جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۳

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۱۵ -


وعده‌ى خلافت مؤمنان در زمين

در آيه‌ى شريفه، خداوند متعال به اهل ايمان و عمل صالح وعده داده كه آنان را در زمين، خليفه قرار دهد و جانشين پيشينيان گرداند:
«وَعَدَ اللّهُ الّذينَ ءَامَنُوا منكم وَ عَمِلوا الصّـلحـت لَيَسْتَخلِفنّهم فِى الأرضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الّذينَ مِن قَبْلهم‌...»(55)
خداوند متعال اهل ايمان و انجام‌دهندگان عمل صالح را وعده داده كه آنان را در زمين جانشين پيشينيان و وارث سرزمين‌هايشان قرار دهد و ساكنان و ملوك ارض قرارشان دهد؛ همان‌گونه كه پيشينيان از آنان را كه به عمل صالح و ايمان درست گرويده بودند، جانشين ديگران ساخت.
«...‌وَ لُيمكننَّ لهم دينَهم الّذى ارْتضى لَهُم‌...»(55)
و آنان را وعده داده كه دينشان را كه براى‌شان پسنديده است و آن به مفاد آيات شريفه‌ى:
«إِنّ الدينَ عندَ اللّهِ الإسلم»[1]و نيز«و من يبتغ غيرَ الإسلم دينًا فلن‌يُقْبَل منه»[2]
جز اسلام دين ديگر نخواهد بود، استيلا و برترى دهد و آنان را بر اهل شرك غلبه عنايت كند.
«...‌و ليبدّلنّهم مِن بَعْدِ خوفِهم أمَنًا‌...»(55)
و باز هم آنان را وعـده داده كه ترس و هراسشان را به آرامش و اطمينان خاطر مبدّل‌كند.
اين آيه‌ى شريفه، حاوى يكى از وعده‌هاى منجّز و لايُخْلَف الهى است كه از ساحت‌اقدس او داده شده و گسترش اسلام را در اقطار دنيا بيان مى‌فرمايد. آيا اين توسعه‌ى اسلام و گسترش آن عملى شده يا خير؟ بين سنّى و شيعه اختلاف نظر است.
اهل تسنّن آن را محمول بر زمان بعد از رحلت نبىّ‌اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و زمان خلفا و فتوحاتى كه نصيب مسلمانان گشته، مى‌دانند.[3]
اهل تشيّع مربوط به زمان ظهور امام مهدى، قائم آل‌محمّد(عليه السلام) مى‌دانند[4] و حقّ هم به دو‌دليل همين است:
نخست: هنوز تاريخ براى ما بيان نكرده كه دين اسلام تمام عالم را زير لواى خود درآورده باشد و استيلاى كلّى نصيب دين اسلام شده باشد؛ پس اين وعده در وقت ظهور قائم بر حقّ، دوازدهمين امام شيعيان(عج) عملى خواهد شد.
دوم: اخبار متعدّده از طريق سنّى و شيعه به‌طور صحيح به ما رسيده؛ از جمله پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
«لو لم‌يبقَ من الدّنيا إلاّ يومٌ واحدٌ لطوّل اللّهُ ذلك اليومَ حتّى يلي رجلٌ مِن عترتي اسمُه اسمي يَمْلأ الأرضَ عدلاً و قِسْطًا كَما مُلأَت ظُلمًا و جورًا»[5]
هرگاه از دنيا باقى نمانده باشد، مگر يك روز، خداوند متعال آن يك روز را طولانى مى‌گرداند كه مردى از خاندان من بيايد. نامش نام من است و او زمين را همان‌گونه كه از ستم و بيداد پر شده است، از عدل و داد پر مى‌گرداند. و عدالت اجتماعى را جايگزين بيدادِ جهانگير مى‌كند. اين عمل هنوز عملى نشده؛ زيرا ظلم و بيداد از سراسر جهان مى‌بارد و اين وضع بايد ادامه يابد تا يك سوّم باقيمانده‌ى مردم، يك دل و يك زبان، ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) را بخواهند آن‌گاه اراده‌ى خدا و وعده‌ى او با ظهور صاحب‌الزّمان(عليه السلام)عملى مى‌گردد.
با اين تأويل هم مراد از:
«..الذّينَ ءَامَنوا منكم و عَمِلوا الصّـلحـت‌...»(55)
معلوم مى‌شود كه مقصود، خاندان طهارت و عصمت‌اند و اين آيه، بشارتى است براى آنان كه موقع ظهور حضرت مهدى(عج)، آن خوف مداوم به آرامش خاطر و اطمينان دل مبدّل مى‌شود و اسلام بر تمام اديان غلبه پيدا مى‌كند. (ان شاء الله تعالى)
«...‌وَ مَنْ كَفَرَ بَعدَ ذلِك فأُوْلـلـِكَ هم الفَـسقونَ»(55)
كسى كه پس از انجاز وعده‌ى الهى كفر ورزد از دين خدا خارج است و به زشت‌ترين وجوه كفر، پناهنده شده است.
* * *

وَ‌أَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَءَاتُواْ الزَّكَوةَ وَ‌أَطِيعُواْ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(56)لاَ‌تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مُعْجِزِينَ فِى الاَْرْضِ وَ‌مَأْوَلـهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ(57)

ترجمه:

56‌.[اى پيامبر، به مردم بگو:] نماز را به پاى داريد و زكات را بدهيد و رسول خداى متعال را اطاعت كنيد تا مورد ترحم واقع شويد.
57‌. گمان مبر افرادى كه راه كفر پيمودند، عاجزكننده‌اند[از عذاب كردن] در زمين؛ جاى‌ايشان آتش دوزخ است و[البتّه] آن بد جايگاهى است.

تفسير:

وظايف منتظران ظهور

اين دو آيه‌ى شريفه پيرو آياتى كه منجّز بودن وعده‌ى الهى را اثبات كرد، ذكر شده و دستورى است خاصّ افراد مسلمان و تسليم‌شدگان به اوامر پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و وظيفه‌ى آنان را تا ظهور قائم آل‌محمّد(عج) بيان مى‌كند.
در اين زمان كه به مصلحت خداوندى، آن حجّت الهى غايب است، افرادى كه به حبل ولاى او متمسّك‌اند و مترقّب ظهور آن حضرت مى‌باشند بايد پيروى از دستورهاى الهى را در اقامه‌ى نماز آن هم در وقت تعيين شده و اداى صدقات واجبه و پيروى از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) را فراموش نكنند و بدانند كه رحمت الهى شامل افرادى مى‌شود ـ كه مطيع اوامر الهى كه به وسيله‌ى پيامبرش ابلاغ مى‌گردد ـ باشند.
سپس مؤمنان را هشدار مى‌دهد كه اراده‌ى خداوند عملى خواهد شد و وعده‌هاى او انجام خواهد پذيرفت و افراد كافر قدرت مبارزه با مشيت خدايى را ندارند.
«لاَتَحْسبنَّ الّذين كَفروا مُعجزين فِى الأرضِ و مأويـهم النّارُ و لبِئسَ المَصيرُ»(57)
جايگاه و مسير و بازگشت‌گاه افراد كافر و معاندان حقّ، دوزخ پرحرارت است كه بد‌مأوايى است!
يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِيَسْتَـْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَـنُكُمْ وَ‌الَّذِينَ لَمْ‌يَبْلُغُواْ الْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلَـثَ مَرَّ‌ت مِّن قَبْلِ صَلَوةِ الْفَجْرِ وَ‌حِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَ‌مِنم بَعْدِ صَلَوةِ الْعِشَآءِ ثَلَـثُ عَوْرَ‌ت لَّكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلاَ عَلَيْهِمْ جُنَاحُم بَعْدَهُنَّ طَوَّ‌فُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْض كَذَ‌لِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الاَْيَـتِ وَ‌اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(58) وَإِذَا بَلَغَ الاَْطْفَـلُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَـْذِنُواْ كَمَا اسْتَـْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَ‌لِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَـتِهِى وَ‌اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(59) وَ‌الْقَوَ‌عِدُ مِنَ النِّسَآءِ الَّـتِى لاَ‌يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَـتِم بِزِينَة وَ‌أَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ وَ‌اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(60)

ترجمه:

58‌. اى افرادى كه ايمان آورده‌ايد، كسانى كه شما مالكشان شده‌ايد و نيز اطفالى از شما كه هنوز‌بالغ نشده‌اند[براى آمدن به خانه‌هاى شما در شبانه روز] بايد سه هنگام از شما اجازه بخواهند[يك بار]پيش از نماز بامداد و[يك بار]هنگامى كه جامه‌هاى خويش را[از‌تن]بيرون مى‌كنيد و[يك بار]از پس نماز خفتن؛ اين سه وقت شما را كشف عورت و[تجرّد از‌لباس است] و بعد از اين سه وقت بر شما و بر ايشان[‌=‌بندگان و كودكان نارسيده]گناهى‌نيست كه ايشان[براى خدمت] بر شما درآيند و برخى از شما بر برخى ديگر[درمى‌آييد]، اين‌چنين خدا براى شما آيات خود را بيان مى‌كند و خداى متعال داناى درست‌كردار است.
59‌. و هنگامى كه كودكانِ شما بالغ شدند بايد اجازه بگيرند[در همه اوقات براى درآمدن بر شما]همچنان‌كه كسانى كه پيش از ايشان بودند دستورى مى‌خواستند، اين‌چنين خداى متعال آيات خويش را براى شما بيان مى‌كند و خداى متعال داناى درست‌كردار است.
60‌. و زنان يائسه از زنانى كه اميد آميزش و زناشويى ندارند، برايشان گناهى نيست كه جامه‌هاى ظاهرى خود را[چون چادر] بنهند؛ در آن حال كه زينت خود را ظاهر نكنند و طلب عفّت‌كردنشان براى‌شان بهتر است و خداى متعال شنواى داناست.

تفسير:

اجازه‌ى هنگام ورود

هرگاه به كُنه احكام شرعيّه دقّت شود، نهايت سعادت در آن نهفته است؛ از جزيى‌ترين احكام تا كلّى‌ترين آن، حاوى سعادت دو جهانى بشر است.
يكى از احكامى كه اسلام روى آن دقّت زياد نموده، موضوع حجاب است كه آياتى متعدّد به الحان گوناگون درباره‌ى آن در قرآن شريف بيان شده است. از جمله‌ى آن آيات، دو سه آيه‌ى مورد بحث است كه دقّت در قيود آن ما را به اهميّت اين ضرورى دين كه امروزه ملّت مسلمان، كوركورانه به تقليد از غرب آن را ناديده انگاشته‌اند، واقف مى‌سازد.
آيه‌ى اول مربوط است به استيذانِ غلامان و كنيزان و كودكانى كه به سنّ بلوغ نرسيده‌اند. اين افراد، هرگاه بخواهند در شبانه روز بر خواجگان يا پدران و مادران خود وارد شوند بايد در سه وقت، اجازه بگيرند. اگر اجازه‌ى ورود داده شد وارد‌شوند و گرنه بمانند تا اجازه داده شود.
1. مِن قَبْلِ صَلاةِ الفَجر؛ پيش از طلوع فجر (پيش از اذان صبح)
2.
حين تَضَعونَ ثيابَكم من الظّهيرة؛ هنگامى كه لباس‌هاى خود را در نيمروز «ظهر» كنار مى‌گذاريد.
3.
مِن بَعد صَلاةِ العِشاء؛ پس از نماز عشا و وقت خواب.
در اين سه نوبت، هنگام ورود بايد استيذان نمايند؛ ولى در غير اين نوبت‌ها لازم‌نيست اجازه بگيرند؛ زيرا حالت آمادگى در افراد مى‌باشد؛ امّا در آن سه حالت ممكن است، مردم مكشوف العوره باشند. اين بوده كه امر به استيذان شده و اين استيذان هم واجب است؛ به دلالت لام امر در
لِيَسْتَأْذِنْ. امّا اطفالى كه به سنّ بلوغ و حدّ‌احتلام رسيدند در جميع اوقات بايد استيذان كنند.
خداى عليم كه عملش به مصالح مكلّفان محيط است و پروردگار حكيم كه اوامرش تابع حكمت و مصلحت است، اين‌گونه آياتش را بيان مى‌كند و وظايف عباد را بيان‌مى‌فرمايد. اگر بندگان خدا به آنچه نفعشان در آن نهفته است عمل كنند به نتايج نيك دو جهانى هم نايل مى‌گردند؛ ولى در غير آن صورت خود را از تمتّعاتى كه به‌خاطر عمل به احكام الهى به دست خواهد آمد، محروم مى‌كنند.

حجاب پيرزنان

آيه‌ى بعد در خصوص زنان بازنشسته از ازدواج و آنانى نازل شده است كه اميد نكاحشان نمى‌رود؛ مى‌فرمايد:
«و القوعد مِنَ النّساء الّلتى لايُرجون نكاحًا‌...»(60)
زنان مسن و بازنشستگان از ازدواج كه رغبتى به ازدواجشان نشان داده نمى‌شود و يا آن دسته از زنانى كه به مرحله‌ى يأس از حيض رسيده‌اند و به علّت پيرى‌شان طمعى به ازدواجشان برده نمى‌شود:
«...‌فليس عليهنّ جُناحٌ أَن يَضَعْنَ ثيابَهُنَّ‌...»(60)
بر آنان گناهى نيست كه حجاب نداشته باشند و نداشتن حجاب از نظر صورت و دست‌هاست كه مقابل اجانب اگر باز باشد و يا روسرى و مقنعه روى سر نيندازند، اشكالى بر آنان نيست؛ نه اين‌كه مقصود از ثياب، تمام لباس‌ها باشد؛ منظور اين است كه حجابى كه رعايتش در خصوص زنان جوان واجب بود در خصوص آنان آن قدر دقّت‌نشده است. اين قيد هم از آن زنان پير و بازنشسته از ازدواج در صورتى برداشته‌مى‌شود كه:
«...‌غير متبرّجات بزينة‌...»(60)
هدف از وضع جلباب و يا خِمار، اظهار زينت و خودآرايى نباشد، كه اگر مقصودشان اِظهار زينت باشد، حرام است كه خِمار و يا جلباب و روپوش را از خود دور سازند.
«...‌وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خيرٌ لَهُنَّ‌...»(60)
اين زنان در عين حال كه وضع جلباب و خِمار[چادر و روسرى] بدون قصد اظهار زينت براى‌شان گناهى ايجاب نمى‌كند، اگر استعفاف را شيوه‌ى خود قرار دهند و جلابيب و خُمُر خود را بپوشند براى‌شان بهتر است.
* * *
«لَّيْسَ عَلَى الاَْعْمَى حَرَجٌ وَلاَ عَلَى الاَْعْرَجِ حَرَجٌ وَ‌لاَ عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ‌لاَ عَلَى أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكُلُواْ مِنم بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ ءَابَآئِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَـتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَ‌نِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَ‌تِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَـمِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّـتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَ‌لِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَــلَـتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُو أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُواْ جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًا فَسَلِّمُواْ عَلَى أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَـرَكَةً طَيِّبَةً كَذَ‌لِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الاَْيَـتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(61)

ترجمه:

61‌. بر نابينا گناهى نيست و بر لنگ گناهى نيست و بر بيمار گناهى نيست و بر خودتان هم گناهى نيست كه از طعام خانه‌هاى خود[زنان و فرزندانتان]با خانه‌هاى پدران خود يا خانه‌هاى مادران خود يا خانه‌هاى برادران خود يا خانه‌هاى خواهران خود يا خانه‌هاى عموهاى خود يا خانه‌هاى عمّه‌هاى خود يا خانه‌هاى دايى‌هاى خود يا خانه‌هاى خاله‌هاى خود يا از خانه‌هايى كه كليدهاى آن را داريد يا خانه‌هاى دوستان خود، بخوريد. بر شما گناهى نيست كه گروهى بخوريد يا پراكنده، پس آن دم كه به خانه‌ها درآييد به يكديگر سلام كنيد؛ به تحيّتى از نزد خدا كه با بركت و نيكو باشد. اين‌چنين، خداى متعال آيات خود را براى شما بيان مى‌كند تا اين‌كه شما تعقّل كنيد[و‌به نيروى خرد دريابيد.]

تفسير:

شأن نزول

در خصوص شأن نزول اين آيه‌ى شريفه اقوالى بيان شده است:
1. افراد مسلمان از هم غذا شدن با اعمى، لنگ و مريض خوددارى مى‌كردند و مى‌گفتند: شخص كور نمى‌بيند و غذاى خوب‌تر نصيب بينا مى‌گردد و انسان لنگ هم توانايى نشستن بر سر سفره را ندارد و بيمار هم كه در خوردن ناتوان است، طبق اين منطق از غذا خوردن با آنان خوددارى مى‌كردند تا آن كه اين آيه نازل شد:
«ليس على الأعمى‌...»[6](61)
2. هرگاه مسلمانان به جهاد و جنگ با دشمن مى‌رفتند، كليد خانه‌هاى خود را به بيماران مى‌دادند و آنان را در استفاده از اموال آزاد مى‌گذاشتند؛ ولى افراد باقيمانده در بلد كه به علت بيمارى معاف از جهاد بودند، از استفاده‌ى اموال جهادكنندگان خوددارى مى‌كردند و مى‌گفتند: ما در ثروت آنان در غيابشان دخالتى نمى‌كنيم تا آن كه اين آيه نازل‌شد:
«ليس على الأعمى‌...»
[7](61)
3. بر شخص كور و لنگ و بيمار گناهى نيست كه از آمدن به جهاد خوددارى كند؛ طبق اين قول
«و لا على انفسكم»جمله‌ى مستأنفه مى‌شود و لحن كلام تغيير مى‌كند.[8]
4. افرادى بودند كه پس از ورود به مدينه از هم غذا شدن با اعمى و اعرج و مريض اكراه داشتند و از آنان كناره‌گيرى مى‌كردند، با نزول اين آيه‌ى شريفه حكم مشخّص‌شد.[9]
5‌. افراد مريض و زمينگيران از بيوتى كه در آيه‌ى شريفه ذكر شده، هنگام گرفتارى استفاده نمى‌كردند، آيه‌ى شريفه استفاده كردن آنان را اجازه داد.[10]

استفاده از مال ديگران

در هر صورت، هر يك از اقوال پنجگانه كه در اين باره صادق باشد، يا تمام آن اقوال، چون كه معارضه‌اى بينشان حكومت نمى‌كند بر افراد كور و لنگ و مريض و بر خود انسان گناهى نيست كه از اموال زن و فرزندان يا خانه‌هاى پدران، مادران، برادران، خواهران، عموها، عمّه‌ها، دايى‌ها و خاله‌هاى خود ويا از خانه‌هايى كه اختيارش به دست خود انسان باشد يا از خانه‌ى دوستش كه به دلالت فَحْوى استفاده‌ى آن را درك كرده باشد، بخورد و استفاده كند.
«...‌ليس عليكم جناحٌ أَنْ تَأكُلُوا جميعًا أو أَشتاتًا‌...»(61)
بر شما گناهى نيست كه به‌طور اجتماع يا متفرّق از هم غذا بخوريد كه اين قيد مربوط است به وقتى كه اگر مهمانى به آن‌ها مى‌رسيد، از غذا خوردن با او ابا داشتند.

فايده‌ى سلام كردن

«...‌فَإِذا دَخَلْتُم بُيوتًا فَسَلّمُوا على أَنْفُسِكم تحيّةً من عِند اللّهِ مبركةً طيّبةً‌...»(61)
اين قسمت از آيه‌ى شريفه، شامل يكى ديگر از احكام اخلاقى اسلام است و آن اين است كه شخص مسلمان هرگاه به اجتماعى وارد مى‌شود، اعمّ از خانه‌ى خود، يا ديگران يا مساجد، بايد سلام كند؛ هرگاه به منزل وارد شد و كسى نبود، بگويد: «السّلام عَلَينا و على عبادِ اللّه الصَّـلِحينَ»[11]و اين سلام كردن به اهل و عيال كه در حكم نفس خود انسانند و ديگران، تحيّتى است با بركت و پاكيزه از نزد خداى منّان؛ يعنى اين‌كه هرگاه به اين حكم مستحبّ عمل كرديد، خير و بركت در بين شما افزونى مى‌يابد؛ زيرا معناى سَلام، درخواست حفظ و سلامت از آفات براى ديگران است كه از آسيب‌هاى دنيا و آخرت محفوظ بمانند و اين خود بركتى است.
«...‌كذلك يُبيّنُ اللّه لَكم الأيتِ لَعلّكم تعقلونَ»(61)
خداوند تمام آيات و ادلّه‌اى را كه مزيد بر معرفت و خداشناسى و تعبّد باشد، به الحان مختلف بيان مى‌فرمايد تا افراد به معالم دين خود تعقّل كنند و بينديشند و پيرو حقيقت گردند.
* * *

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ‌رَسُولِهِى وَ‌إِذَا كَانُواْ مَعَهُو عَلَى أَمْر جَامِع لَّمْ يَذْهَبُواْ حَتَّى يَسْتَـْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَـْذِنُونَكَ أُوْلـلـِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ‌رَسُولِهِى فَإِذَا اسْتَـْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَ‌اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(62)لاَّ‌تَجْعَلُواْ دُعَآءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَآءِ بَعْضِكُم بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِى أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(63) أَلاَ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِى السَّمَـوَ‌تِ وَ‌الاَْرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَآ أَنتُمْ عَلَيْهِ وَ‌يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا‌عَمِلُواْ وَ‌اللَّهُ بِكُلِّ شَىْء عَلِيمُم(64)

ترجمه:

62‌. همانا افراد مؤمن آن‌هايى هستند كه به خدا و پيامبرش ايمان آوردند؛ هرگاه در‌كار‌همگانى با او باشند[از نزد پيامبر] نمى‌روند تا از او اجازه بگيرند؛ همانا افرادى‌كه‌از تو اجازه مى‌گيرند، آن‌هايى هستند كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده‌اند، پس هرگاه براى بعضى از كارهايشان از تو اجازه خواستند به آنان كه خواستى[و‌اصلاح‌دانستى]اجازه‌بده و براى‌شان از خداوند طلب آمرزش كن. همانا خداوند آمرزگار و مهربان است.
63‌. دعاى پيامبر را ميان خود مانند دعاى بعضى از خود براى بعضى ديگر قرار مدهيد؛ همانا خداوند داناست به افرادى كه به پناهگاهى مى‌خزند[و مخفى مى‌شوند] بايد بترسند افرادى كه از امر خداوند سرپيچى[ومخالفت]مى‌كنند كه به آنان امتحان فرا رسد يا آنان را عذابِ دردناكى فرا آيد.
64‌. همانا براى خداست آنچه در آسمان‌ها و زمين است[سراسر هستى زاييده‌ى قدرت‌اوست.]همانا مى‌داند آنچه را شما بر آن هستيد و روزى را كه به سوى او برمى‌گرديد. پس[در‌آن روز خداوند]مردم را به كارهايى كه انجام داده‌اند آگاه مى‌كند و خدا به هر كارى داناست.

تفسير:

مؤمنان و اجتماعات دينى

اسلام به منظور تثبيت پايه‌هاى اجتماع، احكامى از قبيل: نماز جمعه، نماز جماعت و جهاد وضع نموده و براى انجام دادن آن ثواب‌هاى فراوانى كه حسابش از فكر بشر خارج‌است مقدّر فرموده است. به هر نسبتى كه ملّت مسلمان در اقامه‌ى اجتماعات دينى پيروزتر باشند به همان نسبت هم، درهم شكستن نيروهايشان سخت‌تر مى‌گردد. مفهوم اين جمله آن است كه عدم اقامه‌ى اجتماعات و عدم حضور در انجمن‌هاى وابسته به دين موجب ضعف آنان است و از ثواب‌هاى فراوان اخروى محرومشان مى‌سازد. اين است كه در آيه‌ى شريفه‌ى مورد بحث مى‌فرمايد:
«إِنّما المؤمنون الّذين ءامنوا باللّهِ و رسولِه و إِذا كانُوا معه على أمر جامع لَم‌يَذْهَـبُوا‌...»(62)
افراد مؤمن، تنها افرادى‌اند كه خود را با ايمان به خدا و پيامبرش آراسته باشند و هرگاه يك موضوعى همگانى با پيامبر خود در ميان داشته باشند، از انجام دادن آن شانه تهى‌نمى‌كنند؛ «...‌حَتّى يَسْتَئْذِنوُهُ‌...»(62)
تا از او اذن نخواهند و اجازه نگيرند، موقع رفتن و موقع عدم حضور خود در كارها، از پيامبر رُخصت مى‌طلبند.
«...‌إِنّ الّذينَ يَسْتَئْذِنُونَ أُوْلـلـِكَ الّذين يؤمنون باللّه و رسولِه‌...»(62)
افرادى كه اذن مى‌طلبند، افرادِ با ايمانند و آنانى‌اند كه به خدا و پيامبرش ايمان‌آورده‌اند؛ كنايه از اين‌كه آن دسته از مسلمانانِ به ظاهر مسلمان كه در اجتماع مسلمانان بدون اذن پيامبر حاضر نمى‌شوند، از نعمت ايمان محرومند.
«...‌فَإِذا اسْتَئْذَنُوكَ لبعضِ شَأنِهم فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ منهم‌...»(62)
هرگاه افراد مؤمنِ حقيقى كه روح ايمان، وجودشان را سيراب كرده است، در برابر پاره‌اى از كارهاى خود از تو استيذان نمودند كه در اجتماع مسلمانان حاضر نشوند نسبت به احتياجاتى كه براى‌شان به وجود آمده، به آنان ـ بنا به مصلحت خود و آن‌گونه كه مى‌خواهى ـ اذن بده. در آيه‌ى شريفه اختيار مطلق به پيامبر داده شده؛ او مخير است هر كه را بخواهد اجازه‌ى عدم حضور بدهد. علّت اين امر آن است كه هدف حضرت نبىّ‌اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) تحصيل رضاى خداست. آن جا كه رضايت پروردگار ايجاب كند اذن مى‌دهد و در غير اين صورت، اذن نمى‌دهد.
دنباله‌ى اين جمله كه اختيار را به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مى‌دهد، جمله‌اى است كه به نبىّ‌اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)خطاب شده است كه پس از دادن اِذن!
«...‌استغفر لهم اللّه‌...»(62)
براى آن دسته از مردم كه استيذان نموده‌اند و تو هم به آنان اذن داده‌اى از خداوند، طلب آمرزش نما.
مگر استيذان از پيامبر گناه است كه مقابلش استغفار آمده است؟
جواب آن است كه حضور مؤمنان در اجتماعات دينى موجب ثوابى فراوان است. اكنون اگر مؤمنى به خاطر پيش آمد كارى نتوانست در اجتماع مؤمنان شركت كند، همين عدم حضور باعث حِرمان از آن ثواب فراوان است و اين كار براى يك فرد با ايمان نقصى محسوب مى‌شود؛ پس پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بايد براى مؤمنانِ حاضر نشده در اجتماعات مسلمين استغفار كند و از خداوند بخواهد تا آنان را از ثوابى كه در حضور مجالس دينى مقدّر‌شده، بهره‌مند سازد.

تفاوت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با ديگران!

به مناسبت اين موضوع كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مأمور به استغفار براى مؤمنان است، مى‌فرمايد:
«لاَتَجْعلوا دعاءَ الرّسول بينَكم كدعاء بَعضِكم بَعْضًا‌...»(63)
دعاى پيامبر را بين خود مانند دعاى پاره‌اى، براى پاره‌ى ديگر قرار مدهيد.
در تأويل اين جمله سه نظر بيان شده است:
1. خداى متعال، آن دسته از مسلمانان را كه موقع نداى پيامبر عرض مى‌كردند: يا‌محمّد و يابن عبدالله نهى كرده و آنان را تعليم مى‌دهد كه موقع صدا زدن، آن وجود مقدّس را به آن كلمات صدا نزنند و رعايت‌كننده‌ى آداب باشند و بگويند: يا‌رسولَ‌اللّه و‌يا‌نبىّ‌اللّه.[12]
2. خداى متعال مردم را از ايجاد موجبات ناراحتى پيامبر و خشمگين ساختن او برحذر مى‌دارد و هشدارشان مى‌دهد كه دعا و نفرين او را مانند دعا و نفرين ديگران قرار‌مدهيد؛ چرا كه بدون شكّ دعاى او مستجاب است و پذيرفته مى‌شود.[13]
3. مقصود از خواندن، نام بردن يا دعا و نفرين نيست؛ بلكه مقصود، دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) كسى را صدا زند. مى‌فرمايد: صدا زدنِ او ديگران را مانند صدا‌زدن‌هاى معمولى خويش محسوب مداريد كه در پاسخ سستى كنيد و يا تقاعدى نشان‌دهيد؛ زيرا سستى در مقابل امر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در حكم سستىِ در مقابل امر پروردگار است[14]. در اطاعت امر او مصلحت و در مخالفت فرمانش مضرّت حتمى نهفته است. مؤيّد اين نظر، قسمت بعد است كه مى‌فرمايد:

علم غيب خداوند

«...‌قد يعلمُ اللّه الّذين يتسلَّلون مِنكم لواذًا‌...»(63)
خداوند آگاه است به افرادى كه مخفيانه و به حال استتار، پناهگاهى مى‌جويند و از شركت در جهاد يا اجتماعات مسلمانان شانه تهى مى‌كنند و پاسخ‌گوى دعاى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)نيستند.[15]
و هيچ تباينى هم در بين نيست كه شامل هر سه قسمت نشود.
«...‌فليحذرِ الّذين يُخالِفون عَن أمره أن تصيبهم فتنةٌ أو يصيبهم عذابٌ أليمٌ»(63)
افرادى كه از حكم پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و فرمان او ـ كه مُظْهِر حكم خدا و فرمان اوست‌ـ مخالفت مى‌كنند و راه خلاف در پيش مى‌گيرند و طريقى را كه نبىّ‌اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و بيان‌كننده‌ى دستورهاى آسمانى مشخّص كرده نمى‌پيمايند بايد برسند هراسان باشند كه عذاب دنيوى و بلايى در همين جهان به ايشان برسد و در آخرت هم عذاب اليم و آتش فروزانى كه خودشان آن را مشتعل ساخته‌اند، نصيبشان گردد.
به مناسبت اين جمله كه مخالفت از امر خدا و پيامبرش موجب بلا و گرفتارى دنيا و عذاب آخرت است، مى‌فرمايد:
«أَلا إِنّ لِلّهِ ما فِى السّمـوت و الأرض‌...»(64)
بدانيد اى مردم كه دگرگونى سراسر عالم هستى به قدرت غيرمحدود و لايزال الهى وابسته است. كسى را قدرت مخالفت از اوامر آن خداى قادر و قاهر نيست.
«...‌قد يَعلم ما أنتم عليه‌...»(64)
خداوند وضع شما را از نظر داشتن ايمان و عدم آن مى‌داند. هيچ كيفيّتى از احوال شما از لحاظ ايمان و نفاق در دنيا بر او مخفى و مستتر نيست.
«...‌و يومَ يُرجَعون إليه فيُنبّئهُم بما عَمِلوا‌...»(64)
روز قيامت هم كه بازگشت مردمان به سوى پيشگاه با عظمت اوست، آنان را به طاعات و معاصى انجام شده با خبر مى‌گرداند.
«...‌و اللّهُ بكلّ شىء عليمٌ»(64)
علم عين ذات الهى شامل جزئيّات امور مى‌شود و هيچ چيز از حيطه‌ى علم نامحدودش خارج نيست.
* * *

پى‏نوشتها:‌


[1] . «همانا دين [‌= دين راست و درست] نزد خدا، اسلام است.» (آل‌عمران‌/‌19)
[2] . «و هر كه جز اسلام، دينى بجويد از او پذيرفته نشود.» (آل‌عمران‌/‌85)
[3] . التفسير الكبير، ج 23 ـ 24، ص 22.
[4] . ر.ك: البرهان، ج 4، ص 91.
[5] . مجمع‌البيان، ج 7 ـ 8‌، ص 240.
[6] . البرهان، ج 4، ص 101.
[7]. مجمع‌البيان، ج 7 ـ 8‌، ص 245.
[8]  .
[9] . مجمع‌البيان، ج 7 ـ 8‌، ص 247.
[10] . مجمع‌البيان، ج 7 ـ 8‌، ص 247.
[11]  .
[12] . مجمع البيان، ج 8‌ـ‌7، ص 248.
[13]. همان.
[14]. همان.
[15] . همان.