مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث

رضا فرهاديان

- ۱۸ -


فصل دوم روش هاى رفتارى و اصول كاربردى

بخش اول اصول و روشهاى كاربردى در تعليم و تربيت

در اسلام، براى رسيدن به هدف تعليم و تربيت از روشهايى استفاده مى شود كه در اصول، با اهداف و محتواى تعليم و تربيت مطابقت دارد. در واقع، به همان اندازه كه در امر تعليم و تربيت، هدف مقدس است، روشهاى رسيدن به آن هدف هم از تقدسى خاص برخوردار است. روش، وسيله اى است براى رسيدن به هدف. در قرآن، روش از محتوا و هدف جدا نيست؛ بلكه چون در همه آنها جهت الهى مطرح است، با هم ارتباطى تنگاتنگ دارند. بنابراين، اصولى كه ما به عنوان روش تربيتى در عمل به كار مى بريم، بايد هم مبناى محتوايى و عقيدتى داشته باشد و هم مطابق با خصوصيات فطرى و عاطفى و طبيعى انسان باشد. به عنوان مثال، برخوردهاى انسان در تعليم و تربيت بايد صادقانه باشد؛ يعنى، انسان هم صادق باشد و هم صادقانه برخورد كند. هم بايد درست گفت و هم با صداقت و درستى، رفتار و برخورد كرد. در حقيقت، اصول كاربردى، بر اصول محتوايى منطبق است، گرچه دو مقوله جداى از يكديگرند.

اصول كاربردى بر اساس خصوصيات روحى، روانى و نفسانى انسان طراحى شده و قرآن آن را در رفتار پيامبر اكرم(ص) به مردم يادآورى مى كند و چگونگى روش هاى برخورد را در ضمن آياتى چند بيان مى فرمايد.

بايدتوجه داشت كه باشناخت مبانى نظرىِ وآشنايى با موضوع تعليم و تربيت (انسان) و به كارگيرى روشها و اصول كاربردى كه براساس آن مبانى نظرى طراحى گرديده، به اهداف تعليم و تربيت دست مى يابيم.

اصول كاربردى ناظر بر روش هاى تربيتى

حسن خلق

فَبَِما رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ (1) .

به سبب رحمت خداست كه تو با آنها اين چنين نرمخوى و مهربان هستى. اگر تندخو وسخت دل مى بودى از گرد تو پراكنده مى شدند.

وَ قُل لِّعِبَادِى يَقُولُواْ الَّتِى هِىَ أَحْسَنُ (2) .

و به بندگان من بگو كه با يكديگر به بهترين وجه سخن بگويند.

وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ (3) .

به راستى كه تو داراى خُلق و خوى والايى هستى.

قال رسول اللَّه(ص): إنّما بعثت لأتمّم مكارم الأخلاق (4) .

من فقط مبعوث شدم تا خوى مكرمت را در شما تكميل كنم.

قال رسول اللَّه(ص): إنّما بعثت لأتمّم حسن الأخلاق (5) .

من همانا مبعوث شدم تا اخلاق نيكو را تكميل كنم.

قال رسول اللَّه(ص): عليكم بمكارم الأخلاق فانّ اللَّه بعثني بها، وإنّ من مكارم الأخلاق أن يعفو الرّجل عمن ظلمه، ويعطي من حرمه، ويصل من قطعه، وأن يعود من لا يعوده (6) .

بر شما باد به خلقهاى بزرگ، چه اين كه خداوند مرا به خاطر آنها بر انگيخته است و قسمتى از اين مكارم عبارتند از: عفو و گذشت از اعمال نارواى ديگران، بخشش به كسى كه انسان را از چيزهايى محروم كرده و رفت و آمد با كسى كه با وى قطع رابطه كرده و عيادت كسى كه از او عيادت نمى كند.

قال الصادق(ع): إنّ سوء الخلق ليفسد العمل كما يفسد الخلّ العسل (7) .

اخلاق بد عمل را تباه مى كند همچنان كه سركه عسل را فاسد مى كند.

سوء الخُلق يُوحش النّفس ويرفع الأنس (8) .

اخلاق بد باعث [احساس ] وحشت و تنهايى روح مى شود و مايه از بين رفتن انس و الفت مى گردد.

من ساء خُلقه ملّه اهله (9) .

هر كه اخلاقش بد باشد، اهلش او را ملول و آزرده خواهند ساخت.

من ساء خُلقه أعوزه الصّديق والرّفيق (10) .

داشتن دوست و رفيق براى انسان بد خلق بسيار مشكل است.

قال على (ع): عنوان صحيفة المؤمن حسن خلقه (11) .

در اول پرونده مؤمن اخلاق خوب قرار دارد.

قال رسول اللَّه(ص): ما من شي ء أثقل في الميزان من خلق حسن (12) .

چيزى از حسن خلق در ميزان عدل الهى سنگين تر نيست.

قيل للصادق(ع): ما حدّ حسن الخلق ؟ قال : تلين جانبك، وتطيّب كلامك، وتلقى أخاك ببشر حسن (13) .

از امام صادق(ع) در مورد حقيقت حسن خلق سؤال شد. حضرت فرمود: نرمخويى و كلام نيكو و برخورد با برادرت با روى خوش.

قال رسول اللَّه(ص): أكمل المؤمنين ايماناً احسنهم خلقاً (14) .

مؤمنانى كه اخلاقشان نيكوتر باشد، ايمانشان كاملتر است.

1- تواضع و فروتنى

وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً (15) .

بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه در روى زمين به فروتنى راه مى روند.

وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ (16) .

و در برابر مؤمنان فروتن باش.

وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمنِينَ (17) .

در برابر هر يك از مؤمنان كه از تو پيروى مى كند بال فروتنى فرود آر.

وَ لاَ تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحاً (18) .

و به خودپسندى بر زمين راه مرو.

2-برخورد با چهره اى گشاده

وَ إِذَا جَآءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بَِايتِنَا فَقُلْ سَلَمٌ عَلَيْكُمْ (19) .

چون ايمان آوردندگان به آيات، نزد تو آمدند، بگو: سلام بر شما.

وَ إِذَا حُيِّيتُم بِتَحيَّةٍ فَحَيُّواْبِأَحْسَنَ مِنْهَآ أَوْ رُدُّوهَآ (20) .

چون شما را به سلامى نواختند به سلامى بهتر از آن يا همانند آن پاسخ گوييد.

وَ لاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ (21) .

به تكبر از مردم روى برمگردان.

عن ابن عبّاس قال : لما نزلت يا ايّها النّبيّ إنّا أرسلناك.. وقد كان أمر عليّاً ومعاذاً أن يسيرا الى اليمن فقال : إنطلقا فبشّرا ولا تنفّرا، ويسّرا ولا تعسّرا، فانّه قد أنزل عليّ يا ايّها النّبيّ إنّا أرسلناك شاهداً ومبشّراً ونذيراً.... (22)

ابن عباس مى گويد وقتى آيه شريفه «يا ايها النبى...» نازل شد و على(ع) و معاذ از طرف پيامبر(ع) مأمور رفتن به يمن شدند، پيامبر(ص) فرمود برويد و مردم را بشارت دهيد و كسى را طرد نكنيد. آسان بگيريد و سخت گيرى نكنيد. چه اين كه خداوند اين آيه شريفه را بر من نازل نموده كه: «يا ايها النبى...»

فان تولّيتُمْ فاعْلَمُوا انما على رسولنا البلاغ المبين (23) .

پس اگر روى از طاعت خدا بگردانيد، بدانيد كه بر رسول ما جز آن چه كه به آشكار حكم خدا را ابلاغ كند وظيفه ديگرى نخواهد بود.

فَأعرِض عنهم وعظهُمْ وقل لَهُمْ فى أنفسهم قَولاً بَليغاً (24) .

پس از آنان روى بگردان ولى آنها را نصيحت كن و با گفتار دلنشين با ايشان سخن گو.

بشرك يدلّ على كرم نفسك وتواضعك ينبى ء عن شريف خلقك (25) .

خوش رويى حكايت از بزرگوارى تو و تواضع حكايت از شرافت تو مى كند.

بشر المؤمن في وجهه وحزنه في قلبه (26) .

مؤمن در ظاهر خوش روى و در باطن محزون است.

وجه مستبشر خير من قطوب مؤثر (27) .

روى گشاده از ترشرويى اثر بخش بهتر است.

البشر يونس الرفاق (28) .

خوش رويى مايه انس دوستان مى باشد.

البشاشة إحسان (29) .

خوش رويى نوعى احسان است.

قال رسول اللَّه(ص): ان اللّه اوحى الىّ ان تواضعوا (30) .

پيامبر(ص): خداوند به من وحى نمود كه فروتن باشيد.

قال رسول اللَّه(ص): ألق أخاك بوجهٍ منبسط (31) .

با برادرت با گشاده رويى، برخورد كن.

قال على(ع): البشاشة حبالة المودّة (32) .

گشاده رويى رشته دوستى است.

قال على(ع): البشاشة فخّ المودّة (33) .

خوشرويى دام دوستى است.

سبب المحبة البشر (34) .

گشاده رويى زمينه ساز محبت است.

إنّ بشر المؤمن في وجهه ، وقوّته في دينه ، وحزنه في قلبه (35) .

انسان مؤمن در ظاهر خوش رو و در دين قوى و در دل غمگين است.

حُسن اللّقاء يزيد في تأكّد الإخاء (36) .

برخورد نيكو در محكم شدن رابطه دوستى و اخوت مؤثر است.

قال رسول اللَّه(ص): إنّكم لن تسعوا الناس بأموالكم فألقوهم بطلاقة الوجه وحسن البشر (37) .

شما با مال خود توان جلب مردم را نداريد، پس با گشاده رويى و خوشرويى با آنان برخورد كنيد.

قال على (ع): كان رسول اللَّه ( صلّى اللَّه عليه وآله ) يقول : إنّ اللَّه يبغض المعبّس وجه إخوانه (38) .

پيامبر(ص) همواره مى فرمود: خداوند هر كسى را كه نسبت به ديگران ترشرو باشد دوست نمى دارد.

قال على (ع): في صفات المؤمن : هشّاش بشّاش ، لا بعبّاس ولا بجبّاس (39) .

على(ع) در بيان صفات مؤمن مى فرمايد: مؤمن خنده رو و گشاده روست، نه ترشرو و ترسو.

لا تحقّرنّ أحداً من المسلمين فانّ صغيرهم عنداللّه كبير (40) .

هيچ مسلمانى را كوچك نشماريد چه اين كه كوچك آنان نزد خداوند بزرگ است.

3-ترجيح دادن ديگران

وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لا شُكُوراً (41) .

و طعام را در حالى كه خود دوستش دارند به مسكين و يتيم و اسير مى خورانند (و سخنشان اين است:) جز اين نيست كه شما را براى خدا اطعام مى كنيم و از شما نه پاداشى مى خواهيم نه سپاسى.

وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهْمْ وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ (42) .

و ديگران را بر خويشتن ترجيح مى دهند هر چند خود نيازمند باشند (43) .

4-نرمى و لطافت در گفتار

فَقُو لَا لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى (44) .

با او به نرمى سخن گوييد، شايد پند گيرد، يا بترسد.

وَ قُولوُا لِلنّاسِ حُسْناً (45) .

و با مردم به نيكى سخن بگوييد.

وَ قُل لِعِبادىِ يَقُولُواْ الَّتى هِىَ أَحْسَنُ (46) .

و به بندگان من بگو كه با يكديگر به بهترين وجه سخن بگويند.

قال الباقر(ع): في قوله تعالى : قولوا للنّاس حسناً : قولوا للنّاس أحسن ما تحبّون أن يقال لكم (47) .

در تفسير آيه شريفه: «قولوا للناس...» حضرت باقر(ع) فرمود: با مردم با بهترين نوعى كه دوست داريد با شما سخن گفته شود، سخن بگوييد.

عوّد لسانك لين الكلام وبذل السّلام، يكثر محبّوك ويقلّ مبغضوك (48) .

كلام نرم و سلام گفتن را عادت زبان خود قرار ده تا دوستانت زياد و دشمنانت اندك شود.

أخذ رجل بلجام دابّة رسول اللَّه(ص) فقال : يا رسول اللَّه(ص) أيّ الأعمال أفضل ؟ فقال : إطعام الطعام، وإطياب الكلام (49) .

مردى لجام چارپاى پيامبر(ص) را گرفت و از حضرت در مورد برترين كارها سؤال كرد: حضرت فرمود: طعام دادن به ديگران و پاكيزه كردن سخن.

قال على (ع): ثلاث من أبواب البرّ : سخاء النّفس، وطيب الكلام، والصّبر على الأذى (50) .

سه چيزبه عنوان درهاى نيكى به حساب مى آيد: 1- سخاوت 2- پاكيزگى و دلنشينى گفتار 3- صبر در برابر اذيت و آزار.

بلين الجانب تأنس النفس (51) .

با خوش رويى نفس انسان انس مى گيرد.

كن ليناً من غير ضعف شديداً من غير عنف (52) .

نرم خو باش بدون ضعف و قاطع باش بدون زورگويى.

عوّد لسانك حسن الكلام تأمن الملام (53) .

زبانت را به كلام نيكو عادت بده تا از ملامت ايمن باشى.

قال رسول اللَّه(ص): لينوا لمن تعلمون و لمن تتعلمون منه (54) .

نسبت به شاگرد و استاد خود نرم خو باشيد.

5-صبر و بردبارى

وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجهِلُونَ قَالُواْ سَلَماً (55) .

و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند، به ملايمت سخن گويند.

و اصْبِرْ عَلى مَا يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً (56) .

و بر آنچه مى گويند صبر كن و به وجهى پسنديده از ايشان دورى جوى.

وَ إِنْ تَصْبِرُواْ وَ تَتَّقُواْ لاَ يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً (57) .

اگر شكيبايى ورزيد و پرهيزگارى كنيد، از مكرشان به شما زيانى نرسد.

فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ (58) .

در برابر آنچه مى گويند، پايدارى كن و در ستايش پرورگارت تسبيح گوى.

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ (59) .

و مى دانيم كه تو از گفتارشان دلتنگ مى شوى.

إنّ اللَّه يحب الصابرين (60) .

خداوند بردباران را دوست دارد.

يا حليماً لا يَعْجَلُ (61) .

اى بردبارى كه شتاب نمى ورزد.

إنّكم لا تدركون ما تحبّون إلاّ بصبركم على ما تكرهون (62) .

شما به آنچه دوست داريد جز از راه صبر برناخوشيها دست پيدا نخواهيد كرد.

الصبر شجاعة (63) .

صبر كردن، [نوعى ] شجاعت است.

قال رسول اللَّه(ص): الصبر ستر من الكروب، وعون على الخطوب (64) .

صبر پوششى بر گرفتاريها و كمكى در دشواريهاست.

الصبر عون على كلّ أمر (65) .

صبر مايه كمك و مدد در هر كارى است.

الصبر أدفع للضّرر (66) .

صبر ضرر را بهتر دفع مى كند.

أفضل النّاس أعملهم بالرّفق (67) .

كسى كه كارش را با رفق و مدارا انجام مى دهد، برترين مردم است.

آلة الرئاسة سعة الصدر (68) .

سعه صدر (صبر و تحمل) ابزار رياست است.

6-عفو و گذشت

فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ (69) .

عفوشان كن و از گناهشان درگذر كه خدا نيكوكاران را دوست مى دارد.

وَلْيَعْفُواْ وَلْيَصْفَحُواْ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ (70) .

بايد ببخشند و ببخشايند. آيا نمى خواهيد كه خدا شما را بيامرزد؟

وَإِن تَعْفُواْ وَتَصْفَحُواْ وَتَغْفِرُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (71) .

اگر عفو كنيد و چشم بپوشيد و گناهشان پوشيده داريد، خدا آمرزنده و مهربان است.

فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ (72) .

پس گذشت كن، گذشتى نيكو.

قال رسول اللَّه(ص): ألا أخبركم بخيرخلائق الدّنيا والآخرة ؟ : العفو عمّن ظلمك ، وتصل من قطعك، والإحسان إلى من أساء إليك ، وإعطاء من حرمك (73) .

پيامبر(ص) فرمود: آيا شما را از بهترين اخلاق دنيا و آخرت آگاه نسازم؟ [آن عبارت است از اين كه ] نسبت به شخصى كه به تو ستم روا داشته است عفو كنى و با كسى كه با تو قطع رابطه كرده، رابطه برقرار نمايى و نسبت به كسى كه به تو بدى كرده است نيكى كنى و در مورد كسى كه تو را محروم ساخته است بذل و بخشش داشته باشى.

قال الصادق(ع): ثلاث من مكارم الدّنيا والآخرة : تعفو عمّن ظلمك ، تصل من قطعك ، وتحلم إذا جهل عليك (74) .

سه صفت از صفات بزرگوارانه دنيا و آخرت است: 1- عفو كسى كه به تو ستم كرده 2- ارتباط با كسى كه با تو قطع رابطه كرده 3- بردبارى در مقابل برخورد جاهلانه ديگران.

قال رسول اللَّه(ص): عليكم بالعفو فإنّ العفو لا يزيد العبد إلاّ عزّاً فتعافوا يعزّكم اللَّه (75) .

بر شما باد به عفو؛ زيرا كه عفو مايه افزايش عزّت مى گردد. پس عفو كنيد تا خداوند شما را عزيز گرداند.

قال رسول اللَّه(ص): تجاوزوا عن عثرات الخاطئين يقيكم اللَّه بذلك سوء الاقدار (76) .

از لغزش خطا كاران در گذريد، تا خداوند شما را از پيش آمدهاى ناگوار حفظ فرمايد.

شيئان لا يوزن ثوابهما : العفو والعدل (77) .

پاداش دو چيز [از جهت ارزش ] قابل سنجش نيست:

1- عفو

2- عدالت.

من وصايا أمير المؤمنين لابنه الحسن ( عليهما السلام ) : إذا استحقّ أحد منك ذنباً فإنّ العفو مع العدل أشدّ من الضّرب لمن كان له عقل (78) .

از سفارشات حضرت على(ع) به فرزندش امام حسن(ع): اگر كسى در مورد تو مرتكب گناهى شد، عفو توأم با رعايت عدالت، از كتك زدن براى انسان عاقل سخت تر است.

شكى إلى رسول اللَّه ( صلّى اللَّه عليه وآله ) رجل من خدمه ، فقال له : اعف عنهم تستصلح به قلوبهم ، فقال : يا رسول اللَّه إنّهم يتفاوتون في سوء الأدب فقال : اعف عنهم ففعل (79) .

شخصى از دست يكى از خادمانش به پيامبر(ص) شكوه كرد. حضرت فرمود: آنان را مورد عفو قرار ده تا بتوانى قلوبشان را اصلاح كنى عرض كرد كه آنان در بى ادبى با يكديگر متفاوت هستند حضرت فرمود همه را مورد عفو قرار بده آن شخص امر پيامبر(ص) را اطاعت كرد.

قال السجاد(ع): حقّ من ساءك أن تعفو عنه وإن علمت أن العفو يضرّ انتصرت قال اللَّه تبارك وتعالى : ولمن انتصر من بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل (80) .

عفو حق كسى است كه به تو بدى روا داشته و اگر دريابى كه عفو كردن در او تأثير بدى دارد، تو پيروز شده اى خداوند مى فرمايد: «ولمن انتصر...»

قال الرضا(ع): في قوله تعالى : فاصفح... العفو من غير عتاب (81) .

در تفسير آيه شريفه «فاصح» صفح به گذشت بدون سرزنش تفسير شده است.

من الشرف اخلاق الكريم تغافُله عما يعلم (82) .

تغافل (خود را غافل جلوه دادن) اخلاق انسان شريف و بزرگوار است.

و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما (83) .

و هرگاه نادانان با ايشان رو به رو شوند، سلام گويند.

قال الصادق(ع): الصّفح الجميل أن لا تعاقب على الذّنب (84) .

صفح جميل يعنى گناهى را مورد عقوبت و سرزنش قرار ندادن.

إنّكم إن أطعتم سورة الغضب أوردتكم نهاية العطب (85) .

پيروى از غليان خشم، شما را به آخرين نقطه هلاكت مى رساند.

قال الصادق(ع): الغضب ممحقه لقلب الحكيم (86) .

خشم مايه نابودى قلب انسان حكيم خواهد بود.

من طبايع الجهّال التّسرع الى الغضب في كلّ حال (87) .

زود به خشم آمدن طبيعت جاهلان است.

لا يقوم عزّ الغضب بذلّ الاعتذار (88) .

عزت خشم، خوارى عذرخواهى را جبران نمى كند.

ومن كتاب له(ع) الى الحارث الهمداني : واحذر الغضب، فإنّه جند عظيم من جنود إبليس (89) .

از نامه هاى اميرالمؤمنين به حارث همدانى: ... از خشم بر حذر باش كه آن از لشكريان ابليس است.

يا من لم يوُاخذ بالجريرة يا من لم يهتك الستر يا عظيم العفو يا حسن التجاوز يا واسع المغفرة... (90) .

اى كسى كه بندگان را به سبب گناه نمى گيرى (سخت مؤاخذه نمى كنى) اى كسى كه پرده كسى را نمى درى اى نيكو گذشت كننده و اى پُر بخشنده....

أقدر النّاس على الصّواب من لم يغضب (91) .

كسى كه خشمگين نگردد بيش از ديگران به حقيقت دست مى يابد.

الحلم رأس الرئاسة (92) .

بردبارى اولين شرط رياست است.

خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجهِلِينَ (93) .

طريقه عفو و بخشش پيش گير و به نيكوكارى امر كن و از افراد نادان روى گردان.

وَ إذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراَماً (94) .

و زمانى كه با ناپسندى روبرو شوند، بزرگوارانه از آن در گذرند.

7-پرهيز از خشم و غضب

وَ الْكظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ (95) .

و خشم خويش فرو مى خورند و از خطاى مردم در گذرند.

فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلَمٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (96) .

پس، از آنها درگذر و بگو: سلام بر شما به زودى خواهند دانست.

وَ إذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ (97) .

و چون به خشم آيند (از خطا) در مى گذرند.

قال الباقر(ع): من كظم غيظاً وهو يقدر على إمضائه حشا اللَّه قلبه أمناً وإيماناً يوم القيامة (98) .

هر كس خشم خود را با وجود قدرت بر اظهار كردن آن، فرو نشاند، خداوند قلب او را در روز قيامت از امنيت و ايمان پر خواهد كرد.

ضادّوا الغضب بالحلم (99) .

با بردبارى به مبارزه با خشم برخيزيد.

جهاد الغضب بالحلم برهان النُّبل (100) .

با بردبارى به جنگ خشم رفتن نشانه هوشمندان است.

قال الكاظم(ع): من لم يغضب في الجفوة لم يشكر في النعمة (101) .

كسى كه از صورت جفا و تعدى خشمگين نگردد، در مورد نعمت هم سپاسگزار نخواهد بود.

قال الكاظم(ع): من لم يجد للإساءة مضضاً لم يكن عنده للإحسان موقعاً (102) .

هر كه از بدى احساس ناراحتى نكند، خوبى و احسان هم نزد او ارزشى نخواهد داشت.

8-پرهيز از خودستايى

فَلاَ تُزَكُّواْ أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى (103) .

خود را پاك بى عيب جلوه ندهيد. خدا به پرهيزكاران آگاه است.

ألَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ يُزَكِّى مَن يَشَآءُ (104) .

آيا آنان را نديده اى كه خويشتن را پاك و بى عيب جلوه مى دهند؟ آرى خداست كه هر كه را خواهد از عيب پاك مى كند.

أقبح الصّدق ثناء الرّجل على نفسه (105) .

تعريف انسان از خود زشت ترين كلام راست است.

من مدح نفسه فقد ذبحها (106) .

هر كه به تعريف از خويشتن بپردازد، خود را قربانى كرده است.

قال رسول اللَّه(ص): من قال : إنّي خير النّاس فهو من شرّ النّاس . ومن قال : إنّي في الجنّة فهو في النّار (107) .

هر كسى معتقد باشد بهترين مردم است، او بدترين مردم مى باشد و هر كسى بگويد جايگاه من بهشت است، جهنم جايگاه اوست.

عن جميل قال : سألت أبا عبدالله ( عليه السلام ) عن قول الله عزّ وجلّ : فلا تزكوا ... قال : قول الانسان صلّيت البارحة وصمت أمس ونحو هذا، ثم قال (عليه السلام ) : إنّ قوماً كانوا يصبحون فيقولون : صلّينا البارحة وصمنا أمس، فقال ( عليه السلام ) : لكنّي اقوم اللّيل والنّهار ولو أجد بينهما شيئاً لُنمته (108) .

جميل مى گويد از امام صادق(ع) تفسير آيه شريفه: «فلا تزّكوا انفسكم...» را سؤال كردم. حضرت فرمود: تزكيه نفس اين است كه انسان بگويد: من ديشب را به نماز و ديروز را به روزه دارى مشغول بودم يا كلامى شبيه اين كلام (بگويد) سپس فرمود: عده اى هستند كه اين جمله را مى گويند ولى من شبانه روز مشغول عبادتم و اگر وسط اين دو وقتى پيدا كنم به خواب و استراحت مى پردازم.

9-پايبندى به عهد و پيمان

يَأَيُّهَا الَّذَينَ ءَامَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ (109) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد به پيمانها وفا كنيد.

وَ لاَ تَنقُضُوا الْأَيْمَنَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا (110) .

و چون سوگند اكيد خورديد آن را نشكنيد.

وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَنَتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ (111) .

و آنان كه امانتها و پيمانهاى خود را مراعات مى كنند (مؤمنند).

الخائن لا وفاء له (112) .

انسان خائن هرگز وفا نخواهد داشت.

من دلائل الايمان الوفاء بالعهد (113) .

وفاى به عهد و پيمان از نشانه هاى ايمان است.

قال الصادق(ع): ثلاثة لا عذر لأحد فيها : أداء الأمانة إلى البّر والفاجر، والوفاء للبرّ والفاجر، و برّ الوالدين برّين كانا أوفاجرين (114) .

سه عمل بر همگان بدون استثناء واجب است: 1- اداى امانت به صاحبش خواه نيكوكار باشد يا بد كار. 2- وفاى به عهد (همانند اداى امانت) 3- نيكى به پدر و مادر چه خوب باشند يا بد.

لا تعدّن عدة لا تثق من نفسك بانجازها (115) .

وعده اى كه نسبت به انجام آن اطمينان ندارى به كسى مده.

قال رسول اللَّه(ص): آيةالمنافق ثلاث : إذاحدّث كذب، وإذا و عد أخلف و إذا ائتمن خان (116) .

سه چيز نشانه نفاق است: 1- دروغ گويى 2- تخلف از وعده 3- خيانت در امانت.

قال رسول اللَّه(ص): لا دين لمن لا عهد له (117) .

كسى كه به عهد خود پاى بند نباشد بى دين است.

عن عبدالله بن سنان قال : سألت أبا عبدالله عن قول الله : يا أيّها الذين آمنوا أوفوا بالعقود قال : العهود (118) .

عبدالله بن سنان مى گويد: تفسيرعقود در آيه شريفه: «اوفوا بالعقود» را از امام صادق(ع) سؤال كردم. حضرت فرمود: منظور عهد و پيمان است.

الوفاء حفظ الذّمام (119) .

وفاى به عهد حفظ حرمت است.

الوفاء حلية العقل وعنوان النّبل (120) .

وفاى به عهد، زينت عقل و نشانه هوشمندى است.

الوفاء توأم الأمانة، وزين الأخوّه (121) .

وفاى به عهد همراه و هم رديف امانت و زينتى براى برادرى است.

قال الصادق(ع): إنّ رسول الله(ص)، واعد رجلاً إلى الصّخرة فقال : أنا لك هنا حتى تأتي، قال : فاشتدّت الشمس عليه، فقال : له أصحابه : يا رسول الله لو أنّك تحولت إلى الظّل، قال وعدته ههنا... (122)

پيامبر اكرم(ص) با شخصى در كنار تخته سنگى وعده گذاشتند؛ حرارت خورشيد رو به فزونى نهاد اصحاب عرض كردند: خوب است كه در نقطه اى زير سايه توقف كنيد. حضرت فرمود: من با او در اين جا وعده گذاشته ام.

10-مشورتى كار كردن

وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ (123) .

و كارشان بر پايه مشورت با يكديگر است.

فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فىِ الْأَمْرِ (124) .

از آنان در گذر و برايشان طلب آمرزش كن و [براى شخصيت دادن ] با آنان مشورت نما.

المستشير متحصن من السقط (125) .

كسى كه مشورت مى كند از سقوط محفوظ مى ماند.

الاستشارة عين الهداية وقد خاطر من استغنى برأيه (126) .

مشورت چشم هدايت است و آن كس كه به رأى خود قناعت كند خود را به خطر افكنده.

قال الحسن(ع): ما تشاور قوم إلّا هدوا إلى رشدهم (127) .

هر قومى و گروهى كه مشورت كند به رشد و كمال خود دست خواهد يافت.

لا مظاهرة أوثق من المشاورة (128) .

هيچ پشتيبانى مطمئن تر از مشورت نيست.

لا يستغني العاقل عن المشاورة (129) .

انسان خردمند بى نياز از مشورت نيست.

شاور قبل أن تعزم، فكّر قبل أن تقدم (130) .

قبل از تصميم، مشورت كن و قبل از اقدام به كار بينديش.

إنّما حُشّ على المشاورة لأنّ رأى المشير صرف، ورأى المستشير مشوب بالهوى (131) .

علت اين كه به مشورت تأكيد شده، اين است كه رأى طرف مشورت خالص و نظر مشورت كننده مخلوط به خواسته ها و هواى نفسانى خود مى باشد.

قال الصادق(ع): شاور في أمرك الذين يخشون اللَّه (132) .

كسانى كه از خدا مى ترسند، بايد طرف مشورت قرار گيرند.

شاور ذوي العقول، تأمن من الزلل والندم (133) .

مشورت با خردمندان انسان را از لغزش و پشيمانى نگه مى دارد.

أفضل من شاورت ذوي التجارب (134) .

صاحبان تجربه بهترين طرفهاى مشورت هستند.

قال على(ع): تصدّقوا على أخيكم بعلم يرشده ورأي يسدّده (135) .

علمى را كه مايه رشد، و نظرى كه مايه استحكام است به برادرتان و دوستتان صدقه دهيد.

11-پرهيز از تمسخر و عيب جويى

يَأَ يُّهَاالَّذِينَ ءَامَنُوا لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن يَكُونُوا خَيْراً مِّنْهُمْ وَ لَا نِسَآءٌ مِّن نِّسَآءٍ عَسَى أَن يَكُنَّ خَيْراً مِّنْهُنَّ وَ لاَ تَلْمِزُواْ أَنْفُسَكُمْ وَ لاَتَنَابَزُوا بِالْأَلْقَبِ (136) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، مبادا كه گروهى از مردان گروه ديگر را مسخره كند، شايد آن مسخره شدگان بهتر از آنها باشند و مبادا كه گروهى از زنان گروه ديگر را مسخره كند، شايد آن مسخره شدگان بهتر از آنان باشند و از هم عيبجويى مكنيد و يكديگر را با القاب زشت مخوانيد.

قال الباقر(ع): من وصايا الخضر لموسى(ع) : يابن عمران ! لا تعيرن أحداً بخطيئةٍ، وابك على خطيئتك (137) .

از سفارشات حضرت خضر(ع) به حضرت موسى(ع)! اى فرزند عمران كسى را به جهت خطا مورد سرزنش قرار مده بر خطاى خويشتن گريه كن.

قال رسول اللَّه(ص) :من عيّر أخاه بذنب قد تاب منه لم يمت حتى يعمله (138) .

هركس شخصى رابه گناهى كه ازآن توبه كرده، موردسرزنش قراردهد، قبل ازمردن خود به آن گناه مبتلا خواهد شد.

قال رسول اللَّه(ص): من عيّر مؤمناً بشي ءٍ لم يمت حتى يركبه (139) .

كسى كه مؤمنى را به چيزى سرزنش كندقبل از مرگ بدان (عمل) مبتلا خواهد شد.

قال الصادق(ع): لا تبدي الشماتة لأخيك فيرحمه اللَّه ويصيّرها بك قال : من شمت بمصيبة نزلت بأخيه لم يخرج من الدنيا حتى يفتتن (140) .

كسى را مورد شماتت و سرزنش قرار مده، زيرا ممكن است خداوند به او ترحم نمايد و تو را بدان مبتلا سازد و نيز فرمود: هر كس ديگرى را در مصيبتى مورد سرزنش قرار دهد، قبل از رفتن از دنيا خود [بدان ] مبتلا خواهد شد.

قال رسول اللَّه(ص): لاتحقرنّ أحداً من المسلمين فإنَّ صغيرهم عنداللَّه كبير (141) .

هيچ مسلمانى را كوچك نشماريد، زيرا كه كوچك آنها نزد خداوند بزرگ است.

يا من اظهر الجميل و ستر القبيح (142) .

اى كسى كه زيبايى را آشكار مى كنى و زشتى را مى پوشانى.

السخاء ستر العيوب (143) .

سخاوت پوششى بر عيبهاى انسان است.

غطاء العيوب السخاء والعفاف (144) .

عفت و سخاوت پرده اى بر عيوب است.

الهمّاز مذموم مجروح (145) .

انسان عيب جو مورد ذم و جرح است. (مورد مذمت و تفسيق قرار مى گيرد).

قال الصادق(ع): إنّ اللَّه عزّ وجلّ خلق المؤمن من عظمة جلاله وقدرته، فمن طعن عليه أورد عليه قوله فقد ردّ على اللَّه (146) .

خداوند متعال مؤمن را از عظمت جلال و قدرت خود آفريده، پس هر كسى بر مؤمنى طعن وارد كند يا كلام او را ردّ كند، در حقيقت كلام خداوند را رد نموده است.

12-تعادل در رفتار

وَ اقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِن صَوْتِكَ (147) .

در رفتارت ميانه رو باش و با آرامى سخن بگو.

وَ الَّذينَ اِذا اَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُواْ وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوامًا (148) .

و آنان كه چون انفاق مى كنند اسراف نمى كنند، و خست نمى ورزند بلكه ميان اين دو، راه اعتدال را بر مى گزينند.

وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً اِلى عُنُقِك وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (149) .

نه دست خويش از روى خست به گردن ببند و نه به سخاوت يكباره بگشاى كه در هردو حالت ملامت زده و حسرت خورده بنشينى.

كُلُوا واشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا اِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ (150) .

بخوريد و بياشاميد ولى اسراف مكنيد، كه خدا اسرافكاران را دوست نمى دارد.

مِنْهُمْ اُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ (151) .

از آنها برخى معتدل و ميانه رو هستند.

فَلَمّا نَجَّاهُمْ اِلى الْبَّرِ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ (152) .

پس چون [خداوند، آنان را از دريا] به خشكى نجاتشان دهد، گروهى ميانه رو هستند [و به عهد خويش وفا كنند].

اِعدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوى (153) .

عدالت ورزيد كه به تقوا نزديكتر است.

و كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً (154) .

آرى چنين است كه شما را امت متعادل (ميانه رو) قرار داديم.

المؤمن سيرته القصد وسنّته الرّشد (155) .

سيره و روش مؤمن تعادل در رفتار و كردار و كار او رشد و كمال است.

قال رسول اللَّه(ص): الإقتصاد وحسن السمت والهدى الصّالح جزء من بضع وعشرين جزءً من النّبوة (156) .

تعادل در راه و روش خوب و هدايت به راه شايسته، يك جزء از بيست و چند جزء نبوّت است.

فالمتقون فيها هم أهل الفضائل ؛ منطقهم الصواب وملبسهم الاقتصاد (157) .

پرهيزكاران در دنيا داراى صفات برجسته اند: گفتارشان راست و پوشش آنان تعادل در رفتار است.

قال رسول اللَّه(ص): أعدل النّاس من رضى للنّاس مايرضى لنفسه وكره لهم مايكره لنفسه (158) .

عادلترين مردم كسى است كه آنچه براى خود مى خواهد براى ديگران هم بخواهد و آنچه را براى خود نمى خواهد، براى ديگران هم نخواهد.

13-خوب شنيدن

فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ (159) .

پس بندگانم را بشارت ده: آنان كه به سخن گوش فرا مى دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند.

وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنُوا مِنْكُم وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (160) .

مى گويند او گوشى است (به سخنان همه گوش مى دهد) بگو او شنونده خوبى است براى شما. به خدا ايمان دارد و مؤمنان را باور دارد[شخصيت مى دهد به مؤمنان ]، و رحمتى است براى آنهايى كه ايمان آورده اند و آنان كه رسول خدا را بيازارند به شكنجه اى دردآور گرفتار خواهند شد.

14-صداقت در گفتار

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِيداً (161) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد و سخن درست بگوييد.

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّدِقِينَ (162) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد و با راستگويان باشيد.

وَ لاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (163) .

حق را به باطل نياميزيد، و با آنكه حقيقت را مى دانيد كتمانش مكنيد.

رَبِ ّ هَبْ لى حُكْماً وَ اَلْحِقْنى بِالصَّالِحينَ * وَ اجْعَلْ لى لِسَانَ صِدْقٍ فِى الاخِرِينَ (164) .

اى پروردگار من، مرا حكمت ببخش و مرا به شايستگان بپيوند و زبان صداقت را درباره من در بين آيندگان بگشاى.

... ولسان الصّدق يجعله اللّه للمرء في النّاس خير له من المال يرثه غيره (165) .

صداقت در گفتار را كه خداوند به فردى در ميان مردم عطا فرمايد، بهتر از ثروتى است كه كسى براى ديگران به ارث مى گذارد.

لسان الحال أصدق من لسان المقال (166) .

زبان حال انسان از زبان گفتار وى راستگوتر است (حال انسان نسبت به زبان بيان، بهتر گوياى واقعيت است).

قال الصادق(ع): إنّ اللَّه عزّ وجلّ لم يبعث نبياً إلّا بصدق الحديث... (167) .

بعثت همه پيامبران بر اساس صداقت و راستگويى بوده است....

إنَّ الصّادق مكرم جليل، وإنَّ الكاذب لمهان ذليل (168) .

انسان راستگو گرامى و محترم، و دروغگو پست و ذليل است.

قال موسى بن جعفر(ع): من صدق لسانه زكى عمله (169) .

راستگويى سبب پاك بودن عمل انسان مى شود.

قال رسول اللَّه(ص): عليكم بالصّدق، فانّ الصّدق يهدي إلى البرّ... (170)

راستگويى پيشه كنيد؛ زيرا راستگويى انسان را به طرف خوبى هدايت مى كند....

الصّدق روح الكلام (171) .

راستگويى، روح و حقيقت گفتار است.

قال رسول اللَّه(ص): الجمال صواب القول، والكمال حسن الفعال بالصّدق (172) .

زيبايى سخن به درستى آن است و كمال عبارت است از خوبى اعمال، توأم با صدق و راستى.

الصّدق صلاح كلّ شى ء والكذب فساد كلّ شى ء (173) .

راستگويى سبب اصلاح و دروغ گويى سبب فساد هر چيز است.

15-پرهيز از گفتار بدون عمل

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (174) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چرا سخنانى مى گوييد كه به كارشان نمى بنديد؟

أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنفُسَكُمْ (175) .

آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد؟

قال رسول اللَّه(ص): يا ابن مسعود لا تكن ممّن يشدّد على النّاس ويخففّ على نفسه ، يقول اللّه تعالى : «لم تقولون ما لا تفعلون» (176) .

اى پسر مسعود از كسانى مباش كه بر ديگران سخت گيرى مى كنند و بر خود آسان مى گيرند، خداوند متعال مى فرمايد: «لم تقولون...»

لعن اللَّه الآمرين بالمعروف التاركين له ، والناهين عن المنكر العاملين به (177) .

خداوند كسانى كه امر به معروف كرده ولى خود آن را ترك مى كنند و نهى از منكر كرده و خود آن را انجام مى دهند، لعنت كند.

قال الصادق(ع): كونوا دعاة النّاس بغير السنتكم ، ليروا منكم الورع والاجتهاد والصّلاة والخير فإنّ ذلك داعية (178) .

با غير زبان (با عمل) مردم را (به كار نيك) دعوت كنيد (اگر) در شما پرهيزكارى و تلاش و نماز و كار خير مشاهده كنند، اين خود دعوت (مردم) است.

المسؤول حرٌ حتى يعد (179) .

كسى كه از او درخواستى شده تا وعده نداده، آزاد است.

قال الكاظم(ع): إذا وعدتم الصغار فأوفوا لهم ، فإنّهم يرون أنّكم انتم الذين ترزقونهم ، وان اللَّه لا يغضب بشى ءٍ كغضبه للنساء والصبيان (180) .

اگر به كوچكترها وعده اى داديد آن را انجام دهيد، چه اينكه آنان شما را روزى دهنده خود مى بينند و خداوند در هيچ موردى همانند مورد زنان و كودكان غضبناك نمى گردد.

16-آراستگى

وَ ثِيَابَكَ فَطَهِّرْ وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ (181) .

و جامه ات را پاكيزه دار و از پليدى دورى گزين.

قال رسول اللَّه(ص):إنّ اللَّه يحبّ إذا خرج عبدالمؤمن الى أخيه ان يتهيأ له و ان يتجمّل (182) .

خداوند دوست مى دارد كه هرگاه مؤمنى به ملاقات مؤمن ديگرى مى رود با آمادگى و آراستگى برود.

قال على (ع): ليتزيّن أحدكم لأخيه المسلم اذا أتاه كما يتزيّن للغريب الذي يحب أن يراه في أحسن الهيئة (183) .

در ملاقات با برادر مسلمان خود، خود را بياراييد، همان طورى كه دوست داريد خود را براى افراد غير آشنا آراسته و زينت كنيد.

قال الصادق(ع): البس وتجمل فإنّ اللَّه جميل يحبّ الجمال، وليكن من حلال (184) .

لباس زيبا بپوشيد، البته از طريق حلال، چه اين كه خداوند زيباست و زيبايى را دوست مى دارد.

قال رسول اللَّه(ص): احسنوا لباسكم واصلحوا رحالكم حتى تكونوا كانّكم شامة في الناس (185) .

لباس نيكو بپوشيد و وسيله نقليه (مركب) خود را اصلاح و كامل كنيد تا در ميان مردم جلوه [خوب ] داشته باشيد.

قال الرضا(ع): من أخلاق الأنبياء التطيّب (186) .

استفاده از بوى خوش جزء اخلاق پيامبران است.

قال الصادق(ع): العطر من سنن المرسلين (187) .

استفاده از عطر روش پيامبران است.

بحسن العشرة تدوم المودّة (188) .

برخورد خوب و معاشرت صحيح موجب تداوم دوستى است.

17- سعه صدر در برخوردها

رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى * وَ يَسِّرْ لِى أَمْرِى * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِى*يَفْقَهُوا قَوْلِى (189) .

اى پروردگار من! سينه مرا براى من گشاده گردان [قدرت تحمل و ظرفيت مرا بالا ببر] و كار مرا آسان گردان و گره از زبان من بگشاى، تا گفتار مرا بفهمند.

أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ (190) .

[اى پيامبر (ص) ] آيا سينه ات را برايت نگشوديم [قدرت تحمل و بردباريت را افزايش نداديم؟]

فَاصْبِرْ صَبْراً جَميلاً (191) .

پس (بدون جزع و تشويش) صبر نيكو پيش گير.

وَ اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَ اهْجُرهُمْ هَجْراً جَميْلاً (192) .

در مقابل گفتار آنان شكيبا باش و به طرزى نيكو از آنان فاصله بگير.

في تفسير مجمع البيان : قد وردت الرّواية الصحيحه أنّه لمّا نزلت هذه الآية : يعنى فمن يرد اللّه ان يهديه... سُئل رسول اللّه(ص) عن شرح الصّدر ماهو ؟ فقال: نور يقذفه اللّه في قلب المؤمن فينشرح له صدره وينفسخ . قالوا: فهل لذلك من أمارة يعرف بها ؟ قال ( صلى اللّه عليه وآله ) : نعم الأنابة إلى دار الخلود ، والتجافى عن دار الغرور، والإستعداد للموت قبل نزول الموت (193) .

در تفسير مجمع البيان آمده است: روايت صحيح داريم كه وقتى آيه شريفه: «فمن يرد الله...» نازل شد، از پيامبر(ص) در مورد معناى شرح صدر سؤال شد. حضرت پاسخ فرمود: نورى را خداوند در قلب مؤمن قرار مى دهد كه بر اثر آن، داراى دل و سينه اى فراخ مى گردد. از علامت آن سؤال كردند. حضرت فرمود: توجه به سراى جاودانگى و دل بريدن از دنيا و آمادگى براى مرگ قبل از فرا رسيدن آن.

قال على(ع): من ضاق صدره لم يصبر على أداء حقّ (194) .

هر كسى داراى سينه اى تنگ باشد، تحمل اداى [فريضه ] حق را نخواهد داشت.

الصّبر عون على كلّ أمر (195) .

صبر مدد و كمك هر كارى به شمار مى آيد.

بالصّبر تدرك معالي الاُمور (196) .

با صبر به كارهاى مهم مى توان دست يافت.

قال رسول اللَّه(ص): الصّبر خير مركب ، ما رزق اللّه عبداً خيراً له ولا أوسع من الصّبر (197) .

صبر و تحمل بهترين وسيله است. چيزى بهتر از صبر و بردبارى از طرف خداوند به بنده اش داده نشده و چيزى از صبر وسيع تر نيست.

وفي رواية اُخرى فقيل : يا رسول اللّه فهل لذلك من علامة ؟ قال(ص) : نعم ، التجافي عن دار الغرور ، والإنابة إلى دار الخلود ، والإستعداد للموت قبل نزول الفوت ، فمن زهد في الدنيا قصّر أمله فيها وتركها لأهلها (198) .

در مورد علامت شرح صدر از پيامبر(ص) سؤال شد! حضرت فرمود: دل بريدن از دنيا، توجه به قيامت، و آمادگى براى مرگ قبل از فرا رسيدن آن. پس هر كسى در دنيا زهد پيشه كند، آرزوى خود را كوتاه مى سازد و دنيا را به اهلش وامى گذارد.

قال الصادق(ع): إنَّ اللَّه إذا أراد بعبد خيراً شرح صدره للإسلام ، فاذا أعطاه ذلك انطق اللّه لسانه بالحقّ فعمل به فإذا جمع اللّه له ذلك تمّ له إسلامه ... وإذا لم يرد اللّه بعبد خيراً وكله إلى نفسه ، وكان صدره ضيقاً حرجاً، فإن جرى على لسانه حقٌّ لم يعقد قلبه عليه ، وإذا لم يعقد قلبه عليه لم يعطه اللّه العمل به ... (199) .

هرگاه خداوند بخواهد خيرى به بنده اش برساند، دل او را آماده پذيرش اسلام مى فرمايد. در اين صورت زبانش را به گفتار حق مى گشايد. و به حق عمل مى كند و اينجاست كه اسلام او كامل مى گردد. امّا اگر خداوند اراده نكند كه خيرى به بنده اش برساند، او را به خودش واگذار مى نمايد سينه و قلب او تنگ مى شود [كم ظرفيت مى شود]. اگر كلام حقى بر زبانش جارى شود، ريشه اى در قلبش نخواهد داشت و در اين صورت خداوند توفيق عمل به آن را به او نخواهد داد.

18-دورى از تكلف

وَ مَآ أَنَاْ مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ (200) .

و نيستم از آنان كه به دروغ چيزى بر خود مى بندند.

قال الباقر(ع): إنَّ اللّه برّأ محمداً ( صلّى اللّه عليه وآله ) من ثلاث : أن يتقوّل على اللّه ، او ينطق عن هواه ، أو يتكلّف (201) .

خداوند پيامبر(ص) را از سه عيب پاك فرموده: 1- از دادن نسبت ناروا به خداوند 2- سخن گفتن از روى هواى نفس 3- به غير واقع چيزى را به خود بستن.

قال رسول اللَّه(ص): نحن معاشر الأنبياء والأولياء برآءٌ من التكلّف (202) .

ما گروه پيامبران و اوليا از تكلّف و اظهار غير واقع و مشقت بار منزّه هستيم.

التكلّف من أخلاق المنافقين (203) .

تكلف و به سختى انداختن [خود بدون رضايت قلبى ] جزء اخلاق منافقان است.

شرط الأُلفة إطراح الكلفة (204) .

شرط الفت و انس گرفتن اين است كه تكلف [رفتار غير واقعى ] كنار گذاشته شود.

قال رسول اللَّه(ص): للمتكلّف ثلاث علامات : يتملّق إذا حضر ، ويغتاب إذا غاب ، ويشمت بالمصيبة (205) .

انسان متكلف سه نشان دارد: 1- تملّق در حضور 2- غيبت كردن در غياب 3- سرزنش به هنگام مصيبت.

19-محبت و برخورد صريح و قاطع

مُّحَمَدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وِ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّآءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيْنَهُمْ (206) .

محمد پيامبر(ص) خداست و كسانى كه با او هستند، بركافران سخت گيرند و با يكديگر مهربان.

فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَفِرِينَ (207) .

به زودى خدا مردمى را بياورد كه دوستشان بدارد و دوستش بدارند، در برابر مؤمنان متواضع باشند و در برابر كافران سركش و نفوذ ناپذير.

قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضآءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ (208) .

براى شما نمونه نيكويى بودند، ابراهيم و كسانى كه با وى بودند، آن گاه كه به قومِ خود گفتند كه ما از شما و از آنچه جز خداى يكتا مى پرستيد بيزاريم و شما را كافر مى شمريم و ميان ما وشما هميشه دشمنى و كينه توزى خواهد بود، مگر وقتى كه به خداى يكتا ايمان بياوريد.

لا تبذلنّ ودّك إذا لم تجد موضعاً (209) .

اگر جايگاه مناسبى نيافتى، دوستى و محبت خود را ابراز مكن.

قال الصادق(ع): قال اللّه عزّ وجلّ : الخلق عيالي ، فأحبّهم إلىّ ألطفهم بهم ، وأسعاهم في حوائجهم (210) .

خداوند متعال مى فرمايد: مردم همگى اهل و عيال من هستند. هر كسى به ايشان لطف بيشترى داشته باشد و در رفع حوايج آنان بيشتر سعى كند، نزد من محبوبتر خواهد بود.

قال رسول اللَّه(ص): أمرني ربّي بحبّ المساكين المسلمين (211) .

پيامبر اكرم(ص) : خداوند مرا نسبت به دوستى با فقراى مسلمان مأمور فرموده است.

في حديث المعراج : يا أحمد ! محبّتى محبّة للفقراء فادن الفقراء وقرّب مجلسهم منك أدنك، وبعّد الأغنياء و بعّد مجلسهم منك ، فإنّ الفقراء أحبّائي (212) .

در حديث معراج اين چنين آمده: اى احمد! دوستى من، دوستى فقراست. فقرا را به خويش نزديك كن و به مجلس آنان نزديك شو، تا تو را نزديك خود گردانم و ثروتمندان را از خودت دور ساز و از مجلس آنان فاصله بگير؛ زيرا كه فقرا دوستان من هستند.

قال الباقر(ع): أوحى اللّه إلى شعيب إنّي معذّب من قومك مائة ألف : أربعين ألفاً من شرارهم وستين ألفاً من خيارهم ، فقال : يا ربّ هؤلاء الأشرار فما بال الأخيار ؟ فأوحى اللّه عزّ وجلّ إليه: داهنوا أهل المعاصي فلم يغضبوا لغضبي (213) .

خداوند به حضرت شعيب(ع) وحى فرمود: كه صد هزار نفر از قوم تو را گرفتار عذاب خواهم نمود. چهل هزار از بدان و شصت هزار از خوبان. شعيب(ع) عرض كرد: اشرار به جاى خود (سزاى عمل خود را مى بينند) امّا خوبان چرا؟ خداوند متعال فرمود: چون با گناهكاران سازش كردند و به خاطر غضب من غضبناك نشدند.

شرّ إخوانك من داهنك في نفسك وساترك عيبك (214) .

بدترين دوستان تو كسى است كه در مورد خودت با تو چرب زبانى كند و عيوب تو را بپوشاند.

قال على(ع): لا تدهنوا في الحقّ إذا ورد عليكم وعرفتموه فتخسروا خسراناً مبيناً (215) .

اگرحقى براى شما مطرح شد و آن را شناختيد، درمورد آن سازشكارى نكنيد كه به طور واضح زيانكار خواهيد شد.

قال رسول اللَّه(ص) : تقربوا إلى اللَّه ببغض أهل المعاصي ، وألقوهم بوجوه مكفهرّة والتمسوا رضا اللَّه بسخطهم، وتقربوا الى اللَّه بالتباعد منهم (216) .

با دشمن داشتن معصيت كاران به خداوند تقرب جوئيد و با آنان با چهره هاى درهم كشيده روبرو شويد و رضايت خداوند را با نارضايتى آنان بدست آوريد و با دورى از آنان به خداوند نزديك شويد.

قال على(ع): خير العمل أنْ تلقى أهل المعاصي بوجوه مكفهرّة (217) .

بهترين عمل برخورد با معصيت كاران با چهره درهم كشيده است.

قال الصادق(ع): في قوله تعالى : كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه ... أما إنّهم لم يكونوا يدخلون مداخلهم ، ولا يجلسون مجالسهم، ولكن كانوا إذا لقوهم ضحكوا في وجوههم وأنسوابهم.

در تفسير آيه شريفه: «كانوا لايتناهون عن منكر...» امام صادق(ع) مى فرمايد: اينان عمل اهل زشتكار را انجام نمى دادند و با آنان همنشين نبودند بلكه هنگام برخورد با آنان خندان بودند و از آنان استقبال مى كردند و با آنان انس مى گرفتند (218) .

قال رسول اللَّه(ص): لا ينبغي لنفس مؤمنةٍ ترى من يعصي اللَّه فلا تنكر عليه (219) .

سزاوار نيست كه انسان مؤمن نسبت به معصيت خداوند بى تفاوت باشد و هيچ برخوردى نكند.

اللهم انى افتتح الثناء بحمدك و انت مسدد للصّواب بمنّك و ايقنتُ انك انت ارحم الراحمين فى موضع العفو و الرحمه و اشد المعاقبين فى موضع النكال و النقمه... (220)

خدايا [زبان ] ستايش را به ثناى تو مى گشايم و تو با منّت خود ارزشها و حقيقت را محكم مى سازى و من يقين دارم كه در جاى عفو و رحمت، تو از همه مهربان ترى و در جاى عذاب و عقاب از همه سختگيرتر هستى...

20-بدى را با نيكى پاسخ دادن

وَ يَدْرَءُوْنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ (221) .

و در مقابل بديهاى مردم نيكى مى كنند.

إِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ (222) .

بديهاى مردم را به نيكوترين وجه پاسخ بده. ما به آنچه آنها انجام مى دهند بهتر آگاهيم.

تأثير دفع بدى با نيكى

إِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَاِذَا الَّذِى بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَاَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ (223) .

همواره [بدى را] به نيكوترين وجهى پاسخ ده، زيرا همان كس كه گويى با تو سر دشمنى دارد، دوست خواهد شد.

قال الصادق(ع): عظّموا أقْدارَكُم بالتغافل عن الدنيّ من الأمور (224) .

ارزش خود را با صرف نظر از كارهاى پست و بى اهميت، بالا ببريد.

نصف العاقل احتمال ، ونصفه تغافل (225) .

نيمى از كار عاقل تحمل كردن و نيم ديگر صرف نظر و تغافل (خود را غافل جلوه دادن) است.

أشرف أخلاق الكريم كثرة تغافل عمّا يعلم (226) .

شريف ترين اخلاق انسان كريم، كثرت تغافل از دانسته ها مى باشد (يعنى به خطاهايى كه از ديگران مى داند، توجه نكند).

قال على (ع): أشرف خصال الكرام غفلتك عمّا تعلم (227) .

شريف ترين خصلتهاى بزرگواران غفلت كردن از دانسته ها و خطاهاى ديگران است.

لا عقل كالتّجاهل ، لا حلم كالتغافل (228) .

بالاترين عقل به اين است كه انسان خود را جاهل جلوه دهد و بالاترين بردبارى در اين است كه انسان خود را به غفلت بزند.

من أشرف أفعال الكريم غفلته عما يعلم (229) .

تغافل يكى از بالاترين رفتارهاى كريمان است.

و لن لمن غالظك فإنَّه يوشك أن يلين لك (230) .

با كسى كه با شدت با تو برخورد مى كند با نرمى برخورد كن كه او هم بزودى برخوردى نرم پيدا خواهد كرد.

و خذ على عدُوك بالفضل فإنَّهُ أحْلى الظَّفرين (231) .

با دشمن خود با فضل و كرم رفتار كن كه در ميان يكى از دو پيروزى شيرين ترين را بر گزيده اى.

الا اخبركم بخير خلائق الدنيا و الاخرة؟... و الاحسان الى من اساء اليك (232) .

آيا به بهترين اخلاق دنيا و آخرت شما را با خبر نسازم؟... [يكى از اين خصال ] خوبى كردن به كسى است كه به شما بدى كرده باشد.

21-يادآورى و راهنمائى

فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ (233) .

پس يادآور كه تو تنها يادآورنده هستى، و بر آنان تسلطى ندارى.

إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (234) .

جز اين نيست كه تو تنها بيم دهنده اى هستى و براى هر امتى راهنمايى هست.

وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ (235) .

و (همين قدر) به يادشان بياور كه هر كس عاقبت به عمل خود گرفتار مى شود.

مداومة الذّكر قوت الأرواح ومفتاح الصّلاح (236) .

تداوم ذكر الهى مايه نيرو گرفتن روح و كليد خير و صلاح است.

في الذّكر حياة القلوب (237) .

زنده بودن دل در سايه ذكر الهى محقق مى شود.

قال رسول اللَّه(ص) : ذكر اللّه شفاء القلوب (238) .

شفايابى دلها در پرتو ياد و ذكر الهى صورت مى گيرد.

ذكر اللّه دواء إعلال النفوس (239) .

داروى بيمارى نفسها ذكر خداوند است.

22-تشويق و تنبيه

إِنَّآ أَرْسَلْنَكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً (240) .

ما تو را [كه سزاوار هستى ]، به رسالت فرستاديم، تا مژده دهى و بيم دهى.

وَ مَآ أَرْسَلْنَكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (241) .

و تو را نفرستاديم مگر آن كه بشارت دهى و بيم دهى.

وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ (242) .

و ما پيامبران را جز براى مژده دادن يا بيم دادن نفرستاديم.

وَ مَآ أَرْسَلْنَكَ إِلَّا كَآفَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً (243) .

و تو را به پيامبرى نفرستاديم، مگر بر همه مردم، مژده دهنده و بيم دهنده.

إِنَّآ أَرْسَلْنَكَ شَهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (244) .

تو را گواه و مژده دهنده و بيم دهنده فرستاده ايم.

و لا يكونن المحسن والمسى ء عندك بمنزلة سواء ، فانّ في ذلك تزهيداً لأهل الإحسان في الاحسان ، و تدريباً لأهل الاساءة على الاساءَة (245) .

- هرگز نبايد افراد نيكوكار و بدكار در نظرت مساوى باشند؛ زيرا اين كار سبب مى شود كه افراد نيكو كار در نيكيهايشان بى رغبت شوند و بدكاران به عمل بدشان تشويق گردند.

أُزجر المسى ء بثواب المحسن (246) .

گنهكار را به وسيله پاداش دادن به نيكوكار تنبيه كن.

وليس جزاءُ من سرّك أنْ تَسوءَهُ (247) .

پاداش كسى كه تو را خوشحال مى كند اين نيست كه به او بدى كنى.

عاتب أخاك بالإحسان إليه ، وَارْدُدْ شَرَّهُ بِالإنعام عليه (248) .

برادرت را (به هنگام خطاكارى) به وسيله نيكى سرزنش كن و شرّ او را از طريق بخشش كردن دور ساز.

من حذّرك كمن بشّرك (249) .

هر كسى تو را (از گناه) بترساند، مانند كسى است كه تو را بشارت دهد.

23- تكريم شخصيت

وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ وَ حَمَلْنَهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَهُم مِّنَ الطَّيِّبتِ وَ فَضَّلْنَهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً (250) .

ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم و بر دريا و خشكى عبور داديم و از چيزهاى پاك و پاكيزه روزى شان داديم و از بسيارى از مخلوقات خويش برترشان گردانيديم.

وَ اِذْ قُلْنالِلْمَلئِكَةِاسْجُدُوا لِادَمَ فَسَجَدُوا إلَّا اِبْليسَ اَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ (251) .

و به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده كنيد. همه سجده كردند جز ابليس، كه سرباز زد و برترى جست و او از كافران بود.

اِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤمِنينَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ (252) .

خدا از مؤمنان جانها و مالهايشان را خريد، تا بهشت از آنان باشد.

ادَّبْتَ عِبادك بالتّكرم وانت اكرم الاكرمين وامرت بالعفوعبادك وانت الغفورالرحيم (253) .

بندگانت را با كرامت و تكريم تربيت و ادب مى كنى و تويى بسيار بخشنده و مهربان.

قال رسول اللَّه(ص) ما من شى ء اكرم على اللَّه من ابن آدم،قيل يارسول اللَّه(ص) : و لا الملائكة؟! قال(ص) الملائكة مجبورون بمنزلة الشمس و القمر (254)

پيامبر(ص) فرمود: هيچ چيزى در برابر پيشگاه خداوند از فرزند آدم گرامى تر و ارزشمندتر نيست. سؤال شد اى رسول خدا آيا ملائكه برتر نيستند؟! فرمود: ملائكه همانند ماه و خورشيد در كار خود مجبورند.

قال رسول اللَّه(ص) : من أمر بالمعروف و نهى عن المنكر، هو خليفة اللَّه فى الارض و خليفة كتابه، و خليفة رسوله (255) .

پيامبر(ص) فرمود: كسى كه امر به معروف و نهى از منكر مى كند، او خليفه خدا در روى زمين و خليفه كتاب خدا و رسول خدا است.

24- توجه به نقاط قوت و پوشانيدن نقاط ضعف

وَ اِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلآئِكَةِ إِنّى جاعِلٌ فِى الْاَرضِ خَليفَةً قَالُواْ اَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّمآءَ وَ نَحْنُ نُسَّبِحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ اِنّى اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (256) .

و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين خليفه اى مى آفرينم، گفتند: آيا كسى را مى آفرينى كه در آن جا فساد كند و خونها بريزد، و حال آن كه ما به ستايش تو تسبيح مى گوييم و تو را تقديس مى كنيم؟ گفت: آنچه من [از انسان ] مى دانم شما نمى دانيد.

إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَحِشَةُ فِى الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِى الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (257) .

كسانى كه دوست دارند درباره مؤمنان زشتيها شايع شود، براى آنان در دنيا و آخرت عذابى دردناك خواهد بودو خدا مى داند و شما نمى دانيد.

يا من اظهر الجميل و ستر القبيح، يا من لم يؤاخذ بالجريره، يا من لم يهتك السّتْر، يا عظيم العفو، يا حسن التّجاوز، يا واسع المغْفرة (258) .

اى كسى كه زيبايى را ظاهر مى كنى و زشتى را مى پوشانى، اى كسى كه با خشونت مؤاخذه نمى كنى. اى كسى كه پرده درى نمى كنى. اى بزرگترين بخشنده. اى نيكوترين درگذرنده. اى گشاينده آمرزش.

تَسْتُرالذنب بكرمك وتؤخرُالعقوبةبحلْمك، فلك الحمد على حلْمك بعد علمك و على عفوك بعد قُدرتك (259) .

- از روى كرمت گناه را مى پوشانى و به سبب حلمت عقوبت را به تأخير مى اندازى. پس براى توست ستايش بر بردباريت، بعد از علم و آگاهى ات و برگذشتت با وجود قدرتت.

الحمد لله الذى يَحْلم عنّى كانّى لاذنب لى فربى احمد شى ءٍ عندى و احق بحمدى (260) .

سپاس خداى را كه آن چنان بر من بردبارى مى كند كه گويى من هيچ گناهى را مرتكب نشده ام، پس پروردگارم بالاترين و ستوده ترين وجودى است نزد من و شايسته ستايش من است.

قال على(ع): فان كثرة الذكر لحسن افعالهم تَهُزُّ الشجاع و تُحَرِّضُ النّاكِلَ ان شاءاللَّه تعالى (261) .

يادآورى زياد نقاط مثبت و خوب رفتار و كارهاى افراد، موجب تحرك بيشتر اشخاص شجاع و برانگيختن افراد دلسرد و مسامحه كار به سوى رفتار مثبت خواهد شد، ان شاءاللَّه تعالى.

پى‏نوشتها:‌


1- آل عمران (3) آيه 159.
2- اسراء (17) آيه 53.
3- قلم (67) آيه 4.
4- كنز العمال، ح 5217.
5- كنز العمال، ح 5218.
6- بحار، ج 71، ص 420.
7- بحار، ج 73، ص 297.
8- غرر الحكم.
9- غرر الحكم.
10- غرر الحكم.
11- بحار، ج 71، ص 391.
12- بحار، ج 71، ص 383.
13- بحار، ج 71، ص 397.
14- بحار، ج 71، ص 389.
15- فرقان (25) آيه 63.
16- حجر (15) آيه 88.
17- شعراء (26) آيه 215.
18- لقمان (31) آيه 18.
19- انعام (6) آيه 54.
20- نساء (4) آيه 86.
21- لقمان (31) آيه 18.
22- دُر المنثور، ج 6، ص 206.
23- مائده (5) آيه 92.
24- نساء (4) آيه 63.
25- غرر الحكم.
26- غرر الحكم.
27- غرر الحكم.
28- غرر الحكم.
29- غرر الحكم.
30- منيةالمريد، ص 69.
31- كافى، ج 2، ص 103.
32- بحار، ج 69، ص 409.
33- بحار، ج 78، ص 39.
34- غرر الحكم.
35- غرر الحكم.
36- غرر الحكم.
37- اصول كافى، ج 2، ص 103.
38- مستدرك، ج 2، ص 61.
39- مستدرك، ج 2، ص 61.
40- تنبيه الخواطر، 1 : 31.
41- انسان (76) آيه 8-9
42- حشر (59) آيه 9.
43- ... نفسه منه في عناء و الناس منه فى راحة. (نهج البلاغه، خطبه متقين 193)
... خود را در سختى قرار مى دهد اما مردم از دستش در آسايشند.
44- طه (20) آيه 44.
45- بقره(2) آيه 83.
46- اسراء (17) آيه 53.
47- بحار، ج 7، ص 309.
48- غرر الحكم.
49- بحار، ج 7، ص 312.
50- بحار، ج 71، ص 311.
51- غرر الحكم.
52- غرر الحكم.
53- غرر الحكم.
54- منية المريد، ص 69.
55- فرقان (25) آيه 63.
56- مزمّل (73) آيه 10.
57- آل عمران (3) آيه 120.
58- ق (50) آيه 39.
59- حجر (15) آيه 97.
60- آل عمران (3) آيه 146.
61- دعاى جوشن كبير.
62- بحار، ج 82، ص 137.
63- نهج البلاغه، حكمت 3.
64- بحار، ج 82، ص 136.
65- غرر الحكم.
66- غرر الحكم.
67- غرر الحكم.
68- غرر الحكم.
69- مائده (5) آيه 13.
70- نور (24) آيه 22.
71- تغابن (64) آيه 14.
72- حجر (15) آيه 85.
73- بحار، ج 71، ص 339.
74- بحار، ج 71، ص 400.
75- كافى، ج 2، ص 108.
76- تنبيه الخواطر، ص 360.
77- غرر الحكم.
78- بحار، ج 77، ص 316.
79- مستدرك، ج 2، ص 87.
80- شورى (42) آيه 41؛ بحار، ج 74.
81- بحار، ج 75، ص 357.
82- نهج البلاغه، حكمت 222.
83- فرقان (25) آيه 63.
84- بحار، ج 8، ص 353.
85- غرر الحكم.
86- بحار، ج 73، ص 262.
87- غرر الحكم.
88- غرر الحكم.
89- نهج البلاغه، نامه 69.
90- دعاى جوشن كبير.
91- غرر الحكم.
92- غرر الحكم.
93- اعراف (7) آيه 199.
94- فرقان (25) آيه 72.
95- آل عمران (3) آيه 134.
96- زخرف (43) آيه 89.
97- شورى (42) آيه 37.
98- بحار، ج 7، ص 303.
99- غرر الحكم.
100- غرر الحكم.
101- بحار، ج 73، ص 264.
102- بحار، ج 78، ص 333.
103- نجم (53) آيه 32.
104- نساء (4) آيه 49.
105- غرر الحكم.
106- غرر الحكم.
107- بحار، ج 70، ص 398.
108- بحار، ج 72، ص 324.
109- مائده (5) آيه 1.
110- نحل (16) آيه 91.
111- مؤمنون (33) آيه 8.
112- غرر الحكم.
113- غرر الحكم.
114- بحار، ج 75، ص 92.
115- غرر الحكم.
116- كنزالعمال، ح 842.
117- بحار، ج 72، ص 198.
118- بحار، ج 75، ص 95.
119- غرر الحكم.
120- غرر الحكم.
121- غرر الحكم.
122- طبرسى، مكارم الأخلاق.
123- شورى (42) آيه 38.
124- آل عمران (3) آيه 159.
125- غرر الحكم.
126- نهج البلاغه، حكمت 211.
127- بحار، ج 78، ص 105.
128- نهج البلاغه، حكمت 113.
129- غرر الحكم.
130- غرر الحكم.
131- غرر الحكم.
132- بحار، ج 75، ص 98.
133- غرر الحكم.
134- غرر الحكم.
135- بحار، ج 75، ص 105.
136- حجرات(49)آيه 11.
137- بحار، ج 73، ص 383.
138- تنبيه الخواطر، ص 91.
139- بحار، ج 73، ص 384.
140- اصول كافى، ج 2، ص 359.
141- تنبيه الخواطر، ص 25.
142- دعاى جوشن كبير.
143- غرر الحكم.
144- غرر الحكم.
145- غرر الحكم.
146- وسائل الشيعه، ج 8، ص 612.
147- لقمان (31) آيه 19.
148- فرقان (25) آيه 67.
149- اسراء (17) آيه 29.
150- اعراف (7) آيه 31.
151- مائده (5) آيه 66.
152- لقمان (31) آيه 32.
153- مائده (5) آيه 8.
154- بقره (2) آيه 143.
155- غرر الحكم.
156- تنبيه الخواطر، ص 131.
157- نهج البلاغه، خطبه 193.
158- بحار، ج 75، ص 25.
159- زمر (39) آيه 18-17.
160- توبه (9) آيه 61.
161- احزاب (33) آيه 70.
162- توبه (9) آيه 119.
163- بقره (2) آيه 42.
164- شعراء (26) آيه 83-84
165- نهج البلاغه، خطبه 23.
166- غرر الحكم.
167- بحار، ج 71، ص 2.
168- غرر الحكم.
169- بحار، ج 78، ص 303.
170- كنز العمال، ح 6861.
171- غرر الحكم.
172- كنز العمال ، ح 6953.
173- غرر الحكم.
174- صف (61) آيه 2.
175- بقره (2) آيه 44.
176- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 363.
177- نهج البلاغه، خطبه 129.
178- اصول كافى، ج 2، ص 78.
179- نهج البلاغه، حكمت 336.
180- بحار، ج 104، ص 73.
181- مدثّر (74) آيه 5.
182- بحار،ج 79، ص 307.
183- بحار، ج 79، ص 298.
184- وسائل الشيعه، ج 3، ص 340.
185- كنزالعمال، ح 2600.
186- مكارم الأخلاق، ص 42.
187- فروع كافى، ج 6، ص 510.
188- غرر الحكم.
189- طه (20) آيه 28.
190- انشراح (94) آيه 1.
191- معارج (70) آيه 5.
192- مزمل (73) آيه 10.
193- مجمع البيان، ج 4، ص 363 .
194- بحار، ج 178، ص 90
195- غرر الحكم.
196- غرر الحكم.
197- بحار، ج 82، ص 139.
198- بحار، ج 77، ص 93.
199- بحار، ج 28، ص 224.
200- ص (38) آيه 86.
201- بحار، ج 2، ص 178.
202- بحار، ج 2، ص 394.
203- غرر الحكم.
204- غرر الحكم.
205- نور الثقلين، ج 4، ص 473.
206- فتح (48) آيه 29.
207- مائده (5) آيه 54.
208- ممتحنه (60) آيه 4.
209- غرر الحكم.
210- اصول كافى، ج 2، ص 199.
211- بحار، ج 78، ص 217.
212- بحار، ج 77، ص 23.
213- مشكاة الأنوار، ص 51.
214- غرر الحكم.
215- بحار، ج 77، ص 291.
216- كنز العمال، ح 5518.
217- تنبيه الخواطر، ص 363.
218- بحار، ج 77، ص 166.
219- كنز العمال، ح 5614.
220- دعاى افتتاح.
221- رعد (13) آيه 22.
222- مؤمنون (23) آيه 96.
223- فصلت (41) آيه 34.
224- تحف العقول، ص 366.
225- غرر الحكم.
226- غرر الحكم.
227- بحار، ج 73، ص 301.
228- غرر الحكم.
229- نهج البلاغه، حكمت 222.
230- اصول كافى.
231- اصول كافى.
232- كافى، ج 2، ص 107.
233- غاشيه (88) آيه 22-21.
234- رعد (13) آيه 7.
235- انعام (6) آيه 70.
236- غرر الحكم.
237- غرر الحكم.
238- كنز العمال، ح 1751.
239- غرر الحكم.
240- بقره (2) آيه 119.
241- اسراء (17) آيه 105.
242- انعام (6) آيه 48.
243- سبأ (34) آيه 28.
244- فتح (48) آيه 8.
245- نهج البلاغه، نامه 53 .
246- نهج البلاغه، حكمت 177.
247- نهج البلاغه، نامه 31.
248- نهج البلاغه، حكمت 158.
249- بحار، ج 74، ص 178.
250- اسراء (17) آيه 70.
251- بقره(2) آيه 34.
252- توبه (9) آيه 111.
253- دعاى نيمه شعبان.
254- كنز العمال، خ 34623.
255- كنز العمال.
256- بقره (2) آيه 30.
257- نور (24) آيه 19.
258- دعاى جوشن كبير 22.
259- دعاى ابوحمزه ثمالى.
260- دعاى ابوحمزه ثمالى.
261- نهج البلاغه، نامه 53.