائيل «بخت نصر» آنان را درهم كوبيد و پس از فتنه دوّم و شهادت يحيى به دست آنان، شاهان ايران و روم بر آنان تاختند، و ضمن درهم كوبيدن بيت المقدس، هشتاد هزار تن از آنان را نابود كردند، و آن شهر تا زمان خليفه دوّم ويران بود؛ و او آن را دگرباره ساخت و آباد كرد، و آنگاه چنان شد كه هيچ فرد رومى بدون اجازه و دلهره، توان ورود به آنجا را نداشت.

6 - و برخى ديگر بر اين باورند كه پس از تبهكارى نخست آنان، جالوت بر آنان تاخت، و پس از تبهكارى دوّمشان «بخت نصر» با آنان به جنگ برخاست و نابودشان كرد. و اللّه اعلم.

/ سوره اسراء / آيه هاى 15 - 9

9 . اِنَّ هذَا الْقُرءانَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ اَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْ اَجْراً كَبيراً.

10 . وَ اَنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْاخِرَةِ اَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً اَليماً.

11 . وَ يَدْعُ الْاِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْاِنْسانُ عَجُولاً.

12 . وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ ايَتَيْنِ فَمَحَوْنا ايَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا ايَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ وَ كُلَّ شَىْ ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصيلاً.

13 . وَ كُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ في عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ كِتاباً يَلْقيهُ مَنْشُوراً.

14 . اِقْراْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً.

15 . مَنِ اهْتَدى فَاِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِه وَ مَنْ ضَلَّ فَاِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرى وَ ما كُنّا مُعَذِّبينَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً.

ترجمه

 

9 - به يقين اين قرآن [مردم را] به استوارترين [و كامل ترين آيين زندگى ] راه مى نمايد، و به آن ايمان آوردگانى كه كارهاى شايسته انجام مى دهند نويد مى دهد كه براى آنان پاداشى بزرگ خواهد بود.

10 - و اين [حقيقت را ترسيم مى كند] كه براى آنان كه به آن جهان ايمان نمى آورند عذابى دردناك آماده ساخته ايم.

11 - و انسان [بر اثر نادانى و شتابزدگى ] بدى را فرا مى خواند، همان سان كه نيكى را مى خواند؛ و انسان هماره [موجودى ]شتابزده است.

12 - و شب و روز را دو نشانه [از نشانه هاى قدرت بى كران خود ]قرار داديم؛ آنگاه نشانه شب را [از نور و روشنايى ] زدوديم و نشانه روز را [روشن و ]روشنگر ساختيم تا شما از پروردگار خويش، [فزونى نعمت و ]بخشش بجوييد [و براى زندگى و سامان بخشيدن به امور اقتصادى آن كوشش كنيد] و تا شماره سال ها و حساب [روزها و ماه ها] را بدانيد؛ و ما هر چيز را به روشنى بيان كرده ايم.

13 - و [كارنامه ] عملكرد هر انسانى را بر گردنش بسته ايم، و روز رستاخيز براى او نوشته اى در خواهيم آورد كه آن [نوشته ] را [در برابر خويشتن، باز و ]گشاده مى نگرد.

14 - [به او فرمان مى رسد كه:] كارنامه ات بخوان؛ همين بس كه امروز خود حسابرس خويشتن باشى.

15 - هر كسى راه يابد تنها به سود خويشتن راه مى يابد؛ و هر كسى گمراه گردد، تنها به زيان خويشتن گمراه مى گردد؛ و هيچ [بار ]بردارنده اى بار گران گناه ديگرى را به دوش نمى كشد، و ما عذابگر [جامعه و] امتى نخواهيم بود جز اينكه [براى آن از پيش ]پيام آورى برانگيزيم.

نگرشى بر واژه ها

 

«مبصرة»: فروزان و روشنى بخش - «ابو عمرو» مى گويد: منظور اين است كه روشنى روز وسيله ديدن است چنانكه گفته مى شود: «ليل نائم» كه به مفهوم شبى است كه وسيله خواب و آرامش است - و پاره اى نيز «روز روشن» معنا كرده اند؛ چرا كه وقتى گفته مى شود: «ابعدالنهار» به مفهوم روز روشن است؛ و يا «رجل مخبث»، به مفهوم مردى است كه خانواده آن پليد است.

«يدع»: مى خواند.

«انسان»: اين واژه در مورد زن و مرد به كار مى رود. به باور پاره اى اين واژه از «إنس» يا «أُنس» برگرفته شده و بر وزن «فعلان» است. امّا به باور پاره اى ديگر از «انيسان» برگرفته شده و «ياء» حذف شده است، چراكه عرب آن را به صورت «انيسيان» تصغير مى بندد.

«طائر»: اين واژه در اصل به مفهوم پرنده است، امّا در آيه شريفه به معناى عملكرد انسان است، و همانگونه كه مردم پرندگان را به فال نيك و بد مى گيرند، عملكرد انسان نيز به نيك و بد گرفته مى شود؛ از اين رو «طائر» كنايه از عملكرد انسان است.

«اقوم»: استوارتر و پايدارتر.

 

تفسير

 

 

به سوى كامل ترين و شايسته ترين راه زندگى

آفريدگار هستى، پس از اشاره به كتاب آسمانى موسى، اينك به قرآن شريف آخرين و پرشكوه ترين كتاب زندگى پرداخته و در وصف آن مى فرمايد:

اِنَّ هذَا الْقُرءانَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ اَقْوَمُ

بى ترديد اين قرآن مردم را به كامل ترين و استوارترين راه زندگى راه مى نمايد، به درست ترين دين و آئينى كه برنامه آسمانى براى زمينيان است.

به باور پاره اى منظور اين است كه، اين قرآن به اصل استوارى فرامى خواند كه درست ترين و معتدل ترين اصول و كلمات مى باشد و آن اصل توحيد است.

امّا به باور پاره اى ديگر، اين قرآن مردم را به سوى معتدل ترين حال و شايسته ترين شرايط فرامى خواند و راه مى نمايد، كه به باور «زجاج» منظور توحيد و توحيدگرايى و ايمان به خدا و پيامبر و انجام كارهاى شايسته است.

وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْ اَجْراً كَبيراً.

و به مردم با ايمان و شايسته كردار نويد مى دهد كه در برابر ايمان و عملكردشان پاداشى بزرگ و پرشكوه خواهند داشت.

وَ اَنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْاخِرَةِ اَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً اَليماً.

و نيز به آنان هشدار مى دهد كه براى آن كسانى كه به سراى آخرت ايمان نمى آورند، عذاب دردناك دوزخ را فراهم ساخته ايم.

در آيه شريفه عذاب نيز به عنوان «مزد» براى مردم بى ايمان و زشتكار در نظر گرفته شده و اين بدان دليل است كه عذاب نيز در برابر عملكرد زشت گريبانگير گناهكاران مى گردد.

گفتنى است كه ارزانى شدن پاداش به مردم با ايمان و شايسته كردار بر خدا لازم است، چرا كه خود آن را از راه فضل و كرامت وعده فرموده و بر خود واجب ساخته است.

در اين آيه در اشاره به يكى از آفت هاى هدايت و راهيابى انسان - كه عدم بينش و تعمّق درست در زندگى است پرداخته و مى فرمايد:

وَ يَدْعُ الْاِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ

انسان بر اثر بدانديشى و شتابزدگى و عدم تدبّر شايسته همان سان كه خوبى ها و نيكى ها را مى جويد و مى خواهد و به سوى خويش مى خواند، به سوى بدى ها مى رود...

در تفسير اين فراز سه نظر آمده است:

1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» و «حسن»، منظور اين است كه انسان گاه بر اثر خشم، بر ضد فرزندان و نزديكان و دارايى خويشتن دعايى مى كند كه گويى در شرايط عادى به سود خود دعا مى كند؛ اين دعاى انسان پذيرفته نمى شود، چراكه اگر پذيرفته شود باعث نابودى او مى گردد و اين از لطف و رحمت و بخشايش خداست.

2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه انسان گاه به خاطر شتابزدگى در طلب سود، براى خود زيان و شرّ مى طلبد.

3 - و از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه انسان همان گونه كه امور روا و مباح را به وسيله دعا از بارگاه خدا مى خواهد، امور حرام را نيز درخواست مى كند.

وَ كانَ الْاِنْسانُ عَجُولاً.

و انسان هماره شتاب مى كند، و همان گونه كه براى به دست آوردن نعمت ها خدا را مى خواند، بر زيان و ضرر خود نيز دعا مى نمايد.

«ابن عباس» مى گويد: منظور آيه اين است كه انسان بر هيچ يك از شادى و اندوه، شكيبايى ندارد و در برابر هر دو بى تابى مى كند.

و نيز از او آورده اند كه گفت: منظور حضرت آدم است كه به هنگام دميده شدن روح و نفخه اى الهى، هنوز آن روح تا كمرش ندميده شده بود كه شتاب كرد و خواست بر خيزد كه نتوانست؛ و بدين سان در آيه شريفه فرزندان انسان به آدم تشبيه شده اند.

يادآورى مى گردد كه منظور از شتابزدگى، خواستن چيزى است كه هنگامه آن نرسيده است.

آفرينش شب و روز و نقش آنها در زندگى انسان

پس از هشدار از شتابزدگى و دعوت به كارهاى سنجيده و درست، اينك در اين آيه شريفه قرآن به آفرينش شب و روز - كه دو نشان از نشانه هاى شگفت انگيز قدرت بى كران آفريدگارند - پرداخته و مى فرمايد:

وَ جَعَلْنا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ ايَتَيْنِ

و ما شب و روز را دو نشان از نشانه هاى يكتايى خود قرار داديم، چرا كه هر يك از آنها بر اساس حكمت پديد آمده و داراى سود و نقش سرنوشت سازى هستند.

آرى، روز براى تلاش و كسب و كار قرار داده شده است، و شب براى آسايش و آرامش؛ و اين نشانى از قدرت خداست. نشان ديگر حكمت و قدرت چگونگى كاهش يافتن و افزايش يافتن آنهاست، و نيز اين حقيقت كه چگونه با سپرى شدن هر كدام ديگرى جايگزين آن مى گردد، كه اين واقعيت نشان و دليل پديده بودن آنهاست، چرا كه اگر پديده و حادث نباشند، نبايد به سرآيند، و هر كدام جايش را به ديگرى سپارد؛ و از همين پديده بودن آنها در مى يابيم كه نيازمند به پديد آورنده و گرداننده اند.

افزون بر آنچه آمد، شب و روز نشانگر آنند كه آفريدگارشان دانا و تواناست، و از اين راه در مى يابيم كه پديد آورنده آنها بشر نيست، چراكه بشر ناتوان تر از انجام اين كار است، از اين رو بايد ايمان آورد كه پديد آورنده آنها، همان آفريدگار يكتا و توانا و فرزانه است؛ همو كه علم و قدرتش از ذات اوست و بر انجام هر كارى تواناست و نظير و همتايى براى او نيست.

به باور پاره اى منظور از واژه «آيتين» دو پديده شگفت انگيز خورشيد و ماه است.

فَمَحُونا ايَةَ اللَّيْلِ

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: ما نشان شب و نور آن را به وسيله پرده سياهى پوشانده ايم.

وَ جَعَلْنا ايَةَ النَّهارَ مُبْصِرَةً

و نشانه روز را روشنگر و روشنى بخش قرار داده ايم تا مردم اطراف خود را ببينند.

به باور برخى منظور اين است كه: ما شب را تاريك ساخته ايم تا ديدگان گرداگرد خود را نبينند، درست همان گونه كه نوشته محو شده و زدوده گشته را نمى توان ديد؛ و روز را روشن و روشنگر ساخته ايم تا چشم ها گرد خود را بنگرند و ببينند.

با اين بيان منظور از «نشان شب» و «نشان روز»، خود شب و روز است و اين تعبير از شگفتى هاى فصاحت و بلاغت قرآن است.

امّا به باور برخى ديگر «نشان شب»، تاريكى آن، و «نشان روز»، روشنى و نور آن است، و منظور ايه شريفه اين است كه: ما تاريكى شب را به وسيله روشنى روز مى زداييم و روشنى روز را با تيرگى و تاريكى شب مى پوشانيم؛ و يكى از آنها به قرينه آمدن ديگرى حذف شده است.

در ادامه آيه به بيان حكمت و فلسفه اين كار پرداخته و مى فرمايد:

لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ

هدف اين است كه شب را به آسايش و آرامش بگذرانيد و روزها از راه هاى گوناگون به تلاش و كوشش بپردازيد و روزى خويشتن را بجوييد.

در اينجا جمله «لتسكنوا فى اللّيل»، بدان دليل كه در جاى ديگر آمده، حذف شده است.

وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ

هدف ديگر اين است كه با حساب شب و روز، شمار سال ها و ماه ها و حساب كارها و قراردادها را بنويسد و خوبى هاى دوران زندگى خويش را بدانيد و بهوش باشيد كه سرانجام به سرآمد و پايان عمر مى رسيد. آرى، اگر شب و روز نباشد هيچ يك از حساب ها براى انسان روشن نمى شود.

وَ كُلَّ شَىْ ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصيلاً.

و ما هر چيز را به روشنى بيان مى كنيم تا چيزى پوشيده نماند و بر شما اشتباه نشود.

نظم و پيوند آيات

 

الف: در مورد پيوند نخستين آيه مورد بحث (9) سه نظر آمده است:

1 - به باور پاره اى آيه «انّ هذا القرآن»، به «عسى ربّكم...»(10) پيوند مى خورد، چراكه قرآن در آن آيه فرزندان اسرائيل را به توبه و بازگشت به راه راست فرمان مى دهد و از پى آن در آيه مورد بحث، روشنگرى مى كند كه آن استوارترين راه، راه و رسم قرآن است، و اين كتاب پرشكوه است كه مردم را به درست ترين و شايسته ترين دين و آيين فرا خوانده و راه مى نمايد.

2 - امّا به باور برخى آيه مورد بحث به «و آتينا موسى الكتاب...»، در دومين آيه، پيوند مى خورد و منظور اين است كه: هان اى مردم! همان گونه كه تورات را بر موسى فروفرستاديم، قرآن را نيز - كه هدايتگر به بهترين دين و آيين است و به استوارترين راه ها فرا مى خواند - بر محمد صلى الله عليه وآله فروفرستاديم.

3 - و از ديدگاه پاره اى نيز به «سبحان الذّى»، در آغاز سوره، پيوند مى خورد و منظور اين است كه: پاك و منزّه آن خدايى است كه بنده برگزيده اش را به معراج برد و قرآن را بر او فروفرستاد.

ب: سومين آيه مورد بحث، «و يدع الانسان...»، به آيه پيش از خود پيوند مى خورد؛ در آن آيه از نويد عذاب به كفرگرايان سخن مى گويد و از پى آن روشنگرى مى كند كه آنان بر اثر نادانى و بدانديشى در رسيدن عذاب شتاب مى كنند، امّا خداى فرزانه به خواسته ناسنجيده و شتاب آلود آنان توجّه نمى كند و بر اساس حكمت و مصلحت عمل مى نمايد.

ج: و چهارمين آيه مورد بحث نيز به آيه پيش پيوند مى خورد و مى فرمايد، خدا نعمت هاى گوناگونى، بسان نعمت شب و روز و... براى انسان آفريده است، امّا انسان سپاس اين نعمت ها را نمى گزارد.

كارنامه زندگى در روز رستاخيز

در آيات پيش قرآن شريف از عذاب دردناك روز رستاخيز و سراى آخرت هشدار داد، اينك در مورد سراى آخرت و موضوع كارنامه عمل و حسابرسى آن روز بزرگ مى فرمايد:

وَ كُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ في عُنُقِهِ

و كارنامه عملكرد هر انسانى را بر گردنش قرار داده ايم.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: ما كارهاى شايسته و ناشايسته هر انسانى را بر گردنش افكنده ايم، و بسان طوقى در گردن او قرار دارد و او را رها نخواهد كرد.

قرآن بدان دليل از «عملكرد» به «طائر» تعبير مى كند كه در فرهنگ عرب، اين واژه به اين مفهوم به كار رفته است؛ براى نمونه، هنگامى كه گفته مى شود: «جرى طائره بكذا»، منظور اين است كه عملكرد او اين گونه جريان يافت.

در آيات ديگر قرآن نيز اين واژه به مفهوم عمل و عملكرد آمده است؛ براى نمونه، مى فرمايد:

قالوا طائركم معكم(11): گفتند عملكرد شما به همراه شماست.

و نيز مى فرمايد: انّما طائرهم عند الله(12): جز اين نيست كه عملكرد آنان نزد خداست.

«حسن» مى گويد: منظور از «طائر انسان»، چيزهاى «خوب و بد» يا «يمن و شوم» و هر چيزى است كه به فال نيك و يا بد گرفته مى شود.

امّا به باور برخى از جمله «ابو عبيده» منظور از «طائر انسان»، بهره او از نيك و بد زندگى است.

در آيه بدان جهت از گردن سخن رفته است كه گردن، هم جايگاه طوق طلايى و نشان هايى است كه به گردن خوبان و شايسته كرداران افكنده مى شود، و هم جاى زنجيرى است كه بر گردن زشتكاران مى افتد.

پاره اى بر آنند كه منظور از واژه «طائر» همان كارنامه عمل انسان است.

و پاره اى ديگر مى گويند: منظور اين است كه: ما براى هر انسانى از وجود خودش دليلى به همراهش قرارداده ايم؛ از اين رو، اگر او شايسته كردار بوده كارنامه عمل او نيكو و شايسته است و اگر زشتكار و بدرفتار بوده كارنامه اش نشانگر آن است و زشت خواهد بود.

وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ كِتاباً يَلْقيهُ مَنْشُوراً.

و ما در روز رستاخيز كتاب و نوشته اى براى او در مى آوريم كه فرشتگان نگهبان او، عملكرد وى را در آن به ثبت رسانده اند و اين كتاب به صورت باز و سرگشاده به او داده مى شود، تا خود آن را بخواند و از محتواى آن آگاه گردد.

يادآورى مى گردد كه ضمير «له»، ممكن است به انسان و يا به عمل او بازگردد كه در هر دو صورت درست است.

خود حسابرس عملكردت باش

در ادامه سخن در باره روز رستاخيز مى فرمايد:

اِقْراْ كِتابَكَ

در آنجا به او فرمان داده مى شود كه: اينك كارنامه زندگى ات را بخوان!

«قتاده» مى گويد: كسانى كه در اين جهان از نعمت خواندن بى بهره اند، آنجا برخوردار مى گردند.

از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: يذكر العبد جميع اعماله و ما كتب عليه حتى كانّه فعله تلك السّاعة فلذلك قالوا: يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الاّ احصاها...(13)

انسان با نگرش بر آن نوشته و كارنامه زندگى، همه كارهايش را به خاطر مى آورد، به گونه اى كه گويى همه را در همان ساعت انجام داده است، به همين دليل است كه مى گويد: اى واى بر ما! اين ديگر چه كارنامه شگفتى است كه هيچ كار كوچك و بزرگى را فروگذار ننموده و همه را به حساب آورده است.

كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً.

امروز خودت بر محاسبه كارهايت بسنده اى و كافى است كه خودت حسابگر عملكردت باشى!

قرآن بدان دليل خود انسان را براى حسابرسى عملكردش بسنده مى شمارد كه وقتى او، در روز رستاخيز بر كارنامه خويش مى نگرد، و از سويى همه كارهاى خود را ثبت و ضبط شده مى يابد، و از دگر سو پاداش و كيفر عادلانه آنها را مى نگرد، ديگر هيچ راهى براى دروغ و انكار حقايق نمى يابد، بر اين اساس است كه زبان به اعتراف مى گشايد و با خضوع و گريه رو به بارگاه خدا مى آورد.

آرى، آنجاست كه براى همه روشن مى شود كه بر كسى ستمى نخواهد رفت.

«حسن» در اين مورد مى گويد: هان اى فرزند انسان! خداى خود را بنگر كه تا كجا به عدل و انصاف و مهر و احسان با تو رفتار مى كند كه خودت را حسابرس و حسابگر عملكردت قرار مى دهد.

چهار هشدار درس آموز

 

در آخرين آيه مورد بحث به توصيه چهار اصل اساسى و چهار هشدار درس آموز پرداخته و مى فرمايد:

مَنِ اهْتَدى فَاِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِه

هر كس در زندگى اين جهان راه يابد و هدايت پذيرد، تنها به سود خود راه يافته است و ثمره شيرين و پر شكوه آن به خودش باز مى گردد.

وَ مَنْ ضَلَّ فَاِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها

و هر كس از راه حق و عدالت به بيراهه رود و گمراه شود تنها به زيان خويش گمراه شده و كيفر آن دامان خودش را مى گيرد.

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرى

و هيچ كس بار گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد.

به بيان ديگر هر كس مسئول عملكرد ناروا و زشتكارى خويش است و كسى به خاطر گناهان ديگرى گرفتار عذاب نمى گردد.

از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه در قالب مثالى جالب و دلنشين فرمود:

لا تحن يمينك على شمالك:

در آنجا دست راست به درد دست چپ آزرده نمى شود و نمى نالد.

آيه شريفه نشانگر بى اساس بودن پندار كسانى است كه مى گويند: كودكان مردم كفرگرا به همراهشان در آتش دوزخ خواهند بود.

وَ ما كُنّا مُعَذِّبينَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً.

و ما هرگز كسى را كيفر نخواهيم كرد، مگر اينكه پيامبرى بفرستيم و با بيان رواها و نارواها و ترسيم ارزش ها و ضد ارزش ها، به او روشنگرى نموده و وظيفه اش را بگوييم و راه هر عذر و بهانه اى را ببنديم.

و بدين سان اين فراز از آيه شريفه، دليل عدالت و حكمت آفريدگار هستى است كه بدون بيان وظيفه و اتمام حجت كسى را كيفر نمى كند.

با اينكه پاره اى از كارها جنبه دينى دارد و بايد به وسيله پيامبران بيان گردد، امّا در برابر آنها بسيارى از كارها جنبه عقلى دارند و انسان مى تواند شايسته و يا ناشايسته بودن آنها را دريابد، و در نتيجه كيفر در برابر اين بخش از كارها، عادلانه خواهد بود. با اين وصف آيه شريفه بيانگر يك اصل جهان شمول و عمومى است، و روشنگر آن است كه خدا بدون فرستادن پيامبر و كتاب مردم را نه در مورد امور شرعى كيفر مى كند و نه در مورد امور عقلى، و نه در اين جهان و نه در جهان واپسين.

به باور بيشتر مفسران منظور اين است كه، خدا پيش از فرستادن پيامبر و كتاب براى جامعه اى، نه آنان را در اين سرا كيفر مى كند و نه در سراى آخرت.

امّا برخى بر آنند كه آمدن پيامبران و كتاب هاى آسمانى براى بيان آن امور دينى و مذهبى است كه خرد و انديشه به آنها راه ندارد. بنابراين آيه و مفهوم آن به امورى برمى گردد كه شرعى است و نه عقلى؛ چرا كه اگر انسان امور عقلى را وانهاد و كارهايى چون سپاس در برابر نعمت ها، نيكى به پدر و مادر، دادگرى و عدالت و... را ترك كرد، گرچه پيامبرى هم نيامده باشد مسئول است و كيفر او جايز است. امّا اين مطلب هنگامى درست مى شود كه بتوانيم امور عقلى و شرعى را از هم جدا سازيم.

افزون بر اين، به باور گروهى از محقّقان و انديشمندان، اگر كيفر انسان در برابر امور عقلى روا هم باشد، خداى پر مهر و فرزانه، پيش از فرستادن كتاب و پيامبر، از روى فضل و كرم و احسانش، هيچ كس را در برابر وانهادن امور عقلى كيفر نمى كند، چرا كه خود اين را بيان فرموده است.

آرى، بايد پيامبران بيايند و مقررات خدا را بازگويند و آنچه را مردم در پرتو خرد مى يابند، آنان به روشنى بيان كنند تا باورها كمال يابد و ترديدها زدوده شود؛ و اين آيه شريفه همين حقيقت را باز مى گويد...