تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن

دكتر محمد باقر سعيدى روشن

- ۱۷ -


آيين قرآن كريم ، مطابق فطرت و سرشت مشترك آدميان و متناسب با نيازهاى ثابت و متغير همگان است : فاءقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ولكن اءكثر الناس لا يعلمون ؛ (492) پس روى خود را به آيين خالص پروردگار كن ! اين نوع آفرينشى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده ؛ البته هيچ دگرگونى در آفرينش خدايى نيست . اين است آيين استوار، هرچند بيشتر مردم نمى دانند!

قرآن كريم ، خردبنياد و خردپرور است و اصول معارف آن بر شالوده عقل و منطق مشترك انسانى مبتنى است و اساس ‍ تعاليم آن بر جهل ستيزى و عقل انگيزى : (فصلت ، 37؛ يونس ، 100)، تقليد سوزى : (نحل ، 43) و دانش سازى است : (انعام ، 116؛ مجادله ، 11.)

اين همه از آن روست كه اين كتاب از دولت دانش علام الغيوب است و بر هدايت انسان فرود آمده است : قل اءنزله الذى يعلم السر فى السماوات والاءرض ...؛ (493) بگو: كسى آن را نازل كرده كه راز را در آسمانها و زمين مى داند.

آثار فكرى ، فرهنگى قرآن

1. رشد فكرى دينى نه جمود

با توجه به زمينه هاى دينى - فرهنگى در عالم اسلام ، نه تنها فضا براى جمود دينى فراهم نبود بلكه بستر اين فرهنگ جولانگاه وسيعى را بر شكوفايى انديشه دينى مى گشود. قرآن كريم رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را برداشتن زنجيره هاى بر فكر بشر توصيف مى كند و مى فرمايد:

الذين يتبعون الرسول النبى الاءمى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الاءنجيل ياءمرهم بالمعروف وينهاهم عن المنكر ويحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث ويضع عنهم اصرهم والاءغلال التى كانت عليهم فالذين آمنوا به وعزروه و نصروه واتبعوا النور الذى اءنزل معه اولئك هم المفلحون ؛ (494) آنان كه از فرستاده خدا، پيامبر امى پيروى مى كنند، كسى كه ويژگيهايش را در تورات و انجيلى كه نزدشان است مى يابند و آنها را به نيكيها مى خواند و از زشتيها باز مى دارد، پاكيزه ها را بر آنان حلال مى شمارد، ناپاكها را تحريم مى كند، و بارهاى سنگين و زنجيره هايى كه بر آنان بود، از آنها بر مى دارد، آنان كه به او ايمان آوردند و از او حمايت نموده ، او را يارى كرند و از نورى كه با او نازل شده پيروى كردند، آنها رستگارانند.

آموزه هاى اسلام از همان آغاز به مسلمانان آموخت كه در امر دين تحقيق و اجتهاد ورزند، چه اينكه تقليد و پذيرش ‍ غير محققانه اصول دين مطرود و درباره فروع دين نيز با فرض امكان اجتهاد، مردود است .

2. پيشرفت علمى نه ركود

با توجه به ارزش و قداستى كه قرآن كريم و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به علم و عالم بخشيدند و دانش را داراى فضيلت ذاتى دانستند؛ مسلمانان از همان آغاز به كسب دانش اهتمام وافر ورزيدند. آنان در پرتو آموزش قرآن كريم كسب معرفت و دانش اندوزى را موجب تقرب به خدا و كمال ايمان مى دانستند:

(( انما يخشى الله من عباده العلماء (495) )) و (( يرفع الله الذين آمنوا منكم والذين اءوتوا العلم درجات . (496) ))

بدين روى تا وقتى مسلمانان به كتاب خدا و آيين پيامبر خوش پايبند بودند، عرصه هاى شكوفايى فرا روى آنان گشوده بود و هرگز مجالى براى ركود و عقب ماندگى برايشان نبود.

3. بالندگى عقلانيت و فلسفه اسلامى

در پرتو آموزه هاى قرآن كريم ، كه حكمت را برترين ويژگى انسان بر مى شمرد: و من يؤ ت الحكمة فقد اءوتى خيرا كثيرا (497) و با توجه به اينكه جهان بينى توحيدى قرآن در خود منطق و استدلال عقلانى همراه داشت و آيات توحيدى قرآن چون (( ليس كمثله شى ء )) (498) و آياتى كه قلمرو ابزارهاى گونه گون معرفتى بشر و قلمرو كارايى هر يك را گوشزد مى نمود، مانند: لاتدركه الاءبصار و هو يدرك الاءبصار (499) و آياتى كه پيوسته مردم را به تفكر در پديده هاى عالم هستى و آيه هاى تشريعى فرا مى خوانند: و اءنزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون ، (500) طبيعى بود كه عقلانيت فلسفى و تفكر برهانى در عالم اسلامى شكوفا و بالنده شود.

در اينجا نقش پيشوايان دينى ، به ويژه اميرالمومنين على بن ابى طالب (عليه السلام )، برترين مفسر كتاب خدا را نمى توان ناديده گرفت . سخنان حكيمانه آن بزرگوار تاثيرى بسزا در رشد عقلى مسلمانان به ويژه شيعيان داشته است :

اول الدين معرفته و كمال معرفته التصديق به و كمال التصديق به توحيده و كمال توحيده الاخلاص له و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه لشهادة كل صفة انها غير الموصوف ... (501)

بدين روى ، قرآن و اسلام در ذات خود همبستگى عقل و وحى و وجود اين دو گونه معرفت را در راستاى كمال انسان ضرورى مى دانستند. اسلام همچنان كه هدايت وحى را در سرنوشت انسان لازم مى شمرد، هدايت عقل را نيز ضرورى ميدانست ، كه بدون عقل ورزى ، پيام وحى نيز به بار نمى نشست : يا هشام ! ان الله تبارك و تعالى اءكمل للناس ‍ الحجج بالعقول ؛ (502) اى هشام ! خداوند تبارك و تعالى براى مردم حجتهاى خود را به وسيله عقلها كامل گردانيد.

بسيار طبيعى است دينى كه در ذات خود عقل را حجت خدا معرفى مى كند، هيچ گاه در آن مجالى براى سركوب عقل باقى نمى ماند. از همين رو فضاى فرهنگ اسلامى ، فضاى رشد و بالندگى عقلانيت و تفكر منطقى است .

فقدان زمينه براى واكنشهاى منفى

1. مكمل بودن و تلازم علم و دين ، نه رويارويى

اگر مقصودمان از علم ، آگاهى به جهان طبيعت و جامعه بشرى از طريق مشاهده و آزمون باشد، نه مطلق آگاهى و معرفت ؛ در اين صورت علم (تجربى ) تنها يك روش براى كشف و شناخت جهان طبيعت و رفتار اجتماعى خواهد بود كه با ابزار حس و تجربه براى انسان فراهم مى شود.

منظورمان از دين نيز پيام هدايت الهى ، يا مجموعه اى از معارف مربوط به جهان و انسان و دستورهاى اخلاقى و عبادى است كه از طريق وحى نبوى به انسان رسيده است . بدين روى ، دين و وحى نيز در متن خود (اعم از گزاره هاى اخبارى يا انشائى ) داعيه كشف و شناساندن قلمرويى گسترده تر از حقايق تجربه پذير را به انسان دارد؛ چه اينكه هدايت انسان بدون معرفت ناميسور است . از اين رو هر يك از علم و دين به تناسب موضوع و متعلق خود، روشى براى شناخت حقيقت هستند كه در كنار روشهاى عقلى و شهودى ، هر يك در سطح خاصى عمل مى كنند و ارتباط اين روشها به صورت طولى و مكمل يكديگر است و هيچ يك عرصه را بر ديگرى تنگ نمى كند. دانش تجربى = دانش تعقلى = دانش كشفى = دانش دينى (وحيانى )

در پرتو آنچه گفته آمد، معلوم مى شود كه معرفت علمى و دينى هر يك جايگاه ويژه خود را دارد و آنچه به نام علم معرفى مى شود، اگر از مقدمات قطعى برخوردار باشد و حقيقتا علم باشد و آنچه به نام دين معرفى مى شود، واقعا وحى منزل خداوند باشد؛ هرگز مفاد و محتواى اين دو، روياروى يكديگر قرار نخواهد گرفت ، بلكه نسبت آن دو تلازم ، تعاضد و مكمل بودن خواهد بود.

البته انفصال علم و دين در تاريخ حيات بشر بسيار وقوع يافته است ، اما ايجاد تعارض ميان علم و دين ناشى از رهيافت نادرست از مفاهيم دينى مثل خدا، غيب ، وحى ، اعجاز و مانند اينهاست كه باعث شده تا آنها خرافه و ضد علم پنداشته شوند. گاه نيز خلط روش و انتظارات ناصحيح باعث تصور تعارض علم و دين شده است . كسانى تنها روش ‍ دستيابى به حقايق را روش تجربى به حساب آورده اند و در پرتو اين مبناى معرفت شناختى پذيرش هر حقيقى را موكول به تجربه دانسته اند، از اين رو نتيجه گرفته اند كه حقايق دينى غير علمى و يا ضد علمى هستند، در حالى كه اين مبنا خود از پاى بست ويران است .

2. خداى قيوم ، نه رخنه پوش نادانيها

در فرهنگ دينى غرب به علت نارسايى مفاهيم دينى و ضعف متافيزيك ، يك اشتباه اساسى در مورد وجود خدا و نقش او در عالم هستى تصور شد كه عبارت بود از رخنه پوش نادانيها و ناتوانيهاى بشر. براساس اين برداشت ناصحيح ، پس از شناخت زواياى گوناگون عالم طبيعت و سلطه بر آن ، برخى چنين پنداشتند كه ديگر نقشى براى خدا باقى نمى ماند. اين پندار بيش از هر چيز ناشى از ضعف متافيزيك غرب مى شد كه شناخت دقيقى از علت فاعلى و معدات و شرايط نداشت ، در نتيجه نقش و فاعليت خداوند را نيز در سطح علل طبيعى قلمداد مى كرد.

از منظر جهان بينى قرآنى ، تمام موجودات جهان امكان ، فقر محض اند كه در ذات خود چيزى ندارند و خدا بى نياز مطلق است كه به موجودات پديدار يافته نيز آن به آن هستى مى بخشد: اءنتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد. (503)

در اين بينش تمام موجودات آفريده خدا و تحت تدبير او هستند:

(( خلق كل شى ء )) (504) و (( اءلا له الخلق و الاءمر )) . (505)

در اين نگرش تمام افعالى كه در جهان وجود و ظهور مى يابد، حتى افعال موجودات با اختيار نيز در قلمرو مشيت و اراده خدا و در طول فاعليت اوست : والله خلقكم و ما تعملون . (506)

براساس اين بينش خداوند فياض على الاطلاق است و حضور قيومى او با تمام موجودات هماره محفوظ است : (( كل يوم هو فى شاءن ؛ (507) )) (( هو معكم اءين ما كنتم )) (508) و (( داخل فى الاشياء لا بالممازجة ، و خارج عنها لا بالمزايلة (509) ))

روشن است كه در چنين فرهنگى ، خدا رخنه پوش نادانيها و ناتوانيهاى بشر نبوده ، بلكه هر اندازه آگاهى انسان بيشتر گردد، شناخت او از خدا افزون تر خواهد بود و فاعليت خداوند، خواه در پديده هايى كه علل شناخته شده دارند و خواه در پديده هايى كه علل آنها نامعلوم است ، وراى عليت طبيعى و به مفهوم فلسفى ، فاعليت هستى بخش است .

3. كمال دين ، مانع ترميمهاى بشرى

فرهنگ دينى يهودى - مسيحى ، آميزه اى از افكار و انديشه هاى گوناگون بشرى و سخنان منقول از پيامبران بنى اسرائيل است . با اين وصف ، دستگاه دگم انديش كليسا، قرنهاى متمادى با تعصب تمام اين متون مختلط، متناقض و ضد عقل را به نام دين عرضه كرد. افزون بر اينكه رفتارها و گفتارهاى ناپسند ارباب كليسا نيز همه با نام دين انجام مى گرفت . فساد، اشرافيت و ثروت اندوزى و دين به دنيا فروشى و... همه موجبات يك پيرايش جدى و اصلاح اساسى را در اين فضا فراهم مى ساخت . اما در فضاى فرهنگى دين اسلام ، كه متن وحى بدون هيچ تغيير و تبديلى در اختيار بشر قرار دارد، اصلاح در ذات دين منزل مفهوم نخواهد داشت . همان گونه كه مى دانيم آموزه هاى دين يا آنهاست كه با عقل قطعى به اثبات رسيده است ، مثل وجود خدا، توحيد، معاد، ضرورت نبوت و شناخت نبى و جز آن ، كه در عين حال در متن دينى نيز تاييد و تصريح و استدلال شده است . و يا آنكه آموزه هايى است كه به صورت نص ‍ يا ظاهر از قرآن به دست مى آيد، كه از نظر سنديت فوق تواتر و حجت قطعى است و يا آموزه هايى است كه از طريق سنت محرز و اثبات شده از معصوم (عليه السلام )، يعنى قول ، فعل و تاييد معصوم (عليه السلام ) است . در سنت ، اولا بايد احراز سند و انتساب به معصوم اثبات شود و سپس از نظر دلالت مورد بررسى قرار گيرد.

طرح اصلاح در قلمرو آموزه ها و متن دين - آن طور كه برخى تفوه كرده اند - به هيچ روى معنا و مفهوم ندارد. خاتميت و اكمال شريعت مجال هرگونه تجديد نظر، افزايش يا كاهش در اصول كلى دين و فروع ضرورى آن را مسدود مى كند. اميرالمومنين على (عليه السلام ) مى فرمايد:

يا اينكه خداوند دين ناقصى فرستاده در تكميل آن از ايشان استمداد جسته است ؟ يا آنها شريك خدا هستند كه حق دارند بگويند و بر خدا لازم است بر آن ها رضايت دهد؟!

يا اينكه خداوند دين را كامل فرستاد اما پيامبر در رساندن آن كوتاهى ورزيد؟! با آنكه خدا مى فرمايد: در قرآن از (بيان ) هيچ چيز (مربوط به هدايت بشر) فروگذار نكرده ايم ؛ و نيز مى فرمايد: در قرآن بيان همه چيز (مربوط به هدايت بشر) آمده است ؛ و يادآور شده است كه آيات قرآن يكديگر را تصديق مى نمايند و اختلافى در آن وجود ندارد، چنان كه مى فرمايد: اگر قرآن از سوى غير خدا بود اختلاف فراوانى در آن مى يافتند.

قرآن ظاهرى زيبا و شگفت انگيز و باطنى ژرف و پرمايه دارد؛ شگفتيهاى آن فانى نگردد و اسرار نهفته آن پايان نپذيرد؛ تاريكيهاى جهالت و نادانى جز به وسيله آن برطرف نمى گردد. (510)

همچنين در سخن ديگرى اميرالمومنين على (عليه السلام ) مى فرمايد:

بر شما كتابى نازل كرد كه روشنگر همه چيز است ، پيامبرش را آن هنگام در ميان شما قرار داد كه براى او و شما آيينى را كه مى پسندد و كتاب آسمانى اش بازگو مى كند، تكميل نمايد. اوامر و نواهى خدا و آنچه مورد خوشنودى و ناخرسندى او بود با زبان وى بيان فرمود. راه عذر را بر شما بست و حجت را بر شما تمام كرد. (511)

امام (عليه السلام ) در سخن گرانسنگ ديگرى مى فرمايد:

قرآن فرمان دهنده اى بازدارنده است ؛ خاموشى گوياست ، حجت خدا بر مردم است . خداوند پيمان عمل بر قرآن را - با فطرت - از بندگان گرفته و آنان را در گرو دستورات آن قرار داده است . نورانيت آن را تمام ، و دينش را با آن كامل ساخته است . هنگامى پيامبرش را از اين جهان فراخواند كه از احكام و هدايت قرآن بر مردم ، فراغت يافته بود. (512)

البته اصلاح در شيوه فهم دين و جلوگيرى از وقوع انحرافات و بدعتها و تحريفات معنوى در دين و نيز اصلاح در رفتار و عمل به همه جوانب و خواسته هاى دين و پرهيز از افراط در برخى و تعطيل برخى ديگر از آموزه ها و ابعاد دين امرى اجتناب ناپذير است ، چنانكه قيام حسين بن على (عليه السلام ) به همين منظور و براى از ميان برداشتن بدعتها و انحرافات و تحريفاتى بود كه حكام بنى اميه در شريعت محمدى صلى الله عليه و آله در آورده بودند:

و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى . (513)

4. فلسفه خردبنياد و نگرش جامع به هستى

انسانها با تمام تفاوتهايى كه دارند در اين جهت مشتركند كه همگان از استعداد تفكر برخوردارند و اين منطق مشترك تفاهم آنهاست .

قوه تشخيص حقيقت از سراب ، نيكى از بدى و حق از باطل ، از ويژگيهاى فطرى همه فرزندان آدم است . فلسفه ظهور و بعثت پيامبران به سوى انسانها نيز وجود همين درون مايه ذاتى در جان آدميان است كه باعث مى شود سخن فرستادگان خدا را بفهمند و تشخيص دهند.

اسلام ، با اين نگاه به آحاد انسانها، عقل ورزى و رشد فكرى در بالاترين مرتبه ورا از مخاطبان خويش خواست ؛ يعنى تا قلمرويى كه نيروى عقل آدمى قدرت جولان دارد، هيچ گونه محدوديتى براى انديشيدن قرار نداد. شيوه تخاطب و تفاهم قرآنى لب وجود انسان و قوه خردورزى وى را به گفتگو فرا خواند و مشى فكرى پيشوايان دينى به ويژه اميرالمومنين على (عليه السلام ) سبب شد تا انديشه هاى مسلمانان به تكاپو و ژرف انديشى گرايش يابد؛ از اين رو با وجود جوان بودن دين اسلام ، انديشه فلسفى در عالم اسلام رشد چشمگير و همه جانبه يافت .

در پرتو تعاليم قرآن كريم و پيامبر اسلام (ص ) و اهل بيت بزرگوار آن حضرت ، به ويژه پيروان خاندان پيامبر كوشيدند تا از تمام مجارى دانش تجربى ، فلسفى ، عرفانى و آموزه هاى وحيانى بهره مند گردند و گرفتار انحراف فكرى و افراط و تفريط نشوند.

در اين فصل كوشيديم تا به اجمال ريشه ها و مبانى و مبادى فكرى دو فرهنگ و ديانت ، يعنى فرهنگ دينى يهودى - مسيحى را با اسلام ، مقايسه كنيم . دستاورد اين مقارنه آن است كه اگر ديدگاه هاى گوناگون زبان دينى جديد در فرهنگ غرب ، ناشى از اقتضائات ، موقعيتها و زمينه هاى فكرى آن سرزمين و اجتناب ناپذير است ، دليل ويژه اى وجود ندارد كه همان رهيافتها بر فرهنگ دينى فكرى مسلمانان و متن اصلى آن ، قرآن نيز قابل انطباق باشد.

فصل ششم : زبان قرآن در فراشُد دانشهاى اسلامى

زبان قرآن ، ضرورتهاى درونى

پس از دانستن تفاوتهاى اساسى و مبنايى ميان بحث زبان دين و زبان قرآن ، جستجو از زبان قرآن و پرسش از اينكه قرآن داراى چه نوع زبانى است ؟ آيا داراى يك زبان است يا زبانهاى متعدد، ويژگيهاى زبان قرآن چيست ؟ و... از جهات مختلف ضرورى مى نمايد. چه اينكه از سويى با وجود تفاوتهاى اساسى قرآن با متون دينى اديان ديگر، در عين حال مشاهده مى شود كه برخى از متتبعان و متاءثران از فرهنگ غرب ، دانسته يا نادانسته برخى رهيافتهاى زبان دينى در غرب را بر زبان قرآن نيز تطبيق و تحميل مى نمايند؛ از اين رو توجه به اين گونه اشتباهات و انحرافات فكرى براى ما امرى ضرورى است .

از سوى ديگر كوشش در بازشناسى زبان قرآن يك ضرورت درونى و ويژه قرآن است . چه اينكه قرآن داراى ظهر و بطن ، تفسير و تاءويل ، محكم و متشابه ، تمثيل ، كنايه ، استعاره و حروف مقطعه و... است . با توجه به همين ويژگيها و عوامل ديگر، زمينه براى برداشتهاى گوناگون از متن آن مفتوح مى گردد، بنابراين تنقيح و تدقيق شناخت زبان قرآن كليد دستيابى به فهم قرآن و معيار براى ارزيابى ديدگاه هاى گوناگون در تفسير قرآن است .

بدين روى ، به رغم غفلت فوق العاده نسلهاى متاءخر مسلمان در بهره گيرى از متون كهن فرهنگى خويش ، ميراث علمى - معنوى مسلمانان از همان عهد رسالت و صحابه و تابعين از آبشخور وحى و تلاوت آهنگين متن لفظى و معنايى قرآن پايه گذارى و بارور شد و زبان عربى را حيات و هويتى تازه گرفت و شاهكارهايى همانند نهج البلاغه على (عليه السلام ) و نيايشهاى على بن الحسين (عليه السلام ) در صحيفه سجاديه و آثار منظوم و منثور فراوان پديد آمد.

از آن پس نيز جاى جاى حوزه هاى گوناگون علوم اسلامى از قرائت و تفسير و علوم قرآن و علوم ادبى تا كلام و فلسفه و منطق ، عرفان و تصوف و اصول فقه آكنده از نكته سنجيهاى زبان شناختى در حوزه دين بود كه نشان دهنده تلاش و تكاپوى انديشمندان و قرآن باوران مسلمان در راستاى فهم و دفاع از كيان قرآن صورت مى گرفت ، و هزاران اثر ارجمند و غرور آفرين رهاورد اين سعى بليغ است .

از آنجا كه ما در جستجوهاى امروزمان نمى توانيم تنها به دستاوردهاى فكرى انديشمندان بيگانه در حوزه زبان دين و متون دينى بسنده كنيم ؛ از اين رو اشارتى هرچند گذرا به برخى منابع حوزه هاى فكرى و علمى مسلمانان مى افكنيم كه نقطه تلاقى زبان و دين است .

پيوند دين و زبان در فرهنگ اسلامى

پيوند ميان زبان و دين ، به ويژه متن قرآن كريم ، در فرهنگ اسلامى بسيار ژرف و مستحكم است . پيش از هرچيز تصريح متن قرآن به اينكه ساختار آيات و سور قرآن رهاورد وحى الهى است و قرآن به لفظ و معنا فرود آمده از سوى خداست ، موجبى خاص براى اين ژرفايى است . گويا اساس اعجاز و تحدى قرآن با مخالفان نيز در پرتو همين نكته ملاحظه مى شود. اين واقعيت سترگ منشاء روى آورى دوست و دشمن در ساحت متن استوار و سياق روح نواز قرآن كه همان كتاب دعوت پيامبر اسلام (ص ) بود، گرديد.

افزون بر جاذبه دلرباى قرآن ، مسلمانان اين كتاب شريف را به چشم شناسنامه اعتقادى و آيينه هويت ايمانى خود مى نگريستند و سعادت و نيك روزى دنيا و عقباى خويش را در پرتو آن مى جستند اين كتاب شريف و روان خود را در زلال آن صفا مى دادند. (( دارالقرائة )) نخستين محفل علمى - ايمانى مسلمانان ، با حضور و اشراف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود كه قرآنيان در آنجا با دقت و سختكوشى به تعليم و تعلم قرائت درست كلام خدا اهتمام مى ورزيدند.

قرآن كريم خود بر تلاوت ، ترتيل ، قرائت خوش و آهنگين ، همراه با خردمندى را تاءكيد ورزيده بود. (( و رتل القرءان ترتيلا )) (514) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز بر ايمانيان توصيه فرموده اقرؤ ا القرآن بالحان العرب و اصواتها؛ (515) قرآن را با آهنگهاى عرب و آواهاى آن بخوانيد.

و از ياران خويش مى خواست تا قرآن را بر او قرائت كنند و بر اجلال قاريان بسيار مى افزود. (516)

1. از علم القرائة تا علوم قرآن

علم القرائة كه در روزگاران متاخر، يك رشته از خانواده پر گستره علوم قرآن به شمار آمد، اولين دانش رسمى در فرهنگ اسلامى است كه ارتباطى درخور با زبان و زبان شناسى دارد. بن مايه هاى بسيط علومى كه در سده هاى بعد، موسوم به علوم قرآن (517) گرديد، هم پاى نزول قرآن با دانش قرائت ، تجويد، كتابت و رسم الخط، تفسير و فهم مفردات و جملات قرآن توسط صحابيان متمحض در امر دين شناسى چونان على بن ابى طالب (عليه السلام )، عبدالله بن مسعود، ابى ابن كعب و عبدالله بن عباس و... و نيز تابعينى چون مجاهد، عطاء، عكرمه ، قتاده ، حسن بصرى ، سعيد بن جبير و... در همين سده اول تكوين ، بلكه تدوين يافت . (518)

علوم ادبى و ابواب و شعبه هاى آن ، چون علم لغت ، صرف ، اشتقاق ، معانى ، بيان ، بديع انشا، عروض ، قافيه ، قرض ‍ الشعر، نقد الشعر، نقد النثر و سبك شناسى ، خطابه ، خط، تاريخ ادبيات ، همه از پديده هاى فرهنگ ادبى اسلامى و يكى از والاترين ابعاد انديشه هاى مسلمانان است كه در مسائل لفظ و معنا تدوين يافت . درست است كه عرب جاهلى با شعر و سخن آشنا بود و ميان آنان علم ايام عرب و شرح احوال شاعران رواج داشت و شعرشناسى و نقد سخن رايج بود، ليكن يقين است كه علوم رده بنيد شده ادبى و مسائل تحرير يافته آن ، كه به گسترش و تحقيق قرار گرفته ، پديده هاى نوينى بودند كه انديشمندان اسلامى آنها را پى ريختند. (519)

چنانكه مشهور است علم زبان شناسى اسلامى و عربى با اشاره امام على بن ابى طالب (عليه السلام ) به ابوالاسود دوئلى (69 ه‍) شكل گرفت و تعريف جامع و مانع و اقتصادى از اسم و فعل و حرف ، (520) و سرانجام حركت گذارى و اعراب قرآن توسط وى ، به انگيزه ثبت و ضبط قواعد و منطق زبان عربى و به منظور صيانت متن و محتواى قرآن از تحريف و ورود لحن در قرائت و بالمال فهم و تفسير قرآن ، پايه ريزى شد. همان طور كه نقطه قرآن به منظور پيشگيرى از اشتباه در قرائت حروف مشابه (س ، ش ، ب ، ت ، ث ، ص ، ض ،...) توسط يحيى بن يعمر نيز به همين انگيزه صورت گرفت .

بنابراين ، مسلمانان از نخستين روزگاران ظهور اسلام و گسترش قرآن ، پى بردند كه براى قرائت و نيز شناخت درست اين كتاب نيازمند يك رشته پژوهشها و شناختهاى دقيق و روشن بلاغى و جمع بندى و تطبيق حقايق تعبيرى و مواد اصلى در مورد سخن و معانى هستند و به نيكى اين نياز را پاسخ گفتند.

شناخت مخارج حروف ، ترتيب حروف و كلمات و ويژگيها و خواص هر يك به منظور نشان دادن آواهاى خوش و بديل ناپذير قرآن در علوم ادبى ، قرائت و تجويد از ژرف كاوى مسلمين و سختكوشيهاى آنان در خدمت به قرآن است .

براساس همين نكته سنجيها كه نكات بديعى را در زبان شناسى عرضه مى دارد، حروف از لحاظ مخارج صدا و تلفظ به دسته هاى گوناگون و بسيار فنى با شرح ريزه كاريهاى خواص حروف ، در كتب تجويد و قرائت ثبت شده است . اين آثار كه از منابع تحقيقات آواشناختى مسلمانان است ، امروز نيز با پيشرفت قابل توجه زبان شناسى و آواشناسى با كمك ابزارهاى الكترونيكى هنوز هم سزامند تكريم و تحسين است . (521)

آثار ذيل نمونه اى كوچك از مكتوبات مربوط به قرائت و تجويد است كه بخشى از علوم قرآن محسوب مى شود:

القرآئة از ابان بن تغلب (141 ه‍) القرآئه از حمزه بن حبيب (156 ه‍) القرائات از على بن حمزه كسائى ؛ اختلاف المصاحف از سهل بن محمد بن عثمان سجستانى (255 ه‍) حجة القرئات از عبدالرحمن بن محمد، معروف به ابى زرعه (410 ه‍)؛ الكشف عن وجوه القرائات السبع و عللها و حججها از مكى بن ابى طالب قيسى (437 ه‍) التيسير فى القرائات السبع از ابو عمرو عثمان بن سعيد دانى ، (444 ه‍)؛ املاء ما من به الرحمن من وجوه الاعراب و القرائات فى بالقرآن العزيز از شمس الدين ... بن اسماعيل ، معروف به ابو شمامه (665 ه‍)؛ النشر القرائات العشر از على بن يوسف جزرى (833 ه‍)؛ اتحاف فضلاء البشر فى القرائات الاربع عشر از احمد بن عبدالله دمياطى (1117 ه‍) و... .