تفسير الميزان جلد ۶

علامه طباطبايي رحمه الله عليه

- ۱۰ -


اما اينكه فرمود: (اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثم اتقوا و احسنوا) ظاهر اينكه فرموده : (اذاما) اينست كه خواسته است همان موضوعى را كه در (ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات ) مذكور شده تكرار كند، تا دلالت كند بر اينكه وصف ايمان و عمل صالح دخالت در حكم نفى جناح دارد، نظير اينكه در خطاب به مؤ منين مى فرمايد: (ذلك يوعظ به من كان منكم يومن بالله و اليوم الاخر) و اينگونه تعبيرها در لسان عرب بسيار است ، و ظاهر اينكه فرمود: (ثم اتقوا و آمنوا) اينست كه ايمان بعد از ايمان معتبر است ، و مراد از آن همان ايمان تفصيلى است ، يعنى ايمان به يك يك احكامى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از ناحيه پروردگار خود آورده ، بطورى كه يكى از آنها را انكار و رد نكند و در حقيقت در برابر اوامر و نواهى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) تسليم شود، كما اينكه در سوره حديد مى فرمايد: (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله ) و نيز در سوره نساء مى فرمايد: (و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله ) تا آنجا كه مى فرمايد: (فلا و ربك لا يومنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما) و آيات در اين معنا بسيار است . و ظاهر اينكه فرمود: (ثم اتقوا و احسنوا) اين است كه مى خواهد بحسب اعتبار ايمان بعد از ايمان را احسان بشمارد، و اين اعتبار، اعتبار صحيحى است ، چون احسان را دو معنا است ، يكى همان انجام دادن عمل است به وجه حسن و نيكويش ، و بدون اينكه در آن هيچگونه قصد سوئى در كار باشد. چنان كه در سوره كهف كه مى فرمايد: (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات انا لا نضيع اجر من احسن عملا) و نيز در آل عمران كه مى فرمايد: (الذين استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذين احسنوا منهم و اتقوا اجر عظيم ) احسان به همين معنا استعمال شده است .
دوم احسانى است كه به ديگران هم مى رسد، و آن كارهاى پسنديده است كه چيزى از آن كه خوش آيند باشد عايد غير هم بشود، و در آيه (و بالوالدين احسانا) و نيز در آيه : (و احسن كما احسن الله اليك ) احسان به همين معنا است ، كما اينكه در آيه مورد بحث به معناى اول است ، به اين بيان كه تقواى دينى تنها با ايمان به خدا و تصديق به حقانيت دين و بدون ايمان تفصيلى به يك يك احكام آن ، حقش آنطور كه بايد ادا نمى شود، زيرا رد كردن و نپذيرفتن يكى از احكام دين در حقيقت رد كردن اصل دين است ، و اين ايمان تفصيلى هم وقتى در اداى حق تقوا كفايت مى كند كه توام با عمل به آن احكام و به هر چه كه از فعل و ترك اقتضا دارند بوده باشد، و اين جرى عملى هم از راه انقياد باشد، نه از روى نفاق ، پس بر كسى كه بخواهد براى آخرت خود توشه تقوا فراهم كند واجب است كه ايمان به خدا آورده و عمل صالح كند، و نيز به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در يك يك احكامى كه آورده ايمان بياورد، و علاوه در تمامى اين مراحل سلوكش بر سبيل احسان باشد.
سبب اينكه (تقوا) در آيه شريفه سه بار تكرار شده است
و اما اينكه سه بار تقوا را تكرار كرد و مراحل سه گانه ايمان و عمل صالح و احسان را به آن تقييد نمود براى اين بود كه تاكيد كند در اشاره به لزوم مقارنت اين مراحل با تقواى واقعى و اينكه نبايد در اين مراحل هيچگونه غرض غير دينى در كار باشد، و ما سابقا در بعضى از مباحث بيان كرديم كه تقوا يك مقام خاص دينى و معنوى نيست بلكه حالتى است روحى كه شامل تمامى مقامات معنوى مى شود، به اين معنا كه براى هر درجه و مقامى از مقامات معنوى ، تقوائى است مخصوص به خود آن مقام .
پس ملخص آنچه گذشت اين شد كه مراد از آيه شريفه (ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا...) اين است كه بر كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح نموده اند نسبت به آنچه از شراب نوشيده و يا از ساير محرمات مرتكب شده اند حرجى نيست ، اما بشرطى كه علاوه بر ايمان و عمل صالحشان در جميع مراحل و اطوار خود ايمان به خدا و رسول و احسان در عمل را دارا باشند، و جميع واجبات را انجام داده و از جميع محرمات پرهيزكار باشند.
با داشتن چنين فضائلى اگر قبل از نزول آيه تحريم و رسيدنش بگوششان و يا قبل از اينكه معناى آنرا فهميده باشند به يكى از اين پليدى ها كه عمل شيطان است مبتلا بوده اند، حرجى بر آنها نيست و خداى تعالى از گناهان گذشته آنان صرفنظر نموده است ، و اين آيه نظير آيه شريفه ايست كه در بين آيات راجع به تحويل قبله واقع است . در پاسخ سؤ ال آنان از نمازهاى گذشته كه رو به بيت المقدس خوانده اند مى فرمايد: (و ما كان الله ليضيع ايمانكم ).
به هر حال سياق اين كلام خود شاهد ديگرى است بر اينكه آيه مورد بحث (ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح ...) متصل است به ما قبل خود، و اينكه نزولش با آنها بوده ، و اينكه اين آيات آخرين آياتى هستند كه در باب تحريم شراب نازل شده ، و نيز - همانطورى كه قبلا هم گفتيم - استفاده مى شود كه بعضى از مسلمين در ايام بعد از آيات اول تحريم و قبل از اين آيات دست از عمل زشت خود برنداشته بوده اند. و نيز به دست مى آيد كه بعد از نزول اين آيات سؤ ال شده است از حال كسى كه قبل از تحريم شراب به شرب آن مبتلا بوده اند، و لابد كسانى بوده اند كه ابتلاى شان به اين عمل قبل از نزول تحريم بوده و كسانى بعد از نزول و قبل از فهميدن آن و اشخاصى بعد از نزول و بعد از فهميدن معناى آن بدون هيچ عذرى و جواب اين چند طايفه طورى داده شده كه هر طايفه اى حكم مساءله اش بحسب خصوص حال خودش معلوم شود، پس كسى كه با داشتن ايمان و احسان و در چنين حالى آنرا چشيده (و مسلما كسى است كه قبل از تحريم و يا از روى جهل نوشيده ) حرجى بر او نيست ، و كسى كه در غير اين شرايط و بدون عذر مرتكب شده حكمش غير اين است . اين بود توجيه ما درباره آيه مورد بحث .
وجوه متعددى كه در توجيه تكرار (تقوا) در آيه شريفه گفته شده است
و مفسرين ديگر را در اين آيه بحث هائى است طولانى : يكى راجع به جمله (فيما طعموا) كه خلاصه آنرا در سابق گذرانديم . يكى راجع به ذيل آيه از جهت اينكه تقوا در آن سه بار تكرار شده است ، و همچنين عمل صالح را هم تكرار نموده ، و در خاتمه احسان را ذكر كرده .
بعضى گفته اند: مراد از اينكه فرمود: (اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ) اين است كه از محرم بپرهيزند، و بر ايمان و عمل صالح ثبات ورزند، و مراد از اينكه فرمود: (ثم اتقوا و آمنوا) اين است : آنگاه بپرهيزند از چيرهايى كه بعدا بر آنها تحريم مى شود، مانند شراب و امثال آن ، و به تحريم آن ايمان آورند. و مراد از اينكه فرمود: (ثم اتقوا و احسنوا) اين است كه بر اين تقوا و پرهيز از معاصى استمرار داشته و به عمل صالح اشتغال بورزند.
بعضى ديگر گفته اند: اين تكرار به اعتبار حالات سه گانه استعمال تقوا است ، چون تقوا و ايمان به خدا يك مرتبه بين انسان و خودش ‍ ملاحظه مى شود، يك مرتبه بين او و مردم ، و يك مرتبه بين او و خداوند متعال ، و احسان بنابراين ، احسان به مردم خواهد بود.
بعضى ديگر گفته اند: تكرار به اعتبار مراتب سه گانه مبداء و وسط و منتهى است ، و همين است حق تقوا.
بعضى ديگر گفته اند: تكرار به اعتبار آن چيزى است كه از آن بايد پرهيز شود، چون از محرمات بايد پرهيز كرد بخاطر محفوظ ماندن از عقاب ، و مشتبهات را بايد دورى نمود، از جهت وقوع در حرام ، و از بعضى از مباحات بايد اجتناب نمود از جهت حفظ نفس از پستى و تهذيب آن از آلودگيهاى طبيعى .
بعضى ديگر گفته اند: مراد از تقواى اول ، پرهيز از شرب خمر، و مراد از ايمان اول ايمان به خدا است ، و مراد از تقوا دوم ادامه تقواى اول و مراد از ايمان دوم ادامه ايمان اول است . و مراد از تقواى سوم ، انجام واجبات ، و مراد از احسان ، عمل به مستحبات است .
و بعضى ديگر گفته اند: تقواى اول پرهيز از معاصى عقلى و ايمان اول همان ايمان به خدا و به زشتى اين گناهان است ، و تقواى دوم پرهيز از معاصى است كه بدليل نقل تحريم شده و ايمان دوم هم همان ايمان به وجوب اجتناب از اين گناهان است ، و تقواى سوم مخصوص است به مظالم بندگان خدا، و هر گناهى كه ضرر و ظلم و فسادش عايد غير شود، و مراد از احسان هم احسان به مردم است .
بعضى ديگر گفته اند: شرط اولى مخصوص است به گذشته و شرط دومى مربوط است به دوام بر آن و استمرار بر انجام آن در آينده ، و شرط سوم مخصوص است به مظالم بندگان .
و بر همين قياس است اقوال ديگرى كه بر هيچيك از آنها دليلى نيست ، نه لفظى از خود آيه و نه قرينه اى از خارج هست كه بتوان بخاطر آن آيه را بر يكى از اين اقوال حمل كرد، و كمى تامل در سياق آيه و مطالب گذشته ما، اين معنا را روشن مى سازد.
بحث روايتى
رواياتى متضمن داستانهايى كه منجر به تحريم شراب در اسلام شده است
در تفسير عياشى است كه هشام بن سالم مى گويد: از امام ابى عبدالله (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: در بينى كه حمزه بن عبدالمطلب و رفقايش در بساط شراب خود كه نامش سكر بود نشسته بودند ناگهان صحبت از شريف به ميان آمد. حمره گفت چطور مى توانيم تهيه كنيم ؟
گفتند: اينك شتر برادر زاده ات على بن ابيطالب در همين نزديكى است ، حمره برخاست و شتر على (عليه السلام ) را نحر نموده و كوهان و جگرش را برداشته و براى رفقاى خود آورد، على (عليه السلام ) از جريان با خبر و ناراحت شد و بعنوان شكايت نزد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) رفت . رسول الله به اتفاق على (عليه السلام ) به راه افتاد تا حمره را مواخذه كند، به حمره خبر دادند كه اينك رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بيرون خانه است . حمره خيلى از اين ماجرا ناراحت شد و با حالت خشم بيرون آمد. وقتى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ديد كه حمره خشمگين است برگشت . هشام مى گويد: در اينجا امام صادق (عليه السلام ) فرمود كه حمزه به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) عرض كرد پسر ابى طالب چنان در تو نفوذ كرده كه هر جا بخواهد تو را مى كشد و مى برد، پس حمره بدرون خانه رفت و رسول الله (صلى الله عليه و آله ) هم برگشت .
و نيز امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اين واقعه قبل از جنگ احد بود، بعد از اين واقعه آيات تحريم خمر نازل شد. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) دستور داد تا تمام ظرفهاى شراب را واژگون ساخته و شرابهاى موجود را از بين ببرند، سپس براى جنگ احد خيمه بيرون زد و مناديش ندا در داد تا همه مسلمين بسوى احد بيرون شوند. مردم همه بيرون شده و حمزه نيز بيرون شد، و چون قبلا به آن حال به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) برخورد كرده بود همه جا از آن جناب فاصله مى گرفت ، تا آنكه دو لشكر روبرو شده و صف آراستند، حمزه در بين سپاهيان حمله گرانى افكند، بطورى كه در بين صفوف دشمن ناپديد شد، بعد از آنكه به قرارگاه خود برگشت و مردم تحذيرش كردند، و گفتند زنهار، اى عم رسول ! مبادا كه قبل از عذر خواهى از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) خود را به كشتن دهى ، بيا نخست آن جناب را از خود راضى كن سپس به ميدان برو، حمزه هيچ نگفت و حمله ديگرى نمود، در اين حمله نيز از نظرها ناپديد شد، پس از ساعتى برگشت و مردم بار ديگر تحذيرش كردند، حمزه ناگزير روى به جانب رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نهاد، آن جناب وقتى ديد كه عمويش مى آيد شتابان استقبالش نمود، و او را در بر گرفت ، و با او معانقه نمود، و بين دو چشم عمو را را بوسه زد، و سپس فرمود حمله كند بر اين مردم ، حمره حمله ديگرى نمود و در آن حمله شهيد شد، حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) بدن او را با نمره كه پارچه ايست پشمى و داراى راه راه سفيد و سياه كفن كرد.
در اينجا امام صادق (عليه السلام ) اشاره به پرده در منزل خود كرد و فرمود: نظير اين پارچه كه بر در منزل مى بينى ، بعدا فرمود: قامت حمزه آنقدر كشيده بود كه وقتى رسول (صلى الله عليه و آله ) نمره را به روى صورت حمزه مى انداخت پاهايش بيرون مى افتاد، و اگر پاهايش را مى پوشانيد صورتش بيرون مى ماند، ناچار نمره را به روى صورتش انداخت و با علف صحرا پاهايش را پوشانيد.
امام صادق (عليه السلام ) در اينجا فرمود: بعد از شهادت حمزه شكست فاحشى به لشكر اسلامى وارد آمد، بطورى كه همه گريختند، و تنها على (عليه السلام ) بجاى ماند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: يا على چكار خواهى كرد؟ عرض كرد جز پايدارى كارى نمى كنم ، فرمود جز اين هم از تو توقع نمى رفت . باز امام صادق فرمود: سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) سر بسوى آسمان بلند كرده و عرض كرد: بار الها به وعده اى كه به من دادى وفا كن چون اگر تو خود نخواهى پرستش نمى شوى .
عمر در حال مستى اشعار كفرآميز مى خواند
و در ربيع الابرار زمخشرى است كه درباره شراب سه آيه نازل شده ، يكى آيه (يسئلونك عن الخمر و الميسر) است كه بعد از نزول آن بعضى از مردم ترك كردند و بعضى نكردند، حتى يك نفر شراب خورد و با حال مستى به نماز ايستاد، و در نماز هذيان گفت . به دنبال آن اين آيه نازل شد: (يا ايها الذين آمنوا لا تقربوا الصلوه و انتم سكارى ) باز عده زيادى از مسلمين دست از آن بر نداشته و به ميگسارى خويش ادامه دادند. حتى در اين ايام عمر در حال مستى استخوان فك شترى را برداشته و بر فرق عبد الرحمن بن عوف كوفت ، و سرش را مجروح نمود و سپس نشست و شروع به خواندن اشعار اسود بن يغفر نمود، و بر كشته شدگان بدر نوحه سرايى كرد، و بر آنها گريست ، و آن اشعار اينها است :
و كاين بالقليب قليب بدر

من القنيات و الشرب الكرام

و كاين بالقليب قليب بدر

من السرى المكامل بالسنام

ايوعدنا ابن كبشه ان نحيى

و كيف حياه اصداء و هام

ايعجزان يرد الموت عنى

و ينشرنى اذا بليت عظامى

الا من مبلغ الرحمن عنى

- بانى تارك شهر الصيام

فقل لله : يمنعنى شرابى

و قل لله : يمنعنى طعام

يعنى چه بسا كنيزان نغمه سرا و هم پياله اى گرامى در چاه بدر پنهان شدند و چه بسا بزرگان كه با بزرگترين خود در چاه بدر زير خاك رفتند و خوابيدند. آيا ابن كبشه ما را به زنده شدن بعد از مرگ وعده مى دهد؟! و چه معنا دارد كه انسان پس از آنكه صدى وهام شد دوباره زنده شود؟ او اگر راست مى گويد مرگ را از من بگرداند، نه اينكه بعد از پوسيدن استخوانهايم بار ديگر زنده ام كند، آيا كسى هست پيامى از من بسوى رحمان ببرد و به او بگويد كه من روزه رمضان تو را نمى گيرم ؟ آرى به خدا بگوييد اگر مى تواند مرا از نوشيدن منع كند، اگر مى تواند مرا از خوردن جلوگيرى نمايد.
اين داستان به سمع مبارك رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسيد، پس رسول الله خارج شد در حاليكه چنان به خشم در آمده بود و چنان به سرعت حركت مى كرد كه ردايش به زمين كشيده مى شد، وقتى به او رسيد دست بلند كرد تا او را با چيزى كه در دست مباركش بود بزند و تاديبش كند. عمر گفت : پناه مى برم به خدا از غضب خدا و غضب رسول خدا. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از شنيدن اين كلام لحظه اى آرام گرفت ، و اين آيه نازل شد: (انما يريد الشيطان ... فهل انتم منتهون ) عمر وقتى آيه را شنيد عرض ‍ كرد: آرى منتهى شديم ، و دست از اين عمل برداشتيم .
و در در المنثور است كه ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابوالشيخ و ابن مردويه و نحاس در كتاب ناسخ خود همگى از سعد بن ابى وقاص نقل كرده اند كه گفت : آيه تحريم شراب درباره سرگذشتى از من نازل شده است ، و آن سرگذشت اين بود كه : روزى مردى از انصار طعامى پخت و ما را بر آن مائده دعوت كرد، غير ما هم عده اى آمده بودند، بعد از طعام شراب سيرى صرف شد، بطورى كه همه سرشار شدند، - البته اين داستان قبل از تحريم شراب بود -، بعد از آنكه سرها از نشئه شراب گرم شد شروع كردند به تفاخر، انصار گفتند ما بهتريم از قريش ، قريش گفتند ما از انصار بهتريم ، مردى از آن ميان دست برد و استخوان فكى كه در آن ميان بود برداشت و به بينى من كوفت ، و بينى مرا شكافت ، (بينى سعد تا آخر عمرش شكافدار بود) من با آن حال به شكايت نزد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) رفته و داستان خود را به عرض آنحضرت رسانيدم ، در جواب عرض حال من اين آيه نازل شد، و آن جناب تلاوتش فرمود: (يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر...)
نقد و بررسى روايات تحريم شراب در اسلام
مؤ لف : روايات راجع به داستانهائى كه منجر به تحريم شراب در اسلام شده است از طريق عامه بسيار است ، و بسيار هم از جهت مضمون با هم اختلاف دارند. و اما بحث و گفتگو درباره احوال كسانى كه در اين روايات از آنها اسم برده شده از اصحاب رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و اينكه شراب خورده اند چون از غرض ما اجنبى است و به كار ما (تفسير) ارتباطى ندارند از اين جهت متعرض ‍ آن نشده و مى گذريم ، و اگر اين اخبار را نقل كرديم غرضمان اين بود كه دانسته شود بر طبق بيان سابق كه گفتيم اين آيات اشعار و يا دلالت دارند بر اينكه جمعى از مسلمين بعد از نزول آيه بقره هنوز دست از شرب خمر بر نداشتند، تا اينكه اين آيات نازل شد.
چنانكه اين روايات هم هست كه على (عليه السلام ) و عثمان بن مظعون حتى قبل از نزول تحريم هم شراب را بر خود تحريم كرده بودند.
در كتاب ملل و نحل رجالى را از عرب اسم مى برد كه در جاهليت شراب را بر خود تحريم كرده بودند و بعضى از آنان موفق به درك اسلام و تشرف به آن شدند، از آن جمله عامر بن ظرب عدوانى و قيس بن عاصم تميمى ، (اين شخص اسلام را درك كرده ) و صفوان بن اميه بن محرث كنانى ، و عفيف بن معدى كرب الكندى ، و اسلوم اليامى است ، كه زنا و شراب را با هم ترك گفتند، و بر خود تحريم كردند، البته اينها آحادى از مردم آنروز بوده اند كه كلمه حق بر زبانشان جارى شده است ، و گرنه عامه مردم آنروز البته - غير از يهود - عادت به شرب خمر داشتند، و آنرا مانند آب مى نوشيدند تا اينكه خداى تعالى در قرآن كريم آنرا تحريم كرد.
چيزى كه از آيات راجع به خمر استفاده مى شود اين است كه شراب در مكه و قبل از هجرت تحريم شده ، چنان كه آيه (قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغى ) دلالت بر اين معنا دارد، چون اين آيه مكى است و اگر ضميمه شود به آيه (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما) كه آيه ايست مدنى در اوايل هجرت نازل شده است ، شكى باقى نمى ماند كه در اوايل هجرت ، شراب بر مسلمين تحريم بوده است .
و اگر سياق آيات مورد بحث مخصوصا جمله (فهل انتم منتهون ) و آيه (ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا اذا ما اتقوا...) را مورد دقت قرار دهيم جاى هيچ شبهه باقى نمى ماند كه ابتلاى عده اى از مسلمين به اين عمل در ايامى كه آيه سوره بقره نازل شده و هنوز آيات مائده نازل نشده بوده از باب دنباله عادت زشت قبلى بوده است ، عينا مانند همخوابگى با زنان بوده است در شبهاى ماه رمضان ، كه چون سابقا عادت بر اين عمل داشته اند دشوارشان بود كه در شبهاى ماه رمضان از آن صرفنظر كنند، و مرتكب عصيان مى شده اند، تا اينكه آيه (احل لكم ليله الصيام الرفث الى نسائكم هن لباس لكم و انتم لباس لهن علم الله انكم كنتم تختانون انفسكم فتاب عليكم ) نازل شد و حكم قبلى را نسخ كرد.
با توجه به اينكه قبل از هجرت ، خمر تحريم شده بوده و صحابه از آن مطلع بودهاند اين روايات داراى اشكال هستند
پس بخوبى روشن شد كه در اين روايات از دو جهت اشكال هست :
يكى از جهت اختلافى كه در تعيين تاريخ تحريم خمر در آنها هست كه در روايت اولى تاريخ تحريم خمر قبل از جنگ احد ذكر شده بود. و در بعضى از روايات مانند روايتى كه طبرى در تفسير خود و سيوطى در در المنثور از طبرى و ابن منذر و قتاده نقل كرده تاريخ آن بعد از جنگ احزاب ذكر شده است . ليكن اين اشكال را تا اندازه اى مى توان رفع نمود و گفت : ممكن است مراد از اينكه : تحريم خمر بعد از جنگ احزاب بوده ، اين باشد كه آيات سوره مائده در آن ايام نازل شده است ، گر چه اين محمل خيلى با لفظ بعضى از روايات موافقت ندارد.
دوم از جهت اينكه دلالت دارند بر اينكه شراب قبل از نزول آيات سوره مائده حرام نبوده ، و يا اگر حرام بوده حرمتش حتى براى اصحاب هم واضح نبوده است ، و حال آنكه آيه شريفه سوره اعراف صراحت دارد در تحريم مطلق (اثم )، و آيه سوره بقره هم صراحت دارد در اينكه شرب خمر (اثم ) است ، با اين حال چطور در اين ايام حرمت خمر براى اصحاب واضح نبوده است ؟! و اينكه كسى بگويد: حرمت (اثم ) در مكه و قبل از هجرت در ضمن يك عده از گناهان در آيه (قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغى بغير الحق و ان تشركوا بالله ما لم ينزل به سلطانا و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون ) نازل شده ، و در اين مدت مديد، احدى از مؤ منين از معناى آن سؤ ال نكرده و مشركين هم با اينكه بزرگترين آرزويشان اين بوده كه به خيال خود نقض و اعتراضى بر قرآن وارد نمايند و جنجال راه بيندازند، درباره آن توضيحى نخواسته باشند، توجيه غير قابل قبول و بسيار بعيدى است .
بلكه آنچه از تاريخ بدست مى آيد اين است كه تحريم شراب مانند تحريم شرك و زنا از ناحيه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نزد مشركين معروف بوده ، چنانكه ابن هشام در سيره خود از خلاد بن قره و ديگران از مشايخ بكر بن وائل از اهل علم نقل كرده كه اعشى بن قيس به قصد مكه و زيارت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و تشرف به اسلام بيرون آمد و قصيده اى را در مدح رسول الله (صلى الله عليه و آله ) سروده بود كه مطلعش اين بيت بوده :
الم تغتمض عيناك ليله ارمدا

و بت كما بات السليم مسهدا

نزديكى هاى شهر مكه به بعضى از مشركين قريش برخورد، مردى پرسيد، كجا؟ گفت : مكه ، پرسيد به چه كار به مكه مى روى ؟ گفت مى روم تا رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را ديدار نموده و اسلام آورم . مرد مكى گفت زنهار اى ابا بصير، مبادا چنين كارى كنى كه او زنا را تحريم مى كند. اعشى گفت : و الله قسم من با زنا سر و كارى نداشته و از تحريم آن باكى ندارم . مردمكى گفت : نه تنها زنا را تحريم مى كند بلكه شراب را هم تحريم مى كند، در اينجا اعشى در تصميم خود قدرى سست شد و گفت : داستان تحريم شراب كار مسلمان شدن را به تعويق مى اندازد، زيرا هنوز در دل من از محبت و علاقه به شراب بقايائى است كه نمى توانم آنرا ناديده بگيرم ناچار بر مى گردم و خود را يك امسال سيراب مى كنم و سال ديگر بر مى گردم ، اعشى برگشت به قصد اينكه سال ديگر مسلمان شود ليكن اجل مهلتش نداد.
بنابراين با اينكه همه ، حتى مشركين هم داستان تحريم شراب را اطلاع داشتند ديگر چه معنائى مى توان براى رواياتى كه مى گويد قبل از نزول سوره مائده شراب حرام نبود و يا حرمتش معلوم نشده بود تصور كرد؟ مگر اينكه آنها را حمل كنيم بر اينكه اصحاب در آيات قرآنى اجتهاد كرده و از آيه سوره اعراف غفلت ورزيده اند، مفسرين درباره معنى اين روايات توجيهات عجيب و غريبى كرده اند، حتى بعضى از آنان گفته اند: صحابه آيه سوره بقره (قل فيهما اثم كبير و منافع للناس ) را تاويل مى كردند، با اينكه قرآن كريم قبل از اين ، در آيه سوره اعراف تصريح به حرمت (اثم ) كرده و فرموده است كه مراد از اين اثم ، اثم مخصوصى (خمر) است .
و كوتاه سخن اينكه ، آيات قرآن مجيد درباره اينكه شراب در اسلام و قبل از هجرت تحريم شده است تصريح و تنصيص دارد، و آيه سوره مائده جز بمنظور تاكيد و تشديد در تحريم قبلى و تحريك مردم در انقياد و اينكه در انتها از اين نهى الهى و اقامه حكم حرمت سهل انگارى نكنند، نازل نشده است .
رواياتى ديگر در مورد تحريم خمر و ميسر و انصاب و ازلام
و در تفسير عياشى است كه هشام از مردى موثق و او بدون ذكر راويان بعدى (مرفوعا) از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه شخصى به آن جناب عرض كرد: از شما اهل بيت رواياتى شنيده مى شود كه خمر و انصاب و ازلام كنايه از اشخاصى است .
حضرت فرمود: دروغ است ، خداى متعال هيچوقت خلق خود را - به چيزى كه نفهمند - خطاب نمى كند.
و نيز در تفسير مزبور است كه عبدالله بن سنان از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه گفت : قدامه بن مظعون را به جرم شرابخوارى نزد عمر بن خطاب حاضر كردند، گواهان هم عليه او گواهى داده بودند، عمر از على (عليه السلام ) پرسيد تكليف چيست ؟ حضرت فرمود هشتاد تازيانه اش بايد زد، قدامه عرض كرد: يا اميرالمؤ منين بر من نبايد حد جارى شود، چون من از مشمولين اين آيه هستم : (ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا) و آيه را تا به آخر خواند، اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: دروغ گفتى ، تو مشمول اين آيه نيستى ، چون مشمولين اين آيه هر چه خورده اند بر آنان حلال بوده ، (چون قبل از تحريم آن بوده )، و جز حلال نمى خوردند و نمى آشامند.
مؤ لف : عياشى عين اين معنا را از ابى الربيع از امام صادق (عليه السلام ) و همچنين شيخ در تهذيب به سند خود از آن جناب نقل كرده اند و از طرف اهل سنت هم اين معنى روايت شده است .
و اينكه فرمود: مشمولين اين آيه آنچه خورده اند بر آنان حلال بوده است ، منطبق است بر بيانى كه ما سابقا درباره آيه شريفه كرديم ، مراجعه شود.
و در تفسير طبرى از شعبى نقل مى كند كه گفت : درباره شراب چهار آيه نازل شده است ، نخست آيه (يسئلونك عن الخمر و الميسر...) و مردم از شنيدن آن از شرابخوارى دست برداشتند، سپس آيه (تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا) كه از شنيدن آن دوباره از سر گرفتند، سپس دو آيه مائده : (انما الخمر و الميسر) تا جمله (فهل انتم منتهون ).
مؤ لف : ظاهر گفتار شعبى اين است كه آيه سوره نحل آيه سوره بقره را نسخ كرده ، و دو آيه سوره مائده ، آيه سوره نحل را نسخ نموده است ، و گمان نمى كنيم بطلان اين حرف براى خوانندگان عزيز محتاج به بيان زائدى باشد.
شراب در همه شرايع حرام بوده است
در كافى و تهذيب به اسناد خود از امام ابى جعفر (عليه السلام ) نقل مى كنند كه فرمود: خداى تعالى هيچ پيغمبرى را مبعوث نفرمود مگر اينكه در علمش گذشته بود كه وقتى دين او كامل شود كمال دين او مستلزم تحريم شراب خواهد بود، و هميشه شراب حرام بوده است ، چيزى كه هست طرز تحريم در بين مردم در شريعت هر پيغمبرى نسبت به اول بعثت و آخر آن مختلف بوده ، اول بطور ملايم سپس بطور جزم و قطع ، چون اگر از همان بار اول آنرا تحريم مى كردند، و شدت عمل بخرج مى دادند مردم زير بار نرفته و بطور كلى رشته را پاره مى كردند، و نيز حضرت ابى جعفر (عليه السلام ) فرمود: كسى بقدر خداى تعالى در رفتار خود رعايت رفق و مدارا را نمى كند، و اين هم از رفق خداى تعالى است كه تكليف را به تدريج و به ملايمت در بين بندگان خود اجرا مى نمايد، چون مى داند اگر يكباره تكليف را بدوش آنان بگذارد هلاك و گمراه مى شوند.
و در كافى به سند خود از عمرو بن شمر از ابى جعفر (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود: وقتى خداى تعالى آيه (انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه ) را نازل فرمود، اشخاصى خدمت رسول الهه (صلى الله عليه و آله ) عرض ‍ كردند: يا رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) (ميسر) چيست ؟ حضرت فرمود: هر چيزى كه با آن قمار شود حتى كعب ها، و گردو پرسيدند (انصاب ) چيست ؟ حضرت فرمود: آنچه كه براى بت ها قربانى شود. پرسيدند (ازلام ) چيست ؟ حضرت فرمود: همان تير چوب هايى كه با آن قرعه مى انداختند.
و در كافى به سند خود از عطاء بن يسار از ابى جعفر (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود: رسول الله (صلى الله عليه و آله ) فرموده است : هر مسكرى حرام و هر مسكرى خمر است .
مؤ لف : اين روايت از طرق اهل سنت از عبدالله بن عمر از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نقل شده ، و لفظ آن چنين است : هر مسكرى خمر و هر خمرى حرام است و بيهقى و ديگران آنرا نقل كرده اند و از طريق ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) نقل اين روايت كه : هر مسكرى حرام و هر چيزى كه با آن قمار شود ميسر است ، به حد استفاضه رسيده است .
و در تفسير عياشى از ابى الصباح از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: من از آن جناب از (نبيذ) و (خمر) پرسيدم كه آيا هر دو به يك منزلت و هر دو حرامند؟ فرمود: نه ، نبيذ به منزله خمر نيست ، زيرا خداى تعالى خمر را حرام كرده چه كم باشد و چه زياد، كما اينكه ميته و خون و گوشت خوك كم و زيادش را حرام نموده ، و رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از هر مشروبى مسكرش را تحريم كرده ، و البته هر چه را كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) تحريم كند خدا تحريم كرده است .
و در كافى و تهذيب به اسناد خود از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: خداى تعالى شراب را حرام نكرده از جهت اينكه با اسم آن دشمن است ، بلكه آنرا تحريم فرموده براى خاطر آثار سوء و عاقبت وخيم آن ، بنابراين هر چيزى كه در اثر و عاقبت سوء با آن شريك باشد آن هم خمر و حرام است و.
و در روايت ديگرى است كه هر چيزى كه كار خمر را بكند خمر است .
مؤ لف : اخبار در حرمت خمر و ميسر از طريق شيعه و سنى از حد شمار بيرون است ، اگر كسى بخواهد به همه آنها اطلاع پيدا كند بايد به كتب حديث مراجعه نمايد.
سوره مائده ، آيات 99 - 94


يايها الذين آمنوا ليبلونكم الله بشى ء من الصيد تناله ايديكم و رماحكم ليعلم الله من يخافه بالغيب فمن اعتدى بعد ذلك فله عذاب اليم (94) ياايها الذين آمنوا لا تقتلوا الصيد و انتم حرم و من قتله منكم متعمدا فجزاء مثل ما قتل من النعم يحكم به ذوا عدل منكم هديا بالغ الكعبه او كفره طعام مساكين او عدل ذلك صياما ليذوق و بال امره عفا الله عما سلف و من عاد فينتقم الله منه و الله عزيز ذوانتقام (95) احل لكم صيد البحر و طعامه متعا لكم و للسياره و حرم عليكم صيد البر مادمتم حرما و اتقوا الله الذى اليه تحشرون (96) جعل الله الكعبه البيت الحرام قياما للناس و الشهر الحرام و الهدى و القلئد ذلك لتعلموا ان الله يعلم ما فى السموات و ما فى الارض و ان الله بكل شى ء عليم (97) اعلموا ان الله شديد العقاب و ان الله غفور رحيم (98) ما على الرسول الا البلاغ و الله يعلم ما تبدون و ما تكتمون (99)



ترجمه آيات
اى كسانى كه ايمان آورديد خداوند هر آينه و مسلما شما را با چيزى از شكار مى آزمايد بطورى كه شكار تا دست رس و تيررس شما به شما نزديك مى شود تا بداند كه كيست كه از او به غيب مى ترسد پس كسى كه از اين به بعد از حدود خداوند تجاوز كند (و در حال احرام شكاركند). براى اوست عذابى دردناك (94)
اى كسانى كه ايمان آورديد شكار را نكشيد در حالى كه شما در احراميد و كسى كه از شما عمدا شكارى بكشد كفاره آن نظير همان شكار است از چهارپايان اهلى ، دو نفر از شما كه صاحب عدالتند حكم به آن مى كنند، در حالى كه آن كفاره را هدى قرار داده و آنرا به كعبه مى رساند. يا اينكه كفاره اش طعام دادن به مسكينان و يا به جاى اطعام هر مسكين يك روز روزه است تا بچشد كيفر نافرمانى خود را. خداوند گناهان گذشته را عفو كرده است ، و اگر كسى دو باره چنين معصيتى كند پس خدا از او انتقام مى گيرد و خداوند عزيز و انتقام گير است (95).
حلال شده است براى شما شكار دريايى و خوردن آن براى اينكه براى شما و رهگذرها متاعى باشد، و حرام شده است بر شما شكار خشكى مادامى كه در احراميد، و بترسيد از خدايى كه بسوى او محشور مى شويد (96).
خداوند مكه را بيت الحرام و مايه قوام مردم قرار داده و نيز بهمين منظور، شهر حرام و بردن هدى به مكه و قلائد را تشريع فرموده است ، تشريع فرموده تا بدانيد كه خداوند ميداند آنچه را كه در آسمانها و در زمين است و بدرستى خداوند بهر چيز دانا است (97).
بدانيد بدرستى خداوند سختگير و شديد العقاب است و بخشنده و مهربان است (98).
بر عهده رسول جز رسانيدن پيام چيزى نيست و خداوند مى داند آنچه را كه اظهار مى كنيد و آنچه را كه كتمان مى نمائيد (99).
بيان آيات
اين آيات درباره حكم شكارهاى دريايى و صحرايى در حال احرام نازل شده است .


يا ايها الذين آمنوا ليبلونكم الله بشى ء من الصيد تناله ايديكم و رماحكم



(بلاء) به معناى امتحان و آزمايش است ، و لام قسم و نون مشدد هر دو براى تاكيدند، و اينكه فرمود: (بشى ء من الصيد) مى خواهد ناچيزى و بى مقدارى شكار را تلقين كند، تا مخاطب را در انتهاى از نهيى كه در آيه بعدى است و دست برداريش از سود ناچيز آن ، كمك كند، و اينكه فرمود: (تناله ايديكم و رماحكم ) مى خواهد به شكار از جهت آسانى و دشوارى تعميم دهد، يعنى چه آن شكار آسان بدست آيد مانند جوجه هاى مرغ و بره هاى وحشى و تخم مرغ هاى وحشى كه با دست و به آسانى صيد مى شوند. و چه به دشوارى بدست آيد مانند حيوانات وحشى بزرگ كه عادتا جز بوسيله سلاح شكار نمى شود. و ظاهر آيه و سياقش اين است كه مقدمه است براى حكم مشددى كه در آيه دومى است ، و لذا دنبالش فرمود: (ليعلم الله من يخافه بالغيب ) چون در اين جمله اشعار هست به اينكه در اينجا حكمى از قبيل منع و تحريم در بين هست ، سپس فرمود: (فمن اعتدى بعد ذلك فله عذاب اليم ).


ليعلم الله من يخافه بالغيب



بعيد نيست اينكه فرمود خداوند شما را مى آزمايد تا بداند چه و چه كنايه باشد از اينكه بزودى پيشامدى را مقدر مى كند تا مردم تشخيص داده شوند كدام يك از آنان از عذاب ناديده خداوند مى ترسند و كدام يك نمى ترسد، زيرا جهل در ساحت مقدس ‍ پروردگار راه ندارد، تا بخواهد با پيش آوردن اين صحنه ها مطيع و عاصى را تشخيص دهد، و به اين وسيله جهل خود را بر طرف سازد، و ما سابقا هم راجع به معناى امتحان خداوند در ذيل آيه : (ام ا حسبتم ان تدخلوا الجنه ...)، در جلد 4 عربى اين كتاب بحث مفصل و كاملى ايراد كرده و معناى ديگرى هم براى علم خداوند بيان نموديم ، اما اينكه فرمود: (من يخافه بالغيب ) ظرف (بالغيب ) در اينجا متعلق است به خوف و معناى خوف بالغيب اين است كه انسان از عذابهاى دردناك اخروى كه خداى تعالى انسان را از آنها تحذير كرده - با اينكه محسوس به هيچيك از حواس ظاهره اش نيست - بترسد، چنانكه مى فرمايد: (انما تنذر من اتبع الذكر و خشى الرحمن بالغيب ) و نيز مى فرمايد: (و ازلفت الجنه للمتقين غير بعيد. هذا ما توعدون لكل اواب حفيظ. من خشى الرحمان بالغيب و جاء بقلب منيب ) و نيز مى فرمايد: (الذين يخشون ربهم بالغيب و هم من الساعه مشفقون ) و اينكه فرمود: (فمن اعتدى بعد ذلك ) به اين معنا است كه اگر كسى بعد از اين امتحان از حدى كه خداوند برايش معين نموده تجاوز كند براى اوست عذابى دردناك .
بيان حرمت صيد در حال احرام


يا ايها الذين آمنوا لا تقتلوا الصيد و انتم حرم ...



(حرم ) (به ضم حا و را) جمع حرام ، و حرام صفت مشبه است ، در مجمع البيان گفته است : (رجل حرام ) و (رجل محرم ) به يك معنا است كما اينكه (رجل حلال ) و (رجل محل ) به يك معنا است ، و (احرم الرجل ) به اين معنا است كه فلان مرد داخل در ماه حرام شد، و نيز (احرم الرجل ) يعنى فلان مرد براى حج احرام بست ، و (حرم ) نيز به معناى احرام است ، چنانكه در روايت دارد: (كنت اطيب النبى لحرمه - من رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را در احرامش خوشبو مى كردم ) و معناى اصلى اين كلمه منع است ، و از همين جهت زنان را (حرم ) مى گويند، زيرا مردان دست اغيار را از آنان منع مى كنند، و محروم را هم از اين رو محروم مى گويند كه از روزى ممنوع شده است .
و نيز گفته است مثل (به كسر ميم ) و مثل (به فتح ميم و ثا) و همچنين (شبه ) و (شبه ) به يك معنا هستند.
و نيز گفته است - بنابر گفته زجاج (نعم ) در لغت به معناى شتر و گاو و گوسفند است ، و در خصوص شتر به تنهايى هم (نعم ) گفته مى شود، اما گاو به تنهايى و گوسفند به تنهايى را (نعم ) نمى گويند.
و نيز گفته است فراء چنين گفته كه (عدل ) (به فتح عين ) چيزى را گويند كه معادل چيزى از غير جنس خود باشد، و (عدل ) (به كسر عين ) به معناى مثل است ، مى گويى ، من غلامى عدل غلام تو دارم ، يا گوسفندى عدل گوسفند تو دارم ، در اينجا عدل را به كسر عين مى خوانى چون غلام يا گوسفند تو از جنس غلام يا گوسفند اوست ، و اما اگر بخواهى از جهت قيمت ملاحظه كرده و چيزى را به غير جنس خود مقايسه كنى عدل را به فتح عين مى خوانى ، ليكن بصريين اين حرف را نپذيرفته و گفته اند عدل و عدل هر دو به معناى مثل است ، چه در دو چيز از يك جنس بكار رود، و چه در دو چيز از دو جنس .
و نيز صاحب مجمع البيان گفته است : (و بال ) سنگينى نامطلوب هر چيزى را گويند، و به همين معنا است (طعام وبيل ) و (ماء وبيل ) يعنى خوراك و آبى ناگوار و سنگين و غير قابل هضم ، و نيز به اين معنا است آيه شريفه (فاخذناه اخذا وبيلا - او را بطرز شديد و ناگوارى دستگير كرديم ) و به همين اعتبار چوب كرباس شوى را (وبيل ) مى گويند.
(لا تقتلوا الصيد و انتم حرم ) نهى است از كشتن شكار، ليكن جمله بعدى يعنى (احل لكم صيد البحر) تا اندازه اى آنرا از جهت صيد بودن تفسير مى كند، و مى فهماند مراد از آن صيد، صيد خشكى و صحرايى است ، چنانكه از جهت معناى قتل جمله (و من قتله منكم متعمدا فجزاء...) با كلمه (متعمدا) كه حال است از (من قتله ) آنرا تفسير مى نمايد، و ظاهر تعمد مقابل خطاست و معناى قتل خطايى اين است كه قتل را بدون قصد انجام دهد مثلا به منظور تمرين در تيراندازى تير به هدفى مى اندازد، اتفاقا تير به شكارى اصابت مى كند و آنرا از پاى در مى آورد، بنابراين از آيه استفاده مى شود كه اگر تير و يا سلاح ديگر خود را به قصد شكار بكار برد و شكار را از پاى در آورد كفاره واجب مى شود، چه اينكه بياد احرامش باشد يا آنرا فراموش كرده باشد.
كفاره صيد در حال احرام
(فجزاء مثل ما قتل من النعم يحكم به ذوا عدل منكم هديا بالغ الكعبه ) ظاهرا معنايش اين است كه اگر چنين كند بعهده اوست اينكه جزا و كفاره آنرا حيوانى اهلى نظير حيوانى كه كشته است بدهد، و تشخيص اينكه اين حيوان نظير آن شكار هست يا نيست بعهده دو نفر از مردان عادل و ديندار شما است ، و در حالى اين جزا جزاى در راه خدا مى شود كه به صورت هدى درآيد، يعنى به مكه فرستاده شود تا طبق دستور سنت در خود مكه يا در منا نحر و يا ذبح شود، بنا بر اين ، لفظ (جزاء) مرفوع است به ابتدا، و مبتدائى است براى خبر محذوف كه ظاهر كلام دلالت بر آن محذوف دارد، و تقديرش : (فعليه جزاء) است ، و جملات : (مثل ما قتل ) و (من النعم ) و (يحكم به ...) همه اوصافى هستند از براى كلمه (جزاء)، و جمله (هديا بالغ الكعبه ) وصف و موصوف است ، و هدى همانطورى كه گفتيم حال است از (جزاء)، اين بود معنايى كه ما براى آيه بنظرمان رسيد، البته ديگران هم طور ديگرى معنا كرده اند.
(او كفاره طعام مساكين او عدل ذلك صياما): دو خصلت ديگرى است براى كفاره صيد در حرم ، و اما اينكه آيا بين اين سه خصلت ترتيب هست ، يعنى اگر ممكن است اول هدى كردن حيوانى نظير آن شكار، اگر ممكن نشد اطعام مساكين ، و اگر اين نيز ميسور نشد به همان مقدار روزه واجب است ، يا اينكه ترتيب در بين نيست حتى اگر دو كفاره اولى هم ممكن باشد مى تواند سومى را اختيار كند؟ اين سؤ الى است كه جوابش را بايد از اخبار استفاده كرد، و گرنه صرف اينكه كلمه (او) در آيه بكار رفته دلالت بر عدم ترتيب ندارد، و بيش از ترديد را نمى رساند، چيزى كه هست اينكه فرمود: (او كفاره ) از آنجا كه طعام مساكين را كفاره ناميد سپس معادل آنرا از روزه معتبر دانست خالى از اشعار به ترتيب بين سه خصلت نيست : (ليذوق وبال امره ): لام در (ليذوق ) براى غايت است ، كه با مدخولش متعلقند به كلمه (فجزاء) و بنابراين ، از آيه شريفه اين معنا كه كفاره خود نوعى از مجازات است بخوبى استفاده مى شود.


عفا الله عما سلف و من عاد فينتقم الله منه ...)



كه (عفو) را متعلق به (ما سلف - كارهاى گذشته ) فرموده قرينه است بر اينكه مراد از ما سلف شكارهايى است كه قبل از نزول اين آيه در حال احرام كرده اند، نه شكارهايى كه در حين نزول اين آيه و يا بعد از آن صيد شده اند، بنابراين جمله (عفاالله ...) براى اين است كه كسى خيال نكند آيه كفاره شامل شكارهاى سابق بر نزول حكم هم هست ، بنابراين خود يكى از ادله اى است كه مى توان به آن استدلال كرد بر اينكه صحيح است عفو خداوند شامل عملى شود كه گر چه گناه نيست ليكن در طبعش مفسده ايست كه اقتضاى نهى مولوى را دارد، اما اينكه فرمود: (و من عاد فينتقم الله منه و الله عزيز ذو انتقام ): ظاهر (عود) تكرار كردن عمل است ، ليكن در اينجا مراد تكرار افعال گذشته نيست تا معناى آيه اين بشود: كسى كه تكرار كند مثل اعمال گذشته را خداوند از او انتقام مى ستاند. زيرا اگر به اين معنا باشد آيه منطبق مى شود با عملى كه حكم (و من قتله منكم متعمدا فجزاء...) متعلق است به آن ، و در نتيجه مراد از (انتقام ) همان حكم به كفاره كه حكمى است فعلى خواهد بود. ليكن ظاهر جمله (فينتقم الله منه ) اين است كه مى خواهد از يك امرى آينده خبر دهد، نه از حكمى فعلى ، و اين خود شاهد است بر اينكه مراد از عود تكرار عملى است كه كفاره به آن متعلق شده است ، و در نتيجه مراد از انتقام ، عذاب الهى خواهد بود، نه همان كفاره .
بنابراين ، آيه شريفه با صدر و ذيلش در صدد بيان جهات مساءله قتل صيد است . كه خدا از آنچه قبل از نزول آيه ارتكاب شده عفو فرموده ، و هم اينكه از اين به بعد هر كس مرتكب شود كفاره اى شبيه به آنچه صيد كرده به گردنش مى آيد و هم اينكه اگر بار دوم آنرا مرتكب شود كفاره نداشته و خداوند عذابش مى كند، بيشتر اخبارى كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) در تفسير اين آيه وارد شده به همين معنا دلالت دارد، و اگر اين معنى ، مقصود نباشد متعينا بايد (انتقام ) را حمل كرد بر چيزى كه شامل وجوب كفاره هم بشود، مانند مواخذه و امثال آن ، و (عود) را هم بايد حمل كرد بر عملى كه شبيه باشد به اعمال گذشته ، يعنى شكاركشى ، آنگاه معناى آيه اين مى شود: هر كس بار ديگر شكاركشى سابق خود را از سر گيرد خداوند از او انتقام مى ستاند. يعنى او را با ايجاب كفاره مواخذه مى فرمايد، و اين معنا همانطور كه ملاحظه مى كنيد خيلى از ظاهر آيه بعيد است .


احل لكم صيد البحر و طعامه متاعا لكم و للسياره ...



اين آيات در مقام بيان حكم شكار كردن حيوانات دريايى و صحرايى است ، نه حكم خوردن آنها، و اين خود شاهد است براينكه بايد متعينا بگوييم مراد از (طعامه - خوردن ) كه معناى مصدرى است ، نيست ، بلكه مراد شكار كردن است و مقصود از حليت طعام دريا حليت خوردن آن است ، در نتيجه از حليت صيد جواز شكار كردن حيوانات دريايى استفاده مى شود، و از طعام دريا حليت خوردن هر چيزى كه از دريا گرفته شود بدست مى آيد، و لو اينكه اين عنوان (آنچه از دريا گرفته شود) اعم است ، هم شامل شكار مى شود و هم مردارهايى كه آب بيرون مى اندازد و هم غير حيوان ، الا اينكه آنچه از اخبار اهل بيت (عليهم السلام ) وارد شده است اين عنوان (آنچه از دريا گرفته مى شود) را تفسير مى كند به ماهى هاى شور و امثال آن از شكارهاى مانده و كهنه ، و اينكه فرمود: (متاعا لكم و للسياره ) كانه حال است براى (صيد البحر و طعامه ) و در آن اشاره اى هم به اين جهت هست كه خداوند از در منت آنرا حلال فرموده ، و چون خطاب به مؤ منين از جهت محرم بودنشان است عبارت (لكم و للسياره ) بمنزله اينست كه گفته شود براى شما محرمها و غير شما يعنى آنهايى كه احرام ندارند.
اين را هم بايد دانست كه در آيات مورد بحث گفتگوهاى فقهى زيادى هست كه ، اگر كسى بخواهد از آن اطلاع حاصل كند بايد به كتب فقهى مراجعه نمايد.
توضيح آيه شريفه : (جعل الله الكعبة البيت الحرام قياما للناس ...)


جعل الله الكعبه البيت الحرام قياما للناس و الشهر الحرام و الهدى و القلائد



تعليق كلام به (كعبه ) و سپس توصيف آن به (بيت الحرام ) كعبه بيت الحرام است ، و همچنين توصيف ماه را به حرام و سپس ‍ ذكر (هدى ) و (قلائد) كه از شؤ ونات حرمت كعبه هستند همه دلالت دارند بر اينكه ملاك دراين امرى كه در آيه است همانا احترام است .
راغب گفته : (قوام ) و (قيام ) چيزى است كه انسان يا هر چيز ديگرى بوسيله آن بر پا مى شود، و قيام و قوام هر دو اسم اند براى چند چيز، مانند ستون و تكيه گاه ، و به همين معنا است قيامى كه در اين آيه است : (و لا توتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قياما - اموال خود را بدست سفيهان ندهيد، چون خداوند كال را مايه قوام و امساك شما قرار داده و سفيه آنرا ضايع مى سازد)و همچنين قيامى كه در آيه (جعل الله الكعبه البيت كالحرام قياما للناس - خداوند كعبه را بيت الحرام و مايه قوام شما قرار داده ) چون دنيا و آخرت آنان قوامش به كعبه بود. اصم گفته است چون كعبه الى الابد پايدار است و نسخ نمى شود. البته بعضى از قراء (قياما)را (قيما) خوانده اند، كه آن نيز به معناى قيام است .
و بنابر گفته او برگشت معناى آيه مورد بحث به اين مى شود: خداى تعالى كعبه را احترام كرده و آنرا بيت الحرام قرار داده ، و به همين منظور بعضى از ماهها را هم حرام كرده و بوسيله حكم به وجوب حج در آن ماهها، بين ماههاى حرام و بيت الحرام ارتباط برقرار كرد.
البته در اين بين امورى را هم كه مناسب با حرمت است مانند هدى و قلائد جعل فرمود، و غرض از همه اينها اين بود كه كعبه را پايه حيات اجتماعى سعيدى براى مردم قرار دهد، و آنرا قبله گاه مردم كند، تا در نماز، دل و روى خود را متوجه آن كنند و اموات خود و ذبيحه هاى خود را بسوى آن توجه دهند، و در هر حال احترامش نمايند و در نتيجه جمعيت واحده اى را تشكيل داده و جمعشان جمع و دينشان زنده و پايدار گردد، از اقطار مختلف گيتى و نقاط دور در آنجا گرد هم آيند و همه قسم طريق عبادت را پيموده و منافعى را كه خصوص اين قسم عبادت براى آنان دارد به چشم خود ديده استيفا كنند، و نيز اهل عالم بشنيدن اسم آن و به گفتگوى از آن و رفته رفته نزديك شدن و ديدن آن و توجه بسوى آن هدايت شوند. خداى تعالى قريب به اين وجه را در آيه (ان اول بيت وضع للناس للذى ببكه مباركا و هدى للعالمين ) ذكر فرموده و ما قبلا در جلد سوم عربى ، اين كتاب در تفسير آن مطالبى كه براى روشن شدن ذهن خواننده موثر است گذرانديم ، و نظير آن كلام در معناى قيام در شهرالحرام مى آيد، چه شهر حرام نيز مايه قوام مردم است ، و خداوند در آن ايام جنگ را تحريم نموده و جان و مال و عرض آنان را از دستبرد دشمن ايمن كرده ، و در نتيجه به آنها فرصتى داده تا امور خود را اصلاح كنند، شهر حرام در حقيقت منزلگاه مسافر را مى ماند كه در آن به استراحت و رفع تعب و رنج و سفر مى پردازند. و كوتاه سخن بيت الحرام و شهر الحرام و هر چه كه متعلق است به آن مانند هدى و قلائد از جهت باعث بودن بر قوام معاد و معاش مردم منافعى است كه شمردن اشخاصى را كه از جزئيات ثابت و غير ثابت آن منتفع شده و مى شوند هر متفكرى را به شگفت درمى آورد، و اين حقيقت را بعد از چند آيه در بيان نهى از صيد براى اين منظور تذكر داد كه جوابى باشد از توهمى كه ممكن است كسى بكند و بگويد: نهى از شكار كردن با اينكه يا اصلا اتفاق نمى افتد و يا بندرت وقوع مى يابد حكمى است بسيار كم فائده و يا بى فايده ، چه تحريم شكار در يك مكانى از امكنه و در زمانى از زمانها و همچنين سوق دادن هدى جز تقليد از خرافات امم جاهليت و همجيت چه سودى در بر دارد؟ از اين سؤ ال جواب داده شده كه اعتبار بيت الحرام و شهر الحرام و احكامى كه بر آن دو تشريع شده مبنى بر حقيقتى علمى و اساسى و جدى است ، و آن اينست كه اين بيت الله و احكام و مناسكش مايه قوام و حيات مردم است .
از اين جا روشن مى شود چطور جمله (ذلك لتعلموا...) به ما قبل خود متصل مى شود، و اما اشاره ذلك يا بخود حكمى است كه در آيات قبل بيان شده ، و جمله (جعل الله الكعبه البيت الحرام قياما للناس ...) حكمت آن را بيان مى كند، يا بيان حكمى است كه جمله (جعل الله الكعبه ...) آنرا توضيح مى دهد، اگر مشاراليه ، اولى باشد معناى آيه اين مى شود: خداوند بيت الحرام و شهر الحرام را باعث قوام مردم قرار داده ، و احكامى را مناسب آن دو جعل فرموده تا با عمل كردن و حفظ احترام آنها به اين حقيقت پى ببرند كه خداوند به آنچه در آسمان ها و زمين است دانا است چنين خدائى مى داند كه هر موجودى چه چيز برايش نافع است ، از همين جهت اين احكامى را كه مى بينى (حرمت صيد و ساير احكام احرام ) تشريع كرده ، نه از جهت تقليد از خرافات مردم نادان .

next page

fehrest page

back page