مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث

رضا فرهاديان

- ۵ -


3 - قلب (1)

قلب در قرآن به عنوان كانون فطرت و مظهر و تجلى گاه روح است. قلب، مفهومى اختصاصى تر و محدودتر از «نفس» دارد.

حالات قلبى، اعم از ترس و وحشت، گرفتگى و دلتنگى، آرامش و نشاط، به گونه اى در قلب ظاهرى تأثير دارند، قلب نيز مصدر خير و شر و محل احساسات و عواطف و گرايشات فطرى است و مناسبت آن با قلب ظاهرى همان شدت رابطه اى است كه با هم دارند.

قصد و نيت و اراده و اختيار، به قلب نسبت داده مى شود و از اين رو، مسؤوليت همه اعمال انسان در نهايت متوجه قلب مى شود و انسان به سبب مكتسبات قلبى مورد مؤاخذه قرار مى گيرد. از طرفى، قلب مركز ادراكات حضورى و شهود باطنى است، محل نزول وحى و دريافت فيض الهى و نيز محل ارتباط با عالم غيب و ماوراءالطبيعه است. قلب نيز براى خود، همانند چشم و گوش كانالهايى براى ادراك و احساس دارد و واقعيات را مى بيند و حس مى كند. در صورتى كه نفس انسان تحت فرمانروايى عقل و هدايت شرع قرار گيرد، انسان در مسير خير و كمال قرار مى گيرد و تسليم حق مى شود و به شهود قلبى مى رسد، حق مى گويد و حق را مى شنود و كانون و تجلى گاه حقايق عالم مى گردد. امّا اگر انسان از هواى نفس پيروى كند و عقل را مقهور هواى نفس گرداند، اسير هواى نفس مى شود و به معاصى و گناهان روى مى آورد و موجبات كورى و كرى و بسته شدن دريچه فهم و درك قلبى را فراهم مى سازد و نسبت به حقايق عالم احساس بيگانگى مى كند؛ در اين صورت از ادراك حق و تشخيص آن عاجز مى ماند و از دريافت خير و رحمت و فيض و عنايت الهى محروم مى گردد و از آن پس، قلب، مركزى براى وسوسه هاى شيطانى و عرصه فرمانروايى هواى نفس خواهد شدوكم كم موجبات شقاوت انسان و مختوم گرديدن قلب و عدم درك حقايق فراهم مى آيد. انسان داراى چنين قلبى هرگز حق و حقيقت را تصديق نخواهد كرد.

قلب، مهمترين شؤون وجودى روح و كانون همه مكتسبات و اعمال نيك و بد انسان است، به طورى كه حتى به روح هم قلب اطلاق مى شود.

لايُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِى أَيْمنِكُمْ وَلَكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَاكَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (2) .

خدا، شما را به سبب سوگندهاى لغوتان بازخواست نمى كند، بلكه به خاطر نيتى كه در دل نهان مى داريد، بازخواست مى كند. خدا آمرزنده و بردبار است.

وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَآ أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَكِن مَّاتَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً (3) .

اگر پيش از اين خطايى كرده ايد، باكى نيست -مگر آن كه از روى قصد قلبى باشد- و خدا آمرزنده و مهربان است (4) .

اگر در دلهاى انسانها زمينه هاى خير پديد آيد، خداوند رحمت خود را مشمول حال آنان خواهد نمود:

إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِى قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِّمَّآ أُخِذَ مِنكُمْ وَيَغْفِرْلَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (5) .

اگر خدا دردلهايتان نشان ايمان بيند، بهتر از آنچه از شما گرفته اند، ارزانيتان خواهد داشت و شما را مى آمرزد، و خدا آمرزنده و مهربان است.

تا ايمان به دل راه نيابد و در آن ثابت و پايدار نگردد، به انسان، عنوان مؤمن اطلاق نمى شود:

قَالَتِ الأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَلَكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمنُ فِى قُلُوبِكُمْ (6) .

اعراب باديه نشين گفتند: ايمان آورديم. بگو: ايمان نياورده ايد، بگوييد كه تسليم شده ايم، وهنوز ايمان در دلهايتان داخل نشده است.

هرگاه ايمان به زبان آيد، ولى در عمق جان ريشه نداشته باشد، گوياى نفاق و دورويى در كردار و گفتار است:

مِنَ الَّذينَ قَالُوا آمَنّا بِاَفْواهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ (7) .

از كسانى كه به زبان گفتند: ايمان آورديم، ولى به دل ايمان نياوردند.

تنها خلوص قلبى و صداقت و سلامت قلبى موجب رستگارى انسان است:

يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَ لاَبَنُونَ* إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (8) .

روزى كه نه مال سودمى دهد ونه فرزندان. مگرآن كس كه با قلبى رسته از شرك به نزد خدا بيايد.

عن النبي(ص) انّه سُئل : ما القلب السليم ؟ فقال : دين بلا شكٍّ وهوى، وعمل بلا سمعة ورياء (9) .

از پيامبر(ص) سؤال شد: قلب سليم چيست؟ حضرت فرمود: دينى كه شك و هواى نفس در آن نباشد و عملى كه خالى از سمعه و ريا باشد. (عملى كه براى ديدن و يا شنيدن ديگران انجام نگرفته باشد).

قال الصادق (ع) : صاحب النيّة الصادقة صاحب القلب السليم، لأنّ سلامة القلب من هواجس المذكورات، تخلص النيّة للَّه في الأمور كلّها قال اللَّه تعالى : يوم لا ينفع... (10) .

هر كسى نيّت پاك داشته باشد، داراى قلب سليم خواهد بود، زيرا سالم بودن قلب از هوسها... نيت انسان را در همه كارها براى خداوند خالص مى گرداند، روزى كه نه مال سود مى دهد و نه فرزندان، مگر آن كس كه با قلبى سالم به نزد خدا بيايد... (11) .

قال الباقر (ع) : لا علم كطلب السلامة ولا سلامة كسلامة القلب (12) .

ارزش هيچ علمى بدان اندازه نيست كه [آدمى ] جوياى سلامت باشد، و هيچ سلامتى همانند سلامت قلب نيست.

إذا أراد اللَّه بعبد خيراً رزقه قلباً سليماً وخُلقاً قويماً (13) .

هرگاه خداوند خواهان خير بنده اى باشد، به او قلب سليم و اخلاقى استوار عطا مى فرمايد.

هذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ * مَّنْ خَشِىَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ وَ جَآءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ. (14)

اين همان چيزى است كه به هر توبه كننده پرهيزكارى وعده اش را داده بودند. آنهايى را كه در نهان از خداى رحمان مى ترسند و با دلى توبه كار آمده اند.

شهود و ادراك قلبى

مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى (15) .

دل آنچه را كه ديد دروغ نشمرد.

وَلَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى (16) .

و آن را ديگر بار هم بديد.

فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الأَبْصرُ وَ لَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ (17) .

چشمها نيستند كه كور مى شوند، بلكه دلهايى كه در سينه ها جاى دارند كور مى گردند (18) .

لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ (19) .

ايشان را دلهايى است كه بدان نمى فهمند.

وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ (20) .

بر دلهايشان مهر نهاده شده و نمى فهمند.

گناه و معصيت و انحراف از قوانين آفرينش، سبب عدم درك و فهم، و فرو افتادن حجاب بر روى قلب مى گردد:

وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ فى ءَاذَانِهِمْ وَقْراً (21) .

و ما بر دلهايشان پرده ها افكنده ايم، تا آن [حقايق ]، را در نيابند و گوشهايشان را سنگين كرده ايم (22) .

در اين صورت، قلب جولانگاه وسوسه هاى شيطان مى شود:

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ* مَلِكِ النَّاسِ* إِلَهِ النَّاسِ* مِن شَرِّالْوَسْواسِ الْخَنّاسِ* الَّذي يُوَسْوِسُ فى صُدُورِ النَّاسِ* مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ (23) .

بگو به پروردگار مردم پناه مى برم، فرمانرواى مردم، خداى مردم، از شر وسوسه وسوسه گر نهانى. آن كه در دلهاى مردم وسوسه مى كند، خواه از جنيان باشد يا از آدميان (24) .

قلب، محل نزول فرشتگان و از جمله جبرئيل است، همان فرشته اى كه حامل وحى به سوى انبياست:

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ* عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ (25) .

و آن را روح الامين، بر دل تو نازل كرده است تا از بيم دهندگان باشى.

قُلْ مَن كَانَ عَدُوّاً لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ (26) .

به آنان كه با جبرئيل دشمنى مى ورزند، بگو: اوست كه اين آيات را به فرمان خدا بر دل تونازل كرده است.

قلب نزديكترين مركز ارتباط انسان با مبدأ آفرينش است:

وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ (27) .

بدانيد كه خدا ميان آدمى و قلبش حايل مى گردد.

قلب، محل افاضه فيض الهى به مؤمنان است:

وَ لَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمنَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ (28) .

ولى خدا ايمان را محبوب شما ساخت و آن را در دلهايتان بياراست و كفر و فسق و عصيان را در نظرتان مكروه و ناخوشايند گردانيد.

هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُواْ إِيمناً مَّعَ إِيمنِهِمْ (29) .

اوست كه بر دلهاى مؤمنان آرامش فرستاد تا پيوسته بر ايمانشان بيفزايد.

وَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرَى لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ (30) .

و خداوند اين كار را جز براى شادمانى و دلگرمى شما نكرد.

قلب كافران محل القاى رُعب و وحشت است:

وَ قَذَفَ فِى قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ (31) .

و [خداوند] در دلشان وحشت افكند.

سَنُلْقِى فِى قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَآ أَشْرَكُواْ بِاللَّهِ (32) .

در دل كافران هراسى خواهيم افكند. زيرا به خدا شرك ورزيدند.

سَأُلْقِى فِى قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ (33) .

من در دلهاى كافران بيم خواهم افكند.

قلب انسان، كانون آزمايشهاى الهى است

وَ لِيَبْتَلِىَ اللَّهُ مَا فِى صُدُورِكُمْ وَ لُِيمَحِّصَ مَا فِى قُلُوبِكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (34) .

خدا آنچه را كه در سينه داريد، مى آزمايد و دلهايتان را پاك مى گرداند و خدا به آنچه در دلهاست، آگاه است.

لِّيَجْعَلَ مَا يُلْقِى الشَّيْطنُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَ الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّلِمِينَ لَفِى شِقَاقٍ بَعِيدٍ (35) .

چنين شود، تا آنچه شيطان در سخنِ او افكنده، براى كسانى كه در قلبهايشان بيمارى است و نيز براى سخت دلان، آزمايشى باشد، و ستمكاران در اختلافى بزرگ گرفتارند.

 

حالتهاى منفى قلب

حالت هاى منفى، بر اثر تن دادن به گناه و غفلت از مبدأ آفرينش حاصل مى شود:

1 - نفاق

وَ إِذَا لَقُوا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوا ءَامَنَّا وَ إِذَا خَلَوْا إِلَى شَيطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ (36) .

و چون به مؤمنان مى رسند، مى گويند: ايمان آورده ايم و چون با شيطان صفتان خلوت مى كنند، مى گويند ما با شما هستيم، ما مسخره شان مى كنيم (37) .

وَ إِذْ يَقُولُ المُنفِقُونَ وَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً (38) .

زيرا منافقان و آنهايى كه در دلهايشان بيمارى است، مى گفتند: خدا و پيامبرش جز فريب به ما وعده اى نداده اند.

إِذْ يَقُولُ المُنفِقُونَ وَ الَّذِينِ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هؤُلآءِ دِينُهُمْ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (39) .

منافقان و كسانى كه در دل بيماريى دارند، گفتند: اينان را دينشان فريفته است وهر كس كه به خدا توكل كند، او را پيروزمند و حكيم خواهد يافت.

2 - كژى و انحراف

فَأَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَبَهَ مِنْهُ ابْتِغَآءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَآءَ تَأْوِيلِهِ (40) .

امّا آنها كه در دلشان ميل به باطل است، به سبب فتنه جويى و ميل به تأويل، از متشابهات پيروى مى كنند، در حالى كه تأويل آن را جز خداى نمى داند.

3 - كينه و حسد

رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَاوَ لإِخْونِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالإِيمنِ* وَ لاَ تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلّاً لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ (41) .

اى پروردگار ما، ما و برادران ما را كه پيش از ما ايمان آورده اند، بيامرز و كينه كسانى را كه ايمان آورده اند، در دل ما جاى مده.

4 - غُبار و زنگار

نافرمانى خداوند متعال، از صفا و نورانيت دل مى كاهد و بر اثر آن بر دل غبار و زنگار مى نشيند و انسان نسبت به اعمال خير بى علاقه مى گردد.

كَلاّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ * كلاّ إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لََّمحْجُوبُونَ (42) .

حقاً به سبب كارهايى كه كرده بودند زنگار گناه بردلهايشان مسلط شده است. حقا كه در آن روز ازپروردگارمحجوب باشند.

قال رسول اللَّه (ص) : إنّ المؤمن إذا أذنب كانت نكتة سوداء في قلبه، فإن تاب ونزع واستغفر صقل قلبه منها وإن ازداد زادت فذلك السرّ الذّي ذكره اللَّه تعالى في كتابه «كلاّ بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون» (43) .

انسان مؤمن هرگاه مرتكب گناهى شود، نقطه سياهى در دل او پديد مى آيد؛ اگر توبه كند و باز گردد، آن نقطه سياه پاك مى شود و اگر بر گناه خود بيفزايد، آن نقطه سياه نيز گسترش مى يابد. اين همان سرّى است كه خداوند متعال در كتاب خويش از آن ياد كرده [و فرموده:] «كلاّ بل ران على قلوبهم...»

قال رسول اللَّه (ص) : اذا أذنب العبد نكتت في قلبه نكتة سوداء، فإذا تاب صقل منها، فإن عاد زادت حتّى تعظّم في قلبه (44) .

هرگاه شخصى مرتكب گناهى شود، نقطه سياهى در قلب او پديدار مى شود، اگر توبه كند، آن سياهى محو مى شود وگرنه در قلبش توسعه خواهد يافت.

قال على (ع) : من لجّ وتمادى فهو الرّاكس الّذي ران... على قلبه وصارت دائرة السّوء على رأسه (45) .

كسى كه لجاجت و پافشارى نمايد، او همان پيمان شكنى است كه خدا بر قلبش پرده افكنده و سرنوشت بد بر سر او سايه افكنده است.

قال على (ع) : محادثة النّساء تدعو إلى البلاء بزيغ القلوب (46) .

- هم صحبتى با زنان، آدمى را با انحرافى كه در قلبش پديد مى آورد، گرفتار مى سازد.

قال الجواد (ع) : كان رسول اللَّه(ص) يكثر أن يقول : يا مقلّب القلوب ثبت قلبى على دينك... (47)

اى كسى كه قلبها را زير و رو مى كنى، قلب مرا بر دينت ثابت نگه دار.

5 - خشونت

وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ (48) .

اگر تند خو و سخت دل مى بودى، از گرد تو پراكنده مى شدند.

6 - قساوت

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذلِكَ فَهِىَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً (49) .

پس از آن، دلهاى شما چون سنگ سخت گرديد، حتى سخت تر از سنگ.

فَوَيْلٌ لِّلْقسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُوْلَئِك فِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ (50) .

پس واى بر سخت دلانى كه ياد خدا در دلهاشان راه ندارد، آنان در گمراهى آشكار هستند (51) .

7 - گرفتگى دل

أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرءَانَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَآ (52) .

آيا در قرآن نمى انديشند، يا بر دلهايشان قفلهاست؟

8 - حجاب و پرده

اِنَّ الّذينَ كَفَرُوا سَوآءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصرِهِمْ غِشوَةٌ (53) .

كسانى كه كافر شدند براى آنها تفاوت نمى كند كه آنان را (از عذاب خداوند) بترسانى يا نترسانى، ايمان نخواهند آورد. خدا بر دلهايشان و بر گوشهايشان مهر نهاد و بر روى چشمانشان پرده اى افكند.

وَقَالُواْ قُلُوبُنَا فِى أَكِنَّةٍ (54) .

گفتند: دلهاى ما از آنچه ما را بدان دعوت مى كنى در پرده است.

9 - شك و ترديد

إِنَّمَا يَسْتَئْذِنُكَ الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الأَخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِى رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ (55) .

كسانى كه به خدا و روز قيامت ايمان ندارند و دلهايشان را شك فرا گرفته و اين شك، آنها را به ترديد افكنده است، از تو رخصت مى خواهند.

انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيتِ ويطهركُم تطهيراً (56) .

قال الصادق (ع) : في قوله تعالى : ليذهب عنكم الرجس : الرجس هو الشّكّ واللَّه لا نشكّ في ربّنا أبداً (57) .

امام صادق(ع) در تفسير آيه شريفه: «ليذهب عنكم الرجس...» فرمود: رجس عبارت است از شك، و به خدا سوگند كه ما هرگز در وجود پروردگارمان شك نمى كنيم.

شرّ القلوب، الشّاك في إيمانه (58) .

قلبى كه در ايمان دچار شك باشد، بدترين قلبهاست.

الشكّ كفر (59) .

شك كردن كفر است (شك در اصول دين كفر محسوب مى شود).

قال الصادق (ع) : في قوله تعالى: الذين آمنوا ولم يلبسوا إيمانهم بظلم: بشكّ (60) .

امام صادق(ع) كلمه «ظلم» در آيه شريفه: «الذين امنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم» را به شك تفسير فرموده است.

الشكّ ثمرة الجهل (61) .

شك نتيجه نادانى است.

من يتردّد يزدد شكّاً (62) .

كسى كه به خود حالت ترديد راه دهد، به شك او افزوده خواهد شد. (حالت ترديد، باعث افزايش شك است).

الشكّ يحبط الايمان (63) .

شك كردن، ايمان را بى اثر و تباه مى سازد.

الشكّ يطفى ء نور القلوب (64) .

شك نور قلب را خاموش مى سازد.

ثمرة الشكّ الحيرة. (65)

نتيجه شك سرگردانى است.

بدوام الشكّ يحدث الشّرك (66) .

تداوم شك و ترديد، پديد آورنده شرك است.

من كثر شكّه فسد دينه (67) .

هر كه بسيار ترديد كند، دين او تباه گردد.

بتكرّر الفكر ينجاب الشكّ (68) .

با تكرار و تداوم فكر شك زايل مى گردد.

من قوى يقينه لم يرتب (69) .

هر كسى يقينش قوت يابد دچار حالت ترديد نخواهد شد.

أعظم النّاس من لم يزل الشكّ يقينه (70) .

بزرگترين مردم، كسى است كه شك باعث از بين رفتن يقين او نشود. (إنّهم لفى شكّ منه مريب) (71)

ما أقرب الشكّ من الارتياب (72) .

حالت شك به حالت ترديد و دو دلى خيلى نزديك است.

قال على(ع) : لا ترتابوا فتشكّوا فتفكروا (73) .

هيچ گاه دچار ترديد و دو دلى نشويد، كه در اين صورت گرفتار شك خواهيد شد و به ناچار در فكر فرو خواهيد رفت.

قالوا إنّا كفرنا بما أرسلتم به وإنّا لفى شكّ ممّا تدعوننا اليه مريب قالت رسلهم أفى اللَّه شكّ فاطر السموات والأرض... (74) .

و گفتند: ما به آنچه بدان مأمور شده ايد، ايمان نمى آوريم و در چيزى كه ما را بدان مى خوانيد، سخت در ترديد هستم. پيامبرانشان گفتند: آيا در خدا -آن آفريننده آسمانها و زمين- شكى هست؟....

10 - سوء ظن

بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَ المُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ فِى قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنتُمْ قَوْمَاً بُوراً (75) .

يا مى پنداشتيد كه پيامبر و مؤمنان هرگز نزد كسانشان باز نخواهند گشت و دل به اين خوش كرده بوديد. پندار بدى داشته ايد و مردمى سزاوار هلاكت بوده ايد.

الظَّآنّينَ بِاللّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ (76) .

بدگمانان بر خدا، بدى بر گردشان حلقه زده است.

11 - غلّ

وَ لاَ تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا (77) .

(پروردگارا) كينه كسانى را كه ايمان آورده اند، در دل ما قرار مده!

وَ نَزَعْنا مَا فِى صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍ (78) .

و هر گونه كينه و دشمنى را از دلشان برمى كنيم.

12 - غفلت

وَ لاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتّبَعَ هَوَيهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (79) .

و از آن كه دلش را از ذكر خود بى خبر ساخته ايم و از پى هواى نفس خود مى رود و دركارهايش اسراف مى ورزد، پيروى مكن (80) .

لَقَدْ كُنْتَ فِى غَفْلَةٍ مِنْ هَذا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ (81) .

تو از اين (ياد قيامت) غافل بودى. ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است.

من دلائل الدّولة قلّة الغفلة (82) .

كمى غفلت يكى از نشانه هاى پيروزى و چيرگى است.

إن كان الشّيطان عدواً فالغفلة لماذا ؟! (83) .

اگر شيطان دشمن ماست، غفلت براى چيست؟ (غفلت از دشمنى چون شيطان روا نيست.)

قال الصادق(ع) : قال لقمان لابنه : يا بنىّ ! لكلّ شي ءٍ علامة يعرف بها ويشهد عليها.. وللغافل ثلاث علامات : الّلهو، والسهو، والنّسيان (84) .

امام صادق(ع) فرمود: لقمان به فرزندش اظهار داشت: اى فرزندم هر چيزى داراى علامتى است كه بدان شناخته مى شود، انسان غافل داراى سه علامت است: 1- سرگرمى؛ 2- اشتباه؛ 3- فراموشى.

ويل لمن غلبت عليه الغفلة فنسي الرّحلة ولم يستعد (85) .

واى بر كسى كه غفلت او را فرا گيرد و در نتيجه، سفر آخرت را فراموش كند و خود را براى آن آماده نسازد.

ضادّوا الغفلة باليقظة (86) .

با بيدارى و هوشيارى به مبارزه با غفلت برخيزيد.

التيقظ في الدّين نعمة على من رزقه (87) .

آگاهى به مسائل دينى براى كسى كه از آن برخوردار باشد، نعمت است.

أوصيكم بذكر الموت، وإقلال الغفلة عنه. وكيف غفلتكم عمّا ليس يغفلكم (88) !

شما را توصيه مى كنم كه همواره به ياد مرگ باشيد و از غفلت نسبت به آن بكاهيد، و چگونه از چيزى غافل مى مانيد كه آن از شما غفلت نمى كند.

«فالحَذَر الحَذَر، أيّها المستمع! والجِدَّ أيّها الغافل! «ولا ينبِّئُكَ مثل خبير. (89) »

[اى شنونده ] زنهار، زنهار! و اى غافل، كوشش، كوشش! و (بدان كه) هيچ كس به جز شخص آگاه، تو را از حقايق امور با خبر نمى سازد.

بدوام ذكر اللَّه تنجاب الغفلة (90) .

با استمرار ياد خدا، غفلت زايل مى گردد.

قال على(ع) : إنّ من عرف الايّام لم يغفل عن الاستعداد (91) .

هر كسى روزگار خود را بشناسد، از آمادگى خود (آماده شدن) غفلت نمى كند.

قال الباقر (ع) : أيّما مؤمن حافظ على الصّلوات المفروضة فصلّاها لوقتها فليس هذا من الغافلين (92) .

هرمؤمنى كه نسبت به نمازهاى واجب مراقبت داشته باشد و آنها را در وقت خود به جاى آورد از غافلين شمرده نمى شود.

قال رسول اللَّه (ص): أفضل النّاس من لم يتّعظ بتغيّر الدّنيا من حالٍ إلى حال (93) .

والاترين مردم، كسى است كه تحت تأثير تغييرات دنيا قرار نگيرند.

«من حاسب نفسه ربح، ومن غفل عنها خسر... (94) »

كسى كه به حساب خويشتن برسد، سود مى برد و كسى كه از خويش غفلت كند، زيان مى بيند.

13 - پراكندگى دل

تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ بَأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْقِلُونَ (95) .

تو، يكدل مى پنداريشان و حال آن كه دلهايشان از هم جداست، چرا كه مردمى بى خردند.

14 - هوس بازى دل

مَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ * لاَهِيَةً قُلُوبُهُمْ (96) .

از سوى پروردگارشان برايشان هيچ اندرز تازه اى نيامد، جز آن كه آن را شنيدند و سرگرم بازيچه بودند. دلهايشان به لهو خو گرفته است.

قال الكاظم (ع) : أوحى اللَّه الى داود(ع) : يا داود، حذّر فأنذر أصحابك عن حبّ الشهوات، فان المعلّقة قلوبهم بشهوات الدنيا، قلوبهم محجوبة عنّي (97) .

امام كاظم(ع) فرمود: خداوند متعال به حضرت داود(ع) وحى فرستاد كه اى داود به ياران خود هشدار بده و آنان را از توجه به خواسته هاى نفسانى برحذر دار؛ زيرا قلبهايى كه به خواسته هاى نفسانى علاقه مند هستند از من پوشيده اند (حجابى بين من و آنان قرار دارد).

اللهو من ثمار الجهل (98) .

[اشتغال به ] سرگرمى غفلت آور از نتايج جهل است.

اللهو قوت الحماقة (99) .

سرگرمى غفلت آور غذاى حماقت و نادانى است.

15 - كتمان حقايق

وَ لاَ تَكْتُمُوا الشَّهَدَةَ وَ مَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ ءَاثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (100) .

و شهادت را كتمان نكنيد. هر كس كه شهادت را كتمان كند، به دل گناهكار است و خدا از كارى كه مى كنيد آگاه است.

16 - اضطراب و دلهره

سَنُلْقِى فِى قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَآ أَشْرَكُواْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَناً (101) .

در دل كافران هراسى خواهيم افكند. زيرا چيزى را كه [خداوند] براى آن حجتى نفرستاده است، شريك خدا گرفتند.

17 - حسرت

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَ قَالُواْ لإِخْونِهِمْ إِذَا ضَرَبُواْ فِى الأَرْضِ أَوْ كَانُواْ غُزًّى لَّوْ كَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَ مَا قُتِلُواْ لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِى قُلُوبِهِمْ وَاللهُ يُحْيىِ وَ يُميِتُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيُرُ (102) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همانند آن كافران مباشيد كه در باره برادران خود كه به سفريا به جنگ رفته بودند، مى گفتند: اگر نزد ما مانده بودند، نمى مردند يا كشته نمى شدند. خدا اين پندار را چون حسرتى در دل آنها نهاد و خداست كه زنده مى كند و مى ميراند و خدا به آنچه كه مى كنيد بيناست.

إنّ أعظم الناس حسرة يوم القيامة رجل اكتسب مالا من غير طاعة اللَّه فورثه رجلاً أنفقه في طاعة اللَّه... (103)

كسى كه مالى را از راه حرام به دست آورد و وارثش آن را در راه خدا صرف كند، در روز قيامت بيشترين حسرت و ندامت را خواهد داشت.

و أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الحَسْرَةِ إذْ قُضِىَ الأمْرُ وَ هُمْ فى غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ (104) .

آنان را از روز حسرت كه كار به پايان آمده و آنان همچنان در حال غفلت و بى ايمانى هستند، بترسان.

أنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فى جَنْبِ اللَّهِ (105) .

تا كسى نگويد: اى حسرت بر آنچه كه در كار خدا كوتاهى كردم، و از مسخره كنندگان بودم.

وَ يَومَ يَعضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنىِ اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً (106) .

روزى كه كافردستان خودرا به دندان گزد و گويد: اى كاش راهى را كه رسول پيش گرفته بود، من نيز پيش مى گرفتم.

- قال الصادق(ع) : إنّ الحسرة والندامة والويل كلّه لمن لم ينتفع بما أبصر، ومن لم يدر الأمر الذي هو عليه مقيم أنفع هوله أم ضرر (107) ؟

- امام صادق(ع) فرمود: هر كه از آنچه مى بيند سودى نبرد (عبرت نگيرد) و نداند كارى كه انجام مى دهد به نفع يا ضرر اوست دچار حسرت و پشيمانى و هلاكت خواهد شد.

18 - نفرت از حق و حقيقت

وَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالأَخِرَةِ (108) .

و چون تنها خدا را ياد كنند، دلهاى كسانى كه به قيامت ايمان نياورده اند، منزجر گردد.

19 - كسالت

إنَّ المُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خادِعُهُمْ وَإِذا قَامُواْ إِلَى الصَّلَوةِ قامُوْا كُسَالَى يُرَآءُونَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ اِلاَّ قَليلاً (109) .

منافقان خدا را فريب مى دهند، در حالى كه خدا آنها را فريب مى دهد و چون به نماز برخيزند با اكراه و سستى برخيزند و براى خودنمايى نماز مى خوانند و در نماز -جز اندكى- ياد خدا را نكنند.

20 - كم ظرفيتى و دلتنگى

وَ مَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِى السَّمَآءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ (110) .

و [خدا] هر كس را كه خواهد گمراه كند، قلبش را چنان فرو مى بندد كه گويى مى خواهد به آسمان فرا رود. بدين سان، خدا به آنان كه ايمان نمى آورند پليدى مى نهد.

پى‏نوشتها:‌


1- قال رسول اللَّه (ص) : إنّما سُمّي القلب من تقلّبه، إنّما مثل القلب مثل ريشة بالفلاة تعلّقت في أصل شجرة تقلّبها الريح ظهراً لبطن. (كنزالعمال، ح 1210)
- علت نامگذارى قلب به اين نام، اين است كه قلب در حال دگرگونى است و همانند پرى است كه در صحرا به درختى متصل باشد و باد آن را زير و رو كند.
- القلب خازن اللّسان. (غرر الحكم)
- قلب، حافظ و گنجينه دار زبان است.
- قال الصادق (ع) : موضع العقل الدّماغ والقسوة والرقة في القلب. (بحار، ج 78، ص 254)
- جايگاه عقل، مغز است و جايگاه سنگدلى و نرم دلى، قلب.
- قال الصادق (ع) : إنّ منزلة القلب من الجسد بمنزلة الامام من الناس. (بحار، ج 70، ص 53)
- عقل در بدن، به منزله امام و رهبر در ميان مردم است.
- قال رسول اللَّه (ص) : في الانسان مضغة إذا هي سلمت وصحّت سلم بها سائر الجسد فإذا سقمت سقم بها سائر الجسد وهي القلب. (خصال، ح 109)
- در انسان قطعه گوشتى به نام قلب وجود دارد كه اگر صحيح و سالم باشد، تمام بدن، سالم مى ماند و گرنه همه بدن ناسالم خواهد بود.
- قال رسول اللَّه (ص) : القلب ملك وله جنود فإذا صلح الملك صلحت جنوده، وإذا فسد الملك فسد جنوده. (خصال، ح 1205)
- قلب سلطانى است كه لشكريانى دارد، اگر سلطان، صالح باشد، لشكريانش نيز صالح و اگر فاسد باشد آنان نيز فاسد خواهند شد.
2- بقره (2) آيه 225.
3- احزاب (33) آيه 5.
4- قال رسول اللَّه (ص) : إنّ اللَّه تبارك وتعالى لا ينظر الى صوركم ولا الى أموالكم (أقوالكم) ولكن ينظر الى قلوبكم وأعمالكم. (بحار، 77، ص 88)
- خداوند متعال به ظاهر شما و اموالتان (اقوالتان) نظرى ندارد، بلكه قلوب و اعمال شما را مورد توجه قرار مى دهد.
- قال الصادق (ع) : القصد الى اللَّه تعالى بالقلوب ابلغ من القصد اليه بالبدن وحركات القلوب أبلغ من حركات الأعمال. (مشكاة الأنوار، ص 257)
- توجه و سير به سوى خداوند با قلب از سير بدنى رساتر و حركت قلب از حركت اعمال رساتر [و مؤثرتر] مى باشد.
- قال الهادى (ع) : القصد الى اللَّه تعالى بالقلوب ابلغ من إتعاب الجوارح بالأعمال. (بحار، ج 78، ص 362)
- توجه به خدا و حضور قلب رساتر از انجام اعمال سخت و طاقت فرساست.
5- انفال (8) آيه 70.
6- حجرات (49) آيه 14.
7- مائده (5) آيه 41.
8- شعراء (26) آيه 88-89
9- مستدرك، ج 1، ص 12.
10- تفسير نور الثقلين.
11- شعراء(26) آيه 88-89
12- بحار، ج 78، ص 164.
13- غرر الحكم.
14- ق (50) آيه 32-33
15- نجم (53) آيه 11 .
16- نجم (53) آيه 13.
17- حج (22) آيه 46.
18- قال رسول اللَّه (ص) : ما من عبد إلاّ وفي وجهه عينان يبصر بهما أمر الدنيا، وعينان في قلبه يبصر بهما أمر الآخرة، فإذا أراد بعبد خيراً فتح عينيه اللّتين في قلبه فأبصر بهما ما وعده بالغيب ، فآمن بالغيب....(كنزالعمال، ح 4043)
هر انسانى دو چشم در صورت خود دارد كه امور دينوى را مى بيند و قلبش نيز داراى دو چشم است كه به وسيله آنها، امور آخرت را مشاهده مى كند. هرگاه خداوند بخواهد به بنده اى خيرى رساند دو چشم قلب او را مى گشايد تا وعده هاى غيبى خدا را ببيند و بدانها ايمان آورد.
- قال رسول اللَّه (ص) : إلهي هب لي كمال الانقطاع اليك، وأنر أبصار قلوبنا بضياء نظرها اليك ، حتى تخرق أبصار القلوب حجب النّور، فتصل إلى معدن العظمة، وتصير أرواحنا معلّقة بعزّ قدسك.
- در مناجات شعبانيه چنين آمده است: خدايا نعمت بريدن از مردم و توجه كامل به خود را به من عطا فرما و چشمهاى قلوب ما را با نور توجه به تو نورانى فرما، تا اين كه چشمهاى قلب، حجابهاى نورانى را پاره كنند و به سرچشمه عظمت دست يابند و ارواح ما به درگاه قدس تو آويزان و متصل گردند.
- شرّ العمى عمى القلب. (بحار، ج 77، ص 114)
- كورى قلب، بدترين كورى است.
- قال على (ع) : أعمى العمى، عمى الضّلالة بعد الهوى وشرّ العمى عمى القلب. (بحار، ج 94، ص 98)
- كورى گمراهى پس از تبعيت از هواى نفس، بالاترين كورى، و كورى قلب، بدترين كورى است.
19- اعراف (7) آيه 179.
20- توبه (9) آيه 87 .
21- انعام (6) آيه 25.
22- قال الصادق (ع) : ما من قلب إلاّ و له أذنان، على أحدا هما ملك مرشد، و على الأخرى شيطانٌ مفتن، هذا يأمره وهذايزجره : الشيطان يأمره بالمعاصي والملك يزجره عنها، وهو قول اللَّه عزّوجل «عن اليمين وعن الشمال قعيد، ما يلفظ من قول إلاّ لديه رقيب عتيد». (بحار، ج 70، ص 33)
هر قلبى داراى دو گوش است كه در كنار يكى از آنها فرشته اى هدايتگر و در كنار ديگرى شيطانى فتنه گر ايستاده اند؛ كه شيطان او را به گناه تشويق مى كند و فرشته او را از گناه باز مى دارد و اين همان كلام الهى است كه فرمود: [آن گاه كه دو (فرشته) دريافت كننده ] از راست و چپ مراقب نشسته اند. [آدمى ] هيچ سخنى را به لفظ در نمى آورد، مگر اين كه مراقبى آماده نزد اوست [و آن را ضبط مى كند]. (ق(50) آيه 18-17)
23- ناس (114) آيه 1-6
24- قال رسول اللَّه (ص) : إنّ للقلب أذنين، فإذا همّ العبد بذنب قال له روح الايمان : لا تفعل، وقال له الشيطان: افعل، و إذا كان على بطنها نزع منه روح الايمان. (بحار، 70، ص 44)
- هر قلبى داراى دو گوش است: هرگاه انسان تصميم به گناه مى گيرد، روح ايمان او را از اين كار باز مى دارد، ولى شيطان اورابه انجام دادن آن تشويق مى كندوهرگاه شيطان [وخواسته او] به درون قلب نفوذ كند، روح ايمان از او برگرفته مى شود.
25- شعراء (26) آيه 193-194.
26- بقره (2) آيه 97.
27- انفال (8) آيه 24
28- حجرات (49) آيه 7.
29- فتح (48) آيه 4.
30- آل عمران (3) آيه 126.
31- حشر (59) آيه 2.
32- آل عمران (3) آيه 151.
33- انفال (8) آيه 12.
34- آل عمران (3) آيه 154.
35- حج (22) آيه 53.
36- بقره (2) آيه 14.
37- قال رسول اللَّه(ص) : إيّاكم والمراء والخصومة فإنّهما يمرضان القلوب على الإخوان، وينبت عليهماالنفاق. (بحار، ج 70، ص 399)
از جدال و دشمنى بپرهيزيد؛ چه اين كه قلب انسان را نسبت به دوستان، بيمار مى كنند و باعث توليد نفاق مى شوند.
38- احزاب (33) آيه 12.
39- انفال (8) آيه 49.
40- آل عمران (3) آيه 7.
41- حشر (59) آيه 10.
42- مطففين (83) آيه 14-15
43- نور الثقلين، ج 5، ص 532.
44- كنز العمال، ح 10287.
45- نهج البلاغه، نامه 58.
46- بحار، ج 77، ص 291.
47- بحار، ج 77، ص 291.
48- آل عمران (3) آيه 159.
49- بقره (2) آيه 74.
50- زمر (39) آيه 22.
51- قال الباقر(ع) : إنّ للَّه عقوبات في القلوب والأبدان : ضنك المعيشة ووهن في العبادة، وما ضرب عبد بعقوبة أعظم من قسوة القلب. (بحار، ج 78، ص 164)
خداوند براى دلها و بدنها، كيفرهايى دارد [و آن، عبارت است از:] تنگناى زندگى و سستى در عبادت و هيچ بنده اى به كيفرى بالاتر از سنگدلى گرفتار نشده است.
- من وصايا أمير المؤمنين لابنه الحسن(ع): «وَ إنّما قلب الحدث كالأرض الخالية ما اُلقي فيها من شي ءٍ قبلته. فبادرتك بالأدب قبل أن يقسو قلبك، و يشتغل لُبُّكَ...» (نهج البلاغه، نامه 31)
- از سفارشات اميرالمؤمنين(ع) به فرزندش امام حسن(ع) [اين است كه فرمود:] ...قلب جوان، همچون زمين خالى است، هر بذرى را كه در آن پاشيده شود مى پذيرد، بنابراين من به تعليم و ادب آموزى تو مبادرت ورزيدم، پيش از آن كه قلبت سخت شود و عقل و فكرت [به مسائل مختلف ] مشغول گردد.
- قال الرضا (ع) : فى قوله تعالى : ختم اللَّه... الختم هوالطبع على قلوب الكفار على كفرهم، كما قال تعالى عزّوجلّ: «بل طبع اللَّه عليها بكفرهم فلا يؤمنون الا قليلاً». (تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 33)
- حضرت رضا(ع) در تفسير آيه كريمه: «ختم الله...» فرمود: ختم (مهرزدن) يعنى خداوند قلوب كفار را به سبب كفرشان مهر كرده، همچنان كه خود فرمود: «بل طبع الله عليها بكفرهم...»
52- محمّد (47) آيه 24.
53- بقره (2) آيه 6-7
54- فصّلت (41) آيه 5.
55- توبه (9) آيه 45.
56- احزاب (33) آيه 33.
57- اصول كافى، ج 1، ص 288.
58- غرر الحكم.
59- غرر الحكم.
60- اصول كافى، ج 2، ص 399.
61- غرر الحكم.
62- غرر الحكم.
63- غرر الحكم.
64- غرر الحكم.
65- غرر الحكم.
66- غرر الحكم.
67- غرر الحكم.
68- غرر الحكم.
69- غرر الحكم.
70- غرر الحكم.
71- هود(11) آيه 110.
72- غرر الحكم.
73- غرر الحكم.
74- ابراهيم (14) آيه 9.
75- فتح (48) آيه 12.
76- فتح (48) آيه 6.
77- حشر (59) آيه 10.
78- اعراف (7) آيه 43.
79- كهف (18) آيه 28.
80- الغفلة ضدّ الحزم. (غرر الحكم) بى خبرى، ضد دورانديشى است.
81- ق(50)آيه 22.
82- غرر الحكم.
83- بحار، ج 78، ص 190.
84- نور الثقلين، ج 2، ص 815.
85- غرر الحكم.
86- غرر الحكم.
87- غرر الحكم.
88- نهج البلاغه، خطبه 188.
89- نهج البلاغه، خطبه 153.
90- غرر الحكم.
91- بحار، ج 77، ص 381.
92- نور الثقلين، ج 2.
93- بحار، ج 77، ص 112.
94- نهج البلاغه، حكمت 208.
95- حشر (59) آيه 14.
96- انبياء (21) آيه 3-2.
97- بحار، ج 78، ص 313.
98- غرر الحكم.
99- غرر الحكم.
100- بقره (2) آيه 283.
101- آل عمران (3) آيه 151.
102- آل عمران (3) آيه 156.
103- غرر الحكم.
104- مريم (19) آيه 39.
105- زمر (39) آيه 56.
106- فرقان (25) آيه 27.
107- بحار، ج 69، ص 218.
108- زمر (39) آيه 45.
109- نساء (4) آيه 142.
110- انعام (6) آيه 125.