تفسير مجمع البيان جلد ۱۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۲ -


/ سوره نحل / آيه هاى 40 - 35

35 . وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ.

36 . وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ.

37 . إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ.

38 . وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ.

39 . لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كانُوا كاذِبِينَ.

40 . إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.

ترجمه

35 - و آنان كه شرك ورزيدند گفتند: اگر خدا مى خواست [و اراده مى فرمود ]نه ما و نه پدرانمان، چيزى [و كسى ] جز [ذات پاك و بى همتاى ]او را نمى پرستيديم و چيزى را جز به فرمان او حرام نمى ساختيم. كسانى كه پيش از آنان بودند [نيز] چنين كردند، امّا آيا بر پيام آوران [خدا] جز رساندن [روشن و] آشكار پيام [او] ، چيز [ديگرى ] است؟!

3 - و به يقين در ميان هر جامعه اى پيام آورى برانگيختيم كه: [هان اى مردم! ]خدا[ى يكتا] را بپرستيد و از طاغوت دورى جوييد. پس برخى از آنان كسى بود كه خدا او را راه نمود و برخى ديگر از آنان كسى است كه گمراهى [و سرگشتگى ] بر او سزاوار شد. بنابراين در زمين بگرديد و بنگريد كه فرجام [كار] دروغ انگاران [پيام خدا و پيامبران او] چگونه بود.

37 - [هان اى پيامبر!] اگر بر راه نمودن آنان حرص ورزى، [بدان كه ]خدا كسى را كه [با واگذاردنش به حال خود] گمراه مى سازد، راه نخواهد نمود، و آنان [در روز رستاخيز] هيچ [يار و] ياورى نخواهند داشت.

38 - و با سوگندهاى سخت [خود] به خدا سوگند ياد كردند كه خدا آن كس را كه مى ميرد برنخواهد انگيخت. چرا، [برخواهد انگيخت، و اين ] وعده اى است درست بر عهده او، [كه به آن وفا خواهد كرد، ]امّا بيشتر مردم نمى دانند.

39 - [آرى، او همه را برمى انگيزد] تا آنچه را كه در آن كشمكش دارند برايشان روشن سازد، و تا آنان كه كفر ورزيده اند بدانند كه دروغزن بوده اند.

40 - جز اين نيست كه سخن ما به چيزى - هر گاه [آفرينش ] آن را بخواهيم - اين است كه به آن مى گوييم باش، و بى درنگ پديدار مى گردد.

نگرشى بر واژه ها

بلاغ: رساندن پيام به ديگران.

حرص: طلب نمودن چيزى با تلاش و كوشش بسيار.

اشركوا: شرك ورزيدند.

ولاحرّمنا: و حرام اعلان نمى كرديم.

طاغوت: صيغه مبالغه از واژه طغيان، به مفهوم تجاوزكار و گذرنده از مرز مقررات است و به همين تناسب به شيطان و سردمداران استبداد نيز گفته مى شود.

شأن نزول

در شأن نزول و داستان فرود چهارمين آيه مورد بحث آورده اند كه: اين آيه در مورد يكى از تاريك انديشان و شرك گرايانى كه معاد و جهان پس از مرگ را انكار مى كرد فرود آمد. داستان اين گونه بود كه مرد باايمانى از فردى شرك گرا مقدارى طلب داشت كه آن را مطالبه كرد و در ضمن گفتارش او را از حساب و كتاب خدا و جهان پس از مرگ ترساند.

امّا آن مرد شرك گرا گفت: به راستى تو فكر مى كنى كه پس از مرگ زنده خواهى شد؟ من سوگند ياد مى كنم كه پس از مرگ، زنده شدن و حساب و پاداشى نخواهد بود.

اينجا بود كه اين آيه شريفه، به باور «ابوالعاليه» بر قلب پاك پيامبر فرود آمده كه:

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ

بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا

تفسير

سرلوحه دعوت هاى توحيدى

در نخستين آيه مورد بحث، قرآن شريف در اشاره به منطق پوسيده شرك گرايان و گمراهان مى فرمايد:

وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ

و شرك گرايان گفتند: اگر خدا مى خواست ما شرك نمى ورزيديم و چيزى جز او پرستش نمى كرديم.

نَحْنُ وَ لا آباؤُنا

آرى، اگر او نمى خواست، نه ما جز او را مى پرستيديم و نه پدران و نياكانمان كه ما به آنان اقتدا كرده ايم.

وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ

و شتران گوش شكافته و نيز آنهايى كه به نذر و عهد و يا ده شكم بچه آوردن، رها مى كردند، آنها را بر خود حرام نمى ساختيم.

آرى، بت پرستى و شرك گرايى و تحريم برخى چيزهاى روا و حلال، از جمله تحريم اين سه دسته از شترها همه به خواست خداست.

در ادامه آيه، آفريدگار هستى در نفى پندار پوچ و گمراهگرانه آنان مى فرمايد:

كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ

كفرگرايان و گمراهان پيشين نيز چنين مى كردند. آرى، آنان نيز، هم پيام خدا را دروغ انگاشتند و هم پيامبرانش را دروغگو خواندند، و هم گفتار و كردارشان بسان اينان شرك آلود و ظالمانه بود.

فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ.

پس آيا بر پيامبران خدا جز رساندن آشكار و روشن پيام او وظيفه ديگرى است؟

پس از ترسيم رسالت اساسى پيامبران، به محتواى دعوت آنان پرداخته و مى فرمايد:

وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً

و به يقين ما در هر جامعه و هر عصر و نسلى پيامبرى برانگيختيم، درست همان گونه كه تو را اى پيامبر در ميان اين جامعه و در اين عصر و روزگار فرمان بعثت داديم.

أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ

رسالت آنان اين بود كه به مردم اين پيام را برسانند كه: هان اى مردم! خداى يكتا را بپرستيد و از پرستش طاغوت دورى گزينيد.

فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ

پس از دعوت هر پيامبرى، خدا گروهى از مردم را مورد لطف و بخشايش خود قرار داد و راه نمود؛ چرا كه مى دانست آنان درست انديش و شايسته كردارند.

در آيه شريفه، قرآن لطف و مهر خدا به درست انديشان را به «هدايت» تعبير مى كند.

به باور برخى ممكن است تفسير آيه اين باشد كه خدا گروهى را به خاطر ايمان و كار شايسته آنان به راه بهشت هدايت كرد.

روشن است كه هدايت در اينجا بيان دليل و برهان نيست؛ چرا كه بيان دليل جهان شمول است و ويژه مردم توحيدگرا نيست، بسان هدايت در اين آيه شريفه كه بيان دليل براى همگان است كه:

و امّا ثمود فهديناهم فاستحبوا العمى على الهدى(191)

پس ما ثموديان را راه نموديم و دليل و برهان را برايشان بازگفتيم، امّا آنان كورى و كوردلى را بر هدايت برگزيدند.

آرى، در اين آيه هدايت به مفهوم روشنگرى و بيان دليل است، امّا در آيه مورد بحث به اين معنى نيست.

وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ

و گروهى از مردم از دعوت پيامبران روى برتافتند و گمراهى و عذاب بر آنان سزاوار شد؛ چرا كه خدا آنان را به حال خود وانهاد و گرفتار خوارى و خفتت شدند و همچنان بر گمراهى خويش استوار ماندند و ايمان نياوردند.

به باور برخى منظور اين است كه گروهى از مردم با رويگردانى از دعوت پيامبران عذاب بر آنان قطعى شد.

و به باور «حسن» منظور اين است كه برخى را كيفر گمراهى و گناه قطعى گشت.

گفتنى است كه در آيه شريفه از كيفر گناه به گمراهى تعبير شده است، درست همان گونه كه در آيه ديگرى مى فرمايد: بى گمان گناهكاران در گمراهى و جنون هستند: انّ المجرمين فى ضلال و سعر(192)

در آخرين فراز آيه شريفه به منظور بيدار ساختن گمراهان و دلگرم نمودن راه يافتگان مى فرمايد:

فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ

پس در شهر و ديار و سرزمين كسانى كه وحى و رسالت را دروغ مى انگاشتند به گردش درآييد، تا اگر گفتار مرا باور نمى داريد و گواهى نمى كنيد، ويرانه هاى برجاى مانده از آنان را با چشم خود بنگريد و دريابيد كه چگونه گرفتار كيفر گناهان خود شدند.

آرى، از فرجام شوم ظالمان و تكذيب كنندگان پيامبران و پيام هاى خدا درس عبرت گيريد و كارى نكنيد كه شما نيز به همان سرنوشت شوم گرفتار گرديد.

در ادامه سخن، در آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر مى فرمايد:

إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ

اگر تو با حرص و آز نيز در راه هدايت و نجات اين حق ستيزان بكوشى، كارى از پيش نمى برى؛ چرا كه خدا كسانى را كه به كيفر بدانديشى و گناهشان به حال خود نهاده و به بدبختى محكوم ساخته است، نه هدايت مى كند و نه توفيق ارزانى مى دارد.

آيه شريفه بدين سان پيامبر را آرامش خاطر مى بخشد تا آن حضرت دريابد كه او در رساندن پيام، كوتاهى نكرده است، بلكه تاريك انديشان و شرك گرايان به گونه اى در گمراهى فرو رفته اند كه نه حق را مى پذيرند و نه عدالت را، و كسانى كه چنين باشند از مهر و لطف خدا محروم گشته و به گمراهى محكوم خواهند شد.

وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ.

و براى آنان هيچ يار و ياورى نخواهد بود تا از كيفر كردارشان نجاتشان بخشد.

از آخرين جمله اين نكته دريافت مى گردد كه منظور از آيه شريفه كه مى فرمايد: خدا آنان را به حال خود مى گذارد و به كيفر بدانديشى و گناهانشان گمراه مى سازد، آن چيزى نيست كه جبرگرايان مى پندارند و مى گويند؛ چرا كه آيه روشنگرى مى كند كه اين گمراهى ثمره شوم گناه و بدانديشى آنان است وگرنه خدا كسى را گمراه نمى سازد.

جهان پس از مرگ و پايان كشمكش ها

در ادامه سخن از منطق پوسيده شرك گرايان، اينك به بيان نوع ديگرى از كجروى ها و كج انديشى هاى آنان پرداخته و مى فرمايد:

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ

شرك گرايان با سرسختى و پافشارى بسيارى سوگند ياد كردند كه خدا در روز رستاخيز كسى را كه مرده است ديگر زنده نخواهد ساخت.

خدا در پاسخ گفتار بى اساس آنان مى فرمايد:

بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا

چرا، خدا مردگان را زنده مى سازد. اين وعده اى است كه او داده، و بر ذات پاك اوست كه به وعده اش وفا كند؛ چرا كه وعده او حق است و در آن تخلّف راه ندارد.

افزون بر آن، اگر رستاخيزى در كار نباشد، تكليف بيهوده است؛ چرا كه تكليف و تعهّد و وظيفه و مسئوليت آن گاه درست جلوه مى كند كه پاداش و كيفرى باشد و گرنه مفهومى نخواهد داشت.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ.

امّا بيشتر مردم نمى دانند و به خاطر كفر و مخالفت با پيامبران به درستى رستاخيز ايمان نمى آورند.

به باور پاره اى منظور اين است كه بيشتر مردم به حكمت روز رستاخيز و زنده شدن مردگان پى نبرده، به همين جهت آن را دروغ مى انگارند.

در پنجمين آيه مورد بحث، در ترسيم يكى از هدف هاى برپايى روز رستاخيز مى فرمايد:

لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ

خدا در روز رستاخيز، مردگان را زنده مى كند تا آنچه را كه در آن كشمكش مى نمودند و گروهى آن را انكار مى كردند و نمى پذيرفتند بر همگان روشن سازد.

وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كانُوا كاذِبِينَ.

و مردگان را زنده مى سازد تا كفرگرايانى كه معاد را انكار مى كردند دريابند كه در دنيا دروغ مى گفتند و سوگندهاى آتشين و پياپى آنان بر اين نكته كه خدا مردگان را زنده نمى كند پوچ بى اساس بوده است.

در آخرين آيه مورد بحث، در ترسيم قدرت بى كران خدا و توانايى او در زنده ساختن مردگان مى فرمايد:

إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ

هنگامى كه ما چيزى را اراده نماييم و بخواهيم، تنها به آن مى گوييم پديدار شو، و آن بى درنگ پديد مى آيد.

منظور آيه شريفه اين است كه خدا بر زنده ساختن مردگان تواناست و اين كار براى او آسان است؛ چرا كه هر گاه اراده كند انجام مى دهد.