تفسير الميزان جلد ۶

علامه طباطبايي رحمه الله عليه

- ۲۲ -


غزالى سپس اضافه مى كند كه : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) حق را انفاذ مى كرد اگر چه ضررش عايد خودش و يا اصحابش ‍ مى شد.
و نيز مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) دشمنان زيادى داشت و با اينحال در بين آنان تنها و بدون نگهبان رفت و آمد مى كرد.
و نيز مى گويد كه هيچ امرى از امور دنيا آن جناب را به هول و هراس در نمى آورد.
و نيز مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) با فقرا مى نشست و با مساكين هم غذا مى شد و كسانى را كه داراى فضائل اخلاقى بودند احترام مى كرد، و با اشخاص آبرومند الفت مى گرفت ، به اين معنى كه به آنان احسان مى نمود، و خويشاوندان را در عين اينكه بر افضل از آنان مقدم نمى داشت صله رحم مى كرد، به احدى از مردم جفا نمى نمود، و عذر هر معتذرى را مى پذيرفت .
و نيز مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) داراى غلامان و كنيزانى بود و در خوراك و پوشاك از ايشان برترى نمى جست ، و هيچ دقيقه اى از عمر شريفش را بيهوده و بدون عملى در راه خدا و يا كارى از كارهاى لازم خويشتن نمى گذراند، و گاهى براى سركشى به اصحاب خود به باغات شان تشريف مى برد، و هرگز مسكينى را براى تهى دستى و يا مرضش تحقير نمى كرد و از هيچ سلطانى به خاطر سلطنتش نمى ترسيد، آن فقير و اين سلطان را به يك نحو دعوت به توحيد مى نمود.
16 - و نيز در كتاب مزبور مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) از همه مردم ديرتر به غضب درمى آمد و از همه زودتر آشتى مى كرد و خشنود مى شد و از همه مردم رؤ وف تر به مردم بود و بهترين مردم و نافع ترين آنان بود براى مردم .
17 - و نيز در آن كتاب مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) چنان بود كه اگر مسرور و راضى مى شد مسرت و رضايتش براى مردم بهترين مسرت ها و رضايت ها بود، اگر موعظه مى كرد موعظه اش جدى بود نه به شوخى ، و اگر غضب مى كرد - و البته جز براى خدا غضب نمى كرد - هيچ چيزى تاب مقاومت در برابر غضبش را نداشت ، و هم چنين در تمامى امورش همينطور بود، وقتى هم كه به مصيبتى و يا به ناملايمى برمى خورد امر را به خدا واگذار مى كرد، و از حول و قوه خويش تبرى مى جست و از خدا راه چاره مى خواست .
مؤ لف : معانى توكل بر خدا و تفويض امر به او و تبرى از حول و قوه خويشتن و راه چاره از خدا خواستن همه به هم مربوط و برگشت همه آنها به يك اصل است و آن اين است كه براى امور استنادى است به اراده الهى اى كه غالب بر هر اراده ديگرى است و هرگز مغلوب نمى شودو قدرت الهى اى كه مافوق هر قدرت و غير متناهى است ، و اين خود معنا و حقيقتى است كه كتاب خدا و سنت رسول گراميش متفقا مردم را به اعتقاد بر آن و عمل بر طبق آن دعوت كرده اند، قرآن كريم مى فرمايد: (و على الله فليتوكل المتوكلون ) و نيز مى فرمود: (و افوض امرى الى الله ) و نيز مى فرمود: (و من يتوكل على الله فهو حسبه ) ونيز مى فرمايد: (الا له الخلق و الامر) و نيز مى فرمايد: (و ان الى ربك المنتهى ) و غير اين از آيات ، و روايات در اين باره از حد شمارش افزون است .
و متخلق به اين خلق ها و متادب به اين آداب شدن علاوه بر اينكه آدمى را در مسير حقايق و واقعيات قرار داده و عملش را منطبق بر وجهى مى سازد كه بر حسب واقع بايد آنطور واقع شود و علاوه بر اينكه آدمى را مستقر در دين فطرت كرده ، و اين معنا را ارتكازى آدمى مى كند كه حقيقت هر چيزى و نشانه حقيقت بودن آن برگشت حقيقى آن است به خداى سبحان ، كما اينكه خود فرمود: (الا الى الله تصيرالامور) علاوه براين ، فائده مهم ديگرى دارد، و آن اين است كه اتكا و اعتماد انسان بر پروردگارش - در حالتى انسان را آشناى به پروردگارى مى كند كه داراى قدرت غير متناهى و اراده اى قاهر غير مغلوب است - اراده اش را چنان كشش داده و عزمش ‍ را چنان راسخ مى كند كه موانعى كه پيش مى آيد، در او رخنه نكرده و رنج و تعبى كه در راه رسيدن به هدف مى بيند خللى در او وارد نمى سازد و هيچ تسويلى نفسانى و وسوسه شيطانى كه بصورت خطورهاى وهمى در ضمير انسان خودنمائى مى كند آنرا از بين نمى برد.
رواياتى درباره پاره اى از سنن و آداب رسول الله (ص ) در معاشرت با مردم
18 - و در كتاب ارشاد ديلمى است كه : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) لباس خود را خودش وصله مى زد، و كفش خود را خود مى دوخت ، و گوسفند خود را مى دوشيد، و با بردگان هم غذا مى شد، و بر زمين مى نشست و بر دراز گوش سوار مى شد و ديگرى را هم پشت سر خود بر آن سوار مى كرد، و حيا مانعش نمى شد از اينكه مايحتاج خود را خودش از بازار تهيه كرده به سوى اهل خانه اش ببرد، به توانگران و فقرا دست مى داد و دست خودرا نمى كشيد تا طرف دست خود را بكشد، بهر كس مى رسيد چه توانگر و چه درويش و چه كوچك و چه بزرگ سلام ميداد، و اگر چيزى تعارفش مى كردند آنرا تحقير نمى كرد اگر چه يك خرماى پوسيده بود، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بسيار خفيف المؤ نه و كريم الطبع و خوش معاشرت و خوش رو بود، و بدون اينكه ، بخندد هميشه تبسمى بر لب داشت ، و بدون اينكه چهره اش در هم كشيده باشد هميشه اندوهگين به نظر مى رسيد، و بدون اينكه از خود ذلتى نشان دهد همواره متواضع بود، و بدون اينكه اسراف بورزد سخى بود، بسيار دل نازك و مهربان به همه مسلمانان بود، هرگز از روى سيرى آروغ نزد، و هرگز دست طمع به سوى چيزى دراز نكرد.
19 - و در كتاب مكارم الاخلاق روايت شده كه : رسول الله (صلى الله عليه و آله ) عادتش اين بود كه خود را در آينه ببيند و سر و روى خود را شانه زند و چه بسا اين كار را در برابر آب انجام مى داد و گذشته از اهل خانه خود را براى اصحابش نيز آرايش مى داد و مى فرمود: خداوند دوست دارد كه بنده اش وقتى براى ديدن برادران از خانه بيرون مى رود خود را آماده ساخته آرايش دهد.
20 - و در كتاب هاى علل و عيون و مجالس به اسنادش از حضرت رضا از پدران بزرگوارش (عليهم السلام ) نقل كرده كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) فرمود: من از پنج چيز دست برنمى دارم تابميرم : 1 - روى زمين و با بردگان غذا خوردن 2 - سوار الاغ برهنه شدن 3 - بز بدست خود دوشيدن 4 - لباس پشمينه پوشيدن 5 - و به كودكان سلام كردن ، براى اين دست برنمى دارم كه امتم نيز بر آن عادت كنند و اين خود سنتى شود براى بعد از خودم .
21 - و در كتاب فقيه از على (عليه السلام ) روايت شده كه به مردى از بنى سعد فرمود : آيا تو را از خود و از فاطمه حديث نكنم - تا آنجا كه فرمود - پس صبح شد و رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بر ما وارد شد در حالى كه من و فاطمه هنوز در بستر خود بوديم ، فرمود: سلام عليكم ، ما از جهت اينكه در چنين حالى بوديم شرم كرده ، جواب سلامش نگفتيم ، بار ديگر فرمود: السلام عليكم باز ما جواب نداديم ، بار سوم فرمود: السلام عليكم اينجا بود كه ترسيديم اگر جواب نگوئيم آن جناب مراجعت كنند چه عادت آن حضرت چنين بود كه سه نوبت سلام مى كرد اگر جواب مى شنيد و اذن مى گرفت داخل مى شد و گرنه برمى گشت ، از اين جهت ناچار گفتيم : (و عليك السلام يا رسول الله )، درآى ، آن حضرت بعد از شنيدن اين جواب داخل شد... .
22 - و در كتاب كافى بسند خود از ربعى بن عبدالله از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به زنان هم سلام مى كرد و آنها سلامش را جواب مى دادند، و هم چنين اميرالمؤ منين (عليه السلام )، الا اينكه آن جناب سلام دادن به زنان جوان را كراهت داشت و مى فرمود: مى ترسم از آهنگ صداى آنها خوشم آيد آن وقت ضرر اين كار از اجرى كه در نظر دارم بيشتر شود.
مؤ لف : صدوق (عليه الرحمه ) هم اين روايت را بدون ذكر سند نقل كرده و همچنين سبط طبرسى در كتاب المشكوه آنرا از كتاب محاسن نقل كرده است .
23 - و نيزدر كافى به سند خود از حضرت عبدالعظيم بن عبدالله حسنى نقل كرده كه ايشان بدون ذكر سند از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نقل كرده و گفته كه آن حضرت سه جور مى نشست : يكى (قرفصاء) - و آن عبارت از اين بود كه ساقهاى پا را بلند مى كرد و دو دست خود را از جلو بر آنها حلقه مى زد و با دست راست بازوى چپ و با دست چپ بازوى راست را مى گرفت ، دوم اينكه دو زانوى خود و نوك انگشتان پا را به زمين م ى گذاشت ، سوم اينكه يك پا را زير ران خود گذاشته و پاى ديگر را روى آن پهن ميكرد و هرگز ديده نشد كه چهار زانو بنشيند.
24 - و در كتاب مكارم الاخلاق از كتاب نبوت از على (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: هيچ ديده نشد كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) با كسى مصافحه كند و او جلوتر از طرف دست خود را بكشد، بلكه آنقدر دست خود را در دست او نگه ميداشت تا او دست آن جناب را رها سازد، و هيچ ديده نشد كه كسى با پر حرفى خود مزاحم آن حضرت شود و او از روى انزجار سكوت كند، بلكه آنقدر حوصله به خرج مى داد تا طرف ساكت شود و هيچ ديده نشد كه در پيش روى كسى كه در خدمتش نشسته پاى خود را دراز كند، و هيچ وقت مخير بين دو چيز نشد مگر اينكه دشوارتر آن دو را اختيار مى فرمود، و هيچ وقت در ظلمى كه به او ميشد به مقام انتقام در نيامد، مگر اينكه محارم خدا هتك شود كه در اين صورت خشم مى كرد و خشمش هم براى خداى تعالى بود، و هيچ وقت در حال تكيه كردن غذا ميل نفرمود تا از دنيا رحلت كرد، و هيچ وقت چيزى از او درخواست نشد كه در جواب بگويد: (نه )، و حاجت هيچ حاجتمندى را رد نكرد بلكه عملا يا به زبان به قدرى كه برايش ميسور بود آنرا برآورده ميساخت ، نمازش در عين تماميت از همه نمازها سبك تر و خطبه اش از همه خطبه ها كوتاهتر و از هذيان دور بود، و مردم ، آن جناب را به بوى خوشى كه از او به مشام مى رسيد مى شناختند، و وقتى با ديگران بر سر يك سفره مى نشست اولين كسى بود كه شروع به غذا خوردن مى كرد، و آخرين كسى بود كه از غذا دست مى كشيد، و هميشه از غذاى جلو خود ميل مى فرمود، تنها در رطب و خرما بود كه آن جناب دست دراز ميكرد و بهترش را برمى چيد، و وقتى چيزى مى آشاميد آشاميدنش با سه نفس بود، و آنرا مى مكيد و مثل پاره اى از مردم نمى بلعيد، و دست راستش اختصاص داشت براى خوردن و آشاميدن ، و جز با دست راست چيزى نمى داد و چيزى نمى گرفت ، و دست چپش براى كارهاى ديگرش بود، رسول خدا با دست راست كار كردن را در جميع كارهاى خود دوست مى داشت حتى در لباس پوشيدن و
و وقتى دعا مى فرمود سه بار تكرار مى كرد، و وقتى تكلم مى فرمود در كلام خود تكرار نداشت و اگر اذن دخول مى گرفت سه بار تكرار مى نمود، كلامش همه روشن بود به طورى كه هر شنونده اى آنرا مى فهميد، وقتى تكلم مى كرد چيزى شبيه نور از بين ثنايايش ‍ بيرون مى جست ، و اگر آن جناب را مى ديدى مى گفتى افلج است و حال آنكه چنين نبود، نگاهش همه بگوشه چشم بود، و هيچ وقت باكسى مطالبى را كه خوش آيند آنكس نبود در ميان نمى گذاشت ، وقتى راه مى رفت گوئى از كوه سرازير مى شد و بارها مى فرمود بهترين شما خوش اخلاق ترين شما است ، هيچ وقت طعم چيزى را مذمت نمى كرد، و آنرا نمى ستود، اهل علم و اصحاب حديث در حضورش نزاع نمى كردند، و هر دانشمندى كه موفق بدرك حضورش شد اين معنا را گفت كه من به چشم خود احدى را نه قبل از او و نه بعد از او نظير او نديدم .
25 - و در كتاب كافى به سند خود از جميل بن دراج از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نگاه هاى زير چشمى خود را در بين اصحابش به طور مساوى تقسيم كرده بود به اين معنا كه بتمام آنان بيك جور نظر مى انداخت و همه را به يك چشم مى ديد، و نيز فرمود: هيچ اتفاق نيفتاد كه آن جناب پاى خود را در مقابل اصحابش دراز كند، و اگر مردى با او مصافحه مى كرد دست خود را از دست او بيرون نمى كشيد و صبر مى كرد تا طرف دست او را رها سازد، از همين جهت وقتى مردم اين معنا را فهميدند هر كس با آن جناب مصافحه مى كرد دست خود را مرتبا بطرف خود مى كشيد تا آنكه از دست آن حضرت جدا مى كرد.
26 - و در كتاب مكارم الاخلاق مى گويد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هر وقت حرف مى زد در حرف زدنش تبسم مى كرد.
27 - و نيز از يونس شيبانى نقل مى كنند كه گفت امام ابى عبدالله (عليه السلام ) به من فرمود: چطور است شوخى كردنتان با يكديگر؟ عرض كردم خيلى كم است ، فرمود چرا با هم شوخى نمى كنيد؟ شوخى از خوش اخلاقى است و تو با شوخى مى توانى در برادر مسلمانت مسرتى ايجاد كنى ، رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) همواره با اشخاص شوخى مى كرد، و مى خواست تا بدين وسيله آنان را مسرور سازد.
28 - و نيز در آن كتاب از ابى القاسم كوفى در كتاب اخلاق خود از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: هيچ مومنى نيست مگر اينكه از شوخى بهره اى دارد، رسول الله (صلى الله عليه و آله ) هم با اشخاص شوخى مى كرد، ولى در شوخيهايش جز حق نمى گفت .
29 - و در كافى به سند خود از معمر بن خلاد نقل كرده كه گفت از حضرت ابى الحسن سؤ ال كرد كه قربانت شوم ، انسان با مردم آميزش ورفت و آمد دارد، مردم مزاح مى كنند مى خندند، تكليف چيست ؟ فرمود، عيبى ندارد اگر نباشد، و من گمان مى كنم مقصود آن جناب از جمله (اگر نباشد) اين بود كه اگر فحش نباشد، آنگاه فرمود: مردى اعرابى بديدن رسول الله مى آمد و برايش هديه مى آورد و همانجا به عنوان شوخى مى گفت پول هديه ما را مرحمت كن رسول خدا هم مى خنديد و وقتى اندوهناك مى شد مى فرمود: اعرابى چه شد كاش مى آمد.
30 - و در كافى به سند خود از طلحه بن زيد از امام ابى عبدالله (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بيشتر اوقات رو به قبله مى نشست .
31 - و در كتاب مكارم مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسمش اين بود كه وقتى مردم بچه هاى نو رسيده خود را به عنوان تبرك خدمت آنجناب مى آوردند، آن حضرت براى احترام خانواده آن كودك ، وى را در دامن خود مى گذاشت و چه بسا بچه در دامن آن حضرت بول مى كرد و كسانى كه مى ديدند ناراحت شده و سر و صدا راه مى انداختند، آن حضرت نهيبشان مى كرد و مى فرمود: هيچ وقت بول بچه را قطع مكنيد و بگذاريد تا آخر بول خود را بكند، خلاصه صبر مى كرد تا بچه تا به آخر بول كند آنگاه در حق آن دعا مى فرمود و يا برايش اسم مى گذاشت و با اين عمل خاندان كودك را بى نهايت مسرور مى ساخت ، و طورى رفتار مى كرد كه خانواده كودك احساس نمى كردند كه آن جناب از بول بچه شان متاءذى شد تا در پى كار خود مى شدند، آنوقت برمى خاست و لباس ‍ خود را مى شست .
32 - و نيز در همان كتاب روايت شده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را رسم چنين بود كه اگر سوار بود هيچ وقت نمى گذاشت كسى پياده همراهيش كند يا او را سوار در رديف خود مى كرد و يا مى فرمود تو جلوتر برو و در هر جا كه مى گوئى منتظرم باش تا بيايم .
33 - و نيز از كتاب اخلاق ابى القاسم كوفى نقل مى كند كه نوشته است : در آثار و اخبار چنين آمده كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) براى خود از احدى انتقام نگرفت ، بلكه هر كسى كه آزارش مى كرد عفو مى فرمود.
34 - و نيز در مكارم الاخلاق مى نويسد كه رسم رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) اين بود كه اگر كسى از مسلمين را سه روز نمى ديد جوياى حالش مى شد، اگر مى گفتند سفر كرده حضرت دعاى خير براى او مى فرمود، و اگر مى گفتند منزل است به زيارتش مى رفت و اگر مى گفتند مريض است عيادتش مى فرمود.
35 - و نيز از انس نقل مى كند كه گفت : من (9) سال خدمتگذارى رسول خدا را كردم و هيچ بياد ندارم كه در عرض اين مدت بمن فرموده باشد چرا فلان كار را نكردى ، و نيز بياد ندارم كه در يكى از كارهايم خرده گيرى كرده باشد.
36 - و در كتاب احياء العلوم مى گويد انس گفته : به آن خدائى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را به حق مبعوث كرد، هيچگاه نشد كه مرا در كارى كه كردم و او را خوش نيامد عتاب كرده باشد كه چرا چنين كردى ، نه تنها آن جناب مرا مورد عتاب قرار نداد بلكه اگر هم زوجات او مرا ملامت مى كردند مى فرمود متعرضش نشويد مقدر چنين بوده .
37 - و نيز در آن كتاب از انس نقل كرده كه گفت : هيچيك از اصحاب و يا ديگران آن حضرت را نخواند مگر اينكه در جواب مى فرمود: (لبيك ).
38 - و نيز از او نقل كرده كه گفت اصحاب خود را هميشه براى احترام و به دست آوردن دلهايشان به كنيه هايشان مى خواند، و اگر هم كسى كنيه نداشت خودش براى او كنيه مى گذاشت . مردم هم او را به كنيه اى كه آن جناب برايش گذاشته بود صدا مى زدند. و هم چنين زنان اولاددار و بى اولاد و حتى بچه ها را كنيه مى گذاشت و بدين وسيله دلهايشان را به دست مى آورد.
39 - و نيز در آن كتاب است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را رسم اين بود كه هر كه بر او وارد مى شد تشك خود را زيرش ‍ مى گسترانيد و اگر شخص وارد مى خواست قبول نكند اصرار مى كرد تا بپذيرد.
40 - و در كافى به اسناد خود از عجلان نقل كرده كه گفت : من در حضور حضرت صادق (عليه السلام ) بودم كه سائلى به در خانه اش ‍ آمد، آن حضرت برخاست و از ظرفى كه در آن خرما بود هر دو دست خود را پركرده و به فقير داد، چيزى نگذشت سائل ديگرى آمد، و آن جناب برخاست و مشتى خرما به او داد، سپس سائل سومى آمد حضرت برخاست و مشتى خرما نيز به او داد، باز هم چيزى نگذشت سائل چهارمى آمد، اين بار حضرت برخاست و به مرد سائل فرمود : خدا ما و شما را روزى دهد؟ آنگاه به من فرمود: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) چنين بود كه احدى از او از مال دنيا چيزى درخواست نمى كرد مگر اينكه آن حضرت ميدادش ، تا اينكه روزى زنى پسرى را كه داشت نزد آن حضرت فرستاد و گفت از رسول خدا چيزى بخواه اگر در جوابت فرمود چيزى در دست ما نيست بگو پس پيراهنت را به من ده ، امام صادق (عليه السلام ) فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) پيراهن خود را در آورد و جلوى پسر انداخت (در نسخه ديگرى دارد پيراهن خود را كند و به او داد) خداى تعالى با آيه :(لا تجعل يدك مغلوله الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا - دست خود را بسته بگردن خود مكن ، و آنرا بكلى هم باز مكن تا اين چنين ملامت شده و تهى دست شوى )، آنجناب را تاءديب كرده به ميانه روى در انفاق .
41 - و نيز در آن كتاب به سند خود از جابر از ابى جعفر (عليه السلام ) رواى ت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هديه را قبول مى كرد و ليكن صدقه نمى خورد.
42 - و نيز در آن كتاب از موسى بن عمران بن بزيع نقل كرده كه گفت : به حضرت رضا (عليه السلام ) عرض كردم فدايت شوم مردم چنين روايت مى كنند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى بدنبال كارى مى رفت از راهى كه رفته بود برنمى گشت ، بلكه از راه ديگرى مراجعت مى فرمود، آيا اين روايت صحيح است و رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) چنين ميكرد؟ آن حضرت درجواب فرمود: آرى من هم خيلى از اوقات چنين مى كنم تو نيز چنين كن ، آنگاه به من فرمود: بدان كه اين عمل براى رسيدن به رزق نزديك تر است .
43 - و در كتاب اقبال به سند خود از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) هميشه بعد از طلوع آفتاب از خانه بيرون مى آمد.
44 - و در كافى به سند خود از عبدالله بن مغيره از كسى كه براى او نقل نموده نقل كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى وارد منزلى ميشد در نزديكترين جا، نسبت به محل ورود مى نشست .
مؤ لف : اين روايت را سبط طبرسى هم در كتاب المشكوه خود از كتاب محاسن و كتبى ديگر نقل كرده است .
از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت
45 - و از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت يكى اين است كه آن حضرت بنا به نقل صاحب كتاب مكارم الاخلاق وقتى مى خواست موى سر و محاسن شريف خود را بشويد با سدر مى شست .
46 - و در جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هميشه موى خود را شانه ميزد و اغلب با آب شانه مى كرد و مى فرمود: آب براى خوشبو كردن مومن كافى است .
47 - و در كتاب من لا يحضره الفقيه مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: مجوس ريش خود را تراشيده و سبيل خود را كلفت مى كنند و ما سبيل خود را كوتاه كرده و ريش خود را وامى گذاريم .
48 - و در كافى به سند خود از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: يكى از سنت ها گرفتن ناخنها است .
49 - و در فقيه مى گويد: روايت شده كه يكى از سنت ها، دفن كردن مو و ناخن و خون است .
50 - و نيز به سند خود از محمد بن مسلم نقل مى كند كه از حضرت ابى جعفر از خضاب پرسيد، آن جناب فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) همواره خضاب ميكرد و هم اكنون موى خضاب شده آنجناب در خانه ما هست .
51 - و در كتاب مكارم است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) همواره روغن بخود مى ماليد و هر كس كه بدن شريفش را روغن مالى ميكرد تا حدود زير جامه را مى ماليد و مابقى را خود آن جناب به دست خود انجام ميداد.
52 - و در فقيه مى گويد: على (عليه السلام ) فرموده : ازاله موى زير بغل بوى بد را از انسان زايل مى سازد، علاوه بر اينكه هم پاكيزگى است و هم از سنت هائى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به آن امر فرموده .
53 - و در كتاب مكارم الاخلاق مى گويد: براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) سرمه دانى بود كه هر شب با آن سرمه بچشم مى كشيد، و سرمه اش سرمه سنگ بود.
54- و در كافى به سند خود از ابى اسامه از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: از سنن مرسلين يكى مسواك كردن دندانها است .
55 - و در فقيه به سند خود از على (عليه السلام ) نقل كرده كه در حديث (اربعمائه - چهار صد كلمه ) خود فرمود: و مسواك كردن باعث رضاى خدا و از سنت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) و مايه خوشبوئى و پاكيزگى دهان است .
مؤ لف : اخبار درباره عادت داشتن رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) به مسواك و سنت قرار دادن آن از طريق شيعه و سنى بسيار زياد است .
56 - و در فقيه مى گويد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود: چهار چيز از اخلاق انبياء است : 1 - عطر زدن 2 - با تيغ ازاله مو كردن 3- نوره كشيدن 4 - زياد با زنان همخوابگى كردن .
57 - و كافى به سند خود از عبدالله بن سنان از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: براى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) مشكدانى بود كه بعد از هر وضوئى آن را با دست تر مى گرفت و درنتيجه هر وقت كه از خانه به بيرون تشريف مى آورد از بوى خوشش شناخته مى شد كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) است .
58 - و در كتاب مكارم مى گويد: هيچ عطرى عرضه به آن جناب نمى شد مگر آنكه خود را با آن خوشبو مى كرد و مى فرمود: بوى خوشى دارد و حملش آسان است ، و اگر هم خود را با آن خوشبو نمى كرد سر انگشت خود را به آن گذاشته و از آن مى چشيد.
59 - و نيز در آن كتاب مى نويسد: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) با عود قمارى خود را بخور ميداد.
60 - و در كتاب ذخيره المعاد است كه : مشك را بهترين و محبوبترين عطرها مى دانست .
61 - و در كافى به سند خوداز اسحاق طويل عطار از ابى عبدالله (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بيش از آن مقدارى كه براى خوراك خرج مى كرد براى عطر پول مى داد.
62 - و نيز در كافى به سند خود از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده ك ه فرمود: اميرالمؤ منين (صلوات الله عليه ) فرموده : عطر به شارب زدن از اخلاق انبياء و احترام به كرام الكاتبين است .
63 - و نيز به سند خود از سكن خزاز نقل كرده كه گفت : شنيدم امام صادق (عليه السلام ) مى فرمود: بر هر بالغى لازم است كه در هر جمعه شارب و ناخن خود را چيده و مقدارى عطر استعمال كند، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى جمعه مى شد و عطر همراه خود نداشت ناچار مى فرمود تا چارقد بعضى از زوجاتش را مى آوردند، آن جناب آن را با آب تر مى كرد و بروى خود مى كشيد تا باين وسيله از بوى خوش آن چارقد، خود را معطر سازد.
64 - و در فقيه به سند خود از اسحاق بن عمار از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: اگر در روز عيد فطر براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) عطر مى آوردند اول به زنان خود مى داد.
65 - و در كتاب مكارم است كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) به انواع روغن ها خود را روغن مالى مى فرمود، و نيز فرمود: آن جناب بيشتر با روغن بنفشه روغن مالى مى فرمود، و مى گفت ، اين روغن بهترين روغن است .
آداب آن جناب در سفر
66 - و از جمله آداب آن حضرت در سفر - به طورى كه در فقيه به سند خود از عبد الله سنان از ابى جعفر (عليه السلام ) نقل كرده - اين بود كه : آن جناب بيشتر در روز پنج شنبه مسافرت مى كرد.
مؤ لف : و در اين معنا احاديث بسيارى است .
67 - و در كتاب امان الاخطار و كتاب مصباح الزائر آمده است كه صاحب كتاب عوارف المعارف گفته : رسول خدا هر وقت مسافرت ميرفت پنج چيز با خود برمى داشت : 1 - آئينه 2 - سرمه دان 3 - شانه 4 - مسواك 5 - و در روايت ديگرى دارد كه مقراض را هم همراه خود مى برد.
مؤ لف : اين روايت را در كتاب مكارم و جعفريات نيز نقل كرده .
68 - و در كتاب مكارم از ابن عباس نقل كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى راه مى رفت طورى با نشاط مى رفت كه بنظر مى رسيد خسته و كسل نيست .
69 - و در فقيه به سند خود از معاويه بن عمار از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در سفر هر وقت از بلنديها سرازير مى شد مى گفت : (لا اله الا الله ) و هر وقت بر بلندى ها بالا مى رفت مى گفت : (الله اكبر).
70 - و در كتاب لب اللباب تاءليف قطب روايت شده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از هيچ منزلى كوچ نمى كرد مگر اينكه در آن منزل دو ركعت نماز مى خواند و مى فرمود: اينكار را براى اين مى كنم كه اين منازل به نمازى كه در آنها خوانده ام شهادت دهند.
71 - و در كتاب فقيه مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى با مؤ منين خدا حافظى مى فرمود مى گفت : خداوند تقوا را زاد و توشه شما قرار دهد، و به هر خيرى مواجهتان سازد و هر حاجتى را از شما برآورده كند و دين و دنياى شما را سالم و ايمن سازد و شما را به سلامت و باغ نيمت فراوان برگرداند.
مؤ لف : روايات درباره دعاى آن جناب در مواقع خداحافظى اشخاص مختلف است ، ليكن با همه اختلافى كه دارد نسبت به دعاى به سلامت و غنيمت همه متفقند.
72 - و در كتاب جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به اشخاصى كه از مكه مى آمدند مى فرمود: خداوند عبادتت را قبول و گناهانت را بيامرزد و در قبال مخارجى كه كردى بتو نفقه (روزى ) دهد.
رواياتى درباره آداب حضرتش در پوشاك و متعلقات آن
73 - و از جمله آداب آن حضرت در پوشيدنى ها و متعلقات آن يكى همان است كه غزالى در كتاب احياء العلوم نقل كرده كه : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هر قسم لباسى كه برايش فراهم ميشد مى پوشيد، چه لنگ ، چه عبا، چه پيراهن ، چه جبه و امثال آن ، و از لباس سبز رنگ خوشش مى آمد، و بيشتر لباس سفيد مى پوشيد و مى فرمود: زنده هاى خود را سفيد بپوشانيد و مرده هاى خود را هم در آن كفن كنيد، و بيشتر اوقات قبائى را كه در جوف آن لايه داشت مى پوشيد، چه در جنگ و چه در غير آن ، و براى آن حضرت قبائى بود از سندس كه وقتى آنرا مى پوشيد از شدت سفيدى به زيبائيش افزوده مى شد، و تمامى لباسهايش تا پشت پايش بلند بود، و ازار را روى همه لباسها مى پوشيد و آن تا نصف ساق پايش بود.
و همواره پيراهنش را با شال مى بست و چه بسا در نماز و غير نماز كمربند آنرا باز مى كرد، و آن حضرت عبائى داشت كه با زعفران رنگ شده بود، و بسيار اتفاق مى افتاد كه تنها همان را بدوش گرفته و با مردم به نماز مى ايستاد، كما اينكه بسيار مى شد كه تنها يك كساء مى پوشيد بدون چيزى ديگر، و براى آن حضرت كسائى بود كه بار لائيش پشم بود و آنرا مى پوشيد و مى فرمود: من هم بنده اى هستم و لباس بنده ها را مى پوشم ، علاوه براين ، دو جامه ديگر هم داشت كه مخصوص روز جمعه و نماز جمعه اش بود، و بسيار اتفاق مى افتاد كه تنها يك سرتاسرى مى پوشيد بدون جامه ديگر و دو طرف آنرا در بين دو شانه خود گره ميزد، و غالبا با آن سرتاسرى بر جنازه ها نماز ميخواند و مردم به آن جناب اقتدا مى كردند، و چه بسا در خانه هم تنها با يك ازار نماز مى خواند و آنرا به خود مى پيچيد و گوشه چپ آنرا به شانه راست و گوشه راستش را به شانه چپ مى انداخت وچه بسا كه با همين ازار در آن روز مجامعت كرده بود، و نيز چه بسا نماز شب را با ازار اقامه مى كرد و آن طرفش را كه طره داشت بدوش مى افكنده و بقيه اش را هم بروى بعضى از زنان خود مى انداخت و با اين حالت نماز مى گذاشت ، و نيز آن حضرت كساء سياه رنگى داشت كه آنرا به كسى بخشيد، ام سلمه پرسيد: پدر و مادرم فدايت باد كساء سياه شما چه شد؟ فرمود: به ديگرى پوشاندمش ، ام سلمه عرض كرد هرگز زيباتر از سفيدى تو در سياهى آن كسا نديدم .
انس مى گويد: خيلى از اوقات آن حضرت را مى ديدم كه نماز ظهر را با ما، در يك شمله (قطيفه كوچك ) مى خواند در حالتى كه دو طرفش را گره زده بود، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هميشه انگشتر بدست مى كرد، و بسيار مى شد كه از خانه بيرون مى آمد در حالى كه نخى به انگشترى خود بسته بود تا به آن وسيله به ياد كارى كه مى خواست انجام دهد بيفتد، و با همان انگشتر نامه ها را مهر مى كرد و مى فرمود مهر كردن نامه ها بهتر است از تهمت ، خيلى از اوقات شب كلاه ، در زير عمامه و يا بدون عمامه به سر مى گذاشت و خيلى از اوقات آن را از سر خود برمى داشت و بعنوان ستره پيش روى مى گذاشت و به طرف آن نماز مى كرد، و چه بسا كه عمامه به سر نداشت تنها شالى به سر و پيشانى خود مى پيچيد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) عمامه اى داشت كه آنرا (سحاب ) مى گفتند، و آنرا به على (عليه السلام ) بخشيد، و گاهى كه على (عليه السلام ) آنرا به سر مى گذاشت و مى آمد رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) مى فرمود على دارد با (سحاب ) مى آيد.
هميشه لباس را از طرف راست مى پوشيد و مى گفت : (الحمد لله الذى كسانى ما اوارى به عورتى و اتجمل به فى الناس - حمد خدائى را كه مرا به چيزى كه عورتم را به آن پنهان كنم و خود را در بين مردم به آن زينت دهم پوشانيد) و وقتى لباسى از تن خود بيرون مى كرد از طرف چپ آنرا از تن خارج مى نمود، و هر وقت لباسى نو مى پوشيد، لباس كهنه اش را به فقيرى مى داد و مى گفت : هيچ مسلمانى نيست كه با لباس كهنه خود مسلمانى را بپوشاند و جز براى خدا نپوشاند مگر اينكه آنچه را كه از او پوشانيده از خودش ‍ در ضمانت خدا و حرز و خير او خواهد درآمد، هم در دنيا و هم در آخرت .
و آن حضرت زيراندازى از پوست داشت كه بار آن از ليف خرما بود، و در حدود دو ذراع طول و يك ذراع و يك وجب عرض ‍ داشت ، و عبائى داشت كه آنرا هر جا كه مى خواست بنشيند دو تا كرده و زيرش مى گسترانيدند، و غالبا روى حصير مى خوابيد.
و از عادت آن جناب يكى اين بود كه براى حيوانات و همچنين اسلحه و اثاث خود اسم - مى گذاشت ، اسم پرچمش (عقاب ) و اسم شمشيرى كه با آن در جنگ ها شركت مى فرمود (ذوالفقار) بود، شمشير ديگرش (مخذم ) و ديگرى (رسوب ) و يكى ديگر (قضيب ) بود، و قبضه شمشيرش به نقره آراسته بود، و كمربندى كه غالبا مى بست ازچرم و سه حلقه نقره بآن آويزان بود، اسم كمان او (كتوم ) و اسم جعبه تيزش (كافور) واسم ناقه اش (عضباء) و اسم استرش (دلدل ) و اسم دراز گوشش ‍ (يعفور) و اسم گوسفندى كه از شيرش مى آشاميد (عينه ) بود، آفتابه اى از سفال داشت كه با آن وضو مى گرفت و از آن مى آشاميد و مردم چون مى دانستند كه آفتابه آن جناب مخصوص وضو و آشاميدنش است از اين رو كودكان را به عنوان تيمن و تبرك مى فرستادند تا از آن آفتابه بياشامند و از آب آن به صورت و بدن خود بمالند، بچه ها هم بدون پروا از آن جناب چنين مى كردند.
74 - و در جعفريات از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از شب كلاه هائى بسر مى گذاشت كه با دوخت خط خط شده بود تا آنجا كه فرمود: براى آنحضرت زرهى بود كه به آن مى گفتند ذات الفضول و سه حلقه از نقره داشت يكى از جلو و دو تا از عقب ، الى آخر).
75 - و در كتاب عوالى است كه روايت شده : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) عمامه سياهى داشت كه گاهى به سر مى گذاشت و با آن نماز مى خواند. مؤ لف : روايت شده كه بلندى عمامه آن جناب به قدرى بود كه سه دور و يا پنج دور به سرش پيچيده ميشد.
76 - و در كتاب خصال به سند خود از على (عليه السلام ) نقل مى كند كه در ضمن حديث (چهار صد كلمه ) فرموده : لباس پنبه اى بپوشيد كه لباس رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) است ، چه آن جناب لباس پشمى و موئى نمى پوشيدند مگر به جهت ضرورت .
مؤ لف : اين روايت از صدوق نيز بدون ذكر سند نقل شده و همچنين صفوانى آنرا در كتاب التعريف نقل كرده و با همين روايت معنا روايتى كه قبلا گذشت كه آن جناب لباس پشم مى پوشيد روشن مى شود و منافاتى هم بين آن دو نيست .
77 - و در فقيه به سند خود از اسماعيل بن مسلم از امام صادق (عليه السلام ) از پدرش (صلى الله عليه و آله ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) عصاى كوچكى داشت كه در پائين آن آهن بكار برده شده بود، و آن جناب به آن عصا تكيه مى كرد و در نماز عيد فطر و عيد اضحى آن را به دست مى گرفت .
مولف : اين روايت را صاحب جعفريات نيز نقل كرده .
78 - و در كافى به سند خود ازهشام بن سالم از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: انگشتر رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از نقره بود.
79 - و در آن كتاب به سند خود از ابى خديجه نقل كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) فرمود: نگين انگشتر بايد كه مدور باشد همانطور كه نگين رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) چنين بود.
80 - و در خصال به سند خود از عبدالرحيم بن ابى البلاد و از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دو انگشتر داشت به يكى از آنها نوشته بود: (لا اله الا الله محمد رسول الله ) و به ديگرى نوشته بود: (صدق الله ).
81 - و نيز در آن كتاب به سند خود از حسين بن خالد از ابى الحسن ثانى (عليه السلام ) نقل مى كند كه در ضمن حديثى فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و اميرالمؤ منين و حسن و حسين و همه ائمه معصومين (عليهم السلام ) هميشه انگشتر را بدست راست خود مى كردند.
82 - و در مكارم از امام صادق از على (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: انبياء (عليهم السلام ) پيراهن را قبل از شلوار مى پوشيدند.
مؤ لف : اين روايت را صاحب جعفريات نيز نقل كرده و درباره معانى و آدابى كه به آن اشاره شد اخبار زياد ديگرى هست كه براى اختصار از نقل آن خوددارى شد.
83 - و از جمله آداب آن حضرت درباره مسكن و متعلقات آن يكى همان مطلبى است كه ابن فهد در كتاب التحصين خود گفته كه : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از دنيا رفت در حالتى كه خشتى روى خشت نگذاشت .
84 - و در كتاب لب اللباب مى گويد: امام (عليه السلام ) فرمود: مسجد مجالس انبياء است .
85 - و در كافى به سند خود ازسكونى از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) وقتى در تابستان بيرون مى رفت روز پنج شنبه حركت مى كرد و اگر در زمستان مى خواست از سرما برگردد روز جمعه برمى گشت .
مؤ لف : اين روايت را صاحب خصال نيز بدون سند نقل كرده .
86 - و از كتاب العدد القويه تاءليف شيخ على بن الحسن بن المطهر برادر مرحوم علامه حلى (رحمه الله عليه ) از حضرت خديجه (عليهاالسلام ) نق ل شده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى به خانه وارد مى شد ظرف آب مى خواست و براى نماز تطهير مى كرد، آنگاه بر مى خاست دو ركعت نماز كوتاه و مختصر اقامه مى كرد، سپس بر فراش خود قرار مى گرفت .
87 - و در كافى به سند خود از عباد بن صهيب نقل كرده كه گفت از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هيچ وقت بر دشمن شبيخون نمى زد.
88 - و در كتاب مكارم مى گويد: فراش رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) عبائى بود، و متكايش از پوست و بار آن ليف خرما، شبى همين فراش را تا نمودند و زير بدنش گستردند و آن جناب راحت تر خوابيد. صبح وقتى از خواب برخاست فرمود: اين فراش امشب مرا از نماز بازداشت ، از آن پس دستور داد فراش مزبور را يك تا برايش بگسترانند، و فراش ديگرى از چرم داشت كه بار آن ليف ، وهم چنين عبائى داشت كه به هر جا نقل مكان مى داد آن را برايش دو طاقه فرش مى كردند.
89 - و نيز در كتاب مكارم از حضرت ابى جعفر (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: هيچ وقت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از خواب بيدار نشد مگر آنكه بلافاصله براى خدا به سجده مى افتاد.
90 - و از جمله آداب آن جناب در امر زنان و فرزندان است كه در رساله محكم و متشابه سيد مرتضى (عليه الرحمه ) است ، چه نامبرده به سندى كه به تفسير نعمانى دارد از على (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: جماعتى از اصحاب ، زنان و غذا خوردن در روز و خواب در شب را بر خود حرام كرده بودند، ام سلمه داستانشان را براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نقل كرد، حضرت برخاسته و نزد آنان آمد و فرمود: آيا به زنان بى رغبتيد؟ من سراغ شان مى روم و در روز هم غذا مى خورم و در شب هم مى خوابم و اگر كسى از اين سنت من دورى كند از من نخواهد بود...
مؤ لف : اين معنا در كتب شيعه و سنى بطرق زيادى نقل شده است .
91 - و در كافى به سند خود از اسحاق بن عمار از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: از اخلاق انبياء دوست داشتن زنان است .
92 - و نيز در آن كتاب به سند خود از (بكار بن كردم ) و عده بسيارى ديگر از ابى عبد الله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: روشنى چشم من در نماز و لذتم در زنان قرار داده شده .
مؤ لف : و قريب به اين مضمون روايتى است كه بطريق ديگرى نقل شده .
93 - و در كتاب فقيه مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هر وقت مى خواست با زنى تزويج كند كسى را مى فرستاد تا آن زن را ببيند...
94 - و در تفسير عياشى از حسين بن بنت الياس نقل مى كند كه گف ت : از حضرت رضا (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: خداوند شب را و زنان را براى آرامش و آسايش قرار داده ، و تزويج در شب و اطعام طعام ، از سنت پيغمبر است .
آداب آن حضرت در خوردنيها و آشاميدنى ها
95 - و در خصال به سند خود از على (عليه السلام ) نقل ميكند كه در ضمن حديث (چهار صد كلمه ) فرمود: بچه هاى خود را در روز هفتم ولادت عقيقه كنيد و به سنگينى موى سرشان نقره به مسلمانى صدقه دهيد رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) هم درباره حسن و حسين (عليهماالسلام ) و ساير فرزندانش چنين كرد.
96 - و از جمله آداب آن حضرت در خوردنيها و آشاميدنيها و متعلقات سفره يكى آنست كه در كتاب كافى آن را به سند خود از هشام بن سالم و غير او از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هيچ چيزى را دوست تر از اين نمى داشت كه دائما گرسنه و از خدا خائف باشد.
97 - و در كتاب احتجاج به سند خود از موسى بن جعفر از آباى گرامش از امام حسين (عليه السلام ) حديث طويلى نقل كرده كه همه ، جوابهائى است كه على (عليه السلام ) در پاسخ سوالات مردى يهودى از اهل شام مى داده ، در ضمن مى رسد به اينجا كه يهودى از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) پرسيد: مردم مى گويند عيسى مردى زاهد بوده آيا همينطور است ؟ حضرت فرمود: آرى چنين است و ليكن محمد(صلى الله عليه و آله ) از همه انبياء زاهدتر بود، زيرا علاوه بر كنيرهائى كه داشت داراى سيزده همسر بود با اينهمه هيچ وقت سفره اى از طعام برايش چيده نشد و هرگز نان گندم نخورد و از نان جو هم هيچ وقت شكمش سير نشد و سه شبانه روز گرسنه مى ماند.
98 - و در امالى صدوق از عيص بن قاسم روايت شده كه گفت : خدمت حضرت صادق (عليه السلام ) عرض كردم حديثى از پدرت روايت شده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از نان گندم سير نشد، آيا اين روايت صحيح است . فرمود: نه ، زيرا رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) اصلا نان گندم نخورد، و از نان جو هم يك شكم سير نخورد.
99 - و در كتاب دعوات قطب روايت شده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در حال تكيه غذا نخورد مگر يك مرتبه كه آنهم نشست و از در معذرت گفت : بار الها من بنده و رسول توام .
مؤ لف : اين معنا را كلينى و شيخ به طريق زيادى نقل كرده اند و هم چنين صدوق و برقى و حسين بن سعيد در كتاب زهد.
100 - و در كافى به سند خود از زيد شحام از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا از روزى كه خداوند او را به نبوت مبعوث كرد و تا روزى كه از دنيا رفت در حال تكيه غذا نخورد، بلكه مانند بردگان غذا ميل مى فرمود و مانند آنها مى نشست ، پرسيدم چرا؟ فرمود: براى اظهار كوچكى و تواضع در برابر خداى عزوجل .
101 - و در آن كتاب به سند خود از ابى خديجه نقل كرده كه گفت : (بشير دهان ) از ابى عبدالله (عليه السلام ) پرسيد آيا رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در حالى كه به دست راست يا به دست چپ تكيه كرده غذا ميل مى فرمود؟ ابى خديجه مى گويد من هم در آن مجلس بودم امام صادق (عليه السلام ) فرمود: نه ، رسول خدا در حال تكيه به طرف راست و يا به طرف چپ غذا ميل نمى كرد و ليكن مثل بنده ها مى نشست ، من عرض كردم چرا؟ فرمود: براى تواضع در برابر خداى عزوجل .
2.1 - و در آن كتاب به سند خود از جابر از ابى جعفر (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مثل بنده ها غذا ميخورد، و مثل آنها بر روى زمين مى نشست و غذا مى خورد، و روى زمين مى خوابيد.
103 - و در كتاب احياء العلوم مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى براى خوردن مى نشست بين دو زانو و دو قدم خود را جمع مى كرد، همانطورى كه نمازگزارمى نشيند، الا اينكه يكى از زانوها و قدمها را روى زانو و قدم ديگر مى گذاشت ، و مى فرمود: من بنده اى هستم و لذا مثل بنده ها غذا مى خورم و مثل آنان مى نشينم .
104 - و صفوانى در كتاب التعريف از على (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) وقتى بر سر سفره غذا مى نشست مثل بنده اى مى نشست ، وبر ران چپ خود تكيه مى كرد.
105 - و در كتاب مكارم از ابن عباس نقل مى كند كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روى زمين مى نشست و گوسفندان را بين دو پاى خود گذاشته شير آنها را مى دوشيد و اگر غلامى از آنحضرت دعوت مى كرد مى پذيرفت .
106 - و در محاسن به سند خود از حماد بن عثمان از ابى عبدالله (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى غذا ميل مى فرمود انگشتان خود را مى ليسيد.
107 - و در احتجاج از كتاب مواليد الصادقين نقل كرده كه گفته است : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از تمامى انواع غذاها ميل مى فرمود، و هر چه را كه خدا حلال كرده ، با اهل بيت و خدمتگذاران خود و هر وقت كه ايشان مى خوردند مى خورد، و هم چنين با كسى از مسلمانان كه او را دعوت مى كرد هم غذا مى شد، هر چه آنان مى خوردند مى خورد و روى هر چيزى مى خوردند مى خورد مگر اينكه براى آنها ميهمانى مى رسيد كه در اين صورت با آن ميهمان غذا ميل مى فرمود - تا آنجا كه مى گويد -: و از هر غذائى ، بيشتر آنرا دوست مى داشت كه شركت كنندگان در آن بيشتر باشند.
مؤ لف : اينكه در اين روايت داشت : و روى هر چيزى مى خوردند مى خورد، مقصود سفره و خوان و امثال آن است ، و اينكه گفت : (و ما اكلو ا - و هر چه مى خوردند)، ممكن است (ما) موصوله باشد، يعنى هر چيزى را كه مى خوردند، و ممكن است (وقتيه ) باشد يعنى تا هر وقت كه مى خوردند، و اينكه گفت : مگر اينكه براى آنها ميهمانى مى رسيد، استثنائى است از اينكه گفت : با اهل بيت و خدمتگذاران خود غذا مى خورد. و معنايش اين است كه مگر وقتى كه ميهمانى براى ايشان مى رسيد كه در اين صورت ديگر با اهل بيت خود غذا ميل نمى فرمود، بلكه با ميهمان غذا مى خورد.
108 - و در كافى به سند خود از ابن قداح از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى با گروهى غذا ميل مى فرمود، اولين كسى بود كه دست به غذا مى برد و آخرين كس بود كه دست برميداشت و چنين مى كرد تا همه مردم غذا بخورند و خجالت نكشند.
109 - و نيز در كافى به سند خو د از محمد بن مسلم از ابى جعفر (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرموده : شام انبياء بعد از نماز عشا بوده شما هم شام خوردن را ترك نكنيد كه باعث خرابى بدن است .
110 - و نيز در كافى به سند خود از عنبسه بن نجاد از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: هيچ طعامى نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) حاضر نشد كه در آن خرما باشد مگر اينكه ابتدا از آن خرما ميل فرمود.
111 - و نيز در كافى و صحيفه الرضا به سند خود از آباء گرام آن حضرت نقل كرده كه آن حضرت فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى خرما مى خورد هسته آنرا پشت دست خود مى گذاشت ، آنگاه آنرا دور مى انداخت .
112 - و در كتاب اقبال از جلد دوم تاريخ نيشابورى نقل كرده كه در ضمن شرح حال حسن بن بشر به سند او نقل نموده كه گفته است : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بين هر دو لقمه ، خدا را حمد مى كرد.
113 - و در كافى به سند خود از وهب بن عبد ربه نقل كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) را ديدم كه خلال مى كرد و من به او نگاه مى كردم ، حضرت فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هميشه خلال مى كرد، و خلال ، دهن را خوشبو مى كند.
114 - و در كتاب مكارم از رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) نقل مى كند كه هر وقت آب مى آشاميد ابتدا (بسم الله ) مى گفت - تا آنجا كه مى گويد-: و آب را به طور مخصوصى مى مكيد و آنرا به پرى دهان نمى بلعيد و مى فرم ود: درد كبد از همين قورت دادن است .
115 - و در كتاب جعفريات از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود: چند بار تجربه كردم و ديدم كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آب يا هر آشاميدنى ديگر را به سه نفس مى آشاميد و در ابتداى هر نفس (بسم الله ) و در آخر آن (الحمد لله ) مى گفت ، از سبب آن پرسيدم فرمود: حمد را به منظور اداى شكر پروردگار و (بسم الله ) را به منظور ايمنى از ضرر و درد مى گويم .
116 - و در كتاب مكارم مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) در ظرف آشاميدنى نفس نمى كشيد، و اگر مى خواست نفس تازه كند ظرف را از دهنش دور مى كرد و آنگاه تنفس مى نمود.

next page

fehrest page

back page