جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۱

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۲۵ -


عكس‌العمل در برابر حقّ

وضع اقبال مردم به سوى حقّ و عدم اقبالشان به حقيقت مختلف است؛ چنان‌كه:

دسته‌اى از مردم دوستدار هدايت‌اند. ابزار ارشاد و هدايت را در اختيار آن‌ها مى‌گذارد و آنان با استفاده‌ى از آن وسايل، هدايت مى‌شوند.

دسته‌اى ديگر از نظر هدايت و عدم هدايت بالسّويه‌اند؛ يعنى نه واقعاً طالب گمراهى‌اند و نه واقعاً طالب هدايت كه ممكن است ارشاد الهى شامل اين دسته از مردم هم بشود و هدايت شوند.

دسته‌ى سوم آن‌هايى‌اند كه منحرف و معاندند و آنچه در قاموس زندگى آنان راهى ندارد، دين است و در حقيقت، براى همه چيز جز دين، اهميّت قائلند. مقابل دعوت مردان حقّ تمسخر نشان مى‌دهند و وسايل هدايت را به بى‌اعتنايى مى‌نگرند. آن‌هايى هستند كه: «لَهُمْ قُلوب لايَفْقَهون بهَا» دل دارند و تفكرى درباره‌ى آفرينش در آن راه‌نمى‌يابد؛«وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ بِهَا»  چشم دارند ولى آثار خدايى را با آن نمى‌نگرند؛«وَ‌لَهُمْ ءَاذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا» گوش دارند ولى نواى ملكوتى در آن طنين‌افكن نمى‌شود؛ «أُولـئِكَ كَالأَنْعَـمِ» [1] اين افراد چون حيوانات‌اند. وقتى وضع اين مردم به اين مرحله منتهى‌شد، به حال خود واگذار مى‌شوند و همان واگذارى به حال خودشان كافى است كه شيطان به سراغشان برود و وسوسه شوند و به عذاب الهى مبتلا گردند. سپس پيامبرش را تسليتى مى‌دهد و مى‌فرمايد:

«فَلاَتَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا» (84)

نسبت به اين‌كه اين دسته از افراد گمراه و معاند، ايمان نمى‌آورند و راه شرك و عناد مى‌پيمايند، به نابودى آنان عجله مكن. ما نسبت به ماندن آن‌ها در دنيا و اتمام‌حجّت از هر جهت بر آنان حسابى معّين كرده‌ايم كه با پر شدن پيمانه، مهلت آنان به سر مى‌آيد و روز قيامت كه فرا رسد:

«يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمـنِ وَفْدًا» (85)

ما افراد پرهيزگار را به سوى رحمت خداوند به صورت «وفد» (گروهى محترم) محشور مى‌گردانيم.

ولى در برابر، افراد معاند، ستم‌كار و گنهكار را در آن روز هولناك:

«وَ نَسُوقُ الْـمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا» (86)

به‌سوى جهنّم سوق مى‌دهيم و با رنج فراوان به‌سوى جلو مى‌رانيم؛ به صورت شتران‌تشنه.

خداى بزرگ وضع هر دو دسته از مردم را به كيفيت عملشان معيّن فرموده كه افراد‌متقى را به صورت «وَفْد»  محشور مى‌فرمايد و افراد مجرم را به صوب جهنّم سوق‌مى‌دهد، آن هم به صورت شتران تشنه.

«وَفْد» : در لغت به معناى اجتماع محترم است. سالى در تاريخ اسلام در حيات نبىّ‌اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)به نام «سنة الوفود»  ناميده شده است و آن سالى است كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)هيأت‌هاى كشورهاى مجاور را براى عرضه‌ى اسلام بر آنان با چهره‌ى باز مى‌پذيرفت.[2] متّقين هم در آن روز هولناك به رحمت خدا پناهنده مى‌شوند؛ امّا در مقابل، مجرمان را سوق مى‌دهند؛ زيرا مى‌بينند آتش و دوزخ فروزانى را كه نتيجه‌ى اعمال خودشان مى‌باشد و دوستدار ورود به آن نيستند. اين است كه به صورت شتران تشنه سوق داده‌مى‌شوند.

در چنان روز مهيب و چنان صحنه‌ى هولناك، براى رهايى از آن عذاب، يكى از وسايلى كه مؤثّر مى‌باشد، شفاعت است. شفاعت هم وضع خاصّى دارد كه مقدّم بر آن رضايت خالق است؛ زيرا فرمود:

«لاَيَمْلِكُونَ الشَّفَـعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمـنِ عَهْدًا» (87)

افرادى در روز قيامت، مالك شفاعت‌اند كه با خداوند، سابقه‌ى عهدى داشته باشند. از‌نظر اين كه ايمان بياورند و پيمان خود را با او استوار سازند و با خداى خود عهد و پيمانى ببندند. بعضى موضوع عهد را به وصيّت تعبير كرده‌اند. خبرى از امام صادق(عليه السلام) به نقل از نياكان بزرگوارش نقل شده كه حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) اين دستور را به من ياد داد و فرمود: «جبرئيل آن را به من آموخت» و آن اين‌كه پيغمبر فرمود: «هركس در موقع رفتن از دنيا نيكو وصيت نكند، خلاف مروّت است.» عرض كردند: «چگونه وصيت كند؟» فرمود: «در موقع مرگ كه مردم دور او جمع مى‌شوند، بگويد:

«اللّهمّ فاطر السّمـوات و الأرض عالم الغيب و الشّهاده الرحمن الرحيم إنّى أعهد إليك فى دار الدّنيا إنى أشهد أن لا إله الاّ أنت وحدك لاشريك لك و أنّ محمّداً عبدك و رسولك و أنّ الجنّة حقّ و أنّ النّار حقّ و أنّ البعث حقّ و الحساب حقّ و القدر حقّ و الميزان حقّ و أنّ الدّين كما وصفت و أنّ الإسلام كما شرعت و أنّ القول كما حدّثت و أنّ القرآن كما أنزلت و إنّك أنت الله الحقّ المبين جزى الله محمدًا عنّا خير الجزاء و حيا الله محمدًا و آله بالسّلام، اللّهمّ يا عدّتى عند كربتى و يا صاحبى عند شدّتى و يا ولىَّ نعمتى و إلهى و إلـهِ آبائى لاتكلنى إلى نفسى طرفة عين فإنّك إنْ تكلنى إلى نفسى أقرب من الشّر و أبعد عن الخير و آنِس فى القبر وحشتى و اجعل لى عهداً يوم القاك منشوراً؛[3] خداوندا، اى كسى كه عالم هستى را ايجاد فرمودى و زير و بالاى وجود را موجود فرمودى، اى پروردگارى كه عالم غيب و شهود هستى و اى خداوندى كه رحمان و رحيم هستى، من در زندگى دنيا با تو پيمان مى‌بندم كه شهادت و گواهى دهم بر اين‌كه خدايى جز تو نيست؛ تنها مؤثر تو هستى و شريكى با تو نيست؛ گواهى مى‌دهم كه محمّد بنده و رسول و فرستاده‌ى توست و شهادت مى‌دهم كه بهشت حقّ است و جهنّم حقّ است و قيامت و حساب و قدر و ميزان حقّ است و گواهى مى‌دهم كه دين همان‌گونه است كه تو وصف فرمودى و گواهى مى‌دهم كه اسلام همان‌گونه است كه تو تشريع فرمودى و گفتار همان‌گونه است كه بيان فرمودى در كتاب آسمانيت و گواهى مى‌دهم كه قرآن همان‌گونه است كه نازل فرمودى و همانا تو پروردگار حقّ و آشكارى هستى و پروردگارى و خدايى تو نمودارو مشخص است. خداوند محمّد را از ما نيكى پاداش دهد و او و خاندانش را به درود و ادامه‌ى رحمت زنده بدارد.

پروردگارا، اى پناهگاه و ساز و برگ من مقابل بيچارگى و اى همدم من موقع سختى، و‌اى كسى كه ولى نعمت من هستى، اى خداى من و اى خداى پدران من، مرا به خودم وامگذار؛ حتى يك چشم به هم زدن؛ زيرا اگر تو مرا به خودم واگذار كنى به بدى نزديك مى‌گردم و از نيكى دور مى‌شوم. [زيرا لطف تو از من برداشته شده] ترس مرا در قبرم با انس به محبّت و غفران خودت كاستى ده و براى من در روز قيامت كه رحمت و پاداش تو را ملاقات مى‌كنم پيمانى گشوده قرار ده.»

سپس وصيت كند به هر چه مى‌خواهد و مصدّق اين وصيّت است، آيه‌ى شريفه‌ى:

«لاَّيَمْلِكُونَ الشَّفَـعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمـنِ عَهْدًا» (87)

*  *  *

وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمـنُ وَلَدًا(88) لَّقَدْ جِئْتُمْ شَيْـًا إِدًّا(89) تَكَادُ السَّمَـوتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنشَقُّ الأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا(90) أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَدًا(91) وَ مَا يَنبَغِى لِلرَّحْمـنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا(92) إِن كُلُّ مَن فِى السَّمَـوتِ وَالأَرْضِ إِلاَّ ءَاتِى الرَّحْمـنِ عَبْدًا(93) لَقَدْ أَحْصَـهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا(94) وَ كُلُّهُمْ ءَاتِيهِ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ فَرْدًا(95) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـلِحَـتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمـنُ وُدًّا(96)فَإِنَّمَا يَسَّرْنَـهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا(97)وَ‌كَمْ‌أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْن هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِنْ أَحَد أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا(98)

ترجمه:

88‌. و گفتند خداوند [براى خود] اتخاذ فرزند نمود.
89‌. همانا [با اين گفتار خود] چيزى گران و سخت آورديد.
90. نزديك است آسمان‌ها از اين گفتار آنان از هم پاشيده شود و زمين از هم شكافته گردد و كوه‌ها در هم فرو ريخته شود؛ فرو ريخته شدنى.
91. براى اين‌كه براى خداى رحمان فرزند خواستار شدند.
92. براى خداى رحمان اتخاذ فرزند سزاوار نيست.
93. تمام آنچه در عالم هستى است، جز اين كه بنده‌ى خداى مهربان مى‌باشد، نيست.
94. همانا آنان را شماره نموده و شمرده آنان را شمردنى.
95. و تمام آنان روز قيامت تنها نزد او مى‌آيند.
96. همانا افرادى كه ايمان آوردند و كارهاى نيكو انجام دادند، زود است كه خداى مهربان براى آنان دوستى قرار دهد.
97. همانا ما قرآن را به زبان تو آسان نموديم تا بدان وسيله افراد پرهيزگار را بشارت دهى و افراد سرسخت در دشمنى با خدا را بترسانى.
98. چه بسا پيش از آنان، ملّت‌هايى را كه در قرون گذشته بودند، هلاك كرديم. آيا از يكى از آنان كسى را احساس مى‌كنى يا از آنان آوازى مى‌شنوى؟

تفسير:

دنباله‌ى حرف‌هاى نارواى منحرفان، به افتراى بزرگى اشاره مى‌فرمايد كه به ذات پروردگار و مبدأ جهان هستى نسبت دادند و آن «اتخاذ فرزند» براى اوست. اين بيان ظاهراً متوجه افرادى است كه قائل به تثليث‌اند؛ ولى در واقع تمام افرادى را كه در مسير‌وحدت و توحيد سير مى‌كنند و افكارشان برخلاف يگانه‌پرستى است از جهت اعتقاد به دارا بودن فرزند، براى خدا شامل است؛ زيرا در واقع ـ هم طبق تحقيقى كه قبلا ذكر آن گذشت ـ نصارا هم اعتقاد به فرزند را براى خدا از بت‌پرستان گرفتند.[4]

در آيه‌ى شريفه از تمام افرادى كه به اين اعتقاد نادرست پاى‌بند مى‌باشند، انتقاد فرموده. اين افتراى بزرگ را در آياتى متذكر شده و مى‌فرمايد:

«وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمـنُ وَلَدًا(88) لَّقَدْ جِئْتُمْ شَيْـًا إِدًّا(89) تَكَادُ السَّمَـوَتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ‌تَنشَقُّ الأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا(90) أَن دَعَوْا لِلرَّحْمـنِ وَلَدًا» (91)

افراد گمراه و نابينايان طريق توحيد، براى خداوند به فرزند معتقد شدند. اين كلام با طريقت توحيد سازگار نيست و مباينت كلّى دارد. اين افترا به قدرى ناشايست و نابه‌جاست كه جا دارد آسمان‌ها مقابل اين سخن نابه‌جا از هم شكافته شود و زمين از هم بپاشد و كوه‌ها درهم فرو ريزد. اهميّت اين كلام نادرست و مباينت آن با دستگاه آفرينش آن اندازه است كه اگر اركان هستى مقابل اين حرف درهم ريزد، جا دارد. خدايى كه جهان هستى پرتوى از ذات ذوالجلال اوست، احتياج و نقص به درگاه او راهى ندارد. برايش اتّخاذ فرزند سزاوار نيست و اين‌كه شما در زندگى محتاج فرزند هستيد، دليل نخواهد بود كه خداى صمد و غنىّ بالذّات هم اين‌گونه باشد. پروردگارى كه يگانه است از لحاظ ذات و صفات، مبدئى كه هيچ‌گونه نقصى به بارگاه قدسش راه ندارد و از هر نقص و احتياج مبرّاست و كلّيه‌ى هستى به قدرت او وابسته است، از چنين افتراى بزرگى منزّه‌است: «سُبْحَـنَهُ وَ تَعَـلَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا» إِن كُلُّ مَن فِى السَّمَـوتِ وَ الأَرْضِ إِلاَّ ءَاتِى الرَّحْمـنِ عَبْدًا» [5] (93)

تمام آنچه در جهان هستى است، راهى را مى‌پيمايند كه خداى بزرگ فرا روى آنان گذارده است: «وَ إِن مِن شَىْء إِلاَّ يُسَبِّـحُ بِحَمْدِهِ» [6] سراسر وجود، بنده و ستايشگر آن ذات بارى هستند، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) كه مفخر كاينات است، افتخار خود را در اين مى‌داند كه بنده‌ى او باشد و به بيان «أشهد أنّ محمّداً عبده»  خود را مفتخر مى‌گرداند.

«لَقَدْ أَحْصَـهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا(94) وَ كُلُّهُمْ ءَاتِيهِ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ فَرْدًا» (95)

اين موجودات كه متعبّد آن مبدأ قديم بالذّات‌اند، تمامى مقابل علم عين ذات او، معلوم و مشخص‌اند و سرانجام هستى آنان به پيشگاه اقدس او منتهى مى‌شود و تنها و يكّه به آن بارگاه خوانده مى‌شوند.

پس از آن خداوند متعال جمله‌اى مى‌فرمايد كه شايسته است وسيله‌ى ازدياد ايمان مردمان مؤمن و مايه‌ى ترغيب ديگران به عمل صالح ـ كه منظور از انجام دادن آن، رضاى خدا باشد ـ واقع گردد و آن اين‌چنين است:

«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـلِحَـتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمـنُ وُدًّا» (96)

مردمانى كه اهل ايمان و عمل صالح‌اند، خداوند براى آنان دوستى قرار مى‌دهد.

درباره‌ى «دوستى» مذكور در آيه‌ى شريفه دو تفسير بيان شده است:

1. مقصود اين است كه خداوند دوستى و محبّت افراد با ايمان و آن‌هايى كه عمل صالح و خالص از ريا و سمعه را انجام دادند، در قلوب مردم قرار مى‌دهد و اين موضوعى مشهود است. افرادى كه به نيكى عمل كردند، هزاران سال است كه ظاهراً از حيات عاريتى محروم شده‌اند، امّا دوستى و محبّتشان در قلوب مردم، آن‌گونه محكم و مسدد شده كه جز با خروج روح از بدن خارج نمى‌شود. «هرم‌بن‌حبان» گفت: «ما أقبل عبد بقلبه إلى الله إلاّ أقبل الله بقلوب المؤمنين إليه حتّى يرزقهم مودّتهم و رحمتهم و محبتهم.[7]»

2. مقصود از اين «ودّ»  دوستى سرور آزاد مردان، حضرت على(عليه السلام)است.[8]

اكنون دو حديث از اولياى دين درباره‌ى تأييد اين نظريه بيان كنيم:

در تفسير اين جمله از آيه‌ى شريفه كه فرمود: «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمـنُ وُدًّا» ابوبصير از امام صادق(عليه السلام) نقل مى‌كند: «مقصود از كلمه«ودّاً» در آيه‌ى شريفه، دوستى و محبت مولى‌الموالى اميرالمؤمنين(عليه السلام)است.»[9]

ابن‌عباس هم گفته كه اين آيه درباره‌ى على‌بن‌ابى‌طالب(عليه السلام) نازل شده و هيچ بنده‌ى مؤمنى نيست، مگر اين‌كه داراى محبّت و ولايت على‌بن‌ابى‌طالب(عليه السلام) است.[10]

شأن نزول

در سبب نزول آيه‌ى شريفه، نقل مى‌كنند كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به اميرالمؤمنين على(عليه السلام)فرمود:

«قل يا علىّ، اللّهم اجعل لى فى قلوب المؤمنين ودّاً» و سپس اين آيه نازل شد.

مؤيد اين نظر، خبر صحيحى است كه از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل شده كه آن حضرت فرمود: «لو ضربت خيشوم المؤمن بسيفى هذا على أن يبغضنى ما أبغضنى و لو جلعت الدنيا بجملتها على المنافق على أن يحبّنى ما أحبّنى و ذلك أنّه قضى فانقضى على لسان النّبىّ الامّى أنّه لايبغضك مؤمن و لايحبّك منافق؛[11] اگر بينى مؤمن را به اين شمشيرم بزنم كه مرا دشمن داشته باشد، مرا دشمن نخواهد داشت و اگر تمام دنيا را به شخص منافق بدهم كه مرا دوست بدارد، مرا دوست نخواهد داشت. و اين بدان جهت است كه حكم الهى بر زبان پيامبر امّى جارى شد: شخص مؤمن تو را دشمن نمى‌دارد و فرد منافق هم دوستدار تو نخواهد شد.»

«فَإِنَّمَا يَسَّرْنَـهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا» (97)

همانا ما قرآن را بر زبان تو به آسانى روان كرديم تا تو بدان وسيله متّقين را بشارت دهى و سركشان و دشمنان حقيقت را بترسانى.

پيامبرى كه به مكتب نرفت و امىّ بود، قرآن را مى‌خواند و به مردم القا مى‌فرمود. اين خود دليلى است بر تيسير قرآن به زبان او كه خداوند مى‌فرمايد:

«فَإِنَّمَا يَسَّرْنَـهُ بِلِسَانِكَ‌...» (97)

امّا خداوند منّان و قادر متعال، قرآن را بر زبان پيامبر مكتب نرفته، براى مردم القا فرمود و آن را به صورت پيامى با زبان پيامبرش بيان فرمود؛ به دو علت:

«... لتبشّر به المتّقين و تنذر به قومًا لدّا»(97)

1. افراد پرهيزگار و خداشناس را به نعم جاويدان اخروى و سعادت دو جهان بشارت‌دهد؛

2. اين كه افراد سرسخت در عناد و دشمنى و سركشان حقيقت را بترساند تا اگر خواهان نيكبختى خود هستند هدايت شوند و نيكبخت گردند.وَ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْن هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِنْ أَحَد أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا» (98)

پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) از سوى خدا به سوى خلق مأمور شد تا مردم را به سرگذشت پيشينيان متوجه گرداند تا بدانند كه قبل از آنان افرادى بودند كه در اعصار قبل نواى نخوتشان در فلك طنين‌افكن بوده، امّا امروز از آنان كم‌ترين صدايى نيست و زير خروارها خاك با مار و موران همخانه‌اند و يا استخوان پوسيده‌ى آنان با خاك يكسان شده و نشانه‌اى از آنان نيست و هلاكت الهى آنان را فرا گرفته و تمام آثار موقتى آنان از ميان رفته است.

*  *  *

پى‏نوشتها:‌


[1]‌. اعراف / 179.
[2]‌. «سال نهم هجرت را در تاريخ اسلام سنة‌الوفود مى‌خوانند‌...‌.» (ر.ك: معارف و معاريف، ج 10، ص 386)
[3]‌. مجمع‌البيان، ج 5 ـ 6، ص 820‌.
[4]‌. ر.ك: ذيل تفسير آيه‌ى 35 سوره‌ى مريم.
[5]‌. اسراء / 43.
[6]‌. اسراء / 44.
[7]‌. «هر كس دل خود را متوجه خدا كند، خداوند نيز دل‌هاى مؤمنان را متوجه او مى‌سازد و دوستى و مهربانى و محبت او را در دل ايشان قرار مى‌دهد.» (مجمع‌البيان، ج 5 ـ 6، ص 823)
[8]‌. همان، ص 822‌.
[9]‌. عن ابى‌بصير عن ابى‌عبدالله(عليه السلام) قال: «قلت له: ان الذين ءَامنوا و عملوا الصـلحـت سيجعل لهم الرحمـن ودًّا قال: ولاية اميرالمؤمنين هى الودّ الذى قال الله تعالى.» (بحارالأنوار، ج 35، ص‌353، ح 1)
[10]‌. سعيدبن‌جبير و الغريرى السجستانى فى غريب القرآن عن ابى‌عمرو كلّهم عن ابن‌عباس: «انّه سئل عن قوله «سيجعل لهم الرحمن ودّا فقال: نزل فى على(عليه السلام) لانّه ما من مسلم إلا و لِعلى فى قلبه محبة.» (بحارالأنوار، ج‌35، ص‌355، ح 5).
[11]‌. نهج‌البلاغه، حكمت 45 / بحارالانوار، ج 39، ص 296، ح 99 / مجمع‌البيان، ج 5 ـ 6، ص 823‌.