گناه و عذاب قيامت
خطيب اسلام، وقتى در كرسى سخن وارد موعظه
مىشود و مىخواهد مردم را از گناه و ناپاكى بر حذر دارد، براى آن كه مواعظش مؤثر
واقع شود و واقع شود و مردم خفته دل و غافل را به خود آورد، لازم است در خلال
موعظه، به كيفرهاى قيامت اشاره كند. عذاب الهى را خاطر نشان سازد و به مناسبت هر
بحثى، بعضى از آيات و روايات مربوط را بخواند، براى شنوندگان تفسير و تبيين نمايد،
و آنان را به مطالعه و تدبر در آيات و روايات ترغيب كند. در اين صورت است كه واعظ
مىتواند در شنوندگان پاكدل مؤثر واقع شود و آنان را از گناه باز دارد.
نكته شايان ملاحظهاى كه در روايات تأكيد شده و
خطباى اسلامى حتماً بايد متوجه آن باشند، اين است كه بيش از حد، از عذابالهى سخن
نگويند، در اين راه به زيادهروى و افراط نگرايند، و موجبات نوميدى و يأس مردم را
فراهم نياورند. در اين باره روايات بسيارى رسيده است.
عن على (عليه السلام) قال
الفقيه كل الفقيه من لم يقنط الناس من رحمه الله و لم يويسهم من روح الله و لم
يؤمنهم من مكر الله.(257)
على (عليه السلام) فرمود: فقيه كامل و دينشناس
واقعى كسى است كه مردم را از رحمت واسعه الهى نوميد نكند، آنان را از فيض و عنايت
بارى تعالى مأيوس نسازد، و همچنين موجبات ايمنى خاطرنشان را از مؤاخذه و محاسبه و
عذاب او فراهم نياورد.
در تعاليم اسلام، معيار خوشبختى و سعادت
انسانها، حسن عاقبت است. براى آن كه گناهكاران هرگز از رحمت واسعه الهى مأيوس
نشوند، در بعضى از روايات خاطرنشان گرديده كه ممكن است بعضى از افراد، در ايام عمر،
آلوده به معاصى باشند و سرانجام با حسن عاقبت از دنيا بروند و بعضى افراد، در طول
زندگى، مراقب درستكارى خويش بوده و در پايان با سوء عاقبت بميرند.
على (عليه السلام)، ضمن وصاياى خود به حضرت
حسين (عليه السلام) فرموده است:
اى بنى لا تؤيس مذنبا فكم
من عاكف على ذنبه ختم له بخير و كم من مقبل على عمله مفسد فى آخر عمره سائر الى
النار نعوذ بالله منها.(258)
فرزند عزيز، هيچ گناهكارى را از رحمت خداوند
مأيوس منما. چه بسا افرادى كه پايبند معصيت بودند، با حسن عاقبت از دنيا رفتند، و
چه بسا درستكارانى در آخر عمر، به فساد گراييدند و راهى دوزخ شدند و از اين سوء
عاقبت به خدا پناه مىبريم.
مناظره و جدل
راه سومى كه خداوند، براى دعوت مردم، به رسول
گرامى (صلىالله و عليه و آله و سلم) ارائه نموده، مناظره و جدال است، ولى جدل، به
گونهاى كه نيكو باشد و به مراء و خصومت منتهى نشود.
وجادلهم بالتى هى احسن.(259)
راغب در مفردات قرآن مىگويد.
الجدل المفاوضه على سبيل
المنازعه و المغالبه.
جدل، عبارت از رد و بدل كردن سخن به صورت
درگيرى بحث، و غلبه بر طرف مقابل.
در قرآن شريف و روايات اسلامى، نمونههايى از
جدلهاى مشورع و مجاز، كه به خصومت پايان نيافته، آمده است. در اين جا، به پارهاى
از آنها اشاره مىشود. پيروان اسلام، اگر بخواهند بحثهاى عارى از مراء و دشمنى
داشته باشند، مىتوانند طبق آن معيارهاى قدم بردارند.
امام عسگرى (عليه السلام) فرمود: در محضر حضرت
صادق (عليه السلام)، سخن از جدل به ميان آمد و از اين كه رسول خدا و ائمه معصومين
(عليهم السلام)، آن را نهى نمودهاند، امام صادق فرمود: جدل به طور مطلق نشده است.
بلكه از جدلى نهى شده است كه نيكو نباشد. سپس براى مشروعيت جدل نيكو، دو آيه را
شاهد آورد.
و لا تجادلوا اهل الكتاب
الا بالتى هى احسن.(260)
با اهل كتاب جدل نكنيد، مگر به گونهاى كه نيكو
باشد.
ادع الى سبيل ربك بالحكمه
و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن(261)
آنگاه امام صادق (عليه السلام)، دو آيه ديگر را
براى ارائه جدل مشروع و به گونه احسن، كه منزه از مراء و خصومت باشد، ذكر فرموده
است:
وقالوا لن يدخل الجنه الا
من كان هودا او نصارى تلك امانيهم قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين(262)
گفتند داخل بهشت نمىشود، مگر كسى كه يهودى
باشد يا نصرانى. اين آرزويى است براى آنان. بگو اگر در اين مدعى دليل داريد،
بياوريد.
فجعل الله علم الصدق و
بالايمان بالبرهان و هل يوتى بالبرهان الا فى الجدال التى هى احسن(263)
امام صادق (عليه السلام) در اين قسمت از حديث
مىفرمايد: خداوند نشانه راستى و ايمان را برهان قرار داده. آيا اقامه برهان، جز در
جدلى است كه به نحو احسن انجام مىشود؟
آيه ديگرى كه آن نيز نمونه جدال بالتى هى احسن
است.
هو ما امر الله به نبيه
ان يجادل به من جحد البعث بعد الموت و احيائه له فقال الله حاكيا عنه
و ضرب لنا مثلاً و نسى خلقه قال من يحيى العطام و هى رميم
فقال الله فى الرد عليه قل يحيها الذى انشاها اول مره و هو بكل
خلق عليم(264)
به رسول گرامى دستور مىدهد، جدل كند با كسى كه
نافى معاد است، و مىگويد: كى استخوان پوسيده و مرده را زنده مىكند؟ به وى پاسخ
دهد زنده كننده استخوان مرده، همان كسى است كه اول به آن حيات بخشيده و زندهاش
نموده است.
فاراد الله ان يجادل المبطل الذى قال كيف يجوز
ان يبعث الله هذه العظام وهى رميم فقال الله تعالى قل يحيها الذى انشاها اول مره(265)
خداوند اراده فرمود مجادله كند با كسى كه نافى
معاد است و مىگويد: چطور ممكن است خداوند اين استخوانها را زنده كند. در جواب
فرمود: پيامبر، به او بگو همان كس زندهاش مىكند كه اول به آن حيات بخشيده است.
امام صادق (عليه السلام)، اين دو مورد را از
قرآن شريف، در جدل مشروع و بالتى هى احسن بيان نموده
است. در اين دو جدل، بدون مراء و خصومت، به گفته طرف پاسخ داده شده و جدل پايان
يافته است.
جدل ناپسند
جدل غير مشروع و ناپسند آن است كه جدل كننده
بخواهد حقى را ابطال كند يا آنكه باطلى را حق جلوه دهد يا با سخنان خود، طرف بحث را
تحقير كند و او را شرمنده نمايد. اين جدلها، كه مايه دشمنى و خصومت است و روابط
برادرى اسلامى را بر هم مىزند، در اسلام ناروا و غيرمشروع شناخته شده است.
خطبا و جدال غير مشروع
خطبا و گويندگان اسلام، كه مدارج تحصيلى را
پيمودهاند و از تعاليم قرآن شريف آگاهى دارند، در بيان سخنان حكيمانه و مواعظ
حسنه، كه ماده اول و دوم دستور الهى به پيشواى اسلام است، با مشكلى مواجه نيستند و
مىتوانند به اندازه معلومات و اطلاعات خويش، پيرامون اين دو ماده سخن بگويند و
مردم را به راه خدا دعوت نمايند. مشكل بزرگ براى آنان، ماده سوم، يعنى جدل
بالتى هى احسن است، زيرا خطبا و گويندگان در سخن گفتن
قوى و توانا هستند. ممكن است قدرت مباحثه و مجادله، آنان را دچار لغزش كند و از مرز
جدال مشروع، كه مرضى خداوند است فراتر روند و به مراء و خصومت گرايش يابند.
براى روشن شدن مطلب، در اين جا مثالى از جدل
مشروع و غير مشروع در مورد خطيب ذكر مىشود، ولى معيار آن مثل، براى همه مسلمانان و
پيرامون قرآن شريف است و بايد عموم مردم با ايمان، همواره در بحثها مراقب سخنان
خود باشند و موجبات دشمنى و خصومت را بين خويشتن فراهم نياوردند.
اگر خطيبى موقع سخنرانى، در بيان آيه يا روايتى
اشتباه كند يا در خواندن شعرى مرتكب خطا شود، پس از پايان سخنرانى، منبر را ترك
گويد و براى چند دقيقه استراحت، بين جمعى از مستمعين بنشيند، در اين موقع، فردى از
بين حضار درباره اشتباه خطيب، آغاز سخن كند و گفتهاش حق و بر وفق واقع باشد، اگر
خطيب سخن او را پذيرفت و از انتقادش تشكر نمود، وظيفه انسانى و اسلامى خود را به
درستى انجام داده و شايسته تقدير است. اگر نتوانست انتقاد صحيح او را تحمل كند،
خشمگين شود، حالت دفاع به خود بگيرد، و با بيان رسايى كه دارد، بر وى بتازد تا او
را شكست دهد و مقابل مردم شرمندهاش نمايد. اين جدل، غير مشروع و خصومتانگيز است و
اسلام آن را ممنوع و ناروا شناخته است.
نه تنها در مودر اشتباه سخنران و انتقاد صحيح
مستمع، لازم است خطيب سكوت كند و از جدال خوددارى نمايد، بلكه اگر گفته خطيب بر حق
باشد و سخن انتقاد كننده ناحق، باز هم اسلام توصيه مىكند كه خطيب سكوت كند و از
بحث و جدل خوددارى نمايد.
عن النبى صلى الله عليه و
آله و سلم لا يستكمل عبد حقيقه الايمان حتى يدع المراء و الجدال و ان كان محقا.(266)
رسول اكرم (صلىالله و عليه و آله و سلم)
فرموده است: بندهاى كه مىخواهد ايمان خود را به حد كمال برساند، بايد مراء و جدال
را ترك گويد، اگر چه حق با او باشد.
در مجادلههاى خصومت انگيز، هر يك از طرفين
بحث، به كشش غريزه حب ذات مىخواهد بر طرف مقابل پيروز گردد و او را شكست دهد. اين
خود از عوامل مهم خصومت و دشمنى است.
عن ابى الحسن الثالث
(عليه السلام) قال المراء يفسد الصداقه القديمه و يحلل العقده الوثيقه واقل ما فيه
ان تكون فيه المغالبه و المغالبه اس اسباب القطبعه.(267)
امام هادى (عليه السلام) فرموده است: بحثها و
جدلهاى خصومت بار، دوستىهاى كهن را تباه مىكند، پيمانهاى محكم را از ميان
مىبرد، و كمترين چيزى كه در اين گونه مجادلهها وجود دارد، اين است كه هر يك از
طرفين بحث، مىخواهد بر ديگرى غلبه كند و اين تمناى غلبه و پيروزى، خود، پايه و
بنيان وسايل و اسباب جدايى است.
آقايان واعظ و خطبا، كه در جامعه شناخته شده و
معروفاند بايد همواره متوجه اين نكته باشند كه بعضى از افراد، بيمار بحث و
جدلاند، اينان، با آن كه به قدر كافى معلومات و اطلاعات دينى ندارند، لذت مىبرند
از اين كه به نام سؤال دينى، مطلبى را با عالمى در يمان بگذارند و با او بحث و جدل
نمايند و سپس به دورغ يا راست، از پيروزى خود و شكست او در جامعه سخن بگويند.
خطباى دينى بايد از بحث با اين قبيل افراد
بپرهيزند و خويشتن را به مراء و جدال غير مشروع آلوده ننمايند. هر چند در جامعه
منعكس شود كه بر اثر فقدان معلومات، از بحث و گفت و گو شانه خالى نموده است اين
برنامه عاقلانه و مرضى حضرت بارى تعالى، مدلول رواياتى است كه از حضرت حسين بن على
(عليه السلام) نقل شده است.
روى ان رجلا قال للحسين
بن على بن ابيطالب عليهما السلام اجلس حتى نتناظر فى الدين فقال يا هذا انا بصير
بدينى مكشوف على هداى فان كنت جاهلا بدينك فاذهب فاطلبه مالى و للمهاراه و ان
الشيطان ليوسوس للرجل و يناجيه و يقول ناظر الناس فى الدين لئلا يظنو بك العجز و
الجهل.(268)
روايت شده است مردى به حضرت حسين (عليه السلام)
گفت: بنشين تا در دين با هم مناظره و مباحثه نماييم. حضرت به وى فرمود: اى مرد، من
به دين خود بصيرم و هدايتم بر آن آشكار است. اگر تو دين خود را نمىدانى، برو و آن
را طلب كن. سپس فرمود: مرا با ممارات و مجادله چه كار. اين شيطان است كه وسوسه
مىكند و در ضمير آدمى القا مىنمايد و مىگويد در دين با مردم بحث و مناظره كن تا
به تو گمان عجز و نادانى نبردند.
14: سخنور و فهماندن سخن
لا تطلب الصفا ممن كدرت
عليه و لا النصح ممن صرفت سوء ظنك اليه فانما قلب غيرك لك كقلبك له.
امام عسكرى (عليه السلام)
از جمله مسائلى كه در فن سخنورى اهميت بسيار
دارد و اساس جلسات سخنرانى بر آن استوار است، قدرت تفهيم مطالبى است كه گوينده
مجلس، پيرامون آن با شنوندگان حرف مىزند.
سخنوران، در هر يك از رشتههاى دينى، علمى،
قضايى، سياسى، نظامى، اجتماعى، اقتصادى، اخلاقى و ديگر رشتهها، بايد در القاى كلام
و توضيح مسائل، آن قدر نيرومند و قوى باشند كه بتوانند شنوندگان مجالس را از هدف
خود آگاه سازند و مطالبى را كه در ذهن خويش تنظيم نمودهاند، به آنان بفهمانند. اگر
اين منظور تحقيق نيابد و شنوندگان مقصد گوينده را درك نكنند، تشكيل مجالس سخنرانى
لغو و بيهوده خواهد بود.
البته، در جايى كه ماده سخن ساده و روان باشد،
فهماندنش مشكل نيست، ولى در پارهاى از مواقع، كه مطلب مورد بحث پيچيده است،
فهماندنش مشكل و اگر موضوع، مسئله علمى دقيق باشد، فهماندنش مشكلتر.
براى نيل به اين مقصد اساسى لازم است سخنوران،
تا جايى كه مىتوانند، بررسى و تحقيق نمايند. راههايى كه وسيله روشن ساختن مقصود و
تفهيم مطلب مورد بحث است و مىتوانند عملا آنها را دركرسى سخن به كار بندند،
فراگيرند و به خوبى تمرين نمايند، تا بر آنها تسلط يابند و هر يك را در جاى خود
مورد استفاده قرار دهند و نتيجه مطلوب را به دست آرند.
در اين فصل، كه به همين منظور نوشته شده،
پارهاى از روشهاى مفيد، كه به فهماندن مطالب سخنرانى كمك مىكند و مستمعين را از
مقصد گوينده آگاه مىسازد، مورد توضيح و تبيين قرار گرفته است.
كلمات روان
اولين وسيله تفهيم سخن، رعايت روانى كلام است.
در بحث فصاحت توضيح داده شد كه لازم است سخنران، در گفتههاى خويش، از به كار بردن
لغات نامأنوس و كلمات پيچيده و غير واضح، اجتناب نمايد و در ساختن جملات و عبارات،
از الفاظى استفاده كند كه براى عموم قابل فهم باشد و مستمعين براى درك معنى آن،
دچار وقفه نشوند و در ذهن خويش، به كاوش و جست و جو نروند.
قرآن شريف، كه براى هدايت مردم نازل گرديده،
واجد اين مزيت است و جملات آن براى عموم قابل فهم است. خداوند، اين نكته را مورد
توجه قرار داده و در آن كتاب شريف، خاطرنشان ساخته است.
و لقد يسرنا القرآن للذكر
فهل من مدكر.(269)
ما قرآن كريم را براى خواندن، فهميدن، و حفظ
كردن آسان نموديم. آيا كسانى هست كه از اين كتاب آسان پند گيرد، بفهمد و آگاهى
يابد؟
جملات كوتاه
يكى ديگر از راههاى فهماندن سخن به شنوندگان
اين است كه گوينده، جملات را كوتاه بگويد، فاصله بين مبتدا و خبر كم باشد و اگر
گاهى جملات به درازا مىكشد، به گونهاى باشد كه طول كلام، رابطه لفظ و معنى را قطع
ننمايد.
مثلاً، مىگويد مسلمان راز مسلمان را فاش
نمىكند، پرده مسلمان را نمىدرد، در امانتش خيانت نمىنمايد و خلاصه، پيرو قرآن
شريف و تربيت يافته مكتب اسلام، نسبت به برادر دينىاش مرتكب خيانت نمىشود. ملاحظه
مىكنيد كه جمله چهارم، از سه جمله اول طولانىتر شده، ولى به گونهاى نيست كه طول
كلام، رابطه لفظ و معنى را قطع كند و مستمع رشته سخن را از دست بدهد.
در قرآن شريف و سخنان اولياى گرامى اسلام،
نظاير اين بسيار آمده است و هيچ يك از آنها در فكر شنونده ايجاد اختلال نمىكند و
او را از درك مقصود گوينده باز نمىدارد.
مقايسه و سنجش
از جمله راههايى كه خطيب مىتواند به وسيله آن
مطلب خود را به شنوندگان بفهماند، حقيقت را بر آنان آشكار سازد، و ارزشها را روشن
كند، مقايسه و سنجش است. اين روش در قرآن كريم مكرر به كار رفته و در آيات متعدد
مورد استفاده قرار گرفته است.
قل هو يستوى الاعمى و
البصير ام هل يستوى الظلمات و النور.(270)
پيامبر به مردم بگو آيا نابينا و بينا با
يكديگر متساوىاند. و آيا تاريكى و روشنايى با هم يكساناند؟
مقايسه و سنجش، در تمام مسائل دينى، اجتماعى،
اقتصادى، فرهنگى و ساير شئون، براى خطيب اسلامى، در كرسى خطابه و ديگر گويندگان در
ساير موارد قابل استفاده است. براى توضيح مطلب، در اين جا، به اختصار، چند مورد ذكر
مىشود.
اسلام و تساوى نژاد
مسئله نژاد پرستى، از انديشههاى ضد انسانى است
كه قبل از اسلام وجود داشته و هماكنون، در بعضى از نقاط جهان، بين قشرهاى مختلف
مردم، حتى گروه تحصيل كرده، به شدت جريان دارد و منشاء بسيارى از بيدادگرىها و
مفاسد اجتماعى شده است.
آيين مقدس اسلام، از آغاز با اين فكر باطل
مبارزه كرد. تمام افراد بشر را از هر نژاد و با هر رنگ، انسان شناخت، و حقوقشان را
متساوى اعلام نمود. هماكنون، بعد از 14 قرن، اين بناى مقدس، در ايام حج، در مسجد
الحرام، به خوبى مشهود است و مسلمانان، از هر نژاد كه باشند، به طورى متساوى در
صفوف جماعت شركت مىكنند و خداى را بندگى مىنمايند.
مقايسه
براى آن كه بدانيم اسلام در گذشته چه قدم بزرگى
برداشته و دنياى امروز تا چه حد اسير تعصب نژادى است، دو قضيه كوتاه را با يكديگر
مقايسه مىكنم.
على (عليه السلام) در مسجد به قضا نشسته بود.
جمعى، مرد سياهى را كه بازويش بسته بود، به حضورش آوردند و گفتند دزد است. حضرت سه
بار از وى پرسيد و هر سه بار به دزدى اعتراف كرد. فرمود: دستش را قطع نمودند. او
دست بريده را به دست چپ گرفت، در حالى كه قطرات خون از آن مىچكيد، از مسجد خارج
شد. در بازار به ابنكوا، كه از خوارج بود، بر خورد نمود. از او پرسيد اى سياه، كى
دستت را قطع نمود. او در پاسخ، زبان به مدح على (عليه السلام) گشود و با عبارت
زيبايى از حضرت ياد كرد و مبسوطاً مدحش نمود. به على (عليه السلام) جريان امر را
خبر دادند.
فالتفت اميرالمؤمنين الى
ولده الحسن (عليه السلام) و قال قم هات عمك الاسود.(271)
حضرت، متوجه فرزندش، حضرت مجتبى، گرديد و به او
فرمود: برخيز، عموى سياهت را بياور.
على (عليه السلام)، شخص اول مملكت اسلام است.
ملاحظه مىكنيد كه آن حضرت، به امام مجتبى، فرزند گرامى خود، امر مىكند برخيزد و
عموى سياه خود را به حضور بياورد.
چند سال پيش، اتومبيلى كه
اعضاى تيم بسكتبال يك كالج مخصوص سياهپوستان را حمل مىكرد، در يكى از شاهراههاى
جنوب آمريكا به شدت تصادف كرد و سه تن از سياهپوستان جراحت سخت برداشتند. بلافاصله
يك آمبولانس در محل حاضر شد، ولى راننده آمبولانس، كه سفيد بود، با لحن خشكى اعلام
داشت كه عادت ندارم به سياهپوست كمك كنم و از آن جا رفت. پس از مدتى، يك اتومبيل
شخصى در محل تصادف توقف نموده و راننده خيرخواه، سياهپوستان مجروح را به سرعت به
نزديكترين بيمارستان رساند، ولى پزشك نگهبان، با لحن خصمانهاى گفت: ما
سياهپوستان را در اين بيمارستان نمىپذيرم. سرپرست تيم مجبور شد كه مجروحين را به
يكى از بيمارستانهاى مخصوص سياهپوستان، كه در فاصله 50 ميلى بود، منتقل كند.
هنگامى كه به آن بيمارستان رسيدند، يكى از مجروحين مرده بود و دو تن ديگر، به فاصله
35 و 50 دقيقه، جان سپردند.(272)
مقايسه كلام على (عليه السلام)، رئيس كشور
اسلام، در چهارده قرن قبل، با سخن خلاف انصاف و عمل ضدانسانى راننده آمبولانس و
همچنين سخن خصمانه پزشك نگهبان بيمارستان و نپذيرفتن مجروح، اين حقيقت را به
شنوندگان مىفهماند كه آيين مقدس اسلام، در قرون گذشته و در دنياى عقب افتاده آن
روز چه حد به ارزش انسان توجه داشت و انسانيت را مورد تكريم و احترام قرار داده
است. آمريكاى كنونى، با همه پيشرفتهايى كه در علم و صنعت نصيبش گرديده، بر اثر
تعصب نژادى، اين اندازه به حقوق انسانهاى سياه تجاوز مىكند و ارزش انسانى آنان
را، به جرم سياه بودن پايمال مىنمايد.
على (عليه السلام) براى شناساندن قدر و منزلت
معنويات و ارزشهاى ايمانى، از مقايسه و سنجش استفاده نمود و در ضمن يكى از
خطبهها، با شنوندگان خود چنين فرموده است:
و اعلموا انكم تعرفوا
الرشد حتى تعرفوا الذى تركه ولن تاخذوا بميثاق الكتاب حتى تعرفوا الذى نقضه و لن
تمسكوا به حتى تعرفوا الذى نبذه.(273)
بدانيد كه شما هرگز به شناخت هدايت نايل
نمىشويد، تا كسانى كه هدايت را ترك گفتهاند بشناسيد، و هرگز از تعهد و التزام به
پيمان كتاب خدا برخوردار نمىگرديد تا كسانى را كه نقض پيمان نمودهاند، بشناسيد، و
به قرآن شريف، آن طور كه بايد تمسك نمىيابيد، تا كسانى را كه از كتاب حق روى گردان
شده و آن را واپس زدهاند، بشناسيد.
امام عسكرى (عليه السلام)، براى آن كه شنونده
خود را به راه سعادت هدايت نمايد و او را از وظايف اخلاقىاش آگاه سازد، دل شنونده
را با دل دگران مورد سنجش و مقايسه قرار داده و چنين فرموده است:
و قال (عليه السلام)
للمتوكل لا تطلب الصفا ممن كدرت عليه و لا النصح ممن صرفت سوء ظنك اليه فانما قلب
غيرك لك كقلبك له.(274)
امام عسكرى (عليه السلام)، متوكل را مخاطب قرار
داد و به وى فرمود: صفا و پاك دلى از كسى مخواه كه مكدر و آزرده خاطرش ساختهاى، و
خير خواهى و خلوص از آن كس طلب مكن كه گمان بدت را به او متوجه نمودهاى. چه، آن كه
قلب غير تو، نسبت به تو، هم مانند توست نسبت به او.
مقايسه ايام
اولياى گرامى اسلام، براى هدايت و تربيت مردم،
از مقايسه و سنجش استفاده بسيار نمودهاند و در مواقع مختلف، به شكلهاى گوناگون
اين عامل تفهيم كننده و آگاهى بخش را به كار گرفته، افراد غافل را آگاه ساخته و
آنان را به راه تعالى سوق دادهاند. از آن جمله مقايسه ايام است.
عن ابى عبدالله (عليه
السلام) قال من استوى يوماه فهو مغبون و من كان آخر يوميه خيرهما فهو مغبوظ و من
كان آخر يوميه شر هما فهو ملعون و من لم ير الزياده فى نفسه فهو الى النقصان و من
كان الى النقصان فالموت خير له من الحياه.(275)
دنيا براى مردم به منزله بازار معامله است و
عمر آنان سرمايه نقدى است كه در اختيار دارند. متاعى را كه با عمر خويش معامله
مىكنند، ايمان و كفر. فضايل و رذايل، درستى و نادرستى، و از اين قبيل است. بعضى از
پى خوبىها مىروند و نقد عمر را در معاملات سودبخش به كار مىندازند و بعضى از پى
هواى نفس و بدىها مىروند و سرانجام از معاملات خويش نصيبى جز زيان و ضرر نخواهند
داشت.
امام صادق (عليه السلام)، در حديثى كه ذكر شد،
روزهاى عمر را با هم سنجيده و چنين فرموده است: كسى كه در بازار زندگى، دو روز عمرش
مساوى باشد، زيان برده است. كسى كه روز بعدش از روز قبلش بهتر باشد، او سود برده و
مورد غبطه دگران است. كسى كه روز دومش از روز قبل بدتر باشد، از رحمت الهى دور است.
كسى كه در خود، پيشروى نبيند، راه نقصان مىپيمايد و كسى كه در نقصان حركت مىكند،
مرگ براى او از زندگى بهتر است.
مقايسه اعداد
در دنياى امروز، روش مقايسه در امور مختلف،
رايج و معمول است. حتى بعضى از كشورها براى اين كار نشريههاى آمارى دارند. مثلاً،
براى آن كه مردم را از افزايش يا كاهش محصولات كشاورزى، دامدارى، فراوردههاى
صنعتى، وقايع جنايى و ديگر امور آگاه سازند، از مقايسه استفاده مىكنند و ارقام و
اعدا هر سال را با سال قبل يا ده سال قبل مىسنجند و بدين وسيله، مردم را بر اوضاع
و احوال كشور واقف مىسازند. گاهى مقايسه بعضى از ارقام، جامعه را سخت تكان مىدهد
يا مردم را متأثر و غمگين مىنمايد.
دكتر آدولف هود نويسنده
كتاب بشريت مضطرب، در يكى از روزنامههاى آلمانى چنين نوشته: چهار هزار ميليارد
دلار هزينه مسابقات تسليحاتى جهان در ده سال آينده است. چرا دنيا به خود نمىآيد و
چرا اين پولها را صرف آموزش و پرورش و مبارزه با فقر نمىكند؟ آيا به راستى
نمىتوان با اين پول فكر جنگ را از ذهن بشر خارج نمود؟ چرا بشر بيدار نمىشود. چرا
شب و روز در اين فكر است كه خود را براى جنگ آماده سازد.
در جهان كنونى، هزينه تسليحات خيلى بيشتر از
هزينه آموزش عمومى است. سازمان ملل مىگويد هزينه متوسط يك سرباز در سال، 7800 دلار
است و هزينه متوسط آموزش سالانه يك كودك، از 100 دلار تجاوز نمىكند. اين چه جهانى
است؟(276).
ارقامى را كه سازمان ملل، در مورد هزينه متوسط
يك سرباز در سال و هزينه متوسط آموزش يك كودك در سال ذكر نموده، مربوط به پانزده
سال قبل است.
اگر سازمان، مصارف متوسط يك سرباز را در سال
گذشته و هزينه متوسط آموزش يك كودك را در همان سال تعيين كند، معلوم مىشود هزينه
متوسط آن دو، همچنان به وضع سابق باقى مانده و تأسف و تأثر ادامه دارد، يا آن كه
هزينه متوسط آموزش يك كودك باز هم كمتر شده و تأثر افزون گرديده است.
در پارهاى از مواقع، مقايسه و سنجش، آن چنان
انتباه و آگاهى مىبخشد و اثر نافذ و عميق به بار مىآورد، كه با هيچ منطق قوى و
بيان مستدلى نمىتوان به آن نتيجه درخشان دست يافت.
سلطان محمود غزنوى، از سلاطين مقتدر اسلامى بود
و در جنگها، فتوحات بسيارى داشته است. به شرحى كه لغت نامه دهخدا در حرف
ميم كلمه محمود آورده، او
حنفى مذهب بود و متعصب. موقعى تصميم گرفت براى مبارزه با بتپرستى و بتپرستان، به
عنوان جهاد شرعى، به هندوستان برود. تصميم خود را عملى نمود. به هندوستان آمد. جنگ
بسيار نمود و به فتح شهرهاى متعددى نايل آمد و چندين سال در آن شبه قاره ماند.
و قد فتح محمود الغزنوى
بلدا فجاء اهلها يطلبون منه ان لا يكسر اصفامهم و عرضوا عليه مالا عظيماً فاستشار
بعض خاصته فاشاروا عليه ان يبيعها منهم الا واحدا قال له اتريدان يقال بعدك ان
ابراهيم (عليه السلام) كاسر الاصنام و محمود بائع الاصنام ففعلت هذه الكلمه فى نفسه
فعلاً رفض به ماكان محتاجاً اليه من تلك الكنوز التى عرضوها عليه.(277)
سلطان محمود يكى از شهرهاى هند را فتح نمود.
مردم آن شهر نزد محمود آمدند و از او خواستند كه بتهاى آنان را نشكند و در عوض پول
زيادى به وى عرضه نمودند. محمود غزنوى اين موضوع را با بعضى از خواص خود به شور
گذارد. آنان گفتند درخواست مردم را بپذير و بتها را معامله كن. فقط يكى از خواص
سلطان با فروش بت مخالف بود. وقتى علت مخالفتش را پرسيد، پاسخ داد: آيا مىخواهى
بعد از تو بگويند ابراهيم خليل (عليه السلام) شكننده بتها بود، و محمود غزنوى
فروشنده بتها.
اين سخن در روح سلطان به قدرى اثر گذارد كه
نظريه آنان را كه به فروش، رأى مثبت داده بودند، رد كرد و از پولهايى كه به وى
عرضه شده بود و به آنها احتياج شديد داشت، چشم پوشيد.
گوينده سخن، بتشكنى ابراهيم خليل و بتفروشى
سلطان محمود را در كنار هم بگذارد و به سلطان عرضه نمود. اين مقايسه ارزشمند، آن
چنان مؤثر واقع شد كه ضمير محمود را طوفانى نمود، افكارش را به كلى دگرگون ساخت و
نتيجه آن شد كه خيلى زود تصميم گرفت، معامله گران را رد كرد، و به آن همه پول، با
نيازى كه داشت، پشت پا زد.
يكى از شعراى زبردست، به مناسبت ورود بزرگ عالم
عراق به ايران، قبل از انقلاب، قصيده سروده و از علم و عالم تجليل بسيار كرده است.
در ضمن، گذشته و حال مسلمين جهان را به گونهاى غمانگيز و تأثربار مقايسه نمود، كه
بعضى از آن اشعار، به تناسب بحث، در اين جا نقل مىشود:
ديروز مسلم آيت اقبال و مكرمت |
|
امروز خود چه شد كه چنين نامكرم است
|
ديروز مسلم از شرف علم سر بلند
|
|
امروز پشت مسلم و اسلاميان خم است
|
ديروز محرم، حرم غير مسلمين |
|
امروز بين كه در حرم خود، نه محرم
است |
آن اقتدار خود چه شد اين انكسار چيست
|
|
آن را چگونه مبدأ اينش چه مختم است |
خلاصه، خطيب از راه مقايسه و سنجش مىتواند
مطلب خود را به شنوندگان بفهماند و آنان را از هدفى كه دارد، آگاه سازد. البته،
مقايسه، هر قدر بهتر و قوىتر باشد، نفوذ و تأثيرش بيشتر خواهد بود.