ويژگى هاى معلّم خوب

استاد آيه الله حسين مظاهرى

- ۴ -


اگر از زمان حضرت آدم (ع) تا حال در تاريخ دقت كنيد، خواهيد ديد كه سنت پروردگار عالم بر اين است كه آسانى ها پس از سختى ها باشد؛ شيرينى ها بعد از تلخى ها و نوش ها تواءم با نيش ها.
در مورد پيامبران و انقلاب ها هم همينطور است . آنچه انقلاب اسلامى ايران را پيروز كرد، صبر ملت بود. رهبر عظيم الشاءن انقلاب (3) با سعه ى صدر توانست تمام مشكلات را پشت سر بگذارد. همگان ديدند كه اين پيرمرد در مقابل گرفتارى ها خم به ابرو نياورد. يكى از آشنايان مى گفت : ((اگر به ايشان بگويند كه شوروى از يك طرف و آمريكا از طرف ديگر به ايران حمله كرده اند، دچار اضطراب خاطر و نگرانى نمى شوند و كار خود را انجام مى دهند)). معلوم است كه اين گونه افراد به هدف و نتيجه مى رسند و بر عكس افرادى كه سعه صدر ندارند به هدف نخواهند رسيد.
كلاسى كه معلّم با يك چيز جزئى ناراحت شود و خودخورى كند و رنگش ‍ تغيير نمايد، شاگرد مردود در آخر سال فراوان خواهد داشت و يا اگر پدر تسلط بر اعصاب نداشته باشد در همان ماه هاى اول در خانه اختلاف پيدا مى شود و همچنين اگر مادر تسلط بر اعصاب نداشته باشد، قطعا نخواهد توانست بچه ى صالح تحويل جامعه نمايد. يك مسئول اگر از ميدان صبر بيرون رود، نمى تواند مديريت و رياست كند.
اگر مى خواهيد پدر خوبى باشيد، بايد در مقابل مشكلات عرض اندام كنيد. مشكل زياد است ، خيال نكنيد در دنيا انسانى بدون مشكل پيدا مى شود. هرگز روزى نخواهد رسيد كه انسان مشكل نداشته باشد؛ اين نه مى شود و نه معقول است . به فرموده ى امير المؤمنين (ع):
الدنيا بحر عميق ، قد غرق فيها خلق كثير، الدهر يومان ، يوم لك و يوم عليك دنيا مثل دريا است ، جز و مد و موج دارد، گاهى موج هاى خيلى قوى و گاهى آرام و آرام بودنش خيلى كم . كسى كه در دياست بايد بداند موج هم هست و كسى كه در دنياست بايد بداند مشكل هست . اگر در مقابل مشكل عرض اندام كنى و با حوصله و صبر گره ها را باز كنى ، اعصاب تو قوى خواهد شد و به مرور زمان سعه ى صدر پيدا مى كنى و به هدف و مقصد خواهى رسيد.
اگر در مقابل مشكلات مقاومت نكنيد و مشكل ها انسان را به زمين بكوبد، به هدف نخواهى رسيد و ضعف اعصاب ، دلهره ، نگرانى و مصيبت هاى بزرگتر را به دنبال مى آورد. آدمى كه تسلط بر اعصاب نداشته باشد، رفيق نخواهد داشت و اگر معلّم باشد واى بر شاگردهاى او.
معلّم ها اين بحث را سبك نشمارند. به تقويت اعصاب خود بپردازند و هرگز در كلاس عصبانى نشوند. سعه صدر داشته باشند و توجه داشته باشند كه فهماندن مطالب به ديگران سعه صدر مى خواهد.
از تمامى شما معلمين مى خواهم كه دلمرده نباشيد و خود را در مقابل مشكلات نبازيد، اعم از مشكلات زندگى و يا مشكلات كلاس . من بيش از سى سال است كه معلّم هستم و مى دانم كه كار معلّم بسيار مشكل است و شرطهاى زيادى دارد اما عمده ى آن تسلط بر اعصاب است . اگر كم حوصله هستيد سعى كنيد پر حوصله شويد و اگر داراى اعصابى ضعيف هستيد، آن را تقويت كنيد و گرنه اصلا وارد اين كار نشويد.
خلاصه ى درس هفتم
- سعه ى صدر و قدرت مقابله با مصائب از لوازم اساسى توفيق است .
- معلمينى كه از سعه ى صدر برخوردارند توانايى شكوفا نمودن استعداد شاگردان خود را دارند.
- معمولا كسانى كه حافظه و استعداد خوبى دارند به خود مغرور مى شوند و اين موجب كمتر كار كردن و عدم پيشرفت ايشان مى شود.
- در امر تشويق بايد به حالات افراد توجه كافى مبذول شود تا موجبات اميدوارى و پشتكار را پديد آورد.
- آسانى ها در پس سختى ها و مصائب است و اين سنت خداوندى است .
- مشكلات هميشه هستند، پس بايد در مقابل آن ها ايستاد و با سعه ى صدر گره ها را گشود و اگر مقاومت نشود، مصيبت هاى بزرگتر پديدار خواهند شد.
- معلّم ها بايد در تقويت اعصاب و مقاومت در مقابل مشكلات كوشش ‍ نمايند.
درس هشتم : اخلاص
شرط ديگر، براى معلمى كه مى خواهد كارش براى جامعه مفيد و پر بركت باشد، اخلاص است . اخلاص آن است كه براى خدا انجام شود و مدرسه و كلاس و گفتار و كردارش همه و همه رنگ خدايى داشته باشد و در اين حالت كلاس او علاوه بر اين كه مكتب و مسجد است ، كارش بهترين كارها و افضل عبادات در اسلام است و اگر براى خدا نباشد، اگر چه براى فرهنگ و مملكت مفيد باشد داراى آن ثواب عظيم نخواهد بود.
اصولا سفارش مى كنم در زندگى مخلص باشيد و در خانه و اجتماع به كارهاى خود و مدرسه به تحصيل و يا تعلّم خود رنگ خدايى بدهيد و به عبارتى رنگ خلوص و به فرموده ى قرآن شريف رنگ خدا، آن جا كه مى فرمايد:
صبغة اللّه و من اءحسن من اللّه صبغة و نحن له عبدون
(بقره ، 138)
اگر بتوانيد به اعمال خود چنين رنگى بدهيد، يك سلام شما، يك دلجوئى از بينوا يا جواب دادن به سلام نوجوان و بالاءخره يك خدمت بسيار كوچك ، ممكن است به اندازه اى ثواب داشته باشد كه بهشت را بر شما واجب كند. به قول استاد بزرگوار ما، علّامه طباطبايى - رضوان اللّه تعالى عليه -: ((اين خلوص اكسير عجيبى دارد. به هر چيز بخورد- ولو آن چيز كوچك باشد- آن را ارزشمند مى كند)).
بعضى اوقات همان چيز كوچك ارزشى بيش از هر آن چه در دنيا است پيدا مى كند. بر عكس اگر اين اكسير به كار نخورد، حتى اگر كار بسيار بزرگ باشد، به اندازه ى بال مگسى ارزش نخواهد داشت . در قرآن شريف گاهى آياتى پر ارزش مى بينيد كه براى كارهاى به ظاهر بى اهميت نازل شده اند. براى نمونه اميرالمؤمنين (ع) در ركوع انگشتر معمولى وكم ارزشى را به فقير داد، اما به اين كار كوچك و بى قيمت رنگ خدائى خورد؛ رنگ خلوص ، خلوص ‍ على (ع) و به اندازه اى عمل پر ارزش شد كه آيه ى ولايت در مورد امير المؤمنين نازل شد. در مورد آن حضرت بيش از سيصد آيه در قرآن كريم آمده است كه بهترين و رساترين وبالاترين آنها، همين آيه ولايت است .
انما وليّكم اللّه و رسوله و الذين ءامنو الذين يقمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون
(مائده ، 55)
يعنى ولى شما و سرپرست و زعيم شما خدا و پيغمبر است و آن كسانى كه ايمان دارند، نماز مى خوانند و در ركوع انفاق مى كنند و صدقه مى دهند. اين آيه نه تنها بر دنيا و آنچه در آن است بلكه بر آخرت و آنچه در آخرت است ، برترى دارد.
شايد سؤ ال شود، براى يك كار كوچك اين همه پاداش چرا؟ بايد در پاسخ گفت كه كار كوچك است اما به قول علامه طباطبائى (ره ) ((رنگ خدايى )) به كار خورده است ؛ نظير مس كه اكسير به آن مى خورد و آن را تبديل به طلا مى كند.
آن هنگام كه پيغبر (ص) مى خواستند از مكه به مدينه بروند، اميرالمؤمنين (ع) در بستر ايشان خوابيدند. اين كار براى اميرالمؤمنين (ع) خيلى كوچك است . به قول معاويه : ((استراحت او - على (ع) - در ميدان ها است ، شيرى است كه همه از او مى ترسند و او از احدى نمى ترسد.)) براى على (ع) خوابيدن در خانه ى پيامبر اكرم كه دشمنان آن را در محاصره دارند آسان است اما چون رنگ خدايى دارد، ارزش پيدا كرد و اين آيه نازل شد.
و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رءوف بالعباد
(بقره ، 207)
بعضى از مردم ، جانشان را براى خدا به خطر مى اندازند، اگر كسى بپرسد كه چرا اين كار كوچك ، اين اندازه ارزش پيدا كرد و درباره ى آن نازل شد، قرآن در جواب او مى فرمايد:ابتغاء مرضات اللّه ، براى اينكه رنگ خلوص به آن خورده است .
حضرت زهرا(س ) در حال روزه بودند؛ على (ع)، حسن (ع) و حسين (ع) و پيامبر اكرم (ص) هم روزه بودند و افطار ميهمان ايشان . هنگام افطار نان جويى بيشتر نداشتند كه زهراى مرضيه (س ) به دست مباركشان جو را آسياب كردند و فطيرى ساخته بودند و در سفره ى افطار آورده بودند. در اين موقعيت ، گدايى به درب خانه آمد. حضرت زهرا(س ) افطار خود و ديگران را به گدا دادند. بار دوم حضرت زهرا(س ) نانى تهيه كردند كه اين مرتبه يتيمى آمد و ايشان غذاى خود و ديگران را به او دادند و در مرتبه ى سوم اسيرى آمد و حضرت سومين و آخرين غذا را به او دادند و چون ديگر چيزى در خانه براى خوردن نبود با آب افطار كردند و بدون شام خوابيدند و اينجا بود سوره ى حل اتى آمد.
و يطعمون العام على حبه مسكينا و يتيما و اءسيرا انما نطعمكم لوجه اللّه لانريد منكم جزآء و لاشكورا
(دهر، 9)
اگر به كسى بگويد كه اين كار از نظر پيغمبر (ص) و آل پيغمبر (ص) كه ايثار و گذشت جزء ذات آن ها است ، كوچك است پس چرا بايد سوره اى براى آن نازل شود؟ قرآن در جوابش مى فرمايد كه كار زهرا(س ) براى خدا بود، نه براى آنكه كسى از او تشكر كند و بارك اللّه بگويد و كار فقط و فقط براى خدا بود، لذا نه فقط بر دنيا و آنچه در دنيا است بلكه در بهشت و آن چه در آن است نيز برترى يافت .
دقت در كارهاى عده اى از بزرگان نشان مى دهد كه يك كار كوچك آنان را به مقام بلندى رسانده است . ((سيد شفتى ))(4) يكى از علماى بزرگ بود و به عالم اسلام خدمات بسيارى نمود. وى در اصفهان مسجدى به نام ((مسجد سيد)) ساخته است كه از پر بركت ترين مساجد اصفهان است و قبر او در دالان مسجد همين مسجد است و يك امامزاده ى به تمام معنى است كه مردم براى گرفتن حاجت به او مراجعه مى كنند و حاجت مى گيرند. او هم مرجع بود و هم قدرتمند و با اينكه در زمان او فتحعليشاه قاجار سلطنت مى كرد، ليكن سيد در اصفهان خود حكومتى داشت . متمكّن بود و به فقرا و ضعفا رسيدگى فراوانى مى كرد، شايد وقتى از دنيا رفت بيش از هزار خانواده محروم و بى سرپرست شدند. به گفته ى او خدا اين مقام را به خاطر يك سگ به او داده است . او گفته است : ((طلبه بودم و درس ‍ مى خواندم ، دو سه روزى بود كه غذايى نداشتم و با بخور و نمير زندگى مى كردم . يك روز صبح مجبور شدم از هم اطاقى ام پولى قرض بگيرم و صبحانه اى تهيه كنم . رفتم و مقدارى كله و پاچه و نان گرفتم و خيلى دلم مى خواست آن غذا را بخورم . هنگام برگشت در راه سگى را ديدم كه دو سه بچه ى او پستان هاى او را مى مكيدند و او از فرط گرسنگى شير نداشت . دلم سوخت نان ها را در ظرف آبگوشت ريختم و جلوى سگ گذاشتم . سگ همه را خورد، بعد ظرف را تطهير كردم و به صاحبش دادم )). سيد در ادامه مى گويد: ((چند روزى نگذشته بود كه از شفت گيلان خبر آمد كه فلان حاجى مرد و(با وصيت ) ثلث مال خود را به تو داد. پيش خود حساب كردم ، ديدم كه اين وصيت در همان صبحى كه نان و آبگوشت را به سگ داده بودم صورت گرفته است .)) و اينك سيد ارباب شده بود. هنگامى كه از دنيا رفت علاوه بر مال و قدرت و علم و مرجعيت ، مسجد سيد را هم داشت .
از نظر يك مرد ايثارگر، كار سيد كوچك و ناچيز است . سگ گرسنه اى را ديده است كه از فرط گرسنگى شير ندارد به بچه هاى خود دهد و او غذاى خود را به سگ مى دهد. كار كوچك اين مرد بزرگ ، چرا آنقدر ارزش پيدا كرد كه خدا به او عظمت داد، همان روز زمينه ى ترقى اجتماعى او را فراهم كرد و سر انجام قبر او را امامزاده كرد؟ به دليل خلوص .
اگر دنيا و آخرت را مى خواهيد، به كارهايتان رنگ خدايى بدهيد. وقتى معلّم به كلاس مى رود، نه براى تشويق گرفتن و اينكه كلاسم نمره ى خوب بياورد تا به من بارك اللّه بگويند بلكه ، با اين فكر كه اينها امانت هستند و سعادت نسل آينده مرهون اين بچه ها است و با اين فكر كه اگر من كار كردم و بچه ها نمره ى خوب آوردند، دل بچه ها را خوش كرده ام و دل پدر و مادرشان را نيز بدست آورده ام و بتوانند در آينده براى انقلاب مفيد باشند و گره اى را باز كنند. اين فكر و عنوان به كلاس اكسير مى زند و به اندازه اى آن را پر ارزش خواهد كرد كه ديگر مسجد هم در مقابل آن نمى تواند قد علم كند.
گاهى گفتن كلمه ى ((عزيزم )) به يك جوان يا نوجوان ، يك تبسم به روى كودك ، يك دست تلطف و يا يك تشويق به شرط آنكه رنگ خدايى داشته باشد بر دنيا و آنچه در آن است برترى پيدا مى كند؛ اما اگر اين رنگ در كار نباشد، كار هر اندازه بزرگ باشد از نظر اسلام به اندازه ى بال مگسى ارزش ‍ ندارد. در روايت مى خوانيم كه در روز قيامت كسى را به صف محشر مى آورند و مى پرسند: ((چه كاره بوده اى ؟)) در پاسخ مى گويد: ((من علاوه بر رفتن به جبهه و خط مقدم آن ، كشته شده ام در راه خدا)). خطاب مى شود: ((آقا! خوب نگاه كن ، ببين آيا به راستى چنين بود؟ تو جبهه رفته اى ، در خط مقدم كشتى و كشته شدى اما نه براى خدا بلكه براى اينكه به تو بگويند؛ بارك اللّه ، آقا جبهه رو، انقلابى و حزب اللّهى است )). آنجا است كه فرد در روز قيامت در مى ماند و مى بيند كه عمل او رنگ خدايى نداشت و رنگ ريا داشته است . سپس خطاب مى شود: ((او را به رو به آتش جهنم بيندازيد)). آن آقاى مجاهد فى سبيل اللّه ، جبهه رفته ى شهيدى كه بدون غسل دفنش كرده اند، به جهنم مى رود؛ چرا؟ چون كارش ‍ ريا، تظاهر و براى غير خدا بوده است .
شبيه روايات فوق در مورد كسانى كه خود را خدمتگزار خلق خدا و سرپرست افراد بينوا مى دانستند يا كسى كه شصت - هفتاد سال ((قال الباقر)) و ((قال الصادق )) گفته است و رساله نوشته است ولى به جاى اكسير خلوص ،عملشان رنگ تاريك و شوم ريا خورده است ، نيز آمده است و جايگاه آنان را جهنم دانسته است .
تقاضا دارم خود را جا نزنيد كه در آن صورت يك ريا كار بزرگ و گنهكار خواهيد بود و گناه ريا در حد كفر است . قرآن كريم مى فرمايد:
يااءيها الذين ءامنوا لاتبطلوا صدقتكم بالمن والاءذى كالذى ينفق ماله رثاء الناس و لا يومن باللّه و اليوم الاءخر فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاءصابه وابل فتركه صلدا لايقدرون على شى ء مما كسبوا واللّه لايهدى القوم الكافرين
(بقره ، 264)
يعنى اگر خدمت به كسى مى كنى ، منت نگذار كه اگر منت گذاشتى عمل تو پوچ و باطل مى شود - نظير گردويى كه پوچ باشد- بعد هم مى فرمايد كه مواظب باش ريا كار نباشى وگرنه عمل تو باطل مى شود، گناه هر دو در حد كفر است . لذا در روز قيامت به رياكار، ((مشرك )) و ((كافر)) خطاب مى شود. قرآن كريم در سوره ى ماعون مى فرمايد:
فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون
(ماعون ، 5-4)
واى بر آن مسلمانى كه نماز را سبك بشمارد. واى بر آن نامسلمانى كه رياكار و متظاهر است . واى بر آن نامسلمانى كه مى تواند به خلق خدا خدمت كند اما نمى كند.
اين آيه ى شريفه هميشه در نظر شما باشد، هميشه بگوئيد، قرآن ريا كار را نامسلمان خوانده است و واى بر نامسلمان .
عزيزان ! ((خلوص )) كلمه ى مقدسى است كه گويى نور از سراپاى آن مى بارد. هنگامى كه انسان تصورش را بكند احساس نشاط در او پيدا مى شود و بر عكس كلمه ى ((ريا)) و كلمه ى ((تظاهر)) شوم است و تاريكى از آن مى بارد. بدا به حال رياكار و خوشا به حال مخلص ! اگر ازدواج مى كنيد، اگر خدمت مى كنيد، و اگر پولى براى زن و فرزند و رفاه و آسايش ‍ آنان فراهم مى كنيد؛ به كلاس مى رويد، غذا مى خوريد، مى خوابيد؛ همه و همه را براى خدا انجام دهيد، آنگاه است كه اسم شما در عالم ملكوت ((مخلص )) نوشته خواهد شد. مواظب باشيد كه براى پول ، مردم و يا شهوت كار نكنيد. به تجربه ثابت شده است كه دروغگو و رياكار رسوا مى شوند، اگر امروز نه ، فردا حتما رسوا خواهند شد. ممكن است خداوند پنجاه سال با او مدارا كند اما بالاءخره رسوا خواهد شد. اين سنت الهى است ، همانگونه كه خداوند متعال مخلص را بالا مى برد و او را محبوب مردم مى كند. متوجه باشيد كه دست عنايت پروردگار عالم بر سر شما باشد تا هم شهرت دنيايى و هم سعادت اخروى داشته باشيد.
خلاصه ى درس هشتم
- اگر تعليم براى خدا و كار معلّم از روى اخلاص باشد، نقش مسجد را خواهد يافت و كار معلّم افضل عبادات خواهد شد.
- با رنگ خدايى گرفتن رفتار، گاهى يك خدمت كوچك ثوابى بسيار بزرگ را موجب خواهد شد و اگر اكسير خلوص به كارها نخورد، هر چند عمل بسيار هم بزرگ باشد، كوچكترين ارزشى نخواهد داشت .
- تاءمين دنيا و آخرت در گرو آن است كه اعمال از روى اخلاص انجام شود نه براى تشويق و تكريم .
- گناه ريا در حد كفر است و روز قيامت ، رياكار ((مشرك )) و ((كافر)) محسوب مى شود.
- اگر توانايى انجام خدمت داريد هرگز در انجام آن كوتاهى و تعلّل نورزيد.
درس نهم : شخصيت از ديدگاه اسلام
مسئله شخصيت از نظر اسلام ، مسئله بزرگى است و اسلام مدعى است كه بسيارى از سعادت هاى فردى و اجتماعى انسان ، مرهون شخصيت او است . با مطالعه در تاريخ مشاهده مى شود كه جنايت هاى فردى و اجتماعى ، مرهون بى شخصيتى است . معمولا اعمال شايسته و پسنديده ى اجتماعى از سوى افراد با اصالت سر مى زند و بر عكس از افراد بى اصالت و كرامت و به عبارت ديگر بى شخصيت رفتار ناشايست انجام مى شود.
امام صادق (ع) مى فرمايد: ((تو اول بايد شخصيت خود را بكوبى بعد گناه كنى هر چند ناخود آگاه )). كسى كه مى خواهد مرتكب گناه شود- ولو حق اللّه - اول بايد وجدان اخلاقى و شخصيت خود را بكوبد و صداى آن را خفه كند، آنگاه گناه نمايد.
مسئله شخصيت از ديد روانشناسى نيز داراى اهميت بسيارى است . چيزى كه معلمان عزيز بايد به آن توجه داشته باشند آن است كه غريزه ى شخصيت يابى و عزت يابى در همان روزهاى اول در كودك بايد ((بالفعل )) شود، نظير غريزه ى تمايل به غذا كه از موقع تولد اين غريزه با اوست و اين از شاهكارهاى خلقت است . نوزاد گرسنگى و سيرى را درك مى كند و اين غريزه تمايل به غذا بالفعل با اوست .
بر مبناى نظر اسلام ، غريزه ى ((علم يابى )) در انسان بالفعل است ، يعنى همان روزى كه كودك به دنيا مى آيد به همراه ساير غرايز، غريزه ى علم يابى را هم دارا است ؛ لذا دستور است كه در گوش راست نوزاد اذان و در گوش ‍ چپ او اقامه گفته شود. همچنين در روايات آمده است كه نوزاد در بيدارى نبايد شاهد صحنه هاى شهوت انگيز باشد.
روانشناسان و تاريخ نويسان ضمن نقل قضاياى مختلف گفته ى اسلام ، مبنى بر بالفعل بودن غريزه ى علم يابى در انسان را تاءكيد مى كنند؛ لذا جمله معروف ((زگهواره تا گور دانش بجوى )) كه بر گرفته از كلام پيامبر (ص) است اطلبو العلم من المهد الى اللحد نيز اغراق نيست بلكه بر اساس واقعيت است و پدر و مادر از همان ابتداى تولد مى بايد به غريزه ى علم يابى كودك توجه نمايند واين غريزه ى گرسنه را سير كنند.
از ديگر غرايز كه بايد به آن توجه شود، غريزه ى ((عزت يابى )) و ((شخصيت )) در بچه است . از همان روزهاى اول كه كودك مورد نوازش ‍ قرار مى گيرد و دست بر سر او كشيده مى شود و با تلطّف با او حرف زده مى شود، تبسم مى كند و گويى كه نشاط از سراپاى او نمايان است و برعكس ‍ اگر با كودك به خشونت و با ترش رويى صحبت شود و بر سر او داد كشيده شود، بغض مى كند و گريه را سر مى دهد و گويا كه در سراپاى او غضب پديدار مى گردد. به عبارت ديگر از همان روز اول غريزه ى شخصيت در كودك بالفعل است و بعضى از غرايز به صورت استعداد در او وجود دارد كه به تدريج بالفعل مى شود. اسلام مى گويد كه غريزه ى جنسى را در ابتدا كودك ندارد و اگر بلوغ زودرس در وى به وجود نيايد آن هنگام كه به بلوغ شرعى رسيد، اين غريزه در او بالفعل مى شود.
همه ما و به ويژه پدر و مادرها، معلّم ها و دبيران و اساتيد بايد متوجه باشيم كه غريزه ى شخصيت در بجه بالفعل است و هر چه كه بر عمر او افزوده مى شود اين غريزه بيشتر خود را نشان مى دهد و غذاى بيشترى را طلب مى كند و ما نيز بايد آنرا تغذيه كنيم و اين غريزه تا آخر عمر با او خواهد بود. از طرف ديگر خود نوجوان و يا جوان نيز بايد مواظب باشد كه به شخصيت خود ضربه وارد نكند. اسلام حرام مى داند كه انسان با اعمال ناشايست به شخصيت خود ضربه وارد كند. در بحث هاى گذشته در قسمت ((كوچك هاى بزرگ )) گفتيم كه انسان حق ندارد كارى كند كه از جامعه مطرود شود و شخصيت او لكه دار گردد كه گناهى بزرگ است همانگونه كه انسان حق ندارد شخصيت ديگران را لكه دار كند.
وظيفه مهمتر پدر و مادر و معلّم آن است كه شخصيت كودك را شكوفا كنند، كه از آن استعدادها، ذوق هاو نبوغ ها سرچشمه مى گيرد. در دنياى امروز صداى قلب مادر را روى نوار ضبط مى كنند و زمانى كه مادر نيست ، براى بچه پخش مى كنند. اين زنگ خطرى است كه اسلام بيش از هزار سال پيش آن را به صدا در آورده است . اين زنگ خطر مى گويد كه بچه محتاج عاطفه ، نوازش ، تلطّف و مهربانى است . با يك حرف خشن شخصيت كودك ((لِه )) مى شود، همانند گردوئى كه زير سنگ خرد مى شود. اگر شخصيت كودك آسيب ببيند عقده ها و مصيبت ها به بار مى آورد و استعدادها و نبوغ زيادى محو مى شود. شخصيت كودك نظير گُل است كه اگر آبيارى نشود پژمرده مى شود و خواهد خشكيد و بايد گفت كه از گل هم لطيف تر است . ما مشاهده مى كنيم كه در دين اسلام در مورد بچه ى يتيم سفارش زيادى شده است ، چرا؟ چون اگر گرد يتيمى بر چهره ى بچه اش ‍ بنشيند، شخصيت او كوبيده مى شود و باعث بى نشاطى ، بى استعدادى و بى ذوقى او مى گردد. به اين خاطر اسلام ثواب فراوان به كسانى مى دهد كه يتيم دارى كنند و هر چند به اين مقدار كه دست نوازش روى سر بچه ى يتيم بكشند و مى گويد ثواب آن به اندازه ى موهاى سر بچه است و از ديگر سو گناه بسيارى بار مى كند بر آن فرد يا جامعه اى كه راجع به ايتام بى تفاوت باشند. قرآن كريم مى فرمايد:
فذلك الذى يدع اليتيم
(ماعون ، 2)
اسلام مى گويد، همه ى زن ها مادر يتيمند -اگر يتيم مادر نداشته باشد- و همه ى مردها بمنزله ى پدر يتيمند و جامعه اسلامى بايد مواظبت كند تا گَرد يتيمى به چهره ى يتيم نشيند و موجب ضربه به شخصيت او نشود چرا كه اگر فردى شخصيت او شكوفا نشود، عضو زائد جامعه است ، مانند انگشت ششم كه نه تنها به درد نمى خورد بلكه مزاحم هم هست .
معلّم بايد در كلاس ضمن تعليم ، به شاگردان شخصيت بدهد، با تشويق و با زبان خوش ، اين يكى از وظايف سنگين و از كارهاى مشكل است . از سوى ديگر كوبيدن شخصيت كار آسانى است . گاهى يك جمله ى تند به اندازه اى شخصيت بچه را مى كوبد كه شايد ديگر هرگز نتوان شخصيت او را شكوفا كرد. اين موضوع براى اساتيد و دبيران لازم و براى معلمين كلاس هاى ابتدايى لازم تر و واجب تر است . معلّم است كه مى تواند زير بناى شخصيت فرد را پايه ريزى كند و هم او است كه مى تواند به اندازه اى شخصيت فرد را بكوبد كه ديگر پدر و مادر و اساتيد و دبيران قادر به تربيت آن فرد نباشند.