حوادث الايام

سيد مهدى مرعشى نجفى

- ۱۶ -


2- سلطان جلال الدّوله ديلمى از طرف برادرش حاكم بصره بود بعد از ايشان در بغداد رياست يافت و بيست و پنج سال حكومت كرد و در 435 در اين روز وفات نمود و اين سلطان در تشيّع مُتعصِّب بود.
3- آمدن سيل عظيم به مسجد الحرام 1039 ق .
4- وفات سلطان العلماء سيد حسين حسينى مرعشى آملى 1064 ق عالم محقق و مدقق عظيم الشاءن علاء الدولة و الدين سيد حسين بن محمد بن محمود حسين مرعشى در زمان شاه عباس صفوى كار وزارت و صدرات بوى تفويض شد و چندان مرتبه و مقام پيدا كرد كه داماد سلطان شاه عباس ‍ اول گرديد و به خليفة السلطان و سلطان العلماء ملقب شد و از دختر شاه اولاد بسيار خداوند متعال عنايت نمود پس از شاه عباس اول در وزارت شاه صفى و شاه عباس دوم بود تا آنكه در اشرف مازندران در سال 1064 ق در 64 سالگى وفات نمود و جنازه اش را به نجف الاشرف نقل نمودند تمام تصنيفات و حواشى او در كمال دقت مى باشد از جمله : حاشيه بر شرح لمعه و حاشيه بر معالم الدين و بر مختلف علامه و غيرها كه به حاشيه سلطان مشهور است و قريب به ده كتاب و حاشيه دارد پسرش سيد ابراهيم بن سلطان العلماء تعليقات بسيار بر بيشتر كتب فقه و اصول دارد و از علماى بزرگ مى باشد.
ناگفته نماند مرحوم سلطان العلماء از اعاظم علماى اماميه بوده و با ملاخليل قزوينى در حوزه درس مرحوم شيخ بهائى نيز حاضر گرديده و نسب شريف اين مرحوم تقريبا با بيست و نه واسطه به امام سجاد ميرسد و ايشان از خاندان بزرگ مرعشيّون مى باشد.
روز يازدهم :
تولد حضرت على اكبر در سال 33 ق .
مجمع محاسن نسبى و حسبى مجسّمه فضل و شجاعت پس شريفترين مردم و شهيد در كربلا جگرگوشه اباعبدالله الحسين على اكبر در سال 33 ق روز يازدهم شعبان متولد شد پدرش سيدالشهداء حسين بن على (عليه السلام) و مادرش ليلى دختر ابومرّه ثقفى كه پسر عموى جناب مختار بود نام اين بزرگوار على و كنيه اش ابوالحسن و در اكثر تواريخ او را از حضرت سجاد بزرگ مى نويسند و حضرت سجاد در كربلا 22 يا 23 ساله بود.
اين جناب جوانى بسيار خوش صورت و شبيه ترين مردم به پيامبر و در شجاعت مشهور بود و هر گاه از پشت ديوار حرف مى زد خيال مى كردند كه پيامبر است وقتى پيامبر را ياد مى كردند به على اكبر نگاه مى نمودند و زمانيكه امام حسين براى صوت قرآن پيامبر دلش تنگ مى شد مى فرمود على براى من قرآن بخوان و احوالات اين سرور را در كتاب انصار الحسين آورده ايم .
روز دوازدهم :
1- وفات آيت اللّه سيد على حسينى مرعشى پس حاج سيد محمد فلكى تاجر تبريزى ملقب به شرف الدين و معروف به سيدالحكماء و سيدالاطباء از علماى طراز اول آذربايجان و از شاگردان مرحوم صاحب جواهر و شيخ مرتضى انصارى و غيرهما مى باشد معظم له در سال 1316 ق در 114 سالگى به رحمت ايزدى پيوست و جنازه مباركش را به نجف الاشرف انتقال داده و در مقبره سادات مرعشيه در وادى السّلام به خاك سپردند از مؤ لفات آن مرحوم 28 كتاب نوشته اند از جمله : قانون العلاج - حاشيه برمتاجر شيخ انصارى - حاشيه بر جواهر - حاشيه بر قانون شيخ الرئيس - تاريخ تبريز - حاشيه بر شرح منظومه و غيرها و ايشان در تبريز آذربايجان شرقى در محله راسته كوچه كوئى كه بنام ايشان بود استقرار داشتند و مسجدى در پهلوى همان كوى ساختند كه در سال 1410 ق به جهت خيابان كشى از بين رفت و اين بزرگوار جدّ بزرگ مولّف مى باشد توضيح بيشتر در جاى خود داده مى شود.
2- عالم جليل و محدّث نبيل و ناشر آثار الائمه الاطهار و ملاذالمُحدّثين ابوجعفر محمد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه قمىّ ملقّب به شيخ صدوق كتاب اعتقادات را در سال 368 ق در اين روز املا فرمود اين بزرگوار در علم و فضل و حفظ احاديث مشهور بود بحديكه در ميان قميّين مانند او در حفظ و كثرت علم ديده نشده بالتماس مردم شيعه شهر رى نزديك تهران در آنجا اقامت نمود و به تعليم مسائل مشغول شد از اهالى خراسان و بصره و كوفه و مصر و قزوين و غيرها باو رجوع مى كردند و مشكلات خود را مى پرسيدند كه هر كدام كتابى شده است معظم له استاد شيخ مفيد ره مى باشد و قريب به 300 كتاب نوشته از جمله : من لا يحضره الفقيه از كتب اربعه شيعه - عيون اخبار الرضا - معانى الاخبار - الامالى - علل الشرايع - ثواب الاعمال - كتاب اعتقادات و غيرها.
اين بزرگوار در سال 381 وفات نمود و در رى نزديك مزار حضرت شاه عبدالعظيم در باغ بسيار باصفا موسوم به باغ طغرليّه در زير قبّه رفيعه مدفون است .
روز پانزدهم :
1- ليلة البرات :
شب پانزدهم شعبان شبى بسيار مبارك است از حضرت صادق (عليه السلام) روايت است كه از حضرت امام باقر (عليه السلام) از فضيلت شب نيمه شعبان سوال شد فرمود آن شب افضل شبها بعد از شب قدر است در آن شب خداوند به بندگان فضل خود را عطا مى فرمايد و ايشان را به احسان و كرم خود مى آمرزد در تقرّب جستن بسوى خدا در آن شب سعى كنيد.
على بن طاووس در اقبال ص 699 حديث مفصّلى مى نويسد كه مقدارى از آن چنين است :
پيامبر اسلام فرمود جبرئيل نصب شب نيمه شعبان مرابه بقيع برد عرض ‍ كرد يا محمد سر خود را بلند كن امشب باب آسمانها باز مى شود و باب رحمت و باب رضوان و باب مغفرت و باب فضل و باب توبه و باب نعمت و احسان مفتوح مى گردد خداوند اشخاص زيادى را از جهنم آزاد مى كند و امشب اجلها و ارزاق و آنچه در يك سال خواهد شد نوشته مى شد الى آخر الحديث
رفع شبهه :
گفته اند كه آجال و ارزاق در شب قدر در ماه رمضان تقسيم مى شود در حاليكه در حديث بالا تقسيم آجال و ارزاق در نيمه شعبان وارد شده .
علماء عظام در جواب فرموده اند:
1- تقسيم آجال و ارزاقيكه در آنها تغيير و تبديل مى شود در نيمه شعبان و آجال و ارزاق حتمى در شب قدر تقسيم مى شود.
2- تقسيم آجال و ارزاق در لوح محفوظ در نيمه شعبان و تقسيم آنها بين بندگان در شب قدر است .
3- وعده قسمت در نيمه شعبان و قسمت در شب قدر.
باز مرحوم سيد بن طاووس در اقبال در ص 706 مى فرمايد:
در روايتى يافتم كه كميل بن زياد با امير المؤ منين (عليه السلام) جماعتى در مسجد بصره نشسته بودند بعضى از اصحاب پرسيدند معناى اين آيه چيست فيهما يفرق كلُ امر حكيم (يعنى در آن شب هر امرى طبق حكمت الهى تقسيم مى شود) حضرت فرمود شب نيمه شعبان است قسم به خدائيكه روح على در دست اوست جميع آنچه از خير و شرّ تا آخر سال به سر انسان خواهد آمد در شب نيمه شعبان قسمت شده و در اين شب هر كس احيا بدارد و دعاى خضر بخواند دعايش مستجاب مى شود پس ‍ حضرت تشريف بردند، كميل گويد شب به حضور حضرت رفتم حضرت فرمود اى كميل براى چه آمدى عرض كردم دعاى خضر يعنى چه ، حضرت فرمود بنشين وقتيكه دعا را حفظ كردى هر شب جمعه يا در ماهى يا سالى يا در عمر يك بار بخوان خدا بتو كفايت مى كند و منصور و مرزوق مى شوى و خداوند مى بخشد.
اى كميل دوستى ديرينه باعث شد آنچه سوال كردى عطا كردم سپس ‍ فرمود بنويس : اللّهم انّى اسئلك برحمتك الّتى وسعت كلّ شى ء الى آخر (دعاى كميل ).
2- ولادت باسعادت محور دائره كون و مكان قطب دائره زمان و وارث مَسند پيامبر و مُظهر آيات خداوندى و مَحرم اسرار الهى و آفتاب هدايت وبرگزيده پروردگار دوازدهمين امام معصوم حجّة بن الحسن العسكرى شب جمعه در سامرّاسال 255 ق در شب نيمه شعبان واقع شد.
حكيمه دختر حضرت جوادالائمه (عليه السلام) و عمه امام حسن عسكرى (عليه السلام) فرمود شب نيمه شعبان حضرت امام عسكرى (در سامرّا) مرا در خانه نگه داشت و مژده مولود را از نرجس خاتون داد بدون اينكه در او اثر حمل باشد آخر شب مشغول تهجّد وقرائت قرآن بوديم كه آن مولود با ما هم آواز شد ناگاه پرده ميان من و نرجس حائل و سپس پرده برطرف گرديد ديدم امام عصر (عليه السلام) در سجده و انگشت سبّابه را به آسمان بلند نموده شهادتين مى گويد يك يك ائمه را شمرد پس عرض ‍ كرد خداوندا به وعده ات وفا كرده و زمين را به وسيله من با عدل و قسط پُر كن .
امام عسكرى آن مولود را خواست در حاليكه پاك و پاكيزه و مختون و بر ذراع راستش نوشته شده بود جاء الحقُّ و زهق الباطل انّ الباطل كان زهوقا آن نور ديده را نزد امام بردم بر پدر سلام كرد و حضرت پاره تن خود را به زمين نشانيد و دست بر سر كشيده فرمود اى ولىّ امر تكلم كن :
امام عصر (عليه السلام) بعد از استعاذه اين آيه مباركه را تلاوت فرمود و نريد ان نمنّ على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين سپس روح القدس با ملائكه حضرت ولى عصر (عليه السلام) را به عرش الهى برد تا زينت دهد بعد به آغوش مادر برگرداندند.
والده ماجده اين بزرگوار مليكه ياسوسن يانرجس يا ريحانه نام داشت و دختر يشوعا پسر قيصر روم منتسب به شمعون وصىّ حضرت موسى بود.
از القاب شريفه اش : مهدى - بقيّة الله - قائم - صاحب العصر - ولى الامر - حجّة - خلف صالح - منتظر - و اسم مباركش محمد و كنيه اش ابوالقاسم و شبيه ترين مردم به پيامبر اسلام است پيشانى مبارك فراخ و سفيد و تابان و ابروهايش بهم پيوسته و بينى مبارك باريك و دراز و ميان دندانهايش گشاده و چشمانش سياه و سرمه گون بر روى طرف راست صورتش خالى مشگى وجود دارد.
ناگفته نماند حكيمه دختر حضرت جواد و عمّه حضرت عسكرى به انواع فضائل و مناقب و علم ممتاز بود و خدمت چهار امام را درك نموده كه آنها حضرت جواد و حضرت هادى و حضرت حسن عسكرى و حضرت ولى عصر عليهم السّلام است و حكيمه معلّمه خانم نرجس در احكام دين بود و بعد از امام عسكرى مَنصب سفارت از طرف امام عصر (عليه السلام) داشت و عرائض را به آن حضرت مى رسانيد.
3- غيبت صغرى :
علامه طبرسى ره در تاج المواليد غيبت صغرى از زمان بدنيا آمدن امام عصر (عليه السلام) تا وفات آخرين نائب خاص حضرت مى باشد و چون على سمرى ره آخرين نائب خاص حضرت در سال 329 وفات نمود و حضرت در سال 255 بدنيا آمده پس غيبت صغرى 74 سال خواهد بود و در ضمن اين مدت چهار نائب خاص حضرت واسطه فيض ميان حضرت و شيعيان بودند.
4- ازدواج حضرت رسول اكرم (صل اللّه عليه و آله و سلم ) با حفصه دختر عمر بن خطاب در سال 3 قمرى .
5- ابوالحسن على بن محمّد سَمُرى آخرين نائب خاص حضرت ولى عصر (عليه السلام) سال 329 در بغداد وفات نمود و مدت سفارتش قريب به چهار سال بود وچون وفاتش نزديك شد توقيعى بيرون آورد كه خلاصه اش ‍ اينست :
اى على بن محمّد سَمُرى خداوند به برادران دينيت در مصيبت تو اجر عظيم عنايت فرمايد در اثناى اين شش روز وفات خواهى كرد به هيچكس ‍ وصيت سفارت نكن بعد از تو غيبت كبرى شروع خواهد شد و زود باشد از شيعيان من ادعاى مشاهده مى كنند (يعنى ادعاى مشاهده و سفارت مى كنند كه بين امام و شيعيان واسطه فيض هستند) آگاه باش هر كس اين ادعا را بكند او دروغگوست .
وكلاى حضرت امام عصر (عليه السلام) به ترتيب عبارتند از:
1- ابوعمر و عثمان بن سعيد ره كه وكيل حضرت امام على النقى (عليه السلام) و حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) و حضرت امام عصر (عليه السلام ) بود كه در سال 280 قمرى وفات نمود و قريب به 25 سال وكالت داشت و موقع وفات به دستور امام (عليه السلام) پسرش محمد را به جاى خود منصوب كرد.
2- ابوجعفر محمد بن عثمان كه درآخر جمادى الاولى سال 305 قمرى وفات يافت و 25 سال وكالت از طرف امام عصر (عليه السلام) داشت و موقع وفات به دستور امام (عليه السلام).
3- ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى را بوكالت منصوب كرد و در سال 326 قمرى وفات نمود و 21 سال وكالت كرد و به دستور حضرت ولى عصر (عليه السلام) موقع وفات
4- على بن محمد سَمُرى را به سفارت معين نمود چنانكه توضيح داده شد و مرحوم بيرجندى در وقايع الشهور نوشته كه اين بزرگوار در نيمه شعبان دار فانى را وداع نموده ره .
روز نوزدهم :
جنگ مُرَيسيع (بنى مصطلِق ).
جنگ مُريسيع در سال پنجم قمرى واقع شد و مريسيع نام چاهى بود كه بنى مصطَلِق بر سر آن چاه نزول مى كردند و در ميان مكه و مدينه واقع شده بهمين جهت اين جنگ را غزوه بنى مُصطَلِق نيز گويند.
سبب اين جنگ آن بود كه حارث بن ابى ضرار جماعتى را با خود بر جنگ پيغمبر همدست كرد اين خبر به پيغمبر اسلام رسيد حضرت تجهيز لشكر نمود و روز دوشنبه دوم شعبان از مدينه حركت فرمود چون باراضى مريسيع رسيد با حارث و قوم او جهاد كردند و مسمانان غالب شده جمعى از كفار مقتول و جمعى فرار نمودند و بقيه اسير گشتند و دويست نفر از زنان آنها نيز گرفتار شدند.
روز بيست و دوم :
بحر زخّار و قُطب المحدّثين و فخرالشيعه و تاج الشريعه رشيد الدين ابوجعفر محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى در سال 588 قمرى شب جمعه بيست و دوم شعبان در حلب وفات نمود و در بيرون حلب دامنه كوه معروف به جوشن مدفون شد، مى نويسند قبر محسن سقط شده پسر امام حسين (عليه السلام) نيز در آنجاست .
اين بزرگوار در هشت سالگى اكثر قرآن را حفظ كرده بود و دائما با وضو و غالبا نماز شب راترك نمى كرد و ايشان اگر چه فقيهى بزرگ بود ولى واعظ بليغ نيز بود در زمان مقتفى در بغداد به منبر مى رفت و مقتفى از نبوغ و شايستگى او در شگفت مى ماند و خلعت به ايشان مى فرستاد اين جناب از مفاخر علماى اماميه اواخر قرن ششم هجرت مى باشد و صاحب هفده تاليف است از جمله : اربعين - انساب آل ابيطالب - الاوصاف - مناقب ال ابيطالب - معالم العلماء - المنهاج و غيرها.
اين شيخ جليل از جماعت بسيارى از مشايخ روايت مى كند از جمله : احمد بن ابى طالب طبرسى صاحب احتجاج - از والد بزرگوارش على بن شهر آشوب - امين الدين طبرسى صاحب مجمع البيان - شيخ ابوالفتوح رازى - قطب الدين راوندى وغير هم .
روز بيست و سوم :
وفات ابومحمد الحسن الناصرى بن على العسكرى بن ابى محمد الحسن بن على الاصغر بن عمر الاشرف بن الامام زين العابدين عليه السلام 304 قمرى در آمل 99 ساله .
اين سيد ملقب باطروش و ناصر كبير و صاحب سيف و قلم و از اكابر فقهاى زيديّه و اديب و شاعر و جنگهاى بزرگى بين او و سامانيان رخ داده و ايشان در سال 301 قمرى به طبرستان آمد و سه سال و 3 ماه مالك آنجا شد والناصر للحق لقب يافت مردم بدست او مسلمان شدند و اهالى ديلم مجوسى بودند اطروش آنها را بخداوند متعال دعوت كرد و مسلمان شدند و در ديلم مساجد ساخت و ايشان داراى تآليف كثيره است از جمله ناصريات كه صد مسئله را سيّد مرتضى علم الهدى تصحيح كرده بود و ناصريات نام نهاده و كتاب انساب الائمه و مواليد ايشان و دو كتاب در امامت و غيرها كه مجموعا هشت كتاب مى شود.
ناگفته نماند كه نسب شريف مادر مرحومين سيد مرتضى علم الهُدى و سيد رضى برادرش به حسن ناصرى مى رسد.
روز بيست و چهار:
وفات غوث الفقهاء و المجتهدين آيت ا... آقاى سيد محمد حسن شيرازى در سامرّا سال 1312 قمرى در 82 سالگى به مرض سِلّ و مردم جنازه مبارك را در دوش از سامرّاء به نجف الاشرف آوردند و در نجف در صحن شريف مقبره جنب باب طوسى به خاك سپردند.
ميرزاى شيرازى حسينى النسب و شيرازى الولادة و اصفهانى التحصيل و سامرائى المسكن و نجفى المدفن و ازعلماى بزرگ قرن چهاردهم قمرى بود و اجتهاد او مورد تصديق استادش صاحب جواهر گرديد و مدتى از مرحوم شيخ مرتضى انصارى تلمّذ نمود و اغلب فحول از جمله شيخ فضل الله نورى و ميرزا محمد تقى شيرازى و حاجى آقا رضا همدانى از شاگردان اين بزرگوار بود و فتواى ايشان در حرمت تنباكو مشهور است و در زمان ناصرالدين شاه قاجار مرجع تقليد شيعيان جهان بود و بعد از اينكه ناصر الدين شاه امتياز توتون و تنباكو را به انگليسى ها داداين بزرگوار در سال 1309 قمرى باين مضمون فتوا صادر نمود.
بسم الله الرحمن الرحيم اليوم استعمال تنباكو و توتون باىّ نحو كان در حكم محاربه با امام زمان عجّل الله تعالى فرجه الشريف است .
مردم از مصرف توتون و تنباكو خوددارى كردند تا امتياز رااز انگليسى ها گرفتند و مرحوم به مجدد شيرازى ملقب است .
روز بيست و هفتم :
نزول عذاب به قوم عاد.
پس از اينكه چهل سال از عمر هود (عليه السلام) گذشت از طرف خداوند ماءمور شد قوم خود را به توحيد دعوت كند.
قوم هود سيزده قبيله بودند و نسبشان به عاد ميرسيد به اين جهت به قوم عاد موسوم شدند و سرزمين آنها احقاف بود.
هود گفت من پيغمبر شما هستم كه به نزدتان آمده ام دست از پرستش بتها برداريد همينكه اين حرف را از وى شنيدند برخواسته و به او حمله كردند بحدى زدند كه بيهوش شد و يك شبانه روز همچنان بيهوش بود وقتى بهوش آمد گفت پروردگارا من ماءموريت خود را انجام دادم و رفتار مردم را ديدى در اين وقت جبرئيل نازل شد و عرض كرد اى هود خداوند دستور مى دهد همانطور بكار خود ادامه دهى و ترس و رعبى از تو در دل آنها بيفكند كه ديگر قادر به آزار و كتك زدن نباشند.
هود باز به ارشاد مردم پرداخت ولى به حرف او گوش نمى دادند و پندهاى او را نمى پذيرفتند تا اينكه خداوند عذاب نازل فرمود ابر سياهى از گوشه افق پديدار شد ناگهان باد وزيدن گرفت هفت شب و هشت روز با همان شدت و سرما پى در پى بر آنها وزيد و همه را به مجسّمه هاى بى جانى تبديل كرد هود پس از نابودى قوم عاد به حضرموت آمد و در نزديكى شهرى بنام تريم سكونت كرد و در آنجا عمر خود را بسر برد و در سنّ 460 سالگى از دنيا رفت و در حضرموت مدفون شد.
روز سى ام :
بنا بقولى در آخر شعبان سال دوم قمرى هجرى روزه رمضان واجب شد.
رمضان المبارك
روز اول
1- در سال 654 ق مسجد پيامبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) و حجرات آن دچار احتراق شد كه سقف و ديوارها فرو ريخت .
2- جنگ تبوك : (فاضحه - ذوالعسرة )
تبوك مكانى بين حِجْر و شام است و داراى صحن و چشمه ايست كه لشكر اسلام تا آنجا آمدند، علت جنگ اين بود كه كاروانى از شام براى تجارت به مدينه آمدند به مردم مدينه اطلاع دادند كه سلطان روم لشكر آماده كرده و قصد دارد به مدينه حمله كند لذا پيامبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) در سال نهم هجرت لشكر فراهم نمود و به بعضى از منافقين اجازه داد كه در مدينه بمانند و آنها تصميم گرفتند اگر سفر پيامبر طول كشد يا در تبوك شكست خورد خانه آن حضرت را غارت كنند عيال و خانواده اش را از مدينه بيرون نمايند چون پيامبر از مكنون آنها آگهى يافت على (عليه السلام) را به جاى خود درد مدينه گذاشت تا منافقان نتوانند چيزى بكنند لذا حضرت على (عليه السلام) در جنگ تبوك شركت نكرد.
پيامبر اسلام با لشكر به تبوك وارد شده تا با لشكر روم جنگ كنند ولى ديدند اين خبر دروغ است بالاخره لشكر اسلام به مدينه بازگشتند و در مراجعت قصّه اصحاب عقبه رخ داد بعضى اين قضيه را در مراجعت از حجة الوداع نوشته اند كه جمعى از منافقين مى خواستند در عقبه شتر پيامبر را رَم دهند و آن حضرت را بكشند جبرئيل پيامبر را از اين قضيه خبر داد چون به عقبه رسيدند دستور داد كسى قبل از آن حضرت به عقبه بالا نرود و خود پيامبر به عقبه رفت ديد منافقين نقاب زده اند تا شناخته نشوند حضرت صدا زد و اما منافقين روى برگرداندند پيامبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) به حذيفه فرمود شناختى ؟ عرض كرد نشناختم حضرت نامهاى ايشان را فرمود و سفارش نمود كه با كسى نگويد لذا حُذيفه در ميان صحابه به شناختن منافقين ممتاز بود و در شاءن او مى گفتند صاحب السّر الذى لا يعلمه غيره ، و اين جنگ را فاضحه نيز گويند و لشكر را جيش العسرة ناميدند.
ناگفته نماند در مراجعت از تبوك دستور داد مسجد ضرار را كه در مقابل مسجد قبا منافقين ساخته بودند خراب كردند و آتش زدند كه در شانزدهم ربيع 1 توضيح داده شده .
3- وفات ارسطوى اسلام حكيم اوائل قرن پنجم هجرت فيلسوف نامدار ابوعلى سينا 427 يا 428 قمرى .
نام اين بزرگوار حسين پسر عبدالله بن سيناى بخارى و كنيه اش بوعلى و ملقّب به شيخ الرئيس در سال 373 ق در بخارا متولد شد و پس از تحصيل علوم مختلفه يك استاد گرانمايه و از رجال علمى گرديد طوريكه مى گفت وقتى عمر من به چهارده سالگى رسيد درباره خود فكر نمودم دريافتم كه چيزى از علوم باقى نمانده كه من آنرا نياموخته باشم .
حكايت شده كه از مطالعه و نوشتن فراغت حاصل نمى كرد و اندكى از شب را مى خوابيد و هر گاه در مسئله اى دچار ترديد مى شد وضو مى گرفت و متوجه مسجد جامع شهر مى گرديد دو ركعت با خشوع نماز مى خواند و دعا و استغاثه مى نمود تا شبهه برطرف مى گرديد.
شيخ در اواخر عمر به قولنج مبتلا شد بعد قرحه اى در روده پديد آمد كه خود معالجه مى نمود ولى قرحه بزرگتر مى شد دستور داد معجونى درست كنند، غلامى هنگام تركيب معجون افيونى مخلوط كرد و بابن سينا داد حالش وخيم گشت معالجات مؤ ثر نيافتاد تمام غلامان خود را آزاد كرد و اموال خويش را به فقرا تقسيم نمود با تلاوت قرآن و استغفار در روز اول ماه رمضان دار دنيا را وداع كرد و در شهر همدان ايران به خاك سپرده شد مدت عمر با بركتش 54 يا 55 سال بود و داراى تآليف قيّمه است كه تقريبا به 94 كتاب مى رسد از جمله كتاب قانون كه در شانزده سالگى تصنيف كرده و شفا و اشارات از تاءليفات اوست .
مرحوم سيد نورالله مرعشى در مجالس امير المؤ منين نوشته كه ابوعلى سينا شيعه بوده واين اشعار را باو نسبت داده .

بر صفحه چهره ها خط لم يزلى   معكوس نوشته است نام دو علىّ
يك لام و دو عين با دو ياى معكوس   از حاجب وانف و عين با خطّ جلىّ
تا باده عشق در گلو ريخته اند   واندر پى عشق عاشق انگيخته اند
در جان و روان بوعلى مهر على   چون شير و شكر بهم برآميخته اند
4- غزوه طائف در سال 8 هجرت .
5- هلاكت مروان بن حكم چهارمين خليفه از بنى اميه در شام 65 قمرى در 81 سالگى .
پدر مروان حكم بن ابى العاص بن اميّة بن عبدالشمس بن عبدالمناف بود كه پيامبر اسلام او را لعن كرد و فرمود واى بر امت من از شخصى كه در صُلب اين مرد است ، بعد از هلاكت يزيد بن معاويه عاتكه زوجه يزيد بن معاويه و مادر خالد بن يزيد با مروان ازدواج كرد مروان خواست به مصر رود اسلحه خالد را عاريه گرفت بعد از مراجعت خالد اسلحه خود را خواست مروان نداد خالد اصرار كرد مروان متغيّر شد گفت يابن رَطبةِ اِلاسْت كه كنايه از اين بود كه پدرت مفعول است يعنى اى پسر مرد بدكاره .
خالد گريه كنان نزد مادرش عاتكه آمد و قضيّه را گفت عاتكه جواب داد غصه مخور مروان دومين بار اين سخن را بتو نخواهد گفت مروان داخل خانه شد وقتى كه خوابيد عاتكه امر كرد كنيزان فرشى روى صورت او انداختند و او را خفه كردند ولى در بعضى تواريخ آمده كه عاتكه بالشى بر دهان مروان گذاشت و بر روى آن نشست تا مروان هلاك شد.
نگرشى كوتاه به زندگانى حكم و مروان :
حكم در جاهليت همسايه رسول خدا در مكه بود و حضرت را اذيت مى داد وقتى پيامبر به مدينه هجرت فرمود حكم بعنوان جاسوس به مدينه رفت و در آنجا جاسوسى مى كرد و تقليد پيامبر را مى آورد و كار جاسوسى را به جائى رسانيد كه پشت در خانه حضرت مى ايستاد و گوش مى داد و هر چه مى شنيد بدشمنان گزارش مى كرد و پول مى گرفت چون رسول خدا متوجه شد كه كار جسارت را به اين حد رسانده تبعيد حَكَم را صادر فرمود فرمان پيامبر بفوريت به مرحله اجراء درآمد و حَكَم با فرزندان و عيالش به طائف تبعيد و ازمدينه اخراج شدند و طريد لقب يافت .
حَكَم در زمان ابوبكر و عمر تا سال 23 قمرى در طائف زندگى مى كرد و عموى عثمان بود وقتى عثمان به خلافت رسيد حكم را به مدينه برگردانيد و مروان نيز با آنها بود عثمان مخالفت دستور پيامبر را نمود و مروان با دلى پر از بغض و عداوت نسبت باسلام و خاندان پيامبر به مدينه برگشت و صاحب منصب و دبير عثمان شد و كينه ديرينه خود را درباره اولاد پيامبر به كار بست .
در تاريخ آمده وقتى مروان به دنيا آمد نزد پيامبر آوردند حضرت فرمود هوالوزغ بن الوزغ الملعون بن الملعون يعنى او مرديست پست و پسر مرد پست و ملعون پسر مرد ملعون .
در زمان عثمان دبير او شد و اين پست به او اجازه داد در عثمان نفوذ كند و بهركارى وادار نمايد از جمله كتك زدن عمار - تبعيد ابوذر - كتك زدن به ابن مسعود تا اينكه بفتق مبتلا گرديد وووو.
در زمان على (عليه السلام) از بيعت سرپيچى كرد به سراغ طلحه و زبير و عائشه رفت و آنها را بر عليه على (عليه السلام) تحريك نمود.
در زمان امام حسن (عليه السلام) مروان حضرت را نزد معاويه مسخره مى كرد و توهين مى نمود كه امام حسن او را لعن فرمود.
در زمان امام حسين (عليه السلام) در مدينه حضرت را اصرار مى نمود به يزيد بيعت كند و امام قبول نكرد.
در زمان امام سجاد در واقعه حرّه از مدينه خارج شد و خود را به مسلم خونريز رسانيد و در حمله به مدينه راهنمائى كرد و قتل و غارت به پا شد.
بعد از معاويه بن يزيد با سعى و كوشش عبيدالله بن زياد به حكومت رسيد و در شام مستقر گرديد و چهارمين خليفه از بنى اميه شد و ما درباره فتنه جوئى و فتنه انگيزى اين مرد پست كوتاه سخن گفتيم طالبين تفصيل به كتب ديگر مراجعه نمايند.<