سيماى طبيعت در قرآن

دكتر محمّد حسن رستمى

- ۵ -


موارد اختلاف
ديدگاه قرآن و تورات در موارد ذيل با يك ديگر اختلاف دارند:
1. تورات از طبيعت چهره اى خشن و هولناك ارائه مى كند و همواره طبيعت در ذهن خواننده به عنوان موجودى وحشت آفرين و مخوف نقش مى بندد. فضايى كه تورات ترسيم مى كند ترسناك است و عناصر طبيعى به ويژه دريا، بادها، شب و روز، مظهرى از شرّ معرفى شده كه كمر به نابودى و دشمنى با انسان بسته اند. از نظر تورات موجوداتى مخوف كه در دريا زندگى مى كنند، با موجودات زنده در خشكى دشمنى داشته و بسيارى را به نابودى كشانده اند. بادها، تنها مظهرى از شرّآفرينى و عذاب و ويرانى دانسته شده اند و مفهوم شب نيز مفهومى همراه با شومى و بدبختى معرفى شده است . نمونه را بنگريد:
اى قوم من ، بياييد به حجره هاى خويش داخل شويد و درهاى خود را در عقب خويش ببنديد. خويشتن را اندك لحظه پنهان كنيد تا غضب بگذرد؛ زيرا اينك خداوند از مكان خود بيرون مى آيد تا سزاى گناهان ساكنان زمين را به ايشان برساند... در آن روز خداوند به شمشير سخت عظيم محكم خود آن مار تيزرو ((لوياتان )) و آن مار پيچيده ((لوياتان )) را سزا خواهد داد و آن اژدها را كه در دريا است خواهد كشت .(249)
يا مى گويد:
اى يهوه خداى لشكرها... بر تكبر دريا تو مسلط هستى ، چون امواجش بلند مى شود آنها را ساكن مى گردانى ، ((رَهب )) را مثل كشته شده اى خورد نموده ، شكستى .(250)
بعيد نيست مقصود از رَهب همان مخوفى باشد كه در نمونه قبل بيان كرديم .
و نيز مى گويد:
تو به قوت خود دريا را منشق ساختى و سرهاى نهنگان را در آب ها شكستى .
سرهاى لوياتان را كوبيدى و او را خوراك صحرانشينان گردانيدى .(251)
برخى (252) واژه ((لوياتان )) را اشاره به فرعون دانسته اند، ولى اقرار دارند كه مقصود از لوياتان در اين عبارت همان جانور دريايى است ، آن جا كه مى گويد: و آن درياى وسيع الاطراف و بزرگ كه در آن حشرات از حدّ شماره زياده اند... و آن لوياتان كه به جهت بازى كردن در آن آفريده ... .(253)
تورات در مورد ((شب )) مى گويد:
روز و شب مرا تمام خواهد كرد تا صبح انتظار كشيدم مثل شير، هم چنين تمامى استخوان هايم را مى شكند، روز و شب مرا تمام خواهى كرد.(254)
و نيز:
از اين جهت براى شما شب خواهد بود كه رؤ يا نبينيد و ظلمت براى شما خواهد بود كه فالگيرى ننمايد.(255)
تورات گرچه در موارد اندكى از بادهاى سودآور سخن گفته ، ولى غالبا به جنبه شرّآفرينى آنها پرداخته است ؛ چنان كه مى گويد:
- خداوند تو را پاداش خواهد داد، چنان كه باد شمال باران مى آورد.(256)
- چنان كه من ديدم آنانى كه شرارت را شيار مى كنند و شقاوت را مى كارند همان را مى دروند، از نفخه خدا هلاك مى شوند و از باد غضب او تباه مى گردند.(257)
- بر شرير، دام ها و آتش و كبريت خواهد بارانيد و باد سموم حصّه پياله ايشان خواهد بود.(258)
- تو كشتى هاى ترشيش را به باد شرقى شكستى .(259)
- كه اينك باد شديدى از طرف بيابان آمده ، چهار گوشه خانه را زد و بر جوانان افتاد كه مُردند.(260)
- با باد سخت خويش او را در روز باد شرقى زائل ساختى .
و نيز از اين قبيل در كتاب ارمياء، باب 4، آيات 11 تا 13 و كتاب حزقيال ، باب 17 آيه 10 و باب 19 آيه 12 و باب 27 آيه 26 و كتاب هوشع نبى ، باب 13 آيه 15.
برخلاف نظر تورات ، قرآن نه تنها چهره اى مخوف از عناصر طبيعى ارائه نمى كند كه حتى مى كوشد از طبيعت چهره اى رام و مهربان و خادم بشر ارائه نمايد و آن را براى انسان دوست داشتى جلوه دهد. چهره اى كه قرآن از دريا، شب ، بادها و... ارائه مى كند به گونه اى است كه انسان آنها را دوست بدارد و هرگز از آنها كناره نگيرد و به دشمنى آنها نپرداخته ، درباره منافع و سودمندى آنها به انديشه فرو رود. از نظر قرآن دريا يكى از نعمت هاى بزرگ خداوندى است كه مسخّر انسان است و همانند مركبى راهوار او را در پيمودن راه هاى طولانى يارى مى كند، در تجارت ها به او سود مى رساند و در درون خود داراى سنگ هاى گران قيمتى است كه انسان مى تواند با غواصى به آنها دست يابد. افزون بر اين همه سودمندى ، يكى از منابع مهم تغذيه براى انسان به شمار مى آيد و گوشت تازه از دريا استخراج مى شود. قرآن هم چنين بادها را ((بشارت دهنده ها)) معرفى مى كند كه همواره انسان را به باران و حيات بشارت مى دهند، كشتى ها را در درياها به حركت وامى دارند و انواع گوناگون بادها نشانه هاى خداوند به شمار مى آيند. در فصل هاى بعد به تفصيل به آيات قرآن و نظريات مفسّران درباره بادها و دريا خواهيم پرداخت . هم چنين قرآن شب و روز را از نشانه هاى خداوند معرفى و بيان مى كند كه شب همانند پوششى است كه مى توان در كنار آن آرام گرفت و آسايش حاصل نمود و متذكر مى شود كه آمد و شد شب و روز عاملى براى شمارش سال ها و ماه هاست . برخى آيات را بنگريد:
((و جعلنا الّيل و النّهار ءايتين ... و لتعلموا عدد السّنين و الحساب ))(261)؛ و شب و روز را دو نشانه ساختيم ... تا شمار سال ها و حساب را بدانيد.
((هو الّذى جعل لكم الّيل لتسكنوا فيه ))(262)؛ اوست كه شب را براى شما پديد كرد تا در آن آرام گيريد.
((فالق الاصباح و جعل الّيل سكنا))(263)؛ (خداوند) شكافنده سپيده دم است و شب را براى آرامش قرار داد.
((و هو الّذى جعل لكم الّيل لباسا))(264)؛ و اوست كه شب را براى شما پوششى قرار داد.
نگارندگان تفسير نمونه مى نويسد:
آرامش و سكون كه هدف از آفرينش شب قرار داده شده يك واقعيت مسلم علمى است ... پرده هاى تاريكى نه تنها يك وسيله اجبارى براى تعطيل فعاليت هاى روزانه است ، بلكه اثر مستقيمى روى سلسله اعصاب و عضلات آدمى و ساير جانداران دارد و آنها را در حالت استراحت و خواب و سكون فرومى برد.(265)
طبرسى مى نويسد:
خداوند شب را خلق كرد تا آرام بگيريد و خستگى از شما زايل شود.(266)
و نيز مى گويد:
خداوند به اين نكته توجّه مى دهد كه نعمتى بزرگ به انسان عنايت شده و آن قرار دادن شب براى آرامش است .(267)
و نيز مى نويسد:
خداوند شب را همانند لباسى بر تن ما پوشانده است تا قرار گيريم و به استراحت بپردازيم .(268)
در تفاسير شيعى آمده است : اين موضوع مسلّم است كه انسان در برابر نور و روشنايى تمايل به تلاش و كوشش دارد. جريان خون متوجه سطح بدن مى شود و همه سلول ها آماده فعاليت مى گردند و به همين دليل خواب در برابر نور چندان آرامبخش نيست و هر قدر محيط تاريك تر باشد، خواب عميق تر و آرامبخش تر است ؛ زيرا در تاريكى خون متوجه درون بدن مى گردد و به طور كلى سلول ها آرامش مى يابند و استراحت مى كنند و به همين دليل در جهان طبيعت نه تنها حيوانات بلكه گياهان نيز به هنگام تاريكى شب به خواب فرومى روند و با نخستين اشعه صبحگاهان جنب و جوش و فعاليت را شروع مى كنند.(269)
زمخشرى مى نويسد:
خداوند شب را لباس ناميد و خواست نعمت بزرگى را براى بشر اظهار كند؛ زيرا حجاب و پوشش شب براى بسيارى از مردم سودهاى فراوان دينى و دنيوى را در بردارد.(270)
2. تورات به ((زمين )) نگاه بدبينانه اى داشته تا آن جا كه آن را ((ملعون )) معرفى و بيان كرده است كه خداوند زمين را لعنت كرده است . نمونه را بنگريد:
- پس از آن كه آدم و حوا از درخت ممنوعه خوردند و عارف نيك و بد شدند و خداوند گفت نكند از درخت حيات نيز بخورند و تا ابد زنده مانند - به آدم گفت چون سخن زوجه ات را شنيدى و از آن درخت خوردى كه امر فرموده گفتم از آن نخورى پس به سبب تو ملعون شد و تمام ايام عمرت از آن با رنج خواهى خورد، خار و خس نيز برايت خواهد رويانيد و سبزه هاى صحرا را خواهى خورد.(271)
بنابر بيان تورات درخت ممنوعه ، درختى آگاهى آفرين بوده كه آدم و حوا پس از خوردن از آن متوجه برهنگى خود شدند و با برگ هاى انجير خود را مستور ساختند و خداوند وقتى متوجه شد كه آنها پى به بدىِ برهنگى برده اند از سرِ خشم و غضب و از ترس اين كه آنها رقيبى براى خدا باشند گفت همانا انسان مثل يكى از ما شده كه عارف نيك و بد گرديده . بر اين اساس آنها و نيز زمينى را كه از خاك آن آفريده شده بودند لعن و هر يك را دچار عذابى كرد. مثلا به همسر آدم درد زايمان داد و وى همواره زير دست آدم قرار گرفت و آدم به تحمل رنج براى به دست آوردن روزى دچار گشت و زمين ناچار به روياندن خار و خس شد.(272)
بر خلاف نظر تورات ، قرآن زمين را مركبى راهوار معرفى مى كند كه همواره خير و بركت و ((رزق )) از آن به مردم مى رسد و جاى استقرار و بهره مند شدن انسان از متاع است . آنچه از آن مى رويد مظاهر نعمت خداوندى به شمار مى آيد و طيّب و پاكيزه است و سخنى از لعن زمين در ميان نيست ، چرا كه مى فرمايد:
((اللّه الّذى جعل لكم الاءرض فرشا))(273)؛ (پروردگارتان را بپرستيد) خداوندى كه زمين را چون فراشى گستراند.
((و لكم فى الاءرض مستقرّ و متع الى حين ))(274)؛ (پس از خطاى آدم و حوا فرمود: پايين رويد) زمين تا قيامت قرارگاه و جاى برخوردارى شماست .
((هو الّذى جعل لكم الاءرض ذلولا فامشوا فى مناكبها و كلوا من رّزقه ...))(275)؛ اوست كه زمين را رام شما گردانيد، پس بر روى آن سير كنيد و از رزق خدا بخوريد.
((و لقد كرّمنا بنى ءادم و حملنهم فى البرّ و البحر و رزقنهم مّن الطّيّبت ))(276)؛ ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم و بر دريا و خشكى سوار كرديم و از چيزهاى خوش و پاكيزه روزى داديم .
((و الاءرض وضعها اللاءنام * فيها فكهة و النّخل ذات الاءكمام * و الحبّ ذو العصف و الرّيحان ))(277)، زمين را براى مردم قرار داد، در آن ميوه هاست و نخل ها با خوشه هايى كه در غلاف اند و دانه هايى كه همراه با كاه اند و نيز گياهان خوشبو، پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
آرى يكى از مواهب مهم الهى به انسان ، زمين است . كره خاكى كه گاه قرآن از آن به عنوان ((مهاد))(278) (گهواره ) ياد مى كند، قرارگاه مطمئن ، آرام و آماده اى است كه غالب انسان ها اهميت آن در حالت عادى درك نمى كنند و هنگامى كه زلزله اى كوچك همه چيز را به هم مى ريزد يا آتشفشانى شهرى را زير موادّ مذاب دفن مى كند به اين حقيقت پى مى بريم كه زمين آرام چه نعمتى است ، به ويژه اگر به آنچه دانشمندان درباره حركت هاى گوناگون زمين گفته اند توجّه كنيم ، اهميت اين آرامش در عين حركت سريع و سرسام آورش روشن تر مى شود.
حويزى از امام سجاد آورده است : خداوند زمين را مناسب طبع شما قرار داد و موافق جسم شما آن را گرم و سوزان نساخت تا از حرارتش بسوزيد و زياد سرد نيافريد تا منجمد شويد. آن را به قدرى معطر قرار نداد تا بوى تند آن به مغز شما آسيب رساند و آن را بدبو نيافريد تا مايه هلاكت شما گردد. آن را برابر آب قرار نداد كه در آن غرق شويد و نيز چنان سفت و محكم نيافريد تا بتوانيد در آن خانه و مسكن بسازيد و مُردگان را دفن كنيد. آرى خداوند اين گونه زمين را بستر استراحت شما قرار داد.(279)
3. از نظر تورات آفرينش جهان طبيعى خداوند را خسته كرده و از اين رو خدا كه همه مخلوقات طبيعى را در شش روز آفريد، روز هفتم را به استراحت پرداخت . با اين تبيينِ تورات ، گويى آفرينش و ساختن آسمان ها و زمين و پديدآوردن حيوانات و گياهان و... كارى سخت و پُرمشقت بود كه خداوند پس از شش روز كار طاقت فرسا نياز به استراحت پيدا كرد و روز هفتم را به استراحت پرداخت . اين عبارت را در تورات مى بينيم كه :
و در روز هفتم خدا از همه كار خود كه ساخته بود فارغ شد و در روز هفتم از همه كار خود كه ساخته بود آرامى گرفت . پس خدا روز هفتم را مبارك خواند و آن را تقديس نمود؛ زيرا كه در آن آرام گرفت از همه كار خود كه خدا آفريد و ساخت .(280)
سيوطى نقل مى كند كه يهودان مى گويند خداوند روز شنبه به استراحت پرداخت ، نشست و يك پاى خود را روى پاى ديگر انداخت .(281)
بر خلاف نظر تورات ، قرآن به صراحت بيان مى كند كه آفرينش آسمان ها و زمين باعث خستگى ما نشد:
((و لقد خلقنا السّموت و الاءرض و ما بينهما فى ستّة اءيّام و ما مسّنا من لّغوب ))(282)؛ ما آسمان ها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز آفريديم و هيچ خستگى بمانرسيد.
اساسا از نظر قرآن جهان طبيعى با همه شكوه و عظمت خيره كننده اش در برابر عظمت و قدرت لايزال الهى بسيار كوچك است .
تصور تورات از عالم طبيعى ، جهانى بزرگ و جسيم است كه پديد آوردن آن تلاش و خستگى فراوان خداوند را در برداشت ، ولى در ديدگاه قرآنى همه مخلوقات در برابر عظمت الهى چيزى به حساب نمى آيند.
مرحوم طبرسى مى نويسد:
مقصود از ((لغوب )) رنج و خستگى است . خداوند متعال با اين آيه سخن يهوديان را تكذيب فرموده است كه گفته اند خداوند در روز شنبه به استراحت پرداخت و بر اين اساس در روز شنبه بايد همه كارها تعطيل گردد و هيچ كارى انجام نشود.(283)
امام فخررازى مى نويسد:
مقصود قرآن از شش روز، شش مرحله است ؛ زيرا قبل از آفرينش آسمان ها خورشيد و ماه وجود نداشت تا طلوع و غروبى باشد و ايام هفته محقّق شود؛ پس مقصود از روز در آيه فاصله زمانى بين طلوع خورشيد تا غروب آن نيست . امّا سخن يهوديان - كه در تورات نقل كرده اند خداوند در شش ‍ روز هفته به آفرينش پرداخت و آن را از روز يكشنبه آغاز كرد - يا تحريف تورات حقيقى است يا ناشى از جهل به عمق معناى آن ؛ زيرا اگر قبل از خلقت آسمان ها و زمين ايام هفته وجود داشته است بايد بپذيرند كه زمان قبل از اجسام وجود داشته باشد و چون زمان از جسم انفكاك پذير نيست ، پس قبل از اجسام بايد اجسامى ديگر وجود داشته باشد و اين همان مسئله قديم و ازلى بودن عالم است كه فلاسفه مى گويند؛ ولى عجيب اين است فلاسفه كه قائل به قديم بودن عالم هستند، براى خداوند اوصافى چون نشستن ، بر تخت قرار گرفتن ، صعود و نزول و ديگر صفات اجسام را قائل نيستند، امّا يهوديان در عين اثبات اين صفات براى خداوند، از قديم بودن عالم نيز سخن گفته اند.(284)
4. تورات براى خداوند مسكن و مكان تصور كرده و بيان مى كند كه محل سكونت خداوند كوه ها، بادها و ديگر عناصر طبيعى است و خدا در آنها جاى گرفته ؛ چنان كه آمده است :
- كوه خدا كه باشان است ، كوهى با قلّه هاى افراشته ، كوه باشان است . اى كوه هاى با قلّه هاى افراشته چرا نگرانيد بر اين كوهى كه خدا براى مسكن خود برگزيده است ، هر آينه خداوند در آن تا به ابد ساكن خواهد بود.(285)
- خداوند در ابر نازل شده ، با وى تكلم نمود.(286)
- و خداوند در ستون ابر نازل شد، به در خيمه ايستاد و هارون و مريم را خوانده ايشان هر دو بيرون آمدند.(287)
- تو اى خداوند، در ميان اين قوم هستى ؛ زيرا كه تو اى خداوند به عيان ديده مى شوى و ابر تو بر ايشان قائم است و تو پيش روى ايشان روز در ستون ابر و شب در ستون آتش مى خرامى .(288)
بنا به ديدگاه تورات ، طبيعت مكان خداوند است (همچنان كه تمامى موجودات مادى براى خود مكانى دارند) و بر اين اساس طبيعت مادى محيط بر اوست و خداوند تحت احاطه طبيعت قرار دارد، چنان كه صاحب خانه تحت احاطه خانه خود قرار دارد. آرى تورات خداوند را همچون انسانى مى داند كه قدم مى زند(289)، راه مى رود، استراحت مى كند و ساير صفات انسانى - نظير پشيمانى پس از غضب و نگرانى از پديد آمدن رقيبى براى او - را داراست .(290)
قرآن بر خلاف تورات - خداوند را بالاتر و منزّه از آن مى داند كه به مكان و مسكن نياز داشته باشد.
قرآن بيان مى كند كه كوه ها قدرت تحمّل تجلّى خداوند را در خود ندارند، پس چگونه مى توانند مسكن خداوند باشند؟!
((فلمّا تجلّى ربّه للجبل جعله دكّا و خرّ موسى صعقا))(291)؛ چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، كوه را خُرد كرد و موسى بى هوش ‍ بيفتاد.
قرآن كوه را مسكن مخلوقات خداوند از قبيل حيوانات و انسان ها معرفى مى كند:
- ((و جعل لكم مّن الجبال اءكننا))(292)؛ (خداوند) در كوه ها براى شما غارها ساخت .
- ((اءوحى ربّك الى النّحل اءن اتخّذى من الجبال بيوتا))(293)؛ پروردگار تو به زنبورعسل وحى كرد كه از كوه ها خانه هايى برگزين .
اساسا خداوند در تعاليم اسلامى موجودى مجرد از زمان و مكان و خالق آن دو معرفى شده است و نياز به هيچ چيز در او نيست و از اين رو مكانى براى او متصوّر نيست و به هر طرف كه توجه شود او وجود دارد: ((اءينما تولّوا فثمّ وجه اللّه ))(294)
5. در نظر تورات ، ((طبيعت )) خداى سليمان پيامبر بوده و وى به عبادت آن مى پرداخته است . تورات پس از آن كه ارقام افسانه اى از شمار زنان سليمان نقل مى كند، چنين مى گويد:
و زنانش دل او را برگردانيدند و در وقت پيرى سليمان واقع شد كه زنانش ‍ دل او را به پيروى خدايان غريب مايل ساختند و دل او مثل دل پدرش داود با يهود خدايش كامل نبود؛ پس سليمان در عقب ((عشتورت )) خداى ((صيدونيان )) و در عقب ملكوم رجس عمّونيان رفت ... و هم چنين به جهت همه زنان غريب خود كه براى خدايان خويش بخور مى سوزانيدند و قربانى ها مى گذرانيدند عمل مى نمود.
پس خشم خداوند بر سليمان افروخته شد از آن جهت كه دلش از يهوه خداى اسرائيل منحرف گشت ... (خداوند) او را در همين باب امر فرموده بود كه پيروى خدايان غير را ننمايند، اما آنچه خداوند به او امر فرموده بود به جا نياورد، پس خداوند به سليمان گفت ... البته سلطنت را از تو پاره كرده ، آن را به بنده ات خواهم داد.(295)
دكتر كاصد ياسر زيدى مى نويسد:
عشتروت همان ستاره زهره است كه قومى به نام صيدون كه اصالتا بابلى بودند آن را مى پرستيدند و ملكوم همان مولك است كه خداى آتش نام دارد و عبرانى ها در پاى آن اطفال خود را قربانى مى كردند.(296)
برخلاف نظر تورات كه سليمان را پادشاهى معرفى مى كند كه در آخر عمر به شرك گراييد، قرآن سليمان و نيز پدر او داود را از پيامبران الهى معرفى مى كند و داود پيامبر را بنده قدرتمندى مى شمرد كه همواره تسبيح گوى و فرمانبردار خداوند بود:
((و اذكر عبدنا داود ذا الاءيد انّه اءوّاب ))(297).
طبرسى مى نويسد:
اوّاب يعنى از هر چه خداوند كراهت داشت به آنچه او دوست مى داشت رجوع مى كرد و گفته شده به معنى تسبيح گوى و نيز مطيع است .(298)
قرآن هم چنين سليمان را بنده اى خوب و فرمانبردار معرفى مى كند كه به داود ارزانى شده است .(299)
قرآن به صراحت مى فرمايد: سليمان كافر نشد: ((و ما كفر سليمن ))(300).
از نظر قرآن سليمان ، پيامبرى والا است كه وقتى هدهد خبر خورشيدپرستى قوم سباء را به وى داد فورا واكنش نشان داد و در ضمن نامه اى كه آن را با نام خداوند رحمان و رحيم آغاز نمود آنان را به يكتاپرستى فراخواند.(301)
از نظر سليمان خورشيدپرستى و سجده در برابر آن گمراهى و انحراف آشكارى بود كه مى بايست از آن قوم خواسته مى شد از آن دست برمى داشتند و به اسلام و آيين توحيد مى گرويدند. قرآن متذكر مى شود پس ‍ از نامه سليمان و ماجراهاى بعدى رئيس آن قوم كه زنى بود به سليمان ملحق شد و اعلام كرد من همراه سليمان تسليم پروردگار جهانيان هستم : ((و اءسلمت مع سليمن للّه ربّ العلمين ))(302)
6. از نظر تورات ((طبيعت )) از نظر فضيلت همسان با انسان يا حتى برتر از انسان است . نمونه را بنگريد:
جامعه پسر داود چنين مى گفت :
درباره امور بنى آدم در دل خود گفتم اين واقع مى شود تا خدا ايشان را بيازمايد و تا خود ايشان بفهمند كه مثل چارپايان هستند؛ زيرا وقايع بنى آدم مثل وقايع چارپايان است . چنان كه اين مى ميرد به همان طور آن نيز مى ميرد و براى همه يك نفس است و انسان بر بهايم برترى ندارد، چون كه همه باطل هستند، همه به يك جا مى روند و همه از خاك هستند و به خاك رجوع مى كنند. كيست بداند كه روح انسان به بالا صعود مى كند يا روح چارپايان را كه به پايين به سوى زمين نزول مى نمايد.(303)
تورات پس از نقل اين سخن هيچ ردّ يا انكارى را ابراز نمى دارد.
دكتر گوستاولوبون مى نويسد:
تشبيه انسان به حيوان تشبيه تام و تمامى نيست ؛ زيرا حيوان مى خورد و با تمامى حواس خود لذت مى برد و به آرامى و بدون آن كه بفهمد مى ميرد، ولى انسان همواره درد مخفى جاويدانى را با خود حمل مى كند.(304)
تورات از قول ايوب پيامبر مى گويد:
به درخت اميدى هست كه اگر بريده شود باز خواهد روييد... امّا انسان مى ميرد و فاسد مى شود و آدمى چون جان را سپارد كجاست ، چنان كه آب ها از دريا زائل مى شود و نهرها ضايع و خشك مى گردد، هم چنين انسان مى خوابد و برنمى خيزد تا نيست شدن آسمان ها بيدار نخواهد شد... .
بديهى است كه اين قبيل سخنان از زبان پيامبرى مثل ايوب هرگز شنيده نمى شود، ولى نويسندگان تورات چنين وانمود كرده اند كه ايوب بر اثر سختى و بى حوصلگى حتى درخت را از انسان بهتر مى دانسته است . گرچه تورات پس از نقل سخنان ايوب ، به خواب كسى به نام ((اليفاز تيمانى )) اشاره كرده كه وى در پاسخ ايوب به دلدارى او پرداخته است ، ولى حتى اليفاز نيز بحث برترى درخت بر انسان را پاسخ نداده و آن را به سكوت برگزار كرده است .(305)
تورات هيچ توضيحى نمى دهد كه آيا همه انسان ها برابر با طبيعت - يا حتى پايين تر از آن هستند - يا برخى از آنها چنين اند، ولى قرآن به روشنى انسان را به دو دسته تقسيم مى كند:
1. آن كه عقل خود را به كار نمى گيرد و راه عناد و لجاجت را مى پيمايد كه چنين انسانى در جايگاه چارپايان بلكه پايين تر از آنهاست .(306)
2. آن كه پيرو عقل خويش است و راه حق و حقيقت را مى پيمايد؛ چنين انسانى داراى جايگاهى ارجمند است كه بر همه مخلوقات طبيعى برترى دارد و تاج كرامت الهى بر سر او نهاده شده است . قرآن مى فرمايد:
((و لقد كرّمنا بنى ءادم و حملنهم فى البرّ و البحر...))(307)؛ ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم و بر دريا و خشكى سوار كرديم و از چيزهاى خوش و پاكيزه روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات خويش برترى بخشيديم .
زمخشرى مى نويسد:
برترى انسان بر همه مخلوقات بجز ملائكه است و تاج كرامت الهى مفتخر شدن انسان به عقل و توان سخن گفتن ، تشخيص حق و باطل ، صورت زيبا، قامتى معتدل و توان نگارش و نيز تدبير امر دنيا و آخرت است .(308)
فخررازى مى گويد:
خداوند بشر را در خشكى مركب هايى همچون اسب و قاطر و شتر داد تا بر آنها سوار شود، با آنها به جنگ رود، از خود دفاع كند، بار خود را با آنها حمل كند و نيز براى بشر دريا و آب ها را مسخّر ساخت تا بارهاى خود را نقل و انتقال دهد، بر كشتى سوار شود و به كسب روزى بپردازد. همه اينها نشان مى دهد انسان در اين جهان همانند رئيس و پادشاهى است كه بر همه موجودات غير از خود حكم مى راند و همگى تابع دستور اويند.(309)
از نظر قرآن همه عناصر طبيعى مسخّر انسان هستند و براى او آفريده شده اند:
((هو الّذى خلق لكم مّا فى الاءرض جميعا))(310)؛ اوست خدايى كه همه چيزهايى را كه در روى زمين است برايتان آفريد.
حيوانات براى آدمى رام شده اند و گياهان و ميوه ها براى تغذيه او آفريده شده و موجب آرايش و زينت انسان اند. البته طبيعى است انسانى كه در غفلت فرورفته و به تاءمل و تدبّر نمى پردازد، جايگاهى پايين تر از حيوانات خواهد داشت . فخررازى مى نويسد:
امتياز انسان و غير او به عقل اوست كه او را به حق و خير هدايت مى كند، ولى كفّار كه از بكار بردن عقل و انجام دادن خير سر باز مى زنند همانند چارپايان اند و بلكه در مقامى پايين تر قرار دارند؛ زيرا حيوانات توان فراهم آوردن و كسب فضائل را ندارند، ولى انسان قدرت آن را داراست و اگر با فرض توان از كسب فضايل سر باز زند از حيوانات پَست تر خواهد بود.(311)
7. مهم ترين تفاوت قرآن و تورات در مورد بيان طبيعت اين است كه تورات وقتى به داستان آفرينش هستى يا ايجاد شب و روز يا خلقت درياها و كوه ها و نباتات و حيوانات و... مى پردازد يا به ماجراى طوفان نوح و ايجاد عذاب به وسيله عناصر طبيعى اشاره مى كند، مى كوشد به صورتى دقيق ، جزئى و همراه با تاريخ آن قصه را بيان كند، ولى هرگز هدفى را از نقل آنها تعقيب نمى كند و نتيجه اى از آن نمى گيرد؛ گويا كتاب تاريخ است كه سرگذشتى را بيان مى كند و هرگز به علل ايجاد حادثه مهمى همچون طوفان و دعوت نوح پيامبر و لجاجت و عناد مردم نمى پردازد و اين درست بر خلاف قرآن است . قرآن هرگاه سخن از آفرينش موجودات به ميان مى آورد، به اهداف مهم ديگرى اشاره مى كند و از آن ، حقانيت معاد يا قدرت مطلقه الهى و غير آن را نتيجه مى گيرد. (اهداف قرآن از طرح مسائل طبيعى در آينده خواهد آمد.)
قرآن قصه تعريف نمى كند، بلكه در سراسر داستان به موعظه و راهنمايى بشر مى پردازد و هدفش از طرح حتى مسائل طبيعى راهنمايى انسان به سعادت ابدى اوست . قرآن كريم از همه داستان ها و بيان آفرينش طبيعت ، ارائه زيبايى و نشاطآفرينى گياهان ، سخن از صلابت كوه ها، جريان نهرها، بارش باران و وزش بادها و... اغراضى بلند تعقيب مى كند كه موجب مى شود به آن مقدار از داستان بسنده كند كه غرض رسانده شده باشد و اين چيزى است كه در تورات ديده نمى شود.
فصل دوم : طبيعت در انجيل
بخش دوم كتاب مقدس با عنوان ((عهد جديد)) شناخته مى شود كه شامل انجيل هاى چهارگانه (متى ، مرقس ، لوقا و يوحنّا) و نيز اعمال رسولان و نامه هاى برخى از بزرگان مسيحى است .
عهد جديد كه از آن با عنوان انجيل ياد مى كنيم ، مطالب بسيارى درباره طبيعت ، و جلوه ها عناصر آن ندارد. در عين حال چند نكته كه تا حدودى به بحث طبيعت نزديك است از انجيل استفاده مى شود و آنها عبارت اند از:
1. انجيل از باد و دريا و آب ياد كرده ، ولى يادكرد اين كتاب از عناصر طبيعى به اين جهت بوده است كه معجزه اى از ناحيه عيسى عليه السّلام انجام پذيرفته كه توجه به آن باعث ايمان و اعتقاد به مسيح مى شود و به واقع در اين موارد نيز آب و ديگر مظاهر طبيعت هدف اصلى نيست .
انجيل بيان مى كند كه عيسى و شاگردانش بر كشتى سوار شدند و در بين راه دچار طوفانى سهمگين گرديدند و ترس و اضطراب فراوان باعث شد عيسى را از خواب بيدار كنند و از وى راه نجاتى بخواهند. عيسى هم آنان را به كم ايمانى سرزنش نمود و به آب دريا و بادها فرمان داد آرام بگيرند و ناگهان آرامشى عميق حكمفرما شد و مردم از يك ديگر مى پرسيدند اين كيست كه باد و دريا مطيع اوست ؟(312)
چنان كه ملاحظه مى شود سخن از آب و دريا، تنها براى ارائه گزارش ‍ عظمت روحى عيسى عليه السّلام و تحقّق اعجاز به دست اوست ، گويا انجيل فقط اعجاز و به هم خوردن اوضاع طبيعى را ملاك حقانيت مى داند و آن را سبب ايمان آوردن مردم به عيسى قلمداد مى كند و بيان انجيل از طبيعت همواره در حول و حوش همين هدف قرار دارد. در مقابل ، قرآن كريم گرچه از اعجاز انبياى الهى سخن به ميان مى آورد، ولى آن را تنها راه يگانه وسيله ايمان آوردن معرفى نمى كند، بلكه از نظر قرآن ايمان بايد همواره بر اساس استدلال استوار باشد. قرآن از بيان عناصر طبيعى ، هدف ايجاد تفكر در انسان را تعقيب مى كند كه همگى نشانه وجود خداوند هستند نه اين كه به هم خوردن اوضاع طبيعى و شكسته شدن قوانين خلقت دليل بر قدرت خداوندى تلقى شود.
از نظر قرآن قانون خلقت ، و آفرينش گياهان و حيوانات و كوه ها و... همگى نشانه ها و استدلال هايى بر وجود خداوند هستند و لازم نيست حتما اعجازى اتفاق بيفتد تا سبب ايمان مردم باشد.
خلاصه ، همّت نويسندگان انجيل بر اين است كه با بيان شكسته شدن قوانين طبيعت توسط مسيح عليه السّلام مردم را به ايمان و اعتقاد به خداوند وادارند، در حالى كه قرآن بر آن است كه مردم از همين طبيعت موجود و انديشيدن درباره عناصر طبيعى بدون شكسته شدن قوانين حاكم بر طبيعت ، خداوند را بشناسند و به وجود او پى ببرند.
2. در انجيل از تاءثير دعاى افراد صالح در نزول باران يا قطع آن سخن رفته است .
انجيل مى گويد:
الياس مردى بود صاحب حواس مثل ما و به تمامى دل دعا كرد كه باران نبارد و تا مدت سه سال و شش ماه نباريد و باز دعا كرد و آسمان باريد و زمين ثمر خود را روياند.(313)
3. انجيل ميانه خوبى با استفاده از نعمت هاى مادى و بهره مندى از لذايذ طبيعى ندارد. انجيل استفاده از نعمت هاى پاكيزه الهى را ناروا معرفى كرده و مردم را به زهد در دنيا به معناى غلط آن فراخوانده است . هم چنين از مردم مى خواهد از غذا و لباس و نوشيدنى هاى حلال و لذيذ خداوندى دست بردارند، ازدواج نكنند، غذاى خوب نخورند، مسكن خوب فراهم نسازند و حتى اگر غارنشين باشند و رهبانيت برگزينند شايسته تر است . در طول تاريخ نيز از نظر مسيحيان راهبان مسيحى همواره مقدس ترين و دين دارترين مردم معرفى شده اند.
از نظر قرآن رهبانيت و غارنشينى و ترك برخوردارى از نعمت هاى طبيعى خدادادى ، مذموم است و پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به شدت با آن مبارزه كرده اند. قرآن حتى يادآورى مى كند در دين مسيحيت نيز رهبانيت از دستورهاى خداوند نبوده و از اختراعات و افزودنى هاى بشرى است كه در دين مسيحيت افزوده شده است .
نمونه اى از عبارت انجيل را بنگريد:
هيچ كس دو آقا را خدمت نمى تواند كرد؛ زيرا يا از يكى نفرت دارد و با ديگرى محبت و يا به يكى مى چسبد و ديگرى را حقير مى شمارد. محال است كه خدا و مال را خدمت كنيد. بنابراين به شما مى گويم از بهر جان خود انديشه مكنيد كه چه خوريد يا چه آشاميد و نه براى بدن خود كه چه بپوشيد آيا جان از خوراك و بدن از پوشاك بهتر نيست ، مرغان هوا را نظر كنيد كه نه مى كارند و نه مى دروند و نه در انبارها ذخيره مى كنند و پدر آسمانى شما آنها را مى پروراند... اى كم ايمانان آيا نه شما را از طريق اولى ! پس انديشه مكنيد و مگوييد چه بخوريم چه بنوشيم يا چه بپوشيم ... لكن اول ملكوت خدا و عدالت او را بطلبيد.(314)
و نيز:
يكى از رؤ سا از وى (عيسى ) سؤ ال كرد: اى استاد نيكو، چه كنم تا حيات جاودانى را وارث گردم ؟ عيسى گفت ... احكام را مى دانى . زنا مكن ، قتل مكن ... گفت همه اينها را از طفوليت خود نگاه داشته ام . عيسى چون اين را شنيد بدو گفت هنوز تو را يك چيز باقى است ، آنچه دارى بفروش و به فقرا بده ... پس آمده مرا متابعت كن ، چون اين شنيد محزون شد؛ زيرا كه مال فراوان داشت ... عيسى گفت چه دشوار است كه دولتمندان داخل ملكوت خدا شوند... .(315)
البته اين عبارت قابل تفسير صحيح نيز هست و شايد مقصود ترك وابستگى به دنيا باشد كه همان زهد حقيقى است ؛ چنان كه در خود انجيل آمده است :
(عيسى گفت ) هر آينه به شما مى گويم كسى نيست كه خانه يا والدين يا زن يا برادران يا اولاد را به جهت ملكوت خدا ترك كند جز اين كه در اين عالم چند برابر بيابد و در عالم آينده حيات جاودانى را.(316)
ولى مسيحيان از دين مسيحيت ترك مطلق دنيا و بهره مند نشدن از لذايذ دنيوى را فهميده و هر كس را كه بيشتر تارك دنيا باشد مقدس تر به شمار آورده اند. بر خلاف انجيل ، قرآن همه لذات مادى را به شرط ((طيّب )) و پاكيزه بودن حلال مى شمارد و به صراحت به مؤ منان دستور مى دهد: نعمت هاى پاكيزه اى را كه براى شما حلال شده است بر خود حرام نكنيد.(317)
قرآن نعمت هاى خدادادى را زينت مى شمارد و مى پرسد: چه كسى بهره مندى از آنها را حرام كرده است ؟!(318)
پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيز به شدت با ترك دنيا توسط برخى از اصحابش مخالفت ورزيده و به آنان دستور داده همچون خود آن حضرت باشند؛ ازدواج كنند، غذاى خوب بخورند و از نعمت هاى خدادادى استفاده نمايند.
طبرسى مى نويسد:
مفسران گفته اند روزى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اوصاف قيامت و عذاب الهى را براى مردم برشمرد و مردم به شدّت گريستند؛ پس ‍ عده اى از اصحاب آن حضرت گرد هم آمده ، تصميم به ترك دنيا گرفتند. آنان هم پيمان شدند كه همه روزها روزه بگيرند و گوشت نخورند، ازدواج نكنند، بوى خوش به كار نبرده ، لباس ضخيم بپوشند و... خبر به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد. آن حضرت به سراغ آنان رفت . گفتند تصميم ما خير و نيكى است . حضرت فرمود: خداوند مرا به اين چيزها امر نكرده است . بعد فرمود: شما بر خودتان حقى داريد، روزه بگيريد ولى برخى اوقات روزه را ترك كنيد، نماز بخوانيد، ولى شب را به استراحت هم بپردازيد. من كه پيامبر شما هستم روزه مى گيرم و گاه آن را ترك مى كنم (= برخى روزها روزه ندارم ) از گوشت استفاده مى كنم ، ازدواج مى كنم و اين سنت من است و كسى كه از سنت من پيروى نكند از من نيست .
بعد حضرت همه مردم را جمع كرده ، در سخنرانى فرمودند چرا برخى لذايذ دنيا را بر خود حرام كرده اند؟! من به شما دستور نداده ام كه مثل راهبان زندگى كنيد. در دين من ترك گوشت و زن وارد نشده است .(319)
در اسلام جهاد در راه خدا رهبانيت مسلمانان شمرده شده است . اساسا از نظر اسلام كسى كه ازدواج مى كند، نيمى از دين خود را حفظ كرده است .
قرآن استفاده از لذايذ مادى را به شرط ((طيّب بودن )) و به طور كلّى طيّبات را مجاز و حلال شمرده است . اينك سخن برخى از لغت شناسان را در مورد ((طيّب )) مرور مى كنيم .
جوهرى مى نويسد:
طيّب به معنى استفاده از خوردنى ها و برخوردارى از همسر است .(320)
راغب اصفهانى مى نويسد:
اصل طيّب به معناى چيزى است كه حواس از آن لذت ببرد و نفس آدمى را خوش آيند باشد.(321)
طبرسى نيز مى نويسد:
طيّبات ، لذايذى هستند كه دل ها مايل به آنها و نفس آدمى خواهان آن است .(322)
در مفردات راغب آمده است :
غذاى پاكيزه در اسلام چيزى است كه از محل حلال فراهم آيد و به اندازه استفاده شود.(323)
حسن مصطفوى مى نويسد:
طيّب هر چيزى است كه مطلوب انسان باشد و آلودگى ظاهرى و باطنى در آن نباشد كه در آن صورت مورد تنفر و كراهت قرار مى گيرد. بنابراين طيّب در هر موضوعى متفاوت است ، همانند غذاى پاكيزه ، زندگى پاكيزه ، همسر پاكيزه ، سخن پاكيزه و... .(324)
بخش سوم : اهداف قرآن از طرح مسائل طبيعى
گفتيم در هنگامه اى قرآن بر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل مى شد كه توده هاى سهمگين و ابرهاى تاريك بر افكار بشر سايه افكنده بود؛ انسان ها در ميان باورهاى خرافىِ فراوانى متحيّر و سرگردان بودند. خدايان بسيارى معبود انسان بودند و اقوام مختلف هريك بر پاى بتى بوسه مى زدند. هيچ تمدنى از آلودگى شرك تهى نبود، مظاهر و عناصر طبيعى در جايگاه خويش قرار نداشتند.
قرآن مى بايست به تصحيح باورها پرداخته ، غُل و زنجيرهاى خرافى را از پاى بشر بگسلد. نشان دادن جايگاه حقيقى عناصر و مظاهر طبيعى و سوق دادن انسان به سمت حقيقت ، و توجه دادن او به خداى حقيقى و بهره گرفتن از مظاهر طبيعى براى اثبات حقايق غيرمحسوس و متعالى برعهده قرآن بود. قرآن از محسوسات كمك گرفت ، با بيان ضعف و ناتوانى و تغيير و تحوّل مدام آنها ذهن انسان را از خدا فرض نمودن آنها بازداشت و در عين حال وجود آنها را دليلى بر اثبات حقائق عالم هستى قرار داد تا بينديشند و با عبور از مادّه به معنا رسند و باگذر از پوست ، مغز را دريابند.
از ديد قرآن هدف غايى طبيعت شناسى افزودن بر معرفت انسان ها درباره خداوند و تقرب به اوست ، امّا به عنوان اهداف متوسط مى توان يك رشته مسائل ديگر را ذكر كرد كه پى بردن به آنها مقدمه رسيدن به آن هدف نهايى است .
با بررسى و مطالعه آيات قرآنى اين نكته به دست مى آيد كه قرآن از پرداختن به پديده هاى طبيعى اهدافى چند را - اعم از هدف غايى و هدف متوسط - تعقيب كرده است كه عبارت اند از: