سيماى طبيعت در قرآن

دكتر محمّد حسن رستمى

- ۱۴ -


((مثل الّذين اتّخذوا من دون اللّه اءوليآء كمثل العنكبوت اتّخذت بيتا و انّ اءوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون ))(980).
16. فيل
حيوان عظيم الجثّه و مشهورى است كه گرچه اعراب در حجاز كمتر با آن سروكار داشتند ولى از آن گاه از اهداف جنگى استفاده مى شد و فيل هايى كارآزموده براى نبرد به كار گرفته مى شدند.
يادكرد قرآن از فيل در ماجراى ((اصحاب فيل )) است كه طبق نقل قرآن و تاريخ سپاهى به فرماندهى ابرهه و مجهّز به مدرن ترين سلاح هاى آن روز يعنى فيل - با توانايى و قدرت مانور زياد در برابر نيزه ، شمشير، تير و كمان - و جز آن قصد انهدام و نابودى كعبه را داشت و پس از درهم شكستن پاره اى از مقاومت هاى قبايل عربى به نزديكى مكه رسيد و ناگهان در كمال ناباورى دسته هايى بزرگ از پرندگان به صورت گروهى از راه رسيده ، آنان را از بالا با سنگ هايى كه به سان گلوله عمل مى كرد، درهم كوبيدند و نابودشان كردند.(981)
17. قاطر (بغل )
در قرآن يك بار آمده و در رديف اسب و درازگوش از نعمت هاى الهى شمرده شده كه براى سوارى و نيز زيبايى پديدآمده و در اختيار بشر قرار داده شده است .(982)
18. قورباغه (ضفدع )
يك بار در قرآن ذكر شده و يادكرد قرآن از آن ماجراى نزول بر كسانى است كه در برابر پيامبران الهى سركشى كردند. يكى از بلاها بر آنان فرودآمده ، گرفتار شدن آنان به قورباغه بوده است .(983)
19. كلاغ (غراب )
دو بار در قرآن آمده است . خداوند بيان مى كند كه چگونه حسد قابيل را وادار به كشتن برادرش كرد و پس از ريختن خون او از كلاغى كه زمين را مى كاويد ياد گرفت كه چگونه جسد برادرش را در زمين پنهان سازد.(984)
20. گاو (بقره )
در قرآن بارها از گاو ياد شده است . يكى از مصاديق چارپايان سودمند براى انسان گاو است . دومين سوره قرآن به اين نام نهاده شده است .
خداوند بيان مى كند كه به بنى اسرائيل دستور داده شد گاوى با ويژگى هاى خاصى ذبح كنند تا مشكل به وجود آمده در آن قوم به وسيله آن رفع شود. خداوند در مقام توبيخ اين قوم كه به تنبلى و سستى شهره شده اند متذكر مى شود فرمان ما ذبح گاوى بود و آنها كه در پى ترك دستور بودند به بهانه جويى پرداختند از رنگ و سنّ آن و... پرسيدند.
خداوند سنّ آن را بين پيرى و جوانى و رنگ آن را زرد تعيين نمود كه بينندگان را خوشحال سازد و فرمان داد كه بايد نقص بدنى نداشته و زمين شخم نزده و آبيارى نيز نكرده باشد.(985)
در اين آيه خداوند رنگ زرد را مايه سرور و نشاط دانسته است و مى توان از آن استفاده كرد كه براى ايجاد نشاط در جامعه ، يكى استفاده از رنگ هاى شاد در پوشش و لباس و ديگر مظاهر جامعه است .
هم چنين خداوند در داستان يوسف پيامبر از خوابى ياد مى كند كه عزيز مصر آن را ديده و آن اين بود كه هفت گاو لاغر، هفت گاو فربه را مى خورند كه يوسف عليه السّلام آن را به هفت سال قحطى تعبير كرد كه همه اندوخته هاى سال هاى قبلى خورده خواهد شد.(986)
قرآن هم چنين از حرمت خوردن پيه گاو بر يهود سخن گفته است .(987)
21. گوساله (عجل )
يادكرد قرآن به گوساله به ده بار مى رسد. در بيشتر موارد مقصود از آن ، يادآورى داستان گوساله پرستى در قوم بنى اسرائيل و مذمت آنان است .(988)
در دو مورد نيز، در داستان ابراهيم عليه السّلام و مهمان نوازى گرم وى از مهمانانِ تازه وارد، به وسيله گوشت گوساله و تهيه غذا از آن براى آنان سخن به ميان آمده است .(989)
22. گرگ (ذئب )
سه بار در قرآن آمده و همه موارد يادآورى آن در داستان يوسف پيامبر عليه السّلام است .
23. گوسفند (غنم )
در قرآن سه بار از آن ياد شده است : يك بار در ماجراى تحريم پيه آن بر قوم يهود(990) و ديگر بار در داستان موسى عليه السّلام كه در پاسخ خداوند عرضه داشت اين عصاى من است كه با آن براى گوسفندان برگ مى ريزم (991) و سرانجام در داستان داود و سليمان پيامبر كه گوسفندان قومى ، بى چوپان به كشتزارى وارد شده و در آن چريده بودند و صاحب كشتزار شكايت به داود عليه السّلام آورده بود.(992)
24. ماهى (حوت ، نون )
در قرآن كريم به طور صريح از ماهى با دو كلمه حوت (پنج بار) و نون (يك بار) ياد شده است . نون به حوت تفسير شده و از حوت به سمك (به معناى ماهى ) تفسير كرده اند.
به طور غيرمستقيم نيز قرآن آن جا كه اهميت درياها را متذكر مى شود آن را منبع گوشت تازه معرفى مى كند كه اشاره به گوشت ماهى است . قرآن با تعبير لحما طريّا از گوشت ماهى به عنوان ((تازه )) تمجيد كرده است .(993)
يادكرد قرآن از ماهى در ماجراى موسى عليه السّلام (994) و نيز يونس پيامبر عليه السّلام و هم چنين قوم بنى اسرائيل است كه روز شنبه به صيد ماهى مى پرداختند و سنّت مى شكستند.(995)
25. مگس (ذباب )
حشره اى معروف است كه گرچه ظاهرى كوچك و ساده دارد اما بسيار پيچيده تر از آن است كه تصور مى شود؛ زيرا اين جثه خرد، همه اعمال و فعاليت هاى جسمانى و مظاهر حياتى حيوانات غول پيكر را به راحتى انجام مى دهد: غذا مى خورد، غذايش را جذب و هضم مى كند، زاد و ولد دارد، تنفس و حركت دارد، پرواز مى كند و تمامى اعضاى بدن حيوانات بزرگ تر در آن يافت مى شود. به كثرت تخم گذارى و كوتاهى دوران حيات مشهور شده و از حيواناتى است كه به طور هميشگى و در گروه هاى فراوان يافت مى شود. همواره در دور و بر انسان مى پلكد و از او سلب راحتى و آسايش ‍ كرده ، گاه او را به ستوه مى آورد؛ ناقل برخى ميكروب ها نيز شمرده شده است .
در قرآن مگس به عنوان موجودى ضعيف مطرح شده و خداوند به وسيله آن مثلى زده است كه عجز و ناتوانى بت ها و خدايان دروغين را كاملا آشكار مى سازد:
((ياءيّها النّاس ضرب مثل فاستمعوا له الّذين تدعون من دون اللّه لن يخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له و ان يسلبهم الذّباب شيا لّايستنقذوه منه ضعف الطّالب و المطلوب ))(996)؛ اى مردم ، مثلى زده شد پس بدان گوش فرادهيد: كسانى را كه جز خدا مى خوانيد هرگز (حتى ) مگسى نمى آفرينند هر چند براى (آفريدن ) آن اجتماع كنند؛ و اگر مگس چيزى از آنان بربايد نمى توانند آن را بازپس گيرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوان اند.
در اين مثال خداوند ناتوانى بت ها را بر پديدآوردن مگس مطرح كرده و اين در حالى است كه مگس ضعيف ترين مخلوقات در نزد كفّار تلقى مى شده است و در مرحله بعد، از ناتوانى بت ها بر بازپس گيرى آنچه مگس از آنها مى ربايد سخن گفته است .
علامه طباطبائى مى نويسد: مراد از طالب ، بت هاست كه در طلب آفرينش ‍ مگس يا بازپس گيرى آن چيزى هستند كه از آنان گرفته است . و مطلوب ، مگس است و خداوند هر دو - بت ها و مگس - را ضعيف خوانده است .(997)
26. ملخ (جراد)
حيوان معروف است كه در توده هايى عظيم حركت مى كند و گاه به عنوان بلاى همه گير، در زمين پراكنده مى شود و مساحت هاى زيادى از مزارع و كشتزارها را جولانگاه خود قرار داده ، از آفت هاى مهم محصولات كشاورزى به شمار مى آيد.
هجوم ملخ ‌ها همواره براى كشاورزان تلخ و نگران كننده بوده است و چه بسيار مزارعى كه پس از حمله ملخ ‌ها، لخت و عور باقى مانده و صاحبانشان به فلاكت و بدبختى دچار شده اند.
قرآن دو بار از ملخ ياد مى كند؛ يك بار از پيمان شكنى با موسى عليه السّلام سخن گفته و بيان مى كند كه هجوم و تسلّط ملخ ‌ها بر پيمان شكنان يكى از عذاب هاى الهى بود كه بر سرآنان فرودآمد:
((فاءرسلنا عليهم الطّوفان و الجراد و القمّل و الضّفادع ...))(998)؛ پس بر آنان نشانه هاى آشكارى همچون طوفان ، ملخ ، شپش ، قورباغه و... را فرستاديم .
و ديگر بار انسان ها را در روز قيامت به ملخ ‌هايى تشبيه مى كند كه فوج فوج برانگيخته مى شوند و به هر سو مى دوند و همچون ملخ ‌ها كه تنها در فكر خود و تغذيه خويش اند، آنان نيز دغدغه اى جز خود و نجات خويش ‍ ندارند؛ به گرفتارى همنوعان خود كم ترين توجهى نمى كنند و بى هدف و بدون آن كه بدانند كجا هستند و به كجا مى روند به هر طرف روان اند.
((يخرجون من الاءجداث كاءنّهم جراد مّنتشر))(999)؛ چون ملخ ‌هاى پراكنده از گورها (ى خود) برآيند.
27. مورچه (نمل )
حشره اى پرتلاش است كه چهار بار قرآن از آن ياد كرده و يكى از سوره هاى قرآن به همين نام است .
قرآن بيان مى كند كه سليمان پيامبر و سپاهش به وادى مورچگان رسيدند، مورچه اى گفت : اى مورچگان به خانه هايتان داخل شويد مبادا سليمان و سپاهش نديده و ندانسته شما را پايمال كنند: ((حتّى اذآ اءتوا على واد الّنمل قالت نملة ياءيّها الّنمل ادخلوا مسكنكم لايحطمنّكم سليمن وجنوده و هم لا يشعرون ))(1000)
اين آيه بيان مى كند كه مورچه اى متوجه لشكر سليمان شد و با داد و هوار به هشدار دوستانش پرداخت كه اگر در زيرزمين پناه نگيرند بى شك در زير گام هاى اين لشكر لگدكوب خواهند شد. از اين مطلب قرآن چنين استفاده مى شود كه مورچه ها زندگى اجتماعى دارند و لانه هايى مخصوص ‍ مى سازند. فرد در مجموعه مورچه ها براى جمع كار مى كند نه براى خود؛ از اين رو وقتى مورچه اى - كه شايد وظيفه اش نگهبانى دادن است - متوجه خطر مى شود خود به تنهايى نمى گريزد، بلكه سراسيمه به سوى وظيفه اش ‍ مى شتابد و هرگز به فكر آن نيست كه تنها خود را از خطر برهاند، چنان كه حيوانات غيراجتماعى چنين هستند.
زندگى اجتماعى مورچه ها بر مبناى هر عملى به گروهى خاص سامان يافته است ؛ نظير آنچه در مورد زنبورعسل گفتيم . در اين اجتماع فرد به صورت عضوى از اعضاى جمع ، عمل مى كند. افرادى براى تكثير نسل و افرادى براى كار و جمع آورى غذا و افرادى براى خدمات داخل لانه و افرادى براى نگهبانى و دفاع از لانه و افرادى براى گشت و شناسايى و آگاهى از خطر يا كشف محل هاى غذا انجام وظيفه مى كنند.
از بحث هاى علمى و مطالعات انجام شده بر زندگى مورچه ها چنين برمى آيد كه آنها داراى زبان خاصى هستند و با يك ديگر ارتباط برقرار كرده ، همديگر را مى شناسند. مورچه ها هنگام مواجهه با يك ديگر شاخك هاى خود را به اطراف مى جنبانند يا هر يك از آنها شاخك هاى خود را به شاخك هاى ديگرى مى سايد. شاخك ها خبرگير تلقى مى شود و پرز و سلول هاى حسّى دارد. رقص و اشاراتى همچون روى دو پا ايستادن يا جلو و عقب رفتن همزمان يا باز و بستن دهان ، هر يك مفهومى خاص را بيان مى كنند.
از مورچه ها در مورد حركات ، اشارات و جنگ هايشان داستان هاى عجيبى نقل شده و قرآن نخستين كتابى است كه از قابليت مورچه و زبان خاص و حيات اجتماعى آن در داستان سليمان پيامبر عليه السّلام خبر داده است .
28. موريانه (دابة الارض )
موريانه حشره اى است كه از چوب روزى مى خورد، هميشه در تاريكى زندگى مى كند و از ترس نابودى در معرض تابش خورشيد قرار نمى گيرد.
قرآن بيان مى كند كه موريانه همان حشره اى است كه از مرگ سليمان خبر داد؛ همان پيامبرى كه بر جن و انس حكومت مى كرد و سايه اقتدارش تا ساليان دراز بر سر آنان مستدام بود.
سليمان پيامبرى بود كه حتى جن از او مى ترسيدند و پس از مرگ همچنان بر عصا تكيه زده بود و هيچ كس به مرگش پى نبرد؛ چرا كه كسى جسارت نزديك شدن به وى را نداشت تا حقيقت را دريابد. راز مرگ سليمان بر انسان ها با همه عظمتشان و بر اجنّه با همه قدرتمندى بر كارهاى عجيب ، مخفى ماند و از اين روى تا مدتى پس از مرگ سليمان همچنان در انجام دادن دستورهاى سليمان مى كوشيدند و تا مدت ها در عذاب خواركننده خويش مانده بودند تا اين كه موريانه اين حشره نازك بدن و سست اندام ، بى هيچ ترس و واهمه اى از مهابت سليمان ، چوب عصاى او را جويد و راز مرگ او را برملا ساخت و دست به كارى زد كه همه موجودات ديگر از آن ناتوان بودند.
قرآن با نقل اين داستان به ما پند مى دهد كه ارزش و اهميت مخلوقات به حجم و بزرگى آنها نيست ، چه بسا موجودات ضعيف به كارهاى فوق العاده اى دست بزنند كه جن و انس از اقدام به آن عاجز باشند.
((فلمّا قضينا عليه الموت ما دلّهم على موته الّا دآبّة الاءرض تاءكل منساءته فلمّا خرّتبيّنت الجنّ اءن لّو كانوا يعلمون الغيب ما لبثوا فى العذاب المهين ))(1001)؛ پس چون مرگ را بر او (سليمان ) مقرّر داشتيم جز جنبنده خاكى (موريانه ) كه عصاى او را (به تدريج ) مى خورد از مرگ او آگاه نشدند. پس چون (سليمان ) فروافتاد براى جنيان روشن شد كه اگر غيب مى دانستند در آن عذاب خفت آور باقى نمى ماندند.
29. ميمون (قرده )
سه بار در قرآن به منظور تحقير كسانى كه از راه راست منحرف شدند و خداى بر آنان غضب كرد، از ميمون سخن به ميان آمده است .
ميمون ها از آن جا كه دستورهاى پرورش دهندگان ميمون را با حركاتى همچون تقليد، رقص و جز آن اطاعت مى كنند، خوار و منزوى و ذليل محسوب مى شوند، به خصوص كه صاحبان آنها بر سرشان فرياد مى زدنند.
قرآن بيان مى كند: قومى از بنى اسرائيل كه فرمان خدا را در روز شنبه مى شكستند و به صيد ماهى و ميمون وار به حركات مسخره كننده مى پرداختند به دستور خداوند به ميمون تبديل شدند:
((كونوا قردة خسئين ))(1002)؛ ميمون هاى ذليل و خوار باشيد.
در جايى ديگر نيز واژه ميمون در كنار خوك ذكر شده و قرآن براى تحقير كافران ، بيان مى كند كه اقوامى بر اثر سركشى و نافرمانى به خوك و بوزينه تبديل شدند.(1003)
30. مار (حيّه ، ثعبان ، جانّ)
در قرآن از خزندگان ، تنها به مار اشاره مى كند و در آيات متعددى از آن سخن مى گويد، امّا همه آنها با داستان موسى عليه السّلام و ساحران فرعون مرتبط است ؛ ساحرانى كه فرعون به كارشان گرفت تا به گمان خود سحرى را كه موسى آورده بود باطل كنند، امّا موسى عليه السّلام بر آنان با عصايى كه به مار يا افعى يا اژدها تبديل مى شد فائق آمد.
((جانّ)) به مار كوچك گفته مى شود. عصاى موسى در نخستين بار كه براى نشان دادن آن به خود موسى به مار مبدّل گشت به سان مار كوچكى به نظر آمد كه مى جنبد. قرآن از تبديل نخستين عصا به مار، به جانّ(1004) يا حيّه (1005) تعبير مى كند.
ولى از تبديل عصا به مار، در مقابل فرعون و دوبار او به ثعبان (1006) تعبير مى كند كه به معناى اژدها و ماربزرگ است .
سحر و جادو در عصر حضرت موسى تا عمق روح مردم نفوذ كرده بود. آنان به شدت به سحر معتقد بودند؛ از اين روى خداوند نيز سحرشان را با ابزارى شبيه آن باطل كرد و موسى عليه السّلام را با اسلحه خودشان به جنگشان فرستاد.
قرآن كريم هم چنين از مارها و به طور كلّى از خزندگان به صورت مخلوقاتى كه به شكم راه مى روند سخن گفته است .(1007)
31. هدهد
پرنده اى معروف است . يادكرد آن در قرآن در داستان سليمان پيامبر و ملكه بلقيس آمده است . از نحوه بيان قرآن كاملا آشكار مى شود كه پرندگان داراى فهم و شعورند، سخن مى گويند، استدلال مى كنند، عذر موجّه خويش را براى سليمان توضيح داده ، پيام سليمان را مى رسانند، ماءموريت پذيرند، مقصود سليمان را مى فهمند، بت پرستى و خداپرستى برايشان مفاهيمى روشن است و در راه يكتاپرستى تلاش مى كنند.
همه اينها در ماجراى ((هدهد)) در قرآن منعكس شده است .(1008)
در اين نوشتار كوشيديم ديدگاه قرآن را به ويژه در مقايسه با آراى ديگران و نگاه عميق و دقيق اين كتاب مقدس را به مظاهر طبيعى بيان كنيم و از آن جا كه اين اثر گام نخست در ارائه جامع اين قبيل معارف قرآنى مى باشد طبيعى است كه داراى كاستى هايى باشد. اميدواريم در گامهاى بعدى ، ديدگاه هاى بديع قرآن در اين باره هر چه كامل تر نمايان شود. به اميد عزت و عظمت مسلمانان در سراسر گيتى .