مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث

رضا فرهاديان

- ۲۶ -


فصل چهارم محتواى تعليم و تربيت

بخش اوّل واجبات اعتقادى

اساس و پايه جهان بينى انسان، بر اصول اعتقادى او استوار است و رفتار و كردار و گفتار هر كس بر اساس بينش و نگرشى است كه نسبت به جهان و مبدأ آفرينش دارد. در واقع، اصول اعتقادى و جهان بينى فكرى و فلسفه زندگى، زمينه ساز رفتار و كردار فرد در زندگى بوده و اساس موضع گيريها و عكس العملهاى اجتماعى اش را تشكيل مى دهد. بنابراين رفتار و كردار هركس ريشه در اعتقاد حقيقى وى دارد. در تعليم و تربيت انسان، اولين مرحله حركت، تغيير دادن و اصلاح جهان بينى و اصول و محتواى فكرى اوست؛ چنانچه اصول فكرى و اعتقادى فرد بر پايه و اساس صحيحى استوار باشد، به طور طبيعى در رفتار و كردار و گفتار وى هم تأثير مثبت خواهد گذاشت. از ديدگاه اسلام، محتواى جهان بينى انسان بر محورهايى استوار است كه عبارتند از: اعتقادات، عبادات، احكام؛ واجبات، محرمات و اخلاق.

توحيد

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ *وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُواً أَحَدٌ (1) .

به نام خداى بخشاينده مهربان. بگو اوست خداى يكتا، خدايى كه در حاجت به او روكنند، نه زاده است و نه زاده شده، و نه هيچ كس همانند اوست.

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَآ إِلَهَ إِلَّا هُوَ (2) .

الله گواهى مى دهد كه هيچ خدايى جز او نيست.

وَ إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ (3) .

خداى شما خدايى است يكتا.

قُلْ هُوَ رَبِّى لَآ إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتَابِ (4) .

بگو: او پروردگار من است. خدايى جز او نيست. بر او توكل كرده ام و توبه من به درگاه اوست.

قادر مطلق '

اِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ (5) .

براستى خدا بر هر كارى قادر است.

وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُّلِ شَىْ ءٍ عِلْمًا (6) .

به راستى كه خدا بر هر چيزى علم و احاطه دارد.

فاعل مختار

إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ (7) .

اگر بخواهد شما را مى برد و مخلوقى تازه مى آورد.

إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ (8) .

به راستى خدا هر چه خواهد، همان مى شود.

إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَآءُ (9) .

زيرا خدا هر چه بخواهد همان مى كند.

علم

إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ (10) .

همانا خدا به همه كارها آگاه است.

وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَآ إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لآ حَبَّةٍ فِى ظُلُمَتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِى كِتَبٍ مُّبِينٍ (11) .

كليدهاى غيب نزد اوست. جز او كسى را بر غيب آگاهى نيست. هر چه را كه در خشكى و درياست مى داند. هيچ برگى از درختى نمى افتد، مگر آن كه از آن آگاه است و هيچ دانه اى در تاريكيهاى زمين و هيچ ترى و خشكى نيست جز آن كه در كتاب مبين آمده است.

أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَيهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلَّمُ الْغُيُوبِ (12) .

آيا نمى دانند كه خدا راز دل ايشان را مى داند و از نجوايشان آگاه است؟ زيرا اوست كه داناى نهانهاست.

أَلَمْ تَرَ أنَّ اللَّه يَعْلَمُ مَا فِى السَّمَوتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ وَ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلاثَةٍ إلّا هُوَ رابِعُهُمْ... (13) .

آيا ندانسته اى كه خدا هر چه را در آسمانها و زمين است مى داند. هيچ سه كس با هم نجوا نكنند مگر آن كه خداوند چهارمين آنهاست و...

اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلّ اُنْثى وَ ما تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَ مَا تَزْدَادُ وَ كُلُّ شَىْ ءٍ عِنْدَه بِمِقدارٍ (14) .

خدا مى داند كه هر ماده اى چه در رحم دارد و در رحمها چه از آن مى كاهد و چه بدان مى افزايد و هر چيزى را نزد او مقدارى معين است.

فإنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأخْفى (15) .

به راستى كه او به راز نهان و نهانتر آگاه است.

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ (16) .

ما آدمى را آفريده ايم و از وسوسه هاى نفس او آگاه هستيم.

شنوا و بينا

إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (17) .

هر آينه خدا شنوا [و] بيناست.

همه را مى بيند

لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَرُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَرَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ (18) .

چشمها او را نمى بيند و او بينندگان را مى بيند و او دقيق و آگاه است.

حىّ

اللَّهُ لآ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ (19) .

الله است كه هيچ خدايى جز او نيست، زنده و پاينده است.

تَوَكَّلْ عَلَى الْحَىّ الَّذِى لا يَمُوتُ (20) .

بر [خداى ] زنده اى توكل كن كه مرگ را بر او راه نيست.

ازلى و ابدى

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْأَخِرُ وَ الظَّهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ (21) .

اوست اول و آخر، ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.

متكلّم

وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيماً (22) .

و خدا با موسى سخن گفت، چه سخن گفتنى (بى ميانجى).

تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّهُ (23) .

بعضى از اين پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم. خدا با بعضى سخن گفت.

مُريد

إنّما أمْرُهُ إذَا أرادَ شيْئاً أن يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (24) .

چون اراده فرمايد كه چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى گويد: موجود باش، پس موجود مى شود.

حضور در همه جا و آگاه به اعمال

وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (25) .

و هر جا كه باشيد همراه شماست و هركارى كه مى كنيد به آن آگاه و بيناست.

خالق

اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَى ءٍ (26) .

آفريدگار هر چيزى خداست.

فَتَبارَكَ اللَّهُ أحْسَنُ الْخَالِقِينَ (27) .

در خور ستايش و تعظيم است خداوند، آن بهترين آفرينندگان.

شاهد ودست اندر كار

أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ (28) .

آيا اين كه پروردگار تو در همه جا حاضر است كافى نيست.

كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِى شَأْنٍ (29) .

و او هر روز در كارى است.

بى همتاست

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (30) .

هيچ چيز همانند او نيست و اوست كه شنوا و بيناست.

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ (31) .

و هيچ كس همتاى او نيست.

جسم نيست

قَالَ لَن تَرَينِى (32) .

هرگز مرا نخواهى ديد.

لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَرُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَرَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ (33) .

چشمها او را نمى بينند و او بينندگان را مى بيند و او دقيق و آگاه است.

شريك ندارد

لَوْ كَانَ فِيهِمآ ءَالِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحنَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ (34) .

اگر در آسمان و زمين خدايانى جز اللَّه مى بود، هردو تباه مى شدند. پس اللَّه، پروردگار عرش،از هرچه وصفش كنند، منزه است.

بى نياز است

اللَّهُ الصَّمَدُ (35) .

خدايى كه در حاجت [همه ] به او رو كنند.

وَ كَانَ اللَّهُ غَنِيّاً حَمِيداً (36) .

و اوست بى نياز و درخور ستايش.

حكيم

إِنَّ اللَّه عَزَيزٌ حِكِيمٌ (37) .

به راستى كه خدا پيروزمند و حكيم است.

قوى

إنَّ اللّهَ قَوىٌّ شَدِيدُ الْعِقابِ (38) .

به راستى كه خدا نيرومند و سخت عقوبت است.

اِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِىُّ الْعَزِيزُ (39) .

به راستى پروردگار تو توانا و عزتمند است.

عزيز

مَن كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جِمِيعاً (40) .

هر كس خواهان عزت است بداند كه عزت، همگى از آن خداست.

هُوَ الْعَزِيز (41) .

اوست چيره و غالب.

الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ المُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الجَبّار (42) .

فرمانروا، پاك وعارى از هر عيب است. ايمنى بخش، نگهبان، پيروزمند، با جبروت وبزرگوار است.

لطيف و خبير

وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبيرُ (43) .

اوست دقيق و آگاه

اَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِير (44) .

آيا آن كه مى آفريند نمى داند؟ و حال آن كه او باريك بين و آگاه است.

عدل

إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ (45) .

خدا ذره اى هم ستم نمى كند.

وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (46) .

و خدا به آنها ستم نمى كرد، آنها خود به خويشتن ستم كرده بودند.

مَآ أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ (47) .

هر خيرى كه به تو رسد از جانب خداست و هر شرى كه به تو رسد از جانب خود توست.

إِنَّ اللَّهَ لآ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (48) .

خداوند به مردم هيچ ستم نمى كند ولى مردم خود به خود ستم مى كنند.

نبوت

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَتِهِ وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكمَةَ وَ إِنْ كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُّبينٍ (49) .

خدا بر مؤمنان انعام فرمود، آن گاه كه از خودشان به ميان خودشان پيامبرى مبعوث كرد تا آياتش را برآنان بخواند و پاكشان سازد و كتاب و حكمتشان بياموزد، هر چند از آن پيش در گمراهى آشكارى بودند.

كَانَ النّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبيّنَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِ ّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُواْ فِيهِ (50) .

مردم يك امت بودند، پس خدا پيامبران بشارت دهنده و ترساننده را بفرستاد، و بر آنها كتاب بر حق نازل كرد تا در آنچه كه مردم اختلاف دارند ميانشان حكم كند.

إنَّمَآ أنتَ مُنذِرٌ وِ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (51) .

جز اين نيست كه تو بيم دهنده اى هستى و هر قومى را رهبرى است.

رُسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ (52) .

پيامبرانى مژده دهنده و بيم دهنده [فرستاديم ] تا از آن پس مردم را بر خدا حجتى نباشد.

وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ (53) .

ما پيامبران را جز براى مژده دادن يا بيم دادن نفرستاديم.

لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَ يَحْيَى مَنْ حَىَّ عَن بَيِّنَةٍ (54) .

تا هر كه هلاك مى شود به دليلى هلاك شود و هر كه حيات (نيك و جاويد) يابد به دليلى حيات يابد.

امامت

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ (55) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا اطاعت كنيد و از رسول و اُلوُالأمر خويش فرمان بريد.

يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ (56) .

اى پيامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است (به مردم) برسان.

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى (57) .

امروز دين شما را به كمال رسانيدم و نعمتم را بر شما تمام كردم.

لمّا كان يوم غدير خمّ، و هو يوم ثمانى عشر من ذى الحجّة قال النبىّ(ص): من كنت مولاه، فعلىّ مولاه، فأنزل اللّه: «اليوم أكْمَلت لكم دينكم (58) ».

پيامبر(ص) در روز هيجدهم ذى الحجة (روز عيد غدير) فرمودند: هر كسى كه من مولاى اويم، على مولاى او خواهد بود؛ پس از اين واقعه، آيه شريفه «اليوم اكملت...» نازل شد.

فَسْئَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (59) .

اگر خود نمى دانيد از اهل كتاب بپرسيد.

فَمَن حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالُوْا نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَ أَبْنَآءَكُمْ وَ نِسَآءَنَا وَ نِسَآءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ (60) .

از آن پس كه به آگاهى رسيده اى، هر كس كه درباره آن با تو مجادله كند، بگو: بياييد تا حاضر آوريم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را،ما خود و شما خود. آن گاه نفرين كنيم (يكديگر را).

قُلْ لا أسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْرَاً إلّا الْمَوَدَّةَ فىِ الْقُربى (61) .

بگو:براى رسالت مزدى از شما، جز دوستى با نزديكانم نمى خواهم.

علىّ مع الحقّ و الحقّ مع على و لن يفترقا حتّى يردا على الحوض يوم القيامة (62) .

على(ع) با حق و حق با على(ع) همراه است و اين دو تا، تا ورود بر حوض كوثر در قيامت، از يكديگر جدا نخواهند شد.

قال رسول اللَّه(ص): من مات بغير إمام مات ميتة جاهلية (63) .

هر كسى بدون داشتن امام و رهبر از دنيا برود، مردن او مردن جاهليت خواهد بود.

قال الصادق(ع): من بات ليلة، لا يعرف فيها إمام زمانه مات ميتة جاهليّة (64) .

هر كسى شبى بر او بگذرد كه در آن نسبت به امام زمان خود، آگاهى و معرفت نداشته باشد، مردن او مردن جاهليت است.

قال رسول اللَّه(ص): إنّى قد تركت فيكم الثّقلين، ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا بعدى و أحدهما أكبر من الآخر، كتاب اللَّه حبلٌ ممدود من السّماء الى الارض، و عترتى أهل بيتى، ألا و إنّهما لن يفترقا حتّى يردا على الحوض (65) .

من در ميان شما دو چيز گرانمايه مى گذارم. مادامى كه به آن دو متوسل شويد، بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد و يكى از آن دو از ديگرى بزرگتر است: يكى كتاب خداوند كه ريسمانى است از آسمان به زمين كشيده شده و ديگرى عترت و خاندان من كه تا ورود بر من در كنار حوض كوثر از هم جدا شدنى نيستند.

قال رسول اللَّه(ص): اِنّ هذا الأمر لاينقضى حتّى يمضى فيهم إثنا عشر خليفة (66) .

اين امر (رهبرى) قبل از آمدن دوازده خليفه پايان نمى پذيرد.

روى احمد بأسناده عن مساور الحميرى عن أمّه قالت: «سمعت أمّ سلمه تقول: سمعت رسول اللَّه يقول لعلي: لا يبغضك مؤمن و لا يحبكّ منافق (67) .

احمد (حنبل) به اسناد خود از مساور حميرى نقل مى كند كه گفت: مادرم از ام سلمه شنيد كه مى گفت: از پيامبر(ص) شنيدم كه خطاب به على(ع) مى فرمود: اى على(ع) هيچ مؤمنى با تو دشمن و هيچ منافقى با تو دوست نخواهد بود.

روى ابن ماجه و الترمذى و احمد باسنادهم عن على(ع) قال: «عهد الىّ النبي(ص) انه لا يحبني الا مؤمن ولا يبغضني الاّ منافق (68) .

ابن ماجه و ترمذى و احمد به اسناد خود از على(ع) نقل مى كنند كه فرمود: پيامبر(ص) به من فرمودند كه فقط مؤمن مرا دوست دارد و منافق دشمن.

روى الخوارزمي باسناده عن ابن بريدة عن ابيه قال: قال رسول اللَّه(ص): «لكل نبي وصيّ و وارث وانّ عليّاً(ع) وصييّ و وارثي» (69) .

خوارزمى به اسناد خود از ابن بريده از پدرش نقل مى كند كه پيامبر فرمود: هر پيامبرى وصى و وارثى دارد و على(ع) وارث و وصى من خواهد بود.

عن الصادق عن آبائه عليهم السلام قال: قال رسول اللَّه(ص): من احبنا أهل البيت فليحمد اللَّه على أول النعم، قيل: و ما أول النعم؟ قال: طيب الولادة، و لا يحبنا إلا من طابت ولادته (70) .

پيامبر(ص) فرمود: هر كس اهل بيت ما را دوست بدارد، خداوند را سپاسگزار باشد به خاطر اولين نعمتى كه به وى ارزانى شده است. سؤال شد اولين نعمت چيست؟ فرمود: كسى دوست نمى دارد ما را مگر اينكه حلال زاده باشد.

يَوْمَ نَدْعُو كُلّ اُناسٍ بِامامِهِمْ (71) .

روزى كه هر گروه از مردم را با پيشوايانشان بخوانيم.

النِّبىُّ اُوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (72) .

پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.

قال رسوالله (ص) يا بريدة! ألست أولى بالمؤمنين من انفسهم؟ «فقلتُ: بلى يا رسول اللَّه!، فقال: من كنت مولاه فعلىّ مولاه (73) .

پيامبر(ص) از بُريده سؤال كردند: آيا من بر مؤمنان ولايت ندارم؟ پاسخ داد: چرا، اى رسول خدا. پيامبر(ص) فرمودند: هر كسى من مولاى او هستم على(ع) مولاى اوست.

معاد

زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَن لَّن يُبْعَثُواْ قُلْ بَلَى وَ رَبِّى لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (74) .

كافران پنداشتند كه آنها زنده نمى شوند. بگو: آرى، به پروردگارم سوگند كه شما را زنده مى كنند تا به كارهايى كه كرده ايد آگاه سازند، و اين بر خدا آسان است.

أَيَحْسَبُ الْإِنْسنُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ* بَلَى قَدِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ (75) .

آيا آدمى مى پندارد كه ما استخوانهايش را گرد نخواهيم آورد؟ آرى، ما قادر هستيم كه سرانگشتانش را منظم كنيم.

قَالُوا يَوَيْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِنْ مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (76) .

(مى گويند:) واى برما! چه كسى ما را از خوابگاههايمان برانگيخت؟ اين همان وعده خداى رحمان است و پيامبران راست گفته بودند.

وَ أَنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ لَّارَيْبَ فِيَها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ (77) .

و نيز قيامت خواهد آمد، هيچ شكى درآن نيست و خدا همه كسانى را كه در گورها هستند زنده مى كند.

يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنِّبئُهُمْ بِمَاعَمِلُواْ أَحْصَهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِ ّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ (78) .

روزى كه خدا همگان را زنده مى گرداند و آنان را از كارى كه كرده اند آگاه مى سازد. خدا اعمال آنها را شماره كرده است، هر چند خود از ياد برده اند، و خدا ناظر بر هر چيزى است.

ثُمَّ اِنَّكُمْ يَوْمَ القِيامَةِ تُبْعَثُونَ (79) .

سپس در روز قيامت زنده خواهيد شد.

وَ سَلامٌ عَليْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا (80) .

و سلام براو؛ روزى كه زاده شد و روزى كه مى ميرد و روزى كه ديگربار، زنده برانگيخته مى شود.

يأَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنْتُمْ فِى رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ... (81)

اى مردم! اگر از روز رستاخيز در ترديد هستيد، بدانيد، شما را از خاك آفريديم و...

أَفَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِى الْقُبُورِ (82) .

آيا نمى داند كه چون آنچه در گورهاست زنده گردد؟

وَ إِذا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ * عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ (83) .

و آن گاه كه قبرها زير و رو شود، هر كس خواهد دانست چه چيزى پيشاپيش فرستاده و چه چيزى بر جاى گذاشته است.

پى‏نوشتها:‌


1- اخلاص (112) آيه 4-1.
2- آل عمران (3) آيه 18.
3- بقره (2) آيه 163.
4- رعد (13) آيه 30.
5- بقره (2) آيه 20.
6- طلاق (65) آيه 12.
7- ابراهيم (14) آيه 19.
8- حج (22) آيه 14.
9- حج (22) آيه 18.
10- توبه (9) آيه 115.
11- انعام (6) آيه 59.
12- توبه (9) آيه 78.
13- مجادله(58) آيه 7.
14- رعد (13) آيه 8.
15- طه (20) آيه 7.
16- ق (50) آيه 16.
17- لقمان (31) آيه 28.
18- انعام (6) آيه 103.
19- آل عمران (3) آيه 2.
20- فرقان (25) آيه 58.
21- حديد (57) آيه 3.
22- نساء (4) آيه 164 .
23- بقره (2) آيه 253.
24- يس (36) آيه 82.
25- حديد (57) آيه 4.
26- زمر (39) آيه 62.
27- مؤمنون (23) آيه 14.
28- فصّلت (41) آيه 53.
29- رحمن (55) آيه 29.
30- شورى (42) آيه 11.
31- اخلاص (112) آيه 4.
32- اعراف (7) آيه 143.
33- انعام (6) آيه 103.
34- انبياء (21) آيه 22.
35- اخلاص (112) آيه 2.
36- نساء (4) آيه 131.
37- بقره (2) آيه 220.
38- انفال (8) آيه 52.
39- هود (11) آيه 66.
40- فاطر (35) آيه 10.
41- جمعه (62) آيه 3.
42- حشر (59) آيه 23.
43- انعام (6) آيه 103.
44- ملك (67) آيه 14.
45- نساء (4) آيه 40.
46- عنكبوت (29) آيه 40.
47- نساء (4) آيه 79.
48- يونس (10) آيه 44.
49- آل عمران (3) آيه 164.
50- بقره (2) آيه 213.
51- رعد (13) آيه 7.
52- نساء(4)آيه 165.
53- انعام (6) آيه 48.
54- انفال (8) آيه 42.
55- نساء (4) آيه 59.
56- مائده (5) آيه 67.
57- مائده (5) آيه 3.
58- دّر المنثور، ج 2، ص 259.
59- نحل (16) آيه 43.
60- آل عمران (3) آيه 61.
61- شورى (42) آيه 23.
62- ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج 3، ح 1159.
63- كنزل العمال، ج 1، ص 103.
64- بحار، ج 23، ص 78.
65- كنزالعمال، ج 1، ص 172.
66- صحيح المسلم، ج 3، ص 1452.
67- مسند احمد، ج 6، ص 292.
68- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 42؛ سنن ترمذى، ج 5، ص 306؛ مسند احمد، ج 1، ص 84.
69- ابن مغازلى، مناقب، ص 201، خ 238؛ ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج 3، ص 5، ح 1021؛ كفاية الطالب، ص 260. 70- بحار، ج 7، ص 389.
71- اسراء (17) آيه 71.
72- احزاب (33) آيه 6.
73- ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج 1، ص 366.
74- تغابن (64) آيه 7.
75- قيامت (75) آيه 3-4
76- يس (36) آيه 52.
77- حج (22) آيه 7.
78- مجادله (58) آيه 6.
79- مؤمنون (23) آيه 16.
80- مريم (19) آيه 15.
81- حج (22) آيه 5.
82- عاديات (100) آيه 9.
83- انفطار (82) آيه 4 - 5.