آداب تعليم و تعلم در اسلام

دكتر سيد محمد باقر حجتى

- ۲ -


ب - كتب اصول فقه 
41- تمهيد القواعد الاصولية و العربية لتفريع الاحكام الشرعية : در دو بخش : 1- صد قاعده اصول فقهى 2- صد قاعده ادب عربى . و در پايان ، داراى فهرست مبسوطى براى تسهيل استخراج مطالب آن مى باشد.
شهيد ثانى اين كتاب را در اول محرم 958 ه‍ ق ، به پايان رسانده است ؛ و در 1272 ه‍ ق با كتاب (ذكرى الشيعه ) شهيد اول به طبع رسيده است . (11) (يك ).
42- تفصيل ما خالف الشيخ الطوسى اجماعات نفسه : در روضات آمده است : اين كتاب ، در حقيقت ، رد بر مطلق اجماعات و نيز رد بر كسانى است كه به اجماعات اعتماد كرده اند.(دو).
ج - كتب مربوط به علوم حديث  
43- بداية الدراية : شهيد ثانى كتاب فشرده اى با اين نام در علم درايه نگاشت كه مى توان گفت : وى اولين دانشمند شيعى است كه در اين زمينه دست اندركار تاءليف كتاب گشت . (يك ).
44- شرح بداية الدراية : اين كتاب تواءم با متن ، در ايران و نجف به چاپ رسيد. (دو).
45- غنية القاصدين فى معرفة اصطلاحات المحدثين : ابن العودى درباره اين كتاب مى نويسد: (در ميان علماء شيعه ، تصنيف اين كتاب بى سابقه بوده و قبل از شهيد ثانى هيچيك از دانشمندان شيعه در چنين موضوعى ، كتابى تاءليف نكرده بود). احتمال مى رود كه غير از (بداية ) باشد(سه ).
46- شرح حديث (الدنيا مزرعة الآخرة ). (چهار).
47- كتاب فى الاحاديث : مرحوم شيخ حر عاملى مى گويد: حدود هزار حديث به خط شهيد ثانى ديده ام كه از (مشيخه ) حسن بن محبوب ، انتخاب شده بود. (پنج ).
48- كتاب الرجال و النسب : ظاهرا كتاب خاصى در رجال ، و غير از كتاب (فوائد خلاصة الرجال ) و يا كتابى است كه در پاره اى از آثار مؤ لف به عنوان (التعليقات على كتب الرجال )، معروف مى باشد.(شش ).
49- فوائد خلاصة الرجال (هفت ).
د- كلام 
50 - حقايق الايمان - يا - (تحقيق الايمان و الاسلام ) - يا - (حقيقة الايمان و الاسلام )، كه بحثها و تحقيقات غنى و سرشارى است درباره مفهوم (ايمان و اسلام ) و رد پاره اى از شبهات در اين باره . در پايان اين كتاب ، مبحثى در اصول دين - با تفصيل فزونترى - آمده است ، و شهيد ثانى ، آنرا در شب دوشنبه ، هشتم ذى القعده 954 ه‍ ق ، تاءليف كرد؛ و ضمن مجموعه اى از كتب به سال 1307 ه‍ ق در ايران به طبع رسيد.(يك ).
51 - البداية فى سبيل الهداية : ظاهرا اين كتاب درباره بحث از عقائد مى باشد؛ لكن پاره اى از مؤ لفين را گمان بر آن است كه همان (بداية الدراية ) مى باشد. آغا بزرگ تهرانى مى گويد: (شيخ حر عاملى از اين كتاب پس از (بداية الدراية ) ياد كرده است ، و چنين به نظر مى رسد كه دو كتاب مى باشد، و نام آن نيز نشان مى دهد كه درباره عقائد، نگارش يافته است )(12) (دو).
الاقتصاد فى معرفة المبدء و المعاد و احكام ...: از اين كتاب ، ضمن كتب فقهى شهيد يادكرديم .
ه‍- اخلاق و عرفان 
52 - منارالقاصدين فى اسرار معالم الدين : ظاهر عنوان كتاب نشان مى دهد كه در طى آن از اسرار احكام شرعى و عللى كه موجب تشريع اين احكام ، - يعنى واجبات و محرمات و... - مى باشد، بحث و تحقيق به عمل آمده است ، و شهيد ثانى از اين كتاب در (منية المريد) ياد مى كند(يك ).
53 - منية المريد فى آداب المفيد و المستفيد: در آداب دينى و اخلاقى تعليم و تعلم و قاضى و مفتى و افتاء، كه آنرا در 20 ربيع الاول 954 ه‍ ق به پايان رسانيد، كه بارها در ايران و هند و نجف به طبع رسيده است .(دو).
54 - مختصر رسالة منية المريد فى آداب المفيد و المستفيد (سه ).
55 - مسكنة - يا- مسكن الفؤ اد عند فقد الاحبة و الاولاد: رساله اى است كه وظائف انسان را به هنگام مواجهه با مصائب و شدائد - از قبيل : از دست دادن فرزند و خويشاوندان و سائر مصائب ديگر - مشخص مى سازد. شهيد ثانى اين كتاب را در چاشت روز جمعه اول رجب 954 به منظور تسليت خود - آنگاه كه فرزند و يا فرزندانى قبل از تولد شيخ حسن صاحب معالم را از دست داده بود - و نيز براى تسليت و دلدارى ديگران نگاشته است . نگارنده سطور در سال 1361 ه‍ ش ، آنرا به فارسى برگردان كرده و ان شاء الله به زودى چاپ و منتشر خواهد شد. متن كتاب بارها در ايران به طبع رسيد(چهار).
56 - مبرد الاكباد فى مختصر مسكن الفؤ اد: اين كتاب فشرده اى از (مسك -ن الفؤ اد) ياد شده است كه به منظور استفاده همگان ، تلخيص شد. (پنج ).
57 - كشف الريبة عن احكام الغيبة : كتاب جالبى است كه در آن از غيبت ، و دلالت كتاب و سنت بر حرمت آن ، و نيز از مواردى كه غيبت كردن ، جايز مى باشد، و از كيفيت احتراز از غيبت و امثال آن گفتگو شده ، و شهيد ثانى ، آنرا در 13 صفر 949 ه‍ ق ، تاءليف كرده است و بارها در ايران و نجف به طبع رسيده ، اخيرا نيز به فارسى نيز برگردان شده است (شش ).
58 - التنبيهات العلية على وظائف الصلوة القلبية - يا - (اسرار الصلوة ): كه در بيان اسرار عرفانى و آداب و نكات درونى و باطنى نماز مى باشد، و ترتيب واجبات نماز در مد نظر مؤ لف بوده ، و با استمداد از احاديث و آيات قرآنى تاءليف شده است ، و تاريخ فراغ از آن ، نهم ذى الحجه 951 ه‍ ق مى باشد. (هفت ).
و- تفسير 
59 - رسالة فى شرح البسملة (يك ).
ز- ادعيه  
60- رسالة فى الادعية (يك ).
61- رسالة فى آداب الجمعة (دو).
ح - نحو 
62- المنظومة فى النحو (يك ).
63- شرح المنظومة فى النحو. كه شرح شماره 62 مى باشد، و در رساله ابن العودى آمده است كه او بخشى از اين رساله را به خط خود شهيد ثانى ديده است . (دو).
ط - اجازات  
64- الاجازات : شهيد ثانى در اين كتاب ، اجازاتى كه از مشايخ حديث صادر شده گردآورى نموده است ؛ لكن معلوم نيست آيا اين كتاب ، عبارت از همان كتابى است كه محتواى آن اجازاتى باشد كه از مشايخ و اساتيد شهيد ثانى براى او صادر شده است ، و يا مطلق اجازات مشايخ براى اشخاص ديگر مى باشد. (يك ).
65- اجازاته لتلاميذه : شهيد ثانى به گروهى از شاگردانش اجازات متنوعى صادر كرده است كه پاره اى مفصل ، و پاره اى ديگر، مختصر مى باشد. و حاج شيخ آغا بزرگ تهرانى اجازات زير را در اين مورد ياد كرده است :
1- اجازه به شيخ ظهيرالدين ميسى در 957 ه‍ ق .
2- اجازه به شيخ محيى الدين ميسى عاملى در 954.
3- اجازه به شيخ تاج الدين جزائرى در 965.
4- اجازه به شيخ عزالدين بن زمعه مدنى در 948.
5 - اجازه به شيخ عبدالصمد، پدر شيخ بهائى در 941.
6- اجازه به شيخ سلمان جبعى عاملى در 954.
7- اجازه به سيد عطاءالله حسينى موسوى در 950.
8 - اجازه به ابن صائغ حسينى موسوى در 958.
9- اجازه به شيخ محمود لاهيجى در 953 (13) (دو).
ى - جنگ و مجموعه 
66- رسالة فى عشرة علوم : رساله اى است كه در قسطنطنيه درباره ده علم نگاشته و آنرا به قاضى زاده رومى تقديم كرد، و در نتيجه ، حكمى درباره وى براى تدريس و اداره مدرسه (نوريه ) بعلبك صادر گرديد.
اين بود قسمتى از آثار علمى شهيد ثانى كه گويند مجموعا به هشتاد كتاب و رساله مى رسد.
نويسندگانى كه شرح حال شهيد ثانى را ياد كرده اند به حوصله و صبر او در تاءليف و تصنيف و نسخه بردارى از كتب و آثار ديگران ، اشاراتى دارند؛ با اينكه مى دانيم مراجعان به شهيد ثانى ، زياد بوده و خود پى در پى در مسافرت بسر مى برد، و مساعى خويش را در راه نشر اسلام به كار مى گرفت . لذا بايد اين آثار علمى فراوان و عميق و تحقيقى را موهبتى ربانى تلقى كرد كه اين دانشمند بزرگوار به مدد توفيق الهى از آن برخوردار بوده است .
خوانسارى - آنگاه كه از (مسالك ) (شهيد) ياد مى كند - مى نويسد. (و گويند: او اين كتاب را در مدت نه ماه نگاشت . و خدا مى داند كه اگر يك محرر و نويسنده اى مزدور بخواهد چنين كتابى را استنساخ كند، تحرير آن در چنان مدتى بر او دشوار مى باشد ) تا چه رسد به آنكه بخواهد كتابى را با اين حجم زياد - تواءم با تحقيق -، تاءليف نمايد.
مؤ يد چنين توفيق شگفت آور، سخن صاحب كتاب (حدائق المقربين ) است كه آنرا از جمعىاز علماء نقل كرده ، مبنى بر اينكه شهيد ثانى اين كتاب را در مدتى كوتاه تاءليف نمود،چنانكه مى دانيم اين عالم عاليمقدار، به تاءليف كتاب (الروضة البهية شرح لمعه )در طى چند ماه موفق گرديد، كتابى كه از بهترين كتابهاى فقه استدلالى به شمار مىرود. و نيز صاحب (امل الآمل ) از دانشمندى موثقنقل مى كند كه شهيد ثانى ، دو هزار كتاب از خود باقى گذاشت كه دويست كتاب - از ميانجمع كتب مزبور - به خط شريف او، اعم از آثار علمى خود او و آثار ديگران ، بوده است .
مرحوم شيخ اسدالله فقيه كاظمى در مقدمات كتاب (مقابيس ) خود، يكى از كرامات او را چنين برمى شمارد كه او يكبار، قلم را با دوات آشنا مى كرد و با آن حدود بيست تا سى سطر مى نوشت ، و بلكه گويد: چهل يا هشتاد سطر را به نگارش درمى آورد (14) .
شهيد ثانى از ديدگاه علماء و دانشمندان اسلامى 
شهرت شهيد ثانى - از آنگاه كه به درنورديدن بلدان اسلامى آغاز كرد، و در محضر اساتيد بزرگ راه يافت - جهان اسلامى آنروز را فرا گرفت تا آنجا كه تدريجا منزلت علمى او و نيز مقام اجتهادش مورد قبول و اعتراف همگان بوده ، آنهم در حاليكه هنوز بيش از سى و سه سال از عمرش را پشت سر نگذاشته بود - نتيجه اين شهرت ، چنان بود كه زبانها به ستايش او - آنهم با آميزه اى از قداست روحى وى - گشوده شده ، و با عبارات مختلفى به مدح و ثناء وى ، سخن آغاز كردند. و ما نمونه هائى چند از اين سخنها را در زير مى آوريم .
1- ابن العودى : 
شهيد ثانى از خصلتهاى كمال ، محاسن و نخبه هائى را واجد بوده و قامت شخصيت او با انواعى از مفاخر كمال آراسته بوده ، و كالبد او به جان و روح فرازمندى مى باليد كه خويشتن را در جوار او مى يافت . او شيخ و بزرگ و جوانمرد اين امت و مبدء و منتهاى فضائل بوده است ... لحظه اى از عمرش را جز در كسب فضيلت مصروف نداشت . اوقات شبانه روزى خود را چنان برنامه ريزى مى كرد كه وى را در تمام لحظات سودمند افتد.
2- صاحب (المقابيس ): 
شهيد ثانى ، افضل متاءخرين ، اكمل متبحرين ، نادره پسينيان ، يادگار پيشينيان ، مفتى همه طوائف اسلامى ، راهنماى دينى مردم به راهى پايدار و صراطى مستقيم ، مقتداى شيعه ، و نور شريعت بود كه سخنان بزرگان از برشمردن مزايا و استيفاء حق او در بيان فضائل پرارزشش نارسا است . و گفتار خردمندان و انديشمندان سترك ، در گزارش مناقب و خصلتهاى بلندش بسى ناچيز و حيرت گونه مى باشد. در بلنداى فضل و كمال و سعادت در لابلاى شخصيت خود، ميان مراتب علم و عمل و شكوه و جلال و شهادت ، گردهم آئى برقرار ساخت ؛ و او در سايه لطف نهان و آشكار خداوند متعال ، بسى موفق و مؤ يد بوده است . (15)
3- شيخ حر عاملى : 
موضع و موقعيت شهيد ثانى در فقه و علم و فضل و زهد و عبادت و تقوى و تحقيق و تبحر و عظمت مقام و شكوه منزلت و جامعيت فضائل و كمالات ، مشهورتر از آن است كه آنها را بازگو نمائيم . محاسن و اوصاف پسنديده اش بيش از حد احصاء و شمار است ، و مصنفات و آثار علمى او، مشهور و بر سر زبانها است . او فقيه و مجتهد و نحوى و حكيم و متكلم و عالم به قرآن و جامع انواع علوم و دانشها بوده ، و نخستين كسى است كه در جمع علماء شيعه به تصنيف كتابى در (دراية الحديث ) آغاز كرد. (16)
3- شيخ يوسف بحرانى ، صاحب كتاب (الحدائق ): 
شهيد ثانى در ميان دانشمندان شيعه از برجستگان و رؤ ساء و اعاظم فضلاء و ثقات ، برشمار است . عالمى است عامل ، و محققى است موفق و موشكاف ، و زاهد و پارسائى است مجاهد كه محاسن و اوصاف حميده اش فزونتر از آن است كه به شمارش درآيد، و فضائلش بيش از آن است كه كسى بتواند كاملا آنها را غوررسى كند. (17)
4- تفرشى در كتاب (نقدالرجال ): 
شهيد ثانى از دانشمندان موجه و آبرومند شيعه و از رجال مورد اعتماد مى باشد كه در خزانه خاطر خويش مايه هاى فراوانى از علم را اندوخته ، و سخنانش ‍ پاكيزه از لغزشها بوده است . شاگردان برجسته اى را پرورد، و كتابهاى نفيس و جالبى را تاءليف كرد، و به خاطر تشيع در قسطنطنيه به شهادت رسيد. (18)
5 - خوانسارى ، صاحب (روضات الجنات ): 
تاكنون ، يعنى حدود سال 1263 ه‍ ق ، در جمع دانشمندان بزرگ و برجسته شيعه كسى را به ياد ندارم كه از لحاظ شكوه شخصيت ، سعه صدر، خوش فهمى ، حسن سليقه ، نظام و برنامه تحصيلى ، كثرت استادان ، ظرافت طبع ، معنويت سخن ، و پختگى و بى نقص بودن آثار علمى ، به پاى او برسد. بلكه اين استاد بزرگوار در تخلق به اخلاق الهى و قرب منزلت ، چنان مى نماياند كه تالى تلو معصوم (عليه السلام ) است ، يعنى بلافاصله در رده پس از معصومان پاك قرار دارد. (19)
6- حاج ميرزا حسين نورى محدث : 
شهيد ثانى در جمع متاءخرين ، فاضلترين علماء و كاملترين دانشمندان متخصص به شمار مى آيد، وى نادره دوران و شخصيت شگفت انگيز پسينيان ، و يادگار بزرگان پيشين ، و مفتى همه طوائف اسلامى و راهنماى مردم به صراط مستقيم ، و مقتداى شيعه و...(20) بوده است .
7- علامه مامقانى : 
شهيد ثانى ، داراى محفوظاتى سرشار و نيز پاكيزه گفتار بوده است . و كتاب ما - اگر چه در جهت شرح حال دانشمندان تاءليف نشده است ، بلكه صرفا رجال حديث در آن گزارش مى شود -؛ لكن از امثال اين استاد بزرگوار، سطرى و گوشه اى از شرح حال آنها را به منظور تبرك و تيمن در اين كتاب ياد مى كنيم . (21)
8 - علامه امينى : 
شهيد ثانى از بزرگترين حسنات و عطاياى روزگار، و سرشارترين بحر مواج علم ، و زيور دين و آئين اسلام ، و استاد فقهاء سترك ، و آشنا و ماءنوس با دانش و متخصص در علوم و دانشهاى با ارزش از قبيل : حكمت ، كلام ، فقه ، اصول ، شعر، ادب ، طبيعى ، و رياضى بوده است . آنچه كه ما را از زحمت تعريف اين استاد بى نياز مى سازد شهرت جالب و شگفت آور او در تمام اين علوم مى باشد. لذا به تعريف و شناساندن نيازى نداريم ؛ چون مقام و منزلت علمى و اخلاقيش ‍ روشنتر از هرگونه تعريفى مى باشد. و هر چه درباره او مى گويند، كوتاه تر از گامهاى بلندى است كه او در اين رهگذر برداشته و پائين تر از اوج شهرت او مى باشد. درود خداوند بر او، خدائى كه از ميان نعماى وافرش چنين نعمتى والا را بر خلق ارزانى داشته ، و او نيز به نوبه خود، كرم و احسان خود را به مردم افاضه نموده ، و دانش هاى توفيق آفرين و رهائى بخش و علومى كه نياز جامعه را برآورده مى سازد در ميان امت رواج داده و بدآنها رونق بخشيده است . (22)
نيل به مرحله اجتهاد و افتاء: 
به شهيد ثانى در سال 944 ه‍ ق اين احساس دست داد كه برخوردار از توان و قدرت استنباط و اجتهاد مى باشد، ولى اين حقيقت را به هيچكسى اظهار ننمود، و تا سال 948 ه‍ ق ، چنين احساسى را مخفى نگاهداشت كه سرانجام مردم به مرتبت او از لحاظ اجتهاد و افتاء، آگاه شدند و به عنوان مرجع شايسته اى براى تقليد، بدو مراجعه مى كردند.
ابن العودى مى گويد:
(شهيد ثانى (قدس الله نفسه ) - هنگامى كه در خانه من ، واقع در (جزين ) در حال اختفاء از دشمنان بسر مى برد - شب دوشنبه يازدهم صفر 956 ه‍ ق به من چنين گزارش نمود كه آغاز زمان وصول او به مرتبه اجتهاد، همزمان با سال 944 ه‍ ق ، بوده است ؛ اما ظهور اجتهاد و انتشار آن با سال 948 ه‍ ق مقارن بود. بنابراين او در سى و سه سالگى به مقام اجتهاد نائل آمد). شهيد ثانى همزمان با اجتهادش به نگارش (شرح ارشادالاذهان ) آغاز نمود؛ لكن اين حقيقت را - حتى براى شاگرد ملازم خود، يعنى ابن العودى - نيز برملا نساخت .
ابن العودى در اين باره مى نويسد:
(شهيد ثانى ، شرح ارشاد را آغاز نمود و اين كار را به هيچكسى اظهار نكرد، و از تاءليف پاره اى از كتاب (شرح ارشاد) فارغ گشت ؛ ولى كسى آنرا رؤ يت نكرده بود. شبى من در عالم رؤ يا چنان ديدم كه شهيد ثانى بر منبر و كرسى بلندى نشسته و خطبه و سخنرانى جالبى را آغاز كرده ، خطبه اى كه نظير آنرا از لحاظ بلاغت و فصاحت تاكنون نشنيده بودم . من اين رؤ يا را براى شهيد بازگو ساختم ، او وارد خانه شد و از آن بيرون آمد، جزوه اى را در دست داشت و آنرا به من داد. من بدان نگريستم ، ديدم (شرح ارشاد) است و داراى خطبه اى مى باشد كه همه مزاياى عالى فصاحت و بلاغت در آن انعكاس يافته است ).
شهيد ثانى و مقام او در شاعرى 
اگرچه شعرهاى زيادى از شهيد ثانى تاكنون به ما نرسيده است تا درباره آنهابه داورى بنشينيم و آنها را به گونه اى جامع و عميق ارزيابى كنيم ؛ لكن ابيات اندكى كه نويسندگان شرح حال شهيد، آنها را دست به دست گرداندند تا در اختيار ما قرار گرفته است نمايانگر فزونمايگى او در شاعريت و حاكى از تمتع وى از تخيل و اوج گيرى او در افقهاى دوردست ، و توانائى گسترده و بدون تكلف وى بر آفرينش سخنان منظوم مى باشد.
اشعار شهيد داراى تعابيرى روان و مطلعى زيبا و شيوائى بيان ، و آرى از استعمال واژه ها و تعابير ناماءنوس است .
او اشعارى در جهت اهداف متنوعى انشاء كرده است كه از آنجمله هدفها و مطالب علمى است ؛ چنانكه از منظومه وى در علم نحو - ضمن برشمردن آثارش ‍ - ياد كرديم .
از خلال اشعار اندكى كه از شهيد ثانى به يادگار مانده چنين برمى آيد كه وى به مناسبت موقع و بر حسب نياز به مطلبى ، درباره آن شعر مى گفت و تمام فرصتهاى خود را مانند شاعران حرفه اى در اختيار شعرگوئى قرار نمى داد؛ چون وى آنچنان فارغ البال نبوده كه بتواند در هر فرصتى بدين امر روى آورد. فقط آنگاه شعر مى گفت كه عواطف و قضيه اى را ايجاب مى كرد، و در چنين شرائطى بود كه شاعريت بر او چيره مى گشت و ابياتى چند را به رشته نظم مى آورد.
اينك نمونه هائى از اشعار وى به نظر مطالعه كنندگان محترم مى رسد.
وقتى شهيد ثانى در سال 943 ه‍ ق .، به زيارت نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) توفيق يافت ، اشعار زير را انشاء كرد:
(( صلوة و تسليم على اشرف الورى
و من فضله ينبو عن الحد و الحصر
و من قدر قى السبع الطباق بنعله
و عوضه الله البراق عن المهر
و خاطبه الله العلى بحبه
شفاها و لم يحصل لعبد و لاحر
عدولى عن تعداد فضلك لائق
يكل لسانى عنه فى النظم و النثر
و ماذا يقول الناس فى مدح من اتت
مدائحه الغراء فى محكم الذكر
سعيت اليه عاجلا سعى عاجز
بعب ء ذنوبى جمة اثقلت ظهرى
و لكن ريح الشوق حرك همتى
و روح الرجامع ضعف نفسى و مع فقرى
و من عادة العرب الكرام بوفذهم
اعادته بالخير و الحبر و الوفر
و جادو بلا وعد مضى لنزيلهم
فكيف و قد اوعدتنى الخير فى مصر
فحقق رجائى سيدى فى زيارتى
بنيل منائى و الشفاعة فى حشرى ))

و نيز گفته است :
(( لقد جاء فى القرآن آية حكمة
تدمر آيات الضلال و من يجبر
و تخبر ان الاختيار بايدينا
(فمن شاء فليؤ من و من شاء فليكفر) ))
و آنگاه كه مژده يافت : فرزندى براى اودر غياب وى زاده شد، دو بيت زير را به نظم آورد:
(( و قد من مولانا الكريم بفضله
عليكم بمولود غلام من البشر
فيارب متعنا بطول بقائه
و احيى به قلبا له الوصل قد هجر ))
علل و عوامل شهادت شهيد ثانى 
آنگاه كه مسلمين به سرزمين ايران راه يافتند، دعوت به تشيع آغاز شد. اين دعوت با گامهائى وسيع و بلند و سريعى در تمام اقطار و نواحى ايران به حركت درآمد و براى خود، عرصه اى گسترده يافت .
انتشار تشيع در اين نقطه از گيتى آنچنان رو به فزونى گذاشت كه گروهى از شيعه به شهرها و آباديهاى آن روى نهاده ، و چون تحت فشار حكومت آنزمان به سرمى بردند به اين سرزمين پناه آوردند. براى حكومت جبار و مستبد آن دوران ، مساءله تبعيد و زندانى كردن و شكنجه و بى خانمان ساختن و كشتار رجال شيعه و داعيان اين مكتب ، يك امر طبيعى و عادى تلقى مى شد. اين گروه از شيعيان به اين نتيجه رسيدند كه اگر با شهرها و آباديهاى نزديك به مركز خلافت ، فاصله برقرار سازند از آنجاها بگريزند بهترين وسيله براى جان آنها و رهائى از دست خونخوارانى است كه مفهومى از اسلام را درك نكرده بودند.
بدون ترديد، خراسان يكى از پايه هاى نيرومند خلافت عباسى و درهم كوبيدن اركان خلافت اموى به شمار مى رفت ؛ لكن خراسان صرفا مردم را به عباسيان دعوت نمى كرد و در جهت منافع آنها نمى كوشيد؛ بلكه دعوت در اين نقطه به داعيه (الرضا من آل محمد) و در جهت از ميان بردن دشمنان (اهل البيت )، جنبش خود را ادامه مى داد. طبيعى است كه واژه (آل محمد) و (اهل البيت ) از واژه هاى ماءنوس و آشنا بوده و همواره در مورد على و اولاد پاكش (عليهم السلام ) به كار مى رفت . صورت دعوت در جهت براندازى حكومت و سلطه بنى اميه آنهم فقط به نام خاندان پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله ) جلب نظر مى كرد.
اين نكته در طى تاريخ آنگاه چهره خود را نمودار مى سازد كه ما تاريخ دعوت عباسيان و پيوستن ابومسلم به آنها را مورد مطالعه قرار مى دهيم ؛ ولى پيشوايان شيعه كه مى دانستند، اين امر به فرجامى مطلوب نمى انجامد از اين غوغاء و درگيريها فاصله گرفتند و در آن دخالتى نكردند.
مطلبى كه مى توان آنرا با قاطعيت اظهار كرد اينست كه گرايش ايرانيان مسلمان به (اهل البيت ) روز به روز در حال فزايش بود و دعوت تشيع از قدرت و نيروى زايدالوصفى برخوردار شد، و لذا شيعيان در اين نقطه رو به كثرت نهاده و تشيع در آنجا تمركز يافت .
تشيع در دوران (آل بويه ) به اوج عزت خود دست يافته بود، چون مى بينيم شيعيان در اين برهه از زمان با تمام امكانات مادى و معنوى خود اين مكتب را تقويت مى كردند و مردم را با عنايت و اهتمام وافرى به مذهب (اهل البيت ) و تحكيم مبانى تشيع دعوت مى نمودند.
مكتب فقهى قم و رى ، از عنايت خاص خاندان آل بويه برخوردار گرديد، و حتى برخى از مؤ لفان بزرگ ، ديباچه آثارشان را با نام اين خاندان مى آراستند. بدينسان تشيع در ايران طى ادوار تاريخ و اوضاع و شرائط گوناگون - حتى تا عصر صفويه - در قله رفيعى از لحاظ موقعيت قرار داشت . در زمان صفويه نيز زير سايه همت دانشمندانى نستوه و دلباخته (اهل البيت )، تشيع در تمام زواياى سرزمين ايران نفوذ كرد و قلبهاى بيدار ملت ايران را در اختيار خود گرفت . و نتيجة اين اوضاع ، امپراطورى عثمانى را در بيم و حراثى شگرف فرو برد.
در نقاطى كه تحت حكومت عثمانى ها قرار داشت جاسوسها و چشمهاى تيزبينى ، مردم را مى پائيد كه از هر قضيه اى سردرآورند، قضيه اى كه احيانا ممكن بود تا قلب و مركز حكومت عثمانى پيشروى كرده و اريكه خلافت اين سامان را واژگون سازد.
بديهى است كه شيعه بيش از هر گروه ديگرى تحت مراقبت قرار داشتند؛ چون مى دانستند آنان داراى آنچنان تحرك و نيروئى در برابر طاغوتيان زمان هستند كه اگر دست بكار گردند خطر براى حكومت ، حتمى است و آنها بهيچوجه در برابر اوامر مخالف با مبانى اسلام ، سر تسليم فرود نمى آورند.
اين مراقبت با شديدترين وجه در شهرهائى معمول مى گشت كه قبلا حكومتهاى شيعى در آنجا سازمان يافته بود، از قبيل (حلب ) كه موطن حمدانيان به شمار مى رفت .
اگر ما اين نكات را در نظر گيريم رمز فشار و مراقبتهاى شديد را درمى يابيم
كه شهيد ثانى را سخت مى آزرد. بازگشت شهيد ثانى از بعلبك به سوى موطنش ، معلول چنين فشارى بود، زيرا او در مدرسه نوريه اين شهر، حلقه جالب توجهى از علماء و عشاق فضيلت را تشكيل داد كه خود، دروس و موعظه هاى خويش را به آنها القاء مى نمود، و آنچنان مورد توجه و مشمول اقبال مردم واقع شد كه به هر فرقه مطابق مذهب آنها فتوى مى داد، و در هر مذهبى كتابهاى درسى شان را تدريس مى كرد.
اين حركت و علمى شگرف ، براى حكومت عثمانى - آنهم در چنين منطقه اى - خوش آيند نبود. پس بايد ناگزير براى اين نهضت ، مرزى ايجاد كرد تا از پيشروى آن جلوگيرى به عمل آيد و اين جنبش از سرعتش بازايستد تا به نقاط ديگر سرايت نكند.
لكن چگونه بايد به چنين هدفى رسيد و بايد از كجا شروع كرد؟ براى حل اين مشكل ، يك راه منحصر به فردى وجود داشت و آن اين بود كه راءس و عضو حياتى اين حركت بايد قطع مى نمود.
به خاطر سياست نابكارانه و روحيه اى آكنده از كينه ، و بيم از ملك و حكومت ، به منظور نگاهبانى از اريكه اى كه پايه هايش بر ريختن خون پاكان نهاده شده بود، شهيد ثانى در راه اسلام و تشيع قربانى شد.
معروف شامى وقتى مى ديد شخصيت او تحت الشعاع بارقه حضور اين دانشمند بزرگوار واقع شده است مسلما نائره كينه عداوت و لهيب حسادت در دلش ‍ شعله ورتر مى گشت .
پيش بينى شهيد ثانى درباره شهادت خود:  
شيخ حسين بن عبدالصمد حارثى ، پدر شيخ بهائى مى گفت : روزى بر شهيد ثانى وارد شدم و او را سخت انديشناك يافتم كه در خويشتن فرو رفته بود.
علت چنين حالتى را از او جويا شدم ؟ به من گفت : برادرم ! چنين مى پندارم كه دومين شهيد باشم ، زيرا در عالم رؤ يا سيد مرتضى (علم الهدى ) را به خواب ديدم كه مجلس ضيافتى تشكيل داد و علماء و دانشمندان شيعه اماميه در آن شركت داشتند. وقتى من وارد اين مجلس شدم ، سيد مرتضى از جا برخاست و به من تهنيت گفت و دستور داد كه در كنار شهيد اول جلوس كنم . و چنانكه خواهيم ديد، و ديده ايم ، اين دانشمند عاليمقدار همچون استاد بزرگوار، يعنى شهيد اول - در طريق دفاع از حريم اهل البيت (عليهم السلام ) و نشر و ترويج تعاليم و مبانى آنان - به شهادت رسيد و به (شهيد ثانى ) ملقب و نامبردار شد.
در رساله (مسائل السيد بدرالدين حسن الحسينى ) - كه سيد مذكور با شيخ حسين بن عبدالصمد در اين رساله پرسشهائى را در ميان گذاشت چنين آمده است : (سؤ ال : استاد و مولاى ما درباره قضيه اى كه از شهيد ثانى نقل مى شود چه عقيده اى دارند كه مى گويند: شهيد ثانى از نقطه اى در استانبول عبور مى كرد، و شما نيز همراه او بوديد، شهيد ثانى به شما گفت : قريبا شخصى محترم در اين نقطه به قتل مى رسد، و اين پيش بينى به واقعيت پيوست و شهيد ثانى در همين نقطه به شهادت رسيد. بى ترديد بايد اين واقعه را از كرامات و حالات خارق العاده اين شخصيت بزرگوار تلقى كرد، (آيا اين قضيه ، درست است )؟ جواب - آرى ، بدينسان چنين پيش بينى صورت گرفت . و من مخاطب او در اين پيش بينى بودم . و به ما نيز چنين گزارش دادند كه استاد در همان نقطه به شهادت رسيد. و اين حادثه را - از طريق مكاشفه نفسانى - براى خويش پيش بينى و آينده نگرى كرده بود).
كيفيت شهادت شهيد ثانى 
مرحوم شيخ حر عاملى (رضوان الله عليه ) مى نويسد:
(علت شهادت شهيد ثانى - طبق آنچه كه از بعضى علماء شنيدم و نوشته هاى دانشمنداننيز آنرا تاءييد مى كند - اين بود كه دو نفر از مردم (جبع ) به منظور مرافعه ومحاكمه به شهيد ثانى مراجعه كردند، و او نيز (طبق قانون شرع ) دعوى را به نفع يكىاز طرفين و به ضرر طرف ديگر فيصله داده و حكم صادر نمود. شخص محكوم از اينداورى (كه به حق انجام گرفته بود) به خشم آمد و نزد قاضى صيدا، يعنى همان(معروف - شامى ) رفت (و درباره او سعايت كرد). شهيد ثانى همزمان با اين جريان ،سرگرم تاءليف كتاب (الروضة البهية شرح لمعه ) بود، و غالبا در هر روزى يكجزوه از اين كتاب را مى نگاشت . و چنانكه از نسخهاصل (شرح لمعه ) استفاده مى شود: اين دانشمند بزرگوار، كتاب مزبور را در مدتشش ماه و شش روز تاءليف كرد؛ زيرا شهيد ثانى در صفحه عنوان اين كتاب ، تاريخشروع تاءليف آنرا يادداشت كرده بود.
بارى ، معروف شامى ، شخصى را براى يافتن و دستگيركردن شهيد ثانى به (جبع ) گسيل داشت . اين عالم بزرگوار در انگورستانى كه از آن او بوده است ، مدتى را بدور از مردم و با فراغ بال از مشاغل ديگر، سرگرم تاءليف بود. (لذااين ماءمور، موفق به دستگيرى او نشد. يكى از اهالى شهر به اين ماءمور گفته بود: مدتى است كه شهيد ثانى از اين ديار به سفر رفته و ما او را نمى بينيم . به شهيد الهام شده بود كه همزمان با اين جريانات ، راه سفر به مكه را در پيش گيرد و به انجام مراسم حج قيام كند؛ با اينكه بارها به سفر حج رفته بود. لكن هدف شهيد ثانى چنان بود كه در اين ايام بحرانى و خطرناك ، متوارى گردد و از ديد جاسوسان پنهان بماند، لذا در محملى روپوشيده سفر خود را آغاز كرد تا كسى او را نبيند و نشناسد.
قاضى (صيدا) به پادشاه روم ، (يعنى سلطان سليمان ) نوشت كه در بلاد شام ، عالم و دانشمندى را مى شناسد كه نسبت به مذاهب اربعه اهل سنت ، فردى بدعت گذار به شمار مى آيد، و به اصطلاح : (رافضى ) است ، و دست اندركار تبليغ و نشر عقائد و ايده هاى خود مى باشد). سلطان سليمان ، فردى را براى يافتن و دستگيركردن شهيد ثانى ماءمور كرد و به او گفت ، بايد او را زنده دستگير كنى تا ميان او و دانشمندان بلاد ما گردهم آئى فراهم آيد و با وى مباحثه و مناظره كنند، و بر مذهب و آئين او آگاهى يابند تا من بر مقتضاى مذهب خود حكم صادر نمايم .
ماءمور ياد شده به (جبع ) آمد (و از شهيد ثانى پرس و جو كرد، به او اطلاع دادند كه به سفر حج رفته است ) اين شخص ، روى به سوى مكه نهاد تا در ميان راه مكه با شهيد برخورد و او را دستگير نمود.
(ماءمور كذائى با پيشنهاد شهيد ثانى - مبنى بر اينكه پس از انجام مراسم حج با وى به دلخواه خود عمل كند - موافقت كرد) و آنگاه كه شهيد ثانى از مراسم حج فارغ گرديد، همراه او، راه بلاد روم را در پيش گرفت . وقتى به بلاد روم رسيدند مردى اين ماءمور را ديد و از او درباره شهيد ثانى سؤ ال كرد؛ در پاسخ گفت : وى يكى از علماى اماميه و دانشمند شيعى است كه ماءمورم او را نزد سلطان روم ببرم . آن مرد گفت آيا از آن جهت بيمناك نيستى كه به سلطان گزارش كنند كه تو در حق اين شخص و در خدمت به او كوتاهى كردى و او را آزردى ؛ او را يارانى است كه در صدد يارى از وى برمى آيند و از او به دفاع برمى خيزند، و احيانا ممكن است اين جريان ، موجب قتل تو گردد؟ صلاح در اين است كه او را به قتل رسانى و سر بريده او را نرد سلطان برى .
اين مرد سبك مغز و سنگدل ، اين عالم كم نظير را همانجا در ساحل دريا به شهادت رساند.
ماءمور مذكور سر بريده شهيد ثانى را نزد سلطان آورد؛ لكن سلطان بر او
برآشفت و او را سرزنش كرد و به وى گفت : من به تو دستور دادم كه او را زنده بياورى ؛ ولى تو برخلاف فرمانم او را به قتل رساندى .
سيد عبدالرحيم عباسى ، (نويسنده كتاب (معاهدالتنصيص ) - كه با شهيد ثانى ، سابقه دوستى و آشنايى داشت - با ديدن سر بريده اين عالم بزرگوار، متاءثر گرديد) و در نتيجه مساعى او اين ماءمور به جزاى عمل نابكارانه خود رسيد و سلطان او را كشت ).
آغاز ترجمه كتاب (منية المريد) 
ديباچه مؤ لف  
بسم الله الرحمن الرحيم
سپاس و ستايش ويژه خدا است ، خدائى كه با نيروى خامه و قلم ، انسان را با علم و دانش آشنا ساخت ، علم و دانشى كه بشر با آن ، سابقه و آشنائى نداشت .
درود خداوند بر كسى كه سرشار از حب و عشق به او، و بنده اى از بندگان او است يعنى درود بر پيامبرش محمد (صلى الله عليه و آله ) كه والاترين عالم و معلم جامعه بشريت است . سلام و تحيات الهى بر خاندان و ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله ) كه خويشتن را با تعاليم او سامان بخشيده و شخصيت انسانى خود را با آداب و آئين هاى او آراسته و پيراسته ساختند.
اما بعد: 
كمال و تماميت شخصيت انسان بر اساس دانش و بينش او استوار است ؛ زيرا آدمى در ظل اين بينش مى تواند خود را در رده فرشتگان آسمانى قرار داده ، و براى وصول به مقامات رفيع اخروى كسب آمادگى كند. عالم و دانشمند نه تنها مراتب والائى را در آخرت احراز مى كند، در دنيا نيز از سپاس و ستايش خدا و مردم برخوردار است .
شكوه علم و دانش و دانشمندان : 
خامه اى كه دانشمند در طريق ارشاد جامعه بر روى كاغذ و نوشت افزار به جريان مى اندازد از خون شهداء و جانبازان راه حق ، گرانقدرتر و ارجمندتر است (23) . آنگاه كه عالم و دانشمند گام برميدارد فرشتگان الهى بال و پر خويش را زير پاى او مى گسترانند. پرندگان هوا، ماهيان دريا (و همه جانداران و جانوران ) او را مى پايند و از پروردگار، آمرزش و رحمت او را براى وى درخواست مى كنند؛ (زيرا عالم و دانشمند پاك سيرت ، جهان را با ديده محبت مى نگرد و بهيچ فردى اجازه تجاوز نابجا به حريم هيچ موجودى نمى دهد). فى المثل ، در زمان معاصر، فضاى پاكيزه از هرگونه آلودگى هسته اى و آبگاه هاى عظيم عارى از هر نوع آلايش اتمى ، با نظارت علماء و دانشمندان الهى هرگز مسموم نمى گردد، پس چرا موجودات آب زى و پرندگان هوا، دانشمندان الهى را نپايند و مرحمت خداوند را براى آنها درخواست نكنند؟
(لذا برخى از دانشمندان گفته اند: حيوانات از آنجهت به استغفار براى علماء، ملهم مى گردند؛ كه چون اين حيوانات براى مصالح بندگان خدا آفريده شده اند. و اين علماء هستند كه حرام و حلال را در مورد حيوانات بيان كرده و مردم را به احسان و حمايت از حيوانات و ضرر نرساندن به آنها توصيه مى كنند (24) ).
دانشمندى كه (شبانگاه در بستر خواب و راحتى قرار مى گيرد و) بر فراش خويش تكيه مى زند (تا بدانوسيله براى نشر علم و ارشاد مردم تجديد قوى كند) استراحت او بر عبادت و نيايش هفتاد ساله (عارى از بينش ) عابدان و پارسيان برترى دارد (25) .
براى ارائه شكوه و عظمت مقام علم و علماء، مراتب فوق (كه از آيات قرآنى و احاديث الهام مى گيرد) كافى و بسنده است .
علل ناكامى در علم : 
ولى بايد هشدار دهيم كه هر علم و دانشى نميتواند ضامن قرب انسان به خدا گردد. تحصيل علم - بهر صورت و كيفيت و عارى از هرگونه قيد و بندى - نمى تواند مراتب رضاى الهى را براى فرد بارور سازد؛ بلكه براى تحصيل و فراگيرى علم ، شرائطى است ، و براى سامان دادن دانش ضوابطى وجود دارد. آنكه خود را به رنگ و لباس علم ، تعين مى بخشد بايد از آداب و آئينها و وظائفى پيروى كند. براى دانش آموختن ، مبانى و نهادها و نيز شناختهائى ضرورى است كه همه افراد پوياى علم و نيز دانشمندان ناگزيرند از آن مبانى و ضوابط و شناختها دقيقا آگاه گردند، و در مسير وصول به هدف و مطلوب خود بدآنها پناه آورند، تا كوشش آنان تباه نشده و مساعى آنان دچار وقفه و ناكامى نگردد.
افراد فراوانى را سراغ داريم كه در پى تحصيل چنان دانش مطلوب و ايده آلى برآمدند، و در اندوختن آن - بى هيچ گونه وقفه اى - مساعى و كوششهاى خويش را بكار گرفتند، و خود را براى دانش آموختن به رنج و زحمت واداشتند؛ لكن گروهى از آنان نتوانستند - عليرغم چنان تكاپو و تحمل مشكلات - به نتيجه و بهره اى دست يابند و به هدف ارزشمند و قابل توجهى نائل شوند. و گروهى از آنان - با وجود آنكه مدتهاى دور و درازى از عمر خويش را صرف تحصيل علم نمودند - به مقدار اندك و ناچيزى از سرمايه هاى علمى دست يافتند، در حاليكه ممكن بود چندين برابر آنرا در ظرف مدتى كوتاه تر از آن براى خود فراهم آورند.
عده اى نيز - بجاى آنكه در سايه علم و دانش ، بيش از پيش با خدا آشنا و به او نزديك گردند - اين علم بر بعد مسافت و دورى آنها از خدا افزوده و آنان را گرفتار سخت دلى و تيرگى درون ساخته است ، بااينكه مى بينيم خداوندى كه راستين ترين گوينده است راجع به علماء و دانشمندان در قرآن كريم مى فرمايد:
(( (انما يخشى الله من عباده العلماء) )) (26)
در جمع بندگان الهى ، صرفا علماء و دانشمندانند كه خداشناس واقعى هستند و از او بيمناكند.
علت اين عدم موفقيت و ناكامى و قلت بازدهى مساعى علماء، و ساير موانعى كه راه وصول به كمال را مسدود مى سازد، آنست كه چنين افرادى نسبت به امور مهم و مربوط به تعليم و تعلم و آداب و آئين و شرائط لازم و ضرورى و اوضاع و احوال متناسب ، اخلال و سهل انگارى را روا داشتند و در رعايت ضوابط تعليم و تعلم مسامحه ورزيدند.
ما در كتاب (منارالقاصدين فى اسرار معالم الدين ) به مدد توفيق و كرم پروردگار، شمه جالب و مهمى از اين آداب و ضوابط دانش اندوزى و تعليم را ياد كرديم ، بگونه اى كه مطالعه آن و آگاهى از آن ، نياز هر فرد علاقه مند را برآورده مى سازد.
ولى در كتاب حاضر يعنى (منية المريد فى آداب المفيد و المستفيد) برآنيم كه مستقلا و بطور جداگانه پاره اى از شرائط تعليم و تعلم و آداب و آئين ها و مسائل مربوط به آن از قبيل وظائف پرارزش و سودمند به حال عالم و متعلم را - به خواست خداوند متعال - بازگو كنيم ، با اين اميد كه اين كتاب - در سايه امعان نظر و مطالعه دقيق و رعايت موازين آن - راه گشائى فراسوى علاقه مندان و شيفتگان علم و دانش در جهت وصول به مطلوب و هدف آنها باشد.
اگر مطالب اين كتاب در صحيفه خاطر مطالعه كننده آن ، نقش بندد و محتواى آن در ذهن او انعكاس يابد و هماره به مضامين آن توجه و عنايت كند مى تواند گمشده مطلوب و منظور نهائى خود را در لابلاى سطور آن بيابد.
مطالب كتاب مذكور با الهام و استنباط از گفتار الهى يعنى (قرآن كريم ) و استمداد از سخنان پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) و استعانت از بيان امامان و پيشوايان (عليهم السلام ) و كلام فرزانگان دين و دانش و حكماء راسخ و ژرف بين ، تنظيم شده است .
اين نبشتار را (منية المريد فى آداب المفيد و المستفيد) نام نهادم . درخواستم از خداوند متعال اين است كه در سايه فضل و مرحمت عميم و گسترده و كرم ديرين خود، عوائد و بهره هاى سودبخش آنرا نخست به خودم و سپس به افراد ويژه خاندان و دوستانم و همه افراد جامعه اسلامى نثار فرمايد. و اجر و ثوابم را - به خاطر نگارش آن - فزونى بخشد، و بر شكوه و عظمت پاداشم بيفزايد، و گامهاى صدق و اخلاصم را در روز حساب و جزاء استوار بدارد؛ چون او، وجودى بخشايشگر و بزرگوار است .
مطالب اين كتاب در يك مقدمه و چند (چهار) باب و خاتمه (و تتمه ) تنظيم شده است .

next page

fehrest page

back page