/ سوره انفال / آيه هاى 44 - 41
41 . وَاعْلَمُوآ اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْ ءٍ فَاَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ
وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبى وَالْيَتامى وَالْمَساكينِ وَابْنِ السَّبيلِ اِنْ
كُنْتُمْ امَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمآ اَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ
يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَاللَّهُ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ قَديرٌ.
42 . اِذْ اَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى
وَالرَّكْبُ اَسْفَلَ مِنْكُمْ وَلَوْ تَواعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فى الْميعادِ
وَلكِنْ لِيَقْضِىَ اللَّهُ اَمْرًا كانَ مَفْعُولاً لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ
بَيِّنَةٍ وَيَحْيى مَنْ حَىَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَاِنَّ اللَّهَ لَسَميعٌ عَليمٌ.
43 . اِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فى مَنامِكَ قَليلاً وَلَوْ اَريكَهُمْ كَثيرًا
لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنازَعْتُمْ فِى الْاَمْرِ وَلكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ اِنَّهُ
عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ.
44 . وَ اِذْ يُريكُمُوهُمْ اِذِ الْتَقَيْتُمْ فى اَعْيُنِكُمْ قَليلاً
وَيُقَلِّلُكُمْ فى اَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِىَ اللَّهُ اَمْراً كانَ مَفْعُولاً
وَاِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْامُورُ.
ترجمه
41 - و بدانيد كه هر چيزى [از نعمتهاى خدا] را به دست آورديد، يك پنجم آن،
از آن خدا و از آن پيامبر و از آن خويشاوندان ويتيمان و بينوايان و در راه ماندگانِ
[از خاندان پيامبر] است، اگر به خدا و به آنچه در روز جدايىِ [درست از نادرست ] -
آن روزى كه در دو گروه [با ايمان و كفرگرا در روز «بدر» ]با هم روياروشدند - بر
بنده [برگزيده ] خود فرو فرستاديم ايمان آورده ايد؛ و [بهوش باشيد كه ] خدا بر هر
[كار و ]چيزى تواناست.
42 - و آنگاه [را به يادآوريد] كه شما بر كناره نزديكتر [درّه ] قرار داشتيد و
آنان [كه به جنگ با شما آمده بودند] در كناره دورتر آن، و كاروان [تجارتى دشمن ] از
شما پايين تر بود. و اگر [پيش از پيكار] با همديگر وعده [آن را] گذارده بوديد [و
آنگاه از نيرو و امكانات جنگى دشمن آگاه مى شديد، از ترس آنان ] در [وفاى به ]عهد
تخلفّ مى نموديد، امّا [خواست خدا اين گونه بود كه بناگاه باهم رو به رو گرديد ]تا
خدا كارى را كه به انجام رسيدنى بود، به انجام رساند [و] تا هركس كه [مى بايست به
كيفر كفر و بيداد] نابود گردد، با دليلى روشن [و روشنگر ]نابود گردد، و هر كس كه
[مى بايست به نور ايمان و عمل ] زندگى يابد، با دليلى روشن زندگى بيابد. و بيقين
خدا شنوا و داناست.
43 - [هان اى پيامبر!] آنگاه را [به يادآور] كه خدا [شمار و امكانات ]آنان را در
[هنگام ]خوابت به تو [ناچيز و] اندك نماياند؛ و اگر آنان را بسيار نمايانده بود، بى
گمان به سستى [و ناتوانى ]مى گراييديد و در كار [رويارويى با دشمن ] به كشمكش مى
پرداختيد، امّا خدا [شما را] به سلامت داشت؛ چرا كه او به [راز نهفته در] ژرفاى
سينه ها داناست.
44 - و آنگاه را كه چون باهم رويارو شديد، آنان را به چشم شما اندك نماياند و
شما را [هم ] در چشم آنان ناچيز جلوه داد، تا خدا كارى كه به انجام رسيدنى بود، به
انجام رساند. و كارها تنها به سوى خدا باز گردانيده مى شود.
نگرشى بر واژه ها
غنيمت: مال و ثروتى كه با پيكار از كفرگرايان و تجاوزكاران به
دست مى آيد، و خدا آن را به همه مسلمانان بخشيده است.
در برابر آن واژه «فيى ء» است كه بدون پيكار از آنان به دست جامعه اسلامى مى
افتد. اين ديدگاه «عطا» و مذهب شافعى در مورد «غنيمت» است. و از امامان راستين نيز
همين گونه روايت شده است.
امّا به باور برخى دو واژه «غنيمت» و «فيى ء» داراى يك معنى است، و به باور
طرفداران اين ديدگاه آيه مورد بحث ناسخ آيه مباركه سوره حشر در اين مورد است.(124)
يتيم: كودكى كه در دوران خرد سالى پدر خويش را از دست بدهد. در جهان حيوان به
آنچه مادرش را از دست دهد يتيم مى گويند و در جهان انسان به آن كه پدرش را از دست
دهد.
مسكين: بينوا يا كسى كه صدقه بر او رواست.
ابن السّبيل: مسافرى كه پولش تمام شده و در راه مانده است.
عدوه: كناره درّه؛ چرا كه درّه داراى دو كناره است.
دنيا: نزديكتر، مؤنث «ادنى» است.
قصوى: دورتر، مؤنث «اقصى» است.
ركب: جمع راكب، به سواران و كاروانيان گفته مى شود.
علّو: بلندى.
سفل: پايين
«نوم»: خواب، و به خوابگاه «منام» گفته مى شود.
«قلة»: اندك، ناچيز.
«فشل»: ناتوانى و سستى.
«تنازع»: كشمكش.
«سلامة»: نجات از آفت و خطر.
«صدر»: سينه و جايگاه قلب.
«التقاء»: رويارويى دو گروه و دو لشكر.
تفسير
يك برنامه اقتصادى در اين آيه مباركه به بيان مقررات غنايم جنگى كه يك
برنامه مهّم اقتصادى در جامعه اسلامى است پرداخته و مى فرمايد:
وَاعْلَمُوآ اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْ ءٍ فَاَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ
وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبى
و بدانيد كه هرچيزى را كه به غنيمت گرفتيد، يك پنجمِ آن از آن خدا و پيامبر و
براى خويشاوندان و يتيمان ... است.
چگونگى تقسيم خمس
ديدگاه دانشمندان در مورد چگونگى تقسيم خمس وكسانى كه در خور
دريافت آنند متفاوت است:
1 - به باور دانشمندان مذهب اهل بيت، خمس به شش بخش تقسيم مى گردد، كه سه بخش
آن، از آن خدا، پيامبر و خويشاوندان آن حضرت است. اين سه بخش يا سه سهم را به خود
پيامبر يا امام معصوم، كه جانشين اوست بايد داد. و سه بخش ديگر آن، از آنِ يتيمان،
بينوايان و در راه ماندگان از خاندان پيامبر است و ديگران از آن بهره اى ندارند؛
چرا كه خدا صدقه را بر آنان ناروا ساخته است.
طبرى از گروهى از جمله از حضرت سجّاد و امام باقر عليهما السلام آورده است كه
سهم خدا از اين مال براى كعبه و آبادانى آن و باقى اين مال از آنِ كسانى است كه در
آيه مباركه از آنان سخن رفته است.
به باور ما از ظاهر آيه شريفه نيز همين نكته دريافت مى گردد كه خمس بايد بر شش
بخش تقسيم و هزينه گردد.
2 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» خمس به پنج بخش تقسيم مى شود. از اين پنج
بخش سهم خدا و پيامبر در حقيقت يكى است كه براى تهيه سلاح و ارتش اسلامى هزينه مى
گردد و باقى آن نيز به همان صورتى است كه درآيه آمده است.
3 - از ديدگاه «شافعى» خمس به چهار بخش تقسيم مى گردد كه سهم خويشاوندان پيامبر
به خود آنان و باقى آن نيز به يتيم و بينوا و در راه مانده مسلمان داده مى شود.
4 - و از ديدگاه «ابو حنيفه» و گروهى خمس به سه بخش تقسيم مى شود؛ چرا كه بهره
پيامبر گرامى با رحلت آن حضرت تمام مى شود و كسى از پيامبران چيزى به ارث نمى برد.
سهم خويشاوندان پيامبر را نيز، خليفه اوّل و دوم ندادند و كسى اعتراض نكرد. بنابر
اين سه بخش مى ماند كه از آنِ يتيم، بينوا و در راه مانده است.
برخى از اينان بر آنند كه اگر يك بخش از اين اموال به بينوايان و نزديكان پيامبر
و سه سهم ديگر نيز به سه گروه ياد شده پرداخت گردد رواست؛ و نيز اگر نزديكان پيامبر
هم در شمار بينوايان در نظر آيند و به آنان از اين مال داده شود درست است.
نزديكان پيامبر چه كسانى هستند؟
در اين مورد نيز دو نظر است:
1 - به باور «ابن عباس» منظور از نزديكان پيامبر «بنى هاشم» از فرزندان «عبد
المطلب» مى باشند، كه ديدگاه مانيز همين گونه است.
2 - امّا به باور برخى از جمله «شافعى» منظور فرزندان «هاشم بن عبد مناف» و
فرزندان «مطلب بن عبدمناف» مى باشند كه از پيامبر گرامى نيز اين گونه آورده اند.
تنها يك پنجم از غنايم يا ... آيا خمس يا يك پنجم مورد بحث تنها از غنايم جنگى
بايد پرداخت گردد يا از هر گونه سود و بهره و درآمدى كه نصيب انسان مى گردد؟
به باور پيروان مذهب خاندان رسالت، خمس تنها در غنايم جنگى نيست، بلكه شامل هر
سود برى و بهره اى مى شود كه از راه كسب و كار و داد و ستد نصيب انسان مى گردد؛ و
نيز پرداخت يك پنجم از درآمد گنجينه ها، معدنها، غواصّى ها و ديگر كارهاى مفيد و
روا كه در كتابهاى فقهى آمده واجب است. و دليل اين نكته و بيان را مى توان از خود
آيه شريفه نيز دريافت؛ چرا كه در فرهنگ واژه شناسان به همه اينها غنيمت گفته مى
شود. و واژه «غنم» به مفهوم دسترسى به بهره و سود و نعمت و چيزى بدون رنج بسيار، و
نيز به معناى فزونى و اضافه شدن قيمت آمده است.
باز گشت به آيه شريفه
در ادامه آيه مباركه مى فرمايد:
فَاَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ
به باور گروهى قرآن تقسيم خمس را، به منظور بركت جستن از نام و ياد جان بخش خدا،
با نام او آغاز مى كند و نشانگر اين واقعيت است كه هركارى بايد به منظور تقرب به
خدا انجام گيرد، و گرنه كران تاكران هستى و هر آنچه هست از آن اوست.
وَلِلرَّسُولِ
آورده اند كه يك پنجم خمس از آن پيامبر گرامى است كه آن را در راه اداره زندگى
خويش هزينه نمايد و اگر چيزى ماند، آن را براى تهيه سلاح و سازماندهى ارتش اسلامى
صرف كند.
وَلِذِى الْقُرْبى
به باور پاره اى سهم پيامبر و نزديكانش با رحلت آن حضرت تمام شده است.
و «شافعى» بر آن است كه سهم پيامبر در راه تهيه سلاح و سازماندهى سپاه اسلام
هزينه مى گردد و سهم نزديكان پيامبر در راه بنى هاشم و فرزندان «عبد المطلب» هزينه
مى گردد. ذكر اين نكته لازم است كه اين استحقاق از راه اسم و نسب است؛ از اين رو به
نيازمند و بى نياز آنان مى توان پرداخت.
و به باور برخى سهم خدا و پيامبر و نزديكان آن حضرت را بايد به جانشين راستين
پيامبر پرداخت تا در راه زندگىِ خود و خانواده اش و مصالح جامعه اسلامى هزينه
نمايد.
يادآورى مى گردد كه اين ديدگاه با مذهب ما هماهنگ است.
وَالْيَتامى وَالْمَساكينِ وَابْنِ السَّبيلِ
به باور گروهى اين سه سهم در حقيقت از آن همه مردم است و بايد براى هر كس به
همان اندازه اى كه نيازش برطرف شود هزينه گردد. امّا به باور ما اين سه سهم به
صراحت آيه شريفه از آن يتيمان و بينوايان و در راه ماندگانِ خاندان پيامبر است.
اِنْ كُنْتُمْ امَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمآ اَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ
الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ
به باور برخى اين فراز از آيه شريفه به آيه پيش پيوند مى خورد كه مى فرمايد:
فَاعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ مَوْليكُمْ...
و به باور برخى ديگر به آيه مورد بحث پيوند دارد و منظور اين است كه اين فرمان
خدا در مورد خمس است، اينك اگر شما به خدا و قرآن ايمان آورده ايد آن را به كار
بنديد.
روز رويارويى دو گروه حق و باطل روزِ رويارويى و برخورد دو گروه طرفدار حق و
عدالت و گروه باطل گرا و بيداد پيشه كه در آيه شريفه به «يَوْمَ الْتَقَى
الْجَمْعانِ» تعبير شده چه روزى است؟
در اين مورد دو نظر است:
1 - به باور گروهى منظور از آن روز سرنوشت ساز، روز «بدر» است؛ چرا كه در آن روز
حسّاس بود كه خدا توحيد گرايان و شرك گرايان را از هم جدا ساخت. آن روز به مسلمانان
عزّت و شكوه ارزانى داشت و شرك گرايان را به ذلّت و حقارت كشيد، و اين در حالى بود
كه شمار مسلمانان سيصد و سيزده تن و شمار شرك گرايان حدود هزار نفر بود و پيكارى
نابرابر روى داد.
آن روز هفتاد تن از سردمداران شرك و بيداد برخاك حقارت و خفت در غلطيدند و همين
شمار نيز به اسارت درآمدند و باقى سپاه آنان نيز رو به فرار نهاد، و جنگ كه در
بامداد روزِ جمعه هفدهم ماه مبارك رمضان، درست پس از گذشت هيجده ماه از هجرت سرنوشت
ساز پيامبر به مدينه آغاز شده بود در غروب آن روز به پايان رسيد.
2 - و به باور پاره اى جنگ «بدر» روز نوزدهم ماه رمضان روى داد و آن روز سرنوشت
ساز يا روز برخورد دوگروه حق و باطل اين روز است. از حضرت صادق عليه السلام نيز
ديدگاه دوم روايت شده است.
وَاللَّهُ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ قَديرٌ
و خدا بر هركار و هر چيزى تواناست.
پرتوى از روايات درمورد خمس 1 - «منهال» از چهارمين امام نور و «عبد الله» نواده
گرامى او در مورد خمس پرسيد، كه آن دوبزرگوار گفتند: خمس از آنِ ماخاندان وحى و
رسالت است «هو لنا».
او گفت: خدا در قرآن مى فرمايد: خمس از آن يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان
است، آن را چه مى فرماييد؟ حضرت سجّاد فرمود: منظور يتيمان و تهيدستان ماست: «فقال
ايتامنا ومساكيننا».(125)
2 - و نيز «عياشى» از حضرت صادق عليه السلام آورده است كه «نجده حرورى» به ابن
عباس نامه اى نوشت و از مصرف خمس پرسيد، او در پاسخ وى نوشت: به باور ما خمس از آن
ماست، امّا قوم ما براين پندارند كه از آن ما نيست و آن را گرفته اند و ما شكيبايى
پيشه ساخته ايم.
3 - و از ششمين امام نور آورده اند كه فرمود: اِنّ الله لما حرّم علينا الصّدقة
انزل لنا الخمس، فالصدقة علينا حرام و الخمس لناحلال...(126)
هنگامى كه خدا صدقه را بر ما حرام اعلان كرد، خمس را برايمان بافرود آيه خمس
مقرّر فرمود. بنابر اين صدقه بر ما نارواست و خمس و هديه بر ما حلال است.(127)
پيروزى معجزه آسا در پرتو مهر و لطف خدا در ادامه سخن، اينك در اين آيات، قرآن
شريف به پرتوى ديگر از يارى و كمك خدا به پيامبرش در جنگ «بدر» و آن پيروزى معجزه
آسا در پرتو مهر و لطف او پرداخته و مى فرمايد:
اِذْ اَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا
به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: هان اى مردم با ايمان، خدايتان تواناست كه
هماره شمارا يارى كند؛ چرا كه آنگاه كه شما در كنار آن درّه نزديك مدينه بوديد و از
فزونى شمار دشمن و بسيارى امكانات آنان، ذّلت و فشار دامانگيرتان شده بود او شما را
يارى كرد.
وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى
و آنگاه كه سپاه دشمن نيز در آن طرف درّه و اندكى دورتر از مدينه فرود آمده بود.
وَالرَّكْبُ اَسْفَلَ مِنْكُمْ
و كاروان تجارتى به سرپرستى ابوسفيان و همراهانش در نقطه اى پايين تر و در سمت
ساحل دريا قرار داشتند.
«كلبى» بر آن است كه كاروان تجارتى در سه مايلى ساحل بود.
آيه شريفه نشانگر آن است كه دو نيروى ايمان و شرك بدون وعده و قرارى از پيش، در
آنجا روياروى هم قرار گرفتند، در حالى كه مسلمانان از نظر شمار بسيار كمتر از آنان
بودند و در ريگزارى كه پاى در آن قرار نمى گرفت در محاصره بى آبى گرفتار شده بودند،
امّا سپاه شرك با فزونى در شمار و امكانات و داشتن آب در آن سوى درّه بودند و
كاروان تجارتى آنان نيز در نقطه اى پايين تر قرار داشت. و بدين سان خدا در يك
رويارويى بسيار نابرابر دو سپاه، توحيد گرايان را يارى فرمود و به اوج پيروزى
رسانيد تاهمه خداشناسان و خدا پرستان بدانند كه پيروزى و سرفرازى هماره از سوى
خداست.
وَلَوْ تَواعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فى الْميعادِ
در مورد اين فراز دو نظر است:
1 - به باور «ابن اسحاق» منظور اين است كه: اگر براى اين پيكار زمانى مقرر مى
كرديد و وعده اى قرار مى داديد، و از فزونى شمار و بسيارى امكانات آنان آگاه بوديد،
در رويارويى با آنان دچار تأخير و ترديد و تخلف مى شديد.
2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه: اگر وعده اى مى نهاديد، بر اثر پيش
آمدن موانع و مشكلات، از وفاى به عهد خويش در مى مانديد.
واژه «ميعاد» در اينجا به منظور تأكيد خواست خدا نسبت به هماهنگى آنان به كار
رفته است، در حقيقت اگر مهر و لطف خدا نبود، اين نعمت يكدلى و هماهنگى در جامعه نو
بنياد آنان پديد نمى آمد.
وَلكِنْ لِيَقْضِىَ اللَّهُ اَمْرًا كانَ مَفْعُولاً
امّا خدا چنين خواست كه شما بدون وعده اى از پيش، باهم ديدار كيند، و آنگاه
خواست خدا در مورد عزت و شكوه بخشيدن به دين و جامعه مسلمان و به ذلّت و حقارت
كشيدن شرك و شرك گرايان تحقّق پيدا كند؛ چرا كه تحقق اين خواسته از نظر خدا قطعى
بود.
لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيى مَنْ حَىَّ عَنْ بَيِّنَةٍ
اين كارها را خدا انجام داد تا كسانى كه در اين راه نابود مى گردند، پس از اتمام
حجّت و شناخت درست و نادرست و ديدن معجزه هاى آشكار پيامبر بميرند، و نيز آن كسانى
كه زنده مى مانند و مى خواهند زندگى كنند، آنان نيز پس از اتمام حجّت و ديدن و
شناختن نشانه هاى حقيقت بمانند.
به باور برخى منظور از واژه «بيّنه» در اينجا نويد و وعده اى است كه خدا درباره
پيروزى مسلمانان داده و آن را علامت راستى دعوت و رسالت پيامبر و نشان راستگويى او
قرار داده بود. امّا به باور برخى منظور اين است كه خدا چنين كرد تا كسانى كه پس از
اتمام حجّت و ديدن نشانه هاى راستى رسالت پيامبر و وعده هاى او گمراه مى گردند
نابود شوند، و آنانى كه راه درست را بر مى گزينند و هدايت مى گردند به زندگى شايسته
انسانى و اسلامى مفتخر گردند. با اين بيان بقاى انسان با ايمان و نيز كفرگرا پس از
شناخت درست و نادرست و ديدن نشانه هاى حق و باطل و اتمام حجّت بر او، حيات و زندگى
او به شمار مى آيد.
وَاِنَّ اللَّهَ لَسَميعٌ عَليمٌ.
و خدا به گفتار آنان شنوا و به اسرار نهفته در ژرفاى سينه ها و اعماق دل هايشان
داناست و آنان را به خاطر آنها پاداش و كيفر مى دهد.
آن رؤياى نويد بخش در اين آيه مباركه قرآن به ترسيم آن خواب نويد بخش و اميد
آفرينى كه پيامبر در آن نشانه هاى پيروزى و سرفرازى را ديد و از آينده خبر داد
پرداخته و مى فرمايد:
اِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فى مَنامِكَ قَليلاً وَلَوْ اَريكَهُمْ كَثيرًا
لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنازَعْتُمْ فِى الْاَمْرِ
هان اى پيامبر! آنگاه را به ياد بياور كه خدا در عالم رؤيا سپاه شرك در جنگ
«بدر» را به تو نا چيز و اندك نماياند تاشما خواب خويشتن را به مسلمانان باز گويى و
آنان براى رويارويى با كفرگرايان جرأت و جسارت لازم را بيابند.
رؤيا موضوع رؤيا يا خواب ديدن، تصوّرى است كه انسان در آن حال مى پندارد بيدار
است. اين تصوّر نه دريافت حقيقت است و نه دانش و آگاهى دقيق به همراه مى آورد، بلكه
بسيارى از خوابها تعبيرى عكس آن دارد كه در عالم رؤيا ديده شده است.
به همين دليل است كه تعبير گريه در عالم رؤيا خنده و شادمانى است و ديدن اندوه و
ناراحتى دليل شادمانى و خوشحالى است.
«رمّانى» مى گويد: ممكن است آفريدگار هستى در عالم رؤيا چيزى را بر خلاف آنچه كه
هست به انسان بنماياند، چرا كه بيشتر خوابها پندارى بيش نيستند و براى انسان يقين و
آگاهى عميق نمى آورند و درست بسان سرابند كه انسان تشنه آن را آب گوارا و زلال مى
پندارد؛ تنها پاره اى از رؤياها از حقيقت خبر مى دهند و داراى پيام روشن و درستى
هستند. امّا اين نكته را نبايد فراموش كرد كه خواب پيامبر پرتوى از وحى است و خدا
چيزى را بر خلاف آنچه روى خواهد داد به پيامبرش نمى نمايد و الهام نمى كند؛ چرا كه
در غير اين صورت او را به اشتباه انداخته واو و ديگران را به گمراهى افكنده است، و
چنين پندارى برخدا روانيست و او از آنچه شرك گرايان مى پندارند برتر وبالاتر است.
اقسام خوابها خوابها بر چهار بخش قابل تقسيم اند:
1 - خوابهايى كه از سوى خدا هستند و داراى پيام و واقعيت اند.
2 - رؤياهايى كه زاييده و سوسه هاى شيطانند و از حقيقت خبرى ندارند.
3 - خوابهايى كه از ناهماهنگى دستگاه ها و كار نامنظم سازمان بدن پديد مى آيد.
4 - رؤياهايى كه انعكاسى از افكار وانديشه هاى پريشان و به هم ريخته است.
در ميان اين چهار نوع خواب، تنها نوع نخست - كه از آن به «رؤياى رحمانى» تعبير
مى كنيم - اميد بخش و داراى پيام است، و خواب پيامبر گرامى از نوع نخست و پيامش نيز
نويد پيروزى و سرفرازى براى اسلام و جامعه نوبنياد اسلامى بود، كه تحقّق يافت.
«حسن» در اين مورد مى گويد: آيه شريفه بيانگر آن است كه ما، در جايگاه خواب تو،
نه درخوابت، آنان راناچيز و اندك به تو نمايانديم؛ چرا كه تعبير به «فى منامك» آمده
است.
«بلخى» نيز اين ديدگاه را پذيرفته است، امّا به باور ما اين برخلاف ظاهر آيه
است.
و لو اَريكَهُمْ كثيراً لفشلتم و لتنازعتم
اگر شمار سپاه آنان را آن گونه كه به ظاهر بودند به تو مى نماياند، دچار ترس
وترديد مى شديد و درمورد پيكار با آنان به كشمكش پرداخته و به دو گروه تقسيم مى
شديد...
وَ لَكِنَّ اللَّهَ سَلَّم
امّا خدا مردم باايمان را از سستى و كشمكش و ناهماهنگى و اضطراب حراست كرد و
آنان را به اوج پيروزى رسانيد.
اِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ
چرا كه او به آنچه در دل هاى شماست دانا و آگاه است و مى دانست كه اگر به فزونى
شمار و بسيارى امكانات دشمن پى مى برديد، در پيكار با آنان دچار ترديد شده و از آن
خود دارى مى كرديد.
در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:
وَ اِذْ يُريكُمُوهُمْ اِذِ الْتَقَيْتُمْ فى اَعْيُنِكُمْ قَليلاً
و نيز آنگاه را به ياد آوريد كه خدا شمار و امكانات جنگى دشمن را به پيامبر در
عالم رؤيا و به مردم با ايمان به هنگامه رويارويى دو لشكر، اندك و ناچيز نشان داد
تا جسارت رويارويى با دشمن را بيابند و با آنان به پيكار برخيزند؛ ونيز شمار و
امكانات سپاه ايمان و توحيد را در نظر شرك گرايان اندك جلوه داد تا از جنگ سرباز
نزنند. و بدين سان پيروزى مردم با ايمان و شكست و خفت سپاه شرك جامه عمل پوشد.
وَيُقَلِّلُكُمْ فى اَعْيُنِهِمْ
در اين مورد «ابن مسعود» آورده است كه: مردى در جنگ «بدر» در كنارم ايستاده بود
كه به او گفتم: به باور تو آنان چند نفرند؟ آيا از هفتاد تن بيشترند؟
او گفت: به نظرم به صد نفر مى رسند.
در روايت است كه ابوجهل به گونه اى ياران پيامبر را اندك مى ديد كه مى گفت: همه
آنان را دستگير سازيد و نكشيد!
چگونه؟
جاى اين پرسش است كه چگونه خدا آنان را در نظر اينان اندك و ناچيز جلوه داد؟
پاسخ اين است كه: ممكن است آفريدگارهستى با پديدآوردن اسباب و شرايطى بسان غبار
آلود بودن هوا يا جوّى خاصّ، وضعيتى پديد آورد كه آنان نتوانند نيروى دشمن را آن
گونه كه هست ارزيابى نمايند، و در نتيجه آنان را ناچيز و اندك پندارند، كه اين نيز
پرتوى از الطاف خداست.
لِيَقْضِىَ اللَّهُ اَمْراً كانَ مَفْعُولاً
اين جمله كه در آيه پيش آمده است، در اين آيه شريفه تكرار مى گردد؛ چرا كه همان
نكته اى كه در آنجا مورد نظر است در اينجا نيز مورد نظر مى باشد. در آيه پيش منظور
اين بود كه خدا شما را بدون وعده و قرارى از پيش، روياروى دشمن قرار داد تا خواست
خدا بر پيروزى مردم باايمان تحقّق يابد، و در اين آيه منظور اين است كه خدا هردو
گروه را در نظر يكديگر اندك و نا چيز جلوه داد تا پيكار پيش آيد و خواست خدا جامه
عمل پوشد.
به باور برخى در آيه نخست منظور اين بود كه خدا در روز «بدر» شما مردم با ايمان
را پيروزى بخشيد؛ و در اين آيه منظور اين است كه اين سرفرازى و پيروزى براى مردم با
ايمان ماندگار است. و به باور برخى ديگر منظور تأكيد همان مطلب و نكته است.
نكته ديگر اين كه در آيه شريفه به جاى فعل مضارع، فعل ماضى به كار رفته است؛ چرا
كه قرآن مى خواهد اين حقيقت را نشان دهد كه تحقّق مطلب بسيار نزديك است، به گونه اى
كه گويى انجام شده است.
وَاِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْامُورُ.
و كارها تنها به سوى خدا باز گردانده مى شود.