تفسير مجمع البيان جلد ۱۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۷ -


/ سوره حجر / آيه هاى 99 - 85

85 . وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَ آتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ.

86 . إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ.

87 . وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ.

88 . لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ.

89 . وَ قُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ.

90 . كَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ.

91 . الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ.

92 . فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ.

93 . عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ.

94 . فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ.

95 . إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ.

96 . الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ.

97 . وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ.

98 . فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ.

99 . وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.

ترجمه

85 - و ما آسمان ها و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست جز به حق نيافريديم، [ و ]رستاخيز بى هيچ ترديدى آمدنى است. بنابراين [ تو اى پيامبر! از كردار زشت و ناهنجار دشمنان ] به زيبايى در گذر.

86 - چرا كه پروردگار تو همان آفريننده دانا [ و فرزانه ] است.

87 - و به راستى كه ما هفت آيه سوره حمد را [ كه بارها در نمازها خوانده مى شود] و [ نيز] قرآن شكوهمند را به تو داديم.

88 - و هرگز به آنچه ما گروه هايى از آنان را [ كه كفر و بيداد پيشه ساخته اند ]بدان بهره ور ساخته ايم چشمان خود را مدوز، و بر [ ايمان نياوردن [ آنان اندوه به دل راه مده، و بال [ مهر و فروتنى ]خويشتن را براى ايمان آوردگان فرو آور..

89 - و [ به همه انسان ها] بگو: به يقين من همان هشداردهنده آشكار [ و روشنگر]م.

90 - [ ما بر آنان عذابى دردناك فرو مى فرستيم ] آن سان كه بر تجزيه گران [ آيات ]فرو فرستاديم؛

91 - همانان كه قرآن را پاره پاره [ و تجزيه ] نمودند، [ آن گاه به برخى از آيات آن ايمان آوردند و به برخى كفر ورزيدند و نسبت افسون، افسانه و شعر به آنها دادند] .

92 - پس به پروردگارت سوگند كه از آنان يكسره پرسش خواهيم كرد.

93 - از آنچه انجام مى دادند.

94 - بنابراين آنچه را بدان فرمان داده مى شوى آشكارا بيان كن و از شرك گرايان روى بگردان.

95 - بى گمان ما تو را از [ شرارت و آسيب ] تمسخركنندگان بسنده ايم.

96 - همانان كه با خداى يكتا خدايى ديگر قرار مى دهند، امّا به زودى خواهند دانست [ كه به چه گمراهى هولناكى در افتاده اند] .

97 - ما مى دانيم كه سينه ات بدانچه [ شرك گرايان و بيدادپيشگان ]مى گويند تنگ مى گردد [ و اندوهگين مى شوى ] .

98 - از اين رو تو هم [ براى آرامش خاطر خويش ] با ستايش پروردگارت [ او را ]تسبيح گوى، و از سجده كنندگان باش.

99 - و پروردگار خويش را پرستش كن تا آن گاه كه مرگ تو را فرا رسد.

نگرشى بر واژه ها

عضين: اين واژه جمع واژه «عضه»، و در اصل «عضوه» بوده است كه «واو» آن افتاده و بدين صورت به «عضين» جمع بسته شده كه به مفهوم اجزاى پراكنده است و به هر بخش از چير گفته مى شود.

صدع: آشكارا سخن گفتن. و به باور برخى ميان حق و باطل جدايى افكندن.

يضيق: تنگ مى گردد.

تؤمر: فرمان يافته اى.

تفسير

اصل هدف در نظام شگفت انگيز آفرينش

پس از ترسيم سرگذشت دردناك و سرنوشت سياه كفرگرايان و بيدادپيشگان در آيات گذشته، اينك قرآن در اين آيات به هدف و هدفدارى در نظام شگفت انگيز آفرينش پرداخته و مى فرمايد:

وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ

و ما آسمان ها وزمين و آنچه را ميان آنهاست همه را بر اساس حق وهدفى درست و حكيمانه آفريديم. آرى، كران تا كران آفرينش بر اساس حكمت پديده آمده است و در آن بى هدفى و بيهودگى راه ندارد؛ و اين هدف و حكمت آن است كه همه آسمانيان و زمينيان را به شناخت پديدآورنده هستى و پرستش و عبادت او فرا خوانيم و به آنان پاداشى در خور انديشه و آگاهى و عملكردشان ارزانى داريم.

وَ إِنَّ السَّاعَةَ َلآتِيَةٌ

و رستاخيز بى هيچ ترديدى خواهد آمد و آنان كه درست نينديشند و عادلانه رفتار نكنند دچار عذاب خواهند شد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: بى گمان رستاخيز آمدنى است و همه دچار عذاب خواهند شد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: بى گمان رستاخيز آمدنى است و همه دچار مجازات خواهند شد. و پاره اى نيز اين جمله را تفسير «الاّ بالحق» دانسته اند.

فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ.

هان اى پيامبر، از كيفر گناهكاران و شرك گرايان دورى گزين و آنان را مورد عفو و بخشايش خود قرار ده.

در مورد اين آيه شريفه و نسخ يا عدم نسخ حكم آن، ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «مجاهد» و «قتاده» حكم اين آيه، با آيه جهاد نسخ شده است.

2 - امّا به باور «حسن» حكم اين آيه نسخ نشده، بلكه آيه شريفه بيانگر امور خصوصى است كه ميان آنان و پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله بوده است و ارتباطى به موضوع جهاد ندارد. در اين آيه به پيامبر فرمان مى رسد كه آنان را اندرز دهد و از لغزشهايشان بگذرد و مورد عفوشان قرار بدهد.

3 - «قاضى» در اين مورد مى گويد: عفو و بخشايش هميشه و همه جا پسنديده است؛ درست نظير بردبارى و فروتنى؛ و اين ربطى به جهاد ندارد. در موضوع جهاد و پيكار با دشمن به سخت گيرى و در هم كوبيدن تجاوزكاران سفارش شده، امّا اصل بردبارى و فروتنى و گذشت از لغزشها، يك اصل اخلاقى وانسانى و خداپسندانه است كه در همه جا ما را به گذشت در اوج قدرت ملزم مى سازد.

4 - از اميرمؤمنان عليه السلام آورده اند كه «صفح جميل» به مفهوم بخشايش بدون سرزنش و نكوهش است: ان الصفح الجميل هو العفو من غير عتابٍ.(164)

5 - و پاره اى نيز آن را به بخشايش بدون سرزنش و سخت گيرى معنى كرده اند.

در دومين آيه مورد بحث، قرآن مى فرمايد:

إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ

بى ترديد پروردگار تو همان آفريننده كران تا كران هستى است، كه به تدبير امور آن دانا و از كردار و عملكرد شما آگاه است.

به باور برخى منظور اين است كه خدا آفريدگار شماست و از آنچه براى شما بهتر و مفيدتر است آگاه است. او مى داند كه اينك عفو و گذشت براى شما بهتر و مفيدتر است، و تا رسيدن فرمان جهاد بايد سياست عفو و گذشت را پيشه سازيد.

آن گاه روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نموده و براى آرامش خاطر بخشيدن به آن حضرت، در مورد نعمت هايى كه به او ارزانى شده است مى فرمايد:

وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِى

و به يقين ما به تو هفت آيه گرانقدر سوره حمد را - كه بارها در نماز خوانده مى شود - ... ارزانى داشتيم.

در مورد «سَبْعاً مِنَ الْمَثانِى» ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور بيشتر مفسران از جمله «ابن عباس»، «حسن»، «ابوالعاليه»، «ابراهيم»، «مجاهد» و «سعيد بن جبير» منظور سوره مباركه «حمد» است.

و اين ديدگاه از اميرمؤمنان و از حضرت باقر و حضرت صادق نيز روايت شده است.

2 - امّا به باور پاره اى از جمله «ابن مسعود» و «ابن عمر» و «ضحاك» منظور هفت سوره از سوره هاى طولانى قرآن شريف است. و بدان دليل اين سوره ها «مثانى» خوانده شده است كه داستان هاى عبرت انگيز و درس آموز در آنها دو به دو آمده است.

3 - و گروهى همچون «ابومالك»، «طاووس»، «مجاهد» و «ابن عباس» آورده اند كه منظور از «مثانى» همه قرآن شريف است، چرا كه در آيه ديگر مى فرمايد: اللّه نزل احسن الحديث كتاباً متشابهاً مثانى.(165)

خدا نيكوترين و زيباترين سخن را فرو فرستاد؛ كتابى كه محتواى آن هماهنگ و همانند است و دو بار بر قلب پاك پيامبر فرود آمده است.

چرا «مثانى»؟

طرفداران ديدگاه نخست كه «مثانى» را به سوره حمد تفسير مى كنند، در مورد علت نامگذارى آن ديدگاهشان يكسان نيست، براى نمونه:

1 - به باور برخى از آنان همچون «حسن»، سبب اين نامگذارى آن است كه اين سوره در هر نماز دو بار خوانده مى شود. و از حضرت صادق نيز اين ديدگاه روايت گرديده است.

2 - امّا «زجاج» مى گويد: بدان دليل است كه بايد در هر ركعتى از نماز اين سوره به همراه بخشى از قرآن خوانده شود.

3 - از ديدگاه پاره اى بدان جهت است كه در اين سوره ذات پاك خدا دو بار مورد ستايش قرار مى گيرد و با دو وصف بلندِ بخشاينده و مهربان، يا «رحمان» و «رحيم» از او ياد مى گردد.

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر بدان دليل كه اين سوره ميان خدا و بنده تقسيم شده است.

5 - برخى مى گويند: اين نامگذارى به خاطر آن است كه نيمى از اين سوره ستايش خدا، و نيم ديگر آن دعاست.

6 - و برخى مى گويند: بدان دليل كه اين سوره به خاطر شرافت و شكوه وصف ناپذيرش دو بار فرود آمده است.

7 - پاره اى بر آنند كه اين نامگذارى بدان جهت است كه در اين سوره واژه هايى چون «اياك» و «صراط» دو بار آمده اند.

8 - و پاره اى ديگر مى گويند بدان دليل كه اين سوره گناهكاران را از فسق و گناه دور مى سازد و هشدارهايى تكان دهنده دارد.

طرفداران ديدگاه دوم

طرفداران ديدگاه دوّم كه «مثانى» را به قرآن شريف تفسير مى كنند، حرف «من» را براى تبعيض مى دانند، امّا آنان كه مى گويند منظور سوره مباركه «حمد» است، «من» را براى تبيين مى دانند.

وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ

و نيز قرآن شكوهمند را بر تو اى پيامبر فروفرستاديم.

و بدان جهت آيه شريفه، قرآن را باشكوه و باعظمت وصف مى كند كه اين كتاب آسمانى همه ابعاد و مسائل و موضوعات دين را به طور فشرده و با شيواترين اسلوب و زيباترين بيان و نظم، بيان مى نمايد و چيزى از دين را فروگذار نمى كند.

چهار نعمت گران خدا بر پيامبر

در سوّمين آيه مورد بحث به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى فرمايد:

لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ

و هرگز به ثروت و قدرت و فرزندانى كه به اين كفرگرايان و بيدادگران داده و آنان را بدين سان بهره ور ساخته ايم چشم مدوز، چرا كه همه اين بهره ها و نعمت ها فناپذيرند و سرانجام كيفر و عذاب ما دامانگير كسانى مى گردد كه ناسپاسگزار نعمت ها بوده و از آنها درست بهره نبرده اند.

به باور برخى از دانشمندان منظور اين است كه: هان اى پيامبر! به نعمت هاى گوناگونى كه به خواست خدا در دست آنان است و همانند يكديگرند، نگاه مكن؛ چرا كه آن نعمت هاى گرانى كه ما به تو و پيروان راه تو ارزانى داشته ايم، كه از آن جمله قرآن، اسلام، وحى و رسالت و پيروزى و سرافرازى بر بيدادگران است، پرشكوه تر و بهتر و ارزشمندتر است.

واژه «ازواج» را بيشتر مفسران حال و به مفهوم «امثال» گرفته اند، امّا به باور برخى اين واژه به مفهوم «اصناف» مى باشد و منظور اين است كه: هان اى پيامبر به نعمت هايى كه به گروه هاى تاريك انديش و شرك گراداده ايم و آنان را بدين سان در زندگى دنيا بهره ور ساخته ايم، چشم مدوز و آنها را بزرگ مشمار.

با اين بيان واژه «ازواجاً» در آيه شريفه از اين ديدگاه «مفعول به» مى باشد و منظور هشدار به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله است كه مباد به دنيا و ارزش هاى فناپذير آن دل بندد و بدانها دل بدهد. و به همين دليل هم آن حضرت از نگريستن و دل بستن به ارزش هاى مادى و دنيوى خوددارى مى فرمود و هماره دل در گرو عشق خدا و آراستگى به ارزش هاى معنوى و آسمانى داشت.

وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ

و اگراين كفرگرايان وحق ناپذيران، ايمان نمى آورند و به كيفر كفر و بيدادشان دچار عذاب مى گردند، بر آنان اندوه مخور.

به باور «حسن» منظور اين است كه: اگر آنان بر اثر كفر و شرك در خورِ عذاب مى گردند و بدان گرفتار مى شوند، تو بر آنان غم مخور.

و به باور «جبايى» منظور اين است كه: به خاطر نعمت هاى فناپذيرى كه به آنان داده ايم و به شما نداده ايم، اندوهگين مباش.

وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ

و به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: با ايمان آوردگان سياست مردمى و ملايمت و مهر پيشه ساز.

در فرهنگ عرب به كسى كه باوقار و بردبار باشد «خافض الجناح» مى گويند. و سرچشمه اين تعبير آن است كه پرندگان به هنگامى كه بخواهند جوجه هايشان را نزد خود پناه دهند، نخست بال هاى خود را مى گشايند و آن گاه به آنها اشاره مى كنند كه در زير پر و بال آنها آرامش يابند و پس از زير پر گرفتن جوجه ها، بال ها را به زير مى افكنند، و اين گشودن بال و پر، و زير پر گرفتن جوجه ها، و آن گاه فرو افكندن بالها، نشانه مهر و محبت و فروتنى و رحمت است. با اين بيان منظور اين است كه: هان اى پيامبر مهر! بال مهر و رحمت و فروتنى خويش را بر حقجويان و ايمان آوردگان فرود آور تا آنان از تو و راه و رسم انسانساز تو پيروى نمايند.

آفريدگار هستى در ادامه سخن با پيشواى بزرگ توحيد مى فرمايد:

وَ قُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ.

و به همه انسان ها بگو: هان اى مردم! بى گمان من همان هشداردهنده روشنگر و آشكارم و شما را از خطرهاى سهمگين و جاهاى هراس انگيزى كه سر راه شماست هشدار مى دهم، تا از سقوط در آنها بپرهيزيد، و آنچه مورد نياز شماست و من براى بيان آنها از سوى خدا برانگيخته شده ام، همه را برايتان بيان خواهم كرد.

كَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ

در تفسير اين آيه دو نظر آمده است:

1 - به باور «قتاده» منظور اين است كه هان اى پيامبر! ما قرآن شريف را بر تو فرو فرستاديم همان گونه كه اين كتاب و مقررات آن را براى همه انسان ها، از جمله يهوديان و مسيحيان نيز فرو فرستاديم، امّا آنان آن كتاب آسمانى و مفاهيم و معارف آن را از هم جدا ساختند و آنچه موافق و هماهنگ با كتابهاى تحريف شده خودشان بود پذيرفتند و آنچه دلخواهشان نبود كنار گذاشتند و به آن ايمان نياوردند.

«ابن عباس» مى گويد: قرآن بدان دليل آنان را «پخش كننده» و «پراكنده سازنده» عنوان مى دهد كه كتابهاى آسمانى را به چند بخش تقسيم نمودند و آن گاه به بخشى ايمان آورده و به بخشى ديگر كفر ورزيدند.

الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ

2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه: هان اى پيامبر! به اين حق ستيزان بگو: من شما را از همان عذاب دردناكى هشدار مى دهم كه بر كسانى فرود آمد كه راه هاى مكّه را ميان خود تقسيم مى كردند تا ورود و خروج مردم را كنترل كنند و با سمپاشى ها و گمراهگرى هاى ابليسى خود مردم را از نزديك شدن به پيامبر و شنيدن آيات خدا و ايمان به حق باز دارند.

«مقاتل» در اين مورد آورده است كه: اين تبهكاران شانزده تن بودند كه «وليد بن مغيره» در موسم حج آنان را بر سر راه ها مى گماشت تا زائران و مسافران و طواف كنندگان را از شنيدن آيات قرآن و نزديك شدن به پيامبر و قرار گرفتن در شعاع جاذبه وحى و رسالت بترسانند و بدين سان مردم را از راهيابى و هدايت به سوى نور و رستگارى باز دارند. آرى، خدا عذابى دردناك برايشان فرو فرستاد و آنان به سختى و خفت جان سپردند، اينان كارشان اين بود كه قرآن را به بخش هاى گوناگونى تقسيم نموده و بخشى را سحر و افسون، بخشى را شعر، قسمتى را افسانه پيشينيان و بخشى را دروغ و افترا مى ناميدند، كه قرآن در اشاره به آنان مى فرمايد: الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ.

همانان كه قرآن را پاره پاره و تجزيه نمودند، آن گاه به برخى از آيات آن ايمان آورده و به برخى كفر ورزيدند و نسبت افسون، افسانه و شعر به آنها دادند.

نظم و پيوند اين آيات

1 - چگونگى پيوند نخستين آيه مورد بحث به آيات پيش اين گونه است كه در آن آيات از حق ناپذيرى و انكار برخى جامعه ها، و آن گاه نابودى آنان به كيفر مخالفت با وحى و رسالت و ستم و بيدادشان سخن رفت، اينك در ادامه آيات مى فرمايد: اين نابودى و هلاكت آنان بدان دليل است كه ما آسمان ها و زمين را بر اساس حق و عدالت آفريده ايم نه بى هدف و بيهوده... و رستاخيز بى هيچ ترديدى سر راه انسان هاست و آمدنى است و بازگشت همگان به سوى آفريدگار و گرداننده هستى است.

2 - سوّمين آيه مورد بحث «و لقد آتيناك...» به آخرين فراز آيه نخست پيوند مى خورد، چرا كه خدا نخست فرمان عفو و گذشت مى دهد و آن گاه به بيان نعمت هاى شكوهبارى كه به پيامبرش ارزانى داشت مى پردازد.

3 - ششمين آيه مورد بحث «كما انزلنا...» بنا بر ديدگاه نخست به «لقد اتيناك...» پيوند مى خورد، و منظور اين است كه: همان سان كه براى آنان كتاب هايى فرو فرستاديم، براى تو نيز قرآن را نازل كريم. امّا بنابر ديدگاه دوّم به «انا النذير» پيوند مى خورد.

برنامه و پيام خود را به گوش همگان برسان

در ادامه سخن، به كيفر دردناك انكارگران قرآن - كه اين كتاب آسمانى را به بخش هايى چند تقسيم نموده و به آن كفر مى ورزيدند - پرداخته و روشنگرى مى كند كه آنان كيفر كردار زشت و ظالمانه خود را خواهند ديد. در اين مورد مى فرمايد:

فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ

هان اى پيامبر! به پروردگارت سوگند كه ما از آنان يكسره پرسش خواهيم كرد.

گفتنى است كه اين پرسش به مفهوم بازخواست و سرزنش آنان است و منظور از آن، اين است كه از آن تبهكارانِ حق ستيز بازخواست خواهيم نمود كه چرا نافرمانى خدا پيشه ساختيد؟ و براى چه و به چه دليل گناه كرديد؟

و بدين صورت است كه گناهكاران رسوا خواهند شد.

در آيه شريفه آفريدگار هستى خود را پروردگار محمد صلى الله عليه وآله ياد مى كند تا بدين وسيله شكوه و عظمت پيامبرش را روشن سازد.

عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ.

به باور برخى منظور اين است كه از عملكردشان پرسش خواهيم كرد.

امّا به باور «كلبى»، از دو اصل توحيدگرايى و ايمان به پيامبران خواهيم پرسيد.

و «ابو العاليه» مى گويد: منظور اين است كه از آنان خواهيم پرسيد كه چه قدرتى را پرستش مى كردند و در برابر رسالت ها و دعوتهاى پيامبران چه واكنشى از خود نشان دادند و چه كردند؟

در دهمين آيه مورد بحث دگرباره روى سخن را به پيامبر نموده و مى فرمايد:

فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ

بنابراين آنچه به آن فرمان داده مى شوى، آن را آشكارا و بدون بيم و هراس باز گوى و برنامه آسمانى و دعوتت را به گوش ها برسان.

به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «ابن جريج»، «مجاهد» و «ابن زيد» منظور اين است كه: فرمان خدا و پيام او را بدون بيم و هراس آشكار كن.

امّا به باور برخى از جمله «جبايى» و «اخفش» منظور اين است كه: ميان حق و باطل و داد و بيداد و درست و نادرست جدايى افكن.

و «زجاج» مى گويد: منظور اين است كه به هر چه فرمان يافته اى آن را آشكار و هويدا ساز.

نامبرده مى افزايد واژه «صدع» به مفهوم جدا ساختن بخش هاى يك چيز از ديگر بخش هاى آن است.

وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ

و از شرك گرايان روى بگردان و پيش از آنكه فرمان جهاد و پيكار دريافت دارى با آنان به پيكار بر نخيز.

به باور «ابومسلم» منظور اين است كه: از آنان نترس و به آنان بها نده.

امّا به باور «جبايى» منظور اين است كه هر گاه تو را اذيّت كردند، از آنان روى گردان و به آنان پاسخ نده.

در ادامه سخن، به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله اين گونه آرامش خاطر مى دهد كه:

إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ

ما شرارت آن تاريك انديشان و تبهكارانى را كه تو را اذيت مى كنند از سر تو كوتاه نموده و آنان را نابود خواهيم ساخت.

«ابن عباس» و «سعيد بن جبير» آورده اند كه پنج تن از سردمداران شرك و استبداد، پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله را به باد تمسخر مى گرفتند كه خدا همه آنان را نابود ساخت. اين پنج نفر عبارت بودند از: «عاص بن وائل»، «وليد بن مغيره»، «ابوزمعه»، «اسود بن يغوث» و «حرث بن قيس».

پاره اى اين تبهكاران را شش تن شمرده و ششمين آنان را «حارث بن طلاطله» آورده اند.

چگونگى كيفر اين تبهكاران

در اين مورد آورده اند كه روزى آنان به طواف خانه پرداخته بودند كه فرشته وحى بر پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله - كه در كنار كعبه ايستاده بود - فرود آمد و به آگاهى آن حضرت رسانيد كه براى كيفر آن شرارت پيشگان آمده است. در همان حال بود كه «وليد»، دجّال فريبكار آنان از كنار پيامبر با تكبّر بسيار گذشت و جبرئيل به ساق پاى او اشاره كرد. با اشاره فرشته وحى، ميخى بر لباس او آويخت و او از فرط خودبزرگ بينى به جاى اينكه خم شود و ميخ را برگيرد، كوشيد تا با پاى خود آن را از لباسش جدا سازد كه ميخ به ساق پايش نشست و آن را سوراخ كرد و همان زخم او را دچار بيمارى سختى ساخت و نابودش نمود.

در همان روز «عاص بن وائل» دوّمين مهره اين گروه فريبكار از كنار پيامبر گذشت و جبرئيل به پاى او اشاره كرد، چيزى نگذشت كه خارى به پاى او خليد و بر اثر آن بيمار شد و مرد.

سوّمين مهره آنان «ابوزمعه» از آنجا عبور كرد و جبريل به چشمش اشاره كرد كه كور شد.

پاره اى آورده اند كه يك برگ سبزى به سوى او پرتاب كرد كه بر اثر آن نابينا گرديد و هماره سر خود را به ديوار كوبيد تا نابود شد.

پس از او «اسود» از آنجا گذشت و فرشته وحى به شكم او اشاره كرد، و او دچار بيمارى سختى گرديد و پس از مدتى نابود شد.

پاره اى آورده اند كه او با آن اشاره دچار مسموميّت سختى گرديد، به گونه اى كه رنگش سياه شد، و هنگامى كه به خانه رسيد ديگر او را نشناختند، و در حالى كه فرياد مى كشيد كه: خداى محمّد صلى الله عليه وآله مرا كشت! نابود گرديد و به كيفر كردار زشت خود رسيد.

و سرانجام «حارث» از آنجا گذشت و جبرئيل به سرش اشاره كرد و بر اثر آن از بينى او چرك آمد و جان سپرد. پاره اى آورده اند كه او ماهى شور خورد و دچار عطش شديدى گرديد و آنقدر آب خورد تا شكمش پاره شد و مرد.

آن گاه به وصف اين بيدادگران پرداخته و مى فرمايد:

الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ

آنان كسانى هستند كه با خداى يكتا خداى ديگرى قرار مى دهند، امّا به زودى از ثمره شوم كار خود آگاه خواهند شد.

و بدين صورت قرآن شريف به آنان هشدار مى دهد و آنان را از عذاب خدا مى ترساند.

سپس قرآن روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نموده و در راه آرامش خاطر و قوت قلب بخشيدن به او مى فرمايد:

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ

هان اى پيامبر! ما مى دانيم كه سينه ات بدانچه شرك گرايان و بيدادپيشگان مى گويند، و ضمن دروغ انگاشتن رسالت تو وجود گرانمايه و راه و رسم تو را به باد تمسخر مى گيرند، تنگ مى گردد.

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ

امّا نگران نباش و براى آرامش خاطر خويش با ستايش پروردگارت او را تسبيح گوى.

وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ

به باور برخى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: از نمازگزاران و سجده كنندگان باش.

و به همين دليل است كه «ابن عباس» مى گويد: پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله هر گاه دچار غم و اندوه مى گرديد، رو به بارگاه خدا مى آورد و به نماز مى پرداخت.

امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: خدا را به خاطر نعمت هاى گوناگون او ستايش كن، و از كسانى باش كه خدا را خالصانه و عاشقانه سجده مى كنند و عبادت خود را خالصانه براى او انجام مى دهند.

و سرانجام در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره است مى فرمايد:

وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.

و پروردگار خويش را پرستش كن تا يقين، تو را فرا رسد.

به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «حسن» و «مجاهد» منظور اين است كه: خدا را پرستش كن تا مرگ، تو را فرا رسد و به سوى آفريدگارت باز گردى.

امّا به باور «قتاده» منظور اين است كه: خدا را تا هنگامى پرستش كن كه با فرا رسيدن مرگ به امور نيك و بد و پاداش و كيفر آن يقين پيدا كنى.

و قرآن بدان دليل مرگ را به يقين تعبير مى كند كه به راستى رويدادى قطعى و ترديدناپذير است.

به باور پاره اى ممكن است منظور آيه شريفه اين باشد كه: خدا را تا زمانى پرستش كن كه به رسيدن مرگ يقين پيدا كنى و مظمئن باشى كه هنگامه كوچ از اين سراى فانى فرا رسيده است، چرا كه در آن شرايط، ديگر براى انسان وظيفه و تكليفى نيست.

و «زجاج» بر آن است كه: منظور آيه اين است كه هماره خدا را پرستش و عبادت و بندگى كن؛ چرا كه اگر مى فرمود: خدا را پرستش كن و اين قيد را نمى آورد، كافى بود كه انسان با يك بار عبادت و پرستش او، بنده عبادتگر و فرمانبردار شناخته شود، امّا با اين تعبير روشن مى سازد كه وظيفه انسان تا هنگامى كه زنده است يكتاپرستى و عبادت خالصانه اوست.

پرتوى از سوره حجر

و اينك به پايان پانزدهمين سوره از سوره هاى قرآن شريف مى رسيم و خداى را بر مهر و لطف وصف ناپذيرش سپاس مى گوييم و براى ادامه راه از او يارى مى طلبيم كه او بر هر كارى تواناست.

در اين سوره مباركه نيز از كنار مفاهيم و معارف بلند و پند و اندرزهاى انسانسازى گذشتيم كه اگر بخواهيم چكيده اى از آنها را به تابلو بريم، با اين مفاهيم روح بخش روبه رو مى شويم:

آرزوهاى بر باد رفته،

بهانه جويى ها در برابر دعوت ها،

حراست قرآن از دستبردها،

دو اصل انسانساز بيم و اميد،

آرزوهاى دور و دراز،

پرتوى از نشانه هاى يكتايى و قدرت بيكران خدا در زمين،

مراحل چندگانه آفرينش انسان،

سه آفت هستى سوزِ غرور، خودبزرگ بينى و تعصّب،

دروازه هاى نيك بختى و نگونسارى،

دستاويز ابليس و ابليسيان،

دژ تسخيرناپذير اخلاص،

جايگاه خوش و پرشكوه پرواپيشگان در بهشت،

پرتوى از سرگذشت ابراهيم،

راز تنوّع نعمت ها در بهشت،

آفت برادرى و صفا،

بهشت زندگى،

جامعه تاريك انديش و تبهكار لوط و فرجام شوم شهوت پرستى و غرور،

جامعه بيدادپيشه شعيب،

جامعه سركش ثمود،

اصل هدف در نظام شگفت انگيز خلقت،

چهار نعمت گران خدا به پيامبر،

برنامه ات را آشكارا به گوش جهانيان برسان!