مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث

رضا فرهاديان

- ۲۰ -


فصل سوم اصول حاكم بر جهان بينى

بخش اوّل مهم ترين اصل تربيتى

اولين و مهم ترين اصل كلى كه بايد بر طرز تفكّر، جهان بينى، رفتار انسان و حتّى نظام تعليم و تربيت، حاكم باشد كدام است؟ در قرآن، چه اصلى از ميان همه اصول مهم تر و كارسازتر است كه بايد محور همه تلاشهاى انسانى قرار گيرد و اصول ديگر در پرتو آن به كار گرفته شود؟ از نظر قرآن، توجه به خدا و ترس از خدا مهم ترين اصل است (1) ، زيرا كسى كه خدا را همواره در همه لحظات زندگى در نظر بگيرد، اعمال و رفتارش همه بر پايه صحيحى استوار مى گردد (2) . همان گونه كه ذكر و ياد خدا در تمام حالات و موقعيت هاى زندگى موجب كنترل باطنى انسان شده و او را از اعمال زشت و انحراف آميز باز مى دارد، غفلت و دورى از ياد خدا سبب انحراف انسان از سير تكاملى گرديده و او را به سوى ارتكاب گناه سوق مى دهد (3) . در حقيقت، ذكر و ياد خدا موجب تصحيح انگيزه ها و قصدها و اصلاح كارها و كنترل رفتارها و بهبود كردارهاى انسان مى گردد (4) .

اصول تربيتى حاكم بر جهان بينى

احساس حضور خدا

محور همه تلاشها و فعاليتهاى آدمى و رشد و شكوفايى همه ابعاد وجودى و استعدادهاى او در نزديك شدن به مبدأ كمال است و چنين هدف متعاليى بايد بر همه برنامه هاى تعليم و تربيت سايه افكند. از اين رو اساس نظام تعليم و تربيت در قرآن، خدا محورى است. هدايت و رشد انسان در گرو توجه به ذات احديّت در همه اوقات و احوال زندگى است. غفلت مداوم از ياد خدا، موجب انحراف كلى انسان از قوانين حاكم بر نظام آفرينش گرديده و موجبات سقوط او را به ورطه هلاكت فراهم مى آورد.

قُلْ إِنَّ صَلاَتِى وَ نُسُكِى وَ مَحْيَاىَ وَ مَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ* لاَ شَرِيكَ لَهُ وَ بِذَلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ (5) .

بگو: نماز من و روش و طريق زندگى من و مرگ من براى خدا، آن پروردگار جهانيان است. او را شريكى نيست. به من چنين امر شده است، و من از نخستين مسلمانانم.

يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَلا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (6) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اموال و اولادتان شما را از ذكر خدا باز ندارد كه هر كس چنين كند از زيانكاران است.

وَمَن يُعْرِضْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا (7) .

و هر كس از ذكر پروردگارش اِعراض كند او را به عذابى سخت در اندازد.

رِجَالٌ لاَ تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلاَةِ وَ إِيتآءِ الزَّكَوةِ (8) .

مردانى كه هيچ تجارت و خريد و فروشى آنان را از ياد خدا و برگزارى نماز و دادن زكات باز ندارد.

توجه به علم خدا

أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى (9) .

آيا نمى داند كه خدا مى بيند.

وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُواْ اللَّهَ فَاَنْسيهُمْ أَنْفُسَهُم اُؤلئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (10) .

از كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز چنان كرد تا خودشان را فراموش كردند، اينان متجاوزند.

وَ مَا تَكُونُ و فِى شَأْنٍ وَ مَا تَتْلُواْ مِنْهُ مِن قُرْءَانٍ وَ لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَ مَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لَا فِى السَّمَآءِ وَ لَآ أَصْغَرَ مِن ذَلِكَ وَ لَآ أَكْبَرَ إلاّ فِى كِتَبٍ مُّبِينٍ (11) .

در هر كارى كه باشى، و هر چه از قرآن بخوانى و دست به هر عملى كه بزنى، هنگامى كه بدان مى پردازى، ما بدان ناظر هستيم. بر پروردگار تو حتى به مقدار ذرّه اى در زمين وآسمانها پوشيده نيست و هر چه كوچكتر از آن يا بزرگتر از آن باشد، در كتاب مبين [نوشته شده ] است.

وَ مَا اللَّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (12) .

و خدا از آنچه مى كنيد غافل نيست.

وَ مَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ (13) .

هر كار نيكى كه انجام مى دهيد خدا از آن آگاه است.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (14) .

خدا مى داند و شما نمى دانيد.

وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّموتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَ مَا رَبُّكَ بِغفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (15) .

خداوند به اسرار نهانى آسمانها و زمين آگاه است و بازگشت همه موجودات به سوى اوست. پس او را پرستش نما و بر او اعتماد كن. پروردگار تو از آنچه (بندگان) مى كنند، غافل نيست.

أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ (16) .

آيا اين كه پروردگار تو در همه جا حاضر و ناظر است كافى نيست؟

وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (17) .

و خدا به كارهايى كه مى كنيد آگاه است.

إنَّهُ بِكُلِّ شَي ءٍ مُحِيطٌ (18) .

[بهوش باش ] كه او بر همه چيز احاطه دارد.

اَفَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ (19) .

آيا آن كه بر همه مردم و اعمالشان ناظر است (همانند ديگران است؟)

أَلآ إِنَّ لِلَّهِ مَن فِى السَّموتِ وَمَن فِى الْأَرْضِ (20) .

آگاه باشيد كه از آن خداست هر چه در آسمانها و زمين است.

وَ لِلَّهِ مَا فِى السَّموتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شِىْ ءٍ مُّحِيطاً (21) .

از آن خداست هر چه در آسمانها و زمين است و خدا بر هر چيزى احاطه دارد.

إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً (22) .

همانا خدا بدانچه انجام مى دهيد آگاه است.

وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا (23) .

هيچ برگى از درخت نيفتد مگر اين كه او بدان آگاه است.

وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى علِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (24) .

و البته خدا و رسولش عمل و كردار شما را مى بينند، آن گاه به سوى خدايى كه داناى غيب و شهود است، باز مى گرديد و به آنچه كه انجام مى داديد آگاه مى شويد.

وَ قُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلَى عَلِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (25) .

و بگو (هر چه مى خواهيد) انجام دهيد، خدا اعمال شما را مى بيند و هم رسولش و مؤمنان بر آن آگاه مى شوند. آن گاه بسوى خدايى كه داناى غيب و شهادت است باز خواهيد گشت تا شما را نسبت به آنچه كه انجام مى داديد آگاه كند.

وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (26) .

و او هر جا كه باشيد با شماست و به هر كارى كه مى كنيد بيناست.

وَ إذا سَأَلَكَ عِبادى عَنِّى فَإنِّى قَرِيْبٌ أُجيْبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لِى وَ لْيُؤْمِنُوا بى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (27) .

چون بندگان من درباره من از تو بپرسند. بگو كه من نزديكم و به نداى كسى كه مرا بخواند پاسخ مى دهم. پس به نداى من پاسخ دهند و به من ايمان آورند تا راه راست يابند.

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أقْرَبُ إلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ (28) .

ما انسان را آفريده ايم و از وسوسه هاى نفس او آگاه هستيم، و از رگ گردنش به اونزديكتريم.

وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لَا تُبْصِرُونَ (29) .

و ما از شما به او (شخص محتضر) نزديكتريم ولى شما نمى بينيد.

وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ (30) .

و بدانيد كه خدا ميان آدمى و قلبش حايل است.

وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِ ّ شَىْ ءٍ عِلْمًا (31) .

و خداوند بر هر چيزى احاطه دارد و بر همه چيز آگاه است.

إِنَّ اللَّهَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَىْ ءٌ فِى الْأَرْضِ وَ لَا فِى السَّمآءِ (32) .

به راستى كه هيچ چيز در زمين و آسمان برخدا پوشيده نيست.

قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِى صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ (33) .

بگو: هر چه در دل داريد، چه پنهانشان كنيد و چه آشكارش سازيد، خدا به آن آگاه است.

إِنْ تُبْدُواْ مَا فِى أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ (34) .

آنچه را كه در دل داريد خواه آشكارش كنيد يا آن را پوشيده داريد، خدا شما را به آن بازخواست خواهد كرد.

يَعْلَمُ خَآئِنَةَ الأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِى الصُّدُورُ (35) .

نظرهاى دزديده را و هر چه را كه در دلها پنهان داشته اند مى داند.

وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى (36) .

و اگر بلند سخن گويى [بايد بدانى كه ] او به راز نهان و نهانتر آگاه است.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّوْنَ وَ مَا تُعْلِنُونَ (37) .

آنچه را كه پنهان مى كنيد يا آشكار مى سازيد خدا به آن آگاه است.

وَ أَسِرُّواْ قَوْلَكُمْ أَوِجْهَرُواْ بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (38) .

و چه به راز سخن گوييد و چه آشكارا، او به هر چه در دلها مى گذرد آگاه است.

أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَيهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلَّمُ الْغُيُوْبِ (39) .

آيا نمى دانند كه خدا راز دل آنان را مى داند و از نجوايشان آگاه است؟ زيرا اوست داناى نهان ها.

أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَيهُمْ (40) .

آيا مى پندارند كه ما راز و نجوايشان را نمى شنويم؟

فَلَا يَحْزُنْكَ قُوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا يُسِرُّوْنَ وَ مَا يُعْلِنُونَ (41) .

سخنانشان تو را اندوهگين نسازد. ما هر چه را پنهان مى دارند و يا آشكار مى سازند مى دانيم.

و لا يخفى عليه من عباده شُخُوصُ لحظةٍ و لا كرورُ لفظةٍ وَ لا ازْدِلافُ رَبْوَةٍ وَلا انْبساط خُطْوةٍ فى ليل داجٍ ولاغسق ساجٍ (42) .

نگاههاى ممتد بندگان و تكرار الفاظ و بالا رفتن بر تپه ها و برداشتن گامهاى بلند در شب هاى ظلمانى و درون تاريكى ها از او پنهان نيست.

عالم السرّ من ضمائر المضمرين، و نجوى المتخافتين، و خواطر رجم الظّنون، و عُقد عزيمات اليقين و مسارق ايماض الجُفون و ما ضمنتهُ أكنان القلوب، و غيابات الغيوب، و ما اضْغَتْ لا ستراقه مصائخ الأسْماع... (43) .

خداوند از اسرار پنهانى مردم آگاه است و هم از نجواى آنان كه آهسته سخن مى گويند و از آنچه كه در افكار به واسطه گمان خطور مى كند، و از تصميمهايى كه به يقين مى پيوندد و شعاعهاى خيانت آميز چشم ها كه از لابلاى پلكها خارج مى گردد! و از آنچه در مخفى گاههاى دلها قرار دارد و از آنهايى كه در پشت پرده هاى غيب پنهان است و از آنچه پرده هاى گوش مخفيانه مى شوند.

وَ سَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِن رَّبِكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمواتُ وَ الْاَرْضُ اُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ (44) .

و بر يكديگر پيشى گيريد؛ براى آمرزش پروردگار خويش و [رسيدن به ] آن بهشت كه پهنايش به قدر همه آسمانها و زمين است كه براى پرهيزگاران مهيا شده است.

ذكر و ياد خدا

يَآ أَيُّهَاالَّذِينَ ءَامَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا (45) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا را بسيار ياد كنيد.

وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (46) .

و بسيار ياد كنيد خدا را تا رستگار شويد.

وَ لَا تَكُونوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّه فَأَنْسَيهُم أَنْفُسَهُم (47) .

از آن كسان مباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا هم خودشان را از يادشان برد.

وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَويهُ وَ كانَ اَمْرُهُ فُرُطاً (48) .

و از آن كه دلش را از ذكر خود بى خبر ساخته ايم، و از پى هواى نفس خود مى رود و در كارهايش اسراف مى ورزد، پيروى مكن.

فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ ءَابَآءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا (49) .

همچنان كه پدران خويش را ياد مى كرديد -حتى بيشتر از آن- خداى را ياد كنيد.

وَ مَا يَتَذَكَّرُ إلاّ مَن يُنِيب (50) .

تنها كسى يادآور شود [پند مى گيرد] كه روى به سوى خدا آورد.

وَ مَا يَذَّكَّرُ إلاّ أُولُوا الأَلْبَابِ (51) .

و جز انديشمندان، متذكر (پروردگار) نمى شوند.

وَ مَن يَّعْشُ عَن ذِكْرِ الْرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ (52) .

و هر كس از ياد خداى رحمان روى برتابد، شيطانى بر او مى گماريم كه همواره همراهش باشد.

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى (53) .

و هر كس كه از ياد من اعراض كند، زندگى [كردن ] برايش تنگ و دشوار مى شود و در قيامت نابينا محشورش مى كنيم.

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُّكِّرَ بَِاياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَ نَسِىَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ (54) .

كيست ستمكارتر از آن كه آيات پروردگارش را برايش [يادآور شوند] و او روى بگرداند و كارها و اعمالى را كه از پيش انجام داده فراموش كند؟

إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَوةِ قَامُوا كُسَالى يُرَآءُونَ النَّاسَ وَ لاَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلاً (55) .

منافقان خدا را فريب مى دهند، و حال آن كه خدا آنها را فريب مى دهد و چون به نماز برخيزند با اكراه و كاهلى برخيزند و براى خودنمايى نماز مى خوانند و در نماز -جز اندكى- خداى را ياد نكنند.

وَ لَكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ ءَابَاءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَوَ كَانُوا قَوْماً بُورًا (56) .

ولى تو خود آنها و پدرانشان را برخوردار ساختى، تا اين كه ياد تو را فراموش كردند و نابود شدند.

فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِى وَلَا تَكْفُرُونِ (57) .

پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم. مرا سپاس گوييد و ناسپاسى من مكنيد.

وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيرًا وَ سَبِّحْ بِالْعَشِىِّ وَ الْإِبْكَارِ (58) .

و پروردگارت را فراوان ياد كن و در شبانگاه و بامداد او را تسبيح گوى.

وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِى نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْأَصَالِ وَ لاَ تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ (59) .

پروردگارت را در دل خود به تضرع و ترس، بى آن كه صداى خويش بلند كنى، هر صبح وشام ياد كن و از غافلان مباش.

وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيًما (60) .

و مردانى كه خدا را فراوان ياد كنند و زنانى كه [خدا را] فراوان ياد مى كنند، خداوند برايشان آمرزش و پاداشى بزرگ آماده كرده است.

إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ (61) .

به راستى كه نماز، آدمى را از فحشا و منكر باز مى دارد و ذكر و ياد خدا بزرگتر است و خدا به كارهايى كه مى كنيد آگاه است.

وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ (62) .

همه كارها به خدا باز مى گردد (63) .

فَاَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ اِلَّا الْحَيوةَ الدُّنْيا (64) .

پس از كسى كه از ياد [سخن ] ما رويگردان مى شود و جز زندگى دنيوى را نمى جويد دورى كن.

اِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ اَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُم الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضآءَ فِى الْخَمْرِ و الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلوةِ فَهَلْ اَنْتُمْ مُنْتَهُون (65) .

شيطان مى خواهد با شراب و قمار ميان شما كينه و دشمنى افكند و شما را از ياد خدا و نماز باز دارد، آيا بس مى كنيد؟

وَ اذْكُرْ رَبَّكَ اِذا نَسيتَ وَ قُلْ عَسى اَنْ يَهْدِيَنِ رَبّى لِاَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً (66) .

و هرگاه پروردگارت را فراموش كردى به ياد آر و بگو: اميد است، پروردگار من، مرا از نزديك ترين راه هدايت كند.

فَفِرُّوآ اِلىَ اللَّهِ اِنّى لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبْينٌ (67) .

بسوى خداوند بگريزيد. كه من شما را از جانب او بيم دهنده اى آشكارم.

وَ اَقِمِ الصَّلوةَ طَرَفَىِ االنَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ الَّيْلِ اِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرينَ (68) .

نماز بگزار در آغاز و انجام روز و ساعاتى از شب. زيرا نيكيها، بديها را از ميان مى برد؛ اين پندى است براى اهل ذكر.

اِنَّنى اَنَا اللَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ اَنَا فَاعْبُدْنى وَ اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى (69) .

من خداى يكتا هستم. هيچ خدايى جز من نيست. پس مرا بپرست و نماز را به ياد من بپادار.

قُلْ اِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشآءُ وَ يَهْدى اِلَيْهِ مَنْ اَنابَ * اَلَّذينَ امَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِاللَّهِ اَلا بِذِكْرِاللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (70) .

بگو: خدا هر كه را بخواهد گمراه مى كند و هر كه را به درگاه او انابه كند، هدايت مى كند: آنان كه ايمان آورده اند، دلهايشان به ياد خدا آرامش مى يابد. آگاه باشيد كه دلها تنها به ياد خدا آرامش مى يابد.

يا من ذكرهُ شرف للذاكرين (71) .

اى كسى كه يادش مايه شرافت و افتخار ياد كنندگان است.

يا خير ذاكرٍ و مذكورٍ (72) .

اى بهترين ياد كننده و ياد شونده.

يا ربّ اسئلك بحقك و قدسك و اعظم صفاتك و اسمائك تجعل أوقاتي من الليل والنهار بذكرك معمورة ، و بخدمتك موصولة ، وأعمالي عندك مقبولة ، حتّى تكون أعمالي وأورادي كُلّها ورداً واحداً ، وحالي في خدمتك سرمداً (73) .

خدايا من تو را به حق و پاكى خودت و برترين صفات و اسمائت مى خوانم كه اوقات شبانه روز مرا با ياد خود آباد سازى و مرا به خدمت خودت دايماً بگمارى و اعمال مرا قبول كنى تا آن جا كه اعمال، و وردهاى من همه يك ورد گردد و حال من [توجه من ] در خدمت تو هميشگى و پاينده باشد.

وفي أيام شعبان : الهي وألهِمني وَلَهاً بذكرك الى ذكرك ، واجعَل هِمَّتِي فِى روح نجاح اسمائك ومحلّ قدسك - الى أن قال - : الهي هَب لي كمال الإنقطاع اليك ، وانر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك ، حتّى تخرق ابصار القلوب حجب النور ، فتصل الى معدن العظمة ، وتصير أرواحنا معلّقة بعزِّ قدسك ، الهي واجعَلني ممَّن ناديته فأجابك ، ولاحظته فصعق لجلالك ، فناجيته سرّاً ، وعمل لك جهراً - الى أن قال - : الهي والحقني بنور عزّك الأبهج ، فأكون لك عارفاً ، وعن سواك مُنحرفاً (74) .

در دعاى ماه شعبان: خدايا شيفتگى ذكرت را به طور دايم به من الهام كن و همت مرا در نشاط كاميابى به اسماء و محل قدست قرار ده... خدايا نعمت بريدن از مردم و توجه كامل به خودت را به من عطا فرما و چشمهاى دل هاى ما را با نور توجه به خودت روشن فرما تا اينكه چشمهاى قلب حجابهاى نورانى را پاره كرده به سرچشمه عظمت دست يابند و ارواح ما به درگاه قدس تو آويزان و متصل گردند. خدايا مرا از آنان قرار ده كه چون او را ندا كنى تو را اجابت مى كند و چون به او توجه كنى از جلال و عظمت تو مدهوش مى گردد. پس تو با او در باطن راز مى گويى و او آشكارا براى تو به عمل و كار مشغول است... خدايا مرا به نور مقام عزتت -كه نشاطش از هر لذتى بالاتر است -ملحق گردان تا نسبت به تو شناخت يابم و از غير تو روى گردان شوم.

و في عدّة الداعي لابن فهد ، عن وهب بن منبِّه : فيما اوحى اللَّه الى داود : « يا داود ! ذكرى للذاكرين ، وجنّتي للمطيعين ، وحبّي للمشتاقين ، وأنا خاصّة للمحبين. (75) »

خداوند به حضرت داود(ع) وحى فرمود: اى داود! ياد من خاص ذاكران است و رحمت من شامل اطاعت كنندگان و محبت من از آن مشتاقان و من خود مخصوص دوست داران و محبّان هستم.

اللهم فاجعل نفسي مطمئنة بقدرك ، راضية بقضائك ، مولعة بذكرك ودعائك ... (76) .

خدايا نفس مرا نسبت به خودت مطمئن بگردان و به قضاى خودت راضى گردان و به ذكر و دعاى خودت حريص فرما....

... وأن توزعني شكرك وان تُلهمني ذكرك ... (77) .

... (خدايا از تو مى خواهم) كه سپاسگزارى ات را به من بياموزى و يادت را به من الهام فرمائى....

اخلاص

هَوَ الْحَىُّ لآ إلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدَّينَ (78) .

او زنده است. خدايى جز او نيست. او را بخوانيد در حالى كه دين او را به اخلاص پذيرفته باشيد.

فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدّينَ * اَلا لِلَّهِ الدّينُ الْخالِصُ (79) .

پس خدا را بپرست و دين خود را براى او خالص گردان. [آگاه باش ] دين خالص [فقط] براى خداست.

فَادْعُواْ اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَفِرُونَ (80) .

پس خدا را بخوانيد، در حالى كه تنها براى او در دين اخلاص مى ورزيد، اگر چه كافران راناخوش آيد.

قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَّهُ دِينِى * فَاعْبُدُواْ مَا شِئْتُم مِن دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ أَلَا ذلِكَ هُوَ الخُسْرَانُ الْمُبِيْنُ (81) .

بگو: خدا را مى پرستم و براى او در دين خود اخلاص مى ورزم، هر چه دلتان مى خواهد غير او را بپرستيد [ولى بدانيد كه:] زيان كنندگان واقعى كسانى هستند كه در روز قيامت خود و خاندانشان را از دست بدهند. بهوش باشيد كه اين زيانى آشكار است.

قُلْ اِنّى اُمِرْتُ اَنْ اَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدّينَ (82) .

بگو من مأمور شده ام كه خدا رابپرستم و براى او در دين اخلاص ورزم.

قال فبعزتك لاغوينهم اجمعين الاّ عبادك منهم المخلصين (83) .

(شيطان گفت): به عزت و جلالت سوگند كه تمام خلق را گمراه خواهم كرد مگر خاصان ازبندگانت كه براى تو خالص شده اند.

قال رسول اللَّه(ص): أخلصوا أعمالكم للّه، فإنّ اللّه لا يقبل إلّا ما خَلَص له (84) .

عمل خود را خالص كنيد براى خدا، چه اين كه خداوند متعال عمل غير خالص را نمى پذيرد.

قال على(ع): طوبى لمن أخلص للَّه العبادة و الدّعاء و لم يشغل قلبه بما ترى عيناه، و لم ينس ذكر اللَّه بما تسمع اُذناه، و لم يحزن صدره بما اُعطى غيره (85) .

خوشا به حال كسى كه دعا و عبادتش را براى خداوند خالص نموده و قلبش به آنچه با چشم مى بيند مشغول نمى گردد و ياد خدا را به خاطر آنچه گوشش مى شنود، فراموش نمى كند و دلش به خاطر داشته هاى ديگران محزون نمى گردد.

قال على(ع): طوبى لمن أخلص للَّه عمله و علمه، وحبّه و بغضه، و أخذه و تركه، و كلامه و صمته و فعله و قوله (86) .

خوشا به حال كسى كه عمل و دانش و بغض و گرفتن و رها كردن و گفتار و سكوتش همه خالص براى خداوند باشد.

قال الصادق(ع): و لابدّ للعبد من خالص النيّة في كل حركة و سكون لأنّه إذا لم يكن هذا المعنى يكون غافلاً، و الغافلون قد وصفهم اللَّه تعالى فقال: «اولئك كالأنعام بل هم أضلّ» و قال: «اولئك هم الغافلون. (87) »

هر بنده اى در هر حركت و سكونى مى بايد نيت خود را خالص گرداند؛ چرا كه در غير اين صورت غافل به شمار مى آيد و غافلان هم در قرآن به مانند حيوانات و يا پست تر از آنها معرفى شده اند.

الكيس من عرف نفسه واخلص اعماله (88) .

شخص زيرك كسى است كه خودش را بشناسد و اعمالش را براى خدا خالص گرداند.

قال الجواد(ع): أفضل العبادة ، الاخلاص.

امام جواد(ع) فرمود: بالاترين عبادتها، داشتن اخلاص است.

انهم لمحضرون الّا عباد اللَّه المخلصين (89) .

آنان از احضار شدگانند. مگر بندگان مخلص خدا.

خشيت از خدا

اِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِىَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ اَجْرٍ كَريمٍ (90) .

تنها، تو كسى را بيم مى دهى كه از قرآن پيروى كند و از خداى رحمان در نهان بترسد. چنين كسى را به آمرزش و پاداشى ارزشمند مژده بده.

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَاُولئِكَ هُمُ الْفآئِزُونَ (91) .

و كسانى كه از خدا و پيامبرش فرمان مى برند و از خدا مى ترسند و پرهيزگارى مى كنند، رستگارند.

اَلَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسَلَتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ اَحَداً اِلّا اللَّهَ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسيباً (92) .

كسانى كه پيامهاى خدا را مى رسانند و از او مى ترسند و از هيچ كس جز او نمى ترسند، خدا براى حساب كردن اعمالشان كافى است.

إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمؤُاْ (93) .

به راستى كه از ميان بندگان خدا تنها انديشمندان، از او مى ترسند.

فَذَكِّرْ إِنْ نَّفَعَتِ الذِّكْرَى * سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشَى * وَ يَتَجَنَّبُهَا الأَشْقَى (94) .

پس يادآورى كن شايد يادآورى ات سود كند. تنها آن كه مى ترسد پند مى پذيرد و بدبخت از آن دورى مى جويد.

إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرُ مَنْ يَخْشَيهَا (95) .

جز اين نيست كه تو تنها كسانى را كه ازآن روز بترسند بيم مى دهى.

توجه به معاد

ألَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا نَسُوا لِقآءَ يَوْمِهِمْ هَذَا وَ ما كانُوا بِاياتِنا يَجْحَدُونَ (96) .

امروز آنان را كه دين خويش را لهو و بازيچه مى پنداشتند و زندگى دنيا فريبشان داده بود فراموش مى كنيم، همچنان كه آنها نيز رسيدن به اين روز را از ياد برده بودند و آيات ما را تكذيب مى كردند.

إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبيِلِ اللَّهِ لَهْمْ عَذَابٌ شَديدٌ بِمَا نَسُواْ يَوْمَ الْحِسَابِ (97) .

آنان كه از راه خدا منحرف شوند، بدان سبب است كه روز حساب را از ياد برده اند و به عذابى شديد گرفتار مى شوند.

وَ اذْكُرْ عِبادَنآ اِبْراهيمَ وَ اِسْحَقَ وَ يَعْقُوبَ اُولى الْاَيْدى وَ الْاَبْصار اِنَّآ اَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ (98) .

بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب، آن مردان صاحب اقتدار و با بصيرت را ياد كن. قلب آنان را خالص گردانيديم تا (هميشه) ياد قيامت كنند.

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنَا لاَ تُرْجَعُونَ (99) .

آيا مى پنداريد كه شما را بيهوده آفريده ايم و شما به سوى ما باز نمى گرديد؟

يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ * وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ* وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيِهِ (100) .

روزى كه آدمى از برادرش مى گريزد و از مادرش و پدرش.

أَنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا (101) .

قيامت خواهد آمد، شكى در آن نيست.

كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ (102) .

همچنانكه شما را آفريده است باز مى گرديد.

اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِى غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ (103) .

روز حساب نزديك است ولى آنان همچنان به غفلت رو بگردانند.

اجعل همك وجدك لآخرتك (104) .

همت و تلاش خود را براى آخرتت قرار ده.

الآخرة دارمستقركم فجهزوا اليها ما يبقى لكم (105) .

آخرت منزلگاه مستقر و دايمى شماست. پس به آنچه باقى مى ماند خود را براى آن آماده سازيد.

انك مخلوق للاخرة فاعمل لها (106) .

تو براى آخرت آفريده شده اى پس براى آخرت تلاش كن.

خير الاستعداد ما اصلح به المعاد (107) .

بهترين آمادگى آن است كه بدان امر آخرت اصلاح گردد.

ذكر الاخرة دواء و شفاء (108) .

ياد آخرت دوا و شفاست.

طوبى لمن ذكر المعاد فاحسن (109) .

خوشا به حال كسى كه به ياد آخرت بوده و در نتيجه عمل نيكو انجام مى دهد.

عليك بالجد و الاجتهاد فى اصلاح المعاد (110) .

بر تو لازم است كه در اصلاح امر معاد سعى و كوشش نمايى.

من ايقن بالاخرة لم يحرص على الدنيا (111) .

كسى كه به آخرت يقين داشته باشد بر دنيا حرص نمى ورزد.

ليس بمؤمن من لم يهتم باصلاح معاده (112) .

هر كه به اصلاح امر معاد اهميّت ندهد، در زمره مؤمنان نخواهد بود.

من اكثر ذكر الاخرة قلت معصيته (113) .

هر كه زياد به ياد آخرت باشد، كمتر دچار معصيت خواهد شد.

توكل به خدا

وَ مَا تَوْفِيقِى إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ (114) .

توفيق (و موفقيت) من تنها با خداست، به او توكل كرده ام و به درگاه او روى مى آورم.

قُلْ هَوَ رَبِّى لَآ إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتَابِ (115) .

بگو: او پروردگار من است خدايى جز او نيست. بر او توكل كرده ام و توبه من به درگاه اوست.

وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ وَ كِيلاً (116) .

و بر خدا توكل كن، زيرا خدا وكيلى بسنده است.

قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلاَ مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ موْلانَا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤمنُونَ (117) .

بگو: هرگز جز آنچه خدا خواسته به ما نخواهد رسيد، اوست مولاى ما، البته اهل ايمان در هرحال به خدا توكّل كنند.

وَ مَنْ يَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (118) .

هر كس بر خدا توكل كند، خدا او را كفايت مى كند.

قال على(ع) : من وثق باللَّه أراه السّرور و من توكل عليه كفاه الامور (119) .

هركه به خدا اعتمادپيداكند به او شادى و سرور مى نماياند و هر كه بر خدا توكل كند كارهايش را خدا سامان مى دهد.

سأل النبى(ص) عن جبرئيل ما التوكل على اللَّه عزّوجل؟ فقال: العلم بأنّ المخلوق لا يضّرو لا ينفع، و لايعطي و لا يمنع، و استعمال اليأس من الخلق، فإذا كان العبد كذلك لم يعمل لأحد سوى اللَّه، و لم يرج و لم يخف سوى اللَّه و لم يطمع فى احد سوى اللَّه، فهذا هو التوكّل (120) .

پيامبر(ص) از جبرئيل پرسيد توكل بر خداى عزوجل چيست؟ جبرئيل فرمود: علم به اين كه هيچ بنده اى ضرر نمى زند و به او سودى نمى رساند و نه عطا مى كند و نه باز مى دارد و يأس از خلق، پس اگر بنده اى اين چنين باشد جز براى خدا عمل نمى كند و به غير او اميد ندارد و از غير او نمى ترسد و جز به خدا به كسى طمع نمى ورزد، اين است معنى توكل.

فى التوكّل حقيقة الايمان (121) .

حقيقت ايمان در توكل به خداست.

قال الصادق(ع): من التوكّل أن لا تخاف مع اللَّه غيره (122) .

نشانه توكل اين است كه جز از خدا از كسى نترسى.

نگرش انسان نسبت به حوادث دنيا

رويدادها و پديده ها و حوادث و نعمتهاى دنيوى بايد به عنوان يك وسيله آزمايش و ابتلا از طرف خداوند محسوب شود تا انسان آن را ابزارى براى رشد و زمينه اى جهت استكمال معنوى خود تلقى نمايد.

إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (123) .

ما هر چه در روى زمين است زينت قرار داديم، تا امتحانشان كنيم كه كدامشان در عمل بهترند.

ديدگاه تربيتى قرآن در مورد اصل ابتلا

وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ (124) .

و شما را به خير و شر مى آزماييم و همه به نزد ما باز مى گرديد.

مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَآ أنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ (125) .

خدا بر آن نيست كه شما مؤمنان را بدين حال كه اكنون هستيد رها كند، بلكه مى آزمايد تا ناپاك را از پاك جدا سازد.

وَ لَيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ يَتَّخِذَمِنْكُمْ شُهَدَآءَ وَ اللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّلِمِينَ * وَ لُِيمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ يَمْحَقَ الْكَفِرِينَ * أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَهَدُواْ مِنكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّبِرِينَ (126) .

تا خدا كسانى را كه ايمان آورده اند بشناسد [بشناساند] و از شما گواهانى گيرد و خدا ستمكاران را دوست ندارد، و تا مؤمنان را پاكيزه گرداند و كافران را نابود سازد. آيا مى پنداريد كه به بهشت خواهيد رفت و حال آن كه هنوز معلوم نشده است كه از ميان شما چه كسانى جهاد مى كنند و چه كسانى پايدارى مى ورزند؟

وَ لِيَبْتَلِىَ اللَّهُ مَا فِى صُدُورِكُمْ وَ لُِيمَحِّصَ مَا فِى قُلُوبِكُمْ (127) .

و خدا آنچه در سينه داريد مى آزمايد و آنچه در دلهايتان است خالص مى گرداند.

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَهِدِينَ مِنكُمْ وَ الصَّبِرِينَ وَ نَبْلُوَاْ أَخْبَارَكُمْ (128) .

و شما را مى آزماييم تا مجاهدان و صابران شما را بشناسيم و گفتارتان را بسنجيم.

وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَآ أَمْولُكُمْ وَ أَوْلَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (129) .

بدانيد كه داراييها و فرزندان وسيله آزمايش شمايند و پاداش بزرگ در نزد خداست.

وَ لَوْ يَشَآءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لَكِن لِّيَبْلُوَاْ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ (130) .

اگر خدا مى خواست، از آنان انتقام مى گرفت، ولى خواست تا شما را به يكديگر بيازمايد.

الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَوةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (131) .

آن كه مرگ و زندگى را بيافريد، تا بيازمايدتان كه كدام يك از شما در عمل نيكوتر است.

وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (132) .

اوست كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر روى آب بود. تا بيازمايد كدام يك از شما در عمل نيكوتر است.

فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَ مَن مَّعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى نَجَّينَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ * وَ قُل رَّبِّ أَنزِلْنِى مُنزَلاً مُّبَارَكاً وَ أَنتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ * إِنَّ فِى ذلِكَ لَأَيَتٍ وَ إِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ (133) .

چون خود و همراهانت به كشتى نشستيد، بگو، سپاس خدايى را كه ما را از مردم ستمكار رهايى بخشيد و بگو: اى پروردگار من، مرا در جايگاهى مبارك فرود آور، كه تو بهترين راهبرانى. در اين داستان عبرتهاست و ما تنها آزمايندگانى بوديم.

أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُمْ مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَآءُ وَ الضَّرَّآءُ وَ زُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَآ إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ (134) .

مى پنداريد كه به بهشت خواهيد رفت؟ آيا هنوز سرگذشت كسانى را كه پيش از شما بوده اند نشنيده ايد؟ به ايشان سختى و رنج [فراوان ] رسيد و متزلزل شدند، تا آن جا كه پيامبر و مؤمنانى كه با او بودند، گفتند: پس يارى خدا كى خواهد رسيد؟ بدان كه يارى خدا نزديك است.

وَ لَوشَآءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِى مَآ ءَاتَيكُمْ فَاسْتَبِقُواْ الْخَيْرتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (135) .

و اگر خدا مى خواست همه شما را يك امت مى ساخت. ولى خواست در آنچه به شما ارزانى داشته است بيازمايدتان. پس در خيرات بر يكديگر پيشى گيريد. همگى بازگشتتان به سوى خداست، تا از آنچه در آن اختلاف مى كرديد آگاهتان سازد.

وَ لَوْ لَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِّن فِضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ (136) .

و اگر نه اين بود كه مردم همه يك امت مى شدند، سقفهاى خانه هاى كسانى را كه خداى رحمان را باور ندارند، از نقره مى كرديم و بر آنهانردبامهايى مى نهاديم تا بر آن بالا روند.

وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَتٍ لِّيَبْلُوَكُمْ فِى مَآ ءَاتَيكُمْ (137) .

و بعضى را بر بعضى ديگر در درجاتى برترى داد، تا شما را در چيزى كه عطايتان كرده است بيازمايد.

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ (138) .

چون طالوت سپاهش را به راه انداخت، گفت: خدا شما را به جوى آبى مى آزمايد.

وَ لاَ تَكُونُوا كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِىَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا يَبْلُوكُمْ اللَّهُ بِهِ وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ مَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (139) .

و همانند آن زن كه رشته اى را كه محكم تافته بود، از هم گشود و قطعه قطعه كرد مباشيد،تا سوگندهاى خود را وسيله فريب يكديگر سازيد، بدين بهانه كه گروهى بيشتر از گروه ديگراست. خدا شما را بدان مى آزمايد، و در روز قيامت چيزى را كه در آن اختلاف مى كرديد،برايتان بيان مى كند.

إِذْ جَآءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا هُنَالِكَ ابْتُلِىَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِيداً (140) .

آن گاه كه از سمت بالا و از سمت پايين بر شما تاختند، چشمها خيره شد و دلها به گلوگاه رسيده بود و به خدا گمانهاى گوناگون مى برديد. در آنجا مؤمنان در معرض امتحان در آمدند و سخت متزلزل شدند.

قال على(ع): إنّ البلاء للظالم أدب، و للمؤمن امتحان، و للأنبياء درجة (141) .

بلا و گرفتارى براى ستمكار، ادب، و براى مؤمن آزمايش و براى پيامبران مايه بالا رفتن درجه مى باشد.

قال الصادق(ع): انما المؤمن بمنزلة كفّة الميزان، كلّما زيد فى ايمانه زيد فى بلائه (142) .

مؤمن مانند كفه ترازوست هر مقدار بر ايمانش افزوده گردد، بيشتر دچار بلا خواهد شد.

قال الباقر(ع): يبتلى المرء على قدر حبّه (143) .

امام باقر(ع): هر انسانى به اندازه دوستيش [نسبت به دين ] آزمايش مى گردد.

إنّ عظيم الاجر مقارن عظيم البلاء فاذا احب اللَّه سبحانه قوماً ابتلاهم (144) .

پاداش بزرگ همراه بلاى بزرگ است خداوند اگر قومى را دوست داشته باشد آنان را [با گرفتاريها] مى آزمايد.

بلاء الرجل على قدر ايمانه و دينه (145) .

هر انسانى به اندازه دين و ايمانش [با گرفتاريها] آزمايش مى گردد.

كن بالبلاء محبوراً و بالمكاره مسروراً (146) .

در مقابل بلا برخورد نيكو داشته باش و در سختيها خشنود باش.

لا يكمل ايمان المؤمن حتى يعد الرخاء فتنة و البلاء نعمة (147) .

ايمان انسان وقتى تكميل مى گردد كه رفاه را آزمايش و بلا را نعمت بداند.

مصيبتهايى كه ناشى از اعمال خود انسان است

وَ مَآ أَصَبَكُمْ مِّنَ مُّصِيبَةٍ فَبَِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَن كَثِيرٍ (148) .

اگرشما را مصيبتى رسد، به خاطر كارهايى است كه مى كنيد وخدا بسيارى از گناهان را عفومى كند.

وَ لَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِّن دَارِهِم حَتَّى يَأْتِىَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ (149) .

وكافران را پيوسته به سبب اعمالشان حادثه اى مى رسد يا آن حادثه در نزديكى خانه هايشان فرود آيد تا آن گاه كه وعده خدا فرود آيد، زيرا خدا خلف وعده نمى كند.

أَوَ لَمَّآأَصَبَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ (150) .

آيا هنگامى كه آسيبى به شما رسيد كه شما خود، دو چندان، رسانده بوديد، گفتيد: اين آسيب از كجا رسيد؟ بگو: از جانب خودتان.

ظَهَرَالْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (151) .

به سبب اعمال مردم، فساد در خشكى و دريا آشكار شد تا به آنان جزاى بعضى از كارهايشان را بچشاند، باشد كه باز گردند.

مِّآ أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ (152) .

هر خيرى كه به تو رسد از جانب خداست و هر شرى كه به تو رسد از جانب خود توست.

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ لَفَسِقُونَ (153) .

و اگر روى گردان شدند، بدان كه خدا مى خواهد آنان را به پاداش برخى از گناهانشان عقوبت كند، و هرآينه بسيارى از مردم نافرمانند.

آثار تربيتى ابتلائات و آزمايشات الهى

وَ لَقَدْ أَخَذْنَآ ءَالَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَ نَقَصٍ مِّنَ الَّثمَرَتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (154) .

قوم فرعون را به قحطى و نقصان محصول مبتلا كرديم، شايد پند گيرند.

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَ لِيُبْلِىَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَآءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (155) .

شما آنان را نمى كشتيد، خدا بود كه آنها را مى كشت و آن گاه كه تير مى انداختى، تو تير نمى انداختى، خدا بود كه تير مى انداخت، تا مؤمنان را به پيش آمدهاى خوشى بيازمايد، هر آينه خدا شنوا و داناست.

قُلْ لَّن يُصِيبَنَآ إِلاَّ مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَينَا (156) .

بگو: مصيبتى جز آنچه خدا براى ما مقرر كرده است به ما نخواهد رسيد. او مولاى ماست.

أَوَ لاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِى كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاَ يَتُوبُونَ وَ لاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ (157) .

آيا نمى بينند كه در هر سال يك يا دو بار مورد آزمايش واقع مى شوند؟ ولى نه توبه مى كنند ونه پند مى گيرند.

وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِّنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (158) .

و عذاب دنيا را پيش از آن عذاب بزرگتر به ايشان بچشانيم، باشد كه باز گردند.

لَتُبْلَوُنَّ فِى أَمْوَلِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَبَ مِن قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا وَ إِن تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (159) .

شما را به مال و جان آزمايش خواهند كرد و از زبان اهل كتاب و مشركان آزار فراوان خواهيدشنيد. اگر شكيبايى كنيد و پرهيزگار باشيد، اين موجب تبلور اراده شماست.

وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشَىْ ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَلِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الَّثمَرَتِ وَ بَشِّرِ الصَّبِرِينَ* الَّذِينَ إِذَا أَصَبَتْهُمْ مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ* أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (160) .

البته شمارا به اندكى ترس وگرسنگى و بينوايى وبيمارى ونقصان در محصول مى آزماييم و شكيبايان را بشارت ده. كسانى كه چون مصيبتى به آنها رسيد گفتند: ما از آنِ خدا هستيم و به او بازمى گرديم. صلوات و رحمت پروردگارشان بر آنان باد، كه هدايت يافتگانند.

پرورش اراده

لِكَيْلاَ تَأْسَواْ عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لاَ تَفْرَحُوا بِمَآءَتَكُمْ وَ اللَّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ.

تا هرگز بر آنچه كه از دست داده ايد اندوهگين نشويد و به آنچه كه نصيب شما شده دل خوش (مغرور) نگرديد كه خدا هيچ متكبر خودستايى را دوست نمى دارد.

مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لاَ فِى أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِى كِتَبٍ مِن قَبْلِ أَنْ نَّبْرَأَها إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ (161) .

هيچ مصيبتى به مال يا به جانتان نرسد، مگر پيش از آن كه آن را بيافرينيم، در كتابى نوشته شده است.

وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لَّا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَآصَّةً (162) .

و بترسيد از فتنه اى كه تنها ستمكارانتان را بر نخواهد گرفت.

مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ (163) .

هيچ مصيبتى جز به فرمان خدا به كسى نمى رسد.

وَ اصْبِرْ عَلَى مَآ أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (164) .

و بر هر چه بر تو رسد صبر كن، كه اين از كارهايى است كه نبايد سهلش انگاشت.

لكَيْلَا تَحْزَنُوا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لَا مَآ أَصَبَكُمْ (165) .

اكنون اندوه آنچه را كه از دست داده ايد، يا رنجى را كه به شما رسيده است، مخوريد.

تصحيح نگرش ها درباره مصيبتها

فَإِنْ أَصَبَتْكُمْ مُّصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَىَّ إِذْلَمْ أَكُن مَّعَهُمْ شَهِيداً* وَ لَئِنْ أَصَبَكُمْ فَضْلٌ مِّنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَن لَمْ تَكُن بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يَلَيْتَنِى كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً (166) .

و چون به شما بلايى رسد، مى گويند: خدا در حق ما چه انعامى كرد كه در آن روز همراهشان نبوديم و چون مالى از جانب خدا نصيبتان شود. چنان كه گويى ميانتان هيچ گونه مودتى نبوده است. گويند: اى كاش ما نيز با آنها بوديم و به كاميابيى بزرگ دست مى يافتيم.

وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ (167) .

و از ميان مردم كسى است كه خدا را به زبان مى پرستد. اگر خيرى به او رسد دلش بدان آرام گيرد، و اگر آزمايشى پيش آيد رخ بر تابد. در دنيا و آخرت زيان بيند وآن زيانى آشكار است.

وَ إِذَآ أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ* أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (168) .

و چون به مردم رحمتى بچشانيم، شادمان مى شوند، و چون به سبب كارهايى كه كرده اند رنجى به آنها رسد، ناگهان نوميد مى گردند. آيا نمى بينند كه خدا روزى هر كس را كه بخواهد فراوان مى كند يا آن را كاهش مى دهد؟ در اين عبرتهايى است براى مردمى كه ايمان مى آورند.

فَأَمَّا الْإِنْسَنُ إِذَا مَا ابْتَلَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَكْرَمَنِ* وَ أَمَّآ إِذَا مَا ابْتَلَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَهَنَنِ * كَلَّا بَلْ لاَ تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ وَ لَا تَحَآضُّونَ عَلى طَعَامِ الْمِسْكِينِ وَ تَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَمَّاً وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبَّاً جَمَّاً (169) .

امّا آدمى، چون پروردگارش بيازمايد و گرامى اش دارد و نعمتش دهد، مى گويد، پروردگار من مرا گرامى داشت و چون بيازمايدش و رزق بر او تنگ گيرد، مى گويد: پروردگار من مرا خوارساخت. نه چنان است. شما يتيم را گرامى نمى داريد، و يكديگر را به اطعام مسكين ترغيب نمى كنيد، و ميراث را حريصانه مى خوريد، و مال را فراوان دوست داريد.

در انديشه اسلامى، دنيا به عنوان گذرگاه انسان به سوى آخرت مطرح است و رويدادها، حوادث و نعمتهاى آن، وسيله اى براى رشد و استكمال انسان به شمار مى رود.

فتأسّ بنبيّك الأطيب الأطهر(ص) فان فيه اسوةً لمن تاسّى، و عزاء لمن تعزى. واحب العباد الى اللَّه المتاسّى بنبيّه، والمقتصّ لاثره. قضم الدنيا قضما، و لم يعرها طرفا. اهضم اهل الدنيا كشحا، و اخمصهم من الدنيا بطنا، عرضت عليه الدنيا فابى ان يقبلها، و علم ان اللَّه سبحانه ابغض شيئا فابغضه، و حقر شيئا فحقّرهُ، و صغّر شيئا فصغره. و لو لم يكن فينا الاحبّنا ما ابغض اللَّه و رسوله، و تعظيمنا ما صغّر اللَّه و رسوله، لكفى به شقاقاً للَّه و محادّة عن امراللَّه.

و لقد كان(ص) يأكل على الارض و يجلس جلسة العبد، و يخصف بيده نعله، و يرقع بيده ثوبه، و يركب الحمار العارى، و يردف خلفه، و يكون السّتر على باب بيته فتكون فيه التصاوير فيقول: «يا فلانة -لإحدى ازواجه- غيّبيه عنّى، فانى اذا نظرت اليه ذكرت الدنيا و زخارفها». فاعرض عن الدنيابقلبه، و امات ذكرها من نفسه، و احب ان تغيب زينتها عن عينه، لكيلا يتخذ منها رياشا، و لا يعتقدها قراراً، و لا يرجو فيها مقاماً، فاخرجها من النفس، و اشخصها عن القلب، و غيّبها عن البصر. و كذلك من ابغض شيئاً ابغض ان ينظر اليه، و أن يذكر عنده.

و لقد كان فى رسولِ اللَّه(ص) ما يُدلّك على مساوى ء الدنيا و عيوبها: اذ جاع فيها مع خاصّته، و زُوِيَتْ عنه زخارفها مع عظيم زلفته.

فلينظر ناظر بعقله: اكرم اللَّه محمدًا بذلك ام اهانه! فإن قال: أهانه، فقد كذب -واللَّه العظيم- بالإفك العظيم، و ان قال: اكرمه، فليعلم ان اللَّه قد أهان غيره حيث بسط الدنيا له، و زواها عن أقرب الناس منه. فتأسّى متأسّ بنبيّه، و اقتصّ اثره، و ولج مولجه، و إلا فلا يأمن الهلكة، فإن اللَّه جعل محمد(ص) علماً للساعة، و مبشّرا بالجنة، و منذراً بالعقوبه. خرج من الدنيا خميصاً، و ورد الاخرة سليماً. لم يضع حجراً على حجر، حتى مضى لسبيله، و أجاب داعى ربّه. فما اعظم منّة اللَّه عندنا حين انعم علينا به سلفاً نتّبعه، و قائداً نطأُ عقبه! و اللَّه لقد رقّعْتُ مدرعتي هذه حتى استحييت من راقعها. و لقد قال لى قائل: الا تنبذها عنك؟ فقلت: اغرب (اعزب) عنى، فعند الصباح يحمد القوم السُّرى (170) .

پس به پيامبر(ص) طاهر و پاك خود اقتدا كن، كه در رفتار سرمشقى است براى آن كس كه بخواهد به او تأسى جويد و عزتى است براى كسى كه بخواهد عزيز باشد و محبوب ترين بندگان نزد خداوند كسى است كه از پيامبرش سرمشق گيرد. و قدم جاى پاى او بگذارد. پيامبر(ص) بيش از حداقلِ نيازش از متاع دنيا استفاده نكرد و به آن تمايلى نشان نداد. پهلويش از همه لاغرتر و شكمش از همه گرسنه تر بود. دنيا به وى عرضه شد ولى نپذيرفت. از آنچه مورد غضب خداوند است آگاهى داشت بنابراين خود، آن را منفور مى شمرد و آنچه را خداوند حقير مى دانست او نيز به ديده حقارت به آن نگاه مى كرد و كوچك ها را كوچك مى شمرد.

اگر در ما چيزى جز محبت آنچه مورد غضب خدا و رسولش بوده نباشد و همچنين بزرگداشت آنچه خداوند و پيامبرش آن را كوچك شمرده اند، نباشد، همين خود براى مخالفت ما با خدا و سرپيچى از فرمانش كافى است؛ پيامبر بزرگوار روى زمين (بدون فرش) مى نشست و غذا مى خورد، و با تواضع همچون بردگان جلوس مى كرد با دست خويش كفش و لباسش را وصله مى كرد، بر مركب برهنه سوار مى شد و حتى كسى را پشت سر خودش سوار مى كرد، پرده اى را بر در اتاقش ديد كه در آن تصويرهائى بود، همسرش را صدا زد و گفت: آن را از نظرم پنهان كن! كه هرگاه چشمم به آن مى افتد به ياد دنيا و زرق و برقش مى افتم او با تمام وجود از زرق و برق دنيا كناره مى گرفت، و ياد آن را از قلبش مى راند، وى سخت علاقه مند بود كه زينتها و زيورهاى دنيا از چشمش پنهان گردد، تا از آن لباس زيبائى تهيه نكند و آن را قرارگاه هميشگى نداند و اميد اقامت دائم در آن نداشته باشد لذا آن را از وجود بيرون راند، از قلبش دور ساخت و از چشمش پنهان ساخت (آرى) چنين است كسى كه چيزى را منفور مى داند نگاه كردن و يادآورى آن را نيز منفور مى شمرد. در زندگى رسول خدا امورى است كه تو را به عيوب دنيا واقف مى سازد، چه اينكه او و نزديكانش در آن گرسنه بودند، و با اينكه در پيشگاه خدا مقام و عظمتى داشت زينتهاى دنيا را از او دريغ داشت، بنابراين هر كس با عقل خويش (خوب) بنگرد كه آيا خداوند با اين كار، پيامبرش را گرامى داشته يا او را تحقير كرده است؟ اگر كسى بگويد او را تحقير كرده -به خدا سوگند- كه دروغ مى گويد و اگر بگويد او را گرامى داشته، پس بايد بداند كه ديگران را تحقير كرده كه برايشان دنيا را گسترده و از مقربين خود دريغ داشته است. بنابراين -كسى كه مى خواهد خوشبخت شود- بايد به اين فرستاده او تأسى كند، قدم جاى پاى او بگذارد و از هر درى او داخل شده وارد شود و اگر چنين نكند از هلاكت ايمن نگردد زيرا خداوند محمد(ص) را نشانه قيامت، بشارت دهنده بهشت و انذار كننده از عقوبت ها و كيفرها قرار داده است. او با شكم گرسنه از اين جهان رفت و با سلامت روح و ايمان به سراى ديگر وارد شد، وى تا آن دم كه به راه خود رفت و دعوت حق را اجابت كرد آجرى روى آجر نگذاشت. چه منّت بزرگى خدا بر ما گذاشته كه چنين پيشوا و رهبرى به ما عنايت كرده تا راه او را بپوئيم. به خدا سوگند! آنقدر اين پيراهن خود را وصله زدم كه از وصله كننده آن شرم دارم، كسى به من گفت: چرا اين لباس كهنه را بيرون نمى اندازى؟ گفتم، از من دور شو! «صبحگاهان رهروان شب ستايش مى شوند».

بهره بردارى صحيح از دنيا

وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا مَاذَآ أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا خَيْراً لِّلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِى هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الْأَخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ (171) .

از پرهيزگاران پرسند: پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟ گويند: بهترين را؛ به آنان كه در اين دنيا نيكى كنند، نيكى پاداش دهند و سراى آخرت نيكوتر از آن است و جايگاه پرهيزگاران چه جايگاه خوبى است.

وَ مِنْهُمْ مَّن يَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِى الْأَخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ (172) .

و بعضى از مردم مى گويند: اى پروردگار ما، ما را، هم در دنيا، هم در آخرت خيرى بخش،وما را از عذاب آتش نگه دار.

قُلْ يَعِبَادِ الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِى هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّبِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغِيْرِ حِسَابٍ (173) .

بگو: اى بندگان من كه ايمان آورده ايد، از پروردگارتان بترسيد. براى آنان كه در زندگى دنيا نيكى كرده اند، پاداش نيك است و زمين خدا پهناور است. مزد صابران بى حساب و كامل ادا مى شود.

درباره هدف قراردادن دنيا

وَ مَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَآ إِلَّا مَتَعُ الْغُرُورِ (174) .

اين زندگى دينا جز متاعى فريبنده نيست.

تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَ اللَّهُ يُريدُ الْأَخِرَةَ (175) .

شما متاع اين دنيا را مى خواهيد و خدا آخرت را مى خواهد.

فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا وَ لَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (176) .

زندگى دنيا شما را نفريبد، و آن شيطان فريبنده به خدا مغرورتان نگرداند.

وَ مَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَآ إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْأَخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعَقِلُونَ (177) .

و زندگى دنيا چيزى جز بازيچه و لهو نيست و پرهيزگاران را سراى آخرت بهتر است. آيا به عقل نمى يابيد؟

فَمَا مَتَعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا فِى الْأَخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ (178) .

متاع اين دنيا در برابر متاع آخرت جز اندكى هيچ نيست.

وَ مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِى الْأَخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ (179) .

وهر كس كشت دنيا را بخواهد به او عطا مى كنيم، ولى در آخرت نصيبى براى او نيست.

الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (180) .

آنهايى كه كوششان در زندگى دنيا تباه شد و مى پنداشتند كارى نيكو مى كنند.

إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَآءَنَا وَ رَضُوا بَالْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ اطْمَأَنُّوا بِهَا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ ءَايَتِنَا غَفِلُونَ أُوْلَئِكَ مَأْوَيهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (181) .

كسانى كه به ديدار ما اميد ندارند و به زندگى دنيوى خشنود شده و بدان آرامش يافته اند،از آيات و نشانه هاى ما غافلند.

وَ مَا هَذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنْيَآ إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْأَخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (182) .

اين زندگانى چند روزه دنيا چيزى جز لهو و بازيچه نيست و زندگانى -اگر مردم بدانند- به حقيقت در آخرت است.

يَعْلَمُونَ ظَهِراً مِّنَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْأَخِرَةِ هُمْ غَفِلُونَ (183) .

آنان به ظاهر زندگى دنيا آگاهند و از آخرت واقعاً بى خبرند.

فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَ لَمْ يُرِدْ إلَّا الْحَيَوةَ الدُّنْيَا* ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِّنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى (184) .

پس تو نيز از كسى كه از سخن ما رويگردان مى شود و جز زندگى دنيا را نمى جويد دورى كن. نهايت دانششان همين است. پروردگار تو به آن كه از صراط او گمراه مى شود يا به راه هدايت مى افتد، داناتر است.

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا* وَ الْأَخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقَى (185) .

بلكه شما زندگى دنيا را ترجيح مى دهيد، در حالى كه آخرت بهتر و ماندنى است.

وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِايَاتِنَا وَلِقَآءِ الْأَخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (186) .

و اعمال آنان كه آيات ما و ديدار قيامت را دروغ انگاشتند، از بين رفت. آيا جز در مقابل كردارشان كيفر خواهند ديد؟

الا و ان الدنيا دار لا يسلّم منها الا فيها. و لا ينجى بشى ء كان لها. ابتلى النّاس بها فتنة فما اخذوه منها لها اخرجوا منه و حوسبوا عليه. و ما اخذوه منها لغيرها قدموا عليه و اقاموا فيه. و انها عند ذوى العقول كفى ء الظّلّ بينا تراه سابغا حتى قلص، و زائداً حتّى نقص (187) .

آگاه باشيد كه دنيا منزلگاهى است كه جز در خودش (به وسيله بهره بردارى صحيح از آن) سالم نتوان ماند، و با كارهايى كه مخصوص دنياست از آن نجات نتوان يافت، مردم به وسيله دنيا آزمايش مى شوند، بنابراين هرچيز از دنيا را به خاطر دنيا بدست آورند از دستشان مى رود، و حساب آن را بايد پس بدهند و امّا آنچه را كه از دنيا براى غير دنيا تهيه كرده اند به آن خواهند رسيد و با آن خواهند بود، دنيا در نظر خردمندان همچون سايه اى است كه هنوز گسترده نشده، جمع مى گردد و هنوز فزونى نيافته نقصان مى پذيرد.

الدنيا غرر حائل و سراب زائل و سناد مائل (188) .

دنيا مظهر حيله و فريب و سرابى از بين رفتنى و پايه اى خميده است.

اهربوا من الدنيا و اصرفوا قلوبكم عنها فانها سجن المؤمن حظه منها قليل و عقله بها عليل و ناظره فيها كليل (189) .

از دنيا گريزان باشيد و قلبهاى خود را از آن بگردانيد. چه اين كه دنيا زندان مؤمن است كه بهره او در آن كم و عقلش در آن دچار آفت و ديدش ناتوان است.

احذر الدنيا فانها شبكة الشيطان و مفسدة الايمان (190) .

از دنيا بر حذر باش. زيرا كه دنيا دام شيطان و مايه فساد ايمان است.

اياك و حب الدنيا فانها اصل كل خطيئة و معدن كل بلية (191) .

از دوست داشتن دنيا دورى جوييد. زيرا كه دوستى دنيا مايه تمام خطاها و معدن تمام گرفتاريهاست.

انما اهل الدنيا كلاب عاوية و سباع ضارية يهر بعضها بعضاً و ياكل عزيزها ذليلها... (192) .

اهل دنيا سگهاى پارس كننده و درندگانى اند كه به يكديگر حمله ور مى شوند و قدرتمند آن، ناتوانش را مى خورد....

ثمرة الوَلَهِ بالدنيا عظيم المحنة (193) .

نتيجه دلبستگى به دنيا، گرفتاريها و غم و اندوه بزرگ است.

ثروة الدنيا فقرالاخرة (194) .

دارايى دنيا موجب فقر اخروى است.

حب الدنيا يوجب الطمع (195) .

دوستدارى دنيا سبب طمع است.

حب الدنيا يفسد العقل و يُهِمُّ القلب عن سماع الحكمة (196) .

دوستدارى دنيا، عقل را فاسد و گوش دل را از شنيدن كلمات حكمت آميز كر مى كند.

قال رسول اللَّه(ص): هبط إلىّ جبرئيل فى احسن صورة فقال: يا محمد! ألحَقّ ليقرئك السّلام و يقول لك: إنى أوحيت الى الدّنيا أن تَمّررى و تكدّرى و تضيّغى و تشدّدى على أوليائى حتّى يحبّوا لقائى، و تيسّرى و تَسّهلى و تطيّبى لِأعدائى حتّى يبغضوا لقائى فإنى جعلت الدنيا سجناً لِأوليائى و جنّةً لِأعدائى (197) .

پيامبر(ص) فرمود: جبرئيل به بهترين صورتى بر من نازل گرديد و گفت: اى محمد(ص) حق به شما سلام مى رساند و مى فرمايد كه من به دنيا وحى كردم كه براى دوستان من: درگذر باش، مكدر باش، تنگ و سخت گير باش تا دوستدار ملاقات من باشند و براى دشمنانم آسان گير و راحت باش و خوشگوار و لذت بخش تا غضبناك ملاقات من باشند، زيرا من دنيا را زندان دوستان و بهشت دشمنانم قرار دادم.

قال على(ع): من كنوز الجنة إخفاء العمل و الصّبر على الرزايا، و كتمان المصائب (198) .

از گنجهاى بهشت، پنهان كردن عمل و صبر و شكيبايى در مقابل گرفتاريها و پوشانيدن مصيبت هاى وارده است.

پى‏نوشتها:‌


1- خشيت از خدا يك نوع ترس آگاهانه، توأم با احترام قلبى است كه منشأ پيدايش آن، درك مقام و عظمت و هيبت حضرت احديّت است. اضطراب توأم با اميد و تأثر قلبى كه فقط در مورد خدا به عنوان فضايل به شمار مى رود و همه انبياء(ع) بجز از خدا از كسى پروا و ترسى نداشته اند و آن در اثر علم و آگاهى نسبت به مبدأ وجود پديد مى آيد و موجب رشد و تعالى و كمال و بارورى روحى و سعه وجودى انسان مى شود. اين حالت جز براى كسى كه درك مقام و عظمت كبريايى او را نكرده و لذت قرب برايش حاصل نشده باشد اتفاق نمى افتد: اِنَّما يَخْشَىَ اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. (فاطر، آيه 28)
جز اين نيست كه تنها دانايان و انديشمندان (واقعى) از خدا مى ترسند.
يَآ أَيُّهَاالَّذِينَ ءَامَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا. (احزاب (33) آيه 41)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا را بسيار ياد كنيد.
2- وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ. (جمعه (62) آيه 10)
و بسيار ياد كنيد خدا را تا رستگار شويد.
3- وَلَا تَكُونوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّه فَأَنْسَيهُم أَنْفُسَهُم.(حشر (59) آيه 19)
از آن كسان مباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا هم خودشان را از يادشان برد.
4- وَاذْكُرْ رَبَّكَ اِذا نَسيتَ وَ قُلْ عَسى اَنْ يَهْدِيَنِ رَبّى لِاَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً. (كهف (18) آيه 24)
و هرگاه پروردگارت را فراموش كردى به ياد آر و بگو: اميد است، پروردگار من، مرا از نزديك ترين راه هدايت كند.
5- انعام (6) آيه 162- 163.
6- منافقون (63) آيه 9.
7- جن (72) آيه 17.
8- نور (24) آيه 37.
9- علق (96) آيه 14.
10- حشر (59) آيه 19.
11- يونس (10) آيه 61.
12- بقره (2) آيه 74.
13- بقره (2) آيه 197.
14- بقره (2) آيه 233.
15- هود (11) آيه 123.
16- فصّلت (41) آيه 53.
17- بقره (2) آيه 234.
18- فصّلت (41) آيه 54.
19- رعد (13) آيه 33.
20- يونس (10) آيه 66.
21- نساء (4) آيه 126.
22- احزاب (33) آيه 2.
23- انعام (6) آيه 59.
24- توبه (9) آيه 94.
25- توبه (9) آيه 105.
26- حديد (57) آيه 4.
27- بقره (2) آيه 186.
28- ق (50) آيه 16.
29- واقعه (56) آيه 85.
30- انفال (8) آيه 24.
31- طلاق (65) آيه 12.
32- آل عمران (3) آيه 5.
33- آل عمران (3) آيه 29.
34- بقره (2) آيه 284.
35- غافر (40) آيه 19.
36- طه (20) آيه 7.
37- نحل (16) آيه 19.
38- ملك (67) آيه 13.
39- توبه (9) آيه 78.
40- زخرف (43) آيه 80.
41- يس (36) آيه 76.
42- نهج البلاغه، خطبه 163.
43- نهج البلاغه، خطبه 163.
44- آل عمران (3) آيه 133.
45- احزاب (33) آيه 41.
46- جمعه (62) آيه 10.
47- حشر (59) آيه 19.
48- كهف (18) آيه 28.
49- بقره (2) آيه 200.
50- غافر (40) آيه 13.
51- آل عمران (3) آيه 7.
52- زخرف (43) آيه 36.
53- طه (20) آيه 124.
54- كهف (18) آيه 57.
55- نساء (4) آيه 142.
56- فرقان (25) آيه 18.
57- بقره (2) آيه 152.
58- آل عمران (3) آيه 41.
59- اعراف (7) آيه 205.
60- احزاب (33) آيه 35.
61- عنكبوت (29) آيه 45 .
62- بقره(2) آيه 210؛ آل عمران(3)آيه 109؛ انفال(8) آيه 44.
63- حج (22) آيه 76؛ فاطر (35) آيه 4؛ حديد (57) آيه 5.
64- نجم (53) آيه 29.
65- مائده (5) آيه 91.
66- كهف (18) آيه 24.
67- ذاريات (51) آيه 51.
68- هود (11) آيه 114.
69- طه (20) آيه 14.
70- رعد(13) آيه 27-28
71- دعاى جوشن كبير، 76.
72- دعاى جوشن كبير، 96.
73- دعاى كميل.
74- مناجات شعبانيّه.
75- عدة الداعى.
76- زيارت امين اللَّه.
77- دعاى كميل.
78- مؤمن (40) آيه 65.
79- زمر (39) آيه 3-2.
80- مؤمن (40) آيه 14.
81- زمر (39) آيه 15-14.
82- زمر (39) آيه 11.
83- ص (38) آيه 83.
84- كنز العمال، ح 5257.
85- بحار، ج، 70، ص 229.
86- بحار، ج 77، ص 289.
87- مستدرك، ج 1، ص 10.
88- غرر الحكم.
89- صافات (37)، آيه 128.
90- يس (36) آيه 11.
91- نور (24) آيه 52.
92- احزاب (33) آيه 39.
93- فاطر (35) آيه 28.
94- اعلى (87) آيه 9-11
95- نازعات (79) آيه 45.
96- اعراف (7) آيه 51.
97- ص (38) آيه 26.
98- ص (38) آيه 46.
99- مؤمنون (23) آيه 115.
100- عبس (80) آيه 34-36
101- حج (22) آيه 7.
102- اعراف (7) آيه 29.
103- انبياء (21) آيه 1.
104- غررالحكم.
105- غررالحكم.
106- غررالحكم.
107- غررالحكم.
108- غررالحكم.
109- غررالحكم.
110- غررالحكم.
111- غررالحكم.
112- غررالحكم.
113- غررالحكم.
114- هود (11) آيه 88.
115- رعد (13) آيه 30.
116- احزاب (33) آيه 3.
117- توبه (9) آيه 51.
118- طلاق (65) آيه 3.
119- بحار، ج 71، ص 151.
120- بحار، ج 71، ص 138.
121- غررالحكم.
122- بحار، ج 71، ص 158.
123- كهف (18) آيه 7.
124- انبياء (21) آيه 35.
125- آل عمران (3) آيه 179.
126- آل عمران (3) آيه 140-142
127- آل عمران (3) آيه 154.
128- محمد (47) آيه 31.
129- انفال (8) آيه 28.
130- محمد (47) آيه 4.
131- ملك (67) آيه 2.
132- هود (11) آيه 7.
133- مؤمنون (23) آيه 28-30
134- بقره (2) آيه 214.
135- مائده (5) آيه 48.
136- زخرف (43) آيه 33.
137- انعام (6) آيه 165.
138- بقره (2) آيه 249.
139- نحل (16) آيه 92.
140- احزاب (33) آيه 11.
141- بحار، ج 81، ص 198.
142- بحار، ج 67، ص 210.
143- بحار، ج 67، ص 236.
144- غررالحكم.
145- غررالحكم.
146- غررالحكم.
147- غررالحكم.
148- شورى (42) آيه 30.
149- رعد (13) آيه 31.
150- آل عمران (3) آيه 165.
151- روم (30) آيه 41.
152- نساء (4) آيه 79.
153- مائده (5) آيه 49.
154- اعراف (7) آيه 130.
155- انفال (8) آيه 17.
156- توبه (9) آيه 51.
157- توبه (9) آيه 126.
158- سجده(32)آيه 21.
159- آل عمران (3) آيه 186.
160- بقره (2) آيه 157-155.
161- حديد (57) آيه 22.
162- انفال (8) آيه 25.
163- تغابن (64) آيه 11.
164- لقمان (31) آيه 17.
165- آل عمران (3) آيه 153.
166- نساء (4) آيه 72-73
167- حج (22) آيه 11.
168- روم (30) آيه 37-36.
169- فجر (89) آيه 15-20
170- نهج البلاغه، خطبه 160.
171- نحل (16) آيه 30.
172- بقره (2) آيه 201.
173- زمر (39) آيه 10.
174- آل عمران (3) آيه 185.
175- انفال (8) آيه 67.
176- فاطر (35) آيه 5.
177- انعام (6) آيه 32.
178- توبه (9) آيه 38.
179- شورى (42) آيه 20.
180- كهف (18) آيه 104.
181- يونس (10) آيه 7.
182- عنكبوت (29) آيه 64.
183- روم (30) آيه 7.
184- نجم (53) آيه 29-30
185- اعلى (87) آيه 16-17
186- اعراف (7) آيه 147.
187- نهج البلاغه، خطبه 63.
188- غررالحكم.
189- غررالحكم.
190- غررالحكم.
191- غررالحكم.
192- غررالحكم.
193- غررالحكم.
194- غررالحكم.
195- غررالحكم.
196- غررالحكم.
197- بحار، ج 81، ص 194.
198- بحار، ج 70، ص 251.