تقويم شيعه

عبدالحسين نيشابورى

- ۱۱ -


15 شعبان

1. ولادت حضرت بقيه الله الاعظم صلوات الله عليه

در سال 255 ه‍ شب جمعه ! ولادت خاتم الاوصياء منتقم آل محمد (صلى الله عليه و آله )، آخرين امام بر حق و ولى مطلق خداوند حضرت بقيه الله حجه بن الحسن عجل الله تعالى فرجه الشريف واقع شده است (516).
در اين شب آب زمزم زياد مى شود به گونه اى كه همه مى توانند رؤ يت كنند(517)، ولى اكنون روى آن پوشيده است . در اين شب برات آزادى از آتش براى افراد زيادى نوشته مى شود، و آن را ((شب برات )) و ((شب مبارك )) و ((شب رحمت )) گويند.
از امام باقر و امام صادق (عليهم السلام ) راويت شده كه فرمودند: وقتى شب نيمه شعبان شود، منادى از افق اعلى ندا مى كند: ((اى زائرين قبر حسين بن على برگرديد در حالى كه گناهان شما آمرزيده شده و اجرا شما با خداى شما و محمد باشد)). ولى كسى كه استطاعت زيارت قبر امام حسين (عليه السلام ) را ندارد قبور مطهر ائمه ديگر را زيارت كند؛ و اگر اين هم ممكن نيست با اشاره به طرف قبرشان سلام دهد(518).
نام پدرشان حضرت ابو محمد حسن بن على (عليه السلام )، و نام مادرشان حضرت نرجس (عليها السلام ) است (519).

ماجراى شب ولادت

امام حسن عسكرى (عليه السلام ) در شب ولادت براى عمه بزرگوار خود جناب حكيمه خاتون (عليها السلام ) پيغام فرستاده فرمودند: امشب نزد ما افطار كن كه شب نيمه شعبان است و خداوند حجت خود را آشكار مى سازد(520).
ولادت امام زمان (عليه السلام ) در شهر سامرا به هنگام طلوع فجر نيمه شعبان 255 ه‍ بوده است . بر شانه راست آن حضرت نوشته شده بود: جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا.
پس از تولد آن بزرگوار را نزد پدر بردند و شروع به سخن فرمود: اءشهد اءن لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اءن عليا اءمير المؤ منين ولى الله و ائمه معصومين (عليهم السلام ) را يكى بعد از ديگرى نام برد تا به وجود شريف خود رسيد و براى فرج محبين خود دعا فرمود.

امام زمان (عليه السلام ) در آغوش پدر

آنگاه حسب الامر امام عسكرى (عليه السلام )، حكيمه خاتون او را نزد مادرش نرجس خاتون برد. حكيمه خاتون مى فرمايد: روز هفتم به خدمت امام حسن (عليه السلام ) رفتم . حضرت فرمود: ((پسر مرا بياوريد)). آن وجود سراپا جود را نزد آن امام برديم . حضرت زبان در دهان وى گذاشتند و فرمودند: ((پسرم ، سخن بگو)). ديدم آنچه در روز اول از او شنيده بودم از اقرار به وحدانيت و ثنابر جد خود پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و امير المؤ منين (عليه السلام ) و ساير ائمه (عليهم السلام ) تا پدر بزرگوارش دوباره بيان كرد و اين آيه را تلاوت فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم و نريد اءن نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون (521).
سپس پدر بزرگوار شان فرمودند: بخوان آنچه را كه خدا بر پيامران خود نازل فرمود. حضرت خواند صحف آدم را به لغت سريانى آغاز نمود، و بعد كتاب ادريس و نوح و صالح و صحف ابراهيم و تورات موسى و انجيل عيسى وزبور داود و فرقان محمد (صلى الله عليه و آله ) را قرائت نمود. بعد از آن بيان قصص انبياء و مرسلين را شروع نمود.
حكيمه خاتون مى گويد: پس از چهل روز ديگر، دوباره خدمت فرزند برادرم امام عسكرى (عليه السلام ) رفتم و حضرت صاحب الزمان (عليه السلام ) را ديدم كه راه مى رود. امام عسكرى (عليه السلام ) فرمود:اى عمه ، مولود عزيز نزد خدا اين است . گفتم :اى سيد و مولاى من ، نشو و نماى او را در چهل روز زيادتر از ديگران مى بينم . حضرت فرمودند:اى عمه ، ما اوصياء در يك روز نشو و نماى يك هفته ديگران را، و در يك جمعه نشو و نماى يك سال ديگران را مى نماييم . من برخاستم و سر آن طفل را بوسيده و به منزل مراجعه كردم (522).

القاب امام زمان (عليه السلام )

از القاب آن نور الهى (523) ((حجه الله ))، ((حجه آل محمد))، ((صاحب الزمان )) يعنى فرمانرواى عصر خود، ((مالك رقاب خلايق )) يعنى امر امر او و نهى نهى او و حكم حكم او و فرمان فرمان اوست ، ((مهدى )) كه خلق به وسيله او هدايت مى يابند و به وجود مقدس او از جاده ضلالت به شاهراه هدايت رسيده رستگار مى شوند، ((قائم )) كه حضرت صادق (عليه السلام ) فرمودند: ((از اين جهت كه به حق قيام مى نمايد او را قائم گويند))؛ ((منتظر)) كه براى او غيبت طولانى است ، و مخلصين او انتظار خروجش ‍ را مى كشند و شكاكين او را انكار مى كنند.

اوصاف امام زمان (عليه السلام )

اوصاف ظاهرى آن حضرت (524) شباهتهاى زيادى به رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) دارد. خطى از موى سبز رنگ مانند زمرد از گردن تا ناف مبارك او كشيده است . صورت مباركش مانند ستاره اى درخشنده نورانى است . امير المؤ منين (عليه السلام ) مى فرمايد: ((او جوانى است خوش روى و خوش موى و نور صورت مباركش بر سياهى محاسن انور و او غالب است )). امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: ((رنگ مباركش مايل به سرخى است مانند گل سرخ شكفته و چشمانش گشاده و ميان ابروهايش ‍ مرتفع و ما بين شانه هاى او باز است . گشاده جبين است و بينى او بلند و نازك و شكم مباركش بر آمدگى دارد، و بيخ دندانهاى ثنايايش گشاده است .

مادر امام زمان (عليه السلام )

والده حضرت صاحب الامر (عليه السلام ) حضرت نرجس خاتون است كه نامها و القاب ديگر حضرت مليكه ، ريحانه ، صيقل ، سوسن است . در زيارت آن حضرت كه تمامى عبارات آن دلالت واضحى بر علو منزلت آن بانو دارد توصيف به راضيه ، مرضيه ، صديقه ، تقيه ، نقيه ، زكيه شده است .
بنابر نقلى جناب نرگس در سال 261 ه - در سامراء از دنيا رحلت كرد و در جوار امامين حضرت هادى و امام عسكرى (عليهم السلام ) دفن شد(525). بنابر نقلى ديگر در سال 260 هه قبل از شهادت امام عسكرى (عليه السلام ) رحلت نمود(526)، زيرا هنگامى كه امام (عليه السلام ) از وقايع بعد از شهادت خود نسبت به فرزند و عيالش خبر داد حضرت نرجس خاتون (عليها السلام ) از آن حضرت خواستند كه دعا بفرمايند قبل از ايشان دنيا بروند(527).
حضرت حكيمه خاتون دختر حضرت جواد الائمه (عليه السلام ) است كه توفيق رؤ يت و درك چهار امام معصوم (عليهم السلام ) را داشته است (528). ايشان در سال 274 ه‍ در سامراء رحلت فرمودند(529).
ايشان محرم اسرار اهل بيت (عليهم السلام ) بوده و كسى است كه در ولادت حضرت صاحب الزمان (عليه السلام ) حاضر بوده و چندين بار خدمت آن حضرت مشرف شده است . بعد از وفات امام حسن عسكرى (عليه السلام ) يكى از سفرا بوده كه به واسطه او مردم به حوائج خود نايل مى شدند(530).

ايام پس از ولادت امام زمان (عليه السلام )

پس از گذشت يك شب از ولادت امام عصر (عليه السلام )، نسيم خادم خدمت آن حضرت رسيد و عطسه كرد. امام (عليه السلام ) فرمود: يرحمك الله . سپس فرمود: ((عطسه تا سه روز امان از مرگ است (531))). اين ماجرا در روز 25 شعبان هم نقل شده است (532).
سه روز بعد از ولادت امام عصر (عليه السلام )، حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام ) فرزند خود را به اصحاب خاص نماياند و امامت او را تصديق فرمودند(533).

غيبت صغرى

در غيبت صغرى چهار تن از بزرگان شيعه به ترتيب وكيل و سفير و نايب خاص امام زمان (عليه السلام ) بودند، كه خدمت آن حضرت مى رسيدند و وكالتشان مورد تاءييد آن حضرت بود، و پاسخهاى امام (عليه السلام ) در حاشيه نامه ها توسط نواب به دست مردم مى رسيد.
البته غير از اين چهار نفر وكلاى ديگرى هم از طرف امام (عليه السلام ) در بلاد مختلف بودند كه به وسيله همين چهار بزرگوار امور مردم را به عرض ‍ امام زمان (عليه السلام ) مى رساندند و از سوى امام (عليه السلام ) در امور آنها توقيع هايى صادر شده بود(534). سفارت اين چهار بزرگوار سفارت مطلق و تام بوده ، ولى ديگران در موارد خاصى سفارت داشتند، مانند ابوالحسين محمد بن جعفر اسدى ، احم بن اسحاق اشعرى ، ابراهيم بن محمد همدانى ، احمد بن حمزه بن اليسع (535).
نواب اربعه عبارتند از ابو عمرو عثمان بن سعيد عمرى ، ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد عمرى ، ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى ، ابوالحسن على بن محمد سمرى .
نائب اول عثمان بن سعيد مورد اعتماد مردم و جليل القدر و وكيل حضرت هادى و امام عسكرى (عليهم السلام ) نيز بود(536). او به امر امام (عليه السلام ) متصدى كفن و دفن امام عسكرى (عليه السلام ) گرديد(537).
چون امام عسكرى (عليه السلام ) در محله عسكر سكونت داشتند و تماس ‍ با آن حضرت براى شيعيان مشكل بود. عثمان بن سعيد چون روغن فروش ‍ بود، اموال را در ظرفهاى روغن مى ريخت و به خدمت امام (عليه السلام ) مى برد(538)
احمد بن اسحاق قمى هنگامى كه از امام هادى (عليه السلام ) پرسيد: آقاى من ، گاهى غايب و گاهى حاضرم . وقتى هم كه حضور دارم هميشه نمى توانم خدمتتان برسم . سخن چه كسى را بپذيريم و فرمان چه شخصى را اطاعت كنم ؟ حضرت فرمود: اين ابو عمرو عثمان بن سعيد عمرى مورد اطمينان و امين است ، آنچه به شما بگويد از من مى گويد و آنچه به شما برساند از من مى رساند.
احمد بن اسحاق مى گويد: پس از رحلت امام هادى (عليه السلام ) نزد امام عسكرى (عليه السلام ) رفته همان گفته را تكرار كردم . آن حضرت مانند پدر بزگروارشان فرمودند: ابو عمرو امين و مورد اطمينان امام گذشته و مورد اطمينان من در زندگى و پس از مرگ من است . آنچه به شما بگويد و آنچه به شما برساند از من مى رساند(539).
جناب عثمان بن سعيد پس از امام عسكرى (عليه السلام ) به فرمان حضرت مهدى (عليه السلام ) به وكالت و نيابت ادامه داد، و شيعيان مسائل خود را نزد او مى بردند و پاسخ امام (عليه السلام ) توسط او به مردم مى رسيد(540).
نائب دوم ابوجعفر محمد بن عثمان بود و او نيز همچون پدر از بزرگان شيعه و در تقوى و عدالت و بزرگوارى مورد اعتماد و احترام شيعيان بود، عثمان بن سعيد پيش از وفات به فرمان امام عصر (عليه السلام ) فرزند خود ابوجعفر محمد بن عثمان را به جانشينى خود و نيابت امام (عليه السلام ) معرفى كرد. اين در حالى بود كه امام عسكرى (عليه السلام ) نسبت به او و پدرش اظهار اعتماد و اطمينان فرموده بود و شيعه بر عدالت و تقوى و اطاعت او اتفاق داشتند(541).
پس از درگذشت نائب اول جناب عثمان بن سعيد، توقيعى از جانب امام زمان (عليه السلام ) در مورد وفات او و نيابت فرزندش محمد صادر شد كه ترجمه قسمتى از آن چنين است : ((انا لله و انا اليه راجعون ، در برابر فرمان خدا تسليم و به قضاى او راضى هستيم . پدرت سعادتمند زيست و پسنديده در گذشت . خداوند او را رحمت كند و به پيشوايان و سرورانش ‍ (عليهم السلام ) ملحق سازد. از كمال سعادت پدرت بود كه خداوند فرزندى چون تو را به او عنايت كرد كه پس از او جانشينش گردى ، و در امورش قائم مقام او باشى و برايش طلب رحمت و آمرزش نمايى (542))).
از محمد بن عثمان پرسيدند: صاحب الامر (عليه السلام ) را ديده اى ؟ گفت : آرى و آخرين ملاقاتم با او كنار بيت الله الحرام بود كه مى فرمود: اللهم اءنجز لى ما و عدتنى و نيز او را در مستجار نزديك ركن يمانى كعبه ديدم كه مى گفت : اللهم انتقم لى من اءعدائى (543).
اين بزرگوار كتابهايى در فقه تاءليف كرده كه مشتمل است بر آنچه از امام عسكرى (عليه السلام ) و از پدر خود شنيده بود(544).
محمد بن عثمان براى خود قبرى ترتيب داده بود و آن را با ساج پوشانده بود و روى آن آياتى از قرآن كريم و اسامى ائمه طهار (عليهم السلام ) را نوشته بودم هر روز داخل آن مى شد و يك جزء قرآن قرائت مى كرد و بيرون مى آمد(545). او پيش از مرگ از روز وفات خود خبر داد و در همان روز كه خبر داده بود در گذشت (546). همچنين پيش از رحلت به شيعيان خبر داد كه امام (عليه السلام ) جناب ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى را براى سفارت و ارتباط با خود انتخاب فرموده اند و او قائم مقام من است و به او مراجعه كنيد(547). او در سال 305 ه‍ رحلت فرمود(548).
نائب سم جناب ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى است كه نزد موافق و مخالف عظمت و بزرگى ويژه اى داشت ، و به عقل و بينش و تقوى و فضيلت نزد عموم فرقه هاى مختلف مذهبى مشهور بود و در زمان نائب دوم از جانب او متصدى پاره اى از امور بود.
با اينكه ميان ياران نائب دوم ، جعفر بن احمد بن متيل از همه به او نزديكتر بود، و حتى در اواخر زندگى جناب محمد بن عثمان ، غذاى منزل او را در منزل جعفر بن احمد بن متيل تهيه مى كردند، و در ميان اصحاب احتمال نيابت و جانشينى جعفر بن احمد بيشتر بود، اما در آخرين ساعات زندگى جناب محمد بن عثمان كه جعفر بن احمد بالاى سر او و حسين بن روح پايين پايش نشسته بود، به جعفر بن احمد رو كرد و فرمودن ((ماءمور شده ام كه امور را به ابوالقاسم حسين بن روح واگذار نمايم )). جعفر بن احمد از جا برخاست و دست حسين بن روح را گرفت و او را بالاى سر محمد بن عثمان نشاند و خود در پايين پاى او نشست (549).
در 6 شوال سال 305 ه‍ اولين توقيع از ناحيه مقدسه امام عصر (عليه السلام ) براى او صادر شد كه متن آن چنين بود: ((ما او را مى شناسيم ، خداوند تمامى خير و رضاى خويش را به او بشناساند و به توفيق خود او را يارى نمايد. از مكتوب او مطلع شديم و نسبت به او وثوق و اطمينان داريم . او را نزد ما مكان و منزلتى است كه خشنودش مى سازد. خداوند احسان خويش را به او بيفزايد كه خدا ولى و توانا بر همه چيز است ، و سپاس ‍ خداى را كه شريكى ندارد و درود و سلام فراوان خداوند بر فرستاده او محمد و بر خاندان او صلوات الله عليه )).
از ابو سهل نوبختى صاحب تاءليفات كه از متكلمين بزرگ بغداد بود پرسيدند: براى چه جناب ابوالقاسم حسين بن روح به مقام نيابت نايل شده و شما نايل نشديد؟ گفت : ائمه (عليهم السلام ) داناترند و آنچه برگزينند شايسته تر و مناسب تر است ، ولى من فردى هستم كه با خصم برخورد و مناظره مى كنم و اگر نائب امام (عليه السلام ) بود و مكان امام زمان (عليه السلام ) را مى دانستم چنانكه ابوالقاسم حسين بن روح به جهت نيابت مى داند و در گير و دار بحث پيرامون مام (عليه السلام ) با مخالفان در تنگنا قرار مى گرفتم ممكن بود نتوانم خود را كنترل كنم و جاى آن حضرت را افشا نمايم ؛ ولى ابوالقاسم اگر امام (عليه السلام ) در زيرا دامان او مخفى باشد و او را با آلات برنده تكه تكه نمايند دامان خود را از او بر نمى دارد و او را به دشمن نشان نخواهد داد(550).
جناب ابوالقاسم حسين بن روح حدود 21 سال مقام نيابت داشت . او قبل از وفات امور نيابت را به امر امام (عليه السلام ) به ابو الحسن على بن محمد سمرى واگذاشت ، و در ماه شعبان سال 326 هجرى در گذشت . آرامگاه او در بغداد است (551). نائب چهارم ابوالحسن سمرى است كه حسب الامر حضرت صاحب الزمان (عليه السلام ) به جناب حسين بن روح ، امر نيابت بعد از او به ابو الحسن سمرى واگذار شد. به فرموده بزرگان رجال ، عظمت و جلالت قدر او محتاج به توصيف نيست . ابوالحسن سمرى روزى به جمعى از مشايخ كه نزد او بودند فرمود: ((خداوند به شما در مصيبت على بن بابويه قمى اجر عنايت فرمايد. در اين ساعت او از دنيا رفت )). آنان ساعت و روز و ماه را يادداشت كردند، و 17 يا 18 روز بعد خبر رسيد كه در همان ساعت على بن بابويه قمى در گذشته است (552).

پايان غيبت صغرى

پيش از وفات على بن محمد سمرى گروهى از شيعيان نزد او گرد آمدند و پرسيدند: ((پس از شما چه كسى جانشين شما خواهد بود))؟ پاسخ داد: من ماءمور نشده ام كه در اين مورد به كسى وصيت كنم (553). سپس توقيعى را كه از سوى امام غايب (عليه السلام ) در اين باره صادر شده بود به شيعيان نشان داد. آنان از روى توقيع استنساخ كردند كه مضمون آن چنين بود: ((بسم الله الرحمن الرحيم ،اى على بن محمد سمرى ، خداوند در مصيبت تو فراهم آور و به هيچكس وصيت مكن كه پس از تو جانشين تو شود. غيبت كبرى واقع شد و ظهورى نخواهد بود تا آنگاه كه خداى متعال فرمان دهد، كه پس از مدت طولانى و قساوت دلها و پر شدن زمين از ستم است . به زودى افرادى نزد شيعيان نم مدهى مشاهده من مى شوند. آگاه باشيد كه هر كس پيش از خروج سفيانى و پيش از صيحه (554) چنين ادعايى نمايد (يعنى ادعاى رؤ يت به عنوان سفارت و نيابت نمايد) دروغگو و افترا زننده است و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم (555))).
روز ششم كه مصادف با نيمه شعبان سال 329 ه‍ بود جناب ابو الحسن سمرى در گذشت ، و در خيابان خلنجى كنار نهر ابو عتاب در بغداد دفن گرديد(556).
مجلسى (رحمه الله ) از احتجاج مرحوم شيخ طبرسى نقل مى فرمايد: هيچيك از نائبان خاص امام عصر (عليه السلام ) جز با فرمان صريحى از جانب آن حضرت و تعيين و نصب و معرفى نايب قبلى به نيابت قيام نكرد. شيعه نيز گفتار هيچيك را نپذيرفت مگر بعد از بروز نشانه و معجزه اى به دست هر يك از آنان از طرف امام عصر (عليه السلام ) كه بر راستى گفتار و درستى نيابتشان دلالت مى كرد(557).

وظايف زمان غيبت كبرى

شيعيان و دوستان آن حضرت در زمان غيبت وظايفى دارند از جمله :
1. قرائت دعاى ندبه در روزهاى جمعه ، عيد فطر، عيد قربان ، عيد غدير.
2. زيارت آن حضرت در روز جمعه .
3. براى ثبات و محكم ماندن اعتقادات خواندن اين دعاى شريف : يا الله ، يارحمن ، يا رحيم ، يا مقلب القلوب القلب ، ثبت قلبى على دينك (558 ).
4. از جا برخاستن به احترام نام ((قائم )) آن بزرگوار.
5. توسل به آن حضرت در مشكلات و گرفتارى ها.
6. صدقه براى سلامتى و فرج وجود شريفش .
7. قرائت اين دعا كه از خداوند مى خواهيم آن حضرت را به ما بشناساند: اللهم عرفنى نفسك فانك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف نبيك ، اللهم عرفنى رسولك فانك ان لم تعرفنى رسولك لم اعرف حجتك ، اللهم عرفنى حجتك فانك ان لم تعرفنى حجتك ظلت عن دينى (559).
9. شركت در مجالس منسوب به آن حضرت ، مخصوصا مجالس عزادارى جد بزرگوارش حضرت سيد الشهدا (عليه السلام ).
10. هديه اعمال صالحه براى آن حضرت ، مانند زيارت قبور مطهر پدران بزرگوارش ، قرائت قرآن و حج و عمره و طواف .
11. توبه حقيقى از گناهان .
12. متوجه كردن مردم به آن حضرت .

2. وفات على بن محمد سمرى نايب امام زمان (عليه السلام )

وفات شيخ جليل نايب خاص امام عصر (عليه السلام ) على بن محمد سمرى در اين روز بوده است كه به معناى اتمام غيبت صغرى و شروع غيبت كبرى است (560)، چه اينكه حضرت صاحب الامر (عليه السلام ) به او امر فرموده بودند كه وصى و جانشينى براى خود قرار مده كه غيبت كبرى شروع شده است .

18 شعبان

1. وفات حسين بن روح نوبختى نايب امام زمان (عليه السلام )

در اين روز به سال 326 ه‍ نايب سوم حضرت صاحب الامر عجل الله تعالى فرجه ، جناب حسين بن روح نوبختى در بغداد به عالم بقا رحلت كرد و در همانجا دفن شد(561).

19 شعبان

1. جنگ بنى المصطلق

در اين روز در سال 6 هه غزوه بنى المصطلق اتفاق افتاد(562).
حركت براى اين جنگ در دوم شعبان همين سال بود. تعداد مسلمانان 1000 نفر بودند كه 30 اسب داشتند، ولى كفار 700 نفر بودند. يك نفر از مسلمانان در اين جنگ شهيد شد و از كفار 10 نفر به قتل رسيدند(563).
در اين جنگ غلبه و نصرت از آن مسلمين بود. مصطلق منزلى بن مكه و مدينه است كه منسوب به مصطلق است . او اول كسى است كه دين اسماعيل (عليه السلام ) را تغيير داد و قبيله خود را به پرستيدن هبل فرمان داد و آن را در كعبه نصب كرد.

تتمه شعبان

1. مرگ حفصه (564)

در ماه شعبان سال 45 ه‍ حفصه از دنيا رفت و مروان بر جنازه او نماز خواند(565). حفصه دختر عمر بن خطاب ابتدا زوجه خنيس بن عبد الله بود. بعد از آنكه خنيس وفات كرد عمر او را به عقد پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در آورد. او با اخلاق و رفتار خود پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و اهل بيت (عليهم السلام ) را مى آزرد، به حدى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) او را طلاق داد و با اصرار بعضى رجوع فرمود(566).
در جنگ جمل خواست با عايشه حركت كند. ولى برادرش عبد الله بن عمر مانع گرديد. اما هنگامى كه لشكر امير المؤ منين (عليه السلام ) به منزل ذى قار رسيدند عايشه نامه اى به اين مضمون براى حفصه نوشت : ((خبر زيادى لشكر ما به على بن ابى طالب (عليه السلام ) رسيده است و او از ترس در ذى قار اقامت كرده است و از اين جنگ جان سالم به در نخواهد برد...)).
چون نامه به دست حفصه رسيد كنيزان و مغنيه ها را جمع كرد و آنان دايره ها مى نواختند و اشعارى مى خواندند كه در آنها امير المؤ منين (عليه السلام ) را به بدى ذكر مى كردند و زنهاى بنى اميه جمع شدند و شادى مى كردند.
خبر به ام كلثوم (عليها السلام ) كه رسيد با عده اى زا بانوان به صورت ناشناس وارد مجلس شدند و ناگهان صورتها را باز كردند. حفصه خجالت كشيد.ام كلثوم (عليها السلام ) آيه اى كه مربوط به زنهاى حضرت نوح و لوط (عليهم السلام ) بود كه نافرمانى آن دو پيامبر را نمودند و درباره حفصه و عايشه نازل شده بود بر حفصه قرائت كرد(567) و فرمود: اگر تو و عايشه امروز براى خوارى پدر من امير المؤ منين (عليه السلام ) به يكديگر كمك مى كنيد، اين كار شما تازگى ندارد چرا كه همين معامله را با جدم پيامبر (صلى الله عليه و آله ) كرديد.
حفصه چون ديد رسوا شده است نامه عايشه را پاره كرد و از ام كلثوم (عليها السلام ) خواست بيشتر از اين او را رسوا نكند(568).

2. جنگ پيامبر (صلى الله عليه و آله ) با بنى سعد

در شعبان سال ششم هجرت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) حضرت امير المؤ منين (عليه السلام ) را به همراه 100 نفر براى مقابله با طائفه بنى سعد در اطراف مدينه فرستاد. بنى سعد با خبر شده فرار كردند و مسلمانان صد شتر و هزار گوسفند به غنيمت گرفتند. امير المؤ منين (عليه السلام ) چند شتر براى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) جدا كرد و ساير غنايم را بين مسلمانان تقسيم فرمود و به مدينه بازگشتند(569).

3. شهادت سعيد بن جبير

در اين ماه در سال 95 ه‍ جناب سعيد بن جبير كوفى به دست حجاج بن يوسف ثقفى به شهادت رسيد(570).
سعيد مردى فقيه ، زاهد و عابد بود كه توفيق كسب علم از محضر مبارك حضرت زين العابدين (عليه السلام ) را يافته بود. او به خاطر اعتقاد خالص ‍ و محبت كاملى كه به اهل بيت معصومين (عليهم السلام ) داشت ، نزد امام زين العابدين (عليه السلام ) از احترام خاصى برخوردار بود.
هنگامى كه حجاج خواست آن بزرگوار را شهيد كند، دعا كرد كه حجاج بعد از شهادت او قادر به قتل هيچكس نشود. خداوند دعاى او را مستجاب كرد و حجا 15 تا 20 روز بعد از شهادت سعيد زنده بود و كسى را نكشت تا به مرض آكله به درك واصل شد.
بعد از آنكه حجاج سر آن بزرگوار را جدا كرد، دو پاى مبارك او را نيز از ساق جدا كردند، در حالى كه از سن مباركش 57 يا 79 سال مى گذشت در شهر الحى در واسط عراق مدفون شد. قبر آن بزرگوار يكى از زيارتگاههاى محبين اهل بيت (عليهم السلام ) است كه داراى گنبد و صحنى بزرگ مشتمل بر چهار در است (571).
بعضى مرگ حجاج را 15 روز(572) و بعضى 20 روز و عده اى 40 روز(573) بعد از شهادت جناب سعيد بن جبير نقل كرده اند، كه اگر مرگ حجاج رد 13 ماه رمضان باشد، شهادت سعيد به ترتيب در روزهاى 27 يا 28 يا 22 يا 23 و 2 يا 3 شعبان محتمل است ، ولى قدر مسلم اين است كه شهادت سعيد در شعبان بوده است .

4. مرگ مغيره بن شعبه

در ماه شعبان سال 50 ه‍ (574) مغيره بن شعبه در حاليكه از طرف معاويه حاكم كوفه بود، در سن 70 سالگى به درك واصل شد(575) و زياد بن ابيه به جاى او منصوب شد. مغيره بن شعبه در كوفه سب به امير المؤ منين (عليه السلام ) مى نمود و خطبا را امر مى كرد كه آن حضرت را لعن كنند و تا زمان فرا رسيدن مرگش اين عمل را ترك نكرد(576).
مغيره از اصحاب صحيفه ملعونه و ليله عقبه بود كه مى خواستند پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را به قتل برسانند، و همچنين از اصحاب سقيفه است (577).
او از كسانى بود كه در آتش زدن در منزل امير المؤ منين (عليه السلام )، شكستن در، كتك زدن به مادر سادات حضرت صديقه شهيده فاطمه الزهرا (عليها السلام ) و سقط جنين شريك بود(578).
زناى مغيره با ام جميل در بصره شهرت خاص دارد و در كتب شيعه و سنى با مدارك مختلف ذكر شده است . ابن ابى الحديد مى گويد: مغيره زناكارترين مردم در جاهليت و اسلام بود(579). مغيره از كسانى بود كه به دستور معاويه همراه با عمرو عاص و عروه بن زبير رواياتى دروغين ساختند كه مقتضاى آنها وجوب لعن و برائت از امير المؤ منين (عليه السلام ) بود و براى اين كار معاويه جوائز فوق العاده اى براى آنان مقرر كرد(580).
او در محضر امام حسن (عليه السلام ) جسارتها به پدر بزرگوارش ‍ نمود(581). اما آن حضرت جوابهاى مناسبى به او دادند و در آخر فرمودند: ((تو آن كسى هستى كه در شهادت مادرم و برادرم محسن (عليهم السلام ) شريك بودى ...)).