آداب تعليم و تعلم در اسلام

دكتر سيد محمد باقر حجتى

- پى‏نوشت‏ها -
- ۲ -


261- حديث مذكور را بخارى در (الجامع الصحيح 1/135) آورده كه معاوية بن حكم سلمى در اثناء نماز به (تسميت عاطس ) زبان گشود. مسلم نيز در (الجامع الصحيح 1/203) اين حديث را ياد كرده است .
تسميت عاطس ، يعنى عطسه كسى را مثلا با جمله (يرحمكم الله ) پاسخ گويند.
262-  سوره شعراء، آيه 215.
263-  (( ان الله اوحى الى : ان تواضعوا (و ما تواضع احد لله الا رفعه الله ) )) (منية المريد، ص 69. كنزالعمال 3/110 و 111. تذكرة السامع ص 64).
264-  (( ما نقصت صدقة من مال ، و ما زاد الله عبدا بعفو الا عزا، و ما تواضع احد لله الا رفعه الله . )) (منية المريد، ص 69. حديثى قريب به همين مضمون در (الكافى 3/185) آمده است ).
265- (( علموا و لا تعنفوا؛ فان المعلم خير من المعنف . )) (منية المريد، ص 69. كنزالعمال 10/249. در طى حديث ديگر در همين كتاب اخير و همان صفحه چنين آمده است : (( (علموا و يسروا و لاتعسروا، و بشروا و لاتنفروا) )) ).
266- (( لينوا لمن تعلمون (تعلمونه ) و لمن تتعلمون منه )) (منية المريد ص 69. سنن ابى داود 2/190. به نقل از تذكرة السامع ، ص 65).
267-  كنيه به منزله نام فاميلى در ميان عربها، معمول و متعارف بوده ، و قاعدة با (اب ) يا (ام ) از قبيل ابوعبدالله ، ام كلثوم ، و يا (ابن ) و (بنت ) آغاز مى شد. و يادكردن افراد با چنين گونه نامها، به عنوان احترام به آنان تلقى مى گرديد.
268-  صحيح ترمذى ، حديث 2650. كنزالعمال 10/246. متن حديث چنين است : (( (ان الناس لكم تبع ، و ان رجالا ياءتونكم من اقطار الارض يتفقهون فى الدين ، فاذا اتوكم فاستوصوا بهم خيرا) )) .
269-  حديث مسلسل ، حديثى است كه كليه افراد سلسله تا به معصوم - هنگام روايت - داراى خصوصيت قولى يا فعلى باشند مثلا: (( اخبرنى فلان والله . )) كه كلمه (والله ) (يا هر كلمه و عبارت ديگر) در نقل از يكان يكان افراد سلسله سند آمده باشد. و از همين نوع است تسلسل در اسامى كه تمام افراد سلسله به يك نام باشند (علم الحديث : مدير شانه چى ص 157).
منظور شهيد ثانى (رحمه الله تعالى ) از حديث مورد نظر، اين است كه راوى مثلا مى گفت : (( (اخبرنى فلان ، و سئلنى عن اسمى و كنيتى و بلدى و اءين اءنزلت ) )) - يا - (( (و سئلته - عن اسمه و...) )) و همين عبارت و خصوصيات از راويان ديگر در نقل و روايت از ديگران ، در تمام سلسله سند تكرار مى شده است .
270-  تذكرة السامع ، ص 52.
271- در مبحث آداب نگارش ؛ راجع به (تخريج )، مطالب و توضيحات مفصلى در پيش داريم .
272- به عنوان مثال : در نماز جماعت ، اگر ماءموم به تصور اينكه امام قيام نموده ، سر از ركوع بلند كند؛ ولى باز هم ببيند امام در ركوع است بايد دوباره به ركوع رود و از امام متابعت نمايد. در اين مورد با وجود اينكه بر ركن اضافه شده است ، نماز او باطل نيست .
273- مثلا اگر كسى ديوارى ساخته و كسى ديگر آن ديوار را روى شخصى خراب كند و آن شخص بميرد، سازنده ديوار را قصاص نمى كنند؛ بلكه كسى را كه مباشر خراب كردن ديوار است ، قصاص مى نمايند. مگر در مواردى كه سبب ، اقوى از مباشر باشد. به عنوان نمونه اگر كسى ، شخص ديگرى را روى فرد ديگر، هول دهد؛ و اين عمل موجب مرگ و يا جرح فرد ثالث گردد شخص دوم را - كه مباشر و عامل بلاواسطه قتل و جرح بوده است - مجرم نمى شناسند؛ بلكه بايد شخص اول را كه سبب بوده است مجرم و قابل كيفر دانست .
274- اگر كسى اقرار كند كه اتومبيلى را براى استفاده شخصى از كسى تحويل گرفته و سپس مالك اتومبيل ، آنرا مطالبه كند و آن شخص بگويد من اتومبيل را به او برگرداندم ، قول او اعتبار و ارزشى ندارد. مگر آنكه بينه و شهادت شاهدانى را در اين ادعاء خود اقامه نمايد.
275- از قبيل قياس (منصوص العله ) كه در علم اصول فقه ، مفهوم آن گزارش شده است .
276- اسلام و تعليم و تربيت 1/228. و 2/219 - 231.
277- متن كامل حديث بدينصورت است :
(( لاتكرهوا الى انفسكم عبادة ، فان المنبت لا ارضا قطع و لا ظهرا ابقى )) (رك : مجمع البحرين ، ط 1314 ه‍ ق .، ص 137. النهاية 1/92). در كتاب (الكافى 3/138) آمده است كه رسول اكرم به اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:
(( (يا على ان هذا الدين متين ، فاوغل فيه برفق ، و لاتبغض الى نفسك عبادة ؛ فان المنبت - يعنى المفرط - لا ظهرا ابقى و لا ارضا قطع . فاعمل عمل من يرجو ان يموت هرما، و احذر حذر من يتخوف ان يموت غدا) )) :
اى على ! اين دين ، آئين استوارى است ، با نرمى و مدارا در آن وارد شو، و عبادت پروردگارت را مبغوض و ناخوش آيند خويش مگردان ، زيرا خسته كننده مركوب - كه گرفتار افراط در راندن و باركشيدن آن است - نه مركوبى باقى گذاشته و نه مسافتى را مى پيمايد. پس مانند كسى كه اميد دارد در روزگار پيرى بميرد، عمل كن . و مانند كسى كه مى ترسد فرداى امروز بميرد، بيمناك و بر حذر باش .
چند حديث ديگر و قريب به همين مضمون در كنزالعمال 3/40، آمده است . ضمنا كلمه (منبت )، عبارت از كسى است كه به علت افراط در مورد مركوبش ، از سفر و قافله جدا مى گردد، و براى ادامه سير خود درمى ماند. يكى از دوستان مى گفت : استاد ما در بيان مفهوم (منبت ) توضيح مى داد كه او عبارت از كسى است كه تنگ مركوب را بيش از اندازه ضرورت محكم مى كند، و مركوب خود را از اين طريق ، فرسوده و خسته كرده و آنرا درمانده مى سازد.
278- نهج البلاغه (حكم )، شرح عبده ، ص 185 و 248. فيض الاسلام ، ص 1158.
279- به عنوان نمونه ، در اين مورد، بنگريد به : (كتاب الزى و التجمل و المروءة ) صحيح الكافى 3/205 - 227. و نيز كتاب كنزالعمال (كتاب الزينة و التجمل ) 6/639 الى 698.
280- در تذكرة السامع (ص 31) آمده است كه مالك بن انس ، چنين مى كرد.
281- در هامش تذكرة السامع ، ص 30 آمده كه در سنن ابى داود (2/208) دعاى مذكور تا همين قسمت درج شده ، ولى تمام قسمت آن در بحارالانوار 2/63، به نقل از منية المريد آمده است .
282- اين دو بخش از دعاء در تذكرة السامع ، ص 30، 31. و بحارالانوار 2/63، به نقل از منية المريد، ياد شده است .
283- امام صادق (عليه السلام ) فرموده است : (( (الصلوة خير موضوع فمن شاء استكثر، و من شاء استقل ) )) : نماز بهترين قانونى است كه وضع شده است ، هر كه بخواهد بيش ، و هر كه نخواهد كم انجام دهد. برخى (خير موضوع ) نيز خوانده اند؛ ولى بهتر است كه به صورت اضافه يعنى (خير موضوع ) خوانده شود. (رك : المستدرك 1/177، المحجة البيضاء، 2/63. و نيز كتاب بحارالانوار. و كتاب (الامامة ، والتبصرة ) از على بن بابويه . و كتاب (الغايات ) از جعفر بن احمد قمى ).
ابى ذر غفارى گويد: بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) - در حاليكه تنها نشسته بود - وارد شدم . به من فرمود: اى اباذر، مسجد را تحيتى است . عرض كردم : تحيت مسجد چيست ؟ فرمود: دو ركعت نمازى كه شايسته است آنرا به جاى آورى . گفتم اى رسول خدا، مرا به نماز فرمان ميدهى ، نماز چيست ؟ فرمود: (( الصلوة خير موضوع ، من شاء اقل و من شاء اكثر) )) (رك : بحارالانوار 18/31، 32، ط كمپانى ).
284- در طى روايت ديگرى آمده است كه آنحضرت فرمود: (( ان لكل شى ء شرفا و ان اشرف المجالس ما استقبل به )) (رك : سفينة البحار 1/166).
285- دعا تا اينجا در سنن ابى داود 2/208 آمده است ؛ ولى مجموع آن در منية المريد، ص 82، و بحارالانوار 2/63، درج شده است . و نيز بنگريد به صحيح ترمذى ؛ دعوات ؛ 128.
286- در طى دعاى ابوحمزه ثمالى آمده است : (( (... و اعوذ بك من نفس لاتقنع ، و بطن لايشبع ، و قلب لايخشع و دعاء لايسمع ، و عمل لاينفع ) )) .
287- در پاره اى از نسخه ها آمده است : (و قونا).
288- منية المريد 82. بحارالانوار 2/63. دعاى نيمه شعبان (رك : مفاتيح الجنان ، 341).
289- (( ان الله يحب الصوت الخفيض و يبغض الصوت الرفيع )) (منية المريد، ص 83. تذكرة السامع ، ص 39. تذكرة الحفاظ: ذهبى 3/316).
290- تذكرة السامع ، ص 39.
291- (( اذا سئلتم عما لاتعلمون فاهربوا، قالوا: و كيف الهرب ؟ قال : تقولون : (الله اعلم ) )) (منية المريد، ص 85).
292- (( ما علمتم فقولوا. و ما لم تعلموا فقولوا: (الله اعلم ). ان الرجل ليسرع (لينتزع ) بالآية من القرآن ، يخر فيها ابعد ما بين السماء و الارض )) (منية المريد، ص 86. الكافى 1/52. بحارالانوار 2/119، به نقل از محاسن برقى ).
293- الكافى 1/53. بحارالانوار 2/113، به نقل از امالى صدوق .
294- سوره اعراف ، آيه 168.
295- سوره يونس ، آيه 39. (منية المريد، ص 86. بحارالانوار 2/113، به نقل از امالى صدوق . در منية المريد، آمده است : (خص عباده )، ولى در (بحار) و (الكافى ): (عير عباده ) آمده است ).
296- متن اين دو روايت اخير را بنگريد در (الكافى 1/53).
297- (( اذا ترك العالم (لاادرى ) اصيبت مقاتله )) (منية المريد، ص 86. تذكرة السامع ص 42). در كتاب اخير، به جاى (اذا ترك )، (اذا اخطاء) آمده است .
ولى بايد يادآور شد كه اين سخن از ابن عباس نيست ، بلكه گفتار اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) مى باشد
(رك : نهج البلاغة ، حكم ، ش 85. فيض الاسلام 4/1114 بحارالانوار 2/122).
در پاره اى از نسخه ها آمده است : (( اذا ترك العالم (لاادرى ) اصبيت كلمته ) )) يعنى در صورت ترك (لاادرى ) سخن آدمى در پاسخ به پرسشها، سرانجام به جهل و نادانى انحراف مى يابد.
مقاتل نيز جمع مقتل مى باشد (و مقتل به معنى كشتن گاه )، و در انسان ، عبارت از آن جائى است كه چون بر آن جاى زنند، كشته شود (رك : فرهنگ نفيسى 5/3450).
298- اين حديث با مضامين مختلف ، ضبط شده است : در النهاية 1/117، حديث مذكور به سلمان فارسى منسوب است ، و بدينصورت مى باشد: (( من اصلح جوانيه اصلح الله برانيه )) و نيز در ج 1 ص 319 همين كتاب آمده است : (( و فى حديث سلمان رضى الله عنه : (ان لكل امرى جوانيا و برانيا، فمن يصلح جوانيه يصلح الله برانيه ، و من يفسد جوانيه يفسد الله برانيه ) )) . (جوان ) و (بران ) از (جو) و (بر) و به ترتيب ، به معنى درون خانه و بيابان است كه الف و نون به منظور تاءكيد بدآنها اضافه شده است . درباره معنى برانى و جوانى ، بنگريد به مجمع البحرين 3/220.
299- شرح اين حديث و اختلاف علماء در تفسير آن ، قبلا در ص 228 تا 230 همين كتاب ، گذشت .
300- تذكرة السامع ، ص 75.
301- (( ان فى الجسد مصغة اذا صلحت صلح الجسد كله ، و اذا فسدت فسد الجسد كله ، الا و هى القلب )) (منية المريد، ص 90. صحيح بخارى ، كتاب الايمان 1/13. در كتاب النهاية فى غريب الحديث آمده است : (( (ان فى ابن آدم مضغة اذا صلحت ، صلح الجسد كله ) )) ماده (مضغ ) 4/339.
302- منية المريد؛ ص 90. تذكرة السامع ، ص 67.
303- وى از عرفاء بنام اسلامى است كه به سال 129 ه‍ق زاده شد، و به هنگام بازگشت از مكه در 197 ه‍ ق . از دنيا رفت .
304- سوره مريم ، آيه 12.
305- سوره بقره ، آيه 281.
306- سوره قصص ، آيه 13.
307- سوره شعراء، آيه 21.
308- در تذكرة السامع (ص 71 و 72) اين سخنان به شافعى ، منسوب است .
309- در تذكرة السامع (ص 71) آمده است كه خطيب بغدادى اين سخن را از دانشمندى نقل كرده است .
310- ذهبى در تذكرة الحفاظ (1/182)، در ضمن شرح احوال شعبة بن حجاج آورده است كه او لباس تيره و خاكى رنگ مى پوشيد (رك : تذكرة السامع ، ص 71).
311- اين سخن در تذكرة السامع ، ص 71، به شافعى ، منسوب است ، كه گفت :
(( (لو كلفت شراء بصلة لما فهمت مسئلة ). يا - لو كلفت الى شراء بصلة ...)))
312- در صحيح مسلم ، اين سخن از يحيى بن ابى كثير نقل شده است كه مى گفت : (( (لايستطاع العلم براحة الجسد )) (رك : تذكرة السامع ، ص 27).
313- حديثى است كه متن كامل آن ، چنين مى باشد: (( حفت الجنة بالمكاره ، و حفت النار بالشهوات ) )) . بجاى (حفت )، (حجبت ) نيز روايت شده است (رك : مجمع البحرين 2/34 و 5/38. تذكرة السامع ، ص 27).
314- صبر به معنى چادروا، و تبرزد، و زكاب و عصاره درختى تلخ (كه به كسر باء مى باشد) و به سكون باء، تلفظ نكنند، مگر در ضرورت شعر (فرهنگ نفيسى 3/2128).
315- واژه اى كه انسان در اميد بستن به چيزى به كار مى برد، و به معنى (اميد و آرزو) و از افعال مقاربه مى باشد.
316- واژه اى كه مانند (عسى ) در اميد و آرزو به كار مى رود، و از حروف (مشبهة بالفعل ) است ، كه در اصل ، (لعل ) بود و با اضافه شدن ياء متكلم به صورت (لعلى ) درمى آيد، و با حذف لام ، مى شود: (على ).
317- واژه اى است كه عرب در مورد موكول ساختن كارى به آينده ، استعمال مى كند، و از حروف استقبال مى باشد.
318- الكافى 1/46. كتاب العلم : ابن عبدالبر، ص 65. بحارالانوار 2/43 و 44 و 45، به نقل از محاسن برقى و عدة الداعى . كنزالعمال 10/302. سفينة البحار 2/221. تذكرة السامع ، ص ‍ 100.

319- منية المريد، ص 95، 96. هامش رسالة الحقوق ، انتشارات دارالتوحيد، ط 1404 ه‍ق ، ص 16.
320- سوره كهف ، آيه 66.
321- سوره كهف ، آيه 69.
322- شعبة بن حجاج مى گفت : (( (كنت اذا سمعت من الرجل الحديث كنت له عبدا ما يحيى ) )) يعنى آنگاه كه از كسى ، حديثى را مى شنيدم ، خويشتن را - تا وقتى او در قيد حيات بود - بنده او مى دانستم (تذكرة السامع ، ص 90) و اين گفتار نيز معروف است كه فرمود: (( (من علمنى حرفا فقد صيرنى عبدا) )) : آنكه مرا تعليم داد، مرا بنده خويش ‍ گردانيد.
323- سوره كهف ، آيه 75.
324- اشاره اى است به اين سخن الهى در قرآن كريم : (( (... و بشر الصابرين ، الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون ، اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون )) . (سوره بقره ، آيه هاى 155 - 157).
325- تذكرة السامع ، ص 85.
326- اين سخن در تذكرة السامع ، ص 87، به شافعى منسوب است .
327- يكى از دانشمندان مى گويد: (( (من اعظم البلية تشيخ الصحيفة ) )) از بزرگترين بليه و مصيبت ها اين است كه شخص ، كتاب را به عنوان استاد خود بر گيرد (تذكرة السامع ، ص 87) صحفيون ، جمع صحفى است و او عبارت از كسى است كه در قرائت صحيفه خطاء مى كند (فرهنگ نفيسى 3/2131) در بحارالانوار 2/105، آمده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرموده است : (( (و اياكم و اهل الدفاتر و لايغرنكم الصحفيون ) ))
328- در سخنان اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) آمده است : (( (الحكمة ضالة المؤ من ، فخذ الحكمة و لو من اهل النفاق )) : حكمت ، گمشده مومن است . پس بايد حكمت را - ولو از اهل نفاق هم ميسر باشد - فراگيرى (رك : شرح نهج البلاغه : محمد عبده 2/96، ط بيروت 1885 م ) ولى متن عربى ترجمه فوق ، در تذكرة السامع ، ص 86 آمده است .
329- ابراهيم بن هلال صابى مى گويد: من در حضور فخرالملك وزير بسر مى بردم كه حاجب خبر آورد شريف مرتضى مى خواهد به مجلس درآيد. فخرالملك به منظور احترام از جاى برخاست و شريف مرتضى را در صدر مجلس - يعنى همانجائى كه خود مى نشست - جاى داد. سپس به گفتگو پرداختند و سرانجام شريف مرتضى عازم رفتن شد، و وزير از جاى برخاست و با هم خداحافظى كردند.
لحظه هائى بيش نگذشت كه حاجب ، پيام آورد: شريف رضى ، يعنى برادر بزرگوار شريف مرتضى مى خواهد وارد مجلس گردد. وزير، نامه اى كه تازه به نگارش آن آغاز كرده بود به يك سو افكند، و سراسيمه از جاى برخاست ، و تا دهليز منزل به استقبال شريف رضى رفت ، و در نهايت احترام و تواءم با تواضع و فروتنى ، وى را در صدر مجلس نشاند. و پس از چند لحظه اى درنگ ، عازم رفتن شد. وزير از جاى برخاست و تا در خانه او را مشايعت كرد. و بالاخره احترام و تجليل فراوانى از او به عمل آورد و سپس سرگرم رتق و فتق امور گرديد. پس از آنكه از كارها فارغ شد از وزير اجازه خواستم سؤ الى را با او در ميان گذارم . او قبل از طرح سؤ ال من ، گفت : تصور مى كنم مى خواهى بپرسى كه به چه دليل ، احترام و تجليل فزونترى درباره سيد رضى مبذول داشتم ، با اينكه سيد مرتضى از سيد رضى ، بزرگسالتر و دانشمندتر است ؟ من گفتم : سؤ ال و پرسش من نيز درباره همين مطلب بوده است . در اين وقت وزير، نوكر خود را خواست و به او گفت : آن نامه هائى كه چند روز پيش آنها را به تو سپردم بياور. خادم نامه ها را آورد، ديد نامه هائى از شريف مرتضى و شريف رضى است . نامه شريف مرتضى بسيار مفصل و طولانى بود كه در طى آن از وزير خواست كه او را از پرداخت سهم درباره حفر نهر معاف دارد. لكن نامه شريف رضى متضمن اعتذار از قبول هديه وزير بوده است . لذا گفت حالا ديدى كه مضمون نامه اين دو چگونه از هم متفاوت بوده است . وزير به ابراهيم بن هلال صابى گفت : به من گزارش كردند كه براى شريف رضى فرزندى به دنيا آمد، من هزار دينار در طبقى نهادم و نزد شريف رضى فرستادم ؛ لكن شريف رضى آنرا نپذيرفت و گفت : وزير مى داند كه من از كسى چيزى نمى پذيرم .
وزير گفت : من بار ديگر اين هديه را فرستادم و گفتم آنرا به قابله تقديم مى كنم . شريف رضى اين هديه را همراه نامه اى برگرداند كه مضمون آن نامه چنين بود: وزير مى داند ميان ما قابله بيگانه وجود ندارد، و نوعا قابله هاى ما از قوم و قبيله و خويشاوندان خودمان هستند، و آنها از رهگذر كار خود، نه مزدى مى گيرند و نه صله و هديه اى را قبول مى كنند.
بار سوم هديه مذكور را فرستادم و يادآور شدم كه آنرا ميان ياران و دانشجويان خود تقسيم كند. وقتى هديه را حضور او آوردند ملازمان و طلاب در پيرامون او حضور داشتند. شريف رضى فرمود: اينان خود حاضرند، هر كه مى خواهد از آن بردارد.
330- قدماء، قائل به اخلاط و عناصر چهارگانه در بدن بوده اند كه عبارتند از: بلغم ، خون ، صفراء، سوداء.
331- تذكرة السامع ، ص 88.
332- اين سخن در تذكرة السامع ، ص 88 به شافعى منسوب است كه در برابر مالك ، چنين احساس مى نمود.
333- در تذكرة السامع ، ص 88، اين گفتار، منسوب به ربيع مى باشد.
334- شريك بن عبدالله قاضى (م 177 ه‍ق )، فقيه و محدث ، و يكى از دانشمندان برجسته اسلامى است (رك : تذكرة الحفاظ 1/214).
335- (( تعلموا العلم ، و تعلمواللعلم السكينة و الوقار، و تواضعوا لمن تعلمون منه )) (منية المريد، ص 103. كنزالعمال 10/141).
336- (( من علم احدا مسئلة ملك رقه . قيل ايبيعه و يشتريه ؟ قال : (لا)؛ بل ياءمره و ينهاه )) (منية المريد، ص 103). در طى وصيت شيخ محمد بن جمهور احسائى در رابطه با اجازه به شيخ ربيعة بن جمعه ، راجع به حق معلم و استاد، پاره اى از حقوق معلم ياد شده ، و از نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) روايت كرده است كه فرمود: (( (من علم شخصا مسئلة ، ملك رقه (رقبتة ). فقيل : ايبيعه ؟ قال : لا؛ لكن ياءمره و ينهاه )) (رك : بحارالانوار، بخش اجازات ، ط سنگى ، ص 50، 51).
337- در تذكرة السامع ، به جاى (لكى ) آمده است : (فهم ). و صحيحتر نيز همين است .
338- گويند اين سخن ، امام ابوحامد، محمد غرالى است (رك : تذكرة السامع ، ص 88).
339- تذكرة السامع ، ص 91.
340- (( ذللت طالبا فعززت مطلوبا )) (منية المريد، ص 105. تذكرة السامع ، ص 91. سفينة البحار 2/222).
341- گويند اين سخن ، معافى بن عمران است كه به عقيده ثورى ، همان (يا قوتة العلماء) (م 158 ه‍ق ) مى باشد (رك : تذكرة السامع و هامش آن ، ص 91).
342- راوى اين سخن ، محمد بن ادريس شافعى است (رك : تذكرة السامع ، ص 91، 92).
343- ابن عباس براى كسب علم ، بر در خانه زيد بن ثابت مى نشست و در انتظار بسر مى برد، تا زيد بيدار گردد، مردم به او مى گفتند: آيا نمى خواهى كه ما زيد بن ثابت را بيدار كنيم ؟ مى گفت : نه .
گاهى آنقدر انتظار ابن عباس طولانى مى گشت كه سوزش حرارت آفتاب ، او را سخت مى آزرد (رك : تذكرة السامع ، ص 96).
344- دارابزين عبارت از صندلى و يا نيم تختى بود كه روى آن ، متكائى قرار داشت .
345-  معادل اصطلاح عاميانه عربى : (ايش بك ) يعنى چه تان هست ؟! و به اصطلاح عاميانه فارسى : چته ؟!!
346- اين واژه يعنى كلمه (الابعد) در مقام مزمت و نكوهش و كنايه از آن به كار مى رود. در حديث آمده است : شخصى نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسيد و عرض كرد: (( (ان الابعد قدزنى ) )) : آن مرد بيگانه محققا زنا كرده است . منظور وى ، كنايه از خويشتن بوده و خود، گرفتار زنا شده بود.
347- متن كتاب كه عينا در تذكرة السامع ، ص 106 نيز آمده است داراى نوعى از ابهام مى باشد. لذا معنى ديگرى كه مى توان بيان كرد اين است : شاگرد نبايد به شرح مساءله اى يا در پاسخ به سؤ ال استاد، و يا پاسخ به سؤ ال ديگران ، بر استاد سبقت جويد. ولى به نظر اينجانب معنى اول به قرينه عبارت بعدى ، صحيح تر مى باشد.
348- گوينده - چنانكه در تذكرة السامع ، ص 105، آمده است - همان عطاء بن ابى رباح ، مفتى اهل مكه و محدث و مفسر معروف مى باشد كه به سال 155 ه‍ ق ، از دنيا رفت (شرح حال او را بنگريد در: تذكرة الحفاظ 1/92. سه مقاله در تاريخ تفسير و نحو: از نگارنده ، ص 49، 50).
349- تذكرة السامع ، ص 105.
350- اين سخن در تذكرة السامع ، ص 105، به (زهرى ) منسوب است .
351- (( الاقتصاد فى النفقة نصف المعيشة ، و التودد الى الناس نصف العقل ، و حسن السؤ ال نصف العلم )) (منية المريد ص 114. در بحارالانوار، 1/224، به نقل از كنزالفوائد: كراجكى ، حديث مذكور بدين صورت ضبط شده است : (( (التودد الى الناس نصف العقل و حسن السؤ ال نصف العلم ، و التقدير فى المعيشة نصف العيش ) )) و نيز در (الكافى 4/457) طى دو حديث آمده است : (( التودد الى الناس نصف العقل ) )) .
352- منية المريد، ص 114. الكافى 1/49.
353- رك : تذكرة السامع ، ص 157.
354- در روزگار پيشين ، و حتى تا همين اواخر، براى خشكاندن مركب ، و نوشته ها از خاك و خاكستر استفاده مى كردند.
355- چنانكه هم اكنون نيز معمول است نوك قلم نى را از هم مى شكافند تا در آن ، نرمى و انعطافى براى نوشتن به وجود آيد و بهتر بنويسد.
356- رك : تذكرة السامع ، ص 110.
357- اين سخن از خطيب بغدادى است (رك : تذكرة السامع ، ص 73).
358- در تفصيل وسائل الشيعه ، حديث 9707 و مسند احمد بن حنبل 1/154، 155، و سنن ابن ماجه (تجارات ، 41)، حديث مذكور بدين صورت آمده است : (( اللهم بارك لامتى فى بكورها )) (رك : المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوى 1/210. مفتاح الوسائل : 1/184).
359- (( اغدوا فى طلب العلم ، فانى ساءلت ربى ان يبارك لامتى فى بكورها )) (منية المريد، ص 120. كنزالعمال 10/251. در اين كتاب اخير به دنبال حديث ، اين جمله نيز اضافه شده است : (( (و يجعل ذلك يوم الخميس ) )) ).
360- (( اطلبوا العلم يوم الاثنين فانه ميسر لطالبه )) (منية المريد، ص 120. كنزالعمال 10/250).
361- اسانيد، جمع اسناد است ، و آن عبارت از نسبت دادن حديث به كسى مى باشد.
362- (( قيدوا العلم ، قيل : و ما تقييده ؟ قال كتابته )) (منية المريد، ص 121). در مقدمه مسند دارمى ، آمده است : (( (قيدوا العلم بالكتاب ، هذا العلم ..) )) .
363- منية المريد، ص 121. كنزالعمال 10/245.
364- الكافى 1/46. كتاب مختصرالعلم : ابن عبدالبر، ص 65.
365- دروس مفرقة ، ظاهرا دروسى است غيررسمى و غيربرنامه اى كه مطالب متنوع و متفرقى ضمن آن بيان مى شود؟
366- درس تقاسيم ظاهرا درس هاى رسمى و برنامه اى و تخصصى است كه پيش بينى شده ، و در حول مطلب خاصى تدريس مى شود.
367- از جابر بن سمره روايت شده است كه مى گفت : هرگاه ما وارد بر نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى شديم ، هر يك از ما به هر جا كه مى رسيد جلوس مى كرد (رك : الادب المفرد: بخارى ، ص 164. نقل از تذكرة السامع ، ص 146).
368- (( لايقيمن احدكم الرجل من مجلسه ، ثم يجلس فيه ، ولكن تفسحوا و توسعوا )) (رك : مسند احمد بن حنبل 2/17، 22، 102 و 3/342. الادب المفرد، ص 114).
369- (( لعن من جلس وسط الحلقة )) (سنن ابى داود (الادب )، 14).
370- (( لايجلس بين رجلين الا باذنهما )) (رك : سنن ابى داود 2/186).
371- تذكرة السامع ، ص 156.
372- در تذكرة السامع ، ص 156، آمده است كه اين شاعر، خطيب بغدادى است .
373- تذكرة السامع ، ص 158، 159.
374- در تذكرة السامع ، ص 159، آمده است كه از ابن عباس و ابن عمر، دو حديث در اين باره روايت شده است .
در هامش همين صفحه ذكر شده است كه خطيب بغدادى گفته است : عقيقى به ما مى گفت : در مجلس درس دارقطنى حضور بهم رساندم . و ابوالحسن بيضاوى ، شخص غريب و ناآشنائى را وارد مجلس كرد. اين مرد غريب از دارقطنى درخواست نمود احاديثى را بر او املاء كند. دارقطنى از حفظ - در يك مجلس - بيش از بيست حديث را بر وى املاء نمود كه متون تمام آنها اين جمله بود: (( (نعم الشى ء: الهدية امام الحاجة ) )) اين مرد غريب از مجلس بازگشت . سپس فرداى آن روز به همان مجلس آمد و دارقطنى به او هديه اى تقديم كرد و او را نزد خود خواند، و از حفظ، هفده حديث براى او املا نمود كه در متن همه آنها چنين آمده بود: (اذا جاءكم كريم قوم فاكرموه ) )) (رك : تذكرة الحفاظ 3/189).
375- اين روايت و نقل را خطيب بغدادى از جماعتى از پيشينيان ياد كرده و گفته است : (( (لايقراء حتى ياءذن له الشيخ ) )) (رك : تذكرة السامع ، ص 161).
376- (( قال رسول الله (صلى الله عليه و آله ): كل امرذى بال لايبداء فيه بالحمد، (اقطع ) )) : هر امر مهمى اگر با ستايش الهى آغاز نشود، به پايان و كمال خود نمى رسد، و به نتيجه اى بارور نمى گردد (طبقات الشافعيه : سبكى 1/9. ابى داود، و ابن ماجه نيز در كتاب سنن خود از اين حديث ياد كرده اند).
377- سوره نساء، آيه 175.
378- سوره يونس ، آيه 53.
379- سوره يوسف ، آيه 46.
380- سوره نحل ، آيه 117.
381- سوره يونس ، آيه 59.
382- سوره الحاقة ، آيه 46.
383- (( ان الله لايقبض العلم انتزاعا ينتزعه من الناس ؛ ولكن يقبض العلماء حتى اذا لم يبق علماء، اتخذ الناس رؤ ساء جهالا، فسئلوا فافتوا بغير علم فضلوا و اضلوا )) (منية المريد، ص ‍ 128. شرح شهاب الاخبار، ص 368. بحارالانوار 2/110 و 121 و 124، به نقل از مجالس مفيد. مسند احمد بن حنبل 2/203. كنزالعمال 10/187 و 207. روايتى قريب به همين مضمون ، در الكافى 1/47، آمده است ).
384- (( من افتى بفتيا بغير ثبت (من غير تثبت ، بغير علم ) فانما اثمه على من افتاه )) (منية المريد)، ص 128. سنن ابن ماجه ، (مقدمه - باب اجتناب الراءى و القياس ، 8، ش 53. مسند دارمى ، مقدمه ، 20. مسند احمد بن حنبل 2/321 و 365. كنزالعمال 10/193).
385- (( اجرؤ كم على الفتوى ، اجرؤ كم على النار )) (منية المريد، ص 128. مسند دارمى ، مقدمه ، 20. كنزالعمال 10/184.
در بحارالانوار 2/120، به نقل از مصباح الشريعة ، آمده است : (( (قال النبى (صلى الله عليه و آله ): اجرؤ كم على الفتيا، اجرؤ كم على الله ...) )) .
386- (( اشد الناس عذابا يوم القيمة : رجل قتل نبيا، او قتله نبى ، او رجل يضل الناس بغير علم ، او مصور يصور التماثيل )) (منية المريد، ص 128. احاديثى قريب به همين مضمون در مسند احمد بن حنبل 1/407. صحيح بخارى (لباس ) 89، 91، 92، 95. صحيح مسلم (لباس ) 96، 97. و سنن نسائى آمده است ).
387- منية المريد، ص 128، 129، الكافى . 1/70 - 72.
388- الكافى 1/64.
389- (( من افتى بغير علم و لاهدى لعنته ، ملائكة الرحمة و ملائكة العذاب ، و لحقه وزر من عمل بفتياه )) .

390- (( انهاك عن خصلتين فيها هلك الرجال : ان تدين الله بالباطل ، و تفتى الناس بما لاتعلم )) (دو روايت اخير از: منية المريد، ص 129. الكافى 1/52).
391- عبدالله بن شبرمه معروف به (ابن شبرمه ) (92 - 144 ه‍ق ) از فقهاء و قضات منصور دوانيقى در كوفه ، و شاگرد شعبى بوده ، و به قياس عمل مى كرد.
392- (( من عمل بالمقاييس فقد هلك و اهلك ، و من افتى الناس - و هو لايعلم الناسخ من المنسوخ و المحكم من المتشابه - فقد هلك و اهلك )) (منية المريد ص 130. الكافى 1/54. بحارالانوار 2/118).
393- ابوسعيد يحيى بن سعيد انصارى (م 143 ه‍ق ) از فقهاى مدينه بوده است .
394- سوره مزمل ، آيه 5.
395- لف و نشر بر دو قسم است : مرتب و مشوش . و اشعار زير را از ديرباز و از آغاز دوران طلبگى به ياد دارم كه مى گفتند:
لف و نشر مرتب آنرا دان
كه دو لفظ آوريم دو معنى
لفظ اول به معنى اول
لفظ دوم به معنى ثانى
لف و نشر مشوش آنرا دان
كه دو لفظ آوريم دو معنى
لفظ دوم به معنى اول
لفظ اول به معنى ثانى
396- اين حديث در كتابهاى زير - غالبا - در باب طهارت ياد شده است :
تفصيل وسائل الشيعة ، باب 2- ابواب الماء المطلق - حديث 4، ج 1 ص 102.
جواهرالكلام فى شرح شرايع الاسلام 1/93. و نيز تذكرة الفقهاء، المعتبر و امثال آنها.
براى توضيح بيشتر بايد يادآور گرديد كه سعيد بن مسيب مى گفت : وضوء ساختن با آب دريا جائز نيست . عبدالله بن عمر معتقد بود: وضوء ساختن با آب دريا بهتر و برخوردار از مزيت استحباب مى باشد. لذا مردم به معصومين (عليهم السلام ) مراجعه مى كردند كه آيا مى توان با آب دريا وضوء ساخت ؟ امام (عليه السلام ) در پاسخ چنين سؤ الى فرمود: (( (هو الطهور ماؤ ه ، الحل ميتته ) )) يعنى آب دريا، پاك و پاك كننده است و مى توان با آن وضوء ساخت و ماهى دريا - كه بيرون دريا مى افتد - حلال است و احتياج و ذبح ندارد.
منظور شهيد ثانى از استشهاد به اين حديث آنست كه شخص سائل - با اينكه راجع به جواز وضوء ساختن با آب دريا از معصوم (عليه السلام ) سؤ ال كرد - حضرت علاوه بر آنكه به چنين سؤ الى پاسخ داد و فرمود: وضوء ساختن با آن اشكالى ندارد، بيان مسئله ديگرى را بدان اضافه كرد و فرمود كه ماهى صيد شده از آب دريا كه كنار دريا مى ميرد حلال است و ذبح آن لازم نيست .
بنابراين ، مفتى و مجتهد را بايسته است ، مطالبى را - كه احيانا مورد سؤ ال سائل نيست ، لكن با مسئله اى كه در ميان مى گذارد داراى ارتباط و پيوندى مى باشد - بر جواب مسئله اضافه كند.
ضمنا از برادر عزيز، جناب آقاى رضا مختارى يكى از طلاب عزيز حوزه علميه قم - كه در اشاره به اين نكته مرا يارى دادند - تشكر خود را اظهار مى دارم و توفيق و پيشرفت او را در امر دين و دنيا آرزو مى نمايم .
397- سوره طه ، آيه 25 - 27
398- سوره انبياء، آيه 79.
399- و آن حديث اين است : (( (كل امر ذى بال لايبدء بالحمد، اقطع ) )) (رك : سنن ابن ماجه ، نكاح ، 19. سنن ابى داود، ادب ، 18).
400- مبرد گويد: توزى مى گفت : از فراء سؤ ال كردم ، چرا (مداد) را (حبر) مى نامند؟ پاسخ داد: معلم را (حبر) مى گويند و منظور آنها عبارت از (مداد حبر) يعنى مداد عالم و دانشمند مى باشد. بعدها كلمه (مداد) را حذف كردند و (حبر) را جايگزين آن ساختند. مبرد مى گويد: من اين مطلب را براى اصمعى بازگو كردم ؛ لكن او گفت : اين سخن ، درست نيست ؛ بلكه به خاطر تاءثير آن ، حبر گويند. وقتى مى گويند: (( (على اسنانه حبر) )) به معنى آنست كه چرك و زردى دندانهاى او آنقدر زياد است كه متمايل به سياهى مى باشد ... اما مبرد مى گفت : تصور مى كنم از آن جهت ، مركب را (حبر) مى نامند كه چون كتاب و نبشتار به وسيله آن ، آراسته و زيبا مى گردد. و عرب اين واژه را با چنين مفهومى از اين سخن اقتباس كرده است كه گويند: (( (حبرت الشى ء تحبيرا) )) يعنى آن چيز را آراسته و زيبا ساختم (رك : صبح الاعشى 2/61).
كيفيت ساختن مداد:
مداد يكى از نوشت افزارهاى پيشينيان به شمار مى رفت . ابوعلى بن مقله وزير مى گفت : بهترين مداد را از دوده نفت و روغن چراغ تهيه مى كنند، به اين صورت كه سه رطل از اين دوده را گرفته و با الك تصفيه مى كردند، و سپس آنرا در ميان پاتيل و ديگ سرگشاده اى قرار مى دادند و سه برابر آن ، بر آن آب اضافه مى كردند و يك رطل عسل ، و پانزده درهم نمك ، و پانزده درهم صمغ كوبيده ، و ده درهم مازو مى افزودند، و روى آتش نرم و كم حرارت مى جوشاندند تا سفت شده و به صورت گل درمى آمد.
صاحب (الحليه ) آورده است كه علاوه بر اين عناصر، كافور را - براى خوشبو شدن - و صبر و تپرزد را به منظور آنكه مگس روى آن ننشيند بدان مى افزودند.
كيفيت ساختن حبر:
حبر و مركب را به دو گونه مى ساختند:
1- مركبى كه با كاغذ يعنى براى نوشتن روى برگ ، مناسب بود كه (حبرالدخان ) ناميده مى شد، و آنرا از مازوى شامى تهيه مى كردند و يك رطل آنرا به صورت بلغور و زبر مى كوبيدند، و آنرا با اندكى از آس يعنى مورد يا ريحان خوشبوى در ميان شش رطل آب به مدت يك هفته خيس مى دادند. سپس آنرا روى آتش مى جوشاندند تا به نصف و يا دو ثلث تقليل مى يافت و بعد از آن در ميان لنگ و پارچه اى آنرا تصفيه مى نمودند، و سه روز آنرا رها مى كردند، و آنرا دوباره تصفيه مى نمودند و بعد از آن به اندازه هر رطلى از آب ، چند وقيه از صمغ عربى و زاج قبرسى را بر آن اضافه مى كردند. سپس از همان دوده اى كه قبلا از آن ياد كرديم آن اندازه بدان مى افزودند كه براى تيره و سياه كردن آن كافى بود و صبر و عسل را نيز به آن اضافه مى كردند كه مگس بر آن ننشيند و مدتى حالت خود را حفظ كند. و براى هر رطلى از اين مركب ، سه وقيه از دوده قرار مى دادند البته پس از آنكه آن دوده را با قلوه كف دست - همراه با نيشكر و زعفران و زنگار - مى كوبيدند تا خوب نرم مى شد و نمى بايست آنرا در هاون كوبيد.
2- نوع ديگر مناسب نوشتن روى پوستهاى نازك و رقيق بوده كه آنرا (الحبرالراءس ) مى ناميدند كه در آن ، دوده وجود نداشت ، به همين جهت درخشان و براق و براى چشم ، مضر بوده است (رك : صبح الاعشى 2/465، 466، به نقل از هامش تذكرة السامع ، ص 178، 179).
بر اساس اين توضيح ، مداد عبارت از نوعى مركب بوده است كه داراى ثبات و پايدارى زيادى نبوده و نيز قابل حك و محو نبود. لكن حبر و مركب مخصوص كه از آن بازگو شد، عبارت از نوعى مركب بوده كه با رطوبت دهان و امثال آن قابل حك و محو بوده ، ولى به زودى محو نمى شد؛ بلكه براى مدت زمانى دور و دراز محفوظ مى ماند.
401- سوره عنكبوت ، آيه 68.
402-  (( انما هلك من كان قبلكم بهذا، ذروا المراء فان المؤ من لايمارى ، ذروا المراء فان الممارى قد تمت خسارته ، ذروا المراء فان الممارى لااشفع له يوم القيمة ، ذروا المراء فانا زعيم بثلاثة ابيات فى الجنة : فى رياضها (ربضها) و واسطها و اعلاها لمن ترك المراء و هو صادق ، ذروا المراء فان اول مانهانى عنه ربى بعد عبادة الاوثان : المراء. )) (منية المريد، ص ‍ 148. چند حديث ، قريب به اين مضمون و مفصل تر از آن در (كنزالعمال 3/64 و 647 و 882 آمده است ).
403-  (( ثلاث من لقى الله عز و جل بهن ، دخل الجنة من اى باب شاء: من حسن خلقه ، و خشى الله فى المغيب و المحضر، و ترك المراء و ان كان محقا )) .
404-  (( اياكم و المراء و الخصومة ، فانهما يمرضان القلوب على الاخوان و ينبت عليهما النفاق )) .
405-  (( اياك و ملاحاة الرجال )) (سه روايت اخير، از: منية المريد، ص 149. الكافى 3/409، 410).
406-  سوره فاطر، آيه 10.
407-  سوره كهف ، آيه 110.
408- (( ان اخوف ما اخاف عليكم : الشرك الاصغر. قالوا و ما الشرك الاصغر يا رسول الله ؟ قال : الرياء. يقول الله تعالى يوم القيمة - اذا جازى العباد باعمالهم -: اذهبوا الى الذين تراؤ ن فى الدنيا، فانظروا هل تجدون عندهم الجزاء )) (منية المريد، ص 149. كنزالعمال 3/471، البته با تفاوت بسيار اندك ).
409- (( استعيذوا بالله من جب الخزى . قيل و ما هو يا رسول الله ؟ قال : وادى فى جهنم اعد للمرائى )) (منية المريد، ص 49، 50. دو حديث ، قريب همين مضمون در كنزالعمال 3/472 و 479، و 10/274 آمده است . و به جاى (جب الخزى )، ياد شده است : (جب الحزن ) و يا (وادى الحزن ) ).
410- (( ان المرائى ينادى يوم القيمة يا فاجر، يا غادر، يا مرائى ، ضل عملك و بطل اجرك اذهب فخذ اجرك ممن كنت تعمل له )) (منية المريد، ص 150).
411- منية المريد، ص 150. الكافى 3/401.
412- (( ان الملك ليصعد بعمل العبد مبتهجا به ، فاذا صعد بحسناته يقول الله عز و جل : اجعلوها فى سجين ، انه ليس اياى اراد به )) (منية المريد، ص 150. الكافى 3/402).
413- (( ثلاث علامات للمرائى : ينشط اذا راءى الناس ، و يكسل اذا كان وحده ، و يحب ان يحمد فى جميع اموره )) (منية المريد، ص 150، الكافى 3/402).
414- سوره فتح ، آيه 26.
415- منية الريد، ص 150، حديثى قريب به همين مضمون در (الكافى ) 3/412، آمده است .
416- (( من كف غضبه ستر الله عورته )) . (منية المريد، ص 150. الكافى 3/413. كنزالعمال 3/231).
417- منية المريد، ص 151. سنن ابن ماجه ، (زهد) 1. (ادب ) 7.
418- (( الغضب يفسد الايمان كما يفسد الصبر العسل )) . (منية المريد، ص 150. كنزالعمال 3/138 و 522).
419- (( ما غضب احد الا اشفر على جهنم )) (منية المريد، ص 151). اشفر؟
420- منية المريد، ص 151. الكافى 3/412.
421- (( الغضب يفسد الايمان كما يفسد الخل العسل )) (منية المريد، ص 151. الكافى 3/412).
422- (( ان الرجل ليغضب فما يرضى ابدا حتى يدخل النار )) (منية المريد، ص 151. الكافى 3/412).
423- (( يا موسى ، امسك غضبك عمن ملكتك عليه ، اكف عنك غضبى )) (منية المريد، ص 151. الكافى 3/413).

424- (( ان هذا الغضب جمرة من الشيطان توقد فى قلب ابن آدم ، و ان احدكم اذا غضب احمرت عيناه و انتفخت اوداجه و دخل الشيطان فيه )) (منية المريد ص 151. الكافى 3/415. حديثى قريب به همين مضمون در (كنزالعمال ) 3/523، آمده است ).
425- سوره اعراف ، آيه 199.
426- سوره بقره ، آيه 237.
427- (( ثلاث - و الذى نفسى بيده ان كنت لحالفا عليهن - ما نقصت صدقة من مال فتصدقوا، و لاعفا رجل عن مظلمة يبتغى بها وجه الله تعالى الا ازداده الله تعالى بها عزا يوم القيمة ، و لافتح رجل باب مسئلة الا فتح الله عليه باب فقر )) (منية المريد، ص 152، 153. روايتى قريب به همين مضمون در موطاء مالك (صدقه ) 12. صحيح ترمذى (بر) 82. مسند احمد 1/193 و 3/235، 438 آمده است . بخشهائى از اين حديث به طور متفرق در شرح شهاب الاخبار، ص 332 و 338، ياد شده است ).
428- ظ(( التواضع لايزيد العبد الا رفعة فتواضعوا يرفعكم الله ، و العفو لايزيد العبد الا عزا فاعفوا يعزكم الله ، و الصدقة لاتزيد المال الا كثرة فتصدقوا يرحمكم الله )) (منية المريد، ص ‍ 153. الكافى 3/185).
429- (( يا رب اى عبادك اعز اليك ؟ قال : الذى اذا قدر عفا )) (منية المريد، ص 153. كنزالعمال 3/373).
430- (( الا اخبركم بخير (على خير) خلائق الدنيا و الآخرة : العفو عمن ظلمك ، و تصل من قطعك و الاحسان الى من اساء اليك ، و اعطاء من حرمك )) (منية المريد، ص 153. الكافى 3/166).
431- سوره فلق ، آيه 63.
432- (( (الحسد ياءكل الحسنات كما تاءكل النار الحطب ) )) (منية المريد، ص 154. كنزالعمال 3/461. دو روايت ديگر، نظير اين حديث در (الكافى ) 3/416 بدين صورت آمده است : (( (ان الحسد لياءكل الايمان كما تاءكل النار الحطب ) )) .
433- (( دب اليكم داء الامم قبلكم : الحسد و البغضاء. و هى حالقة ، لااقول حالقة الشعر، و لكن حالقه الدين . و الذى نفسى بيده لاتدخلون الجنة حتى تؤ منوا، و لاتؤ منوا حتى تحابوا )) . (منية المريد، ص 154. كنزالعمال 3/467. صحيح ترمذى ، (قيامة ) 56. مسند احمد 1/165، 167. در صحيح ترمذى آمده است : (( لااقول : تحلق الشعر؛ ولكن تحلق الدين )) . برخى از نويسندگان ، حالقه را به بدگوئى و شعر را به شعر (بكسر شين ) تلقى كرده و روايت را با چنين برداشتى تفسير كرده اند).
434- (( ستة يدخلون النار قبل الحساب بستة . قيل يا رسول الله من هم ؟ قال : الامراء بالجور، و العرب بالعصبية ، و الدهاقين بالكبر، و التجار بالخيانة ، و اهل الرستاق بالجهالة ، و العلماء بالحسد )) (منية المريد، ص 154. بحارالانوار 2/108، به نقل از خصال صدوق . در اين كتاب اخير، به جاى (ستة يدخلون النار قبل الحساب ) آمده است : (يعذب ستة بست ) و نيز تقديم و تاءخيرى در عبارت ديده مى شود.
435- (( ان الرجل لياءتى باى بادرة ، فيكفر، و ان الحسد لياءكل الايمان كما تاءكل النار الحطب )) (منية المريد، ص 154. الكافى 3/416).
436- (( آفة الدين : الحسد والعجب و الفخر )) .
437- (( يا ابن عمران ، لاتحسدن الناس على ما آتيتهم من فضلى ، و لاتمدن عينيك الى ذلك و لاتتبعه نفسك ، فان الحاسد ساخط لنعمى ، صاد لقسمى الذى قسمت بين عبادى . و من يك كذلك فلست منه و ليس منى )) .
438- (( ان المؤ من يغبط و لايحسد، و المنافق يحسد و لايبغط )) (سه روايت اخير از: منية المريد، ص 154. الكافى 3/418).
439- (( ايما مسلمين تهاجرا فمكثا ثلاثا لايصلحان الا كانا خارجين من الاسلام ، و لم يكن بينهما ولاية . و ايهما سبق الى كلام اخيه كان السابق الى الجنة يوم الحساب )) (منية المريد. الكافى ص 4/45).
440- وى از متصديان و گماشتگان هزينه هاى مالى امام صادق (عليه السلام ) بوده است .
441- منية المريد، ص 155. الكافى 4/43، 44.
442- (( ان الشيطان يغرى بين المؤ منين ما لم يرجع احدهم عن دينه ، فاذا فعلوا ذلك استقلى على قفاه و تمدد، ثم قال : فزت . فرحم الله امرء الف بين وليين ، يا معشر المؤ منين تاءلفوا و تعاطفوا )) (منية المريد، ص 155. الكافى 4/45).
443- (( لايزال ابليس فرحا ما اهتجر المسلمان ، فاذا التقيا اصطكت ركبتاه و تخلعت اوصاله و نادى يا ويله ما لقى من الثبور )) (منية المريد، ص 155. الكافى 4/45، 46).
444- سوره حجرات ، آيه 12.
445- (( كل المسلم على المسلم حرام : دمه و عرضه و ماله )) (منية المريد، ص 156. شرح شهاب الاخبار، ص 94).
446- (( اياكم و الغيبة اشد من الزنا، ان الرجل قد يزنى فيتوب ، فيتوب الله عليه . و ان صاحب الغيبة لايغفر حتى يغفر صاحبها )) (منية المريد، ص 156. كنزالعمال 3/586 و 589).
447- (( يا معشر من آمن بلسانه و لم يؤ من (و لم يسلم ) بقلبه ، لاتغتابوا المسلمين و لاتتبعوا عوراتهم ، فان من تتبع عورة اخيه تتبع الله عورته ، و من تتبع الله عورته يفضحه الله فى جوف بيته )) .(اين حديث و چند حديث ، قريب به همين مضمون در (الكافى ) 4/57 و 58، و (كنزالعمال ) 3/585. آمده است ).
448- سوره نور، آيه 81. (رك : الكافى 4/60).
449- (( من روى على المؤ من رواية يريد شينه و هدم مروءته ليسقط من اعين الناس ، اخرجه الله من ولايته الى ولاية الشيطان ، فلايقبله )) (منية المريد، ص 156. الكافى 4/26).
450-  منية المريد، ص 156. الكافى 4/63 و 64.
451-  (( اقرب ما يكون العبد الى الكفر: ان يؤ اخى الرجل على الدين ، فيحصى عليه عثراته و زلاته ليعنفه بها يوما ما )) (منية المريد، ص 156. الكافى 4/57، 58. در اين دو صفحه (الكافى ) چند روايت ، قريب به همين مضمون آمده است ).
452-  (( سباب المؤ من فسوق ، و قتاله كفر، و اكل لحمه معصية ، و حرمة ماله كحرمة دمه )) (منية المريد، ص 156، 157. الكافى 4/64).
453-  (( اذا قال المؤ من لاخيه : (اف ) خرج من ولايته . و اذا قال : انت عدوى ، كفر احدهما، و لايقبل الله من مؤ من عملا و هو مضمر على اخيه المؤ من سوء )) .
454-  (( ما من انسان يطعن فى عين مؤ من الا مات بشر ميتة ، و كان قمنا الا يرجع الى خير )) (اين دو روايت از منية المريد، ص 157. الكافى 4/65).
455-  (( لايدخل الجنة من فى قلبه مثقال ذرة من الكبر )) (منية المريد، ص 157. الكافى 3/323. و نيز احاديثى قريب به همين مضمون در (كنزالعمال 3/527 و 528 و 534، آمده است ).
456-  (( العظمة ازارى ، و الكبرياء ردائى . فمن نازعنى فيهما قصمته )) (منية المريد، ص 157. چندين حديث ، قريب به همين مضمون و با تفاوتهاى اندكى در (كنزالعمال ) 3/526 و 527 و 534 و 535، آمده است ).
457-  (( ان اعظم الكبر غمص الخلق و سفه الحق . قال : قلت : و ما غمص الخلق و سفه الحق ؟ قال تجهل الحق و تطعن على اهله . فمن فعل ذلك فقد نازع الله (عز و جل ) رداءه ) )) (منية المريد، ص 158. الكافى 3/424).
458-  (( الكبر قد يكون فى شرار الناس من كل جنس ، و الكبر رداء الله . فمن نازع الله . عز و جل ردائه ، لم يزده الله عز و جل الا سفالا )) (منية المريد، ص 157، 158. الكافى 3/422).
459- الكافى 3/422.
460-  (( لايدخل الجنة من فى قلبه مثقال ذرة من كبر )) (منية المريد، ص 158. الكافى 3/423. بحارالانوار 152. كنزالعمال ، 3/534، 535، با تفاوتهاى بسيار ناچيز).
461-  منية المريد، ص 158. الكافى 3/425.
462-  (( ثلثة لايكلمهم الله و لاينظر اليهم يوم القيمة و لايزكيهم و لهم عذاب اليم : شيخ زان و ملك جبار، و مقل مختال )) (منية المريد، ص 158. الكافى 3/425).
463-  سوره حجرات ، ضمن آيه 12.
464- منية المريد، ص 158. رواياتى قريب به همين مضمون در (الكافى ) 4/57، 58. و (كنزالعمال ) 3/585، آمده است .
465- منية المريد، ص 158. الكافى 4/58.
466- منية المريد، ص 158. الكافى 4/58.
467-  (( من اذاع فاحشة كان كمبتديها، و من عير مؤ منا لم يمت حتى يركبه )) .
468-  (( من لقى اخاه بما يؤ نبه به ، انبه الله فى الدنيا و الاءخرة )) (دو روايت اخير از منية المريد، ص 158، 159. الكافى 4/59).
469-  (( ضع امر اخيك على احسنه حتى ياءتيك مايغلبك ، و لاتظنن بكلمة خرجت من اخيك سوء و انت تجدلها فى الخير محملا )) (منية المريد، ص 159. الكافى 4/66).
470-  (( ايسر حق منها: ان تحب له ما تحب لنفسك ، و تكره له ما تكره لنفسك . و الحق الثانى : ان تجتنب سخطه و تتبع مرضاته و تطيع امره . و الحق الثالث ، ان تعينه بنفسك و مالك و لسانك و يدك و رجلك . و الحق الرابع : ان تكون عينه و دليله و مرآته . و الحق الخامس : ان لاتشبع و يجوع ، و لاتروى و يظلماء، و لاتلبس و يعرى . و الحق السادس : ان يكون لك خادم و ليس لاخيك خادم ، فواجب ان تبعث خادمك فيغسل ثيابه و يضع طعامه و يمهد فراشه . و الحق السابع : ان تبر قسمه و تجيب دعوته و تعود مريضه و تشهد جنازته و اذا علمت ان له حاجة تبادره الى قضائها و لاتلجئه ان يساءلكها؛ ولكن تبادره مبادرة . فاذا فعلت ذلك وصلت ولاديتك بولايته و ولايته بولايتك )) (منية المريد، ص 159، 160. الكافى 3/246، 248).
471-  راجع به حقوق برادران دينى نسبت به يكديگر، بنگريد به : بحارالانوار 21/61 - 84 سفينة البحار 1/290. الكافى 3/245 - 253.
472- (( اذا تعلم الناس العلم و تركواالعمل ، و تحابوا بالالسن و تباغضوا بالقلوب ، و تقاطعوا فى الارحام ، لعنهم الله عند ذلك فاصمهم و اعمى ابصارهم ) )) (منية المريد، ص ‍ 160).
473- منية المريد، ص 161. شرح شهاب الاخبار، ص 368. و نيز بنگريد به كنزالعمال 10/183، 184 و 214.
474- سوره بقره ، آيه 216.
475- (( قيدوا العلم ، قيل : و ما تقييده ؟ قال : كتابته )) (منية المريد، ص 163. بحارالانوار 2/147، به نقل از غوالى اللئالى . در مقدمه سنن دارمى ، ص 43، آمده است : (( (قيدوا العلم بالكتاب هذا العلم ) )) . و نيز بنگريد به (كنزالعمال 10/249).
476- مضمون و خلاصه اين حديث را بنگريد در كنزالعمال 10/245 و 249.
477- كنزالعمال 10/257.
478- (( اكتبوا فانكم لاتحفظون حتى تكتبوا )) .
479- (( القلب يتكل على الكتابة )) (دو حديث اخير از منية المريد، ص 163. الكافى 1/66).
480- (( احتفظوا بكتبكم ؛ فانكم سوف تحتاجون اليها )) .
481- (( اكتب و بث علمك فى اخوانك ، فان مت فاورث كتبك بنيك ، فانه ياءتى على الناس زمان هرج لاياءنسون فيه الا بكتبهم )) (دو روايت اخير از منية المريد. ص 163. الكافى 1/67. بحارالانوار 2/150).
482- (( ان المؤ من اذا مات و ترك ورقة واحدة عليها علم ، كانت الورقة سترا فيما بينه و بين النار، و اعطاه الله تعالى بكل حرف مدينة اوسع من الدنيا و ما فيها، و من جلس عند العالم ساعة ناداه الملك : جلست الى عبدى ، و عزتى و جلالى لاسكننك الجنة معه و لاابالى )) (منية المريد، ص 163. بحارالانوار 2/144. به نقل از امالى صدوق ).
483- گويند: وقتى كتاب (الحليه ) ابونعيم اصفهانى نگاشته شد، همزمان با حيات او آنرا به نيشابور بردند، و در آنجا آنرا به چهارصد دينار خريدارى كردند (تذكرة الحفاظ 3/276).
484- ابن سينا گفت : من بارها كتاب (مابعدالطبيعه ) ارسطو را مطالعه كردم ، ولى راهى فراسوى من براى فهم آن گشوده نشد. ابن سينا اتفاقا يكى از روزها به بازار وراقان رفت ، شخصى كه به (محمد دلال ) معروف بود كتابى را براى فروش به ابن سينا عرضه كرد و ابن سينا را صدا زد تا او اين كتاب را از وى خريدارى كند. ابن سينا - با حالتى خشمگين و تواءم با بى اعتنائى - درخواست (محمد دلال ) را رد كرد، و معتقد بود كه در علم مابعدالطبيعه و كتابهاى مربوط به آن ، سودى را نمى توان جست . دلال به ابن سينا گفت : اين كتاب را از من خريدارى كن كه بهاى آن ارزان ، يعنى سه درهم است ، و صاحبش به پول احتياج دارد. ابن سينا اين كتاب را خريد و پس از بازرسى آن ، ملاحظه كرد كه كتاب مزبور، از ابى نصر فارابى فيلسوف است كه به (معلم ثانى ) نامبردار مى باشد، و درباره (اغراض مابعدالطبيعه ) ارسطو است . (يعنى اين كتاب ، همان گمشده او است كه مشكلات مابعدالطبيعه را گزارش ‍ كرده است ). (تاريخ الحكماء قفطى ).
485- شافعى مى گفت : (( (اذا راءيت الكتاب فيه الحاق و اصلاح ، فاشهد له بالصحة ) )) (تذكرة السامع ، ص 173).
486- درباره اين سه اصطلاح ، شرح و گزارشى را در همين مبحث ، در پيش داريم .
487- اين عبارات رمزى ، فشرده عبارت مفصل : (صلوات الله و سلامه - يا - صلى الله عليه و آله ) مى باشد.
488- يكى از اين نصوص ، عبارت از حديثى است كه در چند سطر بعدى متن و هامش ، از آن ياد مى شود.
489- مؤ يد اين سخن ، حديثى است كه از ابى هريره نقل شده است ، ابى هريره مى گفت : (( (ان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) قال : من صلى على واحدة صلى الله عليه عشرا) )) و در پاره اى از روايات ديگر آمده است :
(صلى الله عليه عشر صلوات ) (رك : الادب المفرد، ص 94، به نقل از تذكرة السامع ، ص 177. مسند احمد3/102 و 261. مسند دارمى ، (رقاق ) 58).
490- (( من صلى على فى كتاب لم تزل الملائكة تستغفرله ، مادام اسمى فى ذلك الكتاب )) (منية المريد، ص 168. بحارالانوار، ط سنگى ، 23/82. سفينة البحار 2/50).
491- سوره احزاب آيه 56.
492- تذكرة السامع ، ص 177.
493- اين سخن ، از عبدالحميد (بن يحيى ، كاتب مروان ) است كه به سلم بن قتيبه گفته بود: (( ان كنت تحب ان تجود خطك ، فاطل جلفتك و اسمنها، و حرف قطتك و ايمنها )) . سلم بن قتيبه مى گويد: من به اين دستور عمل كردم و خوش خط شدم . (رك : فرهنگ نفيسى 2/1113).
در صبح الاعشى 2/449، آمده است كه عبدالحميد به رغبان ، چنين سخنى را گفته بود. لكن در كنزالعمال 10/313 مى بينيم كه على (عليه السلام ) به كاتب و منشى خود فرمود:
(( (اطل جلفة قلمك و اسمنها، و ايمن قطتك ، و اسمعنى طنين النون ، و حور الحاء، و اسمن الصاد، و عرج العين ، و اشفق الكاف ، و عظم الفاء، و رتل اللام ، و اسلس الياء و التاء و الثاء، و اقم الزاى وعل ذنبها، و اجعل قلمك خلف اذنك يكون اذكر لك ) )) .
در اين كتاب اخير: 10/311 - 314، سخنانى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در رابطه با رسم الخط و كيفيت نگارش صحيح و زيبائى خط، جلب نظر مى كند.
494- (( الق الدواة ، و حرف القلم ، و انصب الباء، و فرق السين ، و لاتعور الميم ، و حسن الله ، و مد الرحمن ، وجود الرحيم ، وضع قلمك على اذنك اليسرى ؛ فانه اذكرلك )) (منية المريد، ص 169. كنزالعمال 10/314).
495- (( اذا كتبت بسم الله الرحمن الرحيم فتبين (فبين ) السين فيه )) (منية المريد، ص 169. كنزالعمال 10/244).
496- (( لاتمد الباء الى الميم حتى ترفع السين )) .
497- (( اذا كتب احدكم بسم الله الرحمن الرحيم فليمد الرحمن )) . (منية المريد، ص 169. كنزالعمال 10/244).
498- (( من كتب بسم الله الرحمن الرحيم فجوده تعظيما لله ، غفرالله له )) . (منية المريد، ص 170).
499- (( تنوق رجل فى بسم الله الرحمن الرحيم ، فغفر له )) . در كنزالعمال 10/311 آمده است : (( ... ان على بن ابيطالب (عليه السلام ) نظر الى رجل يكتب بسم الله الرحمن الرحيم . فقال : جودها؛ فان رجلا جودها، فغفرله )) . و نيز بنگريد به كنز 2/296.
500- (( اذا كتب احدكم كتابا فليتربه فانه انجح )) . (روايات مذكور از، منية المريد، ص 169، 170. كنزالعمال 10/245. در كتاب اخير، حديث مذكور بدينصورت ضبط شده است : (( ... فليتربه ؛ فان التراب مبارك و هو انجح للحاجة )) ).
501- (( اعربوا حديثنا فانا قوم فصحاء )) (منية المريد، ص 171. الكافى 1/67).
502- حديث مذكور، از جمله احاديثى است كه ميان فريقين ، يعنى محدثين شيعى و سنى ، داراى شهرت و معروفيت است (بنگريد به كتاب (من لايحضره الفقيه ) 3/209. التهذيب 2/297. التاج 3/95).
در تاج العروس (10/137)آمده است : (ذكاء، و ذكاة ) دو اسم هستند. و عرب مى گويد (ذكاة الجنين ، ذكاة امه ) يعنى اگر مادر جنين ) (در مورد حيوانات حلال گوشت )، ذبح گردد بايد جنين را ذبح شده تلقى كرد و به ذبح مجدد نيازى ندارد. در (المصباح ) آمده است كه عبارت فوق بدينگونه قابل تفسير است : ذكاة الجنين ، هى ذكاة امه )، و در اين صورت بايد گفت كه (ذكاة اول ) مبتداء است ، و مبتداء ثانى كه عبارت از (هى ) مى باشد به منظور اختصار، حذف شده است . مطرزى مى گويد: به نصب خواندن (ذكاة امه ) درست نيست .
مرحوم طريحى به نقل از كتاب (النهاية فى غريب الحديث ) آورده است :
كه (ذكاة دوم ) هم به رفع و هم به نصب ، روايت شده است . اگر (ذكاة دوم ذكاء امه) به رفع قرائت شود بايد آنرا خبر براى مبتداءى تلقى كرد كه اين مبتداء، عبارت از(ذكاة الجنين ) مى باشد. بر حسب چنين قرائتى ، جنين و بره موجود در شكم گوسفند -پس از ذبح مادرش - احتياج به ذبح مجدد ندارد. ولى اگر (ذكاة دوم = ذكاة امه ) بهنصب خوانده شود. در اين صورت تفسير حديث مذكور، چنين خواهد بود: (ذكاة الجنين كذكاةامه ) ذكاة دوم به خاطر حذف جار و (نزع خافض )، منصوب گشته ، و مضاف اليه ،يعنى ذكاة دوم ، قائم مقام (حرف جر) شده است . اگر ذكاة دوم بدينصورت ، يعنى بهنصب ، قرائت شود، جنين و بره موجود در شكم گوسفند - اگر پس از ذبح مادرش ، زندهبه دنيا آيد - بايد آنرا ذبح مجدد نمود. بعضى از دانشمندان اين حديث را به نصب هر دو(ذكاة ) قرائت كرده اند. حديث مذكور در چنين صورتى بدينگونه تفسير مى شود كه(ذكاة الجنين ذكاة امه ) يعنى جنين و بره موجود در شكم حيوان را بايد مانند مادرش ذبحكنيد. كه ذكاة اول به عنوان مفعول مطلق فعل محذوف يعنى (ذكوا) و ذكاة دوم ، منصوببه نزع خافض ، يعنى كاف تشبيه مى باشد (رك : مجمع البحرين ، ط المكتبةالمرتضويه 1/159. النهاية فى غريب الحديث و الاثر، تحقيق طاهر احمد الزاوى و محمودمحمد الطباخى 2/165).
503- ظاهرا عبارت از (كافى ) است كه در نگارش ، در پايان كلمه قرار مى گيرد؟.
504-  سوره محمد، آيه 19.
505-  سوره روم ، آيه 7.
506-  سوره اعراف ، آيه 184.
507-  (( ما قلت و ما قال القائلون قبلى مثل لا اله الا الله )) (منية المريد، ص 178).
508-  (( من مات ، لايشرك بالله شيئا دخل الجنة )) (منية المريد. ص 178. در بحارالانوار 3/4، به نقل از توحيد صدوق ، اين حديث بدين صورت آمده است : (( من مات و لايشرك بالله شيئا احسن او اساء - دخل الجنة ) )) .
509-  سوره الرحمن ، آيه 60.
510-  (( ماجزاء من انعمت عليه بالتوحيد الا الجنة )) (منية المريد، ص 178. بحارالانوار 3/2، 3 و 5، به نقل از توحيد و امالى صدوق ).
511-  (( تعرفه بلا مثل و لا شبه و لا ند، و انه واحد، احد، ظاهر، باطن ، اول آخر، لاكفوله و لانظير؛ فذلك حق معرفته )) (منية المريد، ص 179. بحارالانوار، 3/269، به نقل از توحيد صدوق ).
512-  سوره بقره ، آيه 9/27.
513-  مجمع البيان 2/382.
514-  (( اعربوا القرآن و التمسوا غرائبه )) (منية المريد، ص 180. مجمع البيان (مقدمه )، ص 13، كنزالعمال 1/607).
515-  منية المريد. ص 180.
516-  (( من قال فى القرآن بغير علم فليتبوء مقعده من النار )) (منية المريد، ص 180). صحيح ترمذى (تفسير). مسند بن حنبل 1/233، 269، 323، 327).
517-  (( من تكلم فى القرآن براءيه فاصاب (الحق )، فقد اخطاء )) (منية المريد، ص 180. مجمع البيان (مقدمه ) ص 13، به نقل از عامه (اهل سنت ) ).
518-  (( من قال فى القرآن بغير ما يعلم ، جاء يوم القيمة ملجما بلجام من النار )) (منية المريد، ص 180. سنن ابن ماجه (مقدمه ) 24. مسند احمد بن حنبل 2/296).
519-  (( اكثر ما اخاف على امتى من بعدى : رجل يتاول القرآن ، يضعه فى غير موضعه (على غير مواضعه ) )) (منية المريد، ص 180. كنزالعمال 10/187 و 200. در كتاب اخير، اين جمله اضافه شده است : (( و رجل يرى انه احق بهذا الامر من غيره )) ).
520-  منية المريد، ص 180. الكافى 4/442 و 445.
521-  شرح اين حديث و ارائه منابع آن در ص 84 همين كتاب مورد مطالعه شما گذشت .
522- (( خبر تدريه ، خير من الف ترويه )) (منية المريد، ص 181).
523- (( عليكم بالدرايات ، لا الروايات )) (منية المريد، ص 181).
524- (( ان رواة الكتاب كثير، و ان رعاته قليل . و كم من مستنصح للحديث ، مستغش للكتاب ؛ فالعلماء يحزنهم ترك الرعاية ، و الجهال يحزنهم ترك الرواية )) . (منية المريد، ص 181. الكافى 1/62). در متن چاپى منية المريد، حديث مذكور بدينگونه آمده است :
(( (رواة الكتاب كثير، و رعاته قليل . فكم من مستنسخ للحديث ، مستغش للكتاب . و العلماء، يجزيهم الدراية ، و الجهال الرواية ) )) . در نتيجه ، تفسير حديث مذكور، چنين خواهد بود. راويان كتاب و قرآن كريم ، فراوانند، و رعايت كنندگان آن ، اندك اند. چه بسا نويسندگان حديث وجود دارند كه نسبت به قرآن خيانت مى كنند. فهم و عمل به روايات ، بار تكليف را از شانه علماء برميدارد، در حاليكه روايت و نقل حديث - منهاى دانستن و عمل كردن - مى تواند براى اسقاط تكليف جاهلان ، كافى باشد.
525- (( ليبلغ الشاهد، الغايب ؛ فان الشاهد عسى ان يبلغ من هو اوعى له منه )) . (منية المريد، ص 181. صحيح بخارى (علم ) 37. چندين روايت - قريب به همين مضمون - در كنزالعمال 10/221 و 224 و 229 آمده است ).
526- (( نضرالله امرء سمع منا حديثا فحفظه حتى يبلغه غيره . فرب حامل فقه الى من هوا فقه منه ، و رب حامل فقه ليس بفقيه )) (منية المريد، ص 181. كنزالعمال 10/221، در كتاب اخير ص 220 و 221 و 228 و 229 چند حديث ديگر نيز قريب به همين مضمون آمده است ).
527- (( من ادى الى امتى حديثا يقام به سنة او يثلم به بدعة فله الجنة )) : (منية المريد، ص 182. كنزالعمال 10/158).
528- (( رحم الله خلفائى . قلنا: و من خلفاؤ ك ؟ قال : الذين ياءتون من بعدى ، فيروون احاديثى و يعلمونها الناس )) (منية المريد، ص 181. كنزالعمال 10/221 و 260).
529- (( من حفظ على امتى اربعين حديثا من امر دينها، بعثه الله يوم القيمة فقيها و كنت له (يوم القيمة ) شافعا و شهيدا )) (منية المريد، ص 181، 182. كنزالعمال 10/224. چندين حديث ديگر و قريب به همين مضمون در همين كتاب ، ص 224 و 225، آمده است . در (الكافى ) 1/62 آمده است : (( من حفظ من احاديثنا اربعين حديثا بعثه الله يوم القيمة عالما فقيها )) ).
530- (( من تعلم حديثين اثنين ينفع بهما نفسه او يعلمها غيره فينتفع بهما كان خيرا من عبادة ستين سنة )) (منية المريد، ص 182. كنزالعمال 10/163، 164).
531- (( من رد حديثا بلغه عنى ، فانا مخاصمه يوم القيمة ، فاذا بلغكم عنى حديث - لم تعرفوه - فقولوا: الله اعلم )) (منية المريد، ص 182. كنزالعمال 10/236).
532- (( من كذب على متعمدا او رد شيئا امرت به ، فليتبواء بيتا فى جهنم )) (منية المريد، ص 182. كنزالعمال 10/234).
533- (( من بلغه عنى حديث فكذب به ، فقد كذب ثلثة : الله ، و رسوله ، و الذى حدث به )) (منية المريد، ص 182).
534- (( تذاكروا و تلاقوا و تحدثوا؛ فان الحديث جلاء القلوب ، ان القلوب لترين كما يرين السيف . جلاؤ ها الحديث )) (منية المريد، ص 182. الكافى 1/50. بحارالانوار 1/202 و 203، به نقل از غوالى اللئالى ).
535- (( اعرفوا منازل الناس على قدر روايتهم عنا )) (منية المريد، ص 182. الكافى 1/64).
536- منية المريد، ص 182. الكافى 1/39.
537- منية المريد، ص 182. الكافى 1/40.
538- سوره زمر، آيه 18: كسانى كه به سخن گوش فرامى دهند و از بهترين آن پيروى مى كنند.
539- منية المريد، ص 182، الكافى 1/65.
540- (( اذا حدثتم بحديث فاسندوه الى الذى حدثكم ؛ فان كان حقا فلكم ، و ان كان كذبا فعليه )) (منية المريد، ص 183. الكافى 1/66).
541- منية المريد، ص 183. الكافى 1/68.
542- منية المريد، ص 182. كنزالعمال 10/140.
543- (( فقيه واحد، اشد على الشيطان من الف عابد )) (منية المريد، ص 183. كنزالعمال 10/155).
544- (( خصلتان لاتجتمعان فى منافق : حسن سمت ، و فقه فى الدين )) (منية المريد، ص 183. شرح شهاب الاخبار، ص 135. كنزالعمال 10/155. صحيح ترمذى (علم ) 19).
545-  (( افضل العبادة : الفقه . و افضل الدين : الورع )) (منية المريد، ص 183. كنزالعمال 10/150).
546- منية المريد، ص 183.
547-  (( اذا اراد الله بعبد خيرا فقهه فى الدين )) (منية المريد، ص 183. الكافى 1/39).
548- (( لاخير فيمن لايتفقه من اصحابنا. يا بشير، ان الرجل منهم اذا لم يستغن بفقهه احتياج اليهم ، فاذا احتاج اليهم ادخلوه فى باب ضلالتهم و هو لايعلم )) (منية المريد، ص 183، 184. الكافى 1/40).
549- منية المريد، ص 184. الكافى 1/36. بحارالانوار 1/214، به نقل از محاسن برقى .
550- (( لوددت ان اصحابى ضربت رؤ وسهم بالسياط حتى يتفقهوا (فى الحلال و الحرام ) )) (منية المريد، ص 184. الكافى 1/36. بحارالانوار 1/213، به نقل از محاسن برقى ).
551- منية المريد، ص 184. الكافى 1/36.
552- سوره زمر، آيه 122. الكافى 1/36.
553- منية المريد، ص 184. الكافى 1/39.
554- (( ما من احد يموت من المسلمين احب الى ابليس من موت فقيه )) (منية المريد، ص 184. الكافى 1/46).
555- منية المريد، ص 184. الكافى 1/46.
556- (( اذا مات المؤ من بكت عليه الملائكة و بقاع الارض التى كان يعبد الله عليها و ابواب السماء التى كان يصعد فيها باعماله ، و ثلم فى الاسلام ثلمة لايسدها شى ء؛ لان المؤ منين الفقهاء حصون الاسلام كحصن سورالمدينة )) (منية المريد، ص 184. الكافى 1/47).
557- منية المريد، ص 148. الكافى 1/50.
558- اين ده علم عبارتند از: 1- صرف 2- نحو 3- اشتقاق 4- معانى 5 - بيان 6- بديع 7- لغت 8 - اصول فقه 9- رجال 10- منطق .
559- اين دوازده علم عبارت از علوم فوق الذكر به اضافه تفسير و حديث مى باشند.
560- منية المريد، ص 186. الكافى 1/35. كنزالعمال 10/130/131.
561- كارهائى كه به اميد دريافت مزد و ثواب از جانب خداوند متعال انجام مى گيرد به (حسبه ) نامبردار است و چنين امورى را كه بايد با اين هدف انجام گيرد (امور حسبى ) مى نامند.
562- سوره تحريم ، آيه 6.
563- اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در تفسير اين آيه فرموده است : (( (علموا انفسكم و اهليكم الخير و ادبوهم ) )) (رك : الميزان 19/341، به نقل از (الدر المنثور) ).
564- از آن جمله ، مقاتل بن سليمان ازدى در تفسير همين آيه گفته است : (( (و هو ان يؤ دب الرجل المسلم نفسه و اهله و يعلمهم الخير) )) (رك : مجمع البيان 1/318).
565- (( كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته )) (منية المريد، ص 187. صحيح بخارى (جمعه ) 11. صحيح ترمذى (جهاد) 27. مسند احمد بن حنبل 2/5، 54 مجموعه ورام ، ص 6).
566- مولدين ، شعرائى هستند كه عرب محض نبوده اند، بلكه غيرعرب به شمار مى رفتند.
567- عربهاى عاربه ، شعرائى هستند كه عرب محض بوده اند.
568- اصل در اصطلاح علماء حديث ، مجموعه اى از روايات است كه راوى - بلاواسطه - از لسان امام شنيده و ضبط نموده باشد؛ ولى چنانچه به واسطه كتاب ديگر (كه از امام ، اخذ شده ) مجموعه اى گرد آورد، به اين مجموعه ، (فرع ) و به مرجع اولى (اصل ) گويند.
يا مراد به (اصل )، مجرد كلام امام (عليه السلام ) است در مقابل (كتاب ) و (مصنف ) كه در آنها علاوه بر كلام ائمه (عليهم السلام ) از خود مؤ لف نيز بياناتى هست (رك : علم الحديث ، كاظم مديرشانه چى ، ط دوم ، ص 72).
569- سوره عنكبوت ، آيه 69.
570- سوره ذاريات ، آيه 56.
571- اين بخش تا پايان آن ، ترجمه باب پنجم كتابى است تحت عنوان (تذكرة السامع و المتكلم فى ادب العالم و المتعلم ) از بدرالدين ابن ابى اسحق ابراهيم بن سعدالله ابن جماعة كنانى (م 733 ه‍ ق .) كه به منظور تكميل ترجمه (منية المريد) بدان اضافه شده است .
572-  (( من ترك المراء - و هو محق - بنى الله له بيتا فى اعلى الجنة )) (تذكرة السامع ، ص 236. رواياتى نظير آنرا بنگريد در كنزالعمال 3/642 و 646 و 647 و 883).