تاريخ اديان و مذاهب جهان جلد سوم

عبداللّه مبلغى آبادانى

- ۸ -


مدعيان نيابت خاصه در تاريخ اسلام از ديدگاه استاد  
پس از معرفى مدعيان مهدويت در تاريخ اسلام از ديدگاه زعيم عاليقدر استاد بزرگوارم حضرت آيه الله العظمى حاج سيد شهاب الدين ابوالمعالى مرعشى نجفى (ره ) اينك مدعيان نيابت خاصه را مى آوريم .
استاد مى فرمايند: مخفى نماند كه عده اى هم دعوى نيابت خاصه از ناحيه مقدسه حضرت ولى عصر ارواحنا فداه را نمودند و در دعوى خود كاذب بودند و عده آنها بسيار است كه بذكر بعضى اكتفا مى شود.
1 - ((الشريعتى ابومحمد الحسن )) كه از اصحاب حضرت عسكرى عليه السلام بوده . و او اول كسى است كه دعوى اين مقام يعنى نيابت خاصه را نموده و افترات و مطالبى به ائمه اطهار نسبت داد و در حق آن ذوات مقدسه غلو نموده ، سپس توقيع شريف در حق او صادر شد كه مشتعمل بر لعن و الحاد و كفر او بود.
2 - ((محمد بن نصير النيمرى )) از اصحاب حضرت عسكرى عليه السلام بوده و او دعوى نيابت خاصه نموده پس از شريعتى ...
3 - ((ابو طاهر محمد بن على بن بلال )) از اصحاب حضرت عسكرى عليه السلام بوده و قضيه او با عمروى نائب خاص حضرت ولى عصر در كتب رجال مشهور و معروف است . از ناحيه مقدسه توقيع مبارك حاوى لعن او صادر شد.
4 - ((احمد بن هلال الكرخى )) از اصحاب حضرت عسكرى عليه السلام بوده .
5 - ((الحسين بن منصور الحلاج )) صوفى مشهور در ابتداى امر دعوى نيابت خاصه نموده ، بعد پا بالاتر گذارده و از او صادر شد دعاوى و مطالبى كه موجب قتل او شد.
6 - ((ابن ابى العزاقر محمد بن على الشلمغانى )) و قصه محاضره او با حسين بن روح نائب خاص معروف و مشهور و توقعيات در حق وى در كتب مذكور و از تاءليف او كتاب التكليف مى باشد.
7 - ((ابو دلف المجنون محمد بن مظهر الكاتب )) اول دعوى نيابت خاصه نموده و بعد غلو نموده و بعد مجنون و بعدا از مفوضه شد.
8 - ابوبكر البغدادى از اصدقا ابى دلف مجنون بوده و دعوى نيابت خاصه نموده چنانچه شيخ صدوق فرموده
9- ((محمد بن سعد الشاعر الكوفى )) كه در سال 540 وفات كرد و دعوى نيابت خاصه مى نموده . ديوان شعرى در اين خصوص دارد.
10 - ((احمد بن حسين الرازى )) در سال 670 وفات كرد. تاءليفى دارد چنانچه در تعاليق رجال وسيطه مذكور است .
11 - ((الحسين بن على الاصفهانى الكاتب )) المتوفى در سال 853 صاحب كتاب ادب المرء
12 - ((على بن محمد السجستانى )) ثم البغدادى در سال 860 وفات كرد ((صاحب كتاب الايقاظ))
13 - ((سيد محمد هندى )) متوفى به سال 987 مردى شاعر و اديب بود و در مشهد مقدس مى زيسته
15 - ((السيد على مشهدى )) معروف به راز در زمان شاه سليمان صفوى دعوى نيابت خاصه مى نمود ولى در كمال سر و پنهانى چنانچه تاءليف او حاكى است بالاخره بعضى مرام او را فهميدند و كشته شد.
16 - الشيخ محمد الفاسى المغربى در فاس كه دارالعلم مغرب است اشتغال و تحصيل علم نموده و در سال 1095 بمرد و او دعوى ملاقات باحضرت ولى عصر عليه السلام را و نيابت خاصه را مى نموده و تاءليفاتى دارد. از جمله سبيل الاوليا و تفسير و غيره ((از مجموعه سيد جمال الدين كوكبانى زيدى ))
17 - ((الميرزا محمد الهروى )) اهل هرات كه منتقل به هندوستان شد. در اوائل امر مرحوم خاقان ذى شان فتحعلى شاه دعوى نيابت خاصه نموده و پيش از آنكه كارش بگيرد كشته شد. والسلام عليكم و رحمه الله . الراجى شهاب الدين الحسينى النجفى المرعشى ببلده قم المشرقه بحرم الائمه . سلخ رجب سال 1363 هجرى (124)
اين بود نامه استاد بزرگوارم كه به درخواست مورخ شهير عمادزاده اصفهانى اجابت فرموده و افراد نام برده را بعنوان مدعيان مهدويت و نيابت خاصه در جهان اسلام معرفى فرمودند. اجر و ثواب اين زحمات نثار روح پر فتوح آن مرجع عاليقدر كه در حدود 30 سال از محضر درس ‍ فقه ايشان استفاده نمودم و به امر ايشان تاريخ اديان و مذاهب را به راهنمائى آن استاد بزرگ تؤ ليف نمودم . و يكى ديگر از مدعيان ((عباس فاطمى )) بود كه در پايان قرن هفتم هجرى در مغرب ظهور و دعوى مهدويت نمود ومردم بسرعت به وى گرويدند و شوكتى بزرگ بدست آورد. شهر فاس را بتصرف خود در آورد و بازار شهر را به آتش ‍ كشيد و چون در گذشت حكومتش نيز بمرد (125)
طول عمر حضرت امام مهدى عليه السلام  
يكى از ويژگى هاى حضرت مهدى عليه السلام ، طول عمر آن حضرت است كه براى بعضى موجب شگفتى شده است ، در صوريتى كه قبل از آن حضرت افرادى زندگى مى كرده اند كه مدت عمر آنها - نسبت به عمر آن حضرت تا زمان ما - بيشتر بوده است .
امام عصر عليه السلام در شهر سامره در روز پانزدهم شعبان سال 255 هجرى قمرى ديده به جهان گشود. سال 260 تا سال 329 هجرى دوران غيبت صغراى آن حضرت را تشنيل مى دهد كه در اين مدت از طريق چهار نائب خاص خود به مسائل شيعيان جواب مى داد و در جمع مردم آشكارا حاضر نمى شد، و از سال 329 تا كنون كه دوران غيبت كبرى را تشكيل مى دهد، آن حضرت در پس پرده غيبت قرار دارد و هر وقت كه زمينه ظهور پيدا شود به اذن خداى متعال ظهور خواهد كرد.
نواب اربعه آن حضرت در دوران غيبت صغرى عبارتند از:
1 - عثمان بن سعيد 2 - محمد بن عثمان 3 - حسين بن روح 4 - على بن محمد سمرى پس از مرگ على بن محمد سمرى ، غيبت كبرى آغاز گرديد.
از آغاز تولد آن حضرت تاكنون كه سال 1413 هجرى است 1158 سال از عمر آن حضرت مى گذرد و روز ظهور و اندازه عمر آن حضرت را كسى جز خدا نمى داند.
در غيبت كبرى ، رشته حكومت عامه ، به دست مجتهدين با تقوى مى باشد كه شرائط آنها به شرح زير است :
1 - مجتهد بايد نسبت به احكام و فرامين الهى و دستورات شرع مبين كاملا آگاه و محيط باشد و در هر پيشامدى بتوانند حكم خدا را استنباط نموده و بى پروا به مردم برساند و خود نيز بدان عمل كند.
2 - مجتهد بايد مطيع اوامر خدا و رسول و امامان عليه السلام باشد
3 - مجتهد بايد مخالف هوى و هوس بوده و به هيچ وجه مصالح شخصى خود را مقدم بر مصالح عامه ندارد
4 - مجتهد بايد در هر عصرى با رعايت مقتضيات آن عصر با هر گونه بى دينى و لا مذهبى مبارزه نموده ودين را از آسيب شيادان حفظ كند و باخرافات وموهومات و عادات جاهلانه مبارزه كند
6 - مجتهد بايد كردارش با گفتارش يكى باشد و آنچه را مى گويد خود به آن پايبند باشد و عمل نمايد.
7 - مجتهد نبايد نسبت به بيت المال مسلمين بى توجه باشد؛ بلكه بايد خمس و زكوه وديگر صدقات واجب و مستحب را مصارف مقرره ولازم خود برساند ودر توزيع آن ها جانب عدالت را رعايت كند و از حدود انصاف خارج نشود.
8 - مجتهد نبايد حب رياست وجاه و مقام داشته باشد و نبايد نسبت به دنيا حريص باشد.
9- مجتهد نبايد در ترويج دين مبين اسلام سستى و كوتاهى نمايد
10 - مجتهد بايد آشنا با مسائل زمان و مقتضيات عصرش باشد و به اوضاع جهان آشنا باشد.
اينهاست صفات فقيه و عالمى كه نايب امام عصر عليه السلام در زمان غيبت كبرى است و دولتى موفق است كه در راءس آن مجتهدى با صفات و ويژگى هاى مذكور باشد تا كلامش در دست اندركاران حكومت وملت مؤ ثر باشد. مجتهد و هيچ نس ديگر از مقامات دولتى حق ندارند به هواى نفسشان عمل كنند و از چهار چوبه و دايره شرع مبين خارج شوند؛ زيرا قرآن كريم مى فرمايد:
(( و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون
و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون
و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون (126) ))
يعنى از مردم چون طول عمر اكثر مردم جامعه خود را در يك حد معين و محدود مشاهده مى كنند و مى بينيد كه عمرها معمولا از 60 الى 70 سال و در بعضى به ندرت از 100 سال تجاوز نمى كند، اين گونه ارزيابى ها را ملاك عمر همه انسانها قرار مى دهند؛ در صورتى كه در طول تاريخ بشرى افرادى بوده اند كه مدت عمر آنها ده برابر و يا بيست برابر و بلكه چهل برابر عمر مردم زمان ما بوده است .
اينك نمونه هايى از طول عمر افرادى كه در گذشته زندگى مى كرده اند: 
1 - گفته اند كه لقمان حكيم در حدود چهار هزار سال عمر كرده است !
2- نوح پيامبر حدود سه هزار سال زندگى نموده است
3 - خضر كه بعضى گفته اند شايد پيامبر بوده باشد، گفته اند كه تاكنون زنده مى باشد.
4 - حضرت عيسى عليه السلام كه بنا به تصريح قرآن كريم خداوند او را به آسمان برد و هنوز زنده است .
5 - الياس نبى عليه السلام
6 - ادريس نبى عليه السلام
7 - سلمان فارسى كه بنا به نقلى كه ابن حجر عسقلانى نموده 350 سال زندگى كرده است
8 - نابغه جعدى بنا به نقل ابن اثير صاحب كتاب اسدالغابه 240 سال عمر كرده است و تا سن 130 سالگى هنوز دندانهايش سالم و سفيد ديده مى شده است . اين مرد در عصر جاهليت خدا پرست بوده و از شراب و قمار و بت پرستى دورى مى نموده است و اين شعر از اوست كه در روزگار جاهليت سروده است :
(( الحمدلله لا شريك له من لم يقلها لنفسه ظلما )) :
يعنى شكر مخصوص خدايى است كه شريكى ندارد و كسى كه چنين نگويد به خودش ستم روا داشته است جعدى بعدا مسلمان شد و در ركاب اميرالمؤ منين على عليه السلام در جنگ صفين شركت نمود
9- ربيع بن ضيع كه مدت 340 سال زندگى كرد و پيامبر را درك كرد ومسلمان شد. شيخ طوسى مى گويد اين مرد كه تا زمان حكومت عبدالملك بن مروان زنده بود، در يكى از روزها عبدالملك از او پرسيد كه چند سال از عمر تو سپرى شده ؟
ربيع گفت : دويست سال در ايام فترت بين عيسى بن مريم و پيامبر اسلام زندگى كرده ام و 120 سال در ايام جاهليت بوده ام و 60 سال است كه در عصر اسلام زنده مى باشم
10 - مستوغر بن ربيعه 330 سال زندگى كرد و از زندگى خود سير و خسته شده بود و اشعارى در اين باره گفته است كه مورخان آن ها را در حالات او آورده اند شيخ طوسى در كتاب غيبت فهرستى از انسانهاى طويل العمر را آورده كه ما نيز آن را در اينجا نقل مى كنيم :
1 - ابوطحان قينى 200 سال عمر كرد
2 - ذوالاصبع عدوانى 300 سال
3 - حباب ضميرى 220 سال
4 - اكثم بن صيفى 330 سال عمر كرد
5 - پدر اكثم بن صيفى 270 سال
6 - صبيره بن سعد 220 سال
7 - دريد بن صمه حبشى 220 سال
8 - محسن بن غسان 256 سال
9- عمر الدوسى 400 سال
10 - حارث بن كعاذ جرهمى 400 سال
11 - عبدالمسيح بن نفيله غسانى 350 سال
12 - دويد بن نهد 456 سال
13 - عمر بن عامر مزيقيا 800 سال
در ضمن به سال 1311 در كشور چين شخصى به نام لى چينگ 252 سال عمر داشته و هنوز هم از سلامت برخوردار بوده است . لى چينگ تا اين سال 23 زن گرفته بوده است ! (به نقل از سالنامه پارس سال 1311 ص 100) و نيز از كسانى كه عمرشان از افراد فوق الذكر بيشتر بوده در اينجا نام مى بريم :
1 - آدم ابوالبشير عليه السلام كه گفته اند: 1000 سال زندگى كرده است .
2 - شيث بن آدم 940 سال
3 - انوش بن شيث 750 سال
4 - فتيان فرزند انوش 915 سال
5 - سهلائيل 960 سال
6 - مادر سهلائيل 960 سال
7 - ادريس 3000 سال زندگى كرده و گفته اند آنگاه به آسمان بالا رفته است
8 - فرزند ادريس 969 سال
9- نملك 777 سال
10 - عوج بن عناق 3300 سال
11 - نوح پيامبر 2500 سال و بنا به نص قرآن كريم 950 سال در ميان مردم پيامبر بوده است
12 - هود پيامبر 760 سال
13 - سليمان بن داود 712 سال
14 - لقمان 4000 سال زندگى كرد
15 - جمشيد 850 سال
16 - فريدون 500 سال
17 - عاد كبرى 3500 سال
18 - عبدالله يمنى 1000 سال
19 - شيخ بارتن كه از خراسان به هند مهاجرت كرد، 701 سال زندگى كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله را زيارت نمود
20 - ضحاك 1000 سال زندگى كرد و گفته شده كه قبر او بر قله كوه دماوند قرار دارد
21 - گرشاسب 705 سال
22 - عزيز مصر 700 سال
23 - ريان بن دومغ پدر عزيز مصر 1700 سال
24 - دومغ پدر ريان 3000 سال
25 - سر بابك پادشاه هندوستان 925 سال
26 - دربد بن زيد 456 سال
27 - زهير بن عبدالله كنانه 350 سال زندگى كرد
29 - فرعون معاصر با حضرت موسى 411 سال
30 - عمرو بن حجه رومى 400 سال
31 - حريث بن معاذ 400 سال
32 - سلمان فارسى 350 سال زندگى كرد و بنا به نقلى 450 سال و بنا به نقلى حضرت عيسى را ملاقات كرده بود
33 - عبيد بن شرير جرهمى 350 سال
34 - على بن عثمان معروف به ابى الدنيا همدانى از ياران امام على بن ابيطالب كه تا سال 309 هجرى در قيد حيات بوده است
35 - ربيع بن ضبغ از عرب 340 سال زندگى كرد
و نيز ديگر افراد بسيارى كه در تاريخ نامشان آمده و يا گمنام مانده ولى از عمر بسيار زيادى برخوردار بوده اند. (به كتاب تاريخ زندگانى و علائم ظهور حضرت مهدى عليه السلام رجوع كنيد)
آنچه مسلم است اينكه از نظر علمى براى عمر انسانن حد معين و كوتاهى تعيين نشده كه فلان شخص حتما صد سال عمر كند نه بيشتر، بلكه هر اندازه زمينه مناسب و مساعد براى ادامه حيات فراهم گردد، به همان نسبت انسان عمرش طولانى خواهد بود و از ديدگاه علمى طول عمر زياد هيچ مانعى ندارد و چه بسا روزى بشر به چگونگى راز طول عمر پى ببرد و عمر خود را چندين برابر بتواند افزايش دهد. بوگومولوليتر عقيده دارد كه وى سرم مخصوصى را كشف كرده كه با تزريق آن عمر آدمى از معدل 80 سال به 150 سال افزايش مى يابد
پروفسور هابر استاد دانشگاه فيلادلفيا مى گويد: او دارويى را پيدا كرده كه از عوامل پيرى و مرگ تا اندازه اى جلوگيرى مى كند و آن دارو سبب ازدياد عمر تا هزار سال مى شود
گر چه ما بطور صد در صد نمى توانيم به اينگونه نوشته ها اطمينان پيدا كنيم ، ولى در عين حال از نقطه نظر علمى هم كشف چنين دارويى را محال نمى دانيم و پيشرفت هاى علمى بشر را نمى توان ناديده گرفت ؛ زيرا مرگ هم بدون علت و سبب ؛ به سراغ انسان نمى آيد. بنابراين همانگونه كه ممكن است جلو مرگ را گرفت و آن را به تاخير انداخت ، در مورد طول عمر هم كه همراه با سلامت باشد ممكن است كه چاره اى انديشيد و با تدبير و بكارگيرى انديشه به راز و معماى طول عمر فوق العاده هم پى برد. پس شواهد تاريخى طول عمر را تاييد مى كند و از طرفى از نظر علمى هم مانعى براى طول عمر انسانها وجود ندارد. بنابراين در مورد طول عمر امام زمان عليه السلام نيز نبايد استبعاد نمود. به علاوه وقتى اراده و قدرت خداوند به چيزى تعلق پيدا كند، هيچ چيز مانع آن نخاهد شد و حديث منقول از پيامبر كه فرموده : (( اعمار امتى بين الستن و السيعين ، )) مخالف علم روز نيست ؛ بلكه اين حديث مشعر به حال كسانى است كه مراعات سلامت وبهداشت خود را نمى كنند كه معمول بيشتر مردم چنين اند ودر صدد مبارزه با عوامل فرسايش عمر خود نيستند.
مذاهب پنجگانه در اسلام پس از رحلت رسول  اكرم (صلى الله عليه و آله )
مذهب شيعه  
شيعه اثنى عشريه  
لازم به تذكر است در بخش فرقه هاى اسلامى ، بسيارى از مذاهب گوناگون پديد آمده در اسلام را پس از رحلت پيامبر عاليقدر اسلام و ائمه هدى عليهم السلام ، بطور مختصر، معرفى خواهيم كرد. و اينك به تشريح مذاهب پنجگانه معروف كه هر كدام در جهان اسلام پيروان قابل توجهى دارند، مى پردازيم :
1 - شيعه اثنى عشريه :  
شيعه اثنى عشريه يا دوازده امامى ، پرجمعيت ترين فرقه هاى شيعه مى باشد. فرق شيعه بنا به نقل كتاب فرق الشيعه نوبختى و كتاب المقالات و الفرق سعد بن عبدالله اشعرى جمعا 153 فرقه هستند كه يكى از آنها، شيعه دوازده امامى است كه خلافت و ولايت را بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى حضرت على عليه السلام قائل اند و بعد از آن حضرت ، امامت را براى امام حسن مجتبى عليه السلام و بعد از او براى امام حسين عليه السلام تا آنكه به حضرت حجه بن الحسن مهدى آل محمد منتهى مى سازند. و تعداد ائمه را به شمارشى كه در آيات : (( و بعثنا منهم اثنى عشر نقيبا (127) و آيه قطعنا هم اثنتى عشره اسباطا امما(128) و آيه ان عده الشهور عند الله اثنا عشر شهرا )) (129) آمده است منطبق مى دارند. و به رواياتى كه در كتب اخبار شيعه و سنى در مورد تعداد ائمه بعد از پيامبر - كه تعدادشان را به دوازده نفر مى رسانداستشهاد مى كنند (130)
شيعه براى امام ، شرائط و ويژگيهايى قائل است كه حلاصه آن ، به شرح زير است :
1 - وجوب عصمت در امام : امام بايد معصوم باشد، زيرا اگر معصوم نباشد، و خطا و لغزش در او ممكن باشد، از او سلب اعتماد و اطمينان مى شود و در آن قرار معصوم باشد و اين عصمت لطفى است از پروردگار كه شامل حال انبياء و ائمه مى شود كه به سبب آن امامان نه گناه مى كنند و نه فكر گناه در سر مى پرورانند، و از هر گونه اشتباه و خطا و نسيان نيز بدوراند. و در نزد شيعه دوازده امامى ، واجب است كه ائمه ، معصوم باشند؛ زيراآنان نگاهبانان شريعت و دين اند و ماءمور به برقرارى عدل و انصاف در ميان مردم مى باشند، بنابراين پروردگار عالم مراقب ايشان بوده و آنان را از معاصى نگه مى دارد. بعضى از علماى كلام گفته اند: عصمت خاصيتى است در نفس انسان كه او را از اقدام به معصيت باز مى دارد و برخى گفته اند كه عصمت عدم قدرت بر معصيت است .
در شيعه جانشين پيامبر كسى است كه به نص جلى و روشن از طرف خدا معرفى و بوسيله پيامبر تعيين شده باشد و او على بن ابيطالب عليه السلام مى باشد كه به زهد و علم و عبادت و شجاعت و ايمان و جهاد در راه خدا سر آمد مردم روزگار خودش بود و بعد از آن حضرت به يازده فرزند گرامى اش يكى پس از ديگرى اين منصب الهى واگذار گرديده است .
و طبق آيه (( قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى (131) ))
(يعنى اى پيامبر به مردم بگو: من بر كار رسالت از شما مزدى نمى طلبم ، جز محبت خويشاوندان و اهل بيتم .) بر مردم واجب است كه اهلبيت پيامبر را دوست بدارند و از دشمنى با آنان بر حذر باشند و اين امر را در اصطلاح ، ((تولى و تبرى )) مى گويند، يعنى مردم بايد پيامبر و ائمه عليه السلام را دوست بدارند و از دشمنان آنها نيز بجويند و در اين باره روايات زيادى نقل شده است .
2 - وجوب نصب امام از جانب خدا: شيعه معتقد است كه امام بايد از جانب خداوند منصوب گردد، زيرا اگر اين كار به مردم واگذار شود، در تعيين امام اختلاف بوجود مى آيد كه سبب زيان و ضرر مى شود
3 - نصب امام از جانب خدا بايد بوسيله پيغمبر و يا كسى كه پيغمبر او را تعيين نموده ، انجام و به مردم معرفى مى شود
4 - پيامبر اسلام براى بعد از خود جانشين تعيين كرده و آن هم ، حضرت على عليه السلام است . وشيعه در اين باره به آيات 67 و 3 و 55 سوره مائده و نيز روايات مورد قبول فريقين - شيعه و سنى - تمسك جسته و استدلال مى كند
و نيز به آياتى كه در فضائل امير االمومنين على عليه السلام نازل شده مثل ايات 61 سوره آل عمران و آيه 4 سوره تحريم و آيه 55 سوره مائده ، به فضيلت و اولويت آن حضرت براى احراز مقام ولايت و امامت ، استشهاد مى كند.
و نيز شيعه دوازه امامى به رواياتى كه از طريق شيعه و سنى در كتب معتبره نقل شده ، مثل حديث ثقلين و حديث يوم الانذار و حديث منزلت ، بر اثبات امامت حضرت على عليه السلام استدلال مى نمايد. در اين باره به كتاب كشف المراد علامه حلى ص 214، و اعتقادات صدوق ص 117 و كتاب ارزنده الغدير علامه امينى ج 1 و ج 2 و كتاب شيعه و فرقه هاى آن ص 158 و عقيدة الشيعة الامامية ص 74 رجوع كنيد.
ميراث امامان شيعه اثنى عشريه 
شيعه مى گويد: امام على بن ابيطالب عليه السلام پيش از آنكه به شهادت برسد كتاب و سلاح خود را هر چه بود به فرزند بزرگش حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام تحويل داد (132) و فرمود: اى فرزندم رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) مرا فرمود كه شما را وصى خود قرار دهم و كتاب و سلاح خويش را همانگونه كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به من عطاء فرمودند به شما بدهم و به شما سفارش مى كنم كه هرگاه شما را دعوت حق فرا رسد آنها را به برادرت حسين عليه السلام بسپار. آنگاه رو به حضرت امام حسين عليه السلام نموده و فرمود: پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) سفارش كرده كه ويعه امامت را همچنان به فرزند خود على بن الحسين عليه السلام مى سپارى و ايشان نيز به فرزندش محمد بن على مى سپارد و همينطور حضرت على عليه السلام اسماء مقدسه ائمه (عليه السلام ) را تا حضرت مهدى (عليه السلام ) بر شمرد. ما در جاى خود به مناسبت ، درباره هر يك از ائمه (عليه السلام ) بحث خواهيم كرد.
مهدى موعود و تشكيل حكومت جهانى او 
شيعه اثنى عشريه بر اين باور است كه دوازدهمين امام كه فرزند حضرت امام حسن عسكرى است ، به عنوان ((مهدى )) عليه السلام كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و ائمه عليهم السلام وعده ظهور او را داده اند، سرانجام در يك زمان و شرائط مناسب ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. او در هنگام ظهور، عمر شريفش ‍ حدود بين 30 تا 40 سال به نظر مى رسد و محل ظهورش ، مكه معظمه ، در بين ركن و مقام خواهد بود و در وقت ظهورش مردم با او بيعت خواهند كرد.
از نشانه هاى ظهور مهدى موعود عليه السلام ، نزول حضرت عيسى از آسمان به زمين و آمدن و خروج شخصى گمراه به نام ((دجال )) در روايات ذكر شده است . و عيسى (عليه السلام ) پشت سر او نماز مى گزارد و اصحاب كهف كه در قرآن از آنها سخن به ميان آمده است ، از خواب بيدار مى شوند و به حضور آن حضرت مى رسند. و نيز نسخه اصلى تورات و انجيل و تابوت سكينه كه در دست موسى (عليه السلام ) بود، بدست او مى افتد و نصارى به او مى گروند و صليب مسيحيت بوسيله او شكسته مى شود و كليساها ويران مى گردد و تمام اهل زمين به اسلام روى مى آوردند و عدالت تمام روى زمين را فرا مى گيرد.
و روايت شده كه پيامبر فرمود است : (( لو لم يبق من الدنيا الايوم و احد لطول الله رلك اليوم حتى يخرج رجل من اهل بيتى اسمه و كنيته كنيتى يملا الارض قسطا وعدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا.)) (133)
يعنى اگر از عمر جهان باقى نماند جز يك روز، هر آينه خداوند آن روز را طولانى مى گرداند تا اينكه مردى از اهلبيت من ظاهر شود و قيام كند كه نام او همنام من است و كنيه من ، زمين را بعد از آنكه از ظلم پر شده باشد، سراسر پر از عدل و داد مى گرداند.
و اما در مدت و مقدار حكومت و خلافت آن حضرت روايات مختلف است : در بعضى از روايات مدت امامت و حكومت آن حضرت ، هفت سال و در بعضى روايات از بيست تا چهل سال سخن به ميان آمده است ، و الله اعلم .
مبانى فقه شيعه اثنى عشريه بر اساس قرآن و سنت و عقل و اجماع مى باشد، و فقهاى شيعه ، احكام فقهى را بر اساس اين چهار محور استنباط مى كنند. شيعه اماميه قائل به جامعيت قرآن مى باشد و معتقد است كه قرآن سالم و به دور از تحريف مى باشد و قرآن موجود بدون كم و زياد همان قرآنى است كه بر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نازل شده و قائلين به تحريف را از خود طرد كرده و مذمت مى نمايد.
شيعه غير از روايات منقول از پيامبر اكرم ، به روايات دوازده امام عليه السلام توجه جدى دارد و براى روايات منقول از ائمه هدى عليه السلام همچون روايات نبوى ، حجيت قائل است و آنها را مبنا و اساس استخراج و استنباط احكام شرعى قرار مى دهد، و براى شناخت روايات صحيح از ضعيف توجه دقيقى به ((علم الحديث )) دارد كه بر اساس آن علم ، روايات صحيح از غير صحيح شناخته مى شود. شيعه رواياتى را كه بر خلاف قرآن و ضد عقل باشد نمى پذيرد و طبق توصيه ائمه عليهم السلام ، روايات ضعيف و ضد قرآن و ضد عقل را دور انداخته و به ديوار مى زند. جعل روايت از زمان پيامبر تا عصر غيبت صغرى ، توسط افراد مغرض و يا جاهل ، معمول و رايج بوده ، بويژه گروه غلاه در اين باره اقدام به جعل روايات دروغين زيادى نموده اند و نيز يهوديان تازه مسلمانى همچون كعب الاحبار و امثال او روايات اسرائيلى سر تا پا خرافه زيادى در ميان روايات منقول از پيامبر و ائمه قرار داده و مخلوط نموده اند، كه براى تنقيح آنها، علماى علم حديث متحمل زحمات زيادى شده اند. احاديث شيعه اثنى عشريه در چهار كتاب مهم به نام ((كتب اربعه )) جمع آورى شده كه عبارتند از:
1 - كتاب الكافى در 7 جلد چاپ جديد از: محمد بن يعقوب كلينى
2 - كتاب التهذيب الاحكام در 10 جلد چاپ جديد از: محمد بن حسن معروف به شيخ طوسى
3 - كتاب الاستصبار در 4 جلد چاپ جديد از: همان شيخ طوسى
4 - كتاب من لا يحضره الفقيه در 4 جلد چاپ جديد از: محمد بن على بن حسين بابويه معروف به شيخ صدوق
علاوه بر چهار كتاب حديث فوق ، كتابهاى ديگر حديث از شيعه دوازده امامى ، توسط دانشمندان اين مذهب جمع آورى گرديده كه مهم تر از همه كتاب ((بحار الانوار)) تاليف علامه مجلسى مى باشد
اساس اين كتابهاى حديث ، روايات منقوله از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و بيشتر روايات ائمه دوازده گانه مى باشد كه البته رواياتى كه از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعقر صادق عليه السلام نقل گرديده ، بيشتر است . زيرا كه در زمان اين دو امام بزرگوار، زمينه استفاده از علوم آنان بهتر فراهم گرديد، بطورى كه توسط راويان مكتب آنها، چهار صد رساله در شرايع و احكام اسلام نوشته شد كه در ميان عالمان حديث مشهور به ((اصول اربع ماه )) مى باشد و تا سال سيصد هجرى تقريبا اين رساله ها، مبناى عمل شيعيان به احكام فقهى بوده است .
تا اينكه در حدود سال سيصد هجرى ، محمد بن يعقوب كلينى ، بر مسند فقاهت نشست و با زحمت فراوان در مدت بيست سال توانست به گرد آورى آن رساله ها و ديگر احاديث بپردازد و به اين كار موفق گرديد، تا سرانجام توانست كتاب شريف ((الكافى )) را كه به سه بخش ‍ اصلى تقسيم مى شود تاليف نمايد، كه بخش اول در اصول ، بخش دوم در فروع و بخش سوم در تاريخ و مواعظ بنام روضه مى باشد. و تمام اخبار و روايات الكافى 16199 حديث و جمله عناوين كتبش ، 32 كتاب مى باشد. كلينى در سال 329 هجرى در بغداد از دنيا رفت
پس از مرحوم كلينى ، فقيهى ديگر به نام محمد بن على بن حسين بابويه قمى معروف به صدوق ، كتاب من لا يحضره الفقيه را تاليف كرد كه شماره اخبار و احاديث آن 5963 حديث مى باشد. شيخ صدوق در سال 381 هجرى در شهر رى از دنيا رفت .
پس از شيخ صدوق به فاصله چند سال ، ابو جعفر محمد بن حسن طوسى كتاب معروف ((الاستبصار فى ما اختلف من الاخبار)) و كتاب ((تهذيب الاحكام )) را كه اولى در بردارنده 5511 روايت است ، تاليف نمود. شيخ طوسى در سال 460 هجرى در گذشت .
اما اجماع كه سومين منبع و اساس استنباط احكام در فقه شيعه دوازده امامى است و به عنوان يكى از ادله اربعه مورد استناد است ، حجيت آن بر اساس ((كاشفيت از قول معصوم )) و يا ((دخول امام در ميان مجمعين )) است كه هيچ عصرى خالى از وجود امام معصوم نيست و از باب لطف بر خداوند واجب است كه هر گاه بندگانش بر خطا روند، بوسيله امام معصوم ، آنان را راهنمايى و هدايت فرمايد.
بنابراين اگر در مساءله اى اجماع حاصل گرديد و قول خلافى هم ديده نشد، معلوم مى شود كه معصوم عليه السلام به آن مساءله راضى بوده است .
جهت بحث عميق در اين باره به كتابهايى كه در علم الاصول نوشته شده ، بويژه كتابهاى مستقل در اين موضوع مراجعه كنيد.
شيعه دوازده امامى در كشور ايران  
كاربرد واژه شيعه را در زمان رسول اكرم ، از زبان آن حضرت ، بارها اصحاب و اطرافيان آن حضرت شنيده بودند و با اين نام آشنايى پيدا كرده بودند و براى عده اى كه نسبت به حضرت على عليه السلام علاقه و توجه داشته و شيعه خوانده مى شدند، احترام قائل بودند. رواياتى از قبيل : (( يا على انت و شيعتك هم الفائزون )) كه از زبان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيده بودند، عظمت على و شيعيان او را بر دوست و دشمن آشكار ساخته بود. ولى پس از كودتاى سقيفه ، على عليه السلام و ياران ويژه او منزوى شدند، شيعيان او در اقليت ماندند، ولى اين عنوان - شيعه على - در افواه روز به روز شهرت بيشترى پيدا كرد.
گروه شيعيان در ايران در شهرهاى قم و كاشان و سبزوار و بيهق ، نسبت به جاهاى ديگر بيشتر و متمركزتر بود. آن روزها، مذهب شيعه در ايران رسميت نداشت ، تا اينكه آل بويه در قرن چهارم هجرى بر بعضى از ولايات ايران حكومت يافتند و چون آنها معتقد به مذهب شيعه اماميه بودند، براى رسميت دادن اين مذهب در ايران كوشش فراوانى نمودند، ولى به علت مخالفت خلفاى عباسى در بغداد كه نفوذ سياسى و دينى زيادى در ايران داشتند، كوشش آل بويه به جايى نرسيد. ولى پس از سقوط خلافت بغداد به دست هلاكوخان مغول در سال 656 هجرى ، يكى از ايلخانان مغول به نام سلطان محمد خدابنده موقتا مذهب شيعه اماميه راپذيرفت و در سكه ها نام ائمه را نقش كرد و در خطبه ها نيز آنان را مطرح ساخت ، ولى باز شيعه رسميت پيدا نكرد. اما شيعيان بر دامنه تبليغات خود افزودند و روز به روز نفوذ خود را در شهرهاى ايران بسط و توسعه مى دادند، تا اينكه گروهى شيعه مذهب به نام ((سربداران )) در اواسط قرن هشتم هجرى توانستند حكومتى بر اساس مذهب شيعه در شهر سبزوار كه آن روز بيشتر مردم آن شيعه بودند تشكيل دهند و از طرف ديگر خاندان سادات مرعشى كه در تاريخ هميشه معروف به ((صاحبان سيف و قلم )) بوده اند، در زمان يك حكومت مقتدر شيعى را تشكيل دادند و نيز در آذربايجان در قرن نهم هجرى ((جهانشاه )) از پادشاهان قراقويونلو حاكم آن ديار به مذهب شيعه دلبستگى تام داشته و به آن افتخار مى نمودند، و در قم و كاشان و سبزوار مردم در تشيع روز به روز بر دامنه تشكيلات مذهبى شيعى مى افزودند. تمام اينها دست به دست هم دادند تا اينكه صفويه روى كار آمدند، و چون شاه اسماعيل صفوى از صوفيان قزلباش كه بر مذهب شيعه بودند، روى كار آمد و در سال 907 هجرى بر تخت سلطنت جلوس كرد، مذهب شيعه دوازده امامى را در ايران رسميت داد و آن را على رغم سلطان سليم پادشاه عثمانى كه بر طريق تسنن بود؛ به عنوان مذهب رسمى ركشور ايران اعلام كرد، و تبليغ اين مذهب را جزو سياست دولت خود قرار داد و گفتن اشهد ان عليا ولى الله و حى على خير العمل را در اذان و اقامه عملى ساخت . اندك اندك در كوتاه ترين زمان ، مردم ايران به مذهب تشيع روى آوردند و آن را پذيرفتند و بدينگونه در اندك زمانى مذهب شيعه اثنى عشرى در بيشتر ولايات ايران با استقبال گرم مردم آن ولايات روبرو شد و از آن زمان تاكنون كه در حدود پانصد سال مى گذرد، شيعه جعفرى اثنى عشرى مذهب رسمى دولت و ملت ايران شده است .
صفويه پس از رسميت دادن مذهب شيعه اثنى عشرى ، براى اينكه معارف نوينى را جانشين معارف كهن سنى كرده باشند، در صدد برآمدند كه فقهايى از جبل عامل لبنان كه در آن روزگار مهد معارف شيعه بود و يا بحرين و احساء كه در ساحل غربى خليج فارس قرار دارند، براى تعميم و تتبع فقه و كلام شيعه به ايران دعوت نمايند. لذا دانشمندانى همچون شيخ حر عاملى و شيخ بهاء الدين عاملى به ايران روى آوردند و بعدا شاگردانى از آنها امثال علامه مجلسى بر سر كار آمدند كه در ترويج مذهب شيعه نقش بسيار مهمى را ايفا كردند.
براى اطلاع بيشتر به كتابهاى زير مراجعه كنيد:
1. اصل الشيعه و اصول ها ص 190
2. اوائل المقالات فى المذاهب ص 24
3. بيان الاديان ص 40
4. تذكرة الامد علامه مجلسى ص 156
5. دايرة المعارف الاسلاميه ص 178
6. سرمايه ايمان ص 98
7. عقيدة الشيعة الاماميه ص 111
8. نجم الثاقب در احوالات امام عائب
9. كتاب الغيبة شيخ طوسى ص 256
10. فرهنگ فرق اسلامى ص 24
كلمه و عنوان شيعه در سخنان رسول اكرم (صلى الله عليه و آله )  
قبلا گفتيم كه كلمه شيعه در زمان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) به ياران و پيروان و دوستداران مخصوص و علاقه مند اميرالمومنين على عليه السلام اطلاق مى شد و به مناسبت هاى گوناگون ، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) اين كلمه را در مورد ياران آن حضرت بكار مى بردند.
در اينجا به عنوان نمونه چند روايت از روايات نبوى را در اين باره نقل مى كنيم :
(( 1. فى المناقب : عن ابن الزبير المكى عن جابربن عبدالله رضى الله عنهما قال : كنا عند النبى فاقبل على . فقال : قد اتاكم اخى . ثم التفت الى الكعبة فمسها بيده . ثم قال : و الذى نفسى بيده ، هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيمة .
و عن ابن عباس : على و شيعته هم الفائزون .
2. محمد بن الحنفيه عن ابيه على (عليه السلام ) قال : انى لنائم يوما اذ دخل رسول الله فنظر الى و حركنى و برجله و قال : قم يفدى بك ابى و امى ، فان جبرائيل اتانى فقال لى : بشر هذا بان الله جعل الائمة من صلبه و ان الله لغفرله و لذريته و لشيعته و لمحبه و ان من طعن عليه و بخس ‍ حصه فهو فى النار.
3. عبد الله بن سلام قال : قلت يا رسول الله اخبرنى عن لواء الحمد ما صفته ؟ الى : فمن يستظل تحت لوائك ؟ قال (صلى الله عليه و آله ): المومنون اولياء الله و شيعته الحق و شيعتى و محبى و شيعة على و محبوه و انصاره فطوبى لهم و حسن مآب .
4. عن جابر رفعه : عن النبى (صلى الله عليه و آله ) و الذى بعثنى بالحق نبيا ان الملائكه تستغفر و تشفق عليه و على شيعته اشفق من الوالد على ولده .
5. عن رسول الله (صلى الله عليه و آله ): لاتستخفوا شيعة على ، فان الرجل منهم يشفع فى مثل ربيعة مضر.
6. عن عبدالله بن احمد بن حنبل ، قال النبى (صلى الله عليه و آله ): يا على انت و شيعتك فى الجنة .
7. عن ابى ذر الغفارى قال : قال رسول الله (صلى الله عليه و آله ): ان الله اختارنى و اختار عليا لى صهرا و جعل شيعته فى الجنة .
8. ان النبى (صلى الله عليه و آله ) قال لعلى : بابى انت و شيعتك تاتى يوم القيمة راضيين مرضيين و ياتى عدوك عقابا مقيمين .
9. و فى التفسير لمحمد بن جرير الطبرى فى ذيل الاية : الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خيرالبريه ، فقال رسول الله (صلى الله عليه و آله ): انت يا على و شيعتك . ))
جهت اطلاع بيشتر در اين زمينه به كتابهاى زير رجوع كنيد:
1- الاسلام و الشيعه الاماميه فى اساسها التاريخى ص 340 تا 343
2- تاريخ الشيعه ص 9
3- مناقب خوارزمى ص 229
4- لسان الميزان ج 4 ص 359
5- ينابيع المودة ص 124
6- الدر المنثور ج 6 ص 379
7- صواعق المحرقه ص 159
8- نور الابصار ص 71
9- تاريخ بغداد ج 12 ص 289
10- مناقب ترمذى ص 113
11- كنوز الحايق ص 98
12- تذكرة ابن جوزى ص 59
13- الاغانى ج 18 ص 90
14- مجمع الزوايد ج 10 ص 131
15- روح المعانى ج 30 ص 207
16- ميزان الاعتدال ص 323
17- فتح القدير ج 5 ص 464
18- مناقب مغازلى ص 293
حكومت هاى شيعه در جهان اسلام 
واقعه جانگداز ((فخ ))  
از سال 170 تا سال 312 هجرى ، بيدادگرى هاى عباسيان با فرزندان على عليه السلام ، شيعيان آن روز را واداشت تا به رهبرى حسين بن على بن حسن بن حسن بن على بن ابيطالب عليهم السلام در شهر مقدس ‍ مدينه دست به شورش زدند، و گروهى از خاندان رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مانند: ادريس و يحيى و سيلمان ، فرزندان عبدالله بن حسن با شورشيان هم آهنگ شدند و طولى نكشيد كه اين نهضت گسترش يافت و گروه بسيارى گرد وى جمع شدند و با حسين بن على بن حسن دست بيعت دادند. حسين از مدينه پس از يازده روز به طرف مكه رهسپار گرديد و در ((فخ )) كه در سه ميلى مكه واقع بود با سپاهيان عباسيان برخورد و جنگ شديدى رخ داد، و حسين به شهادت رسيد و جمعى از خاندان او نيز به نحو فجيعى به شهادت رسيدند. شهادت حسين و يارانش چنان رقت انگيز و دلخراش بود كه تاريخ نگاران گفته اند: پس از واقعه جانگداز كربلا، حادثه اى رقت بارتر از ((واقعه فخ )) ديده نشده است .
دعبل شاعر معروف عرب در اين باره سروده است :

(( افطم قومى يا ابنة الخير و اندبى
نجوم سمارات بارض ملاة
قبور بكوفان و اخرى بطيبة
و اخرى بفخ نالها صلوات ))
يحيى بن عبدالله : 
در حادثه فخ ، دو نفر سالم بدر بردند، يكى يحيى بن عبدالله بود كه به طرف ديلم رهسپار شد و ديگرى برادر او كه به طرف مصر حركت كرد. يحيى در ديلمان طرفداران فراوانى پيدا كرد و مردم به عنوان امام با او بيعت كردند. در نتيجه ، او در آنجا صاحب قدرت و شوكت شد و براى حكومت عباسى يك خطر جدى محسوب گرديد. هارون به شدت از يحيى بيمناك شد و پنجاه هزار مرد جنگى به فرماندهى فضل بن يحيى برمكى براى سركوبى يحيى به ديلمان گسيل داشت ، ولى فضل با يحيى از در صلح وارد شد و او را راضى به تسليم كرد و امان نامه اى را با شهادت و گواهى فقهاء و بزرگان بنى هاشم از هارون گرفت و يحيى را با خود به بغداد آورد.
هارون الرشيد مقدم او را گرامى داشت ولى را در خانه اش زندانى نمود.
ادريس برادر يحيى بن عبدالله 
و اما ادريس برادر يحيى بن عبدالله به سال 173 هجرى وارد شد و از آنجا به مراكش رفت و در شهر ((وليلى )) سكونت گريد. اسحاق بن محمد كه آن روز حاكم آن سامان بود، و رودش را گرامى داشت و بربران را به دعوت او خواند، و از طايفه خويش و قبائل ديگر براى ادريس ‍ بيعت گرفت و كار ادريس شوكت و عظمت يافت و بر سرزمين پهناورى كه از مغرب قيروان تا سواحل اقيانوس گسترش و امتداد داشت حكومت مى كرد. هارون الرشيد از گسترش حكومت و نفوذ ادريس بن عبدالله هراسان شد و تصميم گرفت ادريس را از ميان بردارد. لذا سليمان بن جدير - شماخ - را به طرف او اعزام نمود تا با ترفندى او را از بين ببرد. شماخ به حضور ادريس رسيد و خود را به عنوان طبيب و علاقه مند به تشيع معرفى كرد. ادريس او را گرامى داشت و از جمله نزديكان و اطرافيان خودش نمود. روزى ادريس از درد دندان شكايت كرد، شماخ دارويى مسموم را به وى خورانيد و ادريس در همان سال (177 هجرى ) در گذشت .