جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۳

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۱۳ -


ويژگى‌هاى خاندان نبوّت

سپس مى‌فرمايد در خاندانى كه چنان صفات را داشته باشند.
«رجالٌ لاتلهيهم تجرةٌ و لاَ بَيْعٌ عن ذكر اللّهِ‌...»(37)
مردانى يافت مى‌شوند كه داد و ستد دنيوى و سر و كار با ماديّات، آنان را از ياد خدا باز‌نمى‌دارد. به ياد خدا و آفريننده‌ى خويش مى‌باشند و هيچ‌گاه در ماديّات فرو‌نمى‌روند. «...‌و إقامِ الصّلوة‌...»(37)و نماز را در وقت خويش به پاى مى‌دارند. هرگاه اوقات نماز فرا رسد، تجارت را رها مى‌كنند و متوجّه نماز مى‌شوند و با اين عمل خويش بهترين و بالاترين سود تجارت معنوى را مى‌برند.
«...‌و ايتاء الزكوة‌...»
و حبّ مال و ثروت و دوستى زر و زيورِ دنيا باعث نمى‌شود كه آنان حقوق حقّه و صدقات واجبه‌ى خويش را نپردازند و از اِعمال اخلاص در طاعت الهى فروگذار باشند.
«...‌يخافون يومًا تتقلّبُ فيه القُلوب و الأبصرُ‌»(37)
و از عذاب روزى كه قوّه‌ى مفكّره و نيروى بينايى در تقلب و دگرگونى است، ترسناكند.
مقصود از قلوب، قوّه‌ى مفكّره است و ممكن است جمله‌ى:
«يخافون يومًا‌...»ناظر‌به دو حالت خوف و رجا باشد؛ چون فقط قوّه‌ى بينايى و قدرت فكرى در آن محيط وحشت‌زا فعّاليّت دارند، چشم مناظرى را مى‌بيند، و فكر هم بر اساس شاهَدات آن قضاوت مى‌كند و در نتيجه با رؤيت مناظر اميدبخش، انسان به خود نويد نجات مى‌دهد و با مشاهده‌ى منظره‌هاى ترسناك يأس‌آور مأيوس مى‌گردد و ممكن است كه اين جمله ناظر به برطرف شدن شك و ترديد باشد؛ زيرا افراد شاكّ و متلوّن الفكر كه نسبت به صحنه‌هاى قيامت به نظر ترديد و شكّ مى‌نگرند، با مشاهده‌ى آن صحنه‌هاى مخوف و واقعى، شكّ و ترديدشان برطرف مى‌شود و با يقين مواجه مى‌گردند و تغيير حالتى در آنان ايجاد مى‌شود و شايد اين تعبير اشاره به هر دو جهت باشد؛ يعنى هم حالت خوف و رجا در مردم است و هم پرده‌هاى شكّ و ترديد بر اثر ظهور حقايق در هم دريده مى‌شود و حقيقت وجود قيامت و عالم پس از مرگ نمودار مى‌شود و آن مردانِ با چنان اوصاف، از چنان روزى مى‌ترسند.
«لِيَجْزيهم اللّهُ أحسن ما عملوا و يزيدَهم من فَضْلِه‌...»(38)
اين افراد اين اعمال را انجام مى‌دهند براى اين كه انتظار دارند خداوند به آن‌ها در مقابل اعمالشان پاداش نيك عنايت كند و از راه تفضّل و كرم خويش زايد بر جزاى اعمالشان، نيكى عطا كند؛ آن هم نيكى و تفضّلى كه حسابى در آن نباشد؛ زيرا او مبدأ لايزال است كه
«و رحمتى وسعت كلّ شىء»[1].
* * *

وَ‌الَّذِينَ كَفَرُواْ أَعْمَــلُهُمْ كَسَرَابِم بِقِيعَة يَحْسَبُهُ الظَّمْـَانُ مَآءً حَتَّى إِذَا جَآءَهُو لَمْ يَجِدْهُ شَيْـًا وَ‌وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُو فَوَفَّـلـهُ حِسَابَهُو وَ‌اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ(39) أَوْ كَظُـلُمَـت فِى بَحْر لُّجِّىّ يَغْشَـلـهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِى مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِى سَحَابٌ ظُلُمَـتُم بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْض إِذَآ أَخْرَجَ يَدَهُو لَمْ يَكَدْ يَرَلـهَا وَ‌مَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُو نُورًا فَمَا لَهُو مِن‌نُّور(40)

ترجمه:

39. و آنان‌كه كافر شدند، كردارشان مانند سرابى است بر زمين هموار كه تشنه، آن را آب مى‌پندارد تا زمانى‌كه بدان جا رسد، در آن موضع چيزى نيابد و هر كافرى[عذابِ] خدا را نزد كردار خويش بيابد، پس خداى متعال جزاى كردار او را به تمام بدهد و خداوند، سريع‌الحساب است[و فوراً حساب بندگانش را رسيدگى مى‌كند.]
40. يا[كردار ايشان] مانند تاريكى‌هايى[متراكم و انبوه] است در درياى عميقى كه آن دريا را[دم به دم]موجى مى‌پوشاند از فراز آن موج، موجى ديگر و از بالاى آن ابرى است[كه انوار نجوم را مى‌پوشاند]اين تاريكى‌هايى است كه پاره‌اى از آن‌ها بر‌فراز پاره‌اى[متراكم شده]چون[كسى كه در آن افتاده]دست خويش را برون آرد، نزديك نيست كه آن را ببيند و هر كه را خدا روشنى برايش مقدّر نكرده، پس براى او نورى نيست.

تفسير:

اعمال كافران چون سراب و ظلمت است

از آن جا كه ذكر تمثيل بهترين وسيله جهت تقريب حقايق به ذهن مخاطبان است، خداى متعال پس از بيان وضع كسانى كه تجارت دنيوى از ذكر خدا و اجراى دستورهاى او بازشان نمى‌دارد، با ذكر مثال، حيرت و سرگردانى منافقان و ملحدان و نتيجه‌ى كار آنان‌را بيان مى‌فرمايد.
مثال نخست:
وَ الَّـذِينَ كَفَرُواْ أَعْمَــلُهُمْ كَسَـرَابِم بِقِيعَة يَحْسَبُهُ الظَّمْـَانُ مَآءً حَتَّى إِذَا جَآءَهُو لَمْ‌يَجِدْهُ شَيْـًا‌...»(39)
افرادى كه كافر شدند و با داشتن كفر ـ كه آتش فروزانى است و اعمال نيك را مى‌سوزاند‌ـ كارهايى انجام دادند، از آن كارها هر چند نيك باشد، نتيجه‌اى كه فريادرسى روز بيچارگى باشد، عايدشان نمى‌گردد. آن اعمال مانند دورنمايى از آب است، كه در واقع، آب نيست؛ بلكه اشتباه چشم و تابش شعاع آفتاب، هنگام گرماى روز، مُوجد آن است. در سرزمين خشك و گرمازا، شخص تشنه‌اى كه جگر پرحرارتش جوياى آب است، خيال مى‌كند آن دورنما آب است و به دنبال آن مى‌رود تا وجود تشنه‌ى خود را از عطش نجات دهد. راه را مى‌پيمايد تا خود را به آن موضع فريبنده برساند، امّا آن‌گاه كه به آن جا مى‌رسد، چيزى نمى‌يابد و زمين بدون آبى او را به خود جلب مى‌كند؛ همان‌گونه كه شخص تشنه از رؤيت سراب و گمان خود بهره‌اى نمى‌برد و تشنگى‌اش رفع نمى‌شود، شخص كافر هم بايد بداند كه اعمالش سر سوزنى به حالش مفيد نيست و در سراى آخرت «اخلاص» به فرياد مى‌رسد و آن هم كه در وجود او نيست.
«...وَ‌وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُو فَوَفَّـلـهُ حِسَابَهُو وَ‌اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ»(39)
شخص كافر و يا فرد تشنه كه مثالش به كافر برمى‌گردد، مقابل تمام ذخايرى كه خداوند به او ارزانى داشت در برابر عمر تلف كرده، تنها محصولى كه به‌طور كامل عايدش مى‌شود، مجازات الهى است؛ آن هم جزايى كه موافق با عمل باشد. عملى كه خير نباشد، پاداش آن هم خير نيست؛ همان‌گونه كه رفتن شخص تشنه، به سرزمين گرم و همراه با سراب، رافع تشنگى او نمى‌شود. فرد كافر هم از اعمالى كه انجام داده و خيال مى‌كرده خوب اعمالى است، نتيجه‌اى نخواهد برد.
خدا «سريع‌الحساب» است؛ يعنى حساب تمام بندگان را در عرض هم رسيدگى مى‌كند، همان‌گونه كه عموم را در عرض هم روزى مى‌دهد.
مثال دوم:
«أَوْ كَظُـلُمَـت فِى بَحْر لُّجِّىّ يَغْشَـلـهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِى مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِى سَحَابٌ ظُـلُمَـتُم بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْض‌...»(40)
يا اين‌كه اعمال افراد كافر مانند ظلمت‌هايى در درياى عميق و بى‌كران و متلاطمى است كه امواجى خروشان و طوفانى وحشت‌زا آن دريا را فراگرفته باشد و آن امواج را موج‌هايى ديگر احاطه كرده باشد و وراى آن امواج مُهيب، ابرهاى متراكمى باشد و ظلمت‌هاى گوناگون ـ مانند ظلمت شب، درياى طوفانى، وجود ابرهاى روى هم انباشته كه مانع رسيدن نور ستارگان شود ـ تماماً دست به دست هم داده، وحشت و حيرت را مى‌افزايند. شخص كافر در زندگى خود اين‌گونه است. زندگى او سراسر ظلمت و تيرگى است؛ ظلمت در عقيده، ظلمت در عمل، ظلمت در كلام، ظلمت در ورود و خروج[آغاز و پايان] اعمال او را احاطه كرده، راهش را هم كه از مبدأ فيّاض به اراده‌ى خود قطع كرده؛ نه راهبرى دارد كه او را به مقصد برساند؛ چرا خودش نخواسته و نه مى‌تواند خود را از اين ظلمات متعدّد نجات بخشد.
اين همه براى اين است كه راهى كه انبياى الهى جلوى پاى او گذاشتند طى نكرده و از حجّت‌ها و انوار تابناكى كه خداوند جهت راهنمايى مردمان قرار داده، استفاده نكرده است؛ از اين جهت راه نجات و رستگاريش مسدود است:
«...‌ وَ‌مَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُو نُورًا فَمَا لَهُو مِن نُّور»(40)
* * *
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُو مَن فِى السَّمَـوَ‌تِ وَ‌الاَْرْضِ وَ‌الطَّيْرُ صَـفَّـت كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُو وَ‌تَسْبِيحَهُو وَ‌اللَّهُ عَلِيمُم بِمَا يَفْعَلُونَ(41)وَ‌لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَـوَ‌تِ وَ‌الاَْرْضِ وَ‌إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ(42) أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِى سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُو ثُمَّ يَجْعَلُهُو رُكَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَــلِهِى وَ‌يُنَزِّلُ مِنَ السَّمَآءِ مِن جِبَال فِيهَا مِنم بَرَد فَيُصِيبُ بِهِى مَن يَشَآءُ وَ‌يَصْرِفُهُو عَن مَّن يَشَآءُ يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِى يَذْهَبُ بِالاَْبْصَـرِ(43) يُقَلِّبُ اللَّهُ الَّيْلَ وَ‌النَّهَارَ إِنَّ فِى ذَ‌لِكَ لَعِبْرَةً لاُِّوْلِى الاَْبْصَـرِ(44) وَ‌اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَآبَّة مِّن مَّآء فَمِنْهُم مَّن يَمْشِى عَلَى بَطْنِهِى وَ‌مِنْهُم مَّن يَمْشِى عَلَى رِجْلَيْنِ وَ‌مِنْهُم مَّن يَمْشِى عَلَى أَرْبَع يَخْلُقُ اللَّهُ مَا‌يَشَآءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْء قَدِيرٌ(45)

ترجمه:

41. آيا نديدى كه تسبيح‌كننده‌ى خداست هر كه در آسمان‌ها و زمين است و نيز مرغان، در آن حال كه بال گشاده باشند، تسبيح او گويند؟ بى‌گمان هر يك دعا و تنزيه خويش را دانسته‌اند و خداى‌متعال بدانچه مى‌كنند داناست.
42. پادشاهىِ آسمان‌ها و زمين از آنِ خداى متعال است و بازگشت همه به سوى اوست.
43. آيا نديده‌اى[‌=‌ندانسته‌اى] كه خدا ابر را مى‌راند، سپس ميان آن تأليف مى‌كند[‌=‌قطعات ابر را به يكديگر مى‌پيوندد] سپس آن را متراكم مى‌گرداند؟ و باران را مى‌بينى كه از شكاف‌هاى آن بيرون مى‌آيد و خداى متعال از[ ابر يعنى از قطعه‌هاى بزرگ آن، مانند]كوه‌ها[ابرهاى منجمد شده]كه در آسمان است تگرگ را مى‌فرستد، پس[ضررِ]آن تگرگ را به هر كه بخواهد مى‌رساند و[زيان]آن را از هر كه بخواهد برمى‌گرداند، نزديك است كه روشنى برق يا تگرگ، نور ديده‌ها را ببرد.
44. خداوند شب و روز را از پى يكديگر مى‌گرداند، بى‌شكّ در آنچه ذكر شد براى اهل‌بصيرت، عبرتى است.
45. و خدا هر جنبنده‌اى را از آب آفريده، پس بعضى از آن‌ها بر شكم خويش مى‌روند[مانند مار]و برخى ديگر از آن‌ها بر دو پاى مى‌روند[مانند انسان] و برخى از آن‌ها بر چهار دست‌و‌پا مى‌روند. خداوند هر چه را مشيّتش تعلّق گيرد، مى‌آفريند؛[زيرا] خدا بر همه چيز قدرت دارد.

تفسير:

عبادت مشترك اهل آسمان و زمين

آيات قبل با جمله‌ى:«...‌و من لم‌يجعل اللّه له نورًا فما له من نور»(40)خاتمه يافت. اكنون‌آيات و نشانه‌هايى را كه مايه‌ى نور و هدايت براى عارفان به خدا و صفاتش، قرار‌داده بيان مى‌فرمايد: ابتدا با جمله‌اى كه ظاهراً خطاب به نبىّ‌اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) است، ولى‌شامل تمام مكلّفان مى‌باشد، اطاعت صرف جميع مخلوقات را با اين جمله بيان‌مى‌كند:
«أَلَم‌تَرَ أَنّ اللّه يُسبّح له مَن فِى السّمـوت و الأرض‌...»(41)
آيا نمى‌دانى و توجّه ندارى كه جميع آنچه در آسمان‌ها و زمين است خدا را تسبيح‌مى‌گويند و او را فطرتاً از عيوب و نقايص منزّه و مبرّا مى‌دانند؟
لفظِ «مَنْ» موصول خاصّ و مختصّ ذوى‌العقول است؛ امّا در اين جا ـ از جنبه‌ى تغليب‌ـ بر غير ذوى‌العقول هم اطلاق مى‌شود؛ يعنى تمام موجودات، تسبيح‌گوى ذات بارى‌تعالى مى‌باشند؛ امّا تسبيح هر موجودى مخصوص به خود اوست و مناسب با وضع وجودى‌اش مى‌باشد: آنان كه در زمين‌اند هر يك راهى را كه نيروى قدرت به صورت تكوينى در نهاد آنان گذارده، مى‌پيمايند و سر سوزنى از آن تخلّف نمى‌كنند؛ كرم ابريشم به دور خود مى‌تند و نظم او مبيّن وجود ناظمى مدبّر است. زنبور عسل به وظيفه‌ى خويش آشناست و در خانه‌هاى مسدّسى شكل، فرآورده‌ى خود را تحويل بشر مى‌دهد و كيفيّت حياتى او دالّ بر آفريدگارى تواناست و‌... تنها انسان است كه تعارضى بين قواى حيوانى و عقلانى او پيدا مى‌شود و در مواردى از وظيفه‌ى خود شانه تهى مى‌كند و خوى استكبار و طغيان او را مى‌فريبد و حقايق را ناديده مى‌گيرد.
«...‌و الطّير صافّات‌...»(41)
مرغان هوا هم در حال پرواز و گشودن بال، مسبّح ذات خدايند و به مناسبت وضع خويش بيان كننده‌ى قدرت بى‌حدّ اويند.
«...‌كلّ قد عَلِم صلاتَه و تسبيحَه‌...»(41)
آيا فاعل در
«عَلِمَ»ذات بارى‌تعالى است يا موجودات؟ بين مفسّران اختلاف است:
پاره‌اى فاعل را
«اللّه»دانسته‌اند؛ بدان جهت كه علم او بر جميع موجودات احاطه‌دارد و تسبيح و نماز آنان را مى‌داند. اين دسته گويند: دليل ما اين است كه بسيارى از موجودات هستند كه مسبّح خدايند، امّا خود به تسبيح خويش توجّهى ندارند، پس اين خداست كه دانش عين ذاتش احاطه بر سراسر وجود دارد.
عدّه‌اى ديگر عقيده دارند: فاعل در
«عَلِمَ»موجودات‌اند؛ يعنى تمام موجودات به‌راهى كه دست تقدير براى‌شان مقدّر فرموده آشنايند و راه‌سپار طريقى‌اند كه بايد طى كنند، پس به وظيفه‌ى خود عالمند و اين وظيفه را بدون كوچك‌ترين تسامحى انجام مى‌دهند؛ مخصوصاً كه با جمله‌ى:
«...‌واللّهُ عليمٌ بما يفعلون»(41)
مستغنى هستيم از اين‌كه فاعل را
«اللّه»بدانيم؛ زيرا اين جمله خود، احاطه‌ى كلّى علم عين ذات بارى‌تعالى را به سراسر هستى و اعمال و افعال آن‌ها، بيان مى‌كند.

سلطان حقيقى

پس از بيان احاطه‌ى علمى خداوند، به استيلاى حضرت او اشاره مى‌كند:
«...‌و لِلّهِ ملك السّمـوت و الأرض‌...»(42)
مالكيّت و سلطنت واقعى مخصوص ذات بارى‌تعالى است و اختصاص به او دارد. تمام موجودات هستى، ضعيف صِرف و گدايان دربار اويند.
«...‌وَ إِلَى اللّهِ المصير»(42)
بازگشت همه چيز به سوى اوست. مسير كارها به ذات او منتهى است.
«إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إليه رجعون»[2]
دنباله‌ى اين بيان به يكى از آيات عظمت و قدرت بارى‌تعالى از نظر وضع آب‌هاى دنيا، اشاره مى‌فرمايد:
«أَلَم تَرَ أَنَّ اللّهَ يُزجى سحابًا‌...»(43)
آيا توجّه ندارى و آيا نمى‌دانى كه خداوند ابرها را سوق رقيقى مى‌دهد، به آن‌گونه كه بخواهد؟
«...‌ثُمَّ يُؤَلِّفُ بينه‌...»(43)
سپس بين آن قطعات پراكنده‌ى ابرها تأليف ايجاد مى‌كند و آنان را با قدرت خود يا يكى از نيروهاى مخلوق خويش به هم مى‌پيوندد تا به يك قطعه‌ى واحد مبدّل گردند:
«...‌ثُمّ يَجْعلُه رُكامًا‌...»(43)
سپس آنان را روى هم متراكم و انباشته مى‌كند.
«...‌فَتَرَى الوَدقَ يخرجُ مِن خِلالِه‌...»(43)
پس از اين‌كه توده‌هاى ابر به يكديگر پيوسته و متراكم شدند، به قدرت لايزال او باران ايجاد مى‌شود و از بين آن توده‌هاى انباشته‌ى ابر، باران به زمين فرومى‌ريزد.
«...‌و يُنزّل مِنَ السّماء من جِبال فيها مِنْ بَرَد‌...»(43)
از آسمان و از قسمت بالاى زمين و يا از ابرهاى انباشته شده در آسمان و يا از كوه‌هايى كه در آسمان است و آن كوه‌ها داراى تگرگ مى‌باشد، تگرگ به زمين فرومى‌فرستد.
«...‌فيُصيبُ به مَن يَشاء‌...»(43)
زيان و ضرر آن تگرگ به هر كه اراده‌ى خدا تعلّق بگيرد، مى‌رسد.
«...‌و يَصرفه عَمّن يَشاء‌...»(43)
و از هر كه بخواهد زيان آن تگرگ را باز مى‌دارد.
«...‌يَكادُ سَنابَرْقه يَذهب بالأَبصر‌»(43)
لمعان و درخشش برقى كه از خلال ابرهاى آسمان جهش مى‌كند، نزديك است كه چشم‌ها را بربايد و خيره كند.
قرآن مجيد در حدود هزار و چهار صد سال پيش در محيطى كه از دانش و تمدّن خبرى نبود، در خطّه‌اى آتش‌زا و در بين مردمى كه پيش از اسلام آدم‌كشى و فرزند را زنده‌به‌گور‌كردن افتخارى مى‌دانستند، بياناتى و حقايقى را اظهار نموده كه آن زمان كه هيچ، قرن‌ها بعد از آن هم دانشمندان نتوانستند آن حقايق را درك كنند. پيشرفت دامنه‌ى علوم و افزايش بينش بشرى، هر روز پرده‌اى از روى مجهولات برداشت و در نتيجه، حقّانيت كلام الهى روشن و بر اهميتش افزوده شد و پس از اين هم افزوده خواهد شد.
اين كره‌ى زمين داراى ابعاد طول و عرض، نخست جزو مواد مذابّه‌اى بود و پس از سرد شدن و برودتش قشرى در آن ايجاد شد و سپس آب و خشكى پديدار گرديد و اكنون يك پنجم آن خشكى و چهار پنجم آن آب است.
عواملى در آب‌هاى گيتى مؤثّر است؛ از جمله‌ى آن عوامل تابش خورشيد است كه نسبت به محيط‌هاى گوناگون متفاوت است و به لحاظ درجه‌ى حرارتى كه دارد مسبّب تبخير آب درياها مى‌شود و آن آب‌ها به شكل بخار درآمده، راه بالا را پيش مى‌گيرد تا به‌مكانى برسد كه اشباع شود و صورت ابرى به خود گيرد و نسبت به ميزان برودت جوّ به‌صورت قطرات باران يا دانه‌هاى برف و تگرگ، آن هم به اشكال هندسى حساب شده به زمين برگردد! و اين سير هميشه ادامه دارد و وقفه‌اى در آن ملاحظه نمى‌شود.
اين حقيقتِ تشكيل ابر و باران و برف و تگرگ را علم امروز ثابت كرده است؛ امّا قرآن مجيد چهارده قرن قبل پرده از روى آن برداشت.
در آيه‌ى شريفه‌ى مورد بحث مى‌فرمايد:
«...‌و يُنزّل مِنَ السّماء من جِبال فيها مِنْ بَرَد‌...»(43)
مقصود از كوه‌ها چيست؟
نخست: شايد مقصود، ابرهاى زياد و سنگين باشد كه به مرحله‌ى برودت جوّى رسيده و بر اثر ضغط و فشار، توده‌هايى روى هم انباشته و مانند كوه، تشكيل مى‌شود و از آن تگرگ و برف فرو مى‌ريزد.
دوم: طنطاوى مصرى از قول يكى از دانشمندان آلمانى بيان مى‌كند كه در بالاى زمين آن قسمتى كه برودتش زيادتر است، كوه‌هايى از برف ايجاد مى‌شود و حالت انجماد به خود مى‌گيرد و اراده‌ى خدا باعث نزول تگرگ از آن كوه‌هاى برفىِ منجمد مى‌شود.

نكته

در آيه‌ى شريفه‌ى:
«...‌فَتَرَى الوَدقَ يخرجُ مِن خِللِه‌...»(43)
جمله‌اى است كه مبيّن قدرت بصرى وجود نبىّ‌اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) است. مى‌فرمايد: مى‌بينى كه باران‌ها از روزنه‌هايى كه در ابرهاست خارج مى‌شود.
پس از آن به آيتى از آيات خداشناسى كه اختلاف شب و روز و رفت و برگشت آن‌ها و كاهش يكى و افزايش ديگرى اشاره مى‌كند، به بيانِ:
«يقلّبُ اللّهُ الّيلَ و النّهارَ إِنَّ فِى ذلك لَعِبرَةً لأُولى الأبصرِ»(44)
دگرگون‌سازنده‌ى شب و روز، آورنده‌ى روشنى به جاى تاريكى، قدرت بارى‌تعالى است و در همين عمل، عبرت و موعظت و دلالتى است؛ امّا نه براى همه بلكه براى آنان‌كه نيروى بصيرت خود را از دست نداده و عقل خويش را منكوبِ هواهاى نفسانى ننموده باشند. براى افرادى مايه‌ى عبرت و نشانه‌اى جهت افزايش معرفت به خداست كه عقل و بصيرت داشته باشند و از اثر پى به مؤثّر ببرند.
«واللّهُ خَلَقَ كُلّ دابّة مِن ماء‌...»(45)
پديدآورنده‌ى موجودات، خداست و اصل و منشأ تمام جنبندگان، «آب» است. به‌دلالتِ «و جَعَلْنا مِنَ الماءِ كُلّ شىء حَىّ»[3]كه مى‌فرمايد: ايجاد هر موجود زنده را از آب قرار داديم. آيا مقصود از آب در آيه‌ى شريفه، نطفه است و يا آب؟ بين مفسّران اختلاف‌است؛ ولى حقيقت اين است كه تمام جنبندگان به قدرت بى‌حدّ خدايى، از آب پديد‌آمده‌اند.

پى‏نوشتها:‌


[1] . «و رحمت من همه چيز را دربرگرفته است.» (اعراف‌/‌156)
[2] . «ما از آنِ خداييم و به سوى او باز مى‌گرديم.» (بقره‌/‌156)
[3] . انبياء‌/‌30.