حوادث الايام

سيد مهدى مرعشى نجفى

- ۱۳ -


روز بيست و سوم : ولات حضرت يعقوب پيامبر (عليه السلام)
حضرت ابراهيم دو پسر داشت : اسماعيل و اسحق . اسحق 5 سال از اسماعيل كوچك بود در شام از ساره كه عيال رسمى ابراهيم و دختر خاله او بود بدنيا آمد.
و اسماعيل پنج سال قبل از اسحق از هاجر زن ديگر ابراهيم متولد گشت .
بنا به وصيت ابراهيم رفقه دختر بتوئيل بن ناحور را اسحق به زنى انتخاب كرد و خداوند متعال دو پسر به او عنايت نمود: عيص - يعقوب (چون عقب برادرش عيص بدنيا آمد يعقوب ناميدند) كه هر دو در يك شكم و با همديگر بدنيا آمدند.
يعقوب دختر دائى خود ليا را به زنى گرفت و از وى هفت فرزند متولد شد و بعد از 147 سال زندگى عاقبت در مصر وفات نمود و به يوسف وصيت كرد جنازه اش را نزد قبر اسحق و ابراهيم در سرزمين فلسطين دفن كند جائيكه اكنون به شهر ابراهيم خليل معروفست .
روز بيست و پنجم :
وفات فخر المحققين عالم مدقق ابوطالب محمد پسر علامه حلّى در سال 771 ق در 89 سالگى در حلّه و جنازه مباركش را به نجف الاشرف حمل نمودند.
روز بيست و ششم :
فتح مصر بدست مسلمين در 20 ق در زمان خلافت عمر بدست عمروبن العاص و مدتى عمروبن عاص در مصر حكومت نمود و فُسطاط مصر را او بنا كرد.
رجب المرجّب
شب جمعه اول ماه رجب را بنا به فرموده رسول خدا (صل اللّه عليه و آله و سلم ) ملائكه ليلة الرغائب گويند. بحار ج 20 ص 344 و مرحوم زنوزى در جلد سوم جواهر الاخبار ص 70 و مرحوم سيد بن طاوس در اقبال ص 632 نوشته : انس بن مالك گفت پيامبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود رجب ماه خدا و شعبان ماه من و رمضان ماه امت من است سپس فرمود هر كس ‍ همه رجب را روزه بدارد سزاوار سه چيز است تمام گناهان او بخشوده شود و در آينده خداوند او را از گناه نگه مى دارد در روز قيامت از عطش در امان است مردى ضعيف برخاست عرض كرد يا رسول الله من عاجزم نمى توانم تمام ماه رجب را روزه بگيرم حضرت فرمود روز اولش را روزه بدار زيرا خداوند به يك حسنه ده برابر خواهد داد و روز وسط و روز آخرش را روزه بگير كه ثواب تمام ماه را خداوند مى دهد و اما از شب اول جمعه ماه رجب غفلت نكن زيرا آن شب را ملائكه شب رغائب مى گويند زيرا ثلث شب كه گذشت ملكى در آسمان و زمين نمى ماند كه در كعبه و حوالى آن جمع مى شوند خداوند به آنها متوجه شده مى فرمايد اى ملائكه من هر چه مى خواهيد سوال كنيد عرض مى كنند پروردگارا حاجت ما اينست كه روزداران ماه رجب را ببخشى خداوند مى فرمايد بخشيدم سپس حضرت مى فرمايد هر كس اولين پنجشنبه رجب را روزه بدارد سپس بين نماز شام و خفتن دوازده ركعت نماز بخواند (اقبال ) در هر دو ركعت سلام دهد و در هر ركعت يك حمد و سه مرتبه سوره انا انزلناه و 12 مرتبه سوره قل هو الله احد بخواند و بعد از فراغت هفتاد مرتبه بگويد اللهم صل على محمد و على آله سپس سجده كند و در سجده 70 مرتبه بگويد سبّوح قدّوس ‍ ربُّ الملائكة و الروح سپس سرش را بردارد و بگويد ربِّ اغفر وارحم و تجاوز عمّا تعلم انّك انت العلى الاعظم سپس سجده كند و بگويد همان ذكر را و بعد از خداوند حاجتش را بخواهد خدا مستجاب مى كند پيامبر فرمود قسم به خداوندى كه جان من در دست اوست عبد يا امّه اى اين نماز را نمى خواند مگر خداوند تمام گناهانش را مى بخشد ولو باندازه كف دريا باشد و در آخر حديث آمده در شب اول قبر ثواب اين نماز با بهترين صورت مى آيد و مژده مى دهد كه از هر سختى نجات يافتى سوال مى كند كه تو كيستى جواب ميدهد من ثواب همان نماز هستم كه فلان شب بجا آوردى آمده ام تا مونس تو باشم و وحشت را از بين ببرم .
ناگفته نماند مردم كه در رغائب به زيارت اهل قبور مى روند و احسانهائى مى كنند اين روش پسنديده اى در شرع مى باشد و هميشه مطلوب است و مخصوص رغائب نيست بلكه از حديث مذكور استفاده مى شود شب رغائب براى بخشودن زندگان است نه مردگان و رغائب جمع رغيبه بمعنى احسانها و نيكوئيها يعنى در شب رغائب خداوند متعال به بندگان قائم و عابد خود كه بدرگاهش مى نالند بيشتر احسان مى كند و مى بخشايد و باحسان مردگان و به زيارت اهل قبور رفتن سفارش بيشتر شده و مخصوص ‍ رغائب نيست از جمله :
در صدف شيروانى ص 130 آمده : از پيامبر اسلام نقل شده كه حضرت فرمود مردگان خود را در قبورشان فراموش نكنيد و آنها به احسان شما منتظرند و آنها راغبند در اعمال خوب شما شركت كنند ولى قادر نيستند محبوسند به مردگان خود احسان كنيد.
و در حديث ديگر از رسول خدا نقل شده : هر كس تصدق و احسان كند به مردگانش خداوند امر مى كند به جبرئيل با عده اى از ملائكه در دست هر يك طبقى از نور وارد قبر آن مرحوم مى شوند و سلام مى دهند و مى گويند اين هديه فلانى به توست الى آخر.
در حديث ديگر از پيامبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) آمده صل رحمك ولو بشربة من ماء يعنى صله رحم ولو با آب دادن و در روايت ديگر فرموده صلح ارحام كنيد ولو با سلام دادن .
در مستدرك الوسائل : قال رسول اللّه من اطعم اخاه حلاوة اذهب اللّه عنه مرارة الموت : هر كس به برادر دينى خود شيرينى بخوراند خداوند تلخى مرگ را از او مى برد، به نظر مى آيد كه احسان مردم و حلوا پختن و خوراندن آن به مؤ منين عندالموت و بعدالموت از اين باب باشد.
پيامبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در اين ماه بسيار طلب آمرزش كنيد كه خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را اَصبّ مى گويند زيرا رحمت خدا در اين ماه بر امت من بسيار ريخته مى شود پس بسيار بگوئيد
استغفر اللّه و اسئله التّوبة (اَصبّ يعنى بسيار ريزنده ).
و به ماه رجب اصمّ نيز گويند زيرا اصمّ يعنى كسى كه چيزى نمى شنود چون در اين ماه جنگ حرام بود حركت جنگى و صداى سلاح و صوت سربازى شنيده نمى شد و رجب المرجَّب نيز گويند يعنى رجب معظّم ، در جاهليّت اين ماه را معظم مى داشتند و جنگ نمى كردند و اسلام نيز تثبيت نمود.
روز اول
ولادت با سعادت ابوجعفر امام محمد باقر (عليه السلام) در مدينه 57 قمرى و در سوم صفر نيز نوشته اند و اين بزرگوار در كربلا حضور داشت و چهار ساله بود والده ماجده اش فاطمه دختر امام حسن مجتبى (عليه السلام) است كه امّ عبداللّه مى گفتند و آن حضرت ابن الخيرتين بود زيرا نسل امام حسن و امام حسين به امامت در وى جمع شد.
لقب مبارك اين بزرگوار باقر بود زيرا علوم اولين و آخرين را مى شكافت و چشمه جوشنده علم و دانش بود.
ابن شهر اشوب ج 2 ص 285: حضرت پيامبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) به جابر بن عبدالله انصارى فرمود يا جابر تو در دنيا مى مانى تا ملاقات مى كنى فرزندى براى من از نسل حسين كه به او محمد مى گويند علم پيامبران را مى شكافد زمانيكه او را ديدى از من سلام برسان .
شمس الضحى ص 455: حضرت رسول (صل اللّه عليه و آله و سلم ) به جابر فرمود اى جابر تو در دنيا مى مانى و ملاقات مى كنى فرزندم محمد بن على بن الحسين را كه در توراة معروف به باقر است بشكافد علم دين را، سلام مرا به او برسان .
كشف الغمّه ج 2 ص 321: ابى زبير محمد بن مسلم مكى مى گويد ما نزد جابر بن عبداللّه ره بوديم كه على بن الحسين و پسرش محمد آمدند در حاليكه محمد بچه بود على به پسرش محمد فرمود سر عم خود را ببوس ‍ محمد به جابر نزديك شد سر او را ببوسد در حاليكه جابر نابينا شده بود عرض كرد كيست اين بچّه ، على فرمود اين پسر من محمد است جابر او را دربرگرفت و گفت يا محمد، محمد رسول خدا به تو سلام رساند گفتند جابر قضيّه چطور است ؟ عرض كرد من نزد رسول خدا بودم كه امام حسين در كنار او بازى مى كرد فرمود اى جابر براى پسر من حسين فرزندى متولد شود بنام على ، روز قيامت منادى ندا مى كند سيد العابدين برخيزد پس على بن الحسين بپا خيزد و على را پسرى متولد شود محمد نام اى جابر چون او را ببينى سلام مرا به او برسان بدانكه بقاى تو بعد از او كم خواهد بود (جابر بعد از ديدن امام باقر (عليه السلام) در اندك مدتى درگذشت ).
شمس الضحى ص 465: امام باقر (عليه السلام) فرمود
و اللّه ما يخفى علينا شى ء من اعمالكم فاحضرونا جميعا و عوِّدوا انفسكم و كونوا من اهله تعرفوا به فانّى بهذا آمروُلدى و شيعتى واللّه چيزى از اعمال شما بر ما مخفى نيست ما را حاضر بدانيد و خودتان را عادت به خير دهيد و از اهل خير باشيد تا معروف به خير شويد من اولاد و شيعه خود را به اين كار امر مى كنم .
2- حضرت نوح و مؤ منين به كشتى سوار شدند و از طوفان نجات يافتند چنانكه در 22 ربيع ذكر گرديد.
روز سوم :
شهادت امام ابوالحسن على النقى الهادى 254 ق كنيه آن حضرت ابوالحسن بود چون امام موسى بن جعفر و امام رضا (عليه السلام) را نيز ابوالحسن مى گفتند لذا آن جناب را ابوالحسن ثالث ناميدند چنانكه امام رضا را ابوالحسن ثانى مى گويند گاها بجاى ثالث ماضى يا هادى يا عسكرى ذكر مى كنند چون در سامرّا در محله عسكر با فرزندش امام حسن عسكرى سكنى فرمودند لذا اين دو بزرگوار را عسكرى مى گويند حضرت 13 سال در مدينه اقامت نمود بعد متوكل به سُرَّ من راى (سامرّاء) طلبيد و مدت بيست سال در آنجا توطّن كردند و در سال 254 در اثر زهريكه معتز خليفه عباسى با برادرش معتمد عباسى بآن حضرت داد به شهادت رسيد و در موقع شهادت 42 سال داشت غير از پسرش امام حسن عسكرى (عليه السلام) نزد آن جناب كسى نبود امام حسن عسكرى (عليه السلام) متوجه غسل و كفن و دفن والد بزرگوارش شد و در حجره ايكه محل عبادت آن سرور در خانه خود بود دفن كردند.
والده معظمه اش سمانه مغربيّه و اين مخدّره در زهد و تقوى بى نظير بود هميشه روزها روزه مستحبى مى گرفت امام هادى (عليه السلام) فرمود مادرم از اهل بهشت است و كنيه آن معظمه ام الفضل بود اولاد آن بزرگوار از ذكور و اناث پنج تن بودند امام ابومحمد حسن عسكرى (عليه السلام) حسين - محمد - جعفر - عليّه ، و حضرت زوجه حرّه نداشت .
روز پنجم :
كشته شدن ابويوسف يعقوب بن اسحق اهوازى شيعى معروف به ابن سكيّت (بكسر سين و تشدى كاف ) 244 قمرى و به جهت كثرت سكوت او را به اين نام ناميدند و او مردى مورد وثوق و جليل القدر و عالم و از بزرگان شيعه واز خواص امام كاظم و امام جواد بشمار مى رود و در نحو و لغت و شعر و ادب شهرت داشت و تصنيفاتى در منطق و لغت دارد.
متوكل ابن سكيت را براى پرورش و تعليم بفرزندانش معتز باللّه و مويَّد گماشته بود، روزى در مجلس به ابن سكيت گفت اين دو فرزندان من نزد تو محبوبترند يا حسن و حسين (عليه السلام)، جواب داد بخدا قسم قنبر كه خادم حضرت اميرالمؤ منين بود نزد من به مراتب از تو و اين فرزندانت بهتر است ، متوكل دستور داد زبان او را از پشت سرش خارج و جدا كرده و او را در سال 244 ق شهيد كرد تعمّده اللّه برحمته .
روز هشتم :
ولادت با سعادت ابوالمكارم و الفضائل شيخ المحدّثين محدّث پارسا محمد بن حسن بن على مشغرى مشهور به حر عاملى صاحب وسائل الشيعه ، اين بزرگوار در قريه مشغره يكى از قراء جبل عامل شب جمعه هشتم رجب سال 1033 قمرى متولد شد و نزد پدر و عمو و جد مادرى و دائى بزرگوارش و ديگران درس خواند و در قريه جبع نيز نزد علما تحصيل علم نمود و 40 سال در آن بلاد مانده بود و بعد از سفر حجّ و سفر به عراق به زيارت امام رضا مشرف گرديد و 24 سال مجاور آن حضرت بود باز سفر حج نموده و دوباره ائمه عراق را زيارت كرده و در خراسان به قضاء منصوب گرديد و از اعاظم علماى آن خطه طوريكه مشاراليه با لبنان بود مى نويسند در حج سوم از ميقات پياده رفت و همراه او در حدود 70 نفر هم پياده بود و در 21 رمضان سال 1104 وفات كرد.
روز دهم :
ولادت با سعادت حضرت ابوجعفر امام محمد تقى جواد (عليه السلام) در مدينه 195 ق .
اكثر مورخين ولادت اين بزگوار را در دهم رجب سال 195 ق در مدينه ذكر كرده اند والده ماجده آن حضرت ام ولدى بود سبيكه نام يا ريحانه و حضرت رضا او را خيزران ناميد آن معظمه از اهل نوبه و از اهل بيت ماريه قبطيه مادر ابراهيم پسر حضرت رسول خدا (صل اللّه عليه و آله و سلم ) بود. امام رضا (عليه السلام) خواهرش حكيمه خاتون را طلبيد فرمود امشب فرزند مبارك خيزران متولد خواهد شد بايد وقت ولادت حاضر باشى .
حكيمه خاتون گويد من در خدمت آن حضرت بودم شب آمد مرا با خيزران و زنان قابله در حجره آورد و چراغى روشن كرد و خودش بيرون رفت و در را بروى ما بست موقع زائيدن چراغ خاموش شد همه غمگين شديم ناگاه خورشيد امامت با جمال خود اطاق را منور كرد او را در جامه پيچيديم امام رضا (عليه السلام) آمد آن طفل را گرفت و در گهواره نهاد روز سوم ديده باز نمود بزبان فصيح ندا كرد اشهد ان لا اله الّا اللّه و اشهد انّ محمّدا رسول اللّه حكيمه گويد اين حال را ديدم متعجب شدم بخدمت برادرم شتافتم و آنچه ديده بودم نقل كردم حضرت فرمود از عجائب احوال از اين فرزندم بيشتر مشاهده خواهى نمود.
شمس الضحى ص 562:
حضرت جواد در وقت وفات پدر بزرگوارش هفت يا نه ساله بود بعضى از شيعيان از صغر سنّ در امامت آن بزرگوار تاءملى داشتند تا آنكه علماء و افاضل و اشراف به خدمت آن بزرگوار رسيدند و از مشاهده معاجز و كرامات و علوم و كمالات اقرار بامامت آن حضرت نمودند. ارشاد مفيد ص ‍ 342: ماءمون از مشاهده علم و فضل و معاجز و جلالت از آن بزرگوار اكرام و تجليل بسيار نمود و اراده كرد كه دختر خود ام الفضل را باو تزويج كند، بنى عباس مطلع شدند نزد ماءمون اجتماع نمودند كه از اين وصلت مانع شوند به ماءمون گفتند خلافت لباس بنى عباس است اين شرافت را مى خواهى از آنها بيرون برى و بر اولاد على بن ابيطالب قرار دهى چنانكه پدرش را وليعهد نمودى ماءمون گفت او با كوچكى سنّ بر تمامى اهل فضل و كمال تفوّق دارد و اعجوبه زمانست ، گفتگو زياد شد ماءمون بهمه جواب مى داد گفتند او كودك است هنوز كسب علم و كمال نكرده صبر كن كامل شود بعد دخترت را تزويج كن مامون گفت واى بر شما من او را بهتر از شما مى شناسم صغير و كبير ايشان از ديگران افضل است اگر مى خواهيد امتحان كنيد تا بر شما واضح شود همه به امتحان راضى شدند ماءمون مجلسى عظيم ترتيب داد و يحيى بن اكثم و ساير علماء و اشراف را جمع كرد و اطرافيان مامون با يحيى بن اكثم قرار گذاشتند كه از امام جواد مسئله اى بپرسد كه حضرت نداند و باو وعده جوائز دادند و مامون دستور داد بالش براى امام و ماءمون در صدر مجلس نهادند در حاليكه امام جواد 9 سال و چند ماه داشت حضرت تشريف آورد.
مباحث امام جواد (عليه السلام) با يحيى بن اكثم قاضى
يحيى به ماءمون گفت اى امير المؤ منين اجازه مى دهى از اباجعفر سوال كنم گفت از خودش اجازه بگير، يحيى عرض كرد اجازه مى فرمائى مسئله اى بپرسم حضرت فرمود اگر مى خواهى بپرس يحيى عرض كرد فدايت شوم چه مى فرمائى راجع به مُحرميكه صيدى بكشد حضرت فرمود.
صيد را در حِلّ كشت يا در حرم - عالما كشت يا جاهلا - عمدا بود يا اشتباها - حرّ بود يا عبد - صغير بود يا كبير - اول صيدش بود يا چندين بار صيد كرده بود - از پرندگان بود يا از غير پرندگان - كوچك بود يا بزرگ - به اين عمل اصرار داشت يا نادم بود - در شب بود يا روز - در عمره بود يا در حجّ.
يحيى متحيّر شد و عجز در صورتش هويدا گشت و زبانش گرفت حتى اهل مجلس نيز فهميدند مامون گفت الحمدللّه على هذه النعمة .
ماءمون سپس دخترش ام الفضل را به امام جواد (عليه السلام) تزويج كرد عرض نمود اى اباجعفر جواب مُحرميكه صيد كرده بود بفرمائيد تا بدانيم حضرت فرمود: اگر مُحرم در حلّ صيد كرد و صيدش از پرندگان بزرگ بود كفاره اش يك گوسفند است .
اگر در حرم صيد كرد علاوه بر گوسفند قيمت آنرا نيز بايد بدهد.
اگر جوجه را در حرم كشت علاوه بر برّه قيمت جوجه را نيز بدهد.
اگر حمار وحشى را صيد كرد يك گاو ماده بدهد هرگاه در حلّ باشد.
اگر در حرم صيد كرد علاوه بر گاو قيمت آنرا نيز بدهد.
اگر نعامه (شتر مرغ ) را در حلّ صيد كرد يك شتر بدهد.
اگر در حرم صيد كرد علاوه بر شتر قيمت آنرا نيز بدهد.
اگر آهو در حلّ صيد كرد يك گوسفند بدهد.
اگر آهو را در حرم صيد كرد علاوه بر گوسفند قيمت آنرا نيز بدهد كه اين حيوانات به صورت قربانى به سرزمين كعبه برسد (صيد اگر در حال احرام عمره باشد).
اگر در حال احرام حجّ صيد نمايد بايد كفّاره آنرا در منى بكشد.
اگر در حال عمره صيد كند كفاره آنرا در مكه معظمه بايد بكشد.
و جزاء صيد عالم و جاهل مساوى است .
و در عمد گناه نيز است ولى در خطا گناه نيست .
كفّاره و حرّ بر خودش واجب است و كفّاره عبد بر مولايش واجب مى باشد و صغيره كفاره ندارد و كفّاره بر كبير واجبست .
اگر توبه كند عقاب آخرت عفو مى شود اگر مصرّ باشد عقاب آخرت دارد.
ماءمون عرض كرد احسنت يا ابا جعفر احسن اللّه اليك .
باز ماءمون عرض نمود ميل دارى از يحيى هم شما چيزى بپرسيد حضرت فرمود: اى يحيى سوال كنم عرض كرد اگر مايل باشيد سوال كنيد حضرت فرمود: مردى در اول روز نگاهش بر زنى حرام بود نزديك ظهر حلال شد موقع ظهر حرام گرديد وقت عصر حلال شد موقع غروب آفتاب حرام گرديد وقت عشاء حلال شد نصف شب حرام گرديد موقع طلوع آفتاب حلال شد اين زن چطور گاهى حلال و گاهى حرام مى شود، يحيى عرض ‍ كرد نمى دانم بفرمائيد استفاده كنيم حضرت فرمود:
اين زن كنيز اجنبى بود كه نظر مرد اجنبى بر او اول روز حرام بود قبل از ظهر خريد بر مولايش حلال گشت موقع ظهر آزاد كرد حرام شد وقت عصر ازدواج نمود حلال شد وقت مغرب ظهار نمود حرام گرديد وقت عشاء كفّاره ظهار را داد حلال شد نصف شب طلاق داد حرام شد موقع صبح رجوع كرد حلال شد ماءمون رو به حاضرين نمود و گفت آيا در ميان شما كسى است كه اين طور جواب دهد گفتند، نه واللّه .
روز دوازدهم :
وفات جناب عباس عموى حضرت پيامبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) در مدينه سال 32 قمرى در 87 سالگى و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد و كنيه اش ابوالفضل و سقايت زمزم با او بود و در جنگ بدر مسلمان شد و مادرش نُتَيله نام داشت و او داراى 9 پسر و 3 دختر بود و يكى از پسرانش ‍ عبدالله بن عباس نام داشت .
عبدالله از اصحاب رسول خدا و محبّين على (عليه السلام) و تلميذ او بود و او در علم فقه و تفسير و تاويل و انساب امتياز داشت زيرا شاگرد اميرالمؤ منين (عليه السلام) بود عبدالله مردى عالم و فصيح اللسان و با فهم بود حضرت على (عليه السلام ) او را براى محاجّه با خوارج فرستاد و در قضيّه تحكيم اشعث ابوموسى را اختيار كرد ولى حضرت امير ابن عباس را انتخاب نمود اما آنها قبول نكردند عبدالله در سال 69 يا 68 ق در طائف درگذشت و محمد بن حنفيّه بر او نماز خواند.
روز سيزدهم :
1- ميلاد مسعود سيد اوصياء امير المؤ منين على بن ابيطالب ع .
روزى عباس بن عبدالمطّلب با يزيد بن قعثب باگروهى از بنى هاشم در برابر خانه كعبه نشسته بودند ناگاه فاطمه بنت اسد كه به حضرت على (عليه السلام) 9 ماه آبستن بود و درد زائيدن گرفته وارد مسجدالحرام شد و در برابر خانه خدا ايستاد و بسوى آسمان نگاه كرد و عرض نمود: خداوندا من بتو ايمان آورده ام و بهر پيامبر و رسولى كه فرستاده اى و بهر كتابى كه نازل كرده اى تصديق نموده ام پس از تو مى خواهم بحق اين خانه و بحق آن كسيكه اين خانه را بنا كرده و بحق اين فرزنديكه در شكم من با من سخن مى گويد و مونس من است اين ولايت را بر من آسان كن .
عباس و يزيد گويد چون فاطمه از اين دعا فارغ شد ديديم كه ديوار خانه خدا شكافته شد فاطمه وارد خانه گرديد و از ديده ها پنهان گشت سپس ‍ شكاف ديوار بهم پيوست ما هر اندازه كوشش كرديم دَرِ خانه را بگشائيم باز نشد دانستيم اين امر از جانب خداست .
روز جمعه 13 رجب سى سال از عام الفيل گذشته وقت چاشت حضرت على در خانه خدا يعنى كعبه معظّمه بدنيا آمد كه تاكنون كسى جز اين بزرگوار در آن مكان متولد نشده و در موقع ولادت حضرت على (عليه السلام) پيامبر اسلام سى سال داشت .
فاطمه 3 روز اندرون كعبه ماند اهالى مكه اين قضيه را در خانه ها و كوچه ها و بازارها به يكديگر مى گفتند تا روز چهارم باز ديوار خانه شكافته گرديد و فاطمه بنت اسد بيرون آمد و فرزند نازنين خود را در دست گرفته مى گفت وقتى خواستم از اين خانه بيرون آيم هاتفى ندا كرد اى فاطمه اين فرزند بزرگوار را على نام كن .
قريب به دوازده كتاب از كتب عامّه تولد امير المؤ منين را در خانه خدا نوشته اند از جمله حاكم ابوعبدالله در مستدرك جلد سوم مى نويسد: تواترت الاخبار انّ فاطمة بنت اسد ولدت امير المؤ منين على بن ابيطالب كرم اللّه و جهه فى جوف الكعبه يعنى اخبار متواتر است كه فاطمه بنت اسد امير المؤ منين را در جوف كعبه بدنيا آورد.
على بن صباغ مالكى در فصول الهمّه ص 12 مى نويسد ولد على بمكة المشرفة بداخل البيت الحرام و لم يولد فى البيت الحرام قبله احد سواه و هى فضيله خصّه اللّه تعالى بها اجلالا و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتكريمه . ناگفته نماند حضرت على در 10 يا 12 سالگى به پيامبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) ايمان آورد و اول كسيكه با پيامبر نماز خواند اين بزرگوار بود.
2- شهادت عالم جليل القدر و فقيه عظيم الشاءن شيخ فضل اللّه نورى ره
در اوائل مشروطيّت دولت ايران مرحوم شيخ را بعد از گرفتار كردن و پيش ‍ آمدن امور مهمّه به نظميه برده بعد از مناظرات مرحوم به آنها جوابهاى سخت داد بالاخره دستور دادند به ميدان توپخانه ببرند و اين دستور به شيخ ابلاغ شد آن جناب با طماءنينه برخاست و عصا زنان از نظميّه بيرون آمد جمعيت تماشاچى بيش از حدّ راه نظميه را مسدود كرده بودند بالاخره مجاهدين مسلح راه را باز نمودند مرحوم نگاهى به مردم انداخت و رو به آسمان كرد و اين آيه را تلاوت نمود افوض امرى الى الله انّ الله بصير بالعباد.
در 13 ماه رجب روز ولادت مولاى متقيان امير المؤ منين سال 1327 قمرى در طهران يكساعت و نيم به غروب مانده شيخ مرحوم را بدار كشيدند و جهت دار كشيدن اين بود كه ايشان مى فرمودند بايد مشروطه مشروعه باشد و رؤ ساى اين مشروطه اشخاص لامذهب هستند.
اين بزرگوار را در يكى از حجرات صحن حضرت معصومه (عليه السلام) در قم بخاك سپردند و ايشان از اجله علماى قرن چهاردهم كه در طهران حامل لواى رياست مذهبى بود و اين مرحوم شعر نيز مى گفت و به نورى تخلّص ‍ داشت و تذكرة الغافل و صحيفه مهدويّه از تاءليفات ايشانست و صدر الافاضل درباره اين شهيد سروده :

كفر ديدى چه كرد با اسلام   اى عجب لا اله الّا اللّه
اعلم عصر را بدار زدند   در كجا پايتخت شاهنشاه
بى تاريخ اين بليّه زغيب   گفته شد الشهيد فضل اللّه
روز پانزدهم :
نيمه رجب شب و روزش مبارك است و اعمالى دارد كه در مفاتيح الجنان مسطور است و يكى از اعمال آن روز عمل امّ داود مى باشد كه براى دفع ظلم و كشف كُرُبات و برآمدن حاجات مؤ ثر است و كيفيت آن در مفاتيح آمده و ما اصل قضيّه امّ داود را از كتاب اقبال ص 658 و ج 20 ص 345 (قديمى ) در اعمال سنين و شهور در اينجا مى آوريم .
منصور داود بن الحسن بن الحسن را گرفت و با زنجير در زندان بند كرد و داود پسر دايه امام صادق (عليه السلام) بود مادرش مى گويد از آن وقتى كه در عراق بود او را نديدم و از او خبرى نشنيدم به خداوند زارى مى كردم و از برادران دينى مى خواستم كه براى من دعائى كنند و من در دعاى خود اجابتى نمى ديدم حضرت صادق مريض بود به خدمتش براى عيادت رفتم از حالش پرسيدم و دعا كردم فرمود اى امّ داود، چه كرد داود عرض كردم از من مدت طويلى جدا شده در عراق محبوس است حضرت فرمود كجا هستى از دعاى استفتاح و آن دعائى است كه موقع خواندن درهاى آسمان باز مى شود حاجت خواننده مستجاب مى گردد و جزايش بهشت است عرض كردم آن چطور است اى فرزند راستگويان ، حضرت فرمود ماه رجب نزديك است كه دعا در آن ماه مستجاب مى شود روزهاى سيزده و چهارده و پانزده را روزه بدار و در روز پانزدهم نزديك زوال غسل كن الى آخر (در مفاتيح الجنان در اعمال نيمه رجب مكتوب است و دعا نيز در آنجا آمده ).
ام داود گويد دعا رانوشتم و بركشتم در ماه رجب آنچه امام فرموده بود انجام دادم و آن شب خوابيدم در آخر شب پيامبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) و كسانيكه از ملائكه و پيامبران صلوات فرستاده بودم ديدم به من گفتند اى ام داود مژده باد بر تو كه خداوند تو و پسرت را حفظ مى كند و پسرت را بر تو برمى گرداند بيدار شدم منتظر بودم تا داود آمد از حالش ‍ پرسيدم گفت در تنگ ترين محبسها و زير زنجير محبوس بودم تا نيمه رجب وقتى شب شد در خواب ديدم كه زمين بر من پيچيد تو در روى حصير نمازت هستى و در اطرافت مردانى بودند كه سرشان در آسمان و پاهايشان در زمين تسبيح مى گويند مردى زيبا و پاكيزه لباس و خوشبو، ظنّ مى كنم پيامبر اسلام باشد بمن فرمود اى پسر پير زن صالحه دعاى مادرت را خداوند مستجاب كرد بيدار شدم ديدم ماءموران منصور در باب زندان ايستاده داخل زندان شدند امر كرد زنجير را باز كرده و به من ده هزار درهم بدهند به اسبى سوار شدم و با سرعت تمام به مدينه آمدم .
ام داود گويد به حضور امام صادق مشرف شدم حضرت فرمود منصور امير المؤ منين (عليه السلام) را در خواب ديد كه حضرت باو فرمود فرزند مرا آزاد كن والّا تو را بر آتش مى اندازم ديد گويا زير پايش آتش است بيدار شد و تو را آزاد نمود.<