درسنامه علوم قرآنى سطح ۲

حسين جوان آراسته

- ۱۱ -


بخش پنجم تاريخ قرآن (4) قراءات قرآن(1)

هدف‏هاى آموزشى اين بخش عبارتند از:

1. نگاهى اجمالى و گذرا بر مراحل پيدايش قراءت‏ها تا قرن چهارم هجرى.

2. بررسى چگونگى ظهور و پيدايش قراءت‏هاى مختلف پس از توحيد مصاحف و علل آن.

3. نگرشى بر نظريّه تواتر قراءت‏ها و نقد آن.

4. تحقيقى در حديث «نزل القرآن على سبعة احرف» ومفهوم آن.

5. آشنايى با علم تدوين قراءت‏ها و علّت حصر آنها در هفت قراءت.

6. آشنايى با قرّاء سبعه و راويان آنها.

7. آگاهى از ضابطه صحّت يك قراءت و نظريّات دانشمندان در اين زمينه.

8. نگاهى به ويژگى قراءت عاصم در ميان ساير قراءات.

برخى از منابع مهمّ اين بخش عبارتند از:

البيان فى تفسير القرآن؛ الاتقان؛ نوع 22 - 27؛ البرهان، نوع 11 و 22 و 23؛ مناهل‏العرفان، مبحث ششم و يازدهم؛ حقائق هامّه حول القرآن الكريم، باب سوم؛ التّمهيد، ج 2؛ علوم القرآن عند المفسّرين؛ مباحث فى علوم القرآن؛ كتاب المصاحف؛ كتاب السبعه فى القراءات؛ الحجة للقراء السّبعه؛ حرز الامانى و وجه التهانى (شاطبيّه)؛ الكشف عن وجوه القراءات السّبع؛ النّشر فى القراءات العشر؛ التيسير فى القراءات السّبع؛ الحجّة فى القراءات السّبع؛ المحتسب؛ تاريخ قراءات قرآن كريم.

فصل اول مراحل پيدايش قراءات

قراءت قرآن مراحل گوناگون و متفاوتى را به خود ديده است:

مرحله اول: در اين مرحله شخص پيامبر اكرم(ص) قرآن را بر اصحاب خويش «اقراء» مى‏فرمود. گروهى از اصحاب، قراءت قرآن را بى‏واسطه و به‏طور مستقيم از آن حضرت فراگرفتند؛ به عنوان مثال مى‏توان از على بن ابى طالب(ع)، عبدالله بن مسعود، عثمان، ابىّ بن كعب، زيد بن ثابت، معاذ بن جبل، و ديگران نام برد. در طبقه‏بندى قُرّا، اين گروه را طبقه اول از قرّا قرار داده‏اند كه قرآن را بر پيامبر عرضه نموده‏اند. ذهبى در معرفة القراء طبقه اول قرّا را به اين ترتيب ذكر مى‏كند:

1. عثمان‏بن عفّان.

2. على بن ابى طالب.

3. ابىّ بن كعب.

4. عبدالله بن مسعود.

5. زيدبن ثابت.

6. ابو موسى اشعرى.

7. ابوالدّرداء.(1)

مرحله دوم: صحابه پيامبر در طبقه اول كه قرآن را از آن حضرت فراگرفته بودند، خود، به تعليم قرآن و قراءت آن بر ديگران مأمور بودند. پس از رحلت پيامبر اكرم(ص)، از ميان صحابه، بعضى به مقامات بلندى در قراءت رسيدند؛ به گونه‏اى كه قراءت آنان و مصاحفشان در ميان مسلمانان مشهور و معروف گرديد. در بخش سوم به مصاحف بعضى از آنان، چون ابىّ بن كعب و عبدالله بن مسعود اشاره نموديم. آن‏چه در دومين مرحله از فراگيرى قراءت قرآن - كه تعليم آن از سوى بعضى از صحابه صورت مى‏گرفت - مشهود بود، رواج قراءت هر يك از آنان در شهرهايى است كه در آن جا از نفوذ بيشتر و موقعيّت بهترى برخوردار بوده‏اند. در همين مرحله مى‏بينيم كه جهت مشخّص نمودن هر قراءت، آن را به صاحب آن نسبت مى‏دهند؛ مثلاً قراءت ابن مسعود، قراءت ابىّ، قراءت معاذ، قراءت ابوموسى و... . بنابراين مشخصه اصلى اين مرحله، انتساب قراءت به اشخاص است و همين امر تفاوت آن را با مرحله بعد آشكار مى‏سازد. در طبقه‏بندى قُرّا افرادى در طبقه دوم قراءت قرار گرفته‏اند كه قرآن را بر طبقه اول عرضه نموده‏اند. نام دوازده تن از معروفين اين طبقه را ذهبى ذكر كرده است.(2)

مرحله سوم: همان گونه كه در فصل چهارم از بخش چهارم ذكر شد، با گسترش و نفوذ اسلام به مناطق مختلف و گرايش روز افزون افراد به اسلام و رونق تعليم و تعلّم قرآن در ميان آنان، رفته رفته دامنه اختلاف قراءت‏ها زياد گرديد؛ استنساخ مصاحفِ بى‏شمار به‏دست مسلمانان از يك سو و رواج قراءت هر يك از صحابه در هر شهر از سوى ديگر، و آن‏چه را حذيفه در جنگ ارمنستان، ميان سربازان عراقى و شامى مشاهده كرده بود، وى را بر آن داشت تا پيشنهاد متّحد ساختن قراءت‏هاى قرآن را به خليفه وقت (عثمان) بنمايد. عثمان انجمنى را مركّب از چند تن تشكيل داد؛ قرآن‏ها از همه نقاط جمع‏آورى شدند و چند مصحف (به احتمال قوى پنج مصحف) به‏صورت يك نواخت تنظيم گرديد. هدف عثمان از اين اقدام، ايجاد وحدت در قراءت قرآن بود و به همين جهت مصحف‏ها به چهار نقطه مهمّ، يعنى كوفه، بصره، شام و مكه ارسال شد و يك نسخه نيز در مدينه مركز خلافت نگه داشته شد. عثمان با هر مصحف، يك قارى را نيز اعزام نمود. فرستادگان عبارت بودند از: عبدالله بن سائب مخزومى (م حدوداً 70 ق.) به مكه، ابوعبدالرحمن سُلَمى (م 47 ق.) به كوفه، عامر بن عبد قيس (م 55 ق.) به بصره و مغيرة بن شهاب مخزومى به شام. زيد بن ثابت نيز قراءت مصحف مدينه را بر عهده گرفت.

از اين زمان به بعد را مى‏توان آغاز سومين مرحله و دوره قراءت قرآن به‏حساب آورد. مشخصه اصلى اين دوره انتساب قراءت‏ها به شهرهاست كه به آن قراءت «امصار» اطلاق شده است.(3)

در اين مرحله، قراءت قرآن از انحصار اشخاص خارج گرديد و اگر اختلافاتى در قراءت بروز مى‏كرد، از آن تعبير به قراءت كوفه، يا قراءت بصره يا قراءت شام و... مى‏گرديد. ناگفته نماند گرچه عثمان هدفش، اتحاد قراءت‏هاى مختلفى بود كه به‏وجود آمده بود، اما دستور داده بود عبارات به صورتى نوشته شوند كه قابليت پذيرش وجوه مختلف قراءت را داشته باشند و در مواردى كه چنين امرى امكان‏پذير نبود، موارد اختلافى، در هر يك از مصحف‏ها به يك صورت نوشته مى‏شد؛ تا قراءت‏هاى معتبر در مجموع مصحف پخش گردند.(4) كار متحد ساختن مصاحف در دهه سوم هجرت به سال 25 هجرى اتفاق افتاد.

مرحله چهارم: هنوز مدتى از توحيد مصاحف و يكپارچگى قراءت‏ها نگذشته بود كه ميان هر يك از مصحف‏هاى ارسالى به شهرها، اختلاف قراءت به وجود آمد. نيمه دوم قرن اول هجرى در حالى آغاز گرديد كه طبقه اول از قرّاى قرآن (آنان كه قرآن را بى‏واسطه از پيامبر فراگرفته بودند) و بسيارى از قاريان ممتاز كه يا خود داراى مصحف معروفى بودند و يا در جريان جمع‏آورى قرآن در زمان خليفه اول و توحيد مصاحف در زمان خليفه سوم نقش مهمّى ايفا كرده بودند، از دنيا رفته و نسلى نو از حافظان و قاريان قرآن به ميدان آمده بودند.

نگاهى به تاريخ وفات اين گروه، در تبيين شرايط جديد حاكم بر مرحله چهارم قراءت قرآن بسيار سودمند است: ابوبكر (12 ق.)، عمر (23 ق.)، ابىّ بن كعب (29 يا 33 ق.)، عبدالله بن مسعود (32 ق.)، ابوالدّرداء (32 ق.)، معاذ بن جبل (33 ق.)، حذيفة بن يمان (35 ق.)، عثمان (35 ق.)، على‏بن ابى‏طالب(ع) (40 ق.)، ابوموسى اشعرى (44 ق.)، زيدبن ثابت (45 ق.)، ابوعبدالرحمن سُلَمى (47 ق.) و ابن عباس (68 ق.).

بدين ترتيب روشن مى‏شود كه در اين مرحله نسلى از قاريان، كه بسيارى از آنان پيامبر اكرم(ص) را درك كرده بودند، از دنيا رفته‏اند و قراءت قرآن به نسلى ديگر منتقل گشته است.

با همه دقتى كه در نگارش مصاحف عثمانى به عمل آمد، اين مصاحف ويژگى‏هايى داشت كه در پديد آمدن دوباره اختلاف قراءات بسيار مؤثّر بود. عوامل ديگرى نيز منشأ اختلاف قراءت‏ها بودند كه به‏زودى از آنها سخن خواهيم گفت. به‏سرعت در هر شهرى گروهى از قرّا به وجود آمدند كه با توجه به مصحف عثمانى موجود نزد خودشان، قراءت قرآن را از صحابه دريافت نموده بودند كه صحابه نيز به‏نوبه خود از پيامبر قراءت را فرا گرفته بودند.

ابن جزرى و دكتر عبدالهادى الفضلى قاريان شهرها در اين مرحله را ذكر نموده‏اند كه با تصرف مختصرى در كلام آنان به برخى از قاريان اشاره مى‏كنيم:

الف) مدينه‏

معاذبن حارث (م 36 ق.)، سعيدبن مسيّب (م 94 ق.)، عروةبن زبير (م 95 ق.)، عمربن عبدالعزيز (م 101 ق.)، عطاءبن يسار (م 103 ق.).

ب) مكه‏

عبيدبن عميرات (م 74 ق.)، مجاهدبن جبر (م 103 ق.).

ج) كوفه‏

عمروبن شرحبيل (م پس از 60 ق.)، علقمةبن قيس (م 62ق.)، مسروق‏بن اجدع (م 63 ق.)، ابوعبدالرحمن عبدالله‏بن حبيب سلمى (م 74 ق.)، زرّبن حُبيش (م 82 ق.)، سعيدبن جبير (م 95 ق.)، ابراهيم‏بن يزيد نخعى (م 62ق.).

د) بصره‏

عامربن عبدقيس (م حدود 55 ق.)، ابوالعاليه رفيع‏بن مهران رياحى (م 90 ق.)، يحيى‏بن يعمر عدوانى (م 90 ق.)، نصربن عاصم ليثى (م قبل از 100 ق.).

ه) شام‏

مغيرة بن ابى شهاب مخزومى (م پس از 70 ق.) و خليد بن سعد.(5)

مرحله پنجم: پنجمين دوره و مرحله قراءت قرآن را مى‏توان با شروع سده دوم هجرى مرتبط دانست. تاريخ وفات تمامى قرّاى سبعه در همين سده بوده است. در بين هفت نفر ديگرى كه به عنوان قاريان دهگانه و چهارده‏گانه به ضميمه قرّاى سبعه معروف گشته‏اند، تنها سه نفر از آنان در اوايل سده سوم درگذشته‏اند، كه عبارتند از: يحيى‏بن مبارك يزيدى (م 220 ق.)، يعقوب حضرمى (م 205 ق.) و خَلَف (م 229ق.). با توجه به نقش مهمّ و تأثير فراوانى كه قاريان اين دوره بر قراءات قاريانِ قرن‏هاى بعد داشته‏اند، با اطمينان مى‏توان قرن دوم هجرى را قرن شكوفايى و اوج‏گيرى علم قراءات دانست. مكاتب و مذاهب مختلف در قراءت قرآن در همين قرن پديد آمدند و اساتيد بنام و مسلّم قراءت قرآن به مقاماتى رسيدند كه بعدها، آيندگان در جست‏وجوى يافتن بهترين قراءات و قاريان، چشم به قاريان قرن دوم هجرى دوختند.(6)

اينك مرورى مى‏كنيم بر قاريان صاحب‏نام در پنج شهر اصلى، در قرن دوم هجرى:

الف) مدينه‏

ابوجعفر يزيد بن قعقاع از قراى عشره (م 130 ق.)، شيبة بن نصاح (م 130 ق.) ونافع بن ابى نعيم از قراى سبعه (م 169 ق.).

ب) مكه‏

عبدالله‏بن كثير از قراى سبعه (م 103 ق.)، حميدبن قيس اعرج (م 130 ق.) و محمد بن مُحَيْصن از قراى اربعة عشره (م 123 ق.).

ج) كوفه‏

يحيى‏بن وثاب (م 103 ق.)، عاصم‏بن ابى النّجود از قراى سبعه (م 127 ق.)، سليمان اعمش از قراى اربعه عشره (م 148 ق.)، حمزةبن حبيب زيات از قراى سبعه (م 123 ق.) و كسائى از قراى سبعه (م 189 ق.).

د) بصره‏

عبدالله‏بن ابى اسحق (م 129 ق.)، ابو عمرو بن علاء از قراى سبعه (م 154 ق.)، حسن بصرى از قرّاى اربعة عشره (م 110 ق.)، عاصم جحدرى (م 128 ق.) و قتادةبن دعامه (م 117 ق.).

ه) شام‏

عبدالله بن عامر از قراى سبعه (م 118 ق.)، عطيّة بن قيس كلابى (م 121 ق.) ويحيى بن حارث ذمارى (م‏145ق.).(7)

در اواخر سده اول و سرتاسر سده دوم، گروهى منحصراً به قراءت قرآن پرداختند و همه سرمايه و توان خويش را در تدوين علم قراءت به كار گرفتند.(8) بنابراين مى‏توان قرن دوم را، قرن پايه‏گذارى علم قراءت ناميد و دو شهر بصره و كوفه را خاستگاه مهمّى براى آن به شمار آورد.

مرحله ششم: بسيارى از محققان علوم قرآنى، بر اين باورند كه اولين نگارش در زمينه «قراءات قرآن» از آن ابوعبيد قاسم بن سلام (م 224 ق.) است.(9)

سيد حسن صدر در كتاب تأسيس الشيعه مى‏نويسد: «بايد ابان بن تغلب (م 141 ق.) را نخستين مؤلف كتاب «قراءات» دانست.»(10)

پس از قاسم‏بن سلام، ابوحاتم سجستانى(م 255 ق.) و ابوجعفر طبرى (م 310 ق.) و اسماعيل قاضى به تصنيف و تدوين كتب «قراءات» پرداختند.(11)

به ابوالعباس محمد بن يزيد بصرى مشهور به مبرّد (م 286 ق.) نيز، كه از اديبان و عالمان بزرگ قرن سوم بوده است، تأليف پنج كتاب در مباحث قرآنى از جمله احتجاج القراءات نسبت داده شده است.(12)

بدين ترتيب، علم قراءت، كه در قرن دوم هجرى با ظهور قاريان برجسته، پرآوازه شد، در قرن سوم به صورت مدوّن درآمد. قرآن‏پژوهان بر اين باورند كه علّت تدوين و نگارش قراءات را در قرن سوم بايد در شيوع و كثرت قراءات و نيز آشكارشدن اختلاف در قراءات جست‏وجو نمود. گسترش استنساخ از مصاحف و افزايش روز افزون قاريان قرآن، كه بعضاً خود، در كرسى قراءت قرآن مى‏نشستند و در امر قراءت قرآن صاحب‏نظر بودند و نيز عوامل متعددى كه موجبات بروز اختلاف قراءات را فراهم مى‏آوردند، باعث شد تا كسانى چون ابوعبيد قاسم‏بن سلام، به‏فكر تدوين ضوابط و قواعد اين علم بيفتند و قراءات قرآن را از تشتّت و پراكندگى حفظ نمايند.

مرحله هفتم: قرن چهارم هجرى، بستر اين مرحله از قراءات قرآن بوده است. قراءت قرآن مجيد در اواخر قرن سوم آن چنان متعدد و متنوّع شد كه هر شاگردى پس‏از فراگيرى قراءت از استاد يا استادان خود، خود نيز در برخى از آيات قرآن داراى رأى و اجتهاد مى‏شد. اين روال به همين صورت ادامه مى‏يابد. در چنين اوضاعى است كه در آغاز قرن چهارم، انقلابى در عرصه قراءت قرآن به وجود مى‏آيد. ابن مجاهد(13) دراقدامى شجاعانه، باب اجتهاد در قراءت قرآن را براى هميشه مسدود مى‏كند و با انتخاب هفت قراءت از قاريان قرن دوم هجرى و تدوين آنها در كتاب السبعه همه عالمان روزگار خويش را، كه بلافاصله از خود عكس‏العمل نشان مى‏دهند، در مقابل عمل انجام شده‏اى قرار مى‏دهد.(14) بنابراين مرحله هفتم با انحصار قراءات در هفت قراءت همراه است.

آن‏چه ذكر شد، نگرشى كوتاه و مختصر به مراحل مختلف تحوّل و تطوّر قراءات تا قرن چهارم هجرى بود. ما تحولات مربوط به قراءت در اين قرن را در فصل سوم دنبال خواهيم نمود. اما تذكر اين نكته لازم است كه برخى از نگارندگان تاريخ قرآن به‏جاى توضيح مراحل قراءات، به طبقه‏بندى قاريان پرداخته‏اند. ذهبى (م‏748 ق.) در كتاب معرفة القرّاء الكبار نام و مشخّصات 734 قارى تا قرن هشتم هجرى را در هيجده طبقه ذكر نموده است.(15)

عوامل پيدايش اختلاف قراءات

در بحث سابق تنها به بيان مراحل پيدايش قراءت‏هاى مختلف نظر داشتيم. اينك به منشأ پيدايش اين قراءت‏ها توجه مى‏كنيم. اين پرسش در ذهن هركس وجود دارد كه پس از متحد ساختن قراءات مصاحف در زمان عثمان، كه به هدف هماهنگى همه قراءت‏ها صورت پذيرفت، چرا مسلمانان دوباره گرفتار اختلاف در قراءت قرآن شدند؟

در پاسخ به اين سؤال، به اختصار به چند عامل كه نقش مهمّى در اين باره داشته‏اند، اشاره مى‏نماييم:

الف) عارى بودن مصاحف عثمانى از نقطه و اعراب

يكى از مهم‏ترين عوامل بروز اختلاف قراءات، ويژگى رسم‏الخط عثمانى بود. مستشرقانى چون گولدزيهر عقيده دارند كه خط عربى پيكره نبشتارش، اندازه‏هاى مختلف صوتى را بر مى‏تابد؛ اندازه‏هايى كه نتيجه اختلاف نقطه‏هايى است كه روى اين پيكره و يا زير آن قرار مى‏گيرد و يا نتيجه شمارِ مختلفِ اين نقطه‏هاست. حتى با تساوى اندازه‏هاى صوتى نيز اين اختلاف در قراءات پيش مى‏آمد. اختلافِ حركات، به اختلاف مواضع كلمه از لحاظ اعراب انجاميد و همين امر موجب شد تا در دلالت كلمه نيز اختلافى پديد آيد. بنابراين اختلاف آرايش و تجهيز خط و نبشته به وسيله نقطه‏ها و نيز اختلاف حركات - كه مصاحف اوليه فاقد آنها بودند - دو عامل نخستين در پيدايش اختلاف قراءات بوده‏اند.

عدم وجود نقطه و اعراب در مصاحف عثمانى يا به علّت ابتدايى بودن‏(16) رسم‏الخط و كتابت در آن زمان بود كه در بحث‏هاى پيشين ذكر گرديد و يا بدين جهت بود كه به دستور عثمان، مصاحف از هرگونه نقطه و اعرابى عارى گشتند تا قراءت آنها، تحمّل پذيرش وجوه هفت‏گانه‏اى را كه قرآن بر آن وجوه نازل گشته است داشته باشند.(17) در هر مصحف، رسم الخط مصاحف عثمانى به گونه‏اى بود كه قراءت آن جز با تكيه بر حفظ قرآن، امكان‏پذير نبود. بسيارى از كلمات در قرآن قابليت قراءت به‏صورت‏هاى مختلف را داشتند. نمونه‏هايى از اختلاف قراءات، كه از همين عامل ناشى شده است، بدين قرارند:

1. كسائى قراءت كرده است: إن جاءكم فاسقٌ بِنَبَأٍ فَتَثَبَّتوا. در حالى كه ديگران فَتَبَيَّنوا خوانده‏اند.

2. ابن عامر و كوفيان: ننشزها. ديگران: ننشرها.(18)

3. ابن عامر و حفص: ويكفّر عنكم. ديگران: نكفّر.(19)

4. قراى كوفه، به جز عاصم: لنثوينّهم. ديگران: لنبوّئنَّهم.(20)

5. ابن سميقع: فاليومَ ننحّيك ببدنك. ديگران: نُنجّيك.(21)

در زمينه اختلافات ناشى از عدم اعراب به عنوان نمونه مثال‏هاى زير، گويا مى‏باشند.

1. حمزه و كسائى اعلم را به صيغه امر حاضر اِعْلَمْ اَنَّ الله على كل شى‏ء قدير(22) وديگران به صيغه متكلم وحده أَعْلَمُ قراءت كرده‏اند.

2. نافع ولاتسألْ عن أصحاب الْجَحيم‏(23) را به صيغه نهى لاتسأَلْ. ولى ديگران به صيغه مضارع مجهول لاتُسأَلُ قراءت كرده‏اند.

ب) خالى بودن از «الف» در وسط كلمات

عامل فوق نيز در بسيارى از موارد موجب اختلاف قراءات گشته است.

1. در مورد قراءت آيه مالك يوم الدين بعضى مالِك و بعضى مَلِك قراءت نموده‏اند.(24)

2. كلمه غشوة(25) به صورت‏هاى غُشاوةٌ، غَشاوَةٌ، غِشاوَةٌ، غَشْوَةٌ، غَشْوَةً و وجوه ديگر قراءت شده است.(26)

3. كلمه يَخْدَعُونَ‏(27) به صورت‏هاى يُخادِعوُنَ، يُخادَعُونَ، يَخْدَعُونَ، يُخَدَّعون و يا وجوه ديگر قراءت شده است.(28)

4. كلمه قِصاص‏(29)، قَصَص نيز قراءت شده است.(30)

5. كلمه مسكين‏(31) را به صورت مَساكين قراءت كرده‏اند.(32)

ده‏ها نمونه ديگر از اين قبيل وجود دارد كه مى‏توان با مراجعه به معجم القراءات‏از همه آنها آگاه شد.

ج) تفاوت لهجه‏ها

قرآن به لغت و لهجه قريش كه بهترين و فصيح‏ترين لهجه در ميان لهجه‏هاى عرب بود نازل گشت. اما قاريان قرآن كه داراى لهجه‏هاى گوناگون بودند، چه بسا در تلفظ يك كلمه آن را به لهجه خويش قراءت مى‏كردند و همين امر به تدريج باعث اختلاف قراءات مى‏شد.

در فصل سوم خواهيم ديد كه اهل سنت محتمل‏ترين معنا براى روايات نزول قرآن بر هفت حرف را، لهجه‏هاى مختلف عرب گرفته‏اند.

1. كلمه نعبُدُ(33) در بعضى از لهجه‏هاى عرب نِعبُدُ تلفظ شده است.(34)

2. كلمه نَستَعينُ‏(35) در بعضى از لهجه‏هاى عرب نِستَعينُ تلفظ شده است.(36)

3. گاه اختلاف لهجه باعث تقديم و تأخير در اداى حروف يك كلمه مى‏شده است؛ مثلاً «بنو تميم» به جاى صاعقه و صواعق، صاقعه و صواقع تلفظ مى‏كرده‏اند.(37)

4. قبيله هذيل «واو» مكسور را بدل به همزه مى‏نمودند؛ مثلاً وعاء را اِعاء تلفظ مى‏كردند.(38)

5. اختلافات قراءتى كه ناشى از اظهار و ادغام و اشمام و مد و قصر و اماله و... بوده است نيز، اغلب به خاطر تأثير لهجه‏هاى گوناگون و گرايش هر لهجه به نوعى از اداى حروف است؛ مثلاً «ابن محيصن» لَمَيّتون را در آيه پانزدهم سوره مؤمنون، لمائتون قراءت كرده است.(39)

د) اِعمال رأى و اجتهاد قاريان

يكى از عوامل مهمّ بروز اختلاف قراءات را بايد اعمال نظر قاريان دانست. قراءت قرآن، كه صحت آن منوط به سماع و نقل است، در برخى موارد از اين قاعده ضرورى فاصله گرفته است. پس از توحيد مصاحف و اعزام قاريان به شهرهاى مختلف چه بسا قارىِ يك شهر در مورد قراءت آيه‏اى در مصحف، كه خالى از هرگونه اعراب و اعجامى بود، دچار ترديد مى‏شد. در اين گونه موارد آن‏چه را در نظر او مناسب‏تر مى‏نمود، انتخاب و به حدس و گمان عمل مى‏شد و حتى بر آن استدلال نيز مى‏كرد. كتب بسيارى نظير الحجّة للقرّاء السبعه يا الكشف عن وجوه القراءات السبع بر همين اساس تدوين شدند، تا قراءات مختلف قرّا را توجيه نمايند و براى صحّت آن از قواعد ادبى و نحوى دليل اقامه كنند.(40)

آن‏چه ذكر شد چهار عامل مهمّ اختلاف قراءات بود. البته عوامل اختلاف به اين موارد محدود نمى‏شوند. در كتب قراءات به قاريانى برمى‏خوريم كه فضاى حاكم بر قراءات آنان، قراءاتى است كه شاذّ و مخالف با قراءت مشهور است. شايد ابتدا به نظر عجيب مى‏رسد كه چگونه يك قارى در بيشتر قراءتش با ديگران اختلاف دارد؛ ولى بايد اذعان نمود وقتى بازار قراءت در قرن دوم و سوم رواج پيدا مى‏كند و در اين ميان عده‏اى از قاريان از ديگران سبقت مى‏گيرند و آوازه و شهرت آنان همه جا را فرا مى‏گيرد، گروهى ديگر نيز، كه در طلب نام و نان و مقامى هستند، شهرت خويش را در انتخاب قراءت‏هايى نادر و مخصوص به خود مى‏جستند. اينان همّت خود را بر اين قرار مى‏دهند كه قرآن را به گونه‏اى بخوانند كه ديگران نمى‏خوانند و البته براى قراءت خويش نيز با توجّه به انعطاف‏پذيرى قواعد ادبى، دليل‏تراشى نيز مى‏نمايند. قاريانى كه به قراءت‏هاى شاذّ و نادر روى آورده و شيفته چنين قراءت‏هايى گرديده‏اند، به احتمال زياد تحت تأثير اين خصلت ناپسند قرار گرفته و آيات قرآن‏كريم را وسيله‏اى براى شهرت خويش قرار داده‏اند. گرچه از نظر قرآن‏شناسان، اين قراءت‏ها مطرود و غيرمقبول است و ضوابط صحّت قراءت بر آن منطبق نمى‏شود، اما بعضى كه با ديده احترام و قداست به همه قراءت‏ها مى‏نگريسته‏اند، درصدد احياى چنين قراءاتى برآمده‏اند. عثمان بن جنّى كتاب المحتسب فى تبيين وجوه شواذّ القراءات را به همين انگيزه تدوين نموده است.

گزيده مطالب

1. مراحل پيدايش قراءات را مى‏توان در قالب هفت مرحله بررسى نمود:

مرحله اول: تعليم قراءت از سوى پيامبر(ص) به بعضى از صحابه و عرضه نمودن قراءت توسط آنان بر پيامبر. در اين مرحله افراد معروف عبارتند از: على‏بن‏ابى‏طالب(ع)، عثمان بن عفّان، ابىّ بن كعب، عبدالله بن مسعود، زيدبن‏ثابت، ابوموسى اشعرى و ابوالدّرداء.

مرحله دوم: تعليم قراءت توسط طبقه اول به بعضى از صحابه و رواج مصاحف و قراءات بعضى از قاريان طبقه اول و انتساب قراءات به اشخاص.

مرحله سوم: دوره متحد ساختن قراءت‏ها به‏دست عثمان و ارسال مصاحف يك‏نواخت به شهرها و انتساب قراءات به امصار.

مرحله چهارم: شروع دوباره اختلاف قراءت‏ها از نيمه دوم قرن اول هجرى و به‏ميدان آمدن نسلى نو از حافظان و قاريان قرآن در شهرهاى مختلف از جمله مدينه، مكّه، كوفه، بصره و شام.

مرحله پنجم: دوره اوج قراءات و پديدار گشتن بزرگ‏ترين قاريان، در سده دوم‏هجرى از جمله قرّاى سبعه.

مرحله ششم: دوره تدوين قراءات در قرن سوم به‏دست افرادى چون ابوعبيد قاسم بن سلام، ابوحاتم سجستانى، ابوجعفر طبرى و....

مرحله هفتم: دوره انحصار قراءات در هفت قراءت به‏دست «ابن مجاهد». اين كار در آغاز قرن چهارم هجرى صورت گرفت و پس از آن تأليفات ديگران نيز به همين سمت گرايش پيدا نمود.

2. بعضى از عوامل پيدايش اختلاف قراءات عبارت بودند از: عارى بودن مصاحف از نقطه و اعراب؛ خالى بودن از «الف» در وسط كلمات؛ تفاوت لهجه‏ها؛ اجتهاد قاريان و شهرت طلبى بعضى از قرّا در انتخاب قراءات شاذ.

فصل دوم عدم تواتر قراءات

همه مسلمانان در مورد متواتر بودن قرآن كريم، اتفاق نظر دارند. اساساً حجّيت قرآن به عنوان مهم‏ترين منبع معارف دينى جز از طريق تواتر و قطعيت صدور آن ثابت نمى‏گردد. آية الله خوئى(ره) مى‏گويد:

همه مسلمانان از همه فرقه‏ها و مذاهب در اين‏كه ثبوت قرآن، منحصراً ازطريق تواتر امكان‏پذير است، اتفاق‏نظر دارند. بسيارى از علماى شيعه و سنى چنين استدلال كرده‏اند كه چون قرآن پايه و اساس دين و معجزه الهى بوده است، دواعى و انگيزه‏ها براى نقل آيات قرآن فراوان بوده است و هرچيزى كه انگيزه براى نقل آن زياد وجود داشته باشد، ناگزير بايد متواتر باشد. به همين جهت، آن‏چه از طريق خبرهاى واحد نقل شد، مطمئناً قرآن نخواهد بود.(41)

اين مطلب درباره خود قرآن كريم معلوم و روشن است؛ اما در مورد قراءات چطور؟ آيا قراءات قرآن نيز چون قرآن متواترند؟ يا ميان قرآن و قراءات تفاوت وجود دارد؟

با نگاهى اجمالى به سير تحوّل و مراحل پيدايش قراءات و نيز عوامل اختلاف قراءات به خوبى پاسخ اين سؤال روشن مى‏شود. به اعتقاد شيعه و پيروان مكتب اهل‏بيت(ع) قرآن بر يك قراءت نازل شده است. از امام باقر(ع) منقول است كه فرمود: إنّ القرآنَ واحدٌ نَزَل مِن عندِ واحدٍ ولكنّ الاختلافَ يَجي‏ء من قِبَلِ الرُّواة؛(42) قرآن يك قراءت دارد كه از سوى خداى واحد نازل گشته است. اما اختلاف (در قراءت آن) از ناحيه راويان قرآن ناشى شده است.

امين الاسلام طبرسى نقل اين گونه اخبار را، كه بر نزول قرآن بر يك قراءت دلالت دارند، از طريق شيعه فراوان مى‏داند.(43)

در ميان دانشمندان اهل سنت زركشى بيانى جالب دارد. وى مى‏گويد:

قرآن و قراءات، دو حقيقت جداگانه و متفاوتند. قرآن عبارت است از وحيى كه براى بيان و اعجاز بر پيامبر(ص) نازل شده است؛ امّا قراءات عبارت است از: اختلاف الفاظ همين وحى در كتابت حروف يا كيفيت آنها.(44)

دو عامل مهمّ در اين‏جا وجود داشته است كه على رغم وضوح و روشنى عدم تواتر قراءت‏ها، بعضى چنين توهّمى را نموده‏اند: اولين عامل همان چيزى است كه زركشى به آن اشاره نموده‏است؛ يعنى خلط ميان قرآن و قراءات. بعضى از افراد -كه نگرش سطحى داشته‏اند- در مورد قراءات همان نظر را داده‏اند كه در تواتر خود قرآن قايل بوده‏اند؛ در حالى كه نصّ قرآنى چيزى است و نحوه قراءت اين نصّ، چيز ديگر.

عامل دوم خلط ميان قراءت‏ها و احرف سبعه است. بعضى قراءت‏هاى قرّاى سبعه را همان احرف سبعه‏اى دانسته‏اند كه براساس روايات اهل سنّت قرآن بر هفت حرف نازل شده است؛ در حالى كه هيچ ارتباطى ميان اين دو وجود ندارد. چنان‏كه خواهد آمد شهرت قرّاى سبعه و قراءت آنان در پى اقدام ابن مجاهد در قرن چهارم صورت گرفت؛ در حالى كه به تصريح بسيارى، در ميان قرّا افرادى بهتر از آنان نيز وجود داشت. در قراءت قاريان هفت‏گانه نيز، قراءاتى شاذ ديده شده كه ائمه فن به آن تصريح نموده‏اند. دكتر صبحى صالح در انتقاد از ابن مجاهد در مورد انحصار قراءات در هفت قراءت مى‏گويد:

بسيارى با توجه به اين عدد، توهم نمودند كه اين قراءات همان احرف سبعه‏اى هستند كه در حديث نبوى وارد شده است.(45)

براى ردّ تواتر قراءات دلايل فراوانى وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

1. بررسى حال راويان و طرقى كه قاريان، قراءت قرآن را از ديگران اخذ مى‏نمودند، به روشنى تواتر قراءات را نفى مى‏نمايد.

2. استدلال و احتجاج هر يك از قاريان به صحّت قراءت خويش، نقلى بودن قراءت و سماع آن را نفى نموده قراءات را مستند به اجتهاد قاريان و آراى آنها مى‏كند و اين خود دليلى بر عدم تواتر قراءات است؛ زيرا اگر قراءات، متواتر بودند نيازى به استدلال و اجتهاد در قراءت وجود نداشت.

3. وجود معانى متفاوت و متضاد كه در بعضى موارد از اختلاف قراءات ناشى مى‏شود، به عدم تواتر رهنمون است؛ زيرا پذيرفته نيست پيامبر، قرآن را به صورتى قراءت نموده باشد كه معانى متضاد از آن برداشت شود. قرآن خود فرموده است: أَفَلايتدبَّرون القرآنَ و لو كانَ منْ عندِ غيرِالله لَوَجَدوا فيهِ اخْتلافاً كثيراً؛(46) آيا در [معانى‏] قرآن نمى‏انديشند؟ اگر از جانب غيرخدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسيارى مى‏يافتند.

4. اگر قراءات متواتر بودند، آيا كسى مجاز بود بعضى از آنها را انكار نمايد؟ مامى‏بينيم بسيارى از بزرگان، حتى قراءات قرّاى سبعه را مورد انكار قرار داده‏اند؛ مثلاً طبرى قراءت ابن عامر را رد كرده در بسيارى از موارد قراءات قراى سبعه را مورد خدشه قرار مى‏دهد. بعضى ديگر از صاحب‏نظران به قراءت حمزه و بعضى به‏ابوعمرو و بعضى به قراءت ابن كثير اشكال وارد نموده‏اند.(47)

5. تقسيم‏بندى قراءات به متواتر و مشهور، آحاد و شاذ، خود گواهى ديگر بر بى‏پايگى ادعاى تواتر است. گرچه بعضى درصددند كه قراءات سبعه را، قراءات متواتر بدانند، اما در بيان ابن جزرى، كه سيوطى آن را بهترين سخن در اين مقام دانسته، حقيقت امر اين چنين بيان گرديده است:

هر قراءتى كه به گونه‏اى موافق قواعد عربيّت و مطابق با يكى از مصاحف عثمانى و صحيح السند باشد، قراءت صحيحى است كه رد و انكار آن جايز نيست، بلكه اين قراءت از حروف هفت‏گانه‏اى است كه قرآن به آن نازل شده و بر مردم قبول آن لازم است، خواه قراءت قُرّاى سبعه باشد، يا عشره يا قراءت غير اينها، از كسانى كه قراءتشان مورد قبول واقع شده است...(48).

گرچه در ضوابط سه‏گانه‏اى كه ابن‏جزرى براى صحّت يك قراءت ذكر نموده، سخن بسيار است -وما در فصل پنجم از آن سخن خواهيم گفت- اما با دقت در كلام او روشن مى‏شود او بر قراءتى كه شرايط فوق را دارا باشد صحه مى‏گذارد، نه برتواترآن. ابن‏جزرى تأكيد مى‏كند كه ابوعمرو دانى و ابومحمد مكى بن ابى‏طالب و ابوشامه همگى بر اين مذهب توافق دارند و احدى از علماى گذشته در اين مسأله مخالفتى نداشته است.(49)

ابوشامه در مرشد الوجيز گفته است:

سزاوار نيست در مورد هر قراءتى كه به يكى از قرّاى سبعه نسبت داده مى‏شود، غفلت صورت گيرد و بر آن، اطلاق صحّت گردد و گفته شود: قرآن به همين صورت نازل شده است....(50)

زرقانى در بيانى استوار چنين مى‏گويد:

بعضى نسبت به قراءات سبع مبالغه نموده و گفته‏اند: هركس گمان كند تواتر در قراءات سبعه لازم نيست،گفتارش كفر است؛ زيرا منتهى بر عدم تواتر قرآن مى‏شود. اين عقيده به مفتى اندلس، استاد ابوسعيد فرج بن لب نسبت داده شده است. اما دليلى كه به آن استناد نموده قابل قبول نيست؛ زيرا قول به عدم تواتر قراءات، مستلزم قول به عدم تواتر قرآن نيست. ممكن است قرآن در غير اين قراءات متواتر باشد، يا در قراءاتى كه مورد اتفاق همه قرّاست، يا تواتر قراءات در مورد قراءات گروهى باشد كه توافق آنان بر كذب ممكن نباشد، چه قارى باشند، چه نباشند. در همين حال در مواردى كه قراءات سبعه باهم اختلاف دارند و بر روايت يك قراءت در هر طبقه، گروهى كه از توافق آنها بر كذب، ايمن باشيم وجود نداشته باشد، قراءات غيرمتواترند.(51)

جلال الدين سيوطى پس از نقل كلام ابن جزرى و ستايش از وى در نتيجه‏گيرى و برداشت از سخنان او، قراءات قاريان را به شش گروه متواتر، مشهور، آحاد، شاذ، موضوع و مدرج تقسيم مى‏نمايد. عجيب آن‏كه مدعى مى‏شود اكثر قراءات متواترند!(52)

ما در مورد نفى تواتر قراءات به همين مقدار اكتفا نموده جهت تحقيق بيشتر در اين زمينه، به پژوهندگان توصيه مى‏كنيم به گفتار متقن و استوار آيةاللّه خوئى در البيان رجوع كنند.(53)

گزيده مطالب

1. همه مسلمانان بر تواتر نصّ قرآن اتفاق نظر دارند.

2. قرآن و قراءات قرآن دو حقيقت كاملاً جدا از يكديگرند.

3. دو عامل مهم كه موجب توهّم تواتر قراءات گشته، عبارتند از: خلط ميان تواتر نصّ قرآن و تواتر قراءات، و خلط ميان احرف سبعه و قراءات سبعه.

4. بررسى حال راويان قراءات، استدلال و احتجاج هر يك از قاريان در مورد صحّت قراءت خود، انكار قراءت بعضى از قاريان توسط ديگران، وجود معانى متضاد و متفاوت كه ناشى از اختلاف قراءات در قرآن است و تعيين معيارها و ضوابط مشخّصى از سوى امامان فنّ قراءت، چون ابن جزرى براى تقسيم قراءت‏ها به صحيح و غيرصحيح، همگى دلايلى روشن بر عدم تواتر قراءات هستند.

پى‏نوشتها:‌


1 . معرفة القراء الكبار، ص‏42-24.

2 . همان، ص‏61-43.

3 . سجستانى، كتاب المصاحف، ص‏39.

4 . ر.ك: الاتقان، ج‏1، ص‏157؛ النشر فى القراءات العشر، ج 1، ص‏7.

5 . ر.ك: النشر فى القراءات العشر، ج‏1، ص‏8؛ تاريخ قراءات قرآن كريم، ترجمه دكتر سيد محمد باقر حجتى، ص‏38-36.

6 . بنگريد به فصل سوم همين بخش.

7 . بنگريد به فصل سوم همين بخش.

8 . ر.ك: النشر فى القراءات العشر، ج‏1، ص‏8 و 9؛ مناهل العرفان، ج‏1، ص‏415 و 416.

9 . ر.ك: النشر فى القراءات العشر، ج‏1، ص‏8 و 9؛ مناهل العرفان، ج‏1، ص‏415 و 416.

10 . مناهل العرفان، ج‏1، ص‏416؛ معرفة القرّاء الكبار، ص‏172.

11 . تاريخ قراءات قرآن كريم، ص‏40.

12 . مناهل العرفان، ج‏1، ص‏416.

13 . مقاله «سير نگارشهاى قرآنى»، بيّنات، ص‏97.

14 . در مورد شخصيت ابن مجاهد در فصل سوم سخن خواهيم گفت.

15 . براى توضيح بيشتر ر.ك: فصل پنجم همين بخش.

16 . علاوه بر معرفة القرّاء الكبار، ر.ك: مناهل العرفان، ج‏1، ص‏412 - 416؛ التمهيد، ج‏2، ص‏177 - 224.

17 . تاريخ قراءات قرآن كريم، ص‏125 و 126.

18 . در فصل سوم راجع به اين وجوه به تفصيل سخن خواهيم گفت.

19 . بقره (2) آيه 259.

20 . همان، آيه 271.

21 . عنكبوت(39) آيه 58.

22 . يونس(10) آيه 92.

23 . بقره(2) آيه 259.

24 . همان، آيه 119.

25 . ر.ك: معجم القراءات القرآنيه، ج 1، ص 7.

26 . بقره(2) آيه 7.

27 . معجم القراءات القرآنيه، ج‏1، 22 - 24.

28 . بقره(2) آيه 9.

29 . معجم القراءات القرآنيه، ج‏1، ص 25.

30 . بقره(2) آيه 179.

31 . معجم القراءات القرآنيه، ج‏1، ص 140.

32 .بقره(2) آيه 184.

33 . معجم القراءات القرآنيه، ج‏1، ص 142.

34 . حمد(1) آيه 5.

35 . همان، آيه 10.

36 . همان، آيه 5.

37 . همان، آيه 5.

38 . التمهيد، ج 2، ص 22.

39 . همان، ص 25.

40 . براى توضيح بيشتر ر.ك: همان، ص 27 - 30.

41 . ر.ك: همان، ص 30 - 34.

42 . البيان، ص 123 و 124.

43 اصول كافى، كتاب فضل القرآن، باب النوادر.

44 . ر.ك: مجمع البيان، ج 1، ص 79.

45 . البرهان، ج 1، ص 465.

46 . مباحث فى علوم القرآن، ص 249.

47 . نساء(4) آيه 82.

48 . ر.ك: البيان، ص 152.

49 . النشر فى القراءات العشر، ج 1، ص 9؛ الاتقان، ج 1، ص 236.

50 . همان.

51 . همان، ص 9 و 10.

52 . مناهل العرفان، ج 1، ص‏435 و 436.

53 . ر.ك: الاتقان، ج 1، ص‏243-241.

54 . ر.ك: البيان، ص 168-151.