آشنایی با تفسیر علمی قرآن

گفت‎وگو با : دكتر ناصر رفیعی محمدی و دكتر محمد علی رضایی اصفهانی

- ۲ -


اقسام تفسير علمي

لطفاً اقسام تفسير علمي را بيان فرماييد؟

دكتر رفيعي :

گاه تفسير علمي از باب استخدام و تأييد محتواي آيات و به شكل اعتدالي است كه به آن تفسير «علمي اعتدالي» مي‌گوييم؛ مثلاً با استفاده از برخي مباحث روز، به تبيين آياتي كه متضمن برخي مباحث علمي است مي‌پردازيم كه اين يك سبك و شكل است؛ به عنوان مثال، وقتي كه قرآن مي‌فرمايد : «رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ» ، [1] اگر كسي بحث مشرق‌ها و مغرب‌هاي متعدد در اين آيه را با كروي بودن زمين مرتبط بداند، اين يك شكل «اعتدالي» است؛ نه آن‌كه به محض شنيدن يافته‌هاي علمي، آيه را با آن مطابقت دهيم و در مقابل آن خاضع شويم و يا به طور صددرصد علوم را طرد نماييم و آن را با قرآن بيگانه جلوه دهيم.

شكل دوّم، شكل افراطي است كه برخي از تفسيرهاي علمي به آن مبتلا هستند و آن، تطبيق آيات قرآن با يافته‌ها يا حتي فرضيه‌هاي علمي است. اگر كسي يك فرضيه‌ي علمي را يافت، سعي مي‌كند در مقابل آن خاضع شود؛ و با هر لطايف الحيلي آيه را با‌ آن ارتباط دهد. اين همان مشكلي است كه برخي، مثل طنطاوي، [2] فكري [3] و ديگران به آن مبتلا شده‌اند. مرحوم علامه طباطبايي (ره) اين روش را نمي‌پسندند. ايشان مي‌فرمايند :

نتايج بحث‌هاي علمي يا فلسفي و غير آن را از خارج گرفته و بر مضمون آيات تحميل مي‌كنند و لذا، تفسير آنها سر از تطبيق بيرون آورده است. روي همين جهت، بسياري از حقايق قرآن را مَجاز جلوه داده و آيات را تأويل كرده‌اند. [4]

خلاصه اين‌كه، تفسير علمي را مي‌توان به دو قسمت تقسيم نمود : الف) افراطي؛ ب) اعتدالي؛ كه بخش افراطي همان تطبيق، و بخش اعتدالي، استخدام علوم و به‌كارگيري آن در تأييد محتواي آيات است.

دكتر رضايي :

در مورد اقسام تفسير علمي، ديدگاه‌هاي متفاوتي وجود دارد؛ [5] به نظر ما روي‌كرد به تفسير علمي، سه نوع است :

يك. گاهي برخي از مفسرين [6] خواسته‌اند علوم را از قرآن استخراج كنند و، در حقيقت، سخن آنها ناظر به آياتي مثل «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ» [7] بوده است؛ چون قرآن بيان‎كننده‌ي همه چيز است، پس همه‌ي مطالب بايد در ظواهر قرآن وجود داشته باشد؛ مثلاً زركشي در «البرهان» آورده است كه برخي، از آيه‌ي شريفه‌ي «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» [8] بر اساس حروف ابجد پيش‌بيني نموده‌اند كه در سال 702 زلزله‌اي صورت مي‌گيرد و اتفاقاً چنين هم شد؛ و يا از آيه‌ي شريفه‌ي «إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ» [9] آن‎جا كه خداوند از قول حضرت ابراهيم (ع) نقل مي‌كند كه «وقتي من بيمار شدم اوست كه شفا مي‌دهد.» علم پزشكي را استخراج كرده‌اند [10] و از حروف مقطعه‌ي اوايل سوره‌ها علم جبر را استفاده كرده‌اند. [11] روشن است كه اين روش، روش صحيحي نيست؛ زيرا همه‌ي علوم و ريزه‌كاري‌هاي علوم، ظرافت‌ها، فرمول‌هاي فيزيك، شيمي و غيره در ظواهر قرآن وجود ندارد و استخراج آنها از قرآن كاري بي‌ثمر و بي‌معناست.

دو. گاهي منظور از تفسير علمي، تحميل و تطبيق نظريه‌هاي علمي بر قرآن است؛ گاهي برخي از كساني كه به سراغ تفسير علمي رفتند سعي كردند نظريه‌هاي اثبات شده‌ي علوم را به آيات قرآن تحميل كنند؛ مثلاً عبدالرزاق نوفل، نويسنده‌ي معروف مصري، درباره‎ي آيه‌ي شريفه‎ي «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها» [12] مي‌گويد :

«انفسكم» ، يعني پروتون، و «زوجها» ، يعني الكترون و «ليسكن اليها» ، يعني حالت آرامشي كه بين اين الكترون و پروتون برقرار شده و در نتيجه، اين اتم از هم نمي‌پاشد و الكترون به طور مرتب به دور مركز اتم كه پروتون و الكترون است مي‌چرخد. [13]

اين سخن با ظاهر آيه و با معناي لغوي و اصطلاحي آيه سازگاري ندارد. روشن است كه اين روش نيز روش صحيحي نيست. علامه طباطبايي (ره) در مقدمه‌ي الميزان به مسئله‌ي تطبيق مي‌پردازد و آن را رد مي‌كند. و مي‌فرمايد :

اين گونه تفسير علمي در يك قرن اخير در مصر و ايران رايج شد و موجب بدبيني بعضي دانشمندان مسلمان نسبت به مطلق تفسير علمي گرديد. [14]

سه. گاهي منظور از تفسير علمي اين است كه ما براي فهم بهتر آيات قرآن از علوم استفاده كنيم؛ يعني علوم را براي فهم بهتر آيات قرآن و روشن كردن و كشف معاني و مقصود خداوند تبارك و تعالي استخدام كنيم؛ به عبارت ديگر، هرچه علم بشر پيش‌رفت كند، موجب فهم بهتر برخي از آيات قرآن مي‌شود، بدون اين‌كه قصد استخراج علوم را از قرآن داشته باشيم.

مثلاً اين آيه‌ي شريفه، مكرراً در قرآن كريم آمده است :

إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ...؛ [15] همانا خداوند، خون، ميته و گوشت خوك را بر شما حرام كرده است.

وقتي كه علوم بشر پيش‌رفت‌ مي‌كند، روشن مي‌شود كه خوردن خون، مردار، خوك و شراب چه ضررهايي براي بشر دارد. اين پيش‌رفت‌هاي علمي، موجب روشن‌تر شدن معناي اين آيات و فلسفه‌ي حرمت مي‌شود؛ يا وقتي كه قرآن شريف مي‌فرمايد :

اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها [16] اشاره به اين دارد كه بين آسمان‌ها، ستون‌هايي است كه نمي‌توان ديد.

روايتي از وجود مقدس امام رضا (ع) در ذيل همين آيات وارد شده است :

ثمَّ عَمَدٌ و لكِنْ لاتَروْنَها» ؛ آن‎جا ستون‌هايي است؛ اما شما نمي‌بينيد. [17]

اين به چيزي مثل نيروي جاذبه و مانند آن اشاره دارد كه ممكن است بعداً كشف شوند؛ لذا مي‌توان يكي از مصاديق آن را نيروي جاذبه دانست.

قرآن در جايي ديگر مي‌فرمايد :

وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ [18]؛ و ما بادها را فرستاديم كه عمل لقاح را انجام دهند.

در اين آيه لقاح (آبستن كردن) گياهان به وسيله‌ي باد به روشني بيان شده است و حال آن‌كه بعد از قرن‌ها، علم بشر كشف كرده است كه ابرها با بار مثبت و منفي در اثر برخورد با هم بارور مي‌شوند؛ [19] بنابراين، اين اشاره‌ي علمي قرآن، اولاً، ما را به اين‌جا مي‌رساند كه نازل‌كننده‌ي قرآن از همه‌ي اسرار جهان اطلاع داشته است؛ ثانياً، كشف‌هاي علمي، مثل نيروي جاذبه، توسط نيوتون و ديگران، مفادي از اين آيات را براي ما روشن‌تر مي‌كند، بدون اين‌كه نظريه‌اي را بر قرآن تحميل و يا مطلبي خلاف واقع را از قرآن استخراج كنيم.

پس، تفسير علمي به سه قسم تقسيم مي‌شود :

1. استخراج علوم از قرآن؛

2. تحميل و تطبيق بر قرآن (كه اين دو قسم از نظر ما صحيح نبود)؛

3. استخدام علوم در فهم قرآن، كه اين روش صحيحي است.

معيار روش علمي

‌نظر خود را در مورد اين تقسيم‌بندي و هم‌چنين معيار روش تفسيري قرآن بيان بفرماييد؟

دكتر رفيعي :

به نظر بنده مبناي تقسيم‌بندي علمي، دو قسم افراطي و اعتدالي است. استخراج علوم از قرآن، مانند پيش‌بيني زلزله در سالي خاص، يك بحث علمي نيست تا اسم آن را تفسير علمي بگذاريم؛ زيرا هر آيه‌اي را به صرف اشاره به حادثه‌اي، نمي‌توان به تفسير علمي انطباق داد.

پس تفسير علمي دو قسم است : يكي افراطي و ديگري اعتدالي. در تفسير اعتدالي مفسر مي‎كوشد آياتي را براي تأييد يك يافته‌ي علمي از علوم تجربي و غيره، كه علم بشر به آن رسيده است بياورد و آن را در استخدام فهم بيش‌تر قرآن قرار دهد؛ مثلاً بحث زوجيت گياهان در عالم هستي، [20] گرده‎افشاني و عمل لقاح در گياهان، [21] نقش بادها در پيدايش ابر و باران، [22] كرويّت زمين [23]و...، بين آيه‌ي قرآن و بحث علمي تطابق هم وجود دارد. اين آيه، ضمن اين‌كه جنبه‌ي هدايتي دارد، مي‌تواند معنايي علمي را هم در برداشته باشد. اين همان تفسير اعتدالي است كه بين مفسران [24] رايج است.

قسم دوم، همان تطبيق و تحميل يك نظريه يا فرضيه‌ي علمي به قرآن است كه به نظر ما درست نيست؛ مانند : «طيراً ابابيل» كه شيخ محمد عبده در تفسيرش مي‌نويسد :

اعتقاد به اين كه پرنده‌ي مورد نظر از جنس پشه و مگس و حامل ميكروب برخي از امراض بود و يا سنگ‌هاي سمي با باد به پاي پشه و مگس چسبيد و با نشستن اين حيوانات روي افراد، آنان مسموم شدند و گوشت‌هاي بدنشان ريخت، امري بعيد نيست. [25]

يا در تفسير «دابّه» [26] به قمرهاي مصنوعي [27] و در تفسير «نفس واحده» [28] به پروتون [29]و در تفسير «لوح محفوظ» [30] به «اتر» [31] و مواردي ديگر، نظرياتي را بر قرآن تحميل كرده‌اند؛ اما به تعبير بنده، استخراج علوم از قرآن، يا تطبيق و تحميل است و يا در واقع، بحث اعتدال در تفسير است و شق سومي در كنار اين دو نمي‌تواند باشد.

با توجه به اين نكته، عمده‌ترين بحثي كه در روش تفسير علمي بايد به آن توجه شود و در واقع مخالفت‌ها و موافقت‌ها را به هم نزديك مي‌كند، سخنان مشترك آنهاست. مخالفين، لبه‌ي مخالفتشان روي كساني است كه اين شرايط را رعايت نكردند و موافقين هم با شرايط تفسير علمي مي‌گويند حرفشان صحيح است. من ادله‌ي مخالفين و موافقين را بررسي نموده‌ام [32] اين ادله را مي‌توان با هم وفاق داد و آن وفاق همان بحث شرايط تفسير علمي است.

دكتر رضايي :

يك بحث در اين است كه تعريف تفسير علمي بر كدام يك از اين‎ها صادق است. آن تفسير علمي‌اي كه علم را به عنوان ابزار در خدمت قرآن قرار داده و علوم را براي فهم بهتر قرآن استخدام كرده است مورد تأييد ماست؛ در جايي كه تحميل نظريه يا استخراج باشد يا ـ به تعبير دكتر رفيعي ـ افراط باشد، در حقيقت اصلاً تفسير نيست؛ چون چيزي از مفاد آيه را روشن نكرده است، بلكه نظر خود را، به جاي نظر خدا، بر آيه‌ي قرآن تحميل كرده، يا نظريه‌ي يك دانشمند و يا يك نظريه‌ي علمي را به جاي نظريه‌ي خدا نشانده است.

بنابراين، تعريف روشن تفسير علمي، فقط بر همين قسم اخير كه قسم صحيحي است انطباق مي‎يابد؛ اما يك نكته را نبايد از نظر دور داشت و آن اين‌كه واژه‌ي «افراطي» يك واژه‌ي كلي است و حد و مرز مشخصي ندارد؛ خوب است كه ما اين واژه را تقسيم نماييم و اقسام آن را در نظر بگيريم.

گاهي ما چيزي را از بيرون بر قرآن تحميل مي‌كنيم و گاهي مطلبي علمي را از قرآن بيرون مي‌كشيم ـ تطبيقي در درون قرآن انجام مي‌دهيم ـ مثل همان كاري كه «غزالي» در كتاب الجواهر كرده است و در كتاب احياء العلوم نيز به آن اشاره دارد كه :

در قرآن هفتاد و هفت هزار علم وجود دارد. [33]

هر يك از اين‌ها داراي حد، مطلع، ظاهر و باطن است كه ضرب در چهار مي‌شود. اين همه علوم، كجاي قرآن وجود دارد كه ما متوجه آن نمي‌شويم، يا ائمه (ع) بيان نكرده‌اند؟ بنابراين، اين، قسمي از تفسير ناصحيح علمي است و تحت ضوابط و معيارهاي صحيح تفسير علمي قرار نمي‌گيرد. اگرچه هر دو، نوعي ايجاد ارتباط بين علم و قرآن است، اما يكي از بيرون است و ديگري از درون.

دكتر رفيعي :

به نظر من، با پرداختن به مبحث معيارها، مطلب قدري روشن خواهد شد.

اين‌كه فرمودند : گاهي از درون و گاهي از بيرون؛ آيا تاكنون عالمي از درون قرآن، علمي را كه در بيرون نيست استخراج كرده است؟ من فكر مي‌كنم نوع بحث، لفظي است؛ يعني علوم بيروني‎اند و مفسر مي‌خواهد براي آن از قرآن تأييد پيدا كند؛ اما غزالي كه مي‌گويد در قرآن هفتاد و هفت هزار علم وجود دارد، خود ايشان براي آن شاهدي نياورده است.

معيار صحيح تفسير علمي

معيار صحيح تفسير علمي چيست؟

دكتر رفيعي :

شايد بسياري از اختلافات مخالفين و موافقين به معيار تفسير علمي برگردد. براي تفسير علمي چند معيار لازم است : [34]

معيار اول رعايت قوانين تفسير است كه بعضي از اين‌ها به مفسر و بعضي به متن بر‌مي‌گردد. جناب سيوطي [35] براي مفسر قرآن پانزده شرط ذكر نموده است. علماي الازهر در يك اطلاعيه‌ و زرقاني در كتاب مناهل العرفان يازده شرط ذكر نموده‌اند.

پس اولين معيار، رعايت شرايط مفسر است؛ گرچه شايد نتوان مستقيماً آن را معيار تفسير علمي خواند؛ لكن وقتي كه مثلاً يك عالم زيست‌شناسي كه هيچ اطلاعي از لغت عرب، ادبيات عرب يا از فصاحت و بلاغت ندارد و قصد تفسير علمي قرآن را دارد، اين معيار مورد استفاده قرار مي‌گيرد.

معيار دوم اين است كه به شأن و جايگاه قرآن توجه كنيم؛ يعني مقام قرآن و نيز جايگاه شارع در تبيين قرآن آشكار گردد؛ آيا جايگاه قرآن، هدايت و رهاندن بشر از ضلالت و گمراهي است، يا تبيين مباحث فلسفي و علمي؟ در اين باره قرآن مي‌فرمايد :

اين كتاب، «هُديً للمتّقين» [36] است؛ براي هدايت است، «يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» [37] است؛ به راهي كه استوارترين راه‌هاست هدايت مي‌كند.

قرآن با خطاب به پيامبر (ص) پنج هدف را در آيه‌‌ي زير بيان مي‌كند :

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً [38]؛ اي پيامبر! ما تو را گواه فرستاديم و بشارت دهنده و انذار كننده و تو را دعوت كننده‌ي به سوي خدا، به فرمان او و چراغي روشني بخش.

به عقيده‌ي ما اگر آيه‌اي اشاره‌ي علمي دارد، آن هدف اصلي نبوده، بلكه بيان آن به خاطر شأن هدايتي بوده است. وقتي قرآن 14 قرن پيش به عنوان مثال مي‌فرمايد : «وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها» [39] درست است كه اين آيه اشاره‌ي علمي دارد، اما هدف از آن برداشت هدايت است؛ حال شما از «وَ الشَّمْسُ تَجْرِي» پي به خالقش ببريد يا به توحيدش؛ لذا اغلب آيات علمي قرآن در پايان به مسئله‌ي توحيد، معاد و هدف‌دار بودن خلقت بر‌مي‌گردد؛ مثلاً در معرفي كافر مي‎گويد :

كافر مثل كسي است كه از جو بيرون رود و نتواند نفس بكشد. [40]

درست است كه اين يك بيان علمي است كه خارج از جَو، اكسيژن نيست، ولي اين در واقع در مقابل آيه‌ي «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» [41] و نيز نداشتن حيات معنوي كافر است.

معيار سوم كه شايد مختص باشد اين است ‌كه، تكيه بر قوانين علمي قطعي است نه بر فرضيه‌ها و نظريه‌هاي حدسي؛ حال اگر مفسر بزرگواري به صرف احتمال دادن حيات در كرات ديگر، از آيه‌ي «يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ [42] (خدا بر سر شما شراره‌هاي آتش و مس گداخته فرود مي‎آورد تا هيچ نصرت و نجاتي نيابيد) استفاده‌ي حيات نمايد و آن را كنايه از اين بداند كه در ميان ساكنان كرات ديگر و كره‌ي زمين در آينده جنگي در مي‌گيرد و آنها آتش بر سر زمينيان مي‌ريزند و اين‌ها دفاع مي‌كنند، اين يك فرضيه يا نظريه است؛ يا مثلاً به بمب اتم يا ماهواره‌ها تعبير كند، همان بحث افراطي است كه لطمه مي‌زند؛ لذا معيار سوم، تكيه بر قوانين علميِ قطعي و پرهيز از فرضيه‌ها و نظريه‌هاست.

معيار چهارم كه خيلي مهم است، ارتباط بين قانون علمي و آيه‌ي مورد نظر است؛ مثلاً مي‌گويد آب «h2o» است و اين مسلم است؛ اما از هر آيه‌اي مي‌توان به عنوان پشتوانه براي اين قانون علمي استفاده نمود؟ پس بايد بين قانون علمي و آيه ارتباط باشد.

معيار پنجم اين‌ است كه تعارضي بين تفسير علمي و حقايق و مضامين قطعي شرعي نباشد.

دكتر رضايي :

از ظهور «پوپر» (حدود 50 سال پيش) ما چيزي به عنوان «قانون» در علم نداريم و حتي ممكن است چيزي به عنوان «قطعيت» هم نداشته باشيم ـ البته بعضي منكرند ـ بنابراين، هرچه هست ـ به قول بعضي فيزيك‌دانان ـ افسانه‌هاي مفيد است [43]؛ يعني نظريه‌هايي كه ما بر اساس آن هواپيما مي‌سازيم و با آن مسافرت مي‌كنيم؛ ولي اين نظريه‌ها، ابطال‌پذيرند نه اثبات‌پذير؛ به عبارت ديگر، اين مطالب ممكن است هيچ وقت اثبات نشوند، بلكه مورد نقض قرار گيرند، ولي در عين حال تا وقتي كه مفيد و كارسازند از آن استفاده مي‌كنيم و با آمدن نظريه‌ي بهتر، آن را جاي‌گزين مي‌كنيم.

ما در علم چيزي به عنوان قانون قطعي اثبات شده نداريم؛ همان‌طور كه فرموديد، بايد اولاً مسائل را به صورت غيرقطعي به قرآن نسبت داد؛ يعني بگوييم كه احتمالاً اين آيه‌ي قرآن به نيروي جاذبه اشاره دارد. در كتابي [44] حدود 300 مورد از آيات علمي قرآن را بررسي كرديم، شش مورد از اعجاز علمي قرآن را پذيرفتيم و 294 مورد را رد كرديم؛ پس نبايد تئوري‌هاي ظني را به طور قطعي به قرآن نسبت دهيم؛ البته برخي موارد ممكن است پشتوانه‌اش دليل عقل يا بداهت حسي باشد؛ مثل حركت زمين، در اين موارد مي‌توانيم به صورت احتمالي نسبت دهيم كه به دام تفسير به رأي نيفتيم، و تغييراتي كه در علوم حاصل مي‌شود به قرآن راه پيدا نكند و به تفسير ما ضرر نزند.

پي نوشت ها :


[1] . سوره‌ي الرحمن، آيه‎ي 17.
[2] . ر.ك : الطنطاوي جوهري، الجواهر في تفسير القرآن.
[3] . ر. ك : علي فكري، القرآن ينيوع العلوم و الفرقان.
[4] . محمدحسين طباطبايي، همان، ج1، ص7.
[5] . براي مطالعه بيش‌تر ر.ك : رضايي، همان، ص374ـ380.
[6] . غزالي، جواهر القرآن، ص 37، فصل خامس.
[7] . سوره‌ي نحل، آيه‌ي 89.
[8] . سوره‌ي زلزال، آيه‌ي 1.
[9] . سوره‌ي شعرا، آيه‌ي 80.
[10] . غزالي، همان، ص27.
[11] . ذهبي، التفسير و المفسرون، ج2، ص481.
[12] . سوره‌ي اعراف، آيه‌ي 189؛ اوست خدايي كه همه‌ي شما را از يك تن آفريده و از او نيز جفتش را مقدر داشت، تا به او انس و آرام گيرد.
[13] . عبدالرزاق نوفل، قرآن و العلم الحديث، ص156.
[14] . محمد حسين طباطبايي، تفسير الميزان، ج1، ص6.
[15] . سوره‎ي بقره، آيه‎ي 173.
[16] . سوره‌ي رعد، آيه‌ي 2.
[17] . محمد حسين طباطبايي، همان، ج11، ص 286، بحث روايي.
[18] . سوره‌ي حجر، آيه‌ي 22.
[19] . عباسعلي سرفرازي، رابطه‎ي علم و دين، ص36.
[20] . سوره‌ي ذاريات، آيه‌ي 49.
[21] . سوره‌ي حجر، آيه‌ي 22.
[22] . سوره‌ي فاطر، آيه‌ي 9.
[23] . سوره‌ي معراج، آيه‌ي 40.
[24] . محمد حسين طباطبايي، همان، ج1، ص7.
[25] . محمد عبده، تفسير جزء عم، ص161.
[26] . سوره‌ي نحل، آيه‌ي 82.
[27] . عبدالرزاق نوفل، القرآن و العلم الحديث، ص 212.
[28] . سوره‎ي اعراف، آيه‎ي 719.
[29] . عبدالرزاق نوفل، همان، ص 155.
[30] . سوره‎ي بروج، آيه‎ي 21.
[31] . محي الدين عجوز، معالم القرآن في عوامل الاكوان، ص389.
[32]. براي مطالعه‌ي بيش‌تر ر.ك : ناصر رفيعي محمدي، تفسير علمي قرآن، ج2، ص173ـ 197.
[33] . ابوحامد غزالي، احياء علوم الدين، ج1، ص361.
[34] . ر.ك : ناصر رفيعي محمدي، همان، ج2، ص 209 - 238.
[35] . جلال‌الدين سيوطي، الاتقان، ج2، ص 397.
[36] . سوره‌ي بقره، آيه‌ي 2.
[37] . سوره‌ي اسراء، آيه‌ي 9.
[38] . سوره‌ي احزاب، آيه‌ي 46ـ47.
[39] . سوره‌ي يس، آيه‌ي 38.
[40] . سوره‌ي انعام، آيه‌ي 125.
[41] . سوره‌ي رعد، آيه‌ي 28.
[42] . سوره‌ي رحمن، آيه‌ي 35.
[43] . ر.ك : محمد علي رضايي اصفهاني، همان، بحث قطعيت علوم بشري و قانون.
[44] . محمد علي رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن.