معارفى از قرآن

شهيد محراب آيت الله دستغيب (ره)

- ۱ -


پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم
قبل از شروع در مقدمه كتاب، از نعمت بزرگ خداوند كه به ملت ايران ارزانى داشته لازم است يادآورى و سپاسگزارى شود چه فرخنده روزگاريست كه انقلاب عظيم اسلامى ملت ايران و خون شهيدان و زحمت و جراحت زخميها و خسارات مادى و اقتصادى پيشه وران و خلاصه رنجهاى همه اقشار به ثمر رسيد و ديو طاغوت از اين سرزمين رانده شد و فرشته الهى، نمودار تقوا و فضيلت، مظهر علم و عدالت، قلب ملت و امام امت، حضرت امام خمينى اطال الله عمره و اهلك عدوه قدم بر ديده رنجديده مسلمانان نهاد و ايران را به قدوم خود روشن ساخت و به خواست خداى بزرگ و يارى ولى عصر ارواحنا فداه زمام امور را بدست گرفت، آزاديهاى گرفته شده بازگشت و توطئه‏هاى دشمنان‏ خارجى و منافقان داخلى يكى پس از ديگرى كشف و خنثى گرديد و بدعتهاى بسيار و گناهان كبيره آشكار، يكى پس از ديگرى برداشته شد و شعائر الهى كه نماز جمعه از بزرگترين آنها است برقرار گرديد و خلاصه:
 
باش تا صبح دولتت بدمد   كاين هنوز از نتايج سحر است

پروردگارا: اين نعمت بزرگ نيز مانند همه نعمتها از تو است، تو را سپاس مى‏گزاريم و دوام و استقرار نعمتهايت، مخصوصاً جمهورى اسلامى را از خودت خواهانيم.

نكاتى چند درباره زمان تفسير سوره حديد

براى روشن شدن برخى مطالب اين كتاب، نخست شرح مختصرى درباره زمان تفسير و شرح اين سوره شريف توسط حضرت آيت الله مجاهد آقاى سيد عبدالحسين دستغيب دامت بركاته به عرض مى‏رسد، تفسير سوره شريف حديد كه به نام معارفى از قرآن در برابر شما قرار گرفته خلاصه شده بيانات ايشان در ماه مبارك رمضان 1379 مى‏باشد كه تا نصف سوره، تفسير و شرح گرديد و بقيه به سال بعد موكول شد.
در ماه مبارك رمضان 98 روزهاى نخست بقيه سوره تفسير گرديد ولى به واسطه واقعه پنجم رمضان و كشتار مردم شيراز و هيجان عمومى، محيط ارعاب و وحشت نظامى فراهم آوردند و از جمله اقدامات رژيم منحوس پهلوى، بستن در مسجد جامع، مركز مبارزات و محل اجتماع جوانان مبارز و مردمان غيور شيراز بود، لذا به مدت دو هفته برنامه تفسير نيز به ناچار تعطيل گرديد.
با باز شدن مجدد مسجد، برنامه هم دوباره شروع و ضمن سخنرانيها مطالب بيدار كننده تذكر داده مى‏شد كه در اين كتاب هم اشاراتى به آن شده است و بالاخره قسمت آخر و سوم سوره حديد در نيمه اول رمضان 99 در زمان پيروى انقلاب اسلامى بيان شده و مطالب روز از قبيل قانون اساسى و نمايندگى مجلس خبرگان كه به آن اشاره شده مربوط به اين موقعيت است.
با اين شرح مختصر، وجه مناسبت بعضى مطالب در حاشيه تفسير، واضح مى‏گردد.

چرا معارفى از قرآن ناميده شد

اين سوره شريفه مطالب متعدد و متنوع و بسيار جالبى را در بردارد كه عمده‏ترين آن آيات ششگانه نخستين آن مى‏باشد كه درباره اسماء و صفات و فعال خداوند است و مطابق روايتى كه در همين كتاب مى‏خوانيد خداوند براى اينكه پاسخى به درخواست طالبين معرفت خودش بدهد سوره توحيد و شش آيه نخستين سوره حديد را فرستاد و راستى عالمى معرفت در اين آيات نهفته شده كه تشنگان خداشناس را سيراب مى‏كند.
همچنين آياتى كه مربوط به معاد، قضا و قدر، خشوع براى خدا و غيره مى‏باشد معظم اين سوره را تشكيل مى‏دهد كه همه معارفى از قرآن مى‏باشد لذا نامى بهتر براى اين‏ كتاب نيافتيم.

تسبيح همه موجودات و مالكيت خدا

سوره حديد با تسبيح كردن همه موجودات آسمانى و زمينى براى خداوند عزيز حكيم آغاز مى‏شود، غير خدا به ملكوت خود كه باطن و حقيقت و به تعبير ديگر نفس آن است خدا را از هر چه ناروا است پاك مى‏داند، آن خدائى كه عزت و حكمتش از هر موجودى نمايان است، هر چيز را به جاى خود نهاده و هر چه نياز داشته به او داده است خداوندى كه ذلت شريك براى خود نخواسته و عزيز مطلق است.
همان خدائى كه سلطنت آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنها و بالا و زير آنها است براى او است و مالكيت حقيقى براى او است و در غير او، اعتبارى و موقتى است.
همان خدائى كه آفريدگان را آفريد، به آنها جان داد، همان خداى جان گيرنده است كه بر هر چيزى تواناست، حيات و مرگ دل نيز از او است.

سر انسان نمونه‏اى از قدرت بى‏پايان

سپس در اين كتاب درباره قدرت نامحدود خداوند سخن مى‏رود براى نمونه، قدرتهائى در يك وجب صورت يادآور مى‏شود چگونه دستگاههاى مختلف چشم براى ديدن، گوش براى شنيدن، بينى براى بوئيدن، زبان براى چشيدن و كارهاى ديگر، همچنين مغز و سلسله اعصاب، دهان و وضع قرار گرفتن دندانها و تارهاى صوتى با حنجره و صداهاى گوناگون و غيره را يادآور مى‏شود.
آنگاه خطوط بند انگشتان و اختصاصى بودن آن مانند تارهاى صوتى را يادآور مى‏شود يعنى هر فردى خطهاى انگشتان دستش غير از ديگرى است مانند صدايش، لذا انگشت نگارى براى تشخيص هويت اشخاص مرسوم شده است.
سپس نمونه‏اى از قدرت نمائى در عالم گياهان را مى‏خوانيد.

اول و آخر، ظاهر و باطن

در آيات خداشناسى اين سوره، اسماء حسناى پروردگار به نظر مى‏رسد كه خدا را به عنوان اول و آخر، ظاهر و باطن معرفى مى‏فرمايد با بياناتى كه هيچگونه شبهه‏اى در ذهن خوانندگان ايجاد نشود معنى اول را كه علت العلل است مى‏رساند، چنانچه معنى آخر را كه مرجع و منتها است و بازگشت همه به سوى او است روشن مى‏نمايد.
ظاهر بودن خدا را به اسماء و صفات و افعال و خلاصه تجليات حق در مظاهر وجودى بيان كرده و مى‏فهماند كه در عين نهايت ظهور كاملاً ذات مقدسش مخفى و بر همه پوشيده است پس به افعال و اسماء ظاهر و به حسب ذات باطن است.
سپس سخن را به اول اضافى كشانيده و براى نمونه حديث ردالشمس و سخن گفتن ملكوت آفتاب را با اميرالمؤمنين (عليه السلام) بيان مى‏كند كه به حضرت به عنوان اول و آخر سلام كرد، يعنى اول مؤمن به خدا در اين امت و آخر كسى است كه با پيغمبر بود و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت.

آفرينش آسمانها و معانى عرش

بعد درباره آفرينش آسمانها در شش دوران سخن مى‏رود و مقصود از ايام كه به معنى دوران است روشن مى‏نمايد و عرش را به معنى تدبير امور دانسته و احتمال اينكه به معنى كهكشانهاى فعلى باشد معقول دانسته و بالاخره تمام عالم هستى را عرش خدا مى‏داند.
الا نگاه سخن درباره معلومات نامتناهى پروردگار مى‏رود و در مورد آنچه از زمين بالا مى‏رود كه ملكوت اعمال مؤمنين را شامل مى‏شود و آنچه از آسمان به زير مى‏آيد همه مورد علم خدا است صحبت مى‏شود.
معيت و همراه بودن خدا با بيانى شيوا و قابل درك براى همه گفته مى‏شود و اثر مهمى كه با توجه به اين حقيقت براى تزكيه و بهبود نفس انسانى دارد در ضمن داستان كوتاهى در توجه به دو نام خدا يا حاضر و يا ناظر بيان شده است.

مكافات و مجازات، مبدأ و معاد

سپس رشته سخن، به مسأله معاد كشانده مى‏شود و با بيانى رسا مى‏رساند كه معاد همان مبدأ است و همه از خدائيم و به خدا نيز باز مى‏گرديم.
سپس روشن مى‏نمايد مكافات غير از مجازات است جزا همان پاداش مربوط به آخرت است ولى مكافات عكس‏العمل و آثار وضعى و دنيوى است، هر عملى از هر كس سر مى‏زند يقيناً جزاى آخرتى دارد اما ممكن است مكافات دنيوى نداشته باشد.
براى شاهد مطلب، داستان ابوجهل و ابن مسعود را ذكر مى‏نمايد، در مكه معظمه اوائل اسلام، ابوجهل سيلى محكمى به گوش ابن مسعود مى‏نوازد و او را مجروح مى‏نمايد، پس از پايان جنگ بدر ابن مسعود سر ابوجهل را مى‏برد و گوشش را سوراخ كرده، كشان كشان به سوى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏برد، اين را مكافات گويند، اما جزاى آخرتيش سر جاى خود محفوظ است.

اختلاف روز و شب، آيه عظيمه خدا

در ششمين آيه از آيت عظيم الهى سخن مى‏رود و آن كم شدن تدريجى روز و شب و زياد شدن ديگرى است با نظم و حساب دقيق و معين پس از اعتدال ربيعى (اول فروردين) كه روز و شب يكسان است به تدريج تا سه ماه روز بلند و شب كوتاه مى‏گردد و آخر بهار به اوج بلندى روز و كوتاهى شب مى‏رسد سپس وضع برگشته، روزها به تدريج كوتاه و بر بلندى شب افزوده مى‏گردد تا به اعتدال خريفى (اول مهر) مى‏رسد و همين برنامه تكرار مى‏شود، خدا در اثر حركت شمال به جنوب و جنوب به شمال زمين با نظم معين روزانه، قدرت نمائى مى‏فرمايد.
آيا اين حركت دقيق كه از ساليان قبل مى‏شود آن را پيش‏بينى كرد بدون محرك و مدبر دانائى مى‏تواند باشد؟

دستورات اخلاقى براى تهذيب نفس

پس از آيات توحيدى، درباره انفاق در راه خدا از مالى كه به انسان عاريه داده است سخن مى‏رود و روى كلمه مستخلفين جانشين از طرف مالك حقيقى، تكيه مى‏شود تا انفاق آسان گردد مال، مال ديگرى است و ناپايدار، چه بهتر كه شخص دستش مى‏رسد از آن بهره ببرد، براى استدلال به داستان مادر جعفر برمكى كه براى فرش اطاقش به دنبال‏ پوست گوسفند آمده است استشهاد مى‏نمايد.
پس از يكى دو آيه، دوباره بر مسأله انفاق تكيه كرده و حتى به عنوان قرض به خدا مؤمنين را تشويق به انفاق مى‏فرمايد چون اثر كيمياوار براى نفس انسانى داشته آن را پاك و مهذب مى‏نمايد وگرنه ميراث آسمانها و زمين از براى خداست.
نكته جالبى كه در اين كتاب در مبحث انفاق تأكيد شده اخلاص در انفاق را شرط اساسى مى‏داند و چند داستان جالب و كوتاه متذكر شده و از روايات چنين استفاده مى‏نمايد كه وام برتر از صدقه است زيرا احترام گيرنده نيز محفوظ مى‏ماند.

نور مؤمن و ظلمت كافر در صراط

سپس به مناسبت آيات مربوط به معاد و صراط سخن را به نور مؤمن و ظلمت كافر كشانده و مى‏فهماند كه نورافشانى هر كس به مقدار دارائيش مى‏باشد مخصوصاً نور ولايت خيلى به درد مى‏خورد، ديگر آن كه نور كسى به كار ديگرى نمى‏خورد، بلكه ديوارى ميان مؤمنين و كفار كشيده مى‏شود كه براى مؤمنين رحمت و اسباب انس و الفت است و از طرف كفار، عذاب و زحمت مى‏باشد.
نتيجه‏گيرى‏هاى اخلاقى جالبى از اين آيات شده و هشدار مى‏دهد كه مردم فريب دنيا را نخورند و هميشه ياد فناى آن باشند و با ياد مرگ سختى دل را چاره كنند.

خشوع دل، زمينه براى ايمان

آيه تكان دهنده آيا نرسيده براى اهل ايمان كه دلشان براى ياد خدا خاشع شود و آنچه از حق فرستاده است و مانند كسانى كه از پيش كتاب به آنها داده شد (يهود و نصارى) نباشند كه آرزوها بر آنها دراز گرديد پس دلهايشان سخت شده بسيارى از آنان فاسق‏اند .
شرح و بسط فراوانى داده شده مردم را از آمال و آرزوهاى واهى دنيا بر حذر مى‏دارد زيرا موجب قساوت دل مى‏گردد و ايمان در دل سخت جا ندارد، بلكه با خشوع دل بايد زمينه را براى ايمان به خدا آماده ساخت.
پس از آياتى درباره جان دادن خداوند به زمين، پس از مرگ آن و رشد گياهان و حبوبات و همچنين ارزش صدقه و صدقه دهندگان و مطالب مهم ديگر به بيان بى‏پايدارى دنيا مى‏پردازد.

دنيا را بطور آشكار رسوا مى‏سازد

حقيقت دنيا؛ لعب يعنى كار پررنج ولى بيهوده است و لهو، سرگرمى و بازماندن از هدف مى‏باشد زينت، دلربائى در امور واهى و فخر به نسب يا مال، امور اعتبارى همه فريبكارى دنياى غدار را تشكيل مى‏دهند.
براى وضع دلربائى و در عين حال توخالى دنيا مثالى ذكر مى‏فرمايد: باران شديد مى‏بارد و گياه را از زمين سبز و خرم مى‏روياند (اما چند روزى بيش نيست) سپس خشك و زرد شده به عنوان خار و خاشاك يا هيزم سوزانده و از بين برده مى‏شود (خاكسترش را نيز باد به اطراف پراكنده مى‏نمايد) كسانى كه به دنيا دل ببندند وضعشان چنين است كه فريب‏ شكوفه چند روزه را خورده به آن سرگرم مى‏شوند و از حقيقت كه آخرت است باز مى‏مانند، لذا عذاب دردناكى به دنبال خواهند داشت.

پس، آخرت سزاوار دلبستگى است

بلافاصله راجع به آخرت و تشويق به عمل كردن براى آن مى‏فرمايد بشتابيد به سوى آمرزش پروردگارتان و بهشتى كه عرض آن همچون عرض همه آسمانها و زمين است، آن بخشش خداوند براى اهل ايمان است، نه ديگران، به مناسبت اين مطلب از لذت ذكر خدا در حال روزه سخن مى‏رود و از اميرالمؤمنين على (عليه السلام) به عنوان نمونه بارز اهل آخرت و سرمشق براى كار جهت آخرت السلام على ميزان الاعمال صحبت مى‏شود، سبب آمرزش خدا كه به آن امر شده‏ايم در اطاعات و توبه مى‏داند و مى‏فهماند كه مسابقه در خيرات نتيجه ايمان است و شتاب در كار آخرت پسنديده است چنانچه شتابزدگى در كار دنيا ناپسند مى‏باشد.

مقدرات با اختيار منافات ندارد

از بخشهاى جالب اين كتاب، قضا و قدر است كه به مناسبت آيه شريفه: ما اصاب من مصيبة ... مطلب به بهترين وجهى پرورانده شده است، همه حوادث در كتاب تكوين الهى ثبت و ضبط است كوچك و بزرگ از حوادث كه در آينده واقع مى‏گردد در لوح محفوظ نوشته شده است و در عين حالى كه با اختيار مكلفين منافاتى ندارد و به هيچ وجه جبر در كار نيست و مقدرات الهى با حفظ اختيار مكلفين در افعال ارادى است - آنگاه مى‏فرمايد خاصيت اين تقديرات اين است كه بر آنچه از كف داديد اندوه نخوريد و براى امور مادى از جهت دنيوى و زوال آن شادمان شدن غلط است.
براى اثبات وجود لوح محفوظ و ثبت مقدرات، به رؤياهاى صادقه گواه آورده مى‏شود چيزهائى كه در آينده بايد واقع گردد ممكن است بعضى اشخاص در خواب پيش ببينند و بعداً همانطور واقع گردد رؤياى صادقانه فراوان واقع شده و در كتاب داستانهاى شگفت اثر حضرت مؤلف تعدادى ثبت گرديده است.
همچنين به مناسبت اين بحث يادآور مى‏شود كه مرگ براى مرده و بازماندگان هر دو خير است زيرا مرده اگر نيكوكار باشد زودتر به ثواب خداوند نائل مى‏گردد و از زحمت دنيا راحت مى‏گردد و اگر گنهكار و بدكار است كمتر خود را سزاوار عقوبت مى‏نمايد.
براى بازماندگان نيز خوبست زيرا رحمت و صلوات و بخشش خداوند و هدايتش كه شامل حال مصيبت ديدگان مى‏شود(1) به مراتب از بودن آن شخص براىبازماندگان بهتر است.

پيغمبران و كتابهاى آسمانى و عدل الهى

در آخرين بخش كتاب درباره بعثت انبيا و كتابهاى آسمانى و معجزات آنان يخن رفته است و غرض از بعثت را بسط عدل در اجتماع بشرى مى‏داند و چون براى انجام اين منظور عده‏اى منافعشان به خطر مى‏افتد و در نتيجه دنبال آشوب و هرج و مرج و مزاحمت ديگران مى‏روند بايد قوه دافعه‏اى باشد كه آهن را براى اين منظور آفريد كه داراى فوائد بيشمارى نيز مى‏باشد.
آنگاه از عدل خدا در جهان آفرينش سخن رفته كه هر چيز را در محل مناسب خود قرار داده است، جو اطراف زمين را كمربند نگاهدارنده كره مى‏خواند زيرا مانع ريزش سنگهاى آسمانى به زمين مى‏گردد.
سپس راجع به پيغمبرانى كه در آيه شريفه نام برده نوح و ابراهيم و عيسى بن مريم مشروحاً سخن گفته است.

رهبانيت و اسلام، روح الله زمان ما

در پايان به مناسبت آيه شريفه درباره رهبانيت سخن مى‏رود و پيدايش آن در نصارا و نظر اسلام در اين باره را بيان مى‏كند، از خرافات مسيحيها به عنوان گناه بخشى و بهشت فروشى كشيشها صحبت مى‏كند داستان راهب در سفر صفين و معجزه على (عليه السلام) كه سبب اسلام راهب شد نقل نموده است، همچنين اين حقيقت را بيان نموده كه پيشرفت كمونيستها در نتيجه خرابى و خرافات كليسا بوده است و در آخر به مناسبت مسيحيت و عيسى روح الله، نتيجه مى‏گيرد كه روح الله زمان ما، امام خمينى (ره) است.

پرهيزكارى سفارش همه بزرگان

آنگاه تقوا در هر حال را متذكر مى‏شود، خدا را هميشه و مخصوصاً هنگام گناه نبايد فراموش كرد و تقوا بايد در همه طبقات پيدا شود و خانمها بايد زهرا (عليها السلام) را كه سرمشق بانوان پرهيزكار است الگو قرار دهند، و مى‏فهماند كه پرهيزكار، مؤمن متعهد و مسؤول است و آمرزش خداوند براى او است خداوند دو بخش از رحمت براى مؤمن پرهيزكار مهيا فرموده است.
در برابر مؤمنين متعهد و پرهيزكار، دول امپرياليسم و مادى هستند كه حاضرند به خاطر فروش اسلحه و پر شدن جيبهايشان آتش جنگ روشن كرده گروه زيادى را به خاك و خون بكشانند.

پر فايده بودن كتاب

آنچه گذشت نمونه‏اى از مطالب اين كتاب شريف است كه راستى نافع و براى همه طبقات قابل استفاده است و چون از دل برخاسته، لاجرم بر دل مى‏نشيند و اميدواريم مانند آثار ديگر حضرت مؤلف محترم با استقبال كم نظير دوستان و علاقمندان مواجه شده در قطعهاى مختلف و تيراژهاى بسيار، مجدداً منتشر گردد.

مسؤوليت بيشتر در جمهورى اسلامى

اينك كه بحمدالله حكومت اسلامى در حال استقرار است وظيفه مؤمنين نيز شديدتر شده است بايد در جهات مختلف و ابعاد گوناگون اسلام فعاليت خود را زيادتر نمايند از آن جمله در جنبه تبليغات اسلامى و نشر حقايق قرآن مجيد، كوشاتر باشند، همانطور كه در زمان طاغوت، برنامه مبارزه با دستگاه ظلم و فساد و بيدينى بود هم اكنون نيز برنامه سازندگى اسلامى، داخلى و خارجى، شخصى و اجتماعى و بالاخره ظاهرى و باطنى است.
كتابخانه مسجد جامع شيراز كه بيش از بيست سال از تأسيس آن مى‏گذرد با برنامه‏هاى مختلف، سهم ناچيزى در ارشاد و تبليغ اسلامى به عهده گرفته است و اين كتاب و نظائر آن قسمتى از فعاليت بخش انتشاراتى كتابخانه مزبور را مى‏رساند، بنابر اين همكارى و مساعدت علاقمندان موجب تشويق و توسعه فعاليت اين مؤسسه مى‏باشد.
بتاريخ پنجم صفر المصفر 1400 مطابق 4 / 10 / 58
شيراز - سيد محمد هاشم دستغيب.

1

بسم الله الرحمن الرحيم
يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الدين من قبلكم لعلكم تتقون‏(2) .

كسب حكمت در اين ماه شريف

از هر چيز بهره‏اش در اين ماه مبارك، كسب دانش و حكمت است. آدمى چيزى بفهمد، خود اين فهم حكمت است كه خدا در قرآن مى‏فرمايد: ما پيغمبر را فرستاديم كه به حكمت ياد دهد(3) ، مسلمان بايد حكيم و دانا شود. حكمت، يعنى دقائق امور را دانا شدن، سر در عالم وجود درآوردن، هستى خود را شناختن، به مبدأ و معادخود آشنا شدن، براى چه آمده‏ام، و پس از اين عالم كجا مى‏روم، راه و روش سعادتم چيست، اينها حكمت است.
شنيده‏ايد در روايتى مى‏فرمايد كه: يك ساعت در مجلس مذاكره علم، بهتر است از دوازده هزار ختم قرآن!!
قرآن به زبان خواندن خوب است، نور و ثواب است، ليكن علم، آدميت مى‏آورد، بصيرش مى‏كند، بافهمش مى‏كند، علم و فهم كجا تا زبان تنها مشغول باشد، الفاظى را بخواند. لذا انشاء الله به مدد الهى در اين ماه مبارك رمضان چون مسلمانان به بركت روزه آماده دانش و حكمتند. از خاصيت‏هاى روزه آن است كه فهم آدمى بيشتر مى‏شود، آماده چيز فهميدن و حكمت مى‏شود چنانچه هر چه شكم پر شود، گيج‏تر مى‏شود، نمى‏تواند در نكات دقيق بشود. كسى كه شكمش پر است، در ادراك به حيوان نزديك است. اگر شكم خالى باشد نور حكمت ممكن است در نفس طلوع كند.
در ماه مبارك امسال هم يك سوره مبارك از قرآن مجيد سوره الحديد را شروع مى‏كنيم و حكمت‏هائى كه در اين سوره مباركه است تا بتوانيم يادآورى مى‏كنيم. توحيد و نبوت و اسماء و صفات خدا و مطالب راجع به معاد كه در اين سوره مباركه ذكر شده، انشاء الله حياتى باشد از فردا شروع مى‏كنيم.

خودشناسى، مقدمه خداشناسى و حكمت

امروز حكمتى را كه خداوند در قرآن به بيانات متعدد ذكر فرموده و در روايات نيز ذكر شده است يادآورى كنم و آن اين است كه آدمى بايد حقيقت خودش را بشناسد. حكمت يعنى علم به واقعيات و حقايق، از آن جمله بفهمد او غير از حيوان است. تو اگر خودت را نشناختى، پس چه چيز را شناختى؟ پرفسور روزگار هم بشوى ولى تا خودت را نشناخته باشى، به چه چيز دانا شده‏اى؟ بايد بفهمى تو غير از خر و گاو هستى، تو غير از درندگانى، توبه مراتب بالاترى زيادتى دارى، آنها براى تو آفريده شده‏اند، سگ كجا، تو كجا، اى آدم!
 
ترا زكنگره عرش مى‏زنند صفير   ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده است

تنزل وجودى در اثر خودناشناسى

بيچاره آدمى كه خودش را با موش و مورچه يكى قرار داده مثل آنها آتيه بينى مى‏كند، ديده‏ايد در فصل تابستان تمام ذخيره زمستان را مى‏كنند، غصه آتيه‏اش را مى‏خورد. موش كه حرص عجيبى هم دارد و عجيب‏تر آنكه مورچه دانه جمع مى‏كند هر چند اشرفى باشد، يك چيزى به لانه‏اش ببرد هر چند تكه كهنه كند.
آقاى حاجى هم با موش برادر واريكى شده، اين صد ميليون تومانى كه حمالى مى‏كنى روى هم مى‏گذارى، به چه كارت مى‏خورد؟ چقدر مى‏مانى كه اينها را بخورى؟
غرضم تنزل وجودى و خودناشناختن است، آدمى گرامى‏تر از اين است كه شكم‏پرست شود، تو هم اگر بخواهى مثل حيوان باشى‏(4) اين تنزل وجودى است تو چيزديگرى هستى بايد بتوانى جلو شكمت را بگيرى، روز ماه رمضان چند ساعت چيزى نخورى تا بفهمى آدم هستى.

خودشناسى از قرآن مجيد

قرآن مجيد راجع به اينكه آدمى غير از حيوانات است چند تعبير دارد، بيان و لقد كرمنا بنى آدم است، هر آينه آدميزاد را گرامى داشتيم، آى آدم! تو چيز زيادترى دارى تو تاج ديگرى بر سرت گذاشته‏اند(5) بر و بحر را مسخر تو قرار داده‏اند، فضيلت ديگرى دارى مزيت زائده‏اى به حسب خلقت به تو داده شده است.
آيه شريفه ديگر، تعبير از آدمى روى خاك به خليفه الله كرده‏(6) آيه شريفه ديگر، آدمى را خزينه‏دار خداى عالم معرفى كرده است، نگاه به كوچكى بدنت نكن روحانسان بقدرى عظيم است در عالم خلقت خزينه‏دار رب العالمين است، انسان حامل امانت خدا است‏(7) ، امانت الهى كه رسيدن به مقام عبوديت است، ولايت كلىالهى كه هيچ موجودى به اين حد از كمال نمى‏رسد مال آدمى است، خدا براى قرب خودش تو را آفريده و همه چيز را براى تو. دو جنبه دارى بدنى و روحى، هر چند به حسب بدنت با حيوانات شريكى، خور و خواب لازمه بدنت است خوردن، خوابيدن، پوشيدن، مسكن، نكاح براى بقاى نسل لازم است، اما جهت ديگرى هم دارى غير از حيوانات و آن روح تو است آنكه به مرگ نيست نمى‏شود، مرگ حيوانى بدن سبب نيستى نفس نمى‏گردد بلكه لباس عوض مى‏كند، لباس چرك ماده بيرون مى‏رود، لباس لطيف عالم برزخ و مثال را مى‏پوشد، بدن ملكوتى پيدا مى‏كند، روح تو است كه مورد خطاب خداى عالم است، به حيوان كه نمى‏شود خطاب كرد ولى به آدم يا ايها الناس اتقوا ربكم‏(8) يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام‏(9) مى‏فرمايد.
به قول يكى از بزرگان، آدمى بايد از شوق در پوست خود نگنجد، كار من رسيده به جائى كه رب العالمين من را مورد خطاب قرار داده به من فرمان مى‏دهد. شوخى نيست! سلطان عالم وجود، ملك الملوك، رب الارباب، تو را فرمان بدهد: آى بنده! يك ماه روزه بگير، همين شوق خطاب بس است.
بايد آدمى روزه را شرف خودش بداند، خطاب تشريفى است، شرف تو است، آى آدم! وقتى كه شكمت خالى باشد، نور علم و حكمت در نفس جا بگيرد، آنقدر به خداى خودت نزديك هستى كه در آن حال، حجابها تا حدى عقب رفته، نفس كشيدنت هم ثواب دارد انفاسكم فيه تسبيح‏(10) ، غرضم روزه تشريف الهى است، براىجهت آدميت.

بيمارى حيوانات كمتر و آسانتر است

وجدان گواه هست كه آدمى دو جور بيمارى دارد، ولى حيوانات يكجور، ممكن است بدنشان مريض گردد، انحراف پيدا كند، آدمى ممكن است هم انحراف بدن پيدا كند، هم‏23< انحراف روح، لذا بار آدمى سنگين‏تر است از هر دو جهتش سنگين‏تر است، واقعاً خدا بايد يارى كند، در جهت اول حيوانات كمتر مريض مى‏شوند، در هر حيوانى، دو يا سه نوع بيمارى است كه آن هم دوايش را خداى تعالى به الهام به او فهمانده است. گربه گاهى دلش درد مى‏گيرد، دوايش گياهى است كه بيشتر پشت بامها سبز مى‏شود خودش آن را مى‏شناسد، مى‏رود آن علف را مى‏خورد، يا مثلاً درباره افعى، مى‏نويسند هزار سال از عمرش كه مى‏گذرد چشمش كور مى‏شود ديگر احتياج به دكتر ندارد گياهى است به نام رازيانج و عجيب اين است كه به بو مى‏فهمد، هرگاه كور شد در بيابانها مى‏گردد تا خودش را به درخت رازيانج برساند چشمش را به آن مى‏مالد خوب مى‏شود، اين ميل زدن طبيعى و الهى است، اما آدمى بدبخت كه چشمش آب بياورد چقدر رنج دارد.
در مرض بدن هم، آدمى واقعاً گرفتار است، بلكه در طب قديم نوشته‏اند چهار هزار نوع بيمارى براى بشر است، ولى براى حيوان دو يا سه تا بيمارى است.

دواى درد روح در قرآن

اما راجع به روان، همانطورى كه بدنت مريض مى‏شود انحراف پيدا مى‏كند روانت هم همين است، كتاب قلب سليم را كسى بخواند بفهمد بيماريهاى دل، انحرافهاى روان آدمى چه چيزها است، آنگاه دين كدام است؟ دين يعنى طب الهى براى روح آدمى‏(11) براى بدنت خداى تعالى انواع داروها قرار داده، هر كدام خاصيتى دارد و بشر راراهنمائى فرموده كه دنبال دارويش برود، همانطورى كه دواى بدنت تأمين است دواى روحت هم تأمين است دست خودت است، راهش در قرآن مجيد نشان داده، اگر مى‏خواهيد شفا پيدا كنيد، تمام اين عبادات حتى زكات براى دواى درد آدمى است، در روايات هم ذكر شده امر به نفاق شده براى اينكه ناخوشى بخل، از روحت پاك شود آتش بخل و حرص را در گور نبرى، خمسش، ثلثش را بده، بلكه اصلاح گردى، بدبختى اين است كه به مرض جسم اهميت مى‏دهد، درد مى‏كشد، زير دست جراح مى‏رود، و چند هزار تومان هم مى‏دهد، براى اينكه مرضش خوب شود، براى دل قساوت دارت چقدر پول بايد بدهى كه خوب شود، چقدر بايد پول در راه خدا بدهى تا اين دل قساوت دارت علاج گردد، طب الهى است، اى انسان! چنانى كه بدنت سقوط مى‏كند، اگر مداوا و معالجه نكردى متلاشى مى‏شوى و ميميرى. روح تو هم موت دارد. گناه، پشت سر گناه، اگر زياد شد يقين بدانيد آخرش سقوط و هلاكت است‏(12) . چنانكه براى انحرافات بدنى و مزاجى و جهات حيوانى دواى دكتر و پول خرج كردن لازم است، در انحرافات روحىعمل به واجبات لازم است، چنانكه در بيمارى بدنت، پرهيز از مضرات لازم است، در اصلاح روحت هم همين است، روزه بگير، اما بشرطى كه گناه هم نكنى، دوا بخور اما پرهيز هم مى‏خواهد كه اگر پرهيز نكردى هلاك مى‏شوى و اعجبا! حيوانات در معالجات جسمشان پرهيز دارند، اى كاش من هم در معالجه روحم اين قسم بودم، ناچارم داستان بگويم در دستگاه خلقت اسباب عبرت فراوان است، خصوصاً در ميان حيوانات.

زهر و پادزهر در گوزن

گوزن با مار سر و كار دارد اگر مار او را بزند سمش او را مى‏شكد مگر اينكه زود خودش را به خرچنگ برساند، خرچنگ را كه خورد سم مار محو مى‏شود.
در كتاب حيوة الحيوان مى‏نويسد: اين حيوان عاشق مار است، از گوشت مار لذت مى‏برد، گاهى مى‏شود در تابستان مخصوصاً در هواى گرم مى‏دود تا برسد به مار يا افعى، از دمش شروع به خوردن مى‏كند تا آخر، هوا گرم، خود سم هم خيلى گرم است آتشش مى‏زند، آتش عطش، حرارت هوا و آفتاب و حرارت و سوزندگى سموم عطش فوق العاده است، خودش را به آب مى‏رساند به حسب تكوين به الهام الهى مى‏فهمد، اگر آب به اين سم برسد فوراً او را مى‏كشد، بيچاره گرفتار بين الامرين مى‏شود يكجا عطش به او فشار آورده تا خودش را به آب رسانده يكجا مى‏فهمد برايش ضرر دارد چون تا سم حل نشود، اگر آب خورد، متلاشى مى‏شود، همه‏اش جزء خون و بدنش شده او را مى‏كشد، از بيچارگيش نعره مى‏زند، داد مى‏زند، به واسطه فشارى كه به خودش مى‏آورد، از چشمش اشك بيرون مى‏آيد، زير دو تخم چشمش گود است و گوديش طورى است كه يك بند انگشت داخلش مى‏رود، در آن حال عطش و فشار و سختى نعره مى‏زند، از دو چشمش آب مى‏آيد، اين دو تا گودى را پر مى‏كند پس از چندى اين اشكهائى كه در اين گودى جمع شده منجمد و براق مى‏شود و پادزهر است، بسيار قيمتى است، پادزهر طورى كه شنيده‏ايد علاج هر سمى است، هر مار گزيده‏اى اگر اين پادزهر را بگذارند روى جاى سم زدگيش، فوراً خوب مى‏شود، همان اشك چشم گوزن است، چون اين درد را تحمل كرد، آب نخورد كه اصل حياتش از بين برود اشكش قيمتى است. اين جريان جسم و حيوان.

اشك انسان بيش از گوزن كار مى‏كند

اگر اين جريان در روح من و تو بيايد چنين اثرى در عالم معنى دارد. يعنى آى جوان عزيز، گناه برايت پيش آمد، مكان خلوت، زن اجنبيه، بلامانع، چقدر نفس فشار مى‏آورد؟ از آن طرف ميدانى اگر چنين كردى، از آدميت ساقط مى‏شوى، روح مى‏ميرد، واى اگر با زن شوهردار هم باشد سقوط مطلق است.
جوان گناه برايش پيش بيايد، يكجا فشار نفس، فشار شهوت بعين مثل فشار عطش گوزن است. مى‏بيند اگر آب بخورد بايد بميرد، مؤمن هم مى‏بيند، اگر اين گناه را كرد، راه جهنم را بايد پيش بگيرد، اى جوانى كه مى‏ترسى، مى‏لرزى، مى‏بينى، يك جا فشار شهوت، يك جا راه جهنم، بگو! يا الله، پناه به خدا ببر، اگر اشك ريخت در آن حال قيمتى مى‏شود، در آن حال بيچارگى فشار گناه يك دفعه داد بزنى، به حال زار خودت، دردت دوا مى‏شود، ولى اگر زورش به خودش نرسيد مانند عمر سعد مى‏شود. شنيده‏ايد عمر سعد از سر شب تا صبح خوابش نمى‏برد، چكار بكند از يكطرف، حكومت رى، از طرف ديگر، با كشتن حسين (عليه السلام) با علم به اينكه به راه جهنم مى‏رود، با يقين به اينكه حسين كشى، جهنم رفتن است، ولى بالاخره زورش به خودش نرسيد. اين بدبخت يك يا الله و خدايا تو به دادم برس نگفت، از دست نفسم به تو پناه مى‏برم، نگفت. دعاى غريق بعد از نماز شب خيلى خوب است، خدا همه را موفق بدارد آخرهاى مفاتيح دارد(13) خدايا بدادم برس، خدايا سگ نفس، به من حمله مى‏كند، مى‏خواهد مرا به گناه بكشاند.
اگر اين حال در آدمى پيدا گردد، خدا هم يار و ياورش است، نخواهد گذاشت آلوده به گناه گردد.

پرهيز از گناه لازمتر است

در خطبه جمعه آخر ماه شعبان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه راجع به فضيلت ماه رمضان فرمود، شنيده‏ايد كه آقا اميرالمؤمنين على (عليه السلام) از پاى منبر گفت: يا رسول الله! اى الاعمال افضل از هر كارى بهتر در ماه رمضان چيست؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
الورع عن محارم الله پرهيز كردن از گناه درست است، قرآن خواندن زهى سعادت، هر آيه‏اى در اين ماه ثواب يك ختم قرآن دارد، نماز نافله در اين ماه ثواب يك نماز واجب دارد، هر نماز واجب ثواب هفتاد نماز واجب در وقت ديگر دارد. اما به شرط پرهيز از گناه، دكتر به تو نسخه مى‏دهد، مداوا خوب است، بشرطى كه پرهيز همراهش باشد.
يكى از رفقا مى‏گفت: در بيمارستان بودم بيمارى هم نزديك تخت من بود. دكتر به پرستار گفت هر چه بگويد تشنه هستم تا فردا هيچكس حق ندارد به او آب بدهد، آب برايش ضرر دارد، دكتر اين را گفت و رفت، يكدفعه مريش از عطش ناله كرد، مأمور هم گفت آب دادن اجازه نيست، مريض گريه كرد و مأمور اعتنا نكرد، تا مدتش تمام شد سر ساعت معين رفت مأمور ديگرى آمد به او نگفته بودند كه آب برايش ضرر دارد مريض التماس كرد از تشنگى مردم، پرستار رفت يك ليوان آب آورد گذاشت پهلويش. ايشان نقل مى‏كرد، مى‏گفت بعد از لحظاتى صدايش نيامد، آب خورد آرام گرفت، صبح كه شد دكتر آمد ديده مرده است، دست روى دستش زد، گفت چرا به او آب داديد؟ معالجه بدون پرهيز بى‏فايده است.
ماه رمضان روزه بگير، ولى به شرط پرهيز، به شرطى كه زبانت را هم بگيرى، غيبت هم نكنى، خدايا تو يارى كن كه يك ماه رمضان زبانمان كنترل شود. دروغ، غيبت، فحش، از ما سر نزند، قول به غير علم كشف سر، عيب كسى را گفتن، پرهيز از تمام اينها واجب است، آى روزه‏دار! روزه بگير، اما با چشمت نگاه به حرام نكنى، روزه بگير، به شرط اينكه شكمت تا خالى شد اول افطار حرام، به آن ندهى زايد از حد نخورى، اسراف در خوراك نكنى، ورع يعنى خوددارى از گناه با داروئى كه از طب الهى كه روزه ماه رمضان است علاجت مى‏كند. روحانى مى‏شوى، سالم مى‏گردى آنگاه لذت ذكر خدا را در مى‏يابى، آن وقت مى‏فهمى كه يا من ذكره شرف اللذاكرين . آن وقت لذت دعاى ابوحمزه را مى‏فهمى خودت را مى‏شناسى، كم كم مى‏فهمى عجب من خيلى بى ادبم! منى كه آنقدر خداى كريم راهنمائيم كرد، راه را نشانم داد، در بيچارگى بيا در خانه من تا من خودم ياريت كنم‏(14) ، تا شيطان خواست تو را به معامله حرام وادارد زود استغاثه كن تا ما دستت را بگيريم در هر حرامى همينطور، مثل يوسف تا گفت: يا الله‏(15) خدا دلش را قوى داشت، حاكمش كرد بر نفس و هوى، با پاكدامنى از در بيرون رفت خدا كه نمى‏خواهد قصه بگويد، خدا مى‏خواهد بفهماند.
آى زن و مرد مسلمان گناه اگر پيش آمد بيا به لطف ما بچسب بگو يا الله.
اگر ابن سعد ملعون همان شبى كه بين الامرين گرفتار بود آمده بود در خانه خدا راستى و درستى گفته بود، خدايا خودت هدايتم كن خدايا خودت مرا نجات بده، نمى‏گذاشت به كربلا برود خدا وعده داده كه هر كسى رو به ما آورد ما يارش هستيم يا معين من استعان به ولى چه گناهانى كه پيش آمد به خداى خود استغاثه نكرديم، بى‏ادبى كرديم، به گناه آلوده شديم و الا اگر به او استغاثه كرده بوديم، آلوده نمى‏شديم.
حالا چه بايد كرد؟ حالا سحرها بايد دست گدائى دراز كرد الهى لا تؤدبنى بعقوبتك و لا تمكربى فى حيلتك‏(16) من خيلى بى ادبيها كردم، خلاف وظيفه انجام دادم بنده بايد در هر درماندگى! مولاى خودش استغاثه كند الى من يذهب العبدا الا الى مولاه‏(17) ولى من بى حياء، من غافل، هنگام گناه كه بايد رو به تو بياورم از تو مدد بطلبم ترا نديده قرار دادم، خيلى بايد من ادب بشوم ولى اگر خواستى ادبم كنى هلاك مى‏شوم من طاقت ندارم به حرمت ماه رمضان بى‏ادبيهاى ما بى‏حيائى‏هاى يازده ماهه ما را در اين ماه عزيز، تو پاك فرما.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: بعد از هر نمازى دستهايتان را به دعا بلند كنيد موقع اجابت دعا است قدردانى كنيد.
به عزت و جلالت هر چه خلاف بندگى از ما سر زده قلم عفو بر آن بكش، اى خدائى كه هر كس با تو معامله كند فلاح، رستگارى، عاقبت بخيرى، سرانجام نيك، در معامله با توست، اما معامله با شيطان معامله با نفس و هوى، يقين بدانيد غير از زيان، غير از حسرت و نكبت و غير از پشيمانى، چيز ديگرى نيست.
ببينيد ابن سعد ملعون چطور شد معامله خدا را گذاشت كنار با نفس و هوى معامله كرد زيانكار دنيا و آخرت گرديد.

2

بسم الله الرحمن الرحيم
ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلمو تسليماً(18) .
شيخ صدوق در كتاب امالى نقل كرده، عده‏اى از ملائكه كه به دست آنها صحيفه‏هائى است از نقره بهشتى و قلمهائى است از طلاهاى بهشتى (غير از نقره و طلاى دنيوى است، ملكوتى و بهشتى است) از عصر پنجشنبه به زمين مى‏آيند تا غروب جمعه بر مى‏گردند مأموريتشان اين است اطراف زمين مى‏گردند هر كس صلوات بر محمد و آل بفرستد آن را ثبت مى‏كنند در بين ذكرهاى شب و روز جمعه در رأس همه صلوات بر محمد و آل محمد است.

پى‏نوشتها:‌


1) و لنبلونكم بشى‏ء من الخوف... اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون سوره بقره آيه 156.
2) سوره بقره، آيه 183.
3) يعلمهم الكتاب و الحكمة . سوره بقره آيه 129 .
4) و يأكلون كما تأكل الانعام . سوره محمد، آيه 12 .
5) و حملنا هم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلاً .
سوره اسراء، آيه 70 .
6) انى جاعل فى الارض خليفة . سوره بقره، آيه 30 .
7) انا عزضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حمله الانسان انه مان ظلوماً جهولاً . سوره احزاب، آيه.
8) سوره حج، آيه 1.
9) سوره بقره، آيه 183.
10) خطبه رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) در فضيلت رمضان، مفاتيح، ص 171.
11) و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنين سوره اسراء، آيه.
12) ثم كان عاقبة الذين اساؤا السواى ان كذبوا بايات الله و كانوا بها يستهزون سوره روم، آيه 10 .
13) فيا غوثاه ثم اغوثاه بك يا الله من هوى قد غلبنى و من عدم قد استكلب على دعاى حزين، حاشى‏مفاتيح الجنان، ص 581.
14) و اما ينزنك من الشيطان نزع فاستعذ بالله . سوره اعراف، آيه 200.
15) و لقد همت به وهم بها لولا ان رأى برهان ربه سوره يوسف، آيه 24.
16) مفاتيح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى، ص 386 و ص 401.
17) مفاتيح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى، ص 386، و ص 401.
18) سوره احزاب، آيه 56.