گنجينه‏هاى غيب
(تفسير سوره انعام)

یعقوب جعفری

- ۹ -


دورى از گناهان آشكار و پنهان

آيات (120-121) وذروا ظاهر الاثم و باطنه...: مسلمانان را از افتادن در مسير نافرمانى خدا برحذر مى‏دارد و مى‏فرمايد: گناه آشكار و پنهان را رها كنيد و بدانيد كسانى كه دست به گناه مى‏زنند، بزودى در برابر گناهان خود به آنها كيفر داده خواهد شد.

منظور از اين گناه كه در آيه آمده و از آشكار و پنهان آن نهى شده، خوردن غذاهاى حرام و بخصوص گوشت حيواناتى است كه نام خدا بر آنها برده نشده و معلوم مى‏شود كه بعضى از مسلمانان از اين نوع گوشتها مى‏خورند، چون به آنها گفته شده كه اين كار را رها كنيد.

البته مى‏توان گناه را در اينجا عام گرفت و آن را به تمام گناهان تعميم داد و مسلمان بايد از هر گناه چه به صورت آشكار باشد و چه به صورت پنهان پرهيز كند و از جمله اين گناه كه در آيات پيش و پس از آن نام برده شده است.

در آيه بعدى از خوردن گوشت حيوانى كه نام خدا بر آن برده نشده نهى مى‏كند و اظهار مى‏دارد كه آن فسق و سرپيچى از فرمان خداست سپس به همان مطلبى كه پيشتر آورديم اشاره مى‏كند.

شبهه افكنى مشركان

مشركان با دوستان خود درباره همين حكم اسلامى صحبت مى‏كردند و به يكديگر پيام مى‏دادند كه به مسلمانان بگويند شما چرا حيوانى را كه خودتان مى‏كشيد مى‏خوريد، ولى حيوانى را كه خدا كشته (ميته) نمى‏خوريد؟ و بدينگونه مى‏خواستند مسلمانان را دچار شك و ترديد كنند و با آنها در اين باره مجادله و ستيز نمايند و به خوردن گوشتهاى حرام وادار سازند.

قرآن كريم در اين آيه هشدار مى‏دهد كه اين يك توطئه است. آنها مى‏خواهند شما را به گناه وادار كنند و اگر از آنها اطاعت كنيد شما هم از آنها خواهيد بودو در ورطه شرك خواهيد افتاد.

تأكيد قرآن بر اين مسأله از آن جهت است كه اين موضوع در آن زمان جنبه شعارى پيدا كرده بود و صف مؤمنان و مشركان را از هم جدا مى‏كرد و خوردن گوشت حيوانى كه نام خدا بر آن برده نشده نشان دهنده آن بود كه اين شخص هنوز رسوبات فكرى شرك را دارد و به درستى اسلام را نپذيرفته است.

از اين آيه فهميده مى‏شود كه خوردن گوشت حيوانى كه نام خدا بر آن برده نشده حتى اگر ذبح كننده آن مسلمان باشد، جايز نيست.

أَوَ مَنْ كانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا يَمْشى بِه فِى النّاسِ‏كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «122 »وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فى كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها وَ ما يَمْكُرُونَ اِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ «123 »وَ اِذا جآءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتّى نُؤْتى مِثْلَ مآ أُوتِىَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عَذابٌ شَديدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ «124 »

آيا كسى كه (دلش) مرده بود پس ما او را زنده كرديم و به او نورى قرار داديم كه با آن ميان مردم راه مى‏رود، مانند كسى است كه در تاريكيهاست و از آن بيرون رفتنى نيست؟ اين چنين براى كافران كارهايى كه كرده‏اند، آراسته شده است (122) و بدينگونه در هر آبادى سردمداران گنهكارانش را مى‏گماريم كه <>

در آن نيرنگ كنند و نيرنگ نمى‏كنند مگر بر خودشان، ولى نمى‏فهمند (123) و هنگامى كه براى آنها نشانه‏اى مى‏آيد مى‏گويند. ايمان نمى‏آوريم مگر اينكه مانند آنچه بر پيامبران خدا داده شده به خود ما نيز داده شود. خداوند داناترست كه رسالت خود را در كجا قرار دهد. بزودى بر كسانى كه گناه كرده‏اند به سبب نيرنگى كه نموده‏اند، خوارى و عذابى شديد از جانب خدا خواهد رسيد (124)

تفسير و توضيح

دو مَثَل براى مؤمن و كافر

آيه (122) اومن كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا...: مَثَل جالبى براى مؤمن و كافر زده مى‏شود. كافر مانند مرده و مؤمن مانند زنده است. تشبيه ايمان و كفر به زندگى و مرگ در آيات متعددى از قرآن آمده و در اينجا با يك شيوه تربيتى خاصى اين مَثَل ذكر شده و مطلب به صورت سؤالى بيان شده كه تأثير بيشترى در شنونده دارد و او را به دنبال كردن مطلب وادار مى‏كند.

آيا كسى كه مرده است و ما او را زنده كرديم و به او نورى داديم كه با آن در ميان مردم راه برود مانند كسى است كه در تاريكيها قرار گرفته و نمى‏تواند از آن بيرون شود؟

اين مَثَل در واقع تلفيقى از دو مَثَل است يكى مَثَل مرده و زنده و ديگرى مَثَل نور و ظلمت. كفر و ايمان از يك جهت به مرگ و زندگى تشبيه شده و از يك جهت به نور و ظلمت مثل زده شده است؛ مؤمن زنده است و كافر مرده، مؤمن نور دارد و كافر در تاريكى است.

البته آيه درباره مؤمنان عصر پيامبر است كه قبلاً كافر بودند بعد مسلمان شدند و از مرگ به زندگى و از تاريكى به روشنايى رسيدند. مرگ مرحله سكون است و انسان نه تغذيه مى‏شود و نه حركتى دارد و نه توليد مثل مى‏كند، كفر نيز چنين است روح كافر از غذاهاى روحى كه توسط پيامبران مى‏رسد، محروم است و هيچ‏گونه زايندگى ندارد ولى مؤمن همواره با غذاهاى لذيذ روحى تغذيه مى‏شود و زايندگى و بالندگى دارد.

همچنين مؤمن نور دارد و مى‏تواند حق را دريابد و راه را از چاه تشخيص بدهد، ولى كافر در ظلمت است و قدرت تشخيص ندارد و سرگشته و حيرت زده است و صراط مستقيم را گم كرده است.

از اين آيه چنين به دست مى‏آيد كسى كه ايمان دارد زنده است، ولى اين به تنهايى كافى نيست، بلكه علاوه بر زنده بودن بايد نورى هم داشته باشد و اين بيانگر مراتب ايمان است و هر كس نور بيشترى داشته باشد در مرتبه بالاترى قرار دارد. آيه توضيح مى‏دهد كه اين نور براى آن است كه در ميان مردم راه برود؛ يعنى در زندگى اجتماعى، صلاح را از فساد و حق را از باطل تشخيص و تمييز بدهد.

جامعه‏اى كه بر اساس ايمان باشد، جامعه‏اى پيشرو و مترقى و زنده است و همواره گامى به پيش برمى‏دارد، ولى جامعه بى‏ايمان، محيطى بسته و تاريك و بى‏هدف است و از ارزشهاى انسانى خالى است و انسان تا ايمان به خدا پيدا نكند، هرچه هم بكوشد از تاريكى رهايى نخواهد يافت (ليس بخارج منها) فرد يا جامعه بى‏ايمان هرچه تلاش كند نمى‏تواند آن آسايش روحى و اطمينان خاطرى را كه فرد يا جامعه با ايمان دارد به دست آورد اگرچه از نظر مظاهر مادى زندگى، پيشرفتهاى زيادى هم بكند.

بدبختى چنين افرادى در اين است كه با خودخواهى و غرورى كه دارند، كارهاى غلط خود را درست مى‏انگارند و به تعبيرى كه در اين آيه آمده، اعمال آنها در نظرشان زينت داده شده و آراسته گرديده است. چنين طرز فكرى مانع بزرگى در راه رسيدن به كمال است و انسانى كه زشتى‏هاى خود را زيبا مى‏بيند، هيچ وقت به فكر اصلاح خود نمى‏افتد.

نيرنگهاى سردمداران كفر

آيه (123) وكذلك جعلنا فى كلّ قرية اكابر مجرميها ليمكروا فيها...: با توجه به دو مَثَلى كه گفته شد، در جامعه بى‏ايمان سردمداران كفر و گناه، همواره در تلاش هستند و نيرنگها مى‏كنند كه از شهوتها و لذتهاى مادى، بيشتر بهره ببرند و با اين كار خود همواره در حال ارتكاب گناه هستند و همواره بر بار گناهان خود مى‏افزايند و بنابراين، آنها بى‏آنكه بدانند، به زيان خود عمل مى‏كنند و پيوسته موجبات بدبختى و سقوط خود را فراهم مى‏سازند.

تعبير آيه درباره سردمداران كفر چنين است: در هر آبادى (البته منظور جامعه‏هاى كفر است) سردمداران گنهكارانش را مى‏گماريم كه در آن نيرنگ كنند، ولى جز بر خودشان نيرنگ نمى‏كنند، ولى نمى‏دانند.

از سردمداران كفر و گناه در آيه ديگرى به عنوان «مترفين» ياد شده است؛ يعنى هوسرانان و كامجويان كه فسق و گناه آنها باعث نابودى و سقوط جامعه مى‏شود:

واذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحقّ عليهم القول فدمرّنا تدميرا (اسراء/16)

هنگامى كه خواستيم يك آبادى را هلاك كنيم، به هوسرانان و كامجويانشان امر مى‏كنيم. پس آنان در آن آبادى فسق مى‏كنند آنگاه سزاوار فرمان مى‏شوند پس آنها را مى‏كوبيم كوبيدنى.

به طورى كه ملاحظه مى‏شود هم در اين آيه و هم در آيه مورد بحث، اين كار به خدا نسبت داده مى‏شود؛ يعنى اينكه خداوند اين سردمداران و مترفين را وادار به اين كار كرده، ولى به طورى كه بارها گفته‏ايم چنين نسبتهايى براى اثبات عموميت قدرت خداوند است و اينكه هر كارى در اين جهان انجام گيرد خارج از حوزه قدرت خداوند نيست و حتى گنهكاران و كافران نيز هر عملى انجام مى‏دهند به وسيله نيرو و ابزارى است كه خدا به آنها داده و البته اين جبرآور نيست و انسان با اختيار خود و آزادى عملى كه دارد با استفاده از ابزارى كه خدا به او داده راه خير يا شرّ را انتخاب مى‏كند و براى همين است كه در قرآن هدايت و ضلالت هر دو به خدا نسبت داده شده است.

ايستادگى در برابر دعوت پيامبران

آيه (124) واذا جائتهم آية قالوا لن نؤمن...: يكى از ويژگيهاى سردمداران كفر اين است كه در مقابل دعوت پيامبران ايستادگى مى‏كنند و چون ايمان به مكتب انبيا را مانع هوسرانيها و بى‏بند وباريهاى خود مى‏دانند با آن به مبارزه برمى‏خيزند.

آنها وقتى در برابر منطق نيرومند انبيا قرار مى‏گيرند و خود را ناتوان مى‏بينند، بهانه‏هايى مى‏آورند تا كار خود را توجيه كنند. يكى از بهانه‏هاى آنان كه در اين آيه آمده اين است كه مى‏گويند: ما به پيامبران ايمان نمى‏آوريم مگر اينكه آنچه بر پيامبران خدا آمده براى خود ما نيز بيايد؛ يعنى همان وحى و معجزه كه پيامبران مدعى آن هستند بايد به خود ما نيز نازل شود آنها چون خودشان را بزرگان قوم خود مى‏دانند، در خود اين شايستگى را مى‏بينند كه وحى بر آنها نازل شود و اين بيانگر غرور و خودخواهى و جاه طلبى آنهاست.

قرآن كريم پاسخ روشنى به آنها مى‏دهد و آن اينكه تشخيص اينكه چه كسى شايسته مقام رسالت و نبوت است با خداست و او خود بهتر مى‏داند كه چه كسى را براى اين مقام انتخاب كند.

مسلم است كه تشخيص صلاحيت افراد براى احراز مقامهايى كه منحصرا بايد از جانب خدا واگذار شود مانند رسالت و نبوت و امامت، در اختيار خود اوست و اوست كه افراد را به خوبى و درستى مى‏شناسد و از شايستگى‏هاى او آگاه است.

در پايان آيه سردمداران كفر و گناه را به خاطر نيرنگى كه مى‏كنند وعده عذاب مى‏دهد و اينكه براى آنها خوارى و عذابى شديد از جانب خداوند خواهد رسيد.

فَمَنْ يُرِدِ اللّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاْسِْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِى السَّمآءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ «125 »وَ هذا صِراطُ رَبِّكَ مُسْتَقيمًا قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ «126 »لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ «127 »

پس هر كس كه خدا بخواهد او را هدايت كند، سينه او را براى اسلام مى‏گشايد و هركس را كه بخواهد گمراه سازد، سينه او را تنگ و سخت مى‏كند گويا كه در آسمان بالا مى‏رود. خداوند اين چنين براى كسانى كه ايمان نمى‏آورند، پليدى قرار مى‏دهد (125) و اين راه درست پروردگار توست؛ همانا آيات را براى گروهى كه يادآور مى‏شوند، به تفصيل بيان كرديم(126) براى آنها نزد پروردگارشان خانه امن است و او به سبب كارهايى كه انجام داده‏اند ياور آنهاست (127)

تفسير و توضيح

هدايت و ضلالت از سوى خدا

آيه (125) فمن يرد اللّه‏ ان يهديه يشرح صدره للاسلام...: هدايت و ضلالت همواره در دست خداست اين حقيقت را بارها در تفسير آيات مناسب توضيح داديم و روشن كرديم كه هدايت تشريعى خداوند مراحلى دارد مرحله‏اى از آن به صورت عام است و شامل مؤمن و كافر مى‏شود و خدا با فرستادن پيامبران و صدور اوامر و نواهى، اين هدايت را انجام داده و همه را به راه راست و درست رهنمون شده است، ولى هدايت الهى مرحله ديگرى هم دارد كه خاص مؤمنان است. وقتى كسى با ميل و اراده خود به خدا و مكتب پيامبران ايمان آورد، خود را در مسير هدايت خاص خدا قرار داد و خدا پس از آنكه اين شخص گام نخست را برداشت و راه حق را انتخاب كرد، اورا با توفيق و عنايت و هدايت خاص خود مى‏نوازد و در پيمودن راه حق به او كمك مى‏كند.

در طرف ديگر؛ يعنى ضلالت هم مطلب به همان قرار است وقتى كسى با اراده خود راه باطل را انتخاب كرد، خداوند از او سلب توفيق مى‏كند و بر دل و گوش او مهر مى‏زند و بر چشمانش پرده‏اى قرار مى‏دهد و اين نتيجه قهرى اعمال او و انتخاب غلط اوست. با توجه به مطالب بالا معناى آيه مورد بحث به خوبى روشن مى‏شود. در اين آيه خداوند اظهار مى‏دارد كه هركس را خداوند بخواهد هدايت كند سينه او را به اسلام مى‏گشايد و به او «شرح صدر» مى‏دهد.

منظور از «شرح صدر»

منظور از شرح صدر آمادگى قلب و روح براى پذيرش حق است كسى كه «شرح صدر» دارد از ايمان به خدا لذت مى‏برد و همواره در صدد افزودن بر مراتب ايمان خود و پيمودن راه كمال است.

در مقابل، كسى را كه خدا بخواهد گمراه سازد سينه او را تنگ و سخت مى‏كند و او شايستگى پذيرش حق را از دست مى‏دهد و البته همانگونه كه گفتيم اين حالت نتيجه قهرى انتخاب نادرست اوست. چنين شخصى در برابر حق عناد و لجاجت مى‏كند و سخن حق را نمى‏پذيرد و حقيقت براى او دلتنگى مى‏آورد و از سخنان خدا و پيامبران بدش مى‏آيد و واژه‏هايى چون خدا و پيامبر و شريعت و احكام‏دين و بهشت و جهنم براى او خفقان‏آور است و دوست ندارد كه آنها را بشنود وقتى چنين مطالبى براى او مطرح مى‏شود چنان دل‏تنگ مى‏شود كه گويا در آسمان بالا مى‏رود.

مى‏دانيم كه هر چه به آسمان بالاتر رويم هوا رقيق‏تر مى‏شود و انسان دچار تنگى نفس مى‏شود و لذا در بالاى كوههاى بلند كه هوا رقيق‏تر است نفس كشيدن مشكل است. شخصى كه خدا از او سلب توفيق كرده در برابر سخن حق مانند كسى كه در آسمان بالا رود دچار تنگى نفس مى‏شود.

بدينگونه مؤمن شرح صدر دارد و به آسانى و خوشحالى حقايق را دريافت مى‏كند ولى كافر از درك حقايق ناتوان است و سينه‏اى تنگ دارد. مؤمن با شرح صدرى كه دارد همواره نورى از جانب خدا همراه اوست كه راه او را روشن مى‏كند و به او قدرت تشخيص حق از باطل مى‏دهد:

افمن شرح اللّه‏ صدره للاسلام فهو على نور من ربه (زمر/22)

آيا كسى كه خدا سينه او را براى اسلام فراخ كرده و او بر نورى از پروردگار خود است...

بعضى از كافران نه تنها در برابر دين حق سينه تنگى دارند، بلكه بدتر از آن در برابر كفر و باطل سينه‏اى گشاده دارند؛ يعنى از حق بدشان مى‏آيد و باطل در نظرشان آراسته است و با خوشوقتى و علاقه به سوى كفر مى‏روند و باطل را در آغوش مى‏كشند. كسانى كه به اين مرحله از كفر رسيده‏اند مورد لعن و خشم خداوند هستند:

ولكن من شرح بالكفر صدرا فعليهم غضب من اللّه‏ (نحل/106)

ولى كسانى كه سينه خود را به كفر باز كرده‏اند غضبى از خدا بر آنان باد.

در آيه مورد بحث پس از ذكر دو حالت متقابل در هدايت و ضلالت، اضافه مى‏كند كه اين چنين براى كسانى كه ايمان نمى‏آورند پليدى را قرار داديم.

اين سخن در واقع بيان علت تنگى سينه گمراهان است و اينكه اين بدبختى و پليدى از آنجا ناشى شده كه آنها ايمان نياورده‏اند. و اين اشاره به همان حقيقتى است كه شرح داديم و گفتيم كه هدايت و ضلالت خدا ريشه در درون خود انسان دارد و براساس انتخاب درست يا نادرست افراد، صورت مى‏گيرد.

نفى كثرت گرايى دينى

آيات (126-127) وهذا صراط ربك مستقيما...: با ذكرى كه در آيه پيش، از اسلام به عمل آمد، در اين آيه اشاره به اسلام مى‏كند و مى‏فرمايد: اين؛ يعنى اسلام، راه درست پروردگار توست همانا آيات خود را به گروهى كه يادآور مى‏شوند و پند مى‏گيرند، به تفصيل بيان كرديم.

از اين آيه به خوبى روشن مى‏شود كه دين حق فقط يكى است و آن اسلام است و اديان الهى ديگر، تنها در زمان خودشان شايسته پيروى بودند و با آمدن اسلام نسخ شدند و يك راه مستقيم وجود دارد و آن اسلام محمدى است. اين آيه كثرت گرايى دينى يا همان چيزى را كه امروز از آن به پلوراليزم تعبير مى‏شود رد مى‏كند. در اين باره به خواست خدا در آينده بحث مفصلى خواهيم داشت.

در آيه بعدى همين گروهى را كه خداوند سينه آنها را براى اسلام فراخ كرده و در صراط مستقيم قرار دارند و پندپذير هستند وعده بهشت مى‏دهد و مى‏فرمايد: براى آنها خانه امن نزد پروردگارشان است. منظور از خانه امن يا «دارالسلام» همان بهشت برين است كه در آنجا هيچ‏گونه ناراحتى وجود ندارد و انسان بدون هيچ رنج و تعبى از نعمتهاى گوناگون الهى بهره‏مند خواهد بود ولذت خواهد برد و بالاترين لذت اينكه خداوند خود را ولىّ و دوست آنان معرفى مى‏كند و البته اين دوستى ارزان به دست نيامده، بلكه در مقابل كارهايى است كه آنها در دنيا انجام داده‏اند.

چند روايت

1 ـ سئل رسول اللّه‏ (ص) عن شرح الصدر ماهو؟ فقال: نور يقذفه اللّه‏ فى قلب المؤمن فينشرح له وينفسح. فقالوا: هل لذلك امارة يعرف بها؟ قال: نعم الانابة الى دار الخلود و التجافى عن دارالغرور و الاستعداد للموت قبل نزوله.(70)

از پيامبر خدا درباره شرح صدر پرسيدند كه آن چيست؟ فرمود: آن نورى است كه خدا در قلب مؤمن مى‏اندازد و پس براى او باز مى‏شود و وسعت مى‏يابد. گفتند: آيا اين علامتى دارد كه با آن شناخته شود؟ فرمود: آرى. علامت آن توجه به سراى جاويدان (آخرت) و بى‏اعتنايى به سراى غرور (دنيا) و آمادگى براى مرگ پيش از آمدن آن است.

2 ـ عن ابى عبداللّه‏ (ع) قال: انّ اللّه‏ تبارك و تعالى اذا اراد بعبد خيرا نكت فى قلبه نكتة من نور و فتح مسامع قلبه و وكّل به ملكا يسدّده واذا اراد بعبد سوءا نكت فى قلبه نكتة سوداء و سدّ مسامع قلبه و وكّل به شيطانا يضلّه ثم تلاهذه الايه (فمن يرد اللّه‏ ان يشرح قلبه)(71)

امام صادق (ع) فرمود: همانا خداوند وقتى بر بنده‏اى اراده خير كند در دل او نقطه‏هايى از نور قرار مى‏دهد و گوشهاى قلبش را باز مى‏كند و فرشته‏اى را بر او موكّل مى‏سازد كه او را به راه درست ببرد و اگر بر بنده‏اى اراده بد داشته باشد در قلب او نقطه‏اى سياه قرار مى‏دهد و گوشهاى دل او را مى‏بندد و شيطانى بر او موكّل مى‏سازد كه او را گمراه كند. سپس اين آيه را خواند: (فمن يرد اللّه‏ ان يهديه)

3 ـ عن ابى عبداللّه‏ (ع) قال: ان القلب ليتجلجل فى الجوف يطلب الحق فاذا اصابه اطمأن وقرّ، ثم تلا هذه الايه (فمن يرد اللّه‏ ان يهديه)(72)

امام صادق (ع) فرمود: همانا قلب در درون انسان حركت مى‏كند و حق را مى‏جويد پس چون به آن رسيد، آرامش پيدا مى‏كند و برقرار مى‏شود. سپس اين آيه را خواند: (فمن يرداللّه‏ ان يهديه)

4 ـ عن ابى عبداللّه‏ فى قول اللّه‏ «و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيّقا حرجا» فقال: قد يكون ضيّقا وله منفذ يسمع منه ويبصر و الحرج هوالملتئم الذى لامنفذ له يسمع به ولايبصر منه.(73)

امام صادق درباره اين سخن خداوند «و هركس را كه خدا بخواهد گمراه كند سينه او را تنگ و سخت قرار مى‏دهد» فرمود: گاهى سينه تنگ است، ولى منفذى دارد كه از آن مى‏شنود و مى‏بيند، ولى «حرج» آن سينه‏اى است كه گرفته شده و منفذى ندارد كه با آن بشنود و از آن ببيند.

وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَميعًا يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الاْنِْسِ‏وَ قالَ أَوْلِيآؤُهُمْ مِنَ الاْنِْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنآ أَجَلَنَا الَّذىآ أَجَّلْتَ لَنا قالَ النّارُ مَثْواكُمْ خالِدينَ فيهآ اِلاّ ما شآءَ اللّهُ اِنَّ رَبَّكَ حَكيمٌ عَليمٌ «128 »وَ كَذلِكَ نُوَلّى بَعْضَ الظّالِمينَ بَعْضًا بِما كانُوا يَكْسِبُونَ «129 »

و روزى كه همه آنها را گرد مى‏آورد (و مى‏گويد) اى گروه جنّ بسيارى از انسانها را گمراه كرديد و دوستان آنها از انسانها گفتند: پروردگارا برخى از ما از برخى ديگر بهره برد و ما به اجل خود كه تو آن را تعيين كرده بودى رسيديم. (خدا) گفت: آتش جايگاه شماست جاودانه در آن هستيد مگر اينكه خدا بخواهد. همانا پروردگار تو فرزانه داناست (128) و اين چنين بعضى از ستمكاران را بر بعضى ديگر به سبب كارى كه كرده‏اند، مسلّط مى‏كنيم (129)

تفسير و توضيح

شياطين اغواگر در كمين انسان

آيات (128-129) ويوم يحشرهم جميعا يا معشر الجن...: صحنه‏اى از صحنه‏هاى روز قيامت بيان مى‏شود. روزى كه خداوند همه انس و جن را در آن روز گردهم مى‏آورد و خطاب به جنّ مى‏فرمايد: اى گروه جنّ شما بسيارى از انسانها را گمراه كرديد. منظور از جنّ كه مورد خطاب قرار مى‏گيرد، همان ابليس و ياران اوست كه شياطين اغواگر هستند و در دنيا همواره در كمين انسانها قرار دارند و كارشان وسوسه انسانهاست و با وسوسه‏هاى خود و زينت دادن كارهاى زشت در نظر مردم، آنها را گمراه مى‏سازند.

از آيه فهميده نمى‏شود كه در طول تاريخ بشرى تعداد انسانهاى گمراه بيش از انسانهاى هدايت شده هستند؛ زيرا اگر هم تعداد گمراهان كم باشد، باز چون برخلاف فطرت و حقيقت است زياد است و نبايد چنين مى‏شد.

پس از خطابى كه خداوند به شياطين مى‏كند و از اغواگرى و گمراه كنندگى آنها مى‏گويد، انسانهايى كه به دست اين شياطين گمراه شده‏اند و در دنيا دوستان آنها بوده‏اند، به سخن مى‏آيند و مى‏گويند: پروردگارا در دنيا بعضى از ما از بعضى ديگر بهره‏مند شد تا اينكه ما به اجل خود كه تو تعيين كرده بودى رسيديم.

بهره‏گيرى متقابل شياطين و كافران از همديگر

بهره‏گيرى شياطين و انسانها از همديگر به اين صورت بوده كه وقتى شياطين آنها را اغوا مى‏كردند، آنها به حرف شياطين گوش مى‏دادند و از آنها پيروى مى‏كردند و اين پيروى همان بهره‏اى بود كه شياطين از اينها داشتند و در واقع شياطين بر آنها حكومت مى‏كردند و اما بهره‏گيرى انسانها از شياطين به اين صورت بوده كه آنها با اغواى شياطين، از شهوتها و لذتهاى دنيا استفاده مى‏كردند. و اين كار تا وقتى كه اين گنهكاران و كافران بميرند ادامه داشت.

پس از اين گفتگوها، از جانب خداوند به هر دو گروه، هم اغواگران و هم اغواشوندگان خطاب مى‏رسد كه آتش جهنم جايگاه شماست و همه در آن جاودانه خواهيد بود. البته جاودانگى آنها در آتش جهنم به گونه‏اى نيست كه حتى خدا هم نتواند آنها را نجات بدهد از اين رو براى نشان دادن عموميت و گستردگى قدرت خداوند، مى‏فرمايد: مگر اينكه خدا بخواهد؛ يعنى هر چند كه سزاى اين افراد، جاودانگى در جهنم است، ولى خداوند توانايى آن را دارد كه آنها را از آتش جهنم نجات بدهد. منتهى كارهاى خدا روى حساب و كتاب و حكمت و علم است و خدا حكيم و عليم است. و حكمت و علم او هرچه اقتضا كند آن مى‏شود.

در آيه بعدى اظهار مى‏دارد كه اين چنين ما بعضى از ستمگران را بر بعضى ديگر مسلط مى‏كنيم كه اشاره به مسلط شدن شيطان بر انسانهاى كافر و گنهكار است و در پايان به نكته بسيار مهمى اشاره مى‏كند و آن اينكه تسلط شياطين بر انسانها به سبب كارهايى است كه اينها انجام داده‏اند؛ يعنى اين انسان است كه با كارهاى خود، راه ورود شيطان را بر دل خود باز مى‏كند و خود را اسير شيطان مى‏سازد.

مى‏توان اين آيه را به جامعه‏هاى ستمگر تعميم داد جامعه‏هايى كه هم حاكمان و سردمداران ستمگرند و هم توده مردم در اثر گناه و غفلت ستمگرند و در واقع بعضى از ستمگران بر بعضى ديگر مسلط شده‏اند. و گاهى تسلط حاكمان ستمگر بر يك جامعه نتيجه گناه و معصيتى است كه مردم انجام مى‏دهند و خدا آنها را اين چنين مجازات مى‏كند.

يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الاْنِْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتى وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقآءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلىآ أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلىآ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرينَ «130 »ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ «131 »وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَنْ ما يَعْمَلُونَ «132 »

اى گروه جنّ و انس آيا براى شما پيامبرانى از خودتان نيامد كه آيات مرا به شما بيان مى‏كردند و شما را از ملاقات چنين روزى بيم مى‏دادند؟ گويند: بر خودمان گواهى مى‏دهيم و زندگى دنيا آنها را مغرور كرد و برخودشان گواهى دادند كه كافر بوده‏اند (130) اين از آن جهت است كه پروردگار تو از روى ستم نابود كننده آباديها نيست در حالى كه مردم آن در غفلت هستند (131) و براى هر كسى از آنچه كرده‏اند درجه‏هايى است و پروردگار تو از آنچه مى‏كنند، غافل نيست (132)

تفسير و توضيح

گفتگوى خدا با جن و انس در قيامت

آيه (130) يا معشر الجن و الانس الم ياتكم رسل منكم...: در ادامه گفتگو ميان خداوند و انس و جنّ در روز قيامت، خطاب ديگرى از سوى خداوند صادر مى‏شود و به آنها مى‏گويد: اى گروه انس و جن آيا براى شما پيامبرانى از خودتان نيامد كه آيات مرا بر شما بخوانند و شما را از روبرو شدن با چنين روزى بيم دهند؟ اينكه مى‏فرمايد پيامبرانى از خودتان، منظور مجموع انس و جن است و پيامبران همگى از انس بودند و به طوريكه از آيات قرآنى مخصوصا سوره جنّ فهميده مى‏شود پيامبر اسلام براى جنّيان هم مبعوث شده بود.

مطرح كردن اين پرسش براى اتمام حجت بر آنهاست تا آنها نگويند كه ما نمى‏دانستيم و در دنيا از آمدن روز قيامت به ما خبر داده نشد. اين خطاب به ياد آنها مى‏اندازد كه در دنيا پيامبرانى آمدند و آيات خدا را بر آنها خواندند و از آمدن روز قيامت به آنها خبر دادند.

پس از مطرح شدن اين پرسش از سوى خداوند، آنها بر ضرر خود شهادت مى‏دهند و به آمدن پيامبران در دنيا اعتراف مى‏كنند و اينجا جايى نيست كه دروغ بگويند و از آمدن پيامبران اظهار بى‏اطلاعى كنند. البته طبق آيه 23 سوره انعام، بعضى از مشركان در روز قيامت به دروغ مشرك بودن خود را انكار مى‏كنند، ولى اگر هم آن را انكار كنند، آمدن پيامبران را نمى‏توانند انكار نمايند. در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد حال كه آنها به آمدن پيامبران اعتراف دارند و در دنيا دعوت پيامبران را شنيده‏اند پس چرا به حرف آنها گوش نداده‏اند و راه درست را انتخاب نكرده‏اند؟ قرآن در يك جمله معترضه به اين سؤال تقديرى پاسخ مى‏دهد كه زندگى دنيا آنها را مغرور كرد؛ يعنى شهوترانى‏ها و جاه‏طلبى‏ها آنها را گمراه ساخت و آنها به خاطر كامجويى از زندگى دنيا از مكتب پيامبران دور افتادند.

علاوه بر شهادتى كه آنها درباره آمدن پيامبران مى‏دهند، شهادت ديگرى هم درباره كفر خودشان مى‏دهند؛ يعنى هم به آمدن پيامبران و هم به كافر بودن خودشان اعتراف مى‏كنند. بنابراين، تكرار شهادت در آيه براى آن است كه نوع شهادتها فرق مى‏كند يكى مربوط به آمدن پيامبران و ديگرى مربوط به كفر خودشان است.

نزول عذاب پس از اتمام حجت

آيات (131-132) ذلك ان لم يكن ربك مهلك القرى بظلم...: اين پرسش و پاسخ و گرفتن اعتراف از كافران براى آن است كه تا براى كسى حجت تمام نشده باشد، خداوند او را عذاب نمى‏كند و عذاب كردن چنين افرادى ظالمانه است و خدا هرگز به كسى ظلم نمى‏كند. لذا در اين آيه اظهار مى‏دارد كه اين گفتگوها براى آن است كه خداوند هرگز مردم را از روى ستم و در حالى كه آنها غفلت زده هستند نابود نمى‏كند. اين نابودى و هلاك فقط مربوط به دنيا نيست، بلكه شامل عذاب آخرت هم مى‏شود.

طبق اين آيه هر عذابى كه از سوى خداوند بر گروهى نازل مى‏شود و آنها يا در دنيا نابود مى‏شوند و يا در آخرت كيفر مى‏بينند، پس از آن صورت مى‏گيرد كه حجت بر آنها تمام شود و آنها به سوى دين حق دعوت شوند، ولى آنها از روى غرور و خودخواهى دعوت انبيا را نپذيرند و آن را ردّ كنند. در اين موقع است كه آنها سزاورا هرگونه هلاك و عذابى در دنيا و آخرت مى‏شوند.

در آيه بعدى به درجه‏ها و پايه‏هاى متفاوت مردم اشاره مى‏كند و اينكه هركسى به خاطر كارى كه انجام مى‏هد و مطابق با عملكرد خود رتبه و درجه‏اى نزد خداوند دارد و خدا از كاركرد آنها غافل نيست و حساب و كتاب اعمال مردم نزد خداوند است.

درجه‏هايى كه مردم نزد خدا دارند تعيين كننده جايگاه آنها در قيامت است بعضى‏ها در درجه‏هاى پايين و در جهنم قرار دارند و بعضى‏ها در درجه‏هاى بالا و در بهشت هستند و اين بستگى به مراتب ايمان و كفر آنها در دنيا دارد.

وَ رَبُّكَ الْغَنِىُّ ذُو الرَّحْمَةِ اِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ‏ما يَشآءُ كَمآ أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرينَ «133 »اِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ مآ أَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ «134»قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ اِنّى عامِلٌ‏فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدّارِ اِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظّالِمُونَ«135»

و پروردگار تو بى‏نيازِ صاحب رحمت است، اگر بخواهد شما را مى‏برد و پس از شما آنچه را كه مى‏خواهد جايگزين مى‏سازد همانگونه كه شما را از نسل گروهى ديگر پديد آورد (133) همانا آنچه به شما وعده داده مى‏شود، خواهد آمد و شما چاره‏اى از آن نداريد (134) بگو اى قوم من هر چه در توان داريد بكنيد من نيز عمل كننده هستم؛ پس بزودى مى‏دانيد كه عاقبت آن خانه (خانه آخرت) از آنِ كيست همانا ستمگران رستگار نمى‏شوند (135)

تفسير و توضيح

پروردگار بى‏نياز

آيات (133-134) و ربّك الغنى ذوالرحمه ان يشأ يذهبكم...: با ذكر دو صفت از صفات برجسته خدا، مشركان مكه را تهديد مى‏كند كه اگر خدا بخواهد شما را از بين مى‏برد و ديگران را جايگزين شما مى‏كند. آن دو صفت عبارتند از بى‏نياز بودن و صاحب رحمت بودن خداوند كه اولى اشاره به اين مطلب است كه خدا نيازى به ايمان شما ندارد و اگر هم ايمان نياوريد ضررى بر خدا نمى‏رسانيد، بلكه ايمان به سود خود شماست و دومى اشاره به رحمت گسترده خداوند است كه شامل همه مردم حتى كافران و مشركان مى‏شود و به خاطر همين رحمت است كه براى هدايت آنها پيامبرى فرستاده تا زمينه سعادت و خوشبختى آنها فراهم شود و آنها از تاريكيهاى كفر و جهل به سوى روشنايى ايمان و دانش بروند.

هر چند كه خداوند مهربان است و براى هدايت كافران راهنمايانى را قرار داده است، ولى در عين حال اگر كافران در كفر خود اصرار ورزند و با وجود حجتهاى آشكار، به خدا ايمان نياورند و عناد كنند، ممكن است كه همان خداى مهربان به آنها عذاب نازل كند و آنها را كه مانع ايمان آوردن ديگران هم هستند از سر راه بردارد و اين خود نشانى از رحمت خدا بر كسانى است كه آمادگى ايمان دارند، ولى محيط كفر و شرك مانع آنها مى‏شود.

جايگزينى امّتى از امّتى ديگر

براى همين است كه مى‏فرمايد: اگر خدا بخواهد شما را از بين مى‏برد و پس از شما هركس را كه بخواهد جانشين شما مى‏سازد همانگونه كه شما را از نسل قوم ديگرى آورده است.

اينكه نابودى آنها و آمدن قوم ديگر به جاى آنها به جانشين شدن خود آنها از پدرانشان تشبيه شده است، تنها براى تقريب ذهن و نشان دادن امكان اين امر است و گرنه جانشينى آنها از نسل قبل يك جريان طبيعى است، ولى از بين رفتن آنها و آمدن قوم ديگر به جاى آنها يك نوع عذاب براى آنها و رحمت براى ديگران است.

اين مطلب تهديدآميز در آيات ديگرى از قرآن كريم هم آمده از جمله:

ان يشأ يذهبكم و يأت بخلق جديد (فاطر/16)

اگر بخواهد شما را از بين مى‏برد و خلق جديدى را مى‏آورد.

البته اين آيات دلالت ندارد كه حتما اين كار خواهد شد، بلكه به صورت يك جمله شرطى آمده و متعلق به مشيّت خدا شده است و مى‏دانيم كه خداوند اين كار را به عنوان يك كار خارق العاده انجام نداد و چنين نشد كه همه مشركان را يكجا و همزمان نابود كند و ديگرانى را به جاى آنها بياورد؛ همان كارى كه درباره بعضى از امتهاى پيشين كرده بود، ولى اين كار به صورت طبيعى و از راه مجارى عادى صورت گرفت و كافران و مشركان در مكه به تدريج مردند و يا ايمان آوردند و نسلى كه مشرك بود از بين رفت و نسل ديگرى كه همان مهاجرين و انصار بودند آمدند و جانشين آنها شدند و در جزيرة العرب توحيد جايگزين شرك و بت‏پرستى شد.

در آيه بعدى خطاب به مشركان مى‏فرمايد: آنچه به شما وعده داده شده حتما خواهد آمد و شدنى است و شما نمى‏توانيد از آن فرار كنيد و چاره‏اى بينديشيد.

اين آيه درباره وعده‏هاى مربوط به روز قيامت از قبيل حساب و كتاب و بهشت و جهنم و پاداش و كيفر است كه خواهد آمد و انسان در برابر آن هيچ كارى نمى‏تواند انجام بدهد و راه گريزى نيست:

يقول الانسان يومئذ اين المفرّ. كلاّ لاوزر (قيامت/10-11)

آن روز آدمى گويد: گريزگاه كجاست؟ هرگز، پناهگاهى نيست.

ستمگران رستگار نمى‏شوند

آيه (135) قل يا قوم اعملوا على مكانتكم...: پس از تهديدى كه در آيات پيش به عمل آمد، در اينجا با يك شيوه خاصى كه مشركان را به تفكر وا مى‏دارد، مى‏فرمايد: بگو اى قوم من آنچه در توان داريد بكنيد و من نيز خواهم كرد بزودى مى‏فهميد كه سرانجام نيك در قيامت از آنِ كيست و ستمگران هرگز رستگار نمى‏شوند.

در اينجا با يك نوع نرمش و تسامح و به حساب آوردن طرف مقابل، سخن مى‏گويد، ولى توجه آنان را به نتيجه كار و عاقبت امر جلب مى‏كند و اظهار مى‏دارد كه شما خود بزودى خواهيد دانست كه كدام طرف از ما و شما سرانجام خوبى خواهيم داشت و كدام يك رستگار خواهد شد و اين در روز قيامت معلوم خواهد شد و مشركان حقايق را خواهند فهميد، ولى ديگر دير شده است. ضمنا اين آيه دلالت دارد كه هر كسى در گرو عمل خويشتن است شرك مشركان آسيبى به مؤمنان نمى‏رساند و ايمان مؤمنان سودى به كافران ندارد و هركس شخصا نتيجه كار خودش را خواهد ديد: نظير:

وانّا او اياكم لعلى هدى او فى ضلال مبين. قل لاتسئلون عما اجرمنا و لانسئل عما تعملون (سباء/24-25)

و ما يا شما بر راه راستيم يا بر گمراهى آشكار. بگو شما از كار گناهى كه ما كرده‏ايم پرسيده نمى‏شويد و ما از آنچه شما مى‏كنيد پرسيده نخواهيم شد.

قل هو الرحمن آمنا به وعليه توكّلنا فستعلمون من هو فى ضلال مبين (ملك/29)

بگو او خداى بخشاينده است به او ايمان داريم و بر او توكل كرديم پس بزودى مى‏فهميد كه چه كسى در گمراهى آشكار است.

وَ جَعَلُوا لِلّهِ مِمّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصيبًا فَقالُوا هذا لِلّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهذا لِشُرَكآئِنا فَما كانَ لِشُرَكآئِهِمْ فَلا يَصِلُ اِلَى اللّهِ وَ ما كانَ لِلّهِ فَهُوَ يَصِلُ اِلى شُرَكآئِهِمْ سآءَ ما يَحْكُمُونَ «136 »وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثيرٍ مِنَ الْمُشْرِكينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكآؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دينَهُمْ وَ لَوْ شآءَ اللّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ«137 »

و براى خدا از آنچه آفريده از زراعت و چهارپايان بهره‏اى قرار دادند و مطابق گمان خود گفتند: اين براى خداست و اين براى شريكان ما (بتها) است؛ پس آنچه براى شريكان آنهاست، به خدا نمى‏رسد و آنچه براى خداست به شريكان آنها مى‏رسد؛ بد است آن حكمى كه مى‏كنند (136) و اين چنين براى بسيارى از مشركان، شريكانشان كشتن فرزندانشان را نيكو جلوه داده‏اند كه آنان را هلاك سازند و دينشان را بر آنان پوشيده بدارند و اگر خدا مى‏خواست چنين نمى‏كردند پس آنها را با آنچه دروغ مى‏بافند، رهاكن(137)

تفسير و توضيح

يكى از سنّتهاى غلط در جاهليت

آيه (136) وجعلوا للّه‏ مماذرأ من الحرث و الانعام نصيبا...: مشركان عصر پيامبر براى خود آداب و رسوم و سنتهايى داشتند كه در اين آيه يكى از آنها بيان مى‏شود. مشركان از اموال خود سهمى را افراز مى‏كردند و آن را مخصوص خدا و بتها قرار مى‏دادند اين سهم كه گاهى از زراعت و گاهى از چارپايان بود مشتركا ميان خدا و بتها تقسيم مى‏شد و قسمتى از آن را به خدا اختصاص مى‏دادند و آن را به فقرا و مساكين مى‏دادند و قسمتى را به بتهاى خود در نظر مى‏گرفتند و آن را به خادمان و سدنه بتها و بتكده‏ها مى‏دادند.

در اين آيه از بتها به عنوان شريكان بت‏پرستها ياد شده است كه منظور اين است كه اين بتها را آنها شريك خدا قرار داده بودند. و يا بگوييم كه آنها بتها را شريك اموال خود مى‏دانستند.

درباره اين سنت و رسم غلط آنها اظهار مى‏دارد كه آن قسمتى را كه آنها براى بتها تعيين مى‏كنند، به خدا نمى‏رسد چون نظر آنها تقرب به بتهاست و اين ربطى به خدا ندارد و آن قسمتى را كه براى خدا تعيين مى‏كنند به بتها مى‏رسد چون آنها هرچند كه آن را براى خدا قرار مى‏دهند، ولى چون از روى شرك است مورد قبول خدا نيست و تقربى به خدا حاصل نمى‏شود و در واقع آن سهم هم به بتها برگردانيده مى‏شود. بعد مى‏فرمايد: بد است آن داورى كه آنها مى‏كنند. آنها سهم مربوط به بتها را اهميت مى‏دادند و اگر كم مى‏آمد از سهم خدا برمى‏داشتند، ولى به سهم خدا اعتنايى نداشتند و مى‏گفتند خدا بى‏نياز است.

توجه كنيم كه تعيين قسمتى از اموال براى خدا و دادن آن به فقيران، خود به خود كار با ارزشى است، ولى چون همراه با انحراف بزرگى مانند شرك و بت‏پرستى مى‏شود ارزش خود را از دست مى‏دهد و حالت ضدّ ارزش به خود مى‏گيرد.

زنده‏به‏گور كردن فرزندان در جاهليت

آيه (137) وكذلك زيّن لكثير من المشركين قتل اولادهم...: يكى ديگر از سنتهاى غلط مشركان عصر پيامبر اين بود كه آنها فرزندان خود را مى‏كشتند و گاهى زنده به گور مى‏كردند. آنها اين كار زشت را به سه جهت مرتكب مى‏شدند:

نخست اينكه از فقر و تنگدستى مى‏ترسيدند و بيم آن داشتند كه اگر فرزندان بيشترى داشته باشند نتوانند هزينه زندگى آنها را تأمين كنند. قرآن در اين باره مى‏فرمايد:

ولاتقتلوا اولادكم خشية املاق نحن نرزقكم و اياهم (انعام/151)

و فرزندان خود را از ترس گرسنگى نكشيد ما شما و آنها را روزى مى‏دهيم.

دوم اينكه آنها دختران خود را از ترس خوارى و رسوايى مى‏كشتند و مى‏ترسيدند در جنگ اسير شوند و به دست دشمن افتند و اين مايه ننگ و بى‏آبرويى باشد:

واذا بشّر احدهم بالانثى ظلّ وجهه مسودّا وهو كظيم ايمسكه على هون ام يدسّه فى التراب (نحل/58)

و هنگامى كه به يكى از آنها مژده دختر داده مى‏شد صورتش سياه مى‏گشت و او ناراحت بود آيا او را با تمام خوارى نگهدارد يا در زير خاكها قرار بدهد.

سوم اينكه آنها گاهى فرزندان خود را براى بتها نذر مى‏كردند و مثلاً مى‏گفتند اگر چند تا پسر داشته باشم يكى از آنها را پاى بتها قربانى خواهم كرد.

آيه مورد بحث، ظاهرا ناظر به اين قسم از قتل اولاد است. كاهنان و خادمان و نگهبانان بتها آنها را به اين كار تشويق مى‏كردند و اين براى بالا بردن عظمت و اعتبار بتها بود ولذا در آيه اظهار مى‏دارد كه براى بسيارى از مشركان، شريكان آنها كشتن فرزندانشان را نيكو جلوه داده‏اند. منظور از شريكان آنها همان خدمه بتهاست كه آنها را شريكان در اموال خود مى‏دانستند.

نتيجه و عاقبت كار اين كاهنان و خدمتگزاران بتها دو چيز بود: يكى هلاكت مشركان كه با دست خود فرزند خود را قربانى مى‏كردند و ديگر مشتبه شدن دين آنان بود كه با اين سنتهاى غلط هرچه بيشتر از دين حق دور مى‏افتادند و از ابراهيم و اسماعيل كه مدعى پيروى از آنها بودند، فاصله مى‏گرفتند و دين خدا در ميان آنها چهره واقعى خود را از دست داده بود.

در پايان مى‏فرمايد: اگر خدا مى‏خواست آنها اين كار را نمى‏كردند، اين سخن اشاره به عموميت قدرت خداست و به طورى كه بارها گفته‏ايم در اين گونه موارد، تعليق به مشيت خدا براى بيان اين مطلب است كه خدا اسير سنتهايى كه خود آفريده نيست و هم او مى‏تواند اين سنتها را به هم بزند، ولى اين كار را انجام نمى‏دهد و جهان براساس همان سنتها اداره مى‏شود و يكى از آن سنتها اين است كه انسان آزادى عمل داشته باشد و راه خود را خود انتخاب كند. حال كه آنها اين راه نادرست را انتخاب كرده‏اند، آنها را با دروغهايى كه مى‏بندند رها كن.

وَ قالُوا هذِهآ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُهآ اِلاّ مَنْ نَشآءُبِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهَا افْتِرآءً عَلَيْهِ سَيَجْزيهِمْ بِما كانُوا يَفْتَرُونَ «138 »وَ قالُوا ما فى بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلىآ أَزْواجِنا وَ اِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فيهِ شُرَكآءُ سَيَجْزيهِمْ وَصْفَهُمْ اِنَّهُ حَكيمٌ عَليمٌ «139»قَدْ خَسِرَ الَّذينَ قَتَلُوآا أَوْلادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللّهُ افْتِرآءً عَلَى اللّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ «140 »

و مطابق گمان خود گفتند: اين، چارپايان و زراعتى ممنوع است و آن را جز كسى كه ما بخواهيم نخورد و چارپايانى كه سوار شدن بر آنها حرام است و چارپايانى كه نام خدا را بر آن (موقع ذبح) ياد نمى‏كنند. (اينها را) از روى افترا بستن بر خدا (گفتند) بزودى آنها را در مقابل افترايى كه مى‏بندند، كيفر مى‏دهيم (138) و گفتند: آنچه در شكمهاى اين چارپايان است، مخصوص مردان ماست و بر زنان ما حرام است و اگر مرده باشد آنها در آن شريكند. خداوند بزودى اين گونه توصيف كردن آنها را كيفر خواهد داد كه او فرزانه داناست (139) همانا كسانى كه فرزندان خود را از روى سفاهت و نادانى كشتند و آنچه را كه خداوند به آنها روزى داده بود با دروغ بستن بر خدا حرام دانستند، زيان كردند. براستى كه گمراه شدند و از هدايت يافته‏گان نبودند.(140)