تاريخ اسلام در عصر امامت امام سجاد و امام باقر(ع)

پژوهشکده تحقيقات اسلامي

- ۱ -


مقدمه ...
آيـيـن مـقـدس اسـلام ، آخرين و جامعترين آيين الهى است كه رسالت رشد و تعالى انسان و تاءمين سـعـادت ديـنـى و دنيوى او را بر عهده دارد. براى دستيابى به اين هدف ، علاوه بر دستورها و بـرنـامـه هـاى عـلمـى و عـمـلى ، (اسـوه )هـايـى را ارائه داده است كه گفتار و كردارشان ، براى ديگران الگو و رهنمون دهنده است .
وجـود مـبـارك رسـول اكـرم (ص ) بـرتـرين الگوى بشريت و جامع ترين نمونه زنده تعاليم اسلام است . قرآن بر (اسوه ) بودن آن حضرت تصريح كرده مى فرمايد:
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)(1)
مسلّما براى شما در زندگى رسول خدا الگو و سرمشق نيكويى بود.
بـعـد از پـيـامـبـر(ص ) امـامـان معصوم به عنوان جانشينان آن حضرت ، الگوهاى امت هستند كه با گفتار و كردارشان در شرايط مختلف سياسى و فرهنگى جامعه اسلامى ، همواره رهنما و هدايتگر انسانها بودند.
وجود الگوهاى زنده و تداوم بخش رسالت محمدى صرف نظر از ديدگاه اعتقادى ، از گذرگاه تـاريـخـى نـيـز براى تداوم مكتب اسلام و تكميل مبانى آن در تمامى صحنه هاى رويارويى حق و باطل ، امرى ضرورى و اجتناب ناپذير است .
امـامان معصوم عليهم السلام ، هر كدام با شرايط و موقعيت سياسى ، اجتماعى و فرهنگى خاصى روبـه رو بـودنـد؛ از ايـن رو، مـتناسب با آن شرايط، اتخاذ موضع مى كردند: يكى صلح كرد، ديـگـرى جـنـگيد؛ يكى با دعا و نيايش به پاسدارى از مكتب و گسترش معارف اسلامى پرداخت و ديگرى با تاءسيس دانشگاه بزرگ علوم و معارف اسلامى و تربيت جمع انبوهى از افراد مستعد. يـكـى بـيـشتر عمر خود را تحت نظر دستگاه جور يا در زندان سپرى كرد و ديگرى ناگزير تا مـرحـله ولايـتـعـهـدى بـه چـنـيـن دسـتـگـاهـى نـزديـك شـد و ... و بـديـن سـان در شرايط مختلف ، مـشعل هدايت را به طور عينى ، پيشاروى رهروان حق برافروختند و آن را به بهره گيرى از اين مشعل فروزنده و حركت در پرتو آن دعوت كردند.
در اين نگرش ، مجموعه تاريخ 250 ساله دوران امامت به عنوان يك مجموعه كلى به هم پيوسته ديـده مـى شـود كـه هـر بـخش ‍ آن مكمل بخش قبلى است . اختلاف روشها و سياستها در اين مجموعه واحد، ناشى از اختلاف شرايط و اوضاع اجتماعى ، سياسى و فرهنگى مى باشد كه هر امامى با آن مواجه بوده است ، نه اختلاف در ديدگاهها و اهداف .
در بـخـشـهـاى پـيـشـيـن از تـاريخ دوران امامت ، با نمونه هايى از تلاشهاى سياسى ، نظامى و فـرهـنـگـى امـامـان ؛ امير مؤ منان ، امام حسن و امام حسين عليهم السلام و روشهاى مبارزاتى آنان در برابر ستمگران و منحرفان از مكتب رسالت و جبهه امامت آشنا شديم .
در ايـن بـخـش كـه در بـرگـيـرنـده 53 سـال (61 ـ 114) از دوران امـامـت و شـامـل تـاريـخ زنـدگـى امـام سـجـاد و امـام بـاقـر عـليـهـما السلام است ، با تلاشها، روشها و سـيـاسـتـهـاى ديـگـرى از ائمه عليهم السلام در رويارويى با مكتبها وجريانهاى مخالف با مكتب رسالت آشنا خواهيم شد.
البـتـه بـحـث و تـجـزيـه و تـحـليـل هـمـه جـانـبـه از ابعاد زندگى سراسر تلاش و مبارزه آن بـزرگواران ، توان و زمان بيشترى مى طلبد كه با توجه به ناتوانى ما و نيز زمان كوتاه و مـحـدودى كـه در اخـتـيـار ايـن گـونـه آمـوزشـهـاسـت ، ناگزير آنچه در اين سلسله درسها آمده دورنمايى از تاريخ زندگى و مجاهدات اين دو امام معصوم است نه همه آن .
بـه امـيـد آنـكـه گـفـتـار، رفـتار و سيره سراسر آموزنده شان همواره به عنوان چراغى روشن و هـدايـتگر، فرا راه تمامى پويندگان راهش ، قرار گيرد. ان شاء الله .
معاونت تدوين متون آموزشى
مركز تحقيقات اسلامى
بخش اول
زندگانى امام سجاد
( عليه السلام )
درس اوّل
خصوصيات فردى و مكارم اخلاقى
ولادت ، كنيه و القاب
چـهـارمـيـن اخـتـر آسـمـان ولايـت در نـيـمـه جـمـادى الآخـر، سـال 38 هـجرى در مدينه ديده به جهان گشود.(2) نام آن بزرگوار (على )، كنيه اش (ابوالحسن )(3) و مشهورترين القابش (زين العابدين )، (سيّد السّاجدين ) و (سجّاد) است .(4)
هـر يـك از ايـن لقـبـهـا و نـيـز لقـبـهـاى ديـگـرى كـه بـراى آن حـضـرت نقل شده بيانگر مرتبه اى از كمال و درجه اى از منزلت معنوى اين امام همام نزد پروردگارش مى بـاشـد كـه در جـامـعـه بـراى مـردم ظاهر شده و آنان وجود آن حضرت را مظهر نمايان اين صفتها دانسته او را بدين القاب ياد مى كردند.
پدر و مادر
پدر امام سجّاد(ع )، پيشواى شهيدان ، حضرت ابا عبداللّه الحسين (ع ) و مادر گرامى آن حضرت ـ بـنـا بـر نـقـل مـشـهـور ـ (شهربانو)(5) دختر يزدگرد سوم ، آخرين پادشاه ايران از سلسله ساسانيان است .
نـحـوه راهيابى اين بانوى گرانقدر به بيت امامت ، در منابع تاريخى و حديثى به گونه هاى مـخـتـلف ذكـر شـده اسـت . آنـچـه مـورد اتـفـاق مورخان است اين است كه وى در جريان لشكركشى مـسلمانان به ايران به اسارت سپاه اسلام درآمده و به مدينه برده شده است ؛ اما اين اسارت در جـريـان كـدام جنگ و در دوران كدام خليفه رخ داده بطور دقيق مشخص نيست . پاره اى منابع ، آن را در دوران عمر ذكر كرده اند.(6)
اگر اين نقل درست باشد اسارت وى بايد در يكى از جنگهاى قادسيّه ، يا نهاوند باشد.
پاره اى منابع ديگر، آن را در دوران عثمان دانسته اند كه سپاه اسلام به فرماندهى (عبداللّه بن عـامـر بن كريز)، خراسان را گشود و بر دو دختر يزدگرد دست يافت و آن دو را به مدينه نزد خليفه فرستاد؛ خليفه نيز يكى از آنان را به امام حسين (ع ) بخشيد.(7)
برخى منابع ديگر تصريح دارند كه جريان اسارت در دوران حكومت امير مؤ منان (ع ) بوده است . آن حـضـرت (حـريث بن جابر حنفى ) را بر ناحيه اى از مشرق زمين گمارد. وى دو تن از دختران يـزدگـرد را نزد حضرت فرستاد. امام يكى از آن دو را كه (شاه زنان ) نام داشت به فرزندش امام حسين (ع ) و ديگرى را به محمد بن ابى بكر بخشيد.(8)
آنـچـه مـوجـب تـقـويـت يـكى از دو نقل اخير مى شود اين است كه اوّلاً، ظاهر امر بيانگر آن است كه جـريـان اسـارت دختران يزدگرد به دست مسلمانان پس از كشته شدن پدرشان بوده است و بر اسـاس نـوشـتـه مورخان ، در جريان نبرد قادسيه و نهاوند، هيچيك از اعضاى خانواده سلطنتى در صحنه نبرد نبوده اند تا اسير سپاه اسلام شوند.
ثـانـيـاً؛ امـام سـجـاد(ع ) بـه هـنـگـام شـهـادت پـدر بـزرگـوارش حـدود 23 سـال داشـت در حـالى كـه بـيـن درگـذشـت عـمـر در سـال 23 هـجرى و واقعه عاشورا بيش از 38 سال فاصله است . و با توجه به اينكه از شهربانو فرزند ديگرى بجز امام سجاد(ع ) متولد نـشـده بـايـد بـپـذيـريـم كـه ايـن بـانـوى گـرامـى پـس از ازدواج بـا امـام حـسـيـن (ع ) حـداقـل حـدود پـانـزده سـال نـازا مـانـده اسـت . ايـن امـر هـر چـنـد محال نيست ، ليكن بسيار بعيد مى نمايد.
فضائل و مكارم اخلاقى
پـيـشـواى چـهـارم ، انـسانى كامل و برگزيده حق و در همه جهات اخلاقى ، عبادى و علمى به اوج كـمـال رسـيـده و نمونه مجسم و عينى قرآن و رسول خدا(ص )بود. در دوران سياه حكومت اموى كه ارزشهاى انسانى و فضائل اخلاقى به فراموشى سپرده شده و مردم به جاى مشاهده زهد، ساده زيستى ، تواضع ، نوع دوستى ، نرم خويى و رعيّت پرورى از زمامداران خود به عنوان خليفه پـيـامبر(ص )، شاهد دنيا طلبى ، اشرافيّت ، تجمّل گرايى ، خود محورى و بزرگ بينى آنان بـودنـد، آن امـام هـُمـام ، چـون خـورشـيـدى فـروزنـده درخـشـيـد و وجـودش مـجـمـع هـمـه فـضائل و ارزشهاى فراموش ‍ شده گشت ؛ چندانكه دوست و دشمن را به تحسين واداشت . (جاحظ) از دانشمندان بزرگ اهل سنّت در قرن سوم هجرى درباره آن حضرت مى نويسد:
امّا على بن حسين ، درباره او نظر خارجى را چون شيعه ، شيعه را چون معتزلى ، معتزلى را چون عامى و عامى را چون خاص ديدم و كسى را نديدم كه در فضيلت او شك داشته باشد و يا در مقدم بودن او سخنى بگويد.(9)
محمد بن طلحه شافعى مى نويسد:
او، زينت عبادت كنندگان ، پيشواى زاهدان ،سرور پرهيزكاران و امام مؤ منان است ،سيره اش گواه آن اسـت كـه وى فرزند صالح رسول خدا(ص ) و سيمايش بيانگر مقام قرب او نزد پروردگار است ... .(10)
اينك جلوه هايى از فضائل و مكارم اخلاقى آن حضرت .
عبادت
فزونى عبادت و نيايش امام چهارم (ع ) در پيشگاه خدا به حدى بود كه آن حضرت سرور و زينت بخش عبادت كنندگان (سيّد العابدين ، زين العابدين ) و بسيار سجده كننده (سجّاد) لقب يافت . وى در پيشگاه حقّ به قدرى پيشانى بر خاك مى ساييد كه همه مواضع سجده اش پينه مى بست و هـر سـال دو بـار و هـر بـار پـنـج عـدد از پـينه ها را مى بريد، از اين رو، به آن حضرت (ذُو الثَّفـَنـات ) (يـعـنـى صـاحـب پـيـنـه هـا) مـى گـفـتـنـد.(11) (عـبـدالعـزيـز) بـه نقل از (پدرش ) (ابو حازم ) مى گويد:
مـن هـيـچ فـرد هـاشمى را به مرتبت و فضل على بن حسين نديدم . او در هر شبانه روز هزار ركعت نـمـاز مـى گـزارد؛ چـنـدان كـه پـيـشـانـى اش بـر اثـر سـجـده هاى زياد همچون سينه شتر شده بود.(12)
امـام سـجـّاد(ع ) هـنـگـامـى كـه وضـو مـى گـرفـت رنـگ از چهره مباركش مى پريد. از علّت آن سؤ ال شد. فرمود: آيا مى دانيد مى خواهم در برابر چه كسى بايستم ؟!(13)
امـام (ع ) بـه هنگام نماز چنان غرق در معبود مى گشت كه هيچ چيز او را از ياد حقّ باز نمى داشت . روزى ـ در حـالى كه به نماز ايستاده بود ـ در خانه آن حضرت آتش سوزى رخ داد. مردم فرياد زدند و آن گرامى را از آتش ‍ برحذر داشتند. امام (ع ) بدون توجه به سر و صداى افراد، به نـمـاز خـود ادامـه داد. پس از فراغت از نماز پرسيدند: چه چيزى موجب شد كه به شعله هاى آتش اعتنا نكرديد؟ فرمود: آتشى سوزنده تر!(14)
امام باقر(ع ) در مورد علت ملقّب شدن پدر بزرگوارش به لقب (سجاد) مى فرمايد:
او را سـجـّاد نـاميدند، چون : هيچگاه نعمتى را به ياد نمى آورد مگر آنكه سجده مى كرد؛ هيچ وقت آيـه اى از قـرآن را كـه سجده (واجب يا مستحب ) داشت نمى خواند مگر آنكه سجده مى كرد؛ خداوند هـيـچـگـاه بـدى و ناگوارى را از او دفع نكرد مگر آنكه سجده كرد، هيچ زمان از نماز واجب فارغ نـشـد مـگـر آنـكـه سـجده كرد، هيچگاه بين دو نفر را اصلاح نكرد مگر آنكه سجده كرد، (بر اثر فـزونـى ايـن سـجـده هـا) آثـار سـجـده در تـمـامـى مـواضـع سـجـود آن حـضـرت نـمـايـان بود.(15)
عفو و گذشت
گـذشت و پاسخ بدى را به نيكى دادن از ديگر خصلتهاى پيشواى چهارم (ع ) بود. آن امام همام از اين خوى برجسته خود چنين ياد مى كند:
(ما تَجَرَّعْتُ جُرْعَةً اَحَبَّ اِلَىَّ مِنْ جُرْعَةِ غَيْظٍ لا اُكافى بِها صاحِبَها(16))
جـرعـه اى نـنـوشـيـدم كـه نـزد مـن مـحـبوبتر از جرعه خشمى باشد كه در مقام تلافى صاحب آن برنيايم .[فرو بردن خشم براى من ، گواراترين نوشيدنيها بود!]
روزى مـردى هـاشمى به امام (ع ) جسارت كرد. آن حضرت سخنى نگفت . پس از بازگشت آن مرد، امام (ع ) به حاضران فرمود:
آنـچـه ايـن مـرد گـفـت ، شـنـيـديـد؛ دوست دارم همراه من بياييد تا نزد او برويم و پاسخ مرا نيز بشنويد.
امام (ع ) به راه افتاد و اين آيه را تلاوت مى كرد:
(...وَالْكاظِمينَ الْغَيْظَ، وَ الْعافينَ عَنِ النّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الُْمحْسِنينَ(17))
پـرهـيـزكاران كسانى هستند كه ... خشم خود را فرو مى برند، و از خطاى مردم در مى گذرند؛ و خدا نيكوكاران را دوست مى دارد.
امـام (ع ) به در منزل آن مرد رسيد. وى ـ كه تصور مى كرد امام (ع ) براى تلافى آمده است ـ در حالى كه خود را آماده پاسخ و برخورد كرده بود بيرون آمد. امام (ع ) به وى فرمود:
اى برادر! تو لحظاتى پيش نزد من آمدى و سخنانى گفتى ؛ آنچه گفتى اگر در من هست خداوند مرا بيامرزد، و اگر نيست خدا تو را بيامرزد.
آن مرد با ديدن چنين واكنشى از امام (ع ) شرمنده شد و بر پيشانى آن حضرت بوسه زد و گفت :
آنچه گفتم در شما نبود و خود بدان سزاوارترم !(18)
امام صادق (ع ) سيره اخلاقى جدّ بزرگوارش را نسبت به خدمتكارانش چنين بيان مى كند:
چـون مـاه مـبـارك رمـضان داخل مى شد، على بن حسين (ع ) خدمتكاران خود را ادب نمى كرد و چنانچه يـكـى از آنان مرتكب خطايى مى شد، آن را يادداشت مى كرد. چون شب آخر ماه رمضان مى شد آنان را فـرا مـى خـوانـد و لغـزشـهايشان را كه يادداشت كرده بود به ايشان گوشزد مى نمود و از آنان اعتراف مى گرفت .
سـپـس از آنان مى خواست آن حضرت را مخاطب ساخته بگويند:خداوند نيزآنچه را توانجام داده اى شـمـرده و در كـتـابـى كه جز به حق سخن نمى گويد ثبت كرده است . تو از لغزش ما در گذر، هـمان گونه كه اميد دارى خداوند از خطاهاى تو درگذرد. سپس همه آنان را مورد عفو قرار مى داد و از ايـشـان مـى خـواسـت كـه ضـمـن بـخـشش متقابل ، از خدا بخواهند كه لغزشهاى آن حضرت را ببخشايد.(19)
جود و بخشش
بـخـشـش بـه نـيازمندان و رسيدگى به مشكلات آنان ، خصلت فراگير همه امامان معصوم عليهم السّلام بود كه در زندگى هر يك از آن بزرگواران نمونه هاى فراوانى به چشم مى خورد.
امام سجّاد(ع ) زندگى تعداد زيادى از خانواده هاى مستمند را تاءمين مى كرد.(20) و هر شـب بـا انـبـانـى انباشته از نان و خرما و ... به طور ناشناس به خانه هاى آنان مى رفت . تا وقـتـى كـه آن حضرت زنده بود كسى نفهميد كه نيازهاى آنان را چه كسى تاءمين مى كند. پس از شهادت آن حضرت دريافتند كه آن فرد ناشناس (على بن حسين (ع ) بوده است .(21)
پيشواى چهارم هيچ غذايى نمى خورد مگر آنكه همانند آن را صدقه مى داد و مى فرمود:
(لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ)(22)
هـرگـز بـه (حـقـيـقـت )نـيـكـوكـارى نمى رسيد مگرآنكه از آنچه دوست مى داريد(در راه خدا)انفاق كنيد.(23)
روش امـام زيـن العـابـديـن (ع ) در انـفـاق و صـدقـه دادن ايـن بـود كـه قـبـل از آنـكـه صـدقـه را بـه نـيـازمـنـد بـدهـد آن را مـى بـوسـيـد. وقـتـى از عـلّت آن سـؤ ال شد، فرمود:
من دست سؤ ال كننده را نمى بوسم ، بلكه دست پروردگارم را بوسه مى زنم . صدقه پيش از آنكه به دست نيازمند برسد به دست پروردگارم مى رسد.(24)
روش ديـگـر آن گـرامـى در صـدقـه ، سـرّى انـجـام دادن آن بـود. آن بزرگوار در اين باره مى فرمود:
صدقه پنهانى ، (آتش ) خشم پروردگار را خاموش مى كند.(25)
عايشه مى گويد: از مردم مدينه شنيدم كه مى گفتند:
ما صدقه پنهانى را از دست نداديم مگر زمانى كه على بن حسين (ع ) درگذشت .(26)
شجاعت
امـام چـهـارم هـمـچـون سـاير امامان عليهم السلام ، شجاع ، دلير و ظلم ستيز بود. موضع سخت و سـخـنـان كـوبـنـده آن حـضـرت در بـرابـر ستمگران خودكامه اى همچون : (عبيداللّه )، (يزيد) و (عبدالملك ) بهترين گواه قوّت روحى و شجاعت آن بزرگوار است .
در بـرابـر عـبـيـداللّه كـه آن حـضـرت را تـهـديـد بـه قتل كرده بود:
آيا مرا به كشتن تهديد مى كنى ؟ مگر نمى دانى كه كشته شدن (در راه خدا) روش ما و شهادت ، كرامت ماست ؟(27)
در برابر يزيد:
اى پـسر معاويه و هندو صخر! تو مى دانى كه جدّم على بن ابى طالب (ع ) در روز بدر، احد و احزاب پرچمدار اسلام بود؛ ولى پدر و جدّ تو پرچمدار كافران بودند.(28)
در برابر عبد الملك كه آن حضرت را احضار كرد و گفت :
من كه قاتل پدر شما نيستم ، پس چرا با ما رفت و آمد نمى كنيد؟):
قـاتـل پـدرم هـر چند به زندگى دنيوى او خاتمه داد؛ ليكن آخرت خويش را با اين جنايت ، تباه ساخت ؛ اگر تو هم دوست دارى مانند او باشى باش !(29)
اتـّخـاذ چـنـيـن موضع قاطع و بيان چنين سخنان عتاب آميز در برابر اين حاكمان قلدر و مستبدّ، در كاخ و محلّ حكومت آنان ، شجاعتى فوق تصور مى طلبد.
خلاصه
چـهـارمـيـن پـيـشـواى شـيـعـيـان ، در نـيـمـه جـمـادى الا خـر، سـال 38 ه‍ ـ ق در مـدينه متولد شد. نام آن گرامى (على )، كنيه اش ‍ (ابوالحسن ) و مشهورترين لقبهايش (زين العابدين ) و (سجّاد) است .
پـدر گـرامى اش ، امام حسين (ع ) و مادرش (شهربانو) دختر يزدگرد، پادشاه ايران است كه در دوران خـلافـت عـثـمـان يـا اميرمؤ منان (ع ) به اسارت مسلمانان در آمده بود به مدينه آورده شد و افتخار همسرى امام حسين (ع ) را پيدا كرد.
امـام سـجـّاد(ع ) انـسـانـى كـامـل و بـرگـزيـده حـق و وجـودش مـظـهـر فـضـائل و مـكـارم اخـلاقـى بـود. ملقّب شدن آن حضرت به (زين العابدين ) و (سجّاد) نشانگر فـزونـى عـبـادت ايـشان در پيشگاه حق است . او به هنگام نماز چنان غرق در معبود مى شد كه هيچ چيز او را از ياد حق باز نمى داشت .
گذشت و اغماض ، از ديگر خصلتهاى پسنديده امام چهارم (ع ) بود. او همواره پاسخ بدى را به نيكى مى داد و از خطاها و لغزشهاى افراد حتّى بردگان ، چشم پوشى مى كرد.
آن امام هُمام در بخشش به نيازمندان نيز سرآمد مردم زمان خود بود و علاوه بر انفاقهاى پراكنده و متداول ، زندگى گروه زيادى از خانواده هاى نيازمند مدينه را سالانه تاءمين مى كرد.
انـفـاقـهـا و صدقات پيشواى چهارم (ع ) سرّى بود و صدقه را پيش از آنكه به طرف بدهد مى بوسيد چرا كه معتقد بود صدقه پيش از آنكه به دست نيازمند برسد به دست خدا مى رسد.
پـيـشـواى چـهـارم هـمـچـون امامان قبل از خود، بسيار دلير و شجاع بود. موضع استوار و سخنان كـوبـنـده آن حـضـرت در بـرابـر طـاغـوتـهـاى زمـان خـود مثل يزيد، عبيداللّه و عبدالملك مروان ، بيانگر اين صفت ارزشمند در وجود آن حضرت است .
پرسش
1 ـ امام چهارم (ع ) در چه تاريخى و در كجا متولد شد؟
2 ـ كنيه و مشهورترين القاب امام سجاد(ع ) را ذكر كنيد.
3 ـ مادر پيشواى چهارم چه نام داشت و چگونه به بيت امامت راه يافت ؟
4 ـ مقام عبوديت امام زين العابدين (ع ) را به اختصار بيان كنيد.
5 ـ سخن امام چهارم در برابر عبيدالله چيست و بيانگر كدام صفت از صفات نيكوى آن بزرگوار است ؟
درس دوّم
امامت ـ امام سجّاد(ع )
و ابلاغ پيام عاشورا در كوفه
امامت
امـام زيـن العابدين (ع ) كه همراه فرزند خردسالش محمّد باقر(ع ) در كربلا حضور داشت ، در دهـم مـحـرم ، سـال 61 هـجـرى پـس از شـهـادت پـدر گـرامـى اش در حـالى كـه نـزديـك 23 سال از عمر شريفش مى گذشت عهده دار منصب امامت شد.
امـامت پيشواى چهارم علاوه بر راههاى عقلى (30) از طريق پيامبر عظيم الشاءن اسلام ، امـيـر مؤ منان و پدر بزرگوارش امام حسين عليهما السّلام به اثبات رسيده است .(31) به عنوان نمونه محمد بن مسلم مى گويد:
از امـام صـادق (ع ) از انـگـشـتـر حسين بن على پرسيدم كه (پس از شهادتش ) در اختيار چه كسى قرار گرفت ؟
و به آن حضرت عرض كردم :
شنيده ام يغماگران انگشتر آن بزرگوار را از انگشتان مباركش به غارت برده اند.
امام (ع ) فرمود:
مـطـلب آن نيست كه گفته اند؛ حسين (ع ) به فرزندش على بن حسين (ع ) وصيت كرد و انگشترش را در انـگـشـتـان وى نـهـاد و امـر امـامـت را بـه وى تـفـويـض كـرد، هـمـان گـونـه كـه رسـول خـدا(ص ) بـه امـيـرمـؤ مـنان و آن حضرت به حسن (ع ) و حسن (ع ) به حسين (ع ) تفويض نمود... .(32)
امام سجاد(ع ) و ابلاغ پيام عاشورا
پـيـشواى چهارم در شرايطى بسيار سخت و بحرانى عهده دار منصب امامت شد؛ شرايطى كه پسر معاويه و جيره خوارانش با ناجوانمردى تمام همه سعى خود را در از بين بردن شجره طيّبه امامت و نـسـل پيامبر(ص ) به كار گرفته و پدر گرامى و بيش از هفتاد تن از فرزندان ، برادران ، بـرادرزادگـان ، خـويـشـان و يـاران آن بـزرگـوار را بـا بى رحمانه ترين شيوه به شهادت رسـانـده بـود و چنانچه مشيّت الهى بر بيمارى امام سجاد(ع ) به هنگام بروز واقعه عاشورا و حـفـظ آن حـضـرت تـعـلق نـگـرفـتـه بـود. چـه بـسـا او نـيـز بـه شـهـادت مـى رسـيـد و نسل پيامبر(ص ) قطع مى شد.
امـام سـجـّاد(ع ) در آن شـرايـط بـسـيـار سـخـت و نگران كننده كه خود و بقيّه بازماندگان واقعه عاشورا در چنگال اسارت دشمن بودند، با استفاده از شرايط و زمينه هايى كه سردمداران خلافت ـ بـه مـنـظـور دسـتـيـابـى بـه بـقـيه اهداف خود ـ فراهم كرده بودند، با تمام توان به ايفاى رسالت الهى خويش همّت گمارد.
رسالت مهمّ پيشواى چهارم در آغاز امامت ، تكميل نهضت خونين پدر و به ثمر نشاندن و به بهره ورى رسـانـدن خـونـهـاى پـاك و مـقـدسـى بود كه در سرزمين كربلا بر زمين ريخته شده بود. فعّاليتهاى امام (ع ) در اين زمينه در دو محور عمده خلاصه مى شد: نخست ، تبيين چهره واقعى قيام مـقـدس كـربـلا و ايـن كـه حـسـيـن بـن عـلى (ع ) فـرزنـد پـيـامـبـر(ص )اسـت و اسـرا، اسـراى آل مـحمّد(ص )هستند؛ و ديگر، معرفى چهره واقعى يزيد و افشاى جنايات او در ارتباط با اسلام و خاندان پيامبر(ص ).
در كوفه
كـوفـه ، نـخـسـتـيـن مـنزل و پايگاه مهمّى بود كه به فرمان عبيداللّه ، كاروان اسرا را بدانجا بردند. بلندگو هاى تبليغاتى ابن زياد، پيش از ورود اسرا به كوفه ، تلاش گسترده اى را آغـاز كـردنـد كه پسر زياد را پيروز جلوه دهند و از مردم خواستند به شكرانه اين پيروزى به جـشـن و شـادمـانـى بـپردازند و براى مشاهده آثار آن به تماشاى اسرا بيرون آيند. در پى اين صـلاى عام ، گروه زيادى از مردم كوفه در مسير كاروان اسرا گرد آمدند تا به تماشاى آنان بنشينند.
وضـعـيـّت اسـيـران بـه هـنـگـام ورود بـه كـوفـه بـگـونـه اى دلخـراش و رقـّت بـار بـود كه تـمـاشـاگـران را تـحـت تاءثير قرار داد و آنان را به گريه انداخت . امام سجاد(ع ) با مشاهده گريه آنان ، خطاب به ايشان فرمودند:
(تَنُوحُونَ وَ تَبْكُونَ مِنْ اَجْلِنا فَمَنْ ذَالَّذى قَتَلَنا؟!)(33)
نوحه سرايى مى كنيد و براى (مظلوميت ) ما مى گرييد! پس چه كسى (عزيزان ) ما را كشته است ؟!
قـافـله سالاران كاروان اسارت تصميم گرفتند از موقعيّت پيش آمده بيشترين بهره بردارى را نموده ، حقايق را بيان كنند.
سخنان حضرت زينب (ع )
نـخـسـتـيـن سخنران اين مجمع عمومى ، حضرت زينب سلام اللّه عليها بود كه به مردم اشاره كرد ساكت شوند. با اشاره دختر على (ع ) نفسها در سينه ها حبس و زنگ شتران خاموش گشت . زينب (ع ) سخنان خود را اين چنين آغاز كرد:
(...اى مـردم كـوفـه ، اى اهـل نـيـرنـگ و خيانت ! آيا مى گرييد!؟ اشكهايتان بند نيايد و شيونتان فـروكـش نـكـنـد! مـَثـَلِ شـمـا مـَثـَلِ زنى است كه نخ تابيده خود را پس از تابيدن ، پنبه كند. سـوگـندهايتان را بازيچه قرار داديد. آيا بجز خودخواهى ، گزافه گويى ، چاپلوسى و ... سرمايه اى داريد؟ چه بد كرديد؛ خشم خدا و عذاب هميشگى او را بر جان خريديد... .
بدا به حالتان ! آيا مى دانيد چه جگرى از رسول خدا(ص )را پاره كرديد؟ و چه پرده نشينانى از آن حضرت را آشكار ساختيد؟ و چه خونهايى ريختيد؟ و چه حرمتى از آن گرامى هتك كرديد؟
جنايتى هولناك مرتكب شديد. عجب نيست اگر آسمان از عظمت آن خون ببارد و زمين شكافته شود و كوهها متلاشى گردد... .
مهلت دو روزه زندگى ، شما را مغرور نسازد؛ زيرا چيزى بر فرمان خدا پيشى نمى گيرد و او براى گرفتن انتقام از كسى بيم و هراس ندارد و مسلّم در كمين شماست .
سخنان هشدار دهنده و بيدار كننده حضرت زينب (ع ) حاضران را آن چنان تحت تاءثير قرار داد كه هـمـگـى مـبـهـوت و از خـود بـيـخـود شدند و بى اختيار ضجّه و ناله سردادند. پيرمردى بر اثر فزونى گريه محاسنش تر شده بود و با احساسات ، خطاب به اسيران فرياد برآورد:
پـدر و مـادرم فـدايتان باد! كهنسالانتان بهترين كهنسالان ، جوانانتان بهترين جوانان ، زنانتان بهترين زنان و نسلتان بهترين نسلهاست .(34)
دخـتـر امير مؤ منان (ع ) در اين سخنرانى ، چنان قدرت بيان و بلاغتى از خود نشان داد كه همه را متحير ساخت ؛ چندان كه يكى از حاضران اعتراف كرد:
تا كنون بانويى سخنورتر از او نديده بودم ؛ گويى با زبان على بن ابى طالب سخن مى گفت !(35)
زينب (ع ) مى دانست كه يزيد همچون پيشينيان خود مى كوشد تا حساب امام حسين (ع ) را از حساب پـيـامـبـر(ص ) جـدا كـنـد و چـنـيـن وانـمـود نـمـايـد كـه فـرزنـدان فـاطـمـه (ع ) فـرزنـدان رسول خدا(ص ) بشمار نمى روند، تا كشتن آنان مشكلات سياسى در پى نداشته باشد؛ از اين رو، در خـطابه اش روى ارتباط نزديك و پيوند تنگاتنگ امام حسين (ع ) با پيامبر(ص ) تاءكيد و آن گرامى را (جگر پاره ) رسول خدا(ص ) قلمداد كرد و بدين وسيله نقشه دشمن را نقش بر آب ساخت .
خطابه امام سجّاد(ع )
سـخنان زينب كبرى (ع )زمينه را براى سخنرانيهاى بعد توسط فاطمه صغرى ، دختر امام حسين (ع )، و ام كـلثـوم دخـتـر امـيـر مـؤ منان (ع )آماده كرد. آخرين سخنران اين مجمع عمومى امام سجاد(ع )بـود كـه بـه جـمـعـيّت كه بلند بلند گريه مى كردند اشاره كرد تا ساكت شوند، سپس بپا خاست و پس از ستايش پروردگار و درود بر پيامبر(ص )فرمود:
مردم ! هر كس مرا مى شناسد كه شناخته و هر كس نمى شناسد، بداند كه من (على ) فرزند (حسين )، فـرزنـد (عـلى بـن ابـى طـالب ) صـلوات اللّه عليهم ، هستم . من پسر كسى هستم كه او را در كـنـار شـط فـرات سـر بـريـدنـد، بـدون آن كـه خـونـى ريـخـتـه يـا حـقـّى را پـايـمـال كـرده بـاشـد. من فرزند كسى هستم كه حرمتش را شكسته ، اموالش را به يغما برده و خـانـدانـش را بـه اسـيـرى گـرفـتـه انـد! مـن فـرزنـد كـشـتـه بـه (قتل صبر)(36)هستم ، و اين براى ما افتخارى است .
مـردم ! شـما را به خدا سوگند، آيا به ياد داريد كه روزى به پدرم (نامه ها) نوشتيد و با او عـهـد و پـيـمـان بـسـتـيـد، سـپـس نـيـرنـگ پـيـشـه كرديد و به جنگ با او برخاستيد و او را تنها گذارديد!؟
هـلاكـت و زيـان بر شما باد از اين توشه اى كه براى خود پيش فرستاديد... فرداى قيامت با كـدام چـشـم بـه رسـول خـدا(ص )مـى نـگريد، آن هنگام كه به شما بگويد: (خاندان مرا كشتيد و حرمتم را شكستيد، پس ، از امت من نيستيد!
سخنان روشنگر امام (ع )جمعيّت را بيش از پيش منقلب كرد، چندان كه صداى گريه و ناله از هر سو شنيده مى شد. بعضى خطاب به بعضى ديگر با زبان ملامت مى گفتند:
هلاك شديد، در حالى كه خود نمى دانيد!