آنچه معلمان و مربيان بايد بدانند

رضا فرهاديان

- ۱ -


نقش معلم در سازندگى نونهالان
 

به كوى عشق منه بى دليل راه قدم   كه گم شد آن كه در اين ره به رهبرى نرسيد
شبان وادى ايمن گهى رسد به مراد   كه چند سال به جان ، خدمت شعيب كند

علم الانسان مالم يعلم (1)؛ ((خداوند، به انسان آنچه را كه نمى دانست آموخت .))
درود بى پايان ما نثار معلمى باد(2) كه با هر سخنش روح و جان مى گيريم و استعدادها و قابليتهايمان شكوفا مى شود، با شنيدن هر كلامش پر مى گيريم ، پرواز مى كنيم ، به بلنداى انسانيت رهنمون مى شويم و به سرچشمه زلال حكمت دست مى يابيم . كلام معلم ، ديده بصيرتمان را مى گشايد و ارزشهاى والا و متعالى را در معرض ديد ما قرار مى دهد.
اى معلم ! دلهاى ما مشتاق كلام توست ، چون از كلام تو جان ، رمق مى گيرد و از حركت تو روان به شوق و تكاپو مى افتد و در برابر كردار و رفتار تو دل ، خاضع و خاشع مى گردد؛ فروغ بينش تو روان متعلمان را مى نوازد و بنده خود مى سازد، آرى : من علمنى حرفا فقد صيرنى عبدا(3).
آيا به راستى مى توان از مقام واقعى معلم ، تجليل كرد و آن را گرامى داشت ؟
مع الاءسف در جامعه ، آن چنان كه بايد، نقش حساس و والاى معلم شناخته نشده و تجليل از معلم ، آن گونه كه مناسب شاءن و مقام اوست به عمل نمى آيد. نقش معلم ، به قدرى گرانقدر و والاست كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: بالتعليم اءرسلت ؛ ((من براى تعليم فرستاده شده ام .(4))) و نقش معلم از نظر تربيتى به قدرى حساس و با اهميت است كه امام على (عليه السلام ) فرمود: ((كسى كه خود را در مقام راهبرى مردم قرار مى دهد، بايد پيش از آن كه به تعليم ديگران بپردازد، به تعليم خويش اقدام كند و تاءديب او به عملش پيش از تاءديب به وسيله زبانش باشد. كسى كه معلم و ادب كننده خويشتن است ، به احترام سزاوارتر از كسى است كه (فقط) معلم و مربى مردم است (5))).
بنابراين ، معلمى كارى است دشوار و مهم و رسالتى است بس بزرگ و هر كسى را توان پذيرش اين مسؤ وليت خطير نيست ؛ سوز و درد مى خواهد، عشق و احساس مى طلبد، صبر و تحمل مى بايد، چرا كه هر چيزى كه قدر و منزلتش والاتر است ، مسؤ وليتش هم سنگين تر و مهم تر است .
تعليم و تربيت انسانها از ابتداى تولد آغاز مى شود و شاكله وجودى آنان در كودكى شكل مى گيرد.
العلم فى الصغر كالنقش فى الحجر(6) ((دانش در كودكى ، همانند نقشى در سنگ است )).
و يا و من لم يتعلم فى الصغر لم يتقدم فى الكبر(7) كسى كه در كودكى نياموزد، در بزرگى نمى تواند جلو بيفتد.
معلم واقعى ، كسى است كه به شاگردانش شخصيت دهد و آنان را از عادتها و احيانا از روشهاى نادرست خانه و خانواده و محيط و اطرافيان باز دارد. در واقع ، بزرگترين رسالت معلم ، كه از گفتار و كردار وى ظاهر مى شود، همان شخصيت دادن به دانش آموز است . معلمى كه بتواند بين خود و شاگردانش ‍ پل دوستى برقرار سازد و با آنان صميمى گشته و برخوردى سرشار از شادى و اميد، محبت و بزرگوارى داشته باشد، موفق است . اين شيوه در انديشه و كردار فراگيرنده ، تاءثير فراوان بر جاى گذاشته و در قلب و روح او نفوذ مى كند.
در طول تاريخ ، انسانهاى بزرگ ، بخش اعظم شخصيت و موفقيت خود را نتيجه بهره گيرى از اساتيد و معلمان آگاه و با ايمان و بزرگوار خويش ‍ مى دانند.
براى يك معلم فرهيخته ، معلمى شغل و حرفه نيست ، بلكه ذوق و هنرى است كه ريشه در اعماق روح بى تاب انسانهايى دلسوخته دارد و رسالتى است پيامبر گونه ... او بايد به اهميت نقش و وظيفه اجتماعى و الهى خود پى برده و از جهت علمى و اخلاقى ، خود را پر بار نمايد و در عمل ، همچون پدر يا مادرى دلسوز و مهربان ، پا به پاى شاگردانش براى آشنايى آنان در جهت آموختن علم و دانش ، اخلاق و تربيت ، گام بردارد. معلمى كه بتواند افكار صحيح را با روشى جالب و در خور توجه ، همچون نسيم بهارى روانه ذهن و انديشه دانش آموزان سازد، معلم موفقى است .
معلم خوب ، كسى است كه علاوه بر تسلط كامل به موضوع درسى ، با اصول تعليم و تربيت ، آشنايى داشته و به پرسشهاى دانش آموزان ، جواب مناسب دهد و از مطالعه مستمر و يادگيرى مطالب تازه در جهت افزايش معلومات خود دريغ نورزد؛ دانش و آموخته هاى فراگير را با واقعيتهاى خارج از مدرسه ارتباط دهد و در عمل به آنان بياموزد كه مطالب آموخته شده را چگونه بايد در زندگى به كار برد. در برابر بروز مشكلات رفتارى دانش آموزان ، زود قضاوت نكند رفتار و عكس العملهاى آنان را به طرز دقيقى ريشه يابى كرده و قبل از هرگونه تصميم گيرى ، علتها را بشناسد و در ارزيابى خود، عامل مؤ ثر خانه و خانواده و محيط و اطرافيان را در زمينه اختلال يا بهبود وضع روحى و عاطفى دانش آموزان از نظر دور ندارد.
معلم ، محرم اسرار شاگردان است . طبيبى است كه درصدد معالجه بيمارى نادانى است .
معلم ، كسى است كه اوقات زندگى اش را وقف آگاهى و رشد و پرورش ‍ نونهالان جامعه كرده و همواره در اندوه و شادى ، گرفتارى و شادمانى شاگردانش شريك بوده و راهنماى آنان است ؛ معلمى كه مدرسه را جايگاهى مقدس و كلاس درس را عبادتگاه خود مى داند و با ((وضو)) به كلاس درس مى رود، تعليم و تعلم را عبادت مى داند و براى توفيق بيشتر و شناخت و هدايت شاگردانش ، در امر تعليم و تربيت از خداوند مدد مى جويد. نونهالان را روحهاى بزرگى مى بيند كه در جسمى بزرگ آشيانه دارند و آنان را آيتى الهى مى داند كه هر كدام وسيله اى براى تقرب به خدا و نزديكى به مبداء لايزال الهى هستند.
معلمى كه برخوردى انسانى دارد و با مهر و عطوفت ، علم و دانش را مى آموزد با معلمى كه رفتارى خشك و خشن دارد و با زور و فشار، تهديد و ارعاب ، دانش آموزان را وادار به آموختن مى كند، تفاوت دارد؛ اولى ، استعداد نونهالان را شكوفا مى سازد و دومى استعدادها را كور مى كند فان القلب اذا اكره عمى (8) ((براستى كه دل اگر به كارى مجبور شود، كور مى شود)).
معلمى كه كارش را هنر و وظيفه اش را رسالتى الهى در جامعه خود مى داند با معلمى كه ((بارى به هر جهت )) بوده و فقط مى خواهد ساعتى چند با دانش آموزان به سر برد و هر ماه ، مبلغى را به عنوان حقوق دريافت كند، تفاوت دارد.
معلمى كه هم و غم خود را بر اين قرار مى دهد كه ذهن كودكان را همچون انبارى پر از معلومات و محفوظات نمايد با معلمى كه تمام تلاش و كوشش ‍ خود را صرف برانگيختن قوه تجزيه و تحليل و تقويت قدرت تعقل و تفكر كودكان مى نمايد، فرق دارد.
معلمى كه با حلم و بردبارى سعى در بيدار كردن قدرت ابتكار و خلاقيت نوآموز در علم و دانش دارد با معلمى كه فاقد اين تلاش و كوشش است ، متفاوت است .
معلم واقعى ، دانش آموز را فردى محكوم امرها و نهى هاى خود نمى داند و با او به مثابه يك محكوم ، برخورد نمى كند و از رشد قدرت اظهار نظر او نه تنها ترسى ندارد كه خوشحال و شادمان هم مى شود.
معلم واقعى ، كسى است كه به نوآموزان ، آزادى داده و حدود آن را حفظ مى كند و به جاى انباشتن ذهن آنان از معلومات و محفوظات محض ، روى فهم و استدلال و قدرت تجزيه و تحليل و ابتكار آنان تكيه مى كند. او به جاى فرمان دادن و محكوم كردن دانش آموزان آنان را با رويى باز و لبى خندان راهنمايى مى كند و با طرح سوالات و پرسشهاى بجا و مناسب به تفكر و تعقل وا مى دارد و از نمره به عنوان يك حربه تهديد و تطميع استفاده نمى كند، بلكه آن را وسيله اى براى تشويق و ترغيب در جهت سعى و تلاش بيشتر نوآموزان مى داند.
اظهار نظرها و پرسشهاى دقيق نوآموزان ، او را خسته و ملول نمى كند و جسارت بيان و تذكر دانش آموزان در باب تناقض رفتار و گفتار معلم ، او را به عصبانيت نمى كشاند و با آنان به رقابت و تلافى بر نمى خيزد.
خلاصه و در يك كلام ، معلم حقيقى با گفتار و كردارش به شاگردان خويش ، چگونه انديشيدن ، چگونه انتخاب كردن و بالاخره چگونه زيستن را مى آموزد. اين گونه معلمان ، با كسانى كه به دانش آموزان ، آمرانه حكومت مى كنند و با زور و فشار مى خواهند در روح آنان نفوذ كنند و دادن آزادى را موجب پررويى آنان دانسته و پرسشها و كنجكاوى آنان را آزار و مزاحمتى براى خود تلقى مى كنند، تفاوت دارند، چرا كه نمى دانند در وادى علم و ايمان ، عشق و محبت ، حلم و بردبارى ، آزادى و آزادگى كارساز و راهگشاست .
همان طور كه غنچه گلى را نمى شود به زور و فشار به صورت گل شكوفا شده اى در آورد، در امر تعليم و تربيت روح لطيف انسانى نيز عامل زور ناموفق است ، چرا كه در دلهاى انسانها تمايل به استعدادهايى نهفته است و معلم واقعى ، كسى است كه بتواند از راه آن تمايلات قلبى ، وارد شود(9) و آنها را پرورش دهد.
معلمى موفق است كه بداند تشويق و ترغيبها را در كجا به كار برده (10) و از تذكرها و تحذيرها در كجا استفاده نمايد تا موجبات رشد و كمال دانش آموزان را فراهم ساخته و از دلسردى و سستى آنان در امر تحصيل علم و دانش و درس و مدرسه جلوگيرى نمايد.
 

درس معلم اربود زمزمه محبتى   جمعه به مكتب آورد طفل گريز پاى را

در اين صورت است كه فراگير، احساس مى كند كه گمشده خود را پيدا كرده و شوق و اميدى براى آموختن علم و دانش در دلش جوانه مى زند و همين احساسات ، او را در طى مراتب عاليه تحصيلات و پيمودن مدارج بالاى علمى ، علاقه مند ساخته و يارى خواهد كرد.
بنابراين ، اوليا و والدين بايد آگاه باشند كه فرزندان معصوم و گلهاى پاك خود را به دست چه كسى مى سپارند و خمير مايه وجودى آنان را از ابتدا در اختيار چه كسى قرار مى دهند.
تجليل و سپاس از معلم ، زمانى امكان پذير است كه شخصيت و مقام حقيقى وى شناخته شود و پس از شناخت است كه وظيفه اوليا و والدين در بزرگداشت مقام معلم ، معين و مشخص مى گردد، زيرا تجليل و سپاس از مقام معلم بدون آشنايى و شناخت قدر و منزلت آنان معنا ندارد.
اوليا و والدين محترم پس از آشنايى با نقش معلم در جامعه و شناخت وظيفه حساس و كارى او در رشد و پرورش نونهالانشان ، مى توانند از وى تجليل به عمل آورند.
در صورتى كه اوليا بتوانند زمينه و امكانات رشد اين ارزشها را فراهم ساخته و با هماهنگى و همكارى بى دريغ خود با مدرسه و معلم ، در جهت به انجام رسانيدن اين رسالت و مسؤ وليت بزرگ نسبت به سرمايه هاى عظيم انسانى ، نقشى سازنده داشته باشند....
مى توان گفت : گامى كوچك در جهت تجليل از مقام رفيع معلم برداشته شده است .

رهنمودهاى عملى و كاربردى قرآن براى دستيابى به ويژگيهاى معلم مطلوب
آگاهى
- آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند برابرند؟(11)
تواضع و فروتنى
خداوند به من وحى نمود (كه به شما اعلام كنم تا) تواضع و فروتنى را پيشه خود سازيد.(12)
- در برابر هر يك از مؤ منان كه از تو پيروى مى كنند، بال و پر فروتنى ، فرودآر.(13)
رفق و مدارا (حلم و بردبارى )
- بياموزيد و در آموزش خود سختگير نباشيد، زيرا آموزگار (با حلم و بردبار) از انسان سختگير و مستبد با ارزشتر است .(14)
- نسبت به كسى كه به او علم و دانش را مى آموزيد و يا از او علم فرا مى گيريد، نرم خوى و ملايم باشيد.(15)
روش نيكو در گفتار و رفتار
- به بندگان من بگو كه با يكديگر به بهترين روش سخن بگويند.(16)
- و چون نادانان ، آنان را مخاطب سازند، به ملايمت و راحتى (با تعادل و سلامت برخورد كنند) سخن گويند.(17)
دورى از تكبر
- به تكبر از مردم روى مگردان !(18)
ميانه روى و تعادل
- در رفتارت ميانه رو باش و با آرامى سخن بگو!(19)
سعه صدر و آزاد انديشى
- پس بندگانم را بشارت ده ؛ آنان كه به سخن ، گوش فرا مى دهند و از بهترين آن پيروى مى كنند.(20)
دورى از تكلف
- پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ): نيستم از آنان كه به دروغ ، چيزى بر خود مى بندند.(21)
پاسخ بدى ديگران
- بديهاى مردم را به نيكوترين وجه دفع كن ، ما به آنچه آن ها انجام مى دهند بهتر آگاهيم .(22)
يادآورى
پس يادآور كه تو تنها ياد آورنده هستى و بر آنان تسلطى ندارى .(23)
پرهيز از گفتار بدون عمل
آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد؟(24)

آثار توحيد در اخلاق و رفتار انسان (25)
هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ظلال مبين (26) اوست خدايى كه در ميان مردم پيامبرى از خودشان مبعوث كرد تا آياتش را بر آنها بخواند و آنان را تزكيه نمايد و كتاب و حكمتشان بياموزد. گرچه پيش ‍ از آن در گمراهى آشكارى بودند.
در فرهنگ اسلامى ، مساءله تعليم و تربيت ، تعليم و تزكيه ، آموزش و پرورش ‍ دو جزء جدايى ناپذير از يكديگر بوده و هدف از بعثت انبيا را تشكيل مى دهند. در واقع ، هدف از نهضت و بعثت انبيا تعليم و تربيت انسانها بوده است .
اولين اصلى كه پيامبر بزرگوار اسلام به عنوان محتواى تعليم و تربيت انسانها اعلام كرد و تا آخرين لحظه هاى عمر در عمل و رفتار خويش بر آن پافشارى نمود، اصل توحيد و وحدانيت خدا بوده است : قولوا لا اله الا الله تفلحوا... بگوييد خدايى جز الله نيست تا رستگار شويد.
فلاح و رستگارى و نجات بشر در گرو اعتقاد و التزام عملى به وحدانيت و يگانگى خداوند است .(27) در قرآن بيش از هر چيزى بر يگانگى و يكتايى خدا تكيه شده و اين اصل بيش از شصت بار با عبارتهاى گوناگون آمده است : لا اله الا الله ؛ لا اله الا هو؛ لا اله الا انت ؛ لا اله الا انا؛ ان الهكم لواحد...
لقمان (عليه السلام ) در مقام تعليم و تربيت فرزند خود، اولين اصلى را كه بيان مى كند، همان توجه به وحدانيت و يگانگى و يكتايى خداست .
يا بنى لاتشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم اى پسرم ، به خدا شرك مورز؛ زيرا شرك ستمى بزرگ است .
همچنين حضرت ثامن الائمه ، على بن موسى الرضا (عليه السلام ) هنگام ورود به نيشابور، در آن استقبال با شكوه و تاريخى كه مردم از وى به عمل مى آوردند، در محيطى كه همه چشمها به او دوخته شده بود و همه گوشها مشتاق شنيدن سخنان گهربار ايشان بود، همين جمله را نقل مى كنند كه پدرم از پدرش و او از پدرش تا به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى رسند كه او از جبرئيل (عليه السلام ) و او از خداى عزوجل شنيد كه فرمود: كلمه لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى اعتقاد به اين كه جز الله خدايى نيست ؛ دژ استوار من است ؛ پس هر كس به اين دژ وارد شود از عذابم محفوظ ماند.
اين اولين اصلى بود كه همه پيامبران (28) بويژه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به عنوان معلم و مربى انسانها در تاريخ بشر، مطرح كرده و با تكيه بر آن ، انقلاب و دگرگونى در جهان بينيها و سپس تحولى در رفتارها و شخصيتها و منش انسانهاى عصر جاهليت به وجود آورد.(29)
اعتقاد به يگانگى خدا و اين كه همه قوت و قدرت و تاءثيرات در عالم به دست اوست ، اولين اصل تربيتى و مهمترين بناى اساسى در جهان بينى و نظام فكرى و تعليم و تربيت اسلامى است .
ايمان و اعتقاد به اين اصل ، سبب تصحيح رفتار، اصلاح اخلاق ، تزكيه نفس ‍ و پيشرفت و تعالى و رستگارى انسان مى شود. همين اصل بود كه يقين را در سلمان ، شجاعت را در ابوذر، استقامت را در بلال و انفاق و ايثار را در خديجه (عليها السلام ) و... جلوه گر ساخت .
از ديدگاه تعليم و تربيت اسلامى ، تمامى گرفتاريها و غم و غصه ها و كج رفتاريها و انحرافات بشر در رفتار و اخلاق به علت عدم ايمان و اعتقاد واقعى به يگانگى و يكتايى خداست ، چرا كه اعتقاد و ايمان به اين حقيقت ، بازتاب گسترده اى در رفتار و عكس العملهاى فردى و اجتماعى انسانها دارد و همواره آنان را از لغزشها و خطاها و انحرافات گوناگون مصون مى دارد.
انسانهايى كه تنها خدا را در زندگى مؤ ثر بدانند و به او توكل كنند و تنها او را قاضى الحاجات و كافى المهمات و حاكم بر سر نوشت خود بدانند، خصلتهاى پست و حقير و رذايل اخلاقى همچون : ترس و طمع ، حرص و آز، حسد و كبر، عجب و غرور، دروغ و ظلم و تجاوز و ياءس و نااميدى در آنان رشد نمى يابد، زيرا ريشه و منشاء همه اين رذايل اخلاقى به عدم اعتقاد و ايمان واقعى به يگانگى و يكتايى خدا بر مى گردد.
ايمان و اعتقاد و التزام عملى به اين حقيقت كه الله آفريدگار جهان و هستى بخش همه موجودات است و تنها او مؤ ثر در وجود و دست اندركار سرنوشت انسانها و حاضر و ناظر بر اعمال است ، بينش و نگرش ما را نسبت به عالم دگرگون مى كند و تحولى در جهان بينى ما پديد مى آورد كه دامنه تاءثير آن در اعمال و رفتار و اخلاق و شخصيت ما ظاهر مى گردد.
اعتقاد به اين كه الله حقيقتى است زنده ، استوار، دانا، قادر، ازلى ، ابدى ، يگانه ، بى نياز، مهربان ، عادل ، مدير، مدبر، حكيم ،... بينش ويژه اى به ما مى دهد كه جهان را زنده ، پويا، با نظم ، هدفدار، دقيق و حساب شده بدانيم . در نتيجه ، انعكاس اين اعتقاد و ايمان در رفتار و اعمال و عكس العملهاى روزمره ما و در برخوردهاى فردى و اجتماعى ، در داخل خانه و محيط كار و جامعه و در مقابل كودك و بزرگسال ظاهر مى گردد.
از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و حضرت صادق (عليه السلام ) نقل گرديده است كه ((هر كس ((لا اله الا الله )) را با كمال اخلاص بگويد، داخل بهشت مى شود و اخلاصش به اين است كه اعتقاد به ((لا اله الا الله )) او را از آنچه كه خداى عز و جل حرام كرده است باز دارد.))
بدون ترديد، بينش توحيدى در تصميم گيريها و انتخاب ارزشها و روابط با ديگران ، اثر مى گذارد و بازتاب اين بينش در عكس العملها و خلق و خوى متقابل فرد در محيط زندگى و در برابر ديگران ظاهر مى شود.
انفاق ، ايثار، خوش رفتارى با فرزندان ، خوش خلقى با مردم ، يارى رسانى به همنوعان ، ترك حسد، تكبر، غرور، خودخواهى و ديگر رذايل اخلاقى از آثار تربيتى يكتاپرستى و يكتابينى با محتواى عميق آن است .
تاءثير گسترده ايمان به توحيد در زندگى به سبب اين است كه انسان ، تنها خدا را قبله دل و هدف خود قرار داده و براى دست يابى به اين مقصود همه تلاش و فعاليت خود را معطوف به جلب رضايت او مى گرداند، موحدى كه به ارزش و اهميت معرفت الله پى برده است ، طبعا گرايش به زراندوزى در نظرش بى اهميت مى شود، چون ماديات را تنها وسيله اى براى گذران زندگى مى داند نه هدف ، و منصب و مقام را مسؤ وليتى براى خدمتگزارى ، نه وسيله اى براى فخر فروشى و مال اندوزى و خود محورى .
اينها همه تاءثير عملى اعتقاد و ايمان به يگانگى و يكتايى خداست .
آنچه كه در اخلاق ، تحت عنوان رذايل و فضايل طرح مى گردد، به زيربناى اعتقادى انسان مربوط مى شود و در واقع ، ظهور رذايل و فضايل اخلاقى در اعتقادات و جهان بينى و نگرش انسان ريشه دارد. انسانى كه خدا را حضار و ناظر و مراقب اعمال و رفتار خويش مى داند، رفتار و كردارش را همسو با خواست و رضايت او كرده و بدين وسيله به سوى تعالى و كمال حركت مى كند. هيچ نيرويى جز خدا را در عالم مؤ ثر نمى داند از هيچ كس جز او حساب نمى برد و براى هيچ كس جز او كار نمى كند و تنها او را در چشمانش ‍ بزرگ جلوه مى كند.(30)
نتيجه بازتاب چنين ديدگاهى در انسان ، اين مى شود كه ترس از او رخت بر مى بندد، انفاق در او قوت مى يابد، مصايب و حوادث زندگى او را تكان نمى دهد و در مقابل آنها بردبارى نشان مى دهد و همواره سعى و تلاش و همت خود را براى انجام اعمالى مصروف مى كند كه خدا از او مى خواهد و از رفتارى كه خدا او را نهى كرده اجتناب مى ورزد، زيرا ظهور خصلتهاى زشت در آدمى نشانه ضعف توحيد و سستى ايمان واقعى نسبت به يگانگى خداست .(31)
رسيدن به كمال اخلاقى امكان پذير نيست ؛ مگر با شناخت خدا و اعتقاد و ايمان به يگانگى او؛ اين شناخت حاصل نمى شود، مگر با تلاش و تفكر در آيات و پديده هاى آفرينش ، كه يكى از اين پديده ها انسان و نفس انسان است .
شناخت نفس ، موجب پس بردن به عظمت آفرينش و نيل به معرفة الله مى شود، از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده كه فرمود:
من عرف نفسه فقد عرف ربه (32) كسى كه خود را بشناسد، خدا را شناخته است .
قرآن هم بر اين اصل تكيه دارد: و فى انفسكم افلا تبصرون (33) در وجودتان (نفسهايتان ) چرا تاءمل نمى كنيد بصيرت ، تاءمل و تدبر عميق در نفس و شخصيت انسان است .
على (عليه السلام ) نيز در اين باره مى فرمايد: افضل المعرفه معرفه الانسان نفسه (34) بالاترين شناخت انسان ، شناخت نفس خودش ‍ است .
و نيز مى فرمايد: عجبت لمن يجهل نفسه كيف يعرف ربه تعجب مى كنم از كسى كه خودش را نمى شناسد، چطور خدا را مى شناسد؟.(35)
و: من عرف نفسه فقد انتهى الى غايه كل معرفه و علم كسى كه خود را شناخت به بالاترين درجه معرفت و دانش دست يافته است .(36)
با شناخت نفس است كه در صدد تزكيه و تربيت خود بر مى آييم و اگر نفس ‍ را نشناسيم ، نمى دانيم كه چگونه و در كجا چه رفتارى از خويش نشان دهيم .
تغيير در جهان بينى انسانها با اعتقاد واقعى و التزامى عملى به توحيد و تغيير در رفتار انسانها با تزكيه و تقوا امكان پذير است ، قد افلح من زكاها...(37)،، قد افلح من تزكى ...(38) رستگار گشت كسى كه (نفسش را) تزكيه كرد.
بنابراين ، شناخت نفس ، معرفت به خدا و تزكيه نفس ، اساس و محور تعليمات انبيا بوده و در نظام و تربيت اسلامى دو اصل مهم به شمار مى روند.
ما معلمان و مربيان كه عهده دار ساختن شخصيت كودكان و نونهالان هستيم ، بايد خويشتن خويش را بشناسيم و به تربيت و تزكيه آن بپردازيم . شناخت شخصيت و روحيه كودكان به مراتب دشوارتر و پيچيده تر از شناخت خود ما و بزرگسالان است . يك بزرگسال ، احساسات و عواطف خود را به سادگى ظاهر مى سازد و بيان مى كند، ولى يك كودك خواسته ها و تمنيات روحى و عاطفى پيچيده خويش را نمى تواند به سادگى بيان كند؛ گر - چه به شكلى سمبليك با رفتار و عكس العملهاى خويش آن را اظهار مى كند، ولى بسيار پيچيده و مبهم است به گونه اى كه جز با آشنايى و آگاهى لازم به اصول روان شناسى و مبانى تعليم و تربيت اسلامى ، نمى توان به آن پى برد.
طرح و بناى شخصيت كودكان
تصور كنيد: اگر شما ندانسته طرح و اجراى بناى ساختمان مسكونى خود را به فردى واگذار كنيد و پس از گذشت مدتى ، معلوم شود كه فرد مورد نظر، آگاهى لازم را جهت بنا و پى ريزى ساختمان نداشته ، بلكه تنها تماشاگر ساختمانهاى ديگران بوده و با اين كار خود، هزينه هاى فراوانى بر شما تحميل كرده است چه خواهيد كرد؟ در حالى كه اگر چنين اتفاقى رخ دهد، خسارات مادى بر شما وارد شده ، كه جبران و ترميم آن در طول زندگى امكان پذير بوده و غير ممكن نخواهد بود. البته بايد توجه داشت كه در پى ريزى بنا و ساختمان مسكونى امرى ناديده و پوشيده و غير محسوس ‍ وجود ندارد، بلكه آنچه مشهود است و با آنها سر و كار داريم ، امورى محسوس و ديدنى از قبيل گل و آجر، آهن و سيمان ، گچ و آهك و... مى باشد.
با اين حال ، انجام چنين كارى به اطلاعات فنى درباره پروژه ساختمان - سازى ، تفكر و انديشه ، برنامه ريزى و تجربه كارى و پى گيرى مداوم نياز دارد تا بتوان به گونه اى مطلوب از عهده بناى ساختمان بر آمده و به نحو احسن آن را به پايان برد.
اما بسيارى از ما در امر ساختن شخصيت وجودى و پى ريزى بنيادهاى تربيتى و شخصيتى فرزندانمان ناآگاهانه و بدون احساس كوچكترين مسؤ وليتى و بدون صرف وقت و در نظر گرفتن نقشه و انديشه اى عمل مى كنيم و لحظه اى به اين موضوع فكر نمى كنيم كه بدون شناخت شخصيت كودك و در نظر گرفتن شرايط لازم تربيت و همچنين بدون آشنايى (39) با اصول و مبانى تعليم و تربيت اسلامى ، گام برداشتن در زندگى ، عواقب شوم و زيانها و خسارتهاى جبران ناپذيرى در پى خواهد داشت و ما را دچار غم و اندوه و پشيمانى خواهد نمود كه در اين صورت ، ديگر راه بازگشت نخواهيم داشت .(40)
بارى به هر جهت زندگى كردن ، هرگونه برخورد نمودن ، در برخوردها و رفتارهاى خانوادگى ، توجه به نيازهاى كودكان نداشتن ، اقتضاى سن و ظرفيت آنان را در نظر نگرفتن و پايبند به هيچ يك از ارزشهاى والاى تعليم و تربيت نبودن ، موجب زيانهاى بزرگى مى شود به آسانى جبران پذير نيست ، هر چند به خيال خود، كارهاى شخصى مان بسيار خوب و عالى باشد! قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فيس الحيوه الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا(41) بگو! آيا شما را آگاه كنيم كه كردار چه كسانى بيش از همه به زيانشان بود؟ آنهايى كه سعى و تلاششان در زندگى دنيا تباه شده و خيال مى كردند كه كارى نيكو انجام مى دهند.