جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۲

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۲۰ -


عاقبت تكذيب پيامبران

«...‌فَأَمْلَيْتُ لِلْكَـفِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ»(44)
رحمت خداوند باعث مي‌شود كه در فرو فرستادن عذاب، شتابي نشود. اين دسته از معاندان را مهلت مي‌دهد، امّا مهلت دادن، تابع مصلحت است؛ سپس عذاب فرايشان مي‌گيرد. نزول عذاب هم تابع مصلحت است؛ امّا هرگاه فرمان الهي آمد، راهِ فرار و گريز، مسدود است.
سپس كيفيّت نزول عذاب را به صورت‌هاي مختلف بيان مي‌فرمايد:
«فَكَأَيِّن مِن قَرْيَة أَهْلَكْنَـهَا وَ هِي ظَالِمَةٌ فَهِي خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا وَ بِئْر مُّعَطَّلَة وَ قَصْر مَّشِيد»(45)
چه بسا از اهل آبادي‌ها و شهرهايي كه آنان را ـ نسبت به ستمي كه بر خود روا داشتند و راه ناصالح در پيش گرفتند ـ هلاك و نابود ساختيم و بعضي را به فروريختن سقف خانه‌ها بر آنان هلاك كرديم: «كَأَنْ لَم‌تَغْنَ بالأمسِ» [1] و چاه‌هايي را كه براي استفاده‌ي خود در‌واحات[2] ايجاد نموده بودند، معطّل و بدون استفاده ماند و برخي هم با نافرماني از اوامر خداوند، هلاك و نابود شدند و قصرهاي استوار و كاخ‌هاي رفيع آنان، بدون صاحب و ساكن گشت.
درباره‌ي عبارت: «بِئْر مُّعَطَّلَة وَ قَصْر مَّشِيد» بيان كرده‌اند كه شامل قوم حضرت صالح مي‌شود كه از قوم او چهارهزار نفر به او ايمان آوردند و مكذّبان، بر اثر عمل خود به عذاب مبتلا و نابود شدند. آن حضرت با ايمان‌آورندگان از شامات به حضرموت آمدند و در آن‌جا سكني گزيدند. پس ازمدتي كه حضرت صالح در بين آنان بود، روش توحيد را در بين آنان گسترش داد تا اجل او فرا رسيد و رحلت فرمود. پس از گذشت زماني، امير و وزير بت‌پرستي بر آنان حاكم شد و آنان را به روش بدفرجام شرك عادت داد. پيامبري به نام «حنظله» به سوي آنان مبعوث شد؛ او را در بازار كُشتند و با اين عمل، موجبات هلاكت خود را فراهم ساختند. عذاب الهي فرارسيد و از ميان رفتند و آثار آنان از ميان رفت. چاه‌ها معطّل گشت و قصورِ رفيع بنيان آنان بدون صاحب ماند![3]
«أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَتَعْمَي الأَبْصَـرُ وَ لَـكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ»(46)
دنيا محل تجربه آموختن و مكتب اندرز گرفتن از پيشينيان است. قرآن مجيد اين موضوع تجربه‌گيري از سرگذشت اسلاف را به انحاي مختلف و به مناسبت‌هاي گوناگون متذكّر مي‌شود. در اين‌جا هم كه صحبت از بدفرجامي نابكاران و مكذبان و هلاكت آنان بر اثر نتيجه‌ي بد عملشان بود، مكلفان را به سير در زمين و تجربه‌آموزي فرمان مي‌دهد تا نيروي فكري آنان قوّت گيرد و عقل و دركي به‌دست آورند؛ امّا آنان كه اين همه آيات روشن را مي‌بينند و باز هم به سوي حقّ گرايشي پيدا نمي‌كنند، ـ‌گرچه ظاهراً كور نيستند ـ چشمِ دل آنان ـ كه تفكّر و تعقّل است ـ كور و نابيناست.
*  *  *
وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَ لَن‌يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَة مِمَّا تَعُدُّونَ(47) وَ كَأَيِّن مِن قَرْيَة أَمْلَيْتُ لَهَا وَ هِي ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَ إِلَي الْمَصِيرُ(48) قُلْ يَـأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ(49)فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُوا الصَّـلِحَـتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ(50)وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي ءَايَـتِنَا مُعَـجِزِينَ أُولـئِكَ أَصْحَـبُ الْجَحِيمِ(51)

ترجمه:

47. عذاب را به شتاب از تو مي‌خواهند و خدا هرگز وعده‌ي خويش را خلاف نخواهد كرد و البتّه روزي [از روزهاي قيامت] نزد پروردگار تو برابر هزار سال است از آنچه مي‌شمريد.
48. و بسا قريه‌ها كه اهل آن را مهلت دادم، در آن حال كه ستمكار بودند و سپس آنان را گرفتم و بازگشت همه به‌سوي [جزا و پاداش] من است.
49. [اي رسول،] بگو: اي مردم، همانا من براي شما بيم‌دهنده‌ي آشكاري هستم.
50‌. پس آنان كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام دادند، بهره‌ي ايشان آمرزش و روزي نيكويي است.
51‌. و آنان كه در [ابطال] آيات ما شتافتند در آن حال كه [با خود گفتند:] عاجزكنندگان [ما]هستند، اين گروه، ملازمان دوزخ‌اند.

تفسير:

كافران و درخواست عذاب

عادت افراد مشرك و كافر، اين بود كه در برابر ايمان نياوردنشان ـ كه مرعوب به نزول عذاب مي‌شدند ـ مي‌گفتند: چرا عذابي كه پيامبر مي‌گويد، نازل نمي‌شود. آيه‌ي «سألَ سَائلٌ بِعَذَاب وَاقع» مبيّن اين گفتار است. در اين‌جا به تَبَع اين خوي ناپسند كه از روي نفهمي طلب نزول عذاب مي‌كردند، مي‌فرمايد:
«وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَ لَن‌يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَة مِمَّا‌تَعُدُّونَ»(47)
اين افراد بي‌خبر از حقيقت كه نزول عذاب را همراه با شتاب، خواهان مي‌شوند بايد مطمئنّ باشند عذابي كه خودشان مقدّمات نزولش را فراهم نموده‌اند، نازل خواهد شد و هيچ‌گونه خُلْفي در آن نيست. اين وعده از طرف خدا داده شده است و وعده‌ي الهي عملي خواهد شد و بايد بدانند كه يك روزِ ايّام ربوبي به مقدار هزار سال است.
جمله‌ي «...‌وَ إِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَة مِمَّا تَعُدُّونَ‌...»(47)
احتمال دو معنا دارد:
1. سختي و شدّت نزول عذابِ يك روز بر افكار كافر، به اندازه‌ي هزار سال نمود مي‌كند. شخص كافر در عذاب الهي غرق مي‌شود به‌گونه‌اي كه گذشت دقايق و ساعات براي او خيلي سخت و پرمشقّت جلوه مي‌كند.[5]
به تجربه ثابت شده است كه ساعات و ايّامي را كه انسان در مسرّت و شادي سپري‌مي‌كند، خيلي زود مي‌گذرد؛ امّا دقايق روزهاي آميخته به محنت، خيلي دير و با‌تأنّي سپري مي‌شود.
دشمنان خدا چون موقع نزول عذاب، غرق در محنت و اندوه و گرفتاري لايتصّور مي‌شوند، يك روز عذاب آنان به اندازه‌ي هزار سال جلوه مي‌كند.
2. عظمت و بزرگي آن عذاب به قدري است كه عذاب يك روزش به اندازه‌ي عذاب هزار سال دنياست.[6]
در تفسير اين آيه‌ي شريفه از امام صادق(عليه السلام) روايت شده است:
«اِذا أَرادَ أَحَدُكُمْ أَنْ لايَسْأَلَ اللهَ شيئاً إلاّ فلييْأس مِنَ النّاس كُلِّهم لايكونُ لهُ رَجاءٌ إلاّ مِنْ عِندِالله عزَّوجلَّ فإذا عُلِمَ ذلكَ مِن قلبِه لايَسْألُ الله شيئاً إلاّ أعْطاهُ. أَلا فَحاسِبوُا أنْفُسَكُم قَبْلَ أَنْ تُحاسَبوُا فإنَّ فِي القِيامةِ خَمسينَ مَوقِفاً كُلّ موقف[مثل] ألفِ سنة ممّا تَعدُّونَ ثُمَّ تَلا هـذِهِ الآيةَ (و إنَّ يوماً عند رَبّكَ كَأَلْفِ سنة ممّا تعدُّونَ)؛[7] هرگاه يكي از شما خواهان اين است كه هرچه را از خدا مي‌خواهد، به او عطا فرمايد و حاجتش را برآورد، بايد واقعاً اميد خود را از تمام مردم قطع كند و فقط به خداي عزّوجلّ اميدوار باشد و مسبّب الاسباب را در نظر بگيرد. هرگاه اين موضوع از قلب او معلوم و مشخص گردد، هيچ چيز از خدا طلب نمي‌كند، جز اين‌كه نيازش را برمي‌آورد و به او آنچه را بخواهد عنايت مي‌كند. آگاه باشيد! حسابگر خود باشيد، پيش از اين كه به حساب شما رسيدگي كنند؛ زيرا در روز قيامت پنجاه بازداشتگاه است كه مدّت هر موقف و بازداشتي هزار سال از سال‌هايي است كه شماره مي‌كنيد.» سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «...‌و‌إِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَة مِمَّا‌تَعُدُّونَ»
خداوند متعال در آيه‌ي بعد مي‌فرمايد:
«وَ كَأَيِّن مِن قَرْيَة أَمْلَيْتُ لَهَا وَ هِي ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَ إِلَي الْمَصِيرُ»(48)
دنباله‌ي آيه‌اي كه مبيّن درخواست كافران بود، آنان را متوجّه موضوعي مي‌كند و آن اين‌كه مهلت آنان از طرف خداست؛ زيرا اهل آبادي‌هايي را كه پيش از آنان ـ در حالي‌كه نافرمان به حقّ و ظالم بودند ـ مهلت داد، ولي اين مهلت، دافع عذاب سخت از آنان نشد و به مؤاخذه‌ي خداوند گرفتار شدند و بازگشت آنان به سوي قادرِ جبّاري است كه خواه‌ناخواه به آن مصير روانه مي‌شوند.
به مناسبت موضوع، وظيفه‌ي پيامبر را بيان مي‌فرمايد كه به مردم ابلاغ نمايد و بگويد:
«قل يَـأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ»(49)
خطاب، عام است و شامل عموم مردم مي‌شود؛ با ادات حصر نيز همراه است. پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) مأمور است كه مردم را از راه ناصحيح بترساند و محرّمات و راه دوري جستن از آن را به مردم گوشزد كند و از طرق بدفرجام، انذار فرمايد و در عوض به اعمال صحيح و افعال شايسته ترغيب فرمايد و به پاداش نيك آن اعمال، بشارت دهد و اين پيام را به مردم برساند كه:

جزاء و پاداش الهي

«فَالَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـلِحَـتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيم»(50)
افرادي كه ايمان آوردند و همراه با ايمانشان عمل صالح و مرضي خداوند را به‌جاي آوردند و رضاي او را بر هر چيز ترجيح دادند و كار خود را آميخته به ريا و سُمعه ننمودند، از آمرزش و رزق كريم ـ كه زندگي مرفّه توأم با سعادت در سراي آخرت باشد ـ برخوردار و متمتّع خواهند بود و در مقابل، افرادي كه زير بار حقيقت نرفتند، جايگاهي جز آتش دوزخ نخواهند داشت:
«وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي ءَايَـتِنَا مُعَـجِزِينَ أُولـئِكَ أَصْحَـبُ الْجَحِيم»(51)
آنان كه اخلال و سعايت را شيوه‌ي خود قرار مي‌دهند و جلوگير ايمان آوردن مردم هستند، همدمان آتشِ سوزان و سعيرِ فروزان خواهند بود.
*  *  *
وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُول وَ لاَ نَبِي إِلاَّ إِذَا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطَـنُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَـنُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ ءَايَـتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(52)لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَـنُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّـلِمِينَ لَفِي شِقَاق بَعِيد(53) وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ ءَامَنُوا إِلَي صِرط مُسْتَقِيم(54) وَ لاَيَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَة مِنْهُ حَتَّي تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابُ يَوْم عَقِيم(55)الْمُلْكُ يَوْمَئِذ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـلِحَـتِ فِي جَنَّـتِ النَّعِيمِ(56) وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِـَايَـتِنَا فَأَُولـئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ(57)

ترجمه:

52‌. و پيش از فرستادن تو هيچ رسولي و هيچ نبي‌اي را نفرستاديم، مگر آن‌كه هرگاه آيات خداي را مي‌خوانْد شيطان شبهه‌اي را القا مي‌كرد [تا مردم به وسيله‌ي آن با پيغمبر مجادله كنند] پس خداوند آنچه را كه شيطان القا كرده بود، باطل مي‌كند و آيات خويش را استوار مي‌سازد و خدا داناي درست كردار است.
53‌. [ما شيطان را تمكين داديم] تا خدا آن چيزي را كه شيطان القا مي‌كند براي آنان كه در دل‌هايشان بيماري [نفاق] است و براي آنان كه دل‌هايشان سنگين است، وسيله‌ي آزمايشي قرار دهد و البتّه ستمگران در عنادي دور از حقّ و حقيقت‌اند.
54‌. و تا آنان كه دانش [به خدا و توحيد] پيدا كرده‌اند، بدانند كه قرآن از جانب پروردگارت مي‌باشد و حقّ است؛ پس به آن ايمان بياورند تا دل‌هاي آنان بر آن نرم شود؛ بي‌گمان، خداوند افرادي را كه ايمان آورده‌اند به راه راست راهنماست.
55‌. افرادي كه كافر شدند پيوسته در شكّي از قرآن مي‌باشند [و اين ترديد آنان را رها نمي‌كند]تا مرگ يا رستاخيز به‌طور ناگهاني آنان را فرا رسد يا شكنجه‌ي روزي كه بعد از آن روزي نخواهد بود سويشان بيايد.
56‌. در آن روز، فرمانروايي مخصوص پروردگار است. ميان آنان داوري مي‌كند. در نتيجه آنان كه ايمان آوردند و كارهاي صالح انجام دادند در بوستاني پر نعمت مي‌باشند.
57‌. و آنان كه كفر ورزيدند و آيات ما را دروغ شمردند، براي آنان عذابي خواركننده خواهد بود.

تفسير:

استعدادهايي را كه مشيّت و اراده‌ي خداوند در نهاد افراد بشر، جهت رستگاري آنان به وديعت نهاده است، عموماً به يك نحو استفاده نمي‌كنند. پاره‌اي به وسيله‌ي آن نيروها سعادتمند مي‌شوند و دسته‌هايي هم خود را به هلاكت مي‌كشانند. هميشه مقابل حقيقت‌خواهان دسته‌اي به نام معاند، صفوفي تشكيل مي‌داده‌اند و جنگ بين حقّ و باطل از دير زمان تاكنون برقرار بوده و پس از اين هم اين درگيري خواهد بود؛ امّا در اين گير و دار نتيجه‌ي نيك، نصيب حقّ و حقيقت و پيروزي واقعي بهره‌ي حقيقت‌خواهان است.
در آيه‌ي شريفه‌ي مورد بحث، خداوند پيامبرش را متوجه موضوعي مي‌كند و آن اين‌كه مي‌فرمايد:
«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِك مِن رَسُول و لاَ نَبي إلاَّ إذَا تَمنّي ألقَي الشّيطَـن في أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَـنُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ ءَايَـتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»(52)
ما پيش از تو هيچ نبي و رسولي را نفرستاديم، مگر اين‌كه هرگاه آيات حقّ را تلاوت مي‌كرد، شيطان در تلاوت او گفتاري را القا مي‌نمود. خداوند القاي شيطان را نابود مي‌سازد و آياتش را استوار مي‌سازد و او عليم و حكيم است.

تفاوت نبي و رسول

در آيه‌ي شريفه به دو مفهوم «نبي» و «رسول» اشاره شده است. به نظر پاره‌اي از مفسّران بين اين دو لفظ فرق است و در تأويل گفتار خود بيان داشته‌اند:
نبي شريعت خاصّي ندارد و به او الهام مي‌شود و فرشته را در خواب مي‌بيند؛ مانند انبياي بني‌اسرائيل كه مروّج مذهب حضرت موسي بودند.
رسول، شريعت دارد و مَلَك بر او نازل مي‌شود و وحي الهي را از فرشته‌ي وحي دريافت مي‌دارد.[8] با اين بيان، بين رسول و نبي، عموم و خصوص مطلق است؛ يعني هر رسولي نبي است؛ امّا هر نبي‌اي رسول نيست.
امّا حقيقت اين است كه بين اين دو لفظ، بعضي مواقع اختلافي نيست؛ زيرا درباره‌ي رسول‌اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) در قرآن مجيد هم رسول و هم نبي، آمده است.
در آيه‌ي شريفه، موضوعي ذكر شده كه مأخوذ به ظاهر نيست و درباره‌ي شأن نزولش بين شيعه و سنّي اختلاف است:

افسانه‌ي غرانيق

اعتقاد اهل‌تسنّن بر اين است كه پيامبر در مسجد مشغول تلاوت سوره‌ي والنّجم بود، وقتي آن سوره‌ي مباركه را تلاوت مي‌فرمود به آيه‌ي «و مَنَوة الثَّالِثَةَ الأُخْري» كه رسيد، شيطان به زبان پيامبر جمله‌ي «تِلكَ الغرانيقُ العُلي مِنها الشّفاعة تُرتجي؛ اين‌ها چيزهاي قشنگي هستند كه اميد شفاعت از آنان مي‌رود.» جاري كرد و پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) هم بدون توجه ـ كه اين جمله القاي شيطان است ـ قرائت كرد و مشركان از اين امر شادمان شدند؛ در پايان سوره، پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)سجده كرد؛ مسلمانان هم سجده كردند و مشركان هم از مسرّت استماع آن جمله به سجده افتادند؛ حتي «وليدبن‌مغيره»[10] و «سعيدبن‌عاص»[11] هم كه پير بودند و نمي‌توانستند به سجده بيفتند، ريگي برداشتند و به پيشاني گذاردند.
امّا اهل‌تشيّع اين گفتار را كفر محض مي‌دانند. حتّي «امام فخررازي» كه امام‌المشكّكين نام دارد، اين بيان را مردود دانسته است.[12] شيعه عقيده دارند آن‌گاه كه نبي‌محترم مشغول تلاوت سوره‌ي نجم بود، به قسمت «و مَنَوة الثَّالِثَةَ الأُخْري»كه رسيد، مشركان بنا به عادت خود همهمه و غوغا كردند و جمله‌ي «تِلكَ الغرانيقُ العُلي‌...» را بيان‌كردند و در بين گفتار پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) القا نمودند. افرادي كه دور از آن مكان بودند، آن‌گفتار را به حساب كلام پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)آوردند و شاد شدند و پس از اتمام سوره به‌سجده‌افتادند؛[13] زيرا «تمنّي» در پاره‌اي از استعمال‌هاي زبان عرب به معناي «قرائت» ذكر شده است. با اين تأويل، مقصود از «شيطان»، شيطان اِنسي است كه در اَثناي قرائت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)القاي باطل نموده است. دليل بر صحت اين قول، اين آيه است كه خداوند از وضع سلوك مشركان با پيامبر مي‌فرمايد كه به يكديگر مي‌گفتند:
«لاَتَسْمَعُوا لِهـذَا الْقُرْءَان وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ»[14]
پاره‌اي از مفسّران احتمالي ديگر داده‌اند و آن اين‌كه «تمنّي» به معناي فكر و خيال است و هر وقت كه نزول وحي دير مي‌شد، پيامبر نگران مي‌شد و شيطان وسوسه‌اش مي‌نمود كه شايد وحي قطع شده باشد و اگر چنين شده باشد او چه كار كند؟ خداوند اين افكار را با انزال وحي نسخ مي‌فرمود.
بعضي ديگر گفته‌اند: جمله‌ي «تِلكَ الغرانيقُ العُلي»را پيغمبر از مشركان زياد شنيده‌بود؛ در آن موقع كه سوره‌ي «والنّجم» را تلاوت مي‌كرد، به نظرش خطور كرد و شيطان خواست كه پيامبر آن را در رديف آيات بخواند، خدا او را ملهم فرمود و قرائت‌نكرد.[15]
از احتمالات ديگر اين است كه پيغمبر فكر كرده باشد كه چه مي‌شد اگر مسلمانان هم مثل اين مردم، داراي تجمّل و مكنت دنيا بودند و اين‌طور به چشم مردم دنيا ضعيف و ذليل نبودند. خدا او را ملهم كرد كه باقي بودن مسلمين بر اين وضع در برابر نعيم آخرت كه براي‌شان ذخيره شده بهتر است؛ زيرا مكنت كفّار فاني است و نعيم آخرت باقي و هميشگي است.
امّا آياتي كه بر بطلان قول عامّه وجود دارد، جهت تذكّر و تنبّه بيان مي‌شود تا ساحت مقدّس آن حضرت از گفته‌هاي بي‌مورد آنان مبرّا شود:
«وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأَقَاوِيلِ * لاََخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَـمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ»[16]
اگر اين پيامبر بعضي از گفته‌هايي را كه به او وحي نشده، به ما نسبت دهد و نزد مردم به‌عنوان وحي تلقّي كند، قدرتش را مي‌گيريم و رگ گردنش را قطع مي‌كنيم.
«قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَآي نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَي إِلَي» [17]
اي پيامبر، به مردم بگو: براي من اين قدرت و توانايي نيست كه قرآن و وحي الهي را از نزد خود و به خواهش خود دگرگون سازم؛ من پيروي مي‌كنم آنچه را بر من وحي شده. من فقط پيرو وحي‌اي هستم كه به من مي‌رسد.
«وَ إِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِي عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَ إِذًا لاَتَّخَذُوكَ خَلِيلاً» [18]
هرچند نزديك بود كه تو را از آنچه ما به تو وحي كرديم بفريبند تا بر ما غير آن را به دروغ نسبت دهي تا در آن وقت تو را دوست بگيرند.
«وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَـكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْـًا قَلِيلاً» [19]
اگر نه اين بود كه ما تو را ثابت و استوار نموده‌ايم، نزديك بود كه به آنان دلبستگي اندكي پيدا كني. اگر حفظ و تثبيت ما نبود به آنان متمايل مي‌شدي!
اين آيات و آيات شريفه‌ي ديگر، دليل بارزي بر ردّ نسبت ناروايي است كه اهل‌سنّت به پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) روا داشته‌اند.
آيه‌ي بعد كه به مناسبت همين آيه بيان شده، احتمال دوم را تقويت مي‌كند كه شيطانِ القاكننده از همان جنس شياطين انسي باشد و آن جمله هرگز در حين تلاوتِ سوره بر زبان پيامبراكرم جاري نشده است؛ زيرا مي‌فرمايد:
«لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَـنُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّـلِمِينَ لَفِي‌شِقَاق بَعِيد» (53)
اين آيه، قول افرادي را كه «تمنّي» را به معناي فكر و خيال دانسته‌اند و يا گفته‌اند: پيامبر از تأخير وحي وحشت داشته، نقض مي‌كند؛ زيرا فكر دروني پيامبر، باعث فتنه‌ي افراد منافق و بيمار واقعي ـ و گروهي كه دل‌هايشان در مقابل پذيرش حقيقت، سخت و شديد است ـ نمي‌شود و بايد يك امر خارجي باشد كه در مؤمنان هيچ‌گونه تأثير سوئي نداشته‌باشد و در مشركان و منافقان تأثير بگذارد.
شياطين جن يا انس، براي فريبِ و اِضلال مردم، القائات و شبهاتي ايجاد مي‌كردند، امّا خدا آن القائات را رفع و نسخ مي‌فرمود و آيات خود را تحكيم مي‌كرد و اين از آن جهت است كه خدا حكيم است و كارهايش براساس حكمت، استوار شده است.
اين شبهات شيطاني وسيله‌ي امتحان براي افرادي است كه دلشان مريض است و در عقايدشان تزلزل و دودلي وجود دارد و دل‌هاي آنان سنگ و سخت است كه گفته‌هاي حقيقت‌آميز و سعادت‌بخش در آنان مؤثّر واقع نمي‌شود. بايد دانست كه اهل ستم و آنان كه بر اثر نافرماني امر خداوند به خود ظلم كردند، با اين عملِ خود، خويشتن را از هدايت دور ساخته‌اند.

پى‏نوشتها:‌


[1]‌. «گويى ديروز هيچ نبوده است.» (يونس/24)
[2]‌. آبادى‌هاى كوچك در صحرا؛ قطعه زمين‌هاى داراى آب و علف در بيابان.
[3]‌. مجمع‌البيان، ج‌7 ـ 8‌، ص‌141.
[4]‌. «پرسنده‌اى عذابى را كه بودنى [و واقع‌شدنى] است درخواست نمود.» (معارج/1)
[5]‌. ر.ك: مجمع‌البيان، ج‌7 ـ 8‌، ص‌142.
[6]‌. ر.ك: مجمع‌البيان، ج‌7 ـ 8‌، ص‌142.
[7]‌. البرهان، ج‌3، ص‌896‌.
[8]‌. ر.ك: البرهان، ج‌3، ص‌900 و 903 / ر.ك: تفسير نورالثقلين، ج‌3، ص‌515‌.
[9]‌. «و ديگر، منات را كه سومين آن‌هاست.» (نجم/20)
[10]‌. جامع‌البيان، طبرى، ج‌10، ص‌245.
[11]‌. همان، ص‌247 / اللباب، ج‌14، ص‌116.
[12]‌. التفسير الكبير، امام فخرالدين الرازى، ج‌23 ـ 24، ص‌46.
[13]‌. مجمع‌البيان، ج 7 ـ 8، ص 144 / تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 517.
[14]‌. «به اين قرآن گوش فرا مدهيد و [هنگام قرائت آن]سخن ياوه در آن افكنيد تا شايد پيروز شويد.» (فصلت/26)
[15]‌. مجمع‌البيان، ج‌7 ـ 8‌، ص‌145.
[16]‌. الحاقه/ 44 ـ 46.
[17]‌. يونس/ 15.
[18]‌. اسراء/ 73.
[19]‌. اسراء/74.