طب الصادق عليه السلام
(تغذيه و خوراكى ها در فرهنگ طب الصادق )

دكتر محمد دريايى

- ۲ -


مى بينيم كه امامان اهل بيت كه از چشمه ى لايزال علم وَهَبى سيراب مى شده اند، نه تنها به گسترش علوم معنوى و روحانى و مذهبى پرداختند بلكه براى بشريت به افق هاى تازه اى در علوم طبيعى و جغرافيا و علوم نيز گشودند. اين عمل مظهر بينش و جهان بينى اسلام بوده كه ((دين )) را از ((دنيا)) و ((روح )) را از ((ماده )) جدا از هم و بى ربط نمى بيند و بين ((دين ))، ((دانش ))، ((علم ))، ((مذهب ))، ((الهام ))، ((عقل )) و ((تجربه )) تضادى قايل نيست . امامان با عمل خود براى پيروانشان روشن ساختند كه نه تنها در علوم مذهبى بلكه در قلمرو دانش طبيعى و انسانى نيز پيشاپيش همه ى ملل و اقوام بايد حركت كنند. مسلمان ها بايد در تمام زمينه ها براى بشريت ((امام ))، ((شاهد)) و ((الگو)) باشند چرا كه خداوند آن ها را ((شهداء على الناس )) آفريده است . ((شاهد)) كسى است كه ((اشراف )) داشته باشد. مسلمانان بايد در همه ى زمينه ها، حتى در تكنولوژى بر ساير ملل بايد اشراف و تقدّم داشته باشند.
امامان شيعه داراى شخصيت چند بعدى هستند، آنان ((انسان )) تمام و كاملند. از يكسو داراى كمالات فكرى ، و از سوى ديگر داراى كمالات اخلاقى و عملى در كنار مدارج الهى و روحانى . شيعه ، امام جعفر صادق (ع) را نه تنها معصوم و رهبر خدايى مى داند بلكه ساير مسلمانان غير شيعه نيز امام را از حيث مقامات معنوى پيشواى عرفاى دنيا مى دانند. تمام سلسله هاى عرفايى به امير مؤ منان منتهى مى شود و امام صادق نيز به اعتراف اقطاب عرفايى همچون شيخ عطار در ((تذكرة الاولياء)) زمخشرى در ((ربيع الابرار)) و ابوالحسن خرقانى ، پيشواى عارفان جهان بوده است .
عرفانى كه امامان ما پيشواى آن محسوب مى شده اند با عرفان غير اسلامى صوفيه ى منحط، تفاوت دارد. امامان ما مظهر عرفان اصيل اسلامى اند عرفانى كه به گريز از اجتماع و نظريه بافى هاى وحدت الاوجودى نمى انجامد بلكه عرفانى است كه از توجيه اسلامى در چارچوب توحيد. سخن در اين زمينه و ابعاد ديگر موسّع است كه در مجالى ديگر به بحث و نقد خواهيم نشست .
نتيجه گيرى
در دوران حاكميت ظلمت بنى اميه در تك نفسگاه دوران فترت و انتقال قدرت از بنى اميه به بنى عباس دو امام بزرگوار (امام باقر و امام صادق عليهماالسلام ) از اين فرصت برزخى استفاده كرده به تبليغ رسالت و تدوين نظام مى پردازند اين نهضت به ويژه در دوران شكوهمند و متبلور امام صادق (ع) كه به حق دوران تدوين كامل نظام و تحقق و تبلور حقايق دين مبين بوده بيشتر تجلى دارد.
مهمترين ويژگى هاى مبارزات فرهنگى امام صادق (ع) عبارتند از:
1 - از ويژگى هاى فلسفى هاى آن دوران ، مناظرات ميان امام صادق (ع) با ابن ابى العوجا و امثال او و پاسخ به شبهات ماديون و دهريون و خنثى سازى جوّ حاكم بر انديشه ى مسلمين و پاكسازى اذهان از انديشه هاى الحادى و كفرآميز و زندقه و نفى سفسطه هاى گمراه ساز با تكيه بر منطقى استوار و بيانى روشنگر و كارآمد و نيرومند. و بحث و مناظره با ابوشاكرديصانى ... و القاى تعاليم علوم طبيعى و آموزه هاى فيزيكى ...
2 - اعتراف ائمه ى مذاهب مهم اسلامى در تلمّذ و بهره گيرى از خوان گسترده ى علمى امام صادق است كه مى توان در قالب محاورات و ديالوگ هاى مستند به اسناد و مداركى معتبر تجسم و ارايه داد.
3 - پروردگان و نمونه هاى عينى مجسم و شاگردان مبرز حضرت ، مانند: جابر بن حيّان ، محمد بن مسلم ، هشام بن سالم ، ابن ابى يعفور، جابر بن يزيد جعفى ، زُرارة بن اَعيَن ، حمران بن شيبانى ، مفضل بن عمر جعفى ، ابان بن تغلب و بسيارى ديگرى كه در علوم عقلى ، نقلى ، فلسفى ، شيمى ، نجوم و رياضيات متبحر و ممتاز گرديده كه اينان خود برخى سر سلسله جنبان نهضت رنسانس در قرون وسطى بوده و به اعتراف برخى از شخصيت هاى ممتاز علمى غرب ، جابر بن حيّان و برخى ديگر از شاگردان امام صادق را موجب تحرّك و تجديد حيات علمى رنسانس اروپا مى دانند. استناد به تصريحات جرجى زيدان در تاريخ تمدن اسلامى و گرستاولوبون فرانسوى در خصوص تاريخ تمدن اسلام بيانگر اين حقايق مستند مى باشد.
تجليل صاحب بن عباد، صدراعظم حكومتگران ديالمه ، از امام صادق (ع) و بيانات مبسوط اين مرد دانشمند از امام بزرگوار شيعى و نيز اظهارات تقديرآميز ابن راوندى از امام صادق ، بررسى و نقد افكار و انديشه هاى امام توسط وى تجلى درخشش انوار ولايت جعفرى را فزونتر مى سازد.
تحركات سياسى - نظامى بنى العباس و سوء استفاده باند تبهكار آنان از نام و عنوان اهل بيت (ع) و بهره بردارى ابزارى و بهره بردارى ابزارى از مفاهيم ارزشمند عترت و نيز استحمار افرادى چونان ابومسلم خراسانى در دستيابى در به مناصب و كرسى هاى قدرت كه مى توان به رگه هاى پژوهشى عميقى در تبيين چالشهاى ميان قدرت هاى فاسد دست يافت و آن را به وضوح به صحنه ى تجسم كشيد و نقاب از چهره هاى مزوّر تاريخ برگرفت . در اين ميان مى توان نقش هدايتگرانه ى امام صادق (ع) را با شفافيت و ظرافتى خاص به رشته ى تحرير كشاند. و بالاخره بسيارى نكات ظريف و محاورات و مناظرات و ارايه و واگويى نكات پزشكى و بهداشتى نهفته در اظهارات ارشادى امام صادق كه به حق طب الصّادق نام گرفته است را مى توان در محاورات و ديالوگهاى هنرمندانه ميان پرسناژهاى تصويرى و هنرى گنجاند و به شيوه اى علمى القاى فرهنگ تغذيه صحيح اسلامى را در قالب آموزه ها و رهنمودهاى علمى ، بالينى ، به گونه اى ارشادآميز، تحقق و تجسم بخشيد.
ميلاد سعادت آفرين و فرهنگ امام صادق (ع)
مشهور ميان مورخان و محدثان آن است كه امام صادق (ع) در هفده ربيع الاول سال 80 و يا 83 قمرى چشم به جهان گشوده است .
در اين مجموعه به مناسبتى اشاره داريم به اين كه امام در برخى از برخوردهايش با منصور عباسى فرمود: من متجاوز از هفتاد سال دارم . محمد بن ربيع كه ماءمور جلب و بازداشت امام گفته است : او پيرمردى بود كه بيش از هفتاد سال داشت . ((مجلسى )) در ((بحارالانوار)) از محمد بن سعيد روايت كرده كه امام به هنگام وفات ، هفتاد و يك ساله بوده است .
ملاحظه مى شود كه اين روايات با هيچ كدام از دو احتمال 80 و 83 سازگار نيست ؛ زيرا مورخان اتفاق نظر دارند كه امام صادق (ع) در سال 148 قمرى وفات يافته است . بنابر اين تاريخ تولد آن حضرت سه سال و يا سه سال و اندى پيش از سنه ى 80 بايد باشد، و بدين ترتيب روايات وارده در ميلاد امام را مى توان به سه گروه تقسيم كرد كه قول ميانه همان سال 80 است و شايد آن نزديك به صحت باشد.
اين كه امام در چه ماهى وفات يافته ، روايات مختلف است . برخى بيست و پنج شوال و برخى نيمه ى رجب روايت كرده اند؛ ولى مورخان شيعه و سنّى اتفاق نظر دارند كه سال وفات امام سال 148 هجرت بوده است و روايت بيست و پنج شوال نيز مشهور است .
همچنين نويسندگان و تاريخ دانان شيعه متفقا اعتقاد دارند كه والى مدينه از سوى منصور عباسى ، امام صادق (ع) را به وسيله زهر مسموم و شهيد كرده است و ((كفعمى )) در ((مصباح )) روايت كرده كه امام با انگورى زهر آگين مسموم و شهيد شده است . در اين ميان برخى محققان اهل سنت نيز شهادت امام را بوسيله ى زهر، روايت كرده اند كه از جمله مؤ لفان ((اسعاف الراغبين ))، ((نورالابصار))، ((تذكرة الخواص )) و ((الصواعق المحرقه )) را مى توان نام برد.
لحظه شهادت
امام صادق (ع) در آخرين لحظات حيات كه مرگ را نزديك ديد، دستور داد كه تمام خانواده و خويشان نزديكش بر سر بالينش جمع گردند و پس از آن كه همه آنان در كنار امام حاضر شدند، چشم بگشود و به صورت يكايك آنها نظر افكند و فرمود:
ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوة (بحار الانوار، ج 82، ص 236)
اين وصيت امام دليل آن است كه در آيين اسلام ، نماز جايگاهى مهم دارد، به گونه اى كه امام در آخرين لحظه هاى زندگى از ميان هزاران مساءله فقط نماز را سفارش مى كند و اين نيست جز اين كه امام صادق (ع) هادى امت و پاسدار دين است و نماز از اين ديدگاه از اهميت فراوانى برخوردار مى باشد.
راز اين كه امام خويشاوندان نزديكش را به نماز سفارش مى كند، آن كه مردم از او انتظار ارشاد و راهنمايى دارند؛ پس تبليغ و توصيه ى اين فريضه از زبان آنان مؤ ثرتر است . نكته دوم آن كه نزديكان امام و منسوبان عترت نپندارند كه به علت قرابت و داشتن نسبت با پيامبر از شفاعت او و اوصياى گرامى اش بهره مند خواهند بود، هر چند كه در عمل به برخى احكام سهل انگار باشند.
امام صادق (ع) بدين وسيله خواستند بيان كنند - خويشاوندى با پيامبر اگر تواءم با انجام فرايض و تكاليف دينى نباشد، سودى براى آنان نخواهد داشت . بلكه اين نسبت مسئوليت آنان را سنگين تر خواهد ساخت .
ام حميده مادر امام موسى كاظم (ع) و همسر امام صادق (ع) از اين حال امام در شگفت بوده كه چگونه امام به هنگام وفات نيز از اين فريضه بزرگ غفلت نداشته است و هر گاه اين حال امام را به ياد مى آورده ، مى گريسته است .
از كارهاى عجيب امام در ساعت رحلتش آن كه دستور داد براى تمام خويشاوندان نزديكش صله و تحفه اى فرستاده شود و حتى براى حسن افطس مبلغ هفتاد دينار فرستاد. سالمه كنيز و خدمتكار آن حضرت پرسيد: چگونه به مردى كه با دشنه و خنجر به شما حمله آورده و قصد قتل شما را داشته است ، چنين مبلغى عطا مى فرماييد؟
امام در پاسخ فرمود: مى خواهى مشمول اين آيه قرآن نباشم كه فرمود: والذين يصلون ما اءمرالله به اءن يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب .
: (و آنان كه فرمان خدا را در مورد صله ى رحم و دلجويى از خويشاوندان اجرا مى كنند و از خدايشان مى ترسند و از محاسبه ى بد فرجام بيم ناكند).
اى سالمه ! خداوند بهشت را بيافريد و بوى آن را بسيار خوش و مطبوع گردانيد كه از فاصله اى به مسافت دو هزار ساله به مشام مى رسد؛ ليكن عاق و كسى كه قطع رحم كرده ، بوى آن را احساس نمى كند و در نمى يابد. اين وصيت امام نيز بيانگر اهميت صله ى رحم است و رفتار خود امام هم اين گونه بوده كه با ارحامش پيوند داشته و حتى با آنان كه با او بريده و به قصد كشتنش به طرف او حمله كرده بودند به طريق نيكو رفتار كرد و مبلغى صله فرستاد و به راستى كه اين خلق و خوى انبياء اولياست .
پس از شهادت
امام كاظم (ع) ضمنا دستور داد در ميان دو تكه پارچه ى سفيد كه لباس ‍ احرام او بود به اضافه ى پيراهن و دستارى كه يادگار جدش حضرت على بن الحسين (ع) بود و نيز در ميان بُردى كه آن را به چهل دينار خريده بود، پيچيد و به خاك سپرد.
امام موسى كاظم (ع) ضمنا دستور داد، چراغ اتاقى را كه پدرش در آن مى زيست همچنان روشن نگه دارند و اين چراغ تا امام موسى كاظم (ع) در مدينه بود، همه شب روشن بود تا اين كه او به عراق احضار شد. پيش از اين نيز امام صادق (ع) چراغ اتاق پدرش امام باقر را روشن نگاه داشته بود. ابوهريره ى عجلى كه از شعراى اهل بيت و از علاقمندان آنان بوده در رثاى امام آن هنگام كه بدن مطهرش را روى تخت روان به سوى بقيع مى برده اند، چنين سروده است :
((به آنان كه رفتند امام را روى دوشهايشان حمل كنند، گفتم : آيا مى دانيد كه چه شخصيتى را به گورستان مى بريد؟: كوه ثبير را كه چه مرتفع و بلند است ! اينك مردمانى را مى بينم كه هر يك مشتى خاك روى بدن مقدسش ‍ مى ريزند. چقدر شايسته است كه روى سر خويش بريزند.
اى صادق و راستگو و اى فرزند راستان و صادقان ! به پدر پاك و پاكيزه ات سوگند راستين مى خورم و خداى تعالى و پروردگار خاوران نيز به وجود شما سوگند ياد كرده و فرموده است : دوازده ستاره ى درخشانى كه در علم الهى هميشه پيشرو و پيشگام بوده اند)).
بدين ترتيب امام صادق (ع) در گورستان بقيع در كنار نياى مادريش حسن مجتبى و جد پدريش حضرت سجاد و پدرش باقر العلوم (درود خداوند به روان همه شان ) به خاك سپرده شد و او آخرين امامى بود كه در بقيع دفن گرديد و پس از او تمام فرزندان او جز امام رضا (ع) كه در خراسان آرميده ، در سرزمين عراق به خاك سپرده شده اند.
كنيه ها و القاب امام
امام صادق (ع) كنيه هاى متعددى داشته مانند: ابوعبدالله ، ابواسماعيل و ابو موسى ، كه مشهورتر همان نخستين آنهاست و القاب چندى هم داشته ، چون : صادق ، فاضل ، قائم ، كافل ، منجى و غير اينها كه اولين مشهورترين آنهاست .
لقب صادق را جدش پيامبر به او داده است ، چنان كه ابوهريره در روايتى از رسول خدا نقل كرده كه فرمود:... و خداوند از صلب فرزندم محمد باقر پسرى آورد كه كلمه ى حق و زبان صدق و راستى است . ابن مسعود مى پرسد: نام او چيست ؟ پيامبر مى فرمايد: جعفر صادق كه راستگو و درست كردار است و هر كس به او طعن زند و بد گويد و هر كه دست رد بر سينه او زند، به من بد گفته و دست رد بر سينه من زده است .(6)
سيماى امام
امام صادق (ع) مردى بوده است چهار شانه ، زيبا روى ، و خوش سيما موهايش كوتاه و پرپشت بوده و وسط استخوان بينى اش كمى برچستگى داشته است . قسمت بالاى پيشانى اش كم مو، پوست بدنش نازك و بر گونه اش خالى مشكين و در بدنش چندين خال سرخ وجود داشته است .(7)
نياز مردم به پزشكان آگاه و متعهد
امام صادق عليه السلام : مردم هيچ آبادى اى از سه گروه بى نياز نيستند كه در كار دنيا و آخرت خويش به ايشان پناه بَرَند و چون آنان را نداشته باشند، شوربخت باشند:
فقيه دانا و پرهيزگار، امير نيكوكار و فرمان روا، و طبيب آگاه و مورد اعتماد.
شناخت دقيق پيامبران و امامان از دانش پزشكى
علل الشرايع - به نقل از ربيع ، حاجب منصور عباسى -: روزى امام صادق (ع) به مجلس ‍ منصور درآمد، در حالى كه مردى هندى نزد او بود و كتاب هاى طب مى خواند. امام صادق (ع) به خواندن او گوش سپرد. چون آن مرد هندى ، خواندن را به پايان برد، به امام صادق (ع) گفت : اى ابوعبدالله ! آيا از آنچه همراه دارم چيزى مى خواهى ؟
فرمود: ((نه ؛ برتر از آنچه تو همراه دارى ، به همراه دارم )).
پرسيد: آن چيست ؟
فرمود: ((گرم را به سرد، سرد را به گرم ، خشك را به تَر، تَر را به خشك درمان مى كنم و كار را يكسره به خداوند، باز مى گردانم و آنچه را پيامبر خدا فرموده است ، به كار مى گيرم و مى دانم كه معده ، خانه ى همه دردها، و پرهيز، يگانه درمان است و بدن را بر همانچه بدان خو گرفته ، وامى دارم )).
مرد هندى گفت : آيا طب ، چيزى جز اين است ؟
امام صادق (ع) پرسيد: ((آيا گمان مى كنى از كتاب هاى طب ، چيزى فرا گرفته ام ؟)).
گفت : آرى .
فرمود: ((به خداوند سوگند، نه . جز از خداوند سبحان نگرفته ام . اينك بگو كه آيا من به طب آگاه ترم يا تو؟)).
گفت : تو نه ، بلكه من .
امام صادق (ع) فرمود: ((آيا از تو چيزى بپرسم ؟)).
گفت : بپرس .
فرمود: ((اى هندى ! به من بگو كه چرا در سر، رخنه ها و لايه هاست ؟)).
گفت نمى دانم .
پرسيد: ((چرا موها در بالاى سر قرار داده شده اند؟
گفت نمى دانم .
پرسيد: ((چرا پيشانى از مو تهى است ؟)).
گفت نمى دانم .
پرسيد: چرا پيشانى داراى چين و چروك است ؟)).
گفت نمى دانم .
پرسيد: ((چرا چشم ها همانند بادام قرار داده شده اند؟)).
گفت نمى دانم .
پرسيد: ((چرا بينى در ميان دو چشم قرار داده شده است ؟)) .
گفت نمى دانم .
پرسيد: ((چرا سوراخ بينى در پايين آن است ؟)).
گفت نمى دانم .
پرسيد: ((چرا لب و سبيل ، بالاى دهان قرار داده شده است ؟)).
گفت نمى دانم .
پرسيد: ((چرا دندان هاى پيشين ، تيز است ، دندان هاى جانبى پهن است و دندان نيش ، بلندتر است ؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسيد: ((چرا ريش براى مردان قرار داده شده است ؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسيد: ((چرا ناخن و مو، فاقد حيات است ؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسيد: ((چرا قلب ، همانند دانه ى صنوبر است ؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسيد: ((چرا ريه دو پاره است و حركت آن ، تنها در جاى ثابت خويش قرار داده شده است ؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسيد: ((چرا كبد قوسدار است ؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسيد: ((چرا كليه ، همانند دانه لوبياست ؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسيد: ((چرا زانو به عقب تا مى خورد؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسيد: ((چرا كف پا داراى گودى است ؟)).
گفت : نمى دانم .
در اين هنگام ، امام صادق (ع) فرمود: ((اما من مى دانم )).
آن مرد گفت : پس خود پاسخ ده .
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((در سر، رخنه ها و لايه هاست ؛ چون هر چيز درون تهى ، هر گاه يك پارچه باشد، شكستن ، زودتر به سراغش آيد و چون چند تكه قرار داده شود، احتمال شكستگى آن كمتر است .
موى سر بالاى آن قرار داده شده است تا با ريشه هايش چربى را به مغز برساند و سرِ موها، بخار را از مغز بيرون ببرد و سرما و گرمايى را كه بدان مى رسد، از آن دفع كند.
پيشانى از مو تهى است ، از آن رو كه محل رسيدن نور به چشمان است ، و در آن ، چين و چروك قرار داده شده است ، بدان سبب كه عرقِ فرو ريخته از سر را در خود، محبوس سازد و مانع رسيدن آن به چشمان شود تا بدان وقت كه انسان ، عرق خويش را پاك كند، آن سان كه نهرها در زمين آب ها را در خود محبوس مى سازند.
ابروها در بالاى چشمان قرار داده شده اند تا نور را به اندازه كافى به چشمان راه دهند. اى هندى ! مگر نمى بينى آن كه نور بر وى چيره شود، دست خويش را بر فراز چشمان مى گيرد تا نور به اندازه كافى از زير آن به چشمان راه بگشايد.
بينى در ميان دو چشم قرار داده شده است تا نور را در ميان دو چشم به دو بخش مساوى قسمت كند.
چشم ، همانند بادام است تا ميل بتواند دارو را در داخل آن جريان دهد و بيمارى (عفونت ) از آن به سهولت بيرون آيد. اگر چشم ، مربّع شكل يا دايره اى بود، نه ميل در داخل آن حركت مى كرد، نه دارو به همه ى آن مى رسيد، و نه بيمارى از درون آن خارج مى شد.
سوراخ بينى در پايين آن قرار داده شده است تا بيمارى هايى (عفونت هايى ) كه از مغز فرو مى آيد، از آن پايين آيد و بوها از آن بالا رود و به مشام رسد، در حالى كه اگر اين سوراخ ، در بالاى بينى بود، نه بيمارى اى از آن به زير مى آمد و نه بويى را حس مى كرد.
سبيل و لب ، در بالاى دهان قرار گرفته است تا مانع رسيدن آنچه از مغز فرو مى ريزد، به دهان شود، مبادا كه طعم خوراك و نوشيدن بر انسان مكدّر گردد و آن را از خودش دور كند.
ريش ، تنها براى مردان قرار داده شده است تا بدين وسيله از زنان متمايز گردند و نيازى به باز گشودن (همه ى چهره و ملاحظه ى آن براى شناسايى ) نباشد.
دندان جلو، تيز قرار داده شده است ؛ زيرا به واسطه آن ، كار گاز گرفتن صورت مى پذيرد و دندان هاى جانبى پهن قرار داده شده است ؛ زيرا آسياب كردن و جويدن به كمك آنها انجام مى گيرد و نيش ، بلندتر است تا تكيه گاه دندان جانبى و دندان جلو باشد، به سان ستون در يك بنا.
كف دست از مو تهى است ، چون به كمك آنها كار لمس انجام مى گيرد؛ اما اگر در آنها مو وجود داشت ، انسان نمى دانست آنچه پيش روى اوست و آن را لمس مى كند، چيست .
مو و ناخن ، فاقد حيات است ؛ زيرا بلند شدن آنها مايه كثيفى و زشتى است و كوتاه كردنشان پسنديده است . پس اگر در آنها حيات وجود مى داشت ، انسان به هنگام كوتاه كردن آنها احساس درد مى كرد.
قلب ، به شكل دانه صنوبر است ؛ زيرا وارونه است و يك سر قلب ، باريك قرار داده شده تا لابلاى ريه برود و با سردى آن ، خنك شود، مبادا كه مغز از گرماى آن بسوزد.
ريه ، دو پاره قرار داده شده است تا قلب در لابلاى فشارگاه هاى آن قرار گيرد و به كمك حركت آن ، خنك شود.
كبد، قوسدار است تا معده را سنگينى كند و به تمامى بر روى آن قرار گيرد و آن را بِفشُرَد و در نتيجه ، بخارى كه در آن هست ، بيرون برود.
كليه ، به شكل دانه ى لوبيا قرار داده شده است ؛ زيرا مسير ريزش منى ، نقطه به نقطه ى آن عضو است . پس اگر كليه به شكل مربع يا دايره بود، نقطه ى نخست ، مانع رسيدن منى به نقطه ى دوم مى شد و موجود زنده نمى توانست با خروج آن ، احساس لذت كند؛ چه اين كه منى از ستون فقرات به سمت كليه فرو مى آيد و آن (=كليه ) نيز به كِرمى مى مانَد كه جمع مى شود و باز مى شود و تدريجا منى را به سوى مثانه مى راند، به سان تيرى كه از كمان رها مى شود.
تا خوردن زانو به سمت عقب قرار داده شده است ؛ چرا كه انسان به سمت جلو راه مى رود و حركات او با تعادل همراه است ، امّا اگر اين نبود، انسان در هنگام راه رفتن بر (زمين ) مى افتاد.
در كف پا گودى اى قرار داده شده است ؛ زيرا هر چيز چون به تمامى سطح بر زمين قرار گيرد، به اندازه سنگ آسياب سنگين مى شود، اگر با لبه اش بر روى زمين باشد، يك كودك هم مى تواند آن را (از جاى خويش ) براند. اگر هم چيزى به روى بر زمين قرار گيرد، جابه جا كردن آن ، حتى بر يك مرد، سنگين مى آيد)).
در اين هنگام ، مرد هندى پرسيد: اين دانش براى تو از كجا حاصل آمده است ؟
فرمود: ((آن را از پدرانم ، از پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )، از جبرئيل (عليه السلام )، از پروردگار جهانيان - جل جلاله -، يعنى همو كه تنهاست و جان ها را آفريده ، فرا گرفته ام )).
پس آن هندى گفت : راست گفته اى و من نيز گواهى مى دهم كه خدايى جز الله نيست و محمّد، پيامبر خدا و بنده اوست و تو آگاه ترينِ كسان روزگار خويش هستى .(8)
هر دردى را درمانى است
امام صادق (ع)- به نقل از پدرانش (عليهم السلام ): پيامبر خدا فرمود: ((خود را مداوا كنيد؛ چه ، خداوند، هيچ دردى فرو نفرستاده ، مگر اين كه به همراهش درمانى نيز نازل كرده است ، جز مرگ كه آن را هيچ درمانى نيست )).
دارو و درمان ، از تقدير است
امام صادق عليه السلام : پيامبرى از پيامبران بيمار شد. گفت : درمان نمى كنم تا همان كسى كه بيمارم كرده است ، خود، درمانم كند. خداوند (عزوجل ) به او وحى فرستاد: ((شِفايت نمى دهم ، مگر درمان كنى ، كه شِفا از من است )).
شِفا از خداوند است
امام صادق عليه السلام : در گذشته ، پزشك ((معالج )) ناميده مى شد. در آن روزگاران ، موسى بن عمران (ع) پرسيد: پروردگارا! درد از كيست ؟
فرمود: ((از من )).
پرسيد: ((پس درمان از كيست ؟)).
فرمود: ((از من )).
پرسيد: پس مردم با معالج چه مى كنند؟
فرمود: ((او به اين كار، دل آنان را خوش و خرسند مى سازد. پس از همين روى ، او را طبيب نام نهادند))
دعائم الاسلام :
امام صادق (ع) در مورد اين كه مردى را يك يهودى يا مسحى درمان كند، پرسيدند، فرمود: ((در اين كار، اشكالى نيست . شِفا به دست خداوند متعال است )).
آداب طبابت و وظايف طبيب
احساس مسئوليت
امام صادق عليه السلام : مسيح (ع) مى گفت : ((آن كه درمان كردن زخمِ زخمديده اى را واگذارد، ناگزير، شريك كسى است كه زخم را بر بدن وى نشانده است ؛ چه آن كه زخم رسانده ، تباهى مجروح را خواسته است و آن كه درمان وى را واگذارده ، بهبود او را نخواسته است . پس اگر كه بهبود وى را نخواسته ، ناگزير، تباهى او را خواسته است )).
مسئول بودن پزشك در صورت به بار آوردن خسارت
امام صادق عليه السلام : هر كارگر (و صاحب حرفه اى ) كه به وى براى اين كه كارى را درست كند، مزدى دهيد، امّا اگر آن را خراب كند، ضامن است .
مسئول نبودن ماهر و امين
امام باقر (ع) يا امام صادق عليه السلام : قابله ، امين محسوب مى شوند.
جائز بودن درمان به شرط شناخت بيمارى ، با وجود احتمال مرگ
الكافى - به نقل از اسماعيل بن حسن كه پيشه ى طبابت داشت -: به امام صادق (ع) گفتم : من مردى از عرب هستم و به طبابت ، آگاهى اى دارم . طبّ من طبّى عربى است و بر اين كار خويش ، مزدى نمى گيرم .
فرمود: ((اشكالى ندارد)).
گفتم : ما دُمَل ها و غدّه ها را نيشتر مى زنيم و با آتش ، داغ مى نهيم .
فرمود: ((اشكالى ندارد)).
گفتم : ((و اين زهرهاى اسمحيقون و غاريقون را به مردم مى خورانيم .
فرمود: ((اشكالى ندارد)).
گفتم : شايد شخص بميرد.
فرمود: ((هر چند بميرد)).
الكافى - به نقل از يونس بن يعقوب -: به امام صادق (ع) گفتم : كسى دارويى مى نوشد يا رگ مى زند، شايد كه بدين كار، سود برد و شايد هم اين كار، او را بكشد. (حكم چيست )؟
فرمود: ((بزند و بنوشد)).