مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث

رضا فرهاديان

- ۱۱ -


واكنشهاى عاطفى مثبت و تكاملى در انسان

1-اميد

فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صلِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعبادِةِ رَبّهِ أَحَداً (1) .

هر كس به ديدار پروردگار خويش اميد مى بندد، بايد كردارى شايسته داشته باشد و در پرستش كسى را با خدا شريك نسازد.

وَ مَا كُنتَ تَرْجُواْ أَن يُلْقَى إِلَيْكَ الْكِتبُ إِلَّا رَحْمَةً مّن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ ظَهِيراً لِّلْكفِرِينَ (2) .

اگر رحمت پروردگارت نبود، اميد آن را نداشتى كه اين كتاب بر تو القا شود. پس نبايد پشتيبان كافران باشى.

إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ هاجَرُواْ وَ جهَدُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (3) .

كسانى كه ايمان آورده اند و آنان كه مهاجرت كرده اند و در راه خدا جهاد نموده اند، به رحمت خدا اميدوارند و خدا آمرزنده و مهربان است.

أَمَّنْ هُوَ قنِتٌ ءَانَآءَ الَّيْلِ سَاجِداً وَ قَآئِماً يَحْذَرُ الأَخِرَةَ وَ يَرْجُواْ رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ (4) .

آيا آن كس كه در اثناء شب به عبادت پرداخته، يا در سجود است يا در قيام، و از آخرت بيم ناك است و به رحمت پروردگارش اميدوار است، [با آن كه چنين نيست، يكسان است؟] بگو: آيا آنهايى كه مى دانند با آنهايى كه نمى دانند برابرند؟

وَ أَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنهُمْ سِرَّاً وَ عَلانِيَةً يَرْجُونَ تِجرَةً لَّن تَبُورَ (5) .

و از آنچه به آنها داده ايم، پنهانى و آشكارا انفاق مى كنند، اميدوار به تجارتى هستند كه هرگز زيان نمى كند.

فَقَالَ يقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَارْجُواْ الْيَوْمَ الأَخِرَ (6) .

گفت: اى قوم من، خدا را بپرستيد و به روز قيامت اميدوار باشيد.

قال على(ع): كُلّ راجٍ طالب وكلّ خائف هارب (7) .

هر كه اميد داشته باشد، در جستجوست و هر كه ترسان باشد، گريزان است.

كن لما لاترجوأرجى منك لما ترجو فإنّ موسى بن عمران (ع) خرج يقتبس لأهله ناراً فكلّمه اللَّه عزّوجلّ فرجع نبيّاً، وخرج ملكة سبا فأسلمت مع سليمان(ع) وخرج سحرة فرعون يطلبون العزّة لفرعون فرجعوا مؤمنين (8) .

به آنچه اميد ندارى بيشتر از آنچه اميدوارى اميدوار باش. چه اين كه حضرت موسى(ع) به قصد آوردن آتش براى همسرش حركت كرد، ولى خداوند با او سخن گفت و پيامبر شد و ملكه سبا [براى مصاف ] خارج شد و در نتيجه به دست حضرت سليمان(ع) اسلام آورد (تسليم امر الهى شد) و ساحران فرعون براى عزيز كردن فرعون دست به كار شدند، ولى نهايتاً در زمره مؤمنان قرار گرفتند.

أوصيكم بخمس لو ضربتم إليها آباط الابل لكانت لذلك أهلاً : لا يرجون أحدٌ منكم إلاّ ربّه ولا يخافنّ إلاّ ذنبه... (9) .

شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه اگر براى تحصيل آن شتران راهوار سوار شويد و در اطراف بيابانها گردش كنيد، سزاوار است: اين كه جز به خدا اميد نداشته باشيد و جز از گناهانتان نترسيد....

اجعلوا كلّ رجائكم للَّه ولا ترجو أصلاً سواه، فانّه ما أرجى أحد غير اللَّه إلّا خاب (10) .

تمام اميدتان به خدا باشد، نه غير او. چه اين كه هر كسى به غير او اميد داشت، زيانكار شد.

عن بشر بن شريح البصريّ قال : قلت لمحمّد بن عليّ(ع): أية آية في كتاب اللَّه أرجى ؟ قال : ما يقول فيها قومك ؟ قال : قلتُ : يقولون يا عبادي الذين أسرفوا على أنفسهم لا تقنطوا من رحمة اللَّه قال : لكنّا أهل البيت لا نقول ذلك، قال: قلت : فأي شي ءٍ تقولون فيها؟ قال : نقول : ولسوف يعطيك ربّك فترضى الشّفاعة ، واللَّه الشفاعة، واللَّه الشفاعة (11) .

بشر بن شريح بصرى مى گويد: به امام محمد بن على(ع) عرض كردم: اميدبخش ترين آيه از آيات قرآن كدام است؟ حضرت فرمود: مردم در اين باره چه مى گويند؟ گفتم مى گويند آيه شريفه (ياعبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمةاللَّه) حضرت فرمود: ولى ما اهل بيت اين چنين قائل نيستيم. عرض كردم: پس نظر شما در اين مورد چيست؟ فرمود: ما آيه شريفه: «و لسوف يعطيك...» را در اين مورد معتقديم و [آن ] شفاعت است، سپس حضرت دوبار فرمود: به خدا سوگند شفاعت.

قال الباقر(ع): أيّاك والرّجاء الكاذب فإنّه يوقعك في الخوف الصّادق (12) .

از اميد دروغين بپرهيز چه اين كه تو را در ترس واقعى مى اندازد.

من كتاب لأميرالمؤمنين(ع) الى زياد :... أترجو أن يعطيك اللَّه أجر المتواضعين، وأنت عنده من المتكبّرين! وتطمع، وأنت متمرّغ في النعم، تمنعه الضّعيف والأرملة - أن يوجب لك ثواب المتصدقين ؟ وإنّما المرء مجزيّ بما أسلف وقادم على ما قدّم (13) .

بخشى از نامه على(ع) به زياد: ... آيا اميد دارى خداوند ثواب متواضعان را به تو دهد، در حالى كه در پيشگاهش از متكبران باشى و آيا طمع دارى كه ثواب انفاق كنندگان را به تو عنايت كند، در صورتى كه در زندگى پر نعمت و ناز قرار دارى و مستمندان و بيوه زنان را از آن منع مى كنى؟! بدان انسان به آنچه از پيش فرستاده پاداش داده مى شود و به آنچه قبلاً براى خود نزد خدا ذخيره كرده وارد مى گردد.

عن أبي عبداللَّه(ع)، قال: قلت له: قوم يعملون بالمعاصي و يقولون: نرجو، فلايزالون كذلك حتى يأتيهم الموت؟ فقال: هؤلاء قوم يترجّحون في الأماني كذبوا ليسوا براجين، إنَّ من رجا شيئاً طلبه و من خاف شيئاً هرب منه (14) .

راوى مى گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم دسته اى هستند كه مشغول گناه مى باشند و مى گويند ما اميدواريم و اين برنامه را تا دم مرگ ادامه مى دهند حضرت فرمود: آنان طايفه اى هستند كه در (وادى) آرزوها حركت مى كنند، دروغ مى گويند. آنان اميدوار نيستند. كسى كه به چيزى اميد داشته باشد، آن را طلب مى كند و از چيزى كه بترسد فرار مى كند.

في جواب رجل سأله ان يعظّه: لا تكن ممّن يرجوالآخرة بغير العمل و يرجى ء التوبة بطول الأمل، يقول في الدّنيا بقول الزّاهدين و يعمل فيها بعمل الرّاغبين (15) .

حضرت در جواب كسى كه از آن حضرت تقاضاى نصيحت نموده بود، فرمود: بدون عمل، اميد به آخرت نداشته باش و با آرزوى طولانى به توبه اميدوار نباش (مانند) كسانى كه در دنيا سخنانشان سخن زاهدين و رفتارشان رفتار كسانى است كه به دنيا علاقه مند هستند.

2-آرزوى متعالى

الْبقِيتُ الصَّلِحتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ أَمَلاً (16) .

اعمال نيكى كه همواره بر جاى مى ماند، نزد خدا بهتر و اميد بستن به آنها نيكوتر است.

قال رسول اللَّه(ص): الأمل رحمة لأمّتي، ولولا الأمل ما رضعت والدة ولدها، ولا غرس غارس شجراً (17) .

اميد براى امت من رحمت است؛ زيرا اگر اميد نباشد، هيچ مادرى به فرزند خود شير نمى دهد و هيچ كشاورزى درختى را نمى كارد.

الأمل رفيق مؤنس (18) .

آرزو رفيق و مونسى است براى آدمى.

الثّقة باللَّه أقوى أمل (19) .

اعتماد به خدا، نيرومندترين اميدهاست.

القائات شيطان در اميد و آرزوى انسان

وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَأَمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ الأَنْعمِ وَ لَأَمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَن يَتَّخِذِ الشَّيْطنَ وَلِيّاً مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَاناً مُّبِيناً (20) .

(شيطان گفت:) گمراهشان مى كنم و آرزوهاى باطل دردلشان مى افكنم و به آنان فرمان مى دهم تا گوشهاى چارپايان را بشكافند و به آنان فرمان مى دهم تا خلقت خدا را دگرگون سازند و هر كس كه به جاى خدا شيطان را به دوستى برگزيند به راستى زيانى آشكار كرده است.

يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ مَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطنُ إِلَّا غُرُوراً (21) .

به آنها وعده مى دهد و به آرزوشان مى افكند و شيطان آنان را جز به فريب وعده ندهد.

وَلا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ (22) .

آرزو مكنيد آن چيزهايى را كه بدانها خداوند بعضى از شما را بر بعضى ديگر برترى داده است.

يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ قَالُواْ بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ وَ تَربَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الأَمَانِىُّ حَتَّى جَآءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُوُر (23) .

و آنها را ندا دهند كه آيا ما با شما همراه نبوديم؟ گويند: چرا، امّا شما خويشتن را در بلا افكنديد و به انتظار نشستيد و در شك بوديد و آرزوها شما را بفريفت، تا آن گاه كه فرمان خدا در رسيد و شيطان به خدا مغرورتان كرد.

ذَرْهمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتّعُوا وَيُلهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (24) .

رهايشان كن تا بخورند و بهره ور شوند و به آرزوهاى خود مشغول شوند، به زودى خواهند فهميد!

اتقوا باطل الأمل فرب مستقبل يوم ليس بمستدبره، مغبوط في أوّل ليل قامت بواكيه في آخره (25) .

از اميد باطل دورى جوييد چه بسا انسانى در اول روز زنده باشد، ولى در آخرش زنده نباشد. در اول شب مورد غبطه و حسرت ديگران است ولى در آخر شب، عزاداران و گريه كنندگان بر او گريه و زارى مى كنند.

الأمانيّ تعمي عيون البصائر (26) .

آرزوها چشم بينندگان را كور مى كند.

الأمل سلطان الشّياطين على قلوب الغافلين (27) .

تسلط شيطانها بر دل غافلان در پرتو آرزو است.

قال رسول اللَّه(ص): إنّ آدم قبل أن يصيب الذّنب كان أجله بين عينيه وأمله خلفه، فلمّا أصاب الذّنب جعل اللَّه أمله بين عينيه وأجله خلفه، فلا يزال يؤمل حتّى يموت (28) .

اجل انسان قبل از ارتكاب گناه، در مقابلش و آرزويش پشت سرش قرار دارد، ولى بعد از ارتكاب گناه، خداوند اجلش را پشت سر و آرزويش را مقابل او قرار مى دهد. او دايماً در آرزوى خود به سر مى برد تا مرگش فرا رسد.

قال الباقر(ع): تزوّد من الدّنيا بقصر الأمل (29) .

با كوتاه كردن آرزو از دنيا توشه بگيريد.

الأمل كالسّراب يغرّ من رآه ويخلف من رجاه (30) .

آرزو چون سراب است، هر كه را كه بدان بنگرد، فريب مى دهد و هر كه بدان اميد بندد، اميدش تخلف مى پذيرد.

ثمرة الأمل فساد العمل (31) .

نتيجه آرزو [غير واقعى ] تباهى عمل است.

أشرف الغنى ترك المنى (32) .

ترك آرزوها، شريفترين بى نيازيهاست.

قال على(ع): من أيقن أنّه يفارق الأحباب، ويسكن التّراب، ويواجه الحساب، ويستغني عمّا خلف، ويفتقر إلى ما قدّم، كان حرّياً بقصر الأمل، وطول العمل (33) .

هر كه به جدايى از دوستان و سكونت در خاك و رويارو شدن با حساب و بى نيازى از آنچه مانده و نيازمندى به آنچه پيش فرستاده، يقين داشته باشد، سزاوار است كه آرزو را كوتاه كند و عمل را طولانى گرداند.

قال على(ع): انقطع الى اللَّه سبحانه فإنّه يقول : و عزّتي و جلالي لأقطعنّ أمل كلّ من يؤمل غيري باليأس... (34)

به سوى خداوند انقطاع پيدا كن، زيرا خداوند به عزت و جلال خود سوگند ياد فرموده كه اميد هر كسى را كه به غير او اميد داشته باشد، به يأس مبدل سازد.

قال على(ع): من أمّل إنساناً فقد هابه (35) .

هر كس، فردى را [به چيزهاى غير واقعى ] اميدوار سازد، او را به خوف و هراس انداخته است.

3-تسليم و رضا

ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُواْ تَسْلِيماً (36) .

و از حكمى كه تو مى دهى هيچ ناخشنود نشوند و از صميم قلب تسليم گردند.

قُل لَّن يُصِيبَنَآإِلَّا مَاكَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَينَا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (37) .

بگو مصيبتى جز آنچه كه خدا براى ما تقدير كرده است به ما نخواهد رسيد. او مولاى ماست و مؤمنان بر خدا توكل كنند.

رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّه الآ اِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38) .

خدا از آنها خشنود است و آنان نيز از خدا راضى اند. اينان حزب خدايند آگاه باشيد كه حزب خدا پيروز است.

رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ (39) .

خدا از آنها راضى است و آنها نيز از خدا، و اين خاص كسى است كه از پروردگارش (آگاهانه) بترسد.

نعم القرين الرّضا (40) .

چه خوب مصاحبى است رضا و خشنودى.

قال الصادق(ع): رأس طاعة اللَّه الرّضا بما صنع اللَّه فيما أحبّ العبد وفيما كره (41) .

اساس اطاعت و عبوديت خداوند، رضايت به فعل خداست، چه در صورتى كه آن فعل مورد علاقه انسان باشد و چه نباشد.

قال السجّاد(ع): أعلى درجة الزّهد أدنى درجة الورع، وأعلى درجة الورع أدنى درجة اليقين ، وأعلى درجة اليقين أدنى درجة الرّضا (42) .

بالاترين درجه زهد، پايين ترين درجه ورع، و بالاترين درجه ورع، پايين ترين درجه يقين، و بالاترين درجه يقين، پايين ترين درجه رضا مى باشد.

قال الصادق(ع): الرّضا بمكروه القضاء من أعلى درجات اليقين (43) .

رضايت به پيش آمدى كه ناخوشايند باشد، از درجات بالاى يقين به شمار مى آيد.

قال الباقر(ع): في قوله تعالى : فلا وربّك لا يؤمنون حتى يحكّموك... : التسليم والرّضا والقنوع بقضائه (44) .

امام باقر(ع) درباره آيه شريفه: «فلاوربك...» مى فرمايد: [مقصود] تسليم و رضايت وقانع بودن به قضاى الهى [است ].

عن النبيّ (ص):... قلت : فما تفسير الرّضا ؟ قال جبرئيل : الرّاضي لا يسخط على سيده، أصاب من الدّنيا أم لم يصب، ولا يرضى لنفسه باليسير من العمل (45) .

پيامبر(ص) مى فرمايد: از جبرئيل در باره معناى رضا توضيح خواستم. گفت: انسان راضى نسبت به مولايش ناراضى نيست. خواه از دنيا بهره مند باشد يا نباشد و نسبت به خود به عمل كم راضى نيست.

الرّضا ثمرة اليقين (46) .

رضايت ثمره يقين است.

قال رسول اللَّه(ص): إذا أحبّ اللَّه عبداً ابتلاه، فإن صبر اجتباه، وإن رضى اصطفاه (47) .

خداوند كسى را كه دوست داشته باشد، مى آزمايد. اگر او بر اين آزمون، صبر كند او را بر مى گزيند و اگر راضى باشد او را خالص انتخاب مى كند.

قال على(ع): من رضى من اللَّه بما قسم له إستراح بدنه (48) .

هر كه به آنچه خدا روزيش ساخته، راضى باشد، بدنش در آسايش خواهد بود.

من لم يرض بالقضاء دخل الكفر دينه (49) .

هر كه به قضاى الهى راضى نباشد، كفر به دين او راه خواهد يافت.

قال الرضا(ع): من لم يرض بما قسم اللَّه عزّوجلّ اتّهم اللَّه تعالى في قضائه (50) .

هر كه به قسمت الهى راضى نباشد، خداوند را در قضايش متهم خواهد ساخت.

إنّ موسى قال: يا ربّ دلّني على أمر فيه رضاك عنّي؟ فأوحى إليه إنَّ رضاي في كرهك و أنت ما تصبر على ما تكره، قال: يا ربّ دلّني عليه؟ قال: فإن رضاي في رضاك بقضائي (51) .

حضرت موسى(ع) از خداوند درخواست كرد كه خدايا مرا به كارى كه رضاى تو در آن است، راهنمايى كن. خداوند به او وحى نمود كه: رضايت من در ناراحتى توست و تو بر اين ناراحتى صبر نمى كنى. حضرت موسى(ع) گفت: خدايا مرا به آن كار راهنمايى كن. خداوند فرمود: رضايت من در اين است كه تو به قضاى من راضى باشى.

التوكّل خير عماد (52) .

توكل برترين تكيه گاه است.

صلاح العبادة التوكّل (53) .

توكل اساس بندگى شايسته است.

4-يقين و توكل

وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأتِيَكَ الْيَقِينُ (54) .

و پروردگارت را عبادت كن تا لحظه يقين برسد. (تا به يقين برسى).

وَ كَذلِكَ نُرِى إِبْرهِيمَ مَلَكُوتَ السَّموتِ وَ الأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ (55) .

و بدين سان به ابراهيم ملكوت آسمانها و زمين را نشان داديم تا از اهل يقين گردد.

وَ مَنْ يَتَوكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (56) .

و هر كسى بر خدا توكل كند، خداوند او را كافى و بسنده است.

عن سعدالأنصاري قال:... إنَّ رجلاًمن الأنصارقال: يارسول اللَّه أوصني وأوجز؟ قال(ص) :عليك باليأس ممّا في أيدي النّاس، وايّاك والطّمع فإنّه الفقر الحاضر ، وصلّ صلاتك وأنت مودّع، وإيّاك وما يعتذر منه (57) .

سعد انصارى مى گويد: مردى از گروه انصار از پيامبر(ص) درخواست يك نصيحت مختصر نمود. حضرت فرمود: از مال مردم دل بكن و از طمع بپرهيز، زيرا طمع فقر حاضر است. نمازت را به جا آور، چنان كه گويى آخرين نماز توست و از هر چيزى كه موجب عذر خواهى است، بپرهيز.

قال الرضا(ع): الايمان أربعة أركان: التوكّل على اللَّه عزّوجلّ، والرّضا بقضائه، والتسليم لأمراللَّه، والتّفويض إلى اللَّه (58) .

ايمان داراى چهار پايه است: 1- توكل بر خداوند 2- راضى بودن به قضاى الهى 3- تسليم در مقابل امر خداوند 4-واگذارى كارها به خداوند.

سأل النبيّ(ص) عن جبرئيل : ما التوكّل على اللَّه عزّوجلّ ؟ فقال : العلم بأنّ المخلوق لا يضرّ ولا ينفع، ولا يعطي ولا يمنع، واستعمال اليأس من الخلق، فإذا كان العبد كذلك لم يعمل لأحد سوى اللَّه، ولم يرج ولم يخف سوى اللَّه، ولم يطمع في أحد سوى اللَّه، فهذا هو التوكّل (59) .

پيامبر(ص) از جبرئيل در مورد توكل بر خدا سؤال نمود. جبرئيل گفت: [توكل يعنى ] توجه به اين كه مخلوقات عالم هيچ گونه نفعى و ضررى نمى رسانند و بخششى ندارند و مانع [خيرى ] نيستند. و قطع اميد از مردم كه اگر شخصى اين چنين باشد، ديگر براى غير خدا كارى انجام نمى دهد و از كسى به جز خدا نمى ترسد و فقط به او اميدوار است و تنها دلبسته اوست و اين همان توكل است.

سُئل الصادق(ع) عن حدّ التّوكل؟ فقال: أن لا تخاف مع اللَّه شيئاً (60) .

ازامام صادق(ع) درباره معنى توكل سؤال شدكه حضرت فرمود: توكل اين است كه به جز خدا از كسى هراسان نباشى.

قال رسول اللَّه(ص): من أحب أن يكون أقوى الناس فليتوكّل على اللَّه (61) .

هر كه بخواهد نيرومندترين مردم باشد بر خداوند توكل نمايد.

أصل قوة القلب التوكّل على اللَّه (62) .

اساس نيروى روح، توكل بر خداوند است.

الثقة باللَّه أقوى أمل (63) .

اعتماد به خداوند قويترين اميد است.

قال على(ع): من وثق باللَّه أراه السّرور ومن توكّل عليه كفاه الأمور (64) .

هر كه به خدا اعتماد و اطمينان نمايد، خداوند او را خوشحال سازد و هر كه بر او توكل نمايد، امور او را كفايت خواهد فرمود.

من المناجاة: إلهي هب لي كمال الانقطاع إليك وأنرأبصارقلوبنا بضياء النظر إليك (65) .

در مناجات شعبانيه آمده است: پروردگارا كمال بريدگى از (دنيا) را به من ببخش و چشم دلهاى ما را به نور نگاهت روشن بگردان.

الثقة بالنفس من اوثق فرص الشيطان (66) .

اعتماد به نفس [و تمايلات نفسانى ] از [بهترين و] مطمئن ترين فرصتهاى شيطانى [براى گمراه كردن و آسيب زدن ] است.

إيّاك والثقة بنفسك فإن ذلك من أكبر مصائد الشيطان (67) .

از اعتماد به نفس (نفس حيوانى) بپرهيز. چه اين كه آن از بزرگترين دامهاى شيطان است.

قال على(ع): إنّ الايمان على أربع دعائم : على اليقين، والصبر، والعدل، والجهاد (68) .

ايمان بر چهار پايه استوار است: 1- يقين 2- صبر 3- عدالت 4- جهاد.

5-انابه و زارى

إِنَّ إِبْرهِيمَ لَأَوَّهٌ حَلِيمٌ (69) .

به راستى كه ابراهيم، بسيار ناله كننده (به پيشگاه خدا) و بردبار بود.

إنَّ إِبْرهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّهٌ مُّنِيبٌ (70) .

به راستى كه ابراهيم بسيار بردبار، ناله كننده و زارى كننده (به پيشگاه خدا) بود.

قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَ يَهْدِى إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ (71) .

بگو براستى كه خدا هر كه را بخواهد گمراه مى كند و هر كه را كه به درگاه او ناله كند هدايت مى كند.

وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَىَ (72) .

راه كسانى را كه به درگاه من انابه مى كنند در پيش گير.

وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُواْ الطَّغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُواْ إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى (73) .

و كسانى را كه از پرستش طاغوت دورى گزيده اند و به سوى خدا انابه مى كنند بشارت است.

وَمَا تَوْفِيقِى إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ (74) .

و توفيق من تنها با خداست. به او توكل كرده ام و به درگاه او روى مى آورم (انابه مى كنم).

هَذا ما تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفيظٍ (75) .

اين است آنچه براى هر بازگشت كننده (توبه نگهدار) وعده داده شده ايد.

قال على(ع): في المناجاة سبب النّجاة (76) .

وسيله نجات در مناجات [نهفته ] است.

قال الصادق(ع): أوحى اللَّه عزّوجلّ إلى داود(ع) : يا داود بي فافرح، وبذكري فتلذّذ ، وبمناجاتي فتنعّم (77) .

امام صادق(ع) فرمود: پروردگار عزوجل به داود(ع) وحى كرد: اى داود! به (ياد) من خوشحال باش و از ذكر من لذت ببر و با مناجات با من بهره مند شو.

الى اللَّه أشكو من معشر يعيشون جهّالاً ويموتون ضلاّلاً (78) .

به خدا شِكوه مى برم، از گروهى كه در جهل و نادانى زندگى مى كنند و در گمراهى جان مى دهند.

من دعاء أمير المؤمنين(ع) إذا لقي العدّو محارباً : اللهم إنّا نشكو إليك غيبة نبيّنا، وكثرة عدوّنا، وتشتّت أهوائنا (79) .

على(ع) به هنگام مقابله با دشمن در ميدان جنگ چنين دعا مى نمود: خداوندا به تو شِكوه مى كنم از اين كه پيامبرمان از ميان ما رفته، دشمنانمان فراوان و خواسته هامان پراكنده شده است.

6-شرم و حيا

فَجَآءَتْهُ إحِدَيهُمَا تَمْشِى عَلَى اسْتِحْيَآءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِى يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا (80) .

يكى از آن دو دختر با كمال شرم و حيا باز آمده و گفت: پدرم از تو دعوت مى كند تا (به منزل ما آيى و) در عوض سقايت گوسفندان ما به تو پاداشى دهد.

إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ يُؤْذِى النَّبِىَّ فَيَسْتَحْيِى مِنكُمْ (81) .

به راستى كه اين كارها پيامبر را آزار مى دهد و او از شما شرم مى دارد (82) .

پى‏نوشتها:‌


1- كهف (18) آيه 110.
2- قصص (28) آيه 86 .
3- بقره (2) آيه 218.
4- زمر (39) آيه 9.
5- فاطر (35) آيه 29.
6- عنكبوت (29) آيه 36.
7- بحار، ج 69، ص 398.
8- بحار، ج 71، ص 134.
9- نهج البلاغه، حكمت 82.
10- غرر الحكم.
11- بحار، ج 8، ص 57.
12- بحار، ج 78، ص 164.
13- نهج البلاغه، نامه 21.
14- اصول كافى، ج 2، ص 68.
15- بحار، ج 72، ص 199.
16- كهف (18) آيه 46.
17- بحار، ج 77، ص 173.
18- غرر الحكم.
19- غرر الحكم.
20- نساء (4) آيه 119.
21- نساء (4) آيه 120.
22- نساء (4) آيه 32.
23- حديد (57) آيه 14.
24- حجر (15) آيه 3.
25- غرر الحكم.
26- غرر الحكم.
27- غرر الحكم.
28- دُر المنثور، ج 1، ص 58.
29- بحار، ج 78، ص 164.
30- غرر الحكم.
31- غرر الحكم.
32- غرر الحكم.
33- . بحار، ج 73، ص 167
34- بحار، ج 94، ص 95.
35- بحار، ج 78، ص 79.
36- نساء (4) آيه 65.
37- توبه (9) آيه 51.
38- مجادله (58) آيه 22
39- بيّنه (98) آيه 8.
40- نهج البلاغه، حكمت 4.
41- بحار، ج 71، ص 139
42- فروع كافى، ج 2، ص 62.
43- بحار، ج 71، ص 152.
44- بحار، ج 71، ص 157.
45- بحار، ج 69، ص 373.
46- غرر الحكم.
47- بحار، ج 82، ص 142.
48- بحار، ج 71، ص 139.
49- غرر الحكم.
50- . بحار، ج 78، ص 202
51- بحار، ج 82، ص 143.
52- غررالحكم.
53- غررالحكم.
54- حجر (15) آيه 99.
55- انعام(6)آيه 75.
56- طلاق (65) آيه 3.
57- بحار، ج 73، ص 168.
58- بحار، ج 71، ص 135.
59- بحار، ج 71، ص 138.
60- بحار، ج 71، ص 156.
61- بحار، ج 71، ص 151.
62- غرر الحكم.
63- غرر الحكم.
64- بحار، ج 71، ص 151.
65- بحار، ج 94، ص 99.
66- غرر الحكم.
67- غرر الحكم.
68- كافى، ج 2، ص 50.
69- توبه (9) آيه 114.
70- هود (11) آيه 75.
71- رعد (13) آيه 27.
72- لقمان (31) آيه 15.
73- زمر (39) آيه 17.
74- هود (11) آيه 88.
75- ق (50) آيه 32.
76- تنبيه الخواطر، ص 390.
77- بحار، ج 14، ص 34.
78- نهج البلاغه، خطبه 17.
79- نهج البلاغه، نامه 15.
80- قصص (28) آيه 25.
81- احزاب (33) آيه 53.
82- حُسن العفاف والرّضا بالكفاف من دعائم الايمان. (غرر الحكم)
عفت نيكو و راضى بودن به مقدار كافى [از مال ] از پايه هاى ايمان است.