تقويم شيعه

عبدالحسين نيشابورى

- ۷ -


6 جمادى الاولى

1. جنگ موته

در سال هفتم هجرت در چنين رزى جنگ موته به وقوع پيوست . تعداد مسلمين در اين جنگ سه هزار نفر و تعداد كفار صد هزار نفر بود.
اين جنگ از آنجا آغاز شد كه حارث بن امير ازدى كه حامل نامه اى از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به قيصر روم بود، در زمينهاى موته به دستور شرحبيل بن عمرو سردار لشكر روم دستگير شد و دستهاى او را بستند و گردنش را زدند. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از شنيدن اين خبر بسيار ناراحت شدند و لشكرى به موته روانه فرمودند.
در اين جنگ پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و امير المؤ منين (عليه السلام ) حضور نداشتند و آن حضرت سه امير به تربيت بر لشكر قرار دادند و فرمودند: ((هر يك شهيد شدند ديگرى امير لشكر باشد. جعفر بن ابى طالب ، زيد بن حارثه ، عبد الله بن رواحه )).

شهادت سه فرمانده

هر سه اين بزرگواران شهيد شدند. اول جناب جعفر به ميدان آمد و بعد از مبارزه دليرانه اى دو دست آن حضرت را قطع كردند، و با اينكه جراحتهاى زيادى بر بدن جناب جعفر وارد شده بود، اما بواسطه هيبت و شجاعهاى آن حضرت در ميدان ، كسى جراءت جدا كردن سر آن حضرت را نمى كرد. لذا دشمن دفعه حمله كرد و بدن آن حضرت را با نيزه از زمين بلند كردند. در همان لحظه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در مدينه بر فراز منبر تشريف داشتند و ماجرا را براى مردم بيان مى فرمودند. ناگهان صورت مبارك را به طرف آسمان بلند كردند و در حق جعفر دعا فرمودند. خداوند دو بال به آن بزرگوار عنايت فرمود كه با ملائكه در بهشت پرواز مى كند.
پس از شهادت هر سه امير تعيين شده از طرف پيامبر (صلى الله عليه و آله )، را در يك قبر دفن كردند. از خبر شهادت جناب جعفر، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بسيار گريستند و دستور دادند تا سه روز غذا به منزل جعفر ببرند.

سوابق جعفر

اولين مردى كه بعد از على (عليه السلام ) به امر جناب ابو طالب (عليه السلام ) پشت سر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نماز خواند، جناب جعفر بود. او از برادرش امير المؤ منين (عليه السلام ) ده سال بزرگتر بود.
در حبشه هنگامى كه عمرو عاص و ديگران قصد داشتند نجاشى را راضى كنند كه جعفر و همراهانش را تحويل دهد، او آياتى از كتاب الهى تلاوت نمود كه نجاشى و اطرافيانش گريستند. عمرو عاص چندين بار خواست جعفر و مسلمانان را نزد نجاشى افرادى نادرست جلوه دهد ولى نتيجه بر عكس شد و احترام آنها نيز نزد نجاشى بيشتر شد، مخصوصا زمانى كه آيات در رابطه با حضرت عيسى (عليه السلام ) قرائت شد.
آخر الامر عمرو عاص غذايى مسموم تهيه كرد و براى جعفر فرستاد كه آن حضرت را شهيد كند، ولى گربه اى آمد و از آن غذا مختصرى خورد و بقيه غذا ريخت و آن گربه هم مرد، و توطئه عمرو عاص فاش شد.
در روز فتح خيبر، جعفر به همراه همسرش و ديگر مسلمانان به مدينه آمدند، و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از آمدن آنان بسيار خوشحال شدند و فرمودند: ((نمى دانم به كدام خوشحال تر باشم : به فتح خيبر يا به آمدن جعفر(288)))؟!

10 جمادى الاولى

1. جنگ جمل

در سال 36 ه‍ در چنين روزى ، جنگ جمل اتفاق افتاد(289) و بصره فتح شد و نزول نصر از خداوند كريم بر امير المؤ منين (عليه السلام ) واقع شد(290). كفعمى (رحمه الله ) 15 اين ماه را روز جنگ جمل مى داند(291).
ابتداى اين واقعه از آنجا شروع شد كه بعد از بيعت مردم با امير المؤ منين (عليه السلام )، طلحه و زبير به بهانه عمره از مدينه خارج شدند و به عايشه پيوستند. عبد الله بن عامر كه قبلا عامل عثمان در بصره بود و از طرف امير المؤ منين (عليه السلام ) عزل شده بود، به مكه آمد و شترى كه دويست دينار خريده بود براى عايشه آورد و به طرف بصره حركت كردند تا به اين شهر رسيدند. پس از ورود، به خانه عثمان بن حنيف عامل امير المؤ منين (عليه السلام ) ريختند و او را اسير كردند و بسيار كتك زدند.
امير المؤ منين (عليه السلام ) براى مقابله با آنها به طرف بصره حركت فرمودند. در اين جنگ همراه امير المؤ منين (عليه السلام )، امام حسن و امام حسين (عليه السلام )، و همچنين محمد حنفيه و عبد الله بن جعفر و اولاد عقيل و عده اى از جوانان بنى هاشم همراه با عمار و ابوايوب انصارى و عده اى از مهاجر و انصار بودند. 80 نفر از اصحاب بدر، 250 نفر از كسانى كه با پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در بيعت شجره شركت كرده بودند و 1500 نفر از ساير اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله ) شركت كردند(292).
مسلم مجاشعى را همراه با قرآنى فرستادند كه بصريان را به حكم قرآن بخواند، ولى آنها مسلم را هدف تير ساختند و شهيد كردند. بعد از موعظه هاى عمار و فرمايشات امير المؤ منين (عليه السلام )، در دهم جمادى الاولى جنگى را كه عايشه شروع كرده بود ادامه دادند و امير المؤ منين (عليه السلام )، در دهم جمادى الاولى جنگى را كه عايشه شروع كرده بود ادامه دادند و امير المؤ منين (عليه السلام ) در مقام مقابله با آنها بر آمدند. در اين جنگ از لشكر امير المؤ منين كه 20 هزار مرد جنگى بودند پنج هزار نفر شهيد شدند، و از لشكر عايشه كه 30 هزار نفر بودند 13000 نفر كشته شدند(293).
آخر الامر كه پيروزى نصيب لشكر امير المؤ منين (عليه السلام ) شد، حضرت كنار هودج عايشه آمدند و فرمودند: ((اى حميرا، پيامبر تو را امر كرده بود كه به جنگ من بيرون آيى ؟ آيا تو را امر نفرمود كه در خانه خود بنشينى و بيرون نيايى ؟ بخدا سوگند، انصاف ندادند آنانكه زنهاى خود را پشت پنهان داشتند و تو را بيرون آوردند)). محمد بن ابى بكر خواهرش را از هودج بيرون كشيد. امير المؤ منين دستور داد او را به خانه صفيه دختر حارث بن ابى طلحه ببرند و بعد او را به مكه از مكه به مدينه فرستاد. در اين جنگ زيد بن صوحان كه از بزرگان لشكر و شيعيان امير المؤ منين (عليه السلام ) بود شهيد شد و آن حضرت بالاى سرش آمده فرمودند: ((اى زيد، خدا رحمتت كند كه تعلقات دنيوى تو اندك بود، و امداد تو در دين بسيار بود)).

2. تحويل پيراهن امام حسين (عليه السلام ) به حضرت زينب (عليها السلام )

در اين روز حضرت زهرا (عليها السلام ) پيراهن ابراهيم خليل الرحمن (عليه السلام ) را به زينب كبرى (عليها السلام ) دادند و فرمودند: ((هنگامى كه برادرت حسين (عليه السلام ) اين پيراهن را از تو خواست ، بدانكه ساعتى بيشتر مهمان تو نيست ، و سپس به بدترين حالات به دست اولاد زنا كشته مى شود)).
اين برنامه سه روز قبل از شهادت حضرت زهرا (عليها السلام ) بود(294).

13 جمادى الاولى

1. شهادت حضرت زهرا (عليها السلام )

شهادت مظلومانه و جانگداز حضرت امام الائمه النجباء صديقه كبرى فاطمه زهرا (عليها السلام ) در مدينه 75 روز پس از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) واقع شده است (295). اقوال ديگر درباره شهادت حضرت در سوم جمادى الثانيه خواهد آمد.
در شب چهاردهم ، امير المؤ منين (عليه السلام ) به همراه جمعى قليل از گلهاى سر سبد اصحاب ، بدن مطهر صديقه كبرى (عليها السلام ) را به خاك سپردند.
به سند صحيح از حضرت صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه حضرت فاطمه (عليها السلام )، 75 روز بعد از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) زنده بود. بنابر مشهور كه وفات آن حضرت در 28 صفر باشد، شهادت حضرت صديقه (عليها السلام ) در 13 يا 14 يا 15 جمادى الاولى مى شود در اين سه روز زيارت آن حضرت مناسب است (296).

27 جمادى الاولى

1. وفات جناب عبد المطلب (عليه السلام ) (297)

در هشتمين سال ولادت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) حضرت عبد المطلب از دنيا رفت (298). لازم به ذكر است كه بنابر فرمايش علامه مجلسى در مرآه العقول ، 8 سال و 2 ماه و 10 روز از سن مبارك رسول الله (صلى الله عليه و آله ) گذشته بود كه عبد المطلب (عليه السلام ) از دنيا رفت ، اگر سال قمرى باشد روز رحلت 27 جمادى الاولى است و اگر مراد سال شمسى باشد تقريبا 27 شعبان مى شود(299). قول ديگر در وفات آن حضرت روز دهم ربيع الاول است .

29 جمادى الاولى

1. وفات محمد بن عثمان عمرى

وفات دومين نائب خاص امام عصر صلوات الله عليه ، جناب ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد عمرى (رحمه الله ) در چنين روزى واقع شده است (300 ).

جمادى الثانى

ماه جمادى الثانيه روزهاى حزن و سرور را بهم در خود جاى داده است . در روزهاى 3،4،12،13،19،20،21،22،27،28،29 ايامى است كه اين خبرها را مى توان در آنها جستجو كرد.
شهادت حضرت زهرا (عليها السلام )، وفات حضرت ام كلثوم (عليها السلام )، وفات حضرت ام البنين (عليها السلام )، شهادت سلطان على بن محمد الباقر (عليه السلام )، وفات حضرت سيد محمد بن على الهادى (عليه السلام )، و شهادت ابراهيم بن مالك اشتر حوادث حزن انگيز اين ماه هستند.
روز از دواج والدين پيامبر (صلى الله عليه و آله ) حضرت عبد الله و آمنه (عليها السلام )، سپردن پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به حليمه سعديه ، ولادت حضرت زهرا (عليها السلام )، مرگ ابوبكر، مرگ هارون الرشيد وقايع سرور آفرين اين ماه اند.

3 جمادى الثانى

1. شهادت حضرت زهرا (عليها السلام )(301)

امام رضا (عليه السلام ) مى فرمايد: ان فاطمه صديقه شهيده : ((همانا فاطمه راستگو و شهيده است (302))).
در اين روز در سال 11 ه‍ بنابر قول 95 روز، در روز سه شنبه شهادت حضرت بتول عذراء مظلومه مضروبه حضرت سيد النساء فاطمه زهرا (عليها السلام ) به وقوع پيوسته است (303).
بعد از شهادت و دفن پيامبر (صلى الله عليه و آله ) سه بار به منزل امير المؤ منين و فاطمه زهرا (عليها السلام ) هجوم آورده ، و در هر بار به طريقى جسارت به اهل بيت (عليهم السلام ) كردند. در يكى از اين دفعات ، كه در منزل آن حضرت را آتش زدند و به زور وارد منزل شدند، حضرت صديقه (عليهم السلام ) پشت در بودند.
با اينكه مى دانسته آن حضرت پشت در است ، بالگد و فشار در را باز كردند، و ميخ در سينه آن مخدره را آزرد و محسن (عليه السلام ) سقط شد و پهلوى آن حضرت بيهوش روى زمين قرار گرفت ، و حضرت مولى الموحدين (عليه السلام ) را با سر و پاى برهنه و دست بسته به طرف مسجد بردند.
وقتى حضرت زهرا (عليها السلام ) به هوش آمدند به دنبال امير المؤ منين (عليه السلام ) رفتند، و از بردن آن حضرت به مسجد مانع شدند. داخل كوچه جلو چشم همسرش اسد الله الغالب امير المؤ منين على بن ابى طالب (عليهم السلام )، با تازيانه و غلاف شمشير بر بدن حضرت صديقه شهيده (عليها السلام ) زدند كه طبق بعضى روايات از بازورى آن حضرت خون جارى شد و باز بيهوش روى زمين قرار گرفتند.

روزهاى حزن فاطمه (عليها السلام )

بعد از اين وقايع و فجايع آن حضرت بعضى روزها با دلى شكسته و محزون كنار قبور شهداى احد مى رفت و مى گريست ، و مرگ خود را از خداوند طلب مى كرد، تا اينكه آهسته آهسته درد و جراحتهاى بدن بيشتر شد، و از آن به بعد نزديك مدينه زير درختى مى نشست و گريه و ناله مى كرد. منافقين آن درخت را هم بريدند. بعد از آن امير المؤ منين (عليه السلام ) در آنجا سايبانى ساختند كه مشهور به ((بيت الاحزان )) شد.
روز به روز بر شدت بيمارى بى بى افزوده مى شد. سينه شكسته و مجروح ، بازوى ورم كرده ، صورت نيلى ، محسن سقط شده ، غم پيامبر (صلى الله عليه و آله )،، مظلوميت امير المؤ منين (عليه السلام )، كا را به جايى رساند كه آن حضرت در بستر بيمارى افتاد، و وصيت هاى خويش را به امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود: ((شبانه مرا از زير پيراهن غسل بده و كفن كن و دفن نما. قبرم مخفى باشد و ابوبكر و عمر در تشييع و نماز من حاضر نشوند(304))).

مدينه در شهادت فاطمه (عليها السلام )

روز شهادت آن حضرت ، مدينه مثل روز شهادت خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله ) شده بود. كوچك و بزرگ از زن و مرد، نالان و گريان بودند. بدن مطهر آن حضرت شبانه غسل داده شد و هنگام غسل ، امير المؤ منين و حسنين و زينبين (عليهم السلام ) و فضه خادمه و اماء بنت عميس حاضر بودند. سپس عده اى از گلهاى سر سبد اصحاب امير المؤ منين (عليه السلام ): سلمان ، ابوذر، مقداد، عمار و... حاضر شدند و بدن را دفن كردند.
در بقيع ، چهل صورت قبر ترتيب دادند و بر آنها مقدارى آب ريختند(305). فرداى آن روز منافقين قصد نبش قبر را نمودند، ولى امير المؤ منين (عليه السلام ) اجازه نفرمودند.
احتمالات در محل دفن آن حضرت متعدد است ، ولى زيارت آن حضرت در مسجد النبى (صلى الله عليه و آله )، حجره خود آن حضرت - كه در زمان ما جزء صحن مسجد است - بين محراب و منبر، و در بقيع وارد شده است .
مدت عمر آن مخدره مظلومه 18 سال و 60 روز يا 90 روز است . سال شهادت يازدهم هجرى استم

اقوال در شهادت حضرت زهرا (عليها السلام )

اقوال در شهادت حضرت زهرا (عليها السلام ) چنين است :
1. چهل روز بعد از شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) (ربيع الثانى )(306).
2. چهل و پنج روز (سيزدهم ربيع الثانى )(307).
3. شصت روز بعد از شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله )(308).
4. هفتاد و دو روز بعد از شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله )(309).
5. هفتاد و پن روز بعد از شهات پيامبر (صلى الله عليه و آله )(310).
6. نود روز بعد از شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله )(311).
7. نود و پنج روز بعد از شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) (سوم جمادى الآخر)(312).
8. صد روز بعد از شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) (هشتم جمادى الآخر)(313).
9. صد و دوازده روز بعد از شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) (20 جمادى الآخر)(314).
10. 4 ماه بعد از شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله )(315).
11. روز 21 رجب (316).
12. روز 25 رجب (317).
13. سوم ماه رمضان (318).
14. 8 ماه بعد از شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله )(319).

درباره شهادت حضرت زهرا (عليها السلام ) جا دارد مرورى بر منابع مربوط به آن داشته باشيم .

درباره آتش زدن در خانه به اين مدارك مراجعه كنيد:
عوالم : ج 11 ص 400، 404، 441، 343. مؤ تمر علماء بغداد: ص 135 - 137. اثبات الوصيه : ص 143. الغدير: ج 6 ص 391. ارشاد القلوب ديلمى به نقل بحار الانوار. كشف المرا: ص 402 - 403. نوائب الدهور: ص 192. حليه الابرار: ج 2 ص 652.
درباره اينكه چگونه پهلوى آن حضرت را شكستند، به اين مدارك مراجعه كنيد:
فرائد السمطين : ج 2 ص 34 - 35. امالى صدوق : ص 99 - 101. اثبات الهداه : ج 1 ص 280 - 281. البلد الامين : ص 551 - 552. طريق الارشاد: ص 465. اقبال الاعمال : ص 625. بحار الانوار: ج 97 ص 200، ج 28 ص ‍ 268 - 270. عوالم : ج 11 ص 400 - 404.
درباره اينكه حضرت صديقه (عليها السلام ) را كتك زدند، به اين كتب مراجعه كنيد:
اثبات الهداه : ج 1 ص 280 - 281. ارشاد القلوب ديلمى : ص 295. المحتضر: ص 109. امالى صدوق : ص 99، 101، 118، مناقب ابن شهر آشوب : ج 2 ص 209. تفسير برهان ج 2 ص 343. حليه الابرار: ج 2 ص ‍ 652. الخطط للمقريزى : ج 2 ص 346. سيره الائمه الاثنى عشر: ج 1 ص ‍ 132. اعلام النساء: ج 4 ص 124. فرائد السمطين : ج 2 ص 34 - 35. كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 585، 586، 587، 674، 675، 907. بحار الانوار: ج 28 ص 297، 299. احتجاج : ج 1 ص 210، 216.
درباره سيلى و كبودى چشم آن حضرت ، به اين كتب مراجعه كنيد:
سيره الائمه الاثنى عشر: ج 1 ص 132. ماءساه الزهراء 3: ج 1 ص 164 - 193. الاسرار الفاطميه : ص 135.
در باره علت شهادت محسن (عليه السلام ) به اين كتب مراجعه كنيد:
اثبات الوصيه : ص 143. الوافى بالوفيات : ج 6 ص 17 . تراجم اعلام النساء: ج 2 ص 317. فرائد السمطين : ج 2 ص 34 - 35. امالى صدوق : ص 99 - 101. بشاره المصطفى : ص 197 - 200.
درباره اينكه آن حضرت شهيده شدند و به مرگ طبيعى از دنيا نرفتند، فرمايش امام رضا (عليه السلام ) كافى است كه مى فرمايند: ((انها صديقه شهيده ))... ((همانا فاطمه (عليها السلام ) راستگو و شهيده است ))(320). به مدارك زير نيز مراجعه كنيد:
مزار شيخ مفيد: ص 156. مقنعه شيخ مفيد: ص 459. بلد الامين : ص 198 - 278. بحار الانوار: ج 25 ص 373، ج 27 ص 261، 268، 270، ج 29 ص 192، ج 43 ص 170، 197، 200، ج 53 ص 23، ج 97 ص 197. مصباح الزائر: ص 25 - 26. مصباح المتهجد: ص 654. من لايحضره الفقيه : ج 2 ص 574. تهذيب الاحكام طوسى : ج 6 ص 10. الوافى : ج 14 ص 1370 - 1371. جامع احاديث الشيعه : ج 12 ص 264. القاب الرسول و عترته (عليهم السلام ): ص 39 - 43.
پس در اين روز شيعيان بايد به عزادارى آن حضرت قيام نمايند و آن مظلومه را زيارت كنند و ظالمان و غاصبان حق او را نفرين نمايند.

4 جمادى الثانى

1. مرگ هارون الرشيد

در شب چهارم سال 193 ه‍ شقى پليد هارون الرشيد در سن 45 سالگى به درك واصل شد. او 23 سال خلافتكرد و قبرش پشت سر امام رضا (عليه السلام ) قرار دارد(321)، و جا دارد زائرين هارون را لعنت كنند.

12 جمادى الثانى

1. حركت به سوى خبير

در اين روز در سال هفتم هجرى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) با 400 نفر به سوى خيبر حركت فرمودند(322).

13 جمادى الثانى

1. وفات حضرت ام البنين (عليها السلام )

در اين روز در سال 64 ه‍ حضرت ام البنين (عليها السلام ) همسر امير المؤ منين (عليها السلام ) و مادر قمر بنى هاشم (عليه السلام ) از دنيا رحلت فرمودند(323).
نام مبارك آن حضرت فاطمه ، و كنيه شريفش ام البنين است ، و آن حضرت به هيمن كنيه معروفند. پدر آن حضرت حزام بن خالد، و مادرشان ليلى دختر شهيد بن ابى عامر است .
امير المؤ منين آن حضرت را به همسرى برگزيد و خداوند چهار پسر به آن حضرت عنايت فرمود: حضرت قمر بنى هاشم عباس (عليه السلام )، عبد الله ، جعفر و عثمان (عليهم السلام )، كه هر چهار پسر در كربلا شهيد شدند.
بانوانى كه از كربلا به مدينه مراجعت كردند، در خانه ام البنين (عليها السلام ) عزادارى مى كردند. آن حضرت اگر چه در كربلا نبود ولى از ناله و گريه قرار نداشت و همه روزه به بقيع مى رفت و آنقدر جانسوز مرثيه مى خواند كه مروان با آن قساوت قلب گريه مى كرد. هنگامى كه زنها او را ام البنين خطاب مى كردند و تسليت مى دادند، مى فرمود: ((ديگر مرا ام البنين نخوانيد...)).
اين گريه و زارى حضرت دامه داشت تا بدرود حيا گفت (324).

19 جمادى الثانى

1. ازدواج حضرت عبد الله و آمنه (عليهم السلام )

روز ازدواج حضرت عبد الله و آمنه (عليهم السلام ) و باردار شدن آن حضرت به رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) است (325). سزاوار است مؤ منين آن شب را تعظيم و احترام نمايند و به عبادت احياء كنند(326).

20 جمادى الثانى

1. ولادت حضرت زهرا (عليهم السلام )

در چين روزى حضرت حوراء انسيه عذراء بتول ام ابيها حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام ) در سال پنجم بعثت در مكه مكرمه به دنيا آمد(327). بنابر قولى ولادت حضرت در دهم جمادى الآخر است (328).

انعقاد نطفه فاطمه (عليها السلام )(329)

داستان انعقاد نطفه حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام ) مراحلى دارد كه ذيلا خلاصه آن آورده مى شود:
1. در شب معراج خداوند سيبى به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هديه داد كه از عظمت خلقت و بوى و رنگ و زيبايى آن ملائكه تعجب كردند. خداوند امر فرمود تا پيامبر (صلى الله عليه و آله ) آن را ميل كند. هنگامى كه آن سيب را شكافت ، نورى ا آن درخشيد. جبرئيل گفت : بخور يارسول الله ، كه اين نور منصوره فاطمه ، دخترى است كه از صلب تو خارج مى شود(330). در بعضى روايات است كه از رطب بهشتى هم خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله ) ميل فرمودند(331).
2. در 10 شعبان سال چهارم جبرئيل (عليه السلام ) بر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در ابطح نازل شد و فرمان كناره گيرى از حضرت خديجه (عليها السلام ) را به مدت 40 روز - به عنوان مقدمه حمل حضرت زهرا (عليها السلام ) - ابلاغ فرمود(332).
با اينكه آن حضرت علاقه و افرى به خديجه (عليها السلام ) داشت و اين كار براى آن حضرت پر مشقت بود، ولى براى خديجه (عليها السلام ) پيغام داد كه مدتى به منزل نمى آيم و به منزل فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) مى روم . شبها در را ببند و در بستر آسايش كن .
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) شبها به منزل فاطمه بنت اسد (صلى الله عليه و آله ) مى آمد. هر شب هنگام افطار، خرما و انگور و غذاى بهشتى مى آوردند. با آب بهشتى و حوله دست آن حضرت را شسته و تميز مى كردند. امير المؤ منين (عليه السلام ) حسب دستور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) جلو در مى نشس كه كسى نيايد و در آن غذا با پيامبر (صلى الله عليه و آله ) شريك شود. در شب چهلم دستور رسيد به خانه خديجه (عليها السلام ) برو كه خداوند به خود سوگند خورده كه امشب از صلب تو ذريه پاك و طيبه اى بيافريند. حضرت از جابر خاسته و به منزل خديجه (عليها السلام ) آمدند.
حضرت خديجه (عليها السلام ) مى فرمايد: سوگند به آن كسى كه آسمان را برافراشته و آب را از زمين جوشانيده ، حضرت از من دور نشده بود كه سنگينى وجود فاطمه (عليها السلام ) را در خود احساس كردم (333).

دوران باردارى خديجه (عليها السلام )

هنگامى كه حضرت خديجه (عليها السلام ) دوران آبستنى خود را مى گذراند، حضرت فاطمه (عليها السلام ) از داخل شكم با مادر صحبت مى فرمود، و او را دلدارى مى داد و به صبر و پايدارى دعوت مى فرمود.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به خديجه (عليها السلام ): ((جبرئيل به من بشارت داد كه اين مولود دختر است ، و او موجودى پاكو با بركت است ، خداوند متعال نسل و ذريه مرا از او قرار مى دهد، و از نسل او امامانى در امت قرار خواهد داد كه بعد از پايان يافتن وحى او، جانشينانش در روى زمين باشند)).
هنگام ظاهر شدن آثار وضع حمل ، سراغ زنان قريش فرستادند، ولى كسى براى كمك نيامد، چه اينكه آنها راضى به ازدواج حضرت خديجه (عليها السلام ) با پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نبودند، و خديجه (عليها السلام ) از اين بر خورد آنها غمناك شد.
در همين حال چهار زن بلند بالا كه شبيه زنان بنى هاشم بودند بر او وارد شدند. يكى از آنان به او گفت :اى خديجه ، غمگين مباش كه ما فرستادگان پروردگان تو هستيم . ما خواهران توايم ، من ساره هستم ، و اين آسيه دختر مزاحم و همنشين تو در بهشت و اين مريم دختر عمران و اين صفوراء دختر شعيب است . خداوند ما را نزد تو فرستاده تا در كارهاى مربوط به زنان به تو كمك كنيم (334))). يكى از آنان در سمت راست او، و ديگرى در سمت چپش ، و سومى پيش روى آن حضرت ، و چهارمى پشت سر او نشستند.

فاطمه (عليها السلام ) به دنيا آمد

عليا مخدره خديجه (عليها السلام )، حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام ) را پاك و پاكيزه بر زمين نهاد. در اين هنگام نورى از وجودش درخشيد كه تمام خانه هاى مكه را روشن كرد، و اين نور در شرق و غرب درخشش نمود. بانويى كه پيش روى خديجه (عليها السلام ) بود، حضرت فاطمه (عليها السلام ) را برداشت و با آب كوثر شستشو داد، و پارچه سفيدى كه از شير سفيدتر و از مشك و عنبر خوشبوتر بود بيرون آورد. يكى را بر بدن او پيچيده و ديگرى را بر سرش انداخت و سپس از او خواست كه سخن بگويد.
حضرت فاطمه (عليها السلام ) لب به سخن گشود، و فرمود: اشهد ان لا اله الا الله ، و ان اءبى رسول الله سيد الانبياء و ان بعلى سيد الاوصياء و ان ولدى سيد الاءسباط: ((گواهى مى دهم كه جز الله خدايى نيست ، و پدرم فرستاده خدا و سرور پيامبران است ، و شوهرم سرور جانشينان و فرزندانم آقاى نودگان و اسباط هستند)).
بعد بر يكايك آنان سلام كرده و هر كى را به اسم صدا زد. آنان بر چهره او تبسم كردند، و حور العين و بهشتيان يكديگر را به ولادت حضرت فاطمه (عليها السلام ) بشارت دادند. در آسمان نورى درخشان پديد آمد كه ملائكه تا آن روز چنان نورى را نديده بودند، و لذا نام حضرت را ((زهرا)) گذاشتند. بانويى كه پيش روى خديجه (عليها السلام ) نشسته بود، به خديجه (عليها السلام ) گفت : ((او را پاك و پاكيزه و آراسته و با بركت در برگير، كه در نسل و ذريه اش بركت قرار داده شده است )).
خديجه (عليها السلام )، حضرت را با شادى و خشنودى از دست او گرفته ، و سينه در دهانش گذارده و دهان او را پر از شهير كرد، و اين گونه بود كه فاطمه (عليها السلام ) رشد جسمى خود را آغاز كرد(335)