عقلگرايى در تفاسير قرن چهاردهم

شادى نفيسى

- ۵ -


فصل دوم: جلوه هايى از عقلگرايى در تفاسير قرن چهاردهم(1)

مقدمه

در فصل اول به اختصار، ويژگى هاى تفسير معاصر برشمرده شد و نتيجه گرفته شد كه مى توان اين ويژگى ها را در يك نكته، يعنى )عقلگرايى( خلاصه كرد. چنان كه تبيين شد، عقلگرايى در جهات گوناگون نمودى روشن دارد: در معتبر دانستن يافته هاى علوم به عنوان مظهر تجليِ عقل بشر، در جرأت يافتن براى بررسيِ آيات قرآن، مستقل از حديث و آراى گذشتگان، و در اتكا به پيش فرض ها و اصول و مبانيِ عقلى در تفسير.

اكنون در اين فصل مى كوشيم تا نمونه هايى از اين رويكردها را تا آن جا كه مجال اين پژوهش اجازه دهد بنمايانيم. بدين منظور دو موضوع مهم قرآنى را برگزيديم و در هر موضوع محورهايى را براى تحقيق درنظر گرفتيم.

در بخش اول، تفسير آياتى از قرآن را برگزيديم كه در آنها از طبيعت و علوم سخن گفته شده و گوياترين و مشخص ترين بخش قرآن به شمار مى آيند و امكان بهره بردن از دانش در تفسير آن، بيش از هر جاى ديگر از اين كتاب الهى، وجود دارد. ما در اين بخش، نخست كوشيده ايم تا نظر مفسران را درباره عقل و علم به دست آوريم و سپس وارد تفسير آيات شويم كه در اين مورد نيز دو نوع ارتباط با علم بررسى شده است: اول، مواردى كه آيات با يافته هاى علمى كمال هماهنگى را دارند و مفسران مى توانند از علم براى تفسير بهره برند. دوم مواردى كه به علت ناهمخوانى بين تفسير آيات و علم، اين استفاده امكان پذير نيست و بايد در حل اين اختلاف كوشيد.

ارتباط علم و دين از مهم ترين موضوعاتى است كه از ابتداى مواجهه جهان اسلام با علم و تمدن مغرب زمين، ذهن انديشمندان مسلمان را به خود مشغول كرده است. پيش از اين، متكلمان مسيحى به اين بحث پرداخته بودند و به تناسب موارد، راه حل هايى را نيز ارائه كرده و احياناً به طرفدارى از يكى از دو طرف علم يا دين، راه خود را برگزيده بودند. عده اى با تفكيك زبان علم و دين، حوزه اين دو را از اصل، از هم مجزا ساختند. عده اى به علم، ابزار انگارانه نگريسته و اعتبار يافته هاى آن را دربيان حقيقت، زير سؤال بردند. و عده اى نيز به تأويل دين دست يازيدند و گفته هايش را تمثيلى و مجازى خواندند.(1)

با درنظر گرفتن اين شيوه ها براى حل مسئله، كوشش شد تا دريابيم مفسران مورد نظر ما چگونه به حل اين تعارض بين معرفت علمى و دينى پرداختند، علم را بى اعتبار كردند يا قرآن را تأويل نمودند يا در داورى توقف كردند و يا راه ديگرى را در پيش گرفتند و در هر مورد چه مبناى عقلى يى براى گزينش خود قائل بودند.

در بخش دوم، تفسير آياتى را درنظر گرفتيم كه موضوع آنها در شمار امور غيبى و متعلق به عالم ماوراى ماده تلقى مى شوند. اين موارد را در دو دسته طرح كرده ايم: يكى، معجزات پيامبران، امدادهاى غيبى، عذاب هاى الهى و ديگر امور خارق العاده كه در شمار اين امور غيبى هستند و اغلب در قالب داستان بيان شده اند. از آن جا كه خود داستان هاى قرآن از موضوعات مورد بحث علوم قرآنى در دوره معاصر مى باشند، در اين بحث از يك سو ديدگاه هاى مفسران درباره قصص به طور كلى، تحقيق شده، و از سوى ديگر، تفسير مفاد غيبى و خارق العاده آن بررسى شده است. و دوم، ملائكه، جن و شيطان.

به علت تفاوت اين دو دسته مطالب، آنها را مجزا آورديم و به دليل همسنخيِ آنها از نظر غيبى بودن و پيوستگيِ ديدگاه هاى مفسران در اين دو مبحث، آنها را درپى هم ذكر كرديم.

انتخاب آيات مربوط به غيب براى بخش دوم از آن رو بود كه پيشرفت علوم، تفسير ما را از بسيارى از پديده هاى هستى، كه روزگارى غيبى و خارق العاده تلقى مى شدند، با ارائه تفسيرى علمى، دگرگون كرده و بسيارى از غيرممكن هاى تصوّرى را ممكن ساخت.

ما در اين بخش كوشيده ايم تا دريابيم كه علم چگونه در نگرش مفسران در تفسير اين آيات، تحول ايجاد كرده و آنان چگونه از يك سو به علم باور داشته اند و از سوى ديگر، امور غيبى را يكى از اركان ايمان هر ديندارى تفسير كرده اند. آيا در اين بخش نيز به تمثيل و مجاز در برابر علم گراييده اند يا اين موضوعات را از محدوده علم خارج دانسته اند؟

در هر دو بخش تفسير آيات علمى و غيبى، علاوه بر آن كه شيوه تفسيريِ مفسران را بررسى كرديم، نظر آنان را نيز درباره روش بيان قرآن در اين موضوعات، هدف قرآن از پرداختن به آنها و همچنين مخاطبان قرآن جويا شديم.

براى نوشتن و سخن گفتن، حقايق بسيار مختلفى وجود دارد و شيوه هاى متنوعى براى ارائه آن در دسترس است. هر سخنى كه گفته مى شود و هر نوشته اى كه تدوين مى گردد، به تناسب هدف، مخاطب و گوينده اش، مطالب و شيوه بيان خود را برمى گزيند. قطعاً سخن يك عالم طبيعى با عالم دينى و نيز سخن يك دانشمند با فرد عامى فرق دارد. كسى كه با كودك سخن مى گويد، مطالبى را در سطح درك او برمى گزيند و آن كه براى دانشجويى صحبت مى كند، به گونه اى ديگر، حقايق را بازگو مى كند.

اينها مباحثى است كه ما در تفاسير به جستجوى آنها پرداختيم؛ اما مفسران در اين بحث، بعضاً اصولى ناخودآگاه و عموماً ناگفته دارند كه مطابق آن، قرآن را تفسير مى كنند و به ندرت مى توان در سخن آنان مطلبى در اين زمينه يافت. اما ما همين قدر اندك را هم غنيمت شمرده، نقل كرده ايم.

با توجه به اين توضيحات، ما در اين دو بخش از فصل دوم، در تفسير آيات قرآن، مسائل ذيل را بررسى مى كنيم:

مفسران تا چه حد و چگونه از علم در تفسير قرآن بهره مى برند.

چه روشى را در تفسير پيش مى گيرند، تا چه اندازه به تمثيل و مجاز مى گرايند و چه ميزان به حديث استناد مى كنند.

به چه اصولى و مبانى يى در تفسير معتقدند، هدف قرآن، مخاطبان آن و روش بيانش را چگونه تبيين مى كنند.

همچنين در اين فصل براى نمونه هاى تفسيرى، پنج تفسير مهم اين دوره را برگزيده ايم: تفسير الميزان، المنار، فى ظلال القرآن، الجواهر و نمونه كه هر يك شاخص يك رويكرد و نگرش به قرآن محسوب شده، در ميان تفاسير معاصر، صاحب سبك و پيشگام قلمداد مى شوند.

تفسير المنار

تفسير دوره معاصر، با تفسير المنار آغاز مى گردد. اين تفسير با ارائه نگرشى نو به قرآن، فصلى تازه را در تاريخ تفسير قرآن رقم زده و تأثيرى به جاى ماندنى و محسوس بر تفاسير پس از خود گذاشته است. ديدگاه هاى نوينى كه پس از آن، در عرصه تفسير نمودار گرديدند و اركان سبك هاى جديد تفسير را شكل دادند، تقريباً همه در اين تفسير ريشه دارند.(2)

تفسير المنار، حاصل جلسات درس تفسير شيخ محمد عبده است كه به اصرار شاگرد و مريدش، محمد رشيد رضا تشكيل گرديد. اين كلاس ها در نيمه محرم سال 1317 قمرى شروع شد و از ابتداى قرآن تا آيه 125 سوره نساء ادامه يافت. عبده مدت كوتاهى پس از آن، در تاريخ هشتم جمادى الاولى همان سال درگذشت. محمد رشيد رضا از درس استاد، يادداشت برمى داشت. و در نتيجه پافشاريِ علاقه مندان و اصرار مريدان، از اول محرم سال 1318، انتشار تقريرات درس تفسير استاد را در جلد سوم مجله المنار، آغاز كرد. اين نوشته ها هشت سال بعد به صورت مستقل، بين سالهاى 1326 تا 1931 از جلد دوم تا جلد دهم با نام )تفسير القرآن الحكيم( منتشر گرديد.

عبده

نام كامل عبده، محمد بن عبده بن حسن خيراللّه است و درسال 1365 ه ق، در خانواده اى متوسط در روستاى محله نصر، واقع در بحيره در مصب رود نيل متولد گرديد. تحصيلات مقدماتى را نزد والدش فرا گرفت سپس پدرش او را براى تحصيل به جامع احمدى كه پس از الازهر معتبرترين مركز تعليم و تربيت معارف اسلامى در مصر شمرده مى شد به طنطا فرستاد.

درسهاى سنتى آن مدرسه، در عبده بى علاقگى ايجاد كرد و او به انديشه ترك تحصيل، نزد يكى از داييهاى پدرش، شيخ درويش از طنطا فرار كرد. شيخ درويش مسلمانى عارف مسلك و زاهدى اهل عمل بود. عبده تنها پانزده روز نزد او ماند. اما در اين مدّت اندك، تحوّلى شگرف در فكر و انديشه او بوجود آمد. سلامت و جذابيّت تعاليم اخلاقى شيخ درويش در كنار نگرش متفاوت او به ديندارى و مسلمانى، عبده را متأثر ساخت و علاقه اى شديد به تعليم در او به وجود آورد. او پس از آن، براى تحصيل به طنطا بازگشت و پس از آن در سال 1282 ه ق. به الازهر راه يافت. آشنايى او با سيد جمال الدين اسدآبادى درسال 1287، مسير زندگى اش را تغيير داد. عبده از محضر سيد درسهاى رياضى، فلسفه و كلام را فرا گرفت و ملازم او پا به عرصه اجتماع و سياست نهاد، و با وجود كناره گيرى اش از سياست در سال هاى بعد، هيچگاه صحنه اجتماع را ترك نكرد. فعاليتهاى او درزمينه سياست، اجتماع و تعليم و تربيت بسيار است. از اين ميان مى توان به كوششهاى او در جهت اصلاح نظام آموزشى و فعاليتهاى او در مقام مفتى مصر براى بهبود وضع مردم نام برد. از او نوشته هاى فراوانى هم به جا مانده است. از ج مله، مجله عروة الوثقى كه به تقرير سيد جمال وتوسط عبده نوشته مى شد و )رسالة التوحيد( كه حاصل تدريس او در ايام تبعيد در بيروت مى باشد.

تفسيرالمنار، تنها رساله تفسيرى او نيست بلكه آخرين و كاملترين آنهاست. تفسير سوره والعصر و جزء عمّ و همچنين تفسير تعدادى از آيات قرآن بصورت پراكنده ديگر نوشته هاى تفسيرى او مى باشند. او متفكرى نوانديش و مصلحى خيرخواه بود كه عمر خود را در اين راه صرف كرد.(3)

محمد رشيد رضا

نام كامل او محمد رشيد بن على رضا بن محمد شمس الدين است و در سال 1282 قمرى در يكى ازآبادى هاى شام، در جنوب طرابلس به دنيا آمد. او تحصيلات خود را در طرابلس گذراند. آشنايى با مجله عروة الوثقى وى را كه پيش از اين در جهت اصلاح عقايد مردم و نهى آنان از محرمات، كوشش ها كرده بود، به فعاليت هاى عميق تر اجتماعى و سياسى كشانيد و وى را به شدت مريد سيدجمال وعبده ساخت. محمد رشيد رضا در زمانى كه عبده دوران تبعيد خود را در شام مى گذراند، دوبار به ديدار او نائل آمد و سرانجام در سال 1315 براى پيوستن به عبده، به مصر مهاجرت كرد.

همان طور كه گفته شد، جلسات درس تفسير عبده به درخواست محمد رشيد رضا پا گرفت و تفسير المنار حاصل يادداشت هاى او از اين جلسات و تعليقات او بر آنها است. رشيد رضا پس از فوت عبده و ناتمام ماندن تفسيرش، از آيه 125 نساء به بعد، روش استاد را ادامه داد و با اندك تفاوتى به تفسير آيات بعدى همت گمارد. اما او نيز به اتمام تفسير موفق نگشت و المنار باتفسيرآيه 52 سوره يوسف، خاتمه يافت. رشيد رضا در سال 1354 قمرى درگذشت.(4)

تفسير الجواهر

تفسير جواهر اولين تفسير كامل قرآن در دوره معاصر و تنها تفسير كاملى است كه با نگرشى علمى به قرآن تدوين شده است. اين تفسير، نوشته شيخ طنطاوى جوهرى است كه در سال 1287 قمرى در مصر متولد شد و تحصيلات خود را در مراكز علميِ مختلف قاهره گذراند. او نزديك به سى عنوان تأليف دارد كه درآنها توجه بسيارى به علوم شده است. تفسير جواهر از آخرين نوشته هاى او است كه در سال 1356 قمرى، در 25 مجلد و يك مجلد ملحقات نگارش آن پايان يافت. او درسال‏1358 قمرى در قاهره وفات يافت. (5)

تفسير فى ظلال القرآن

تفسير فى ظلال، تفسيرى كامل از قرآن است كه با نگاهى ادبى به قرآن و با نگرشى زندگى ساز و حركت آفرين به اين پيام الهى، به دست سيد قطب به رشته تحرير درآمده و معرف دو سبك تفسيرى به شمار مى آيد.

سيد فرزند ارشد الحاج قطب بن ابراهيم است كه در سال 1324 قمرى در يكى از آبادى هاى اسيوط متولد شد. زندگيِ تفسيريِ سيد را مى توان به سه مرحله تقسيم كرد:

مرحله اول: سيد در سال 1351 در رشته ادبيات موفق به اخذ ليسانس گرديد و فعاليت هاى خود را در همين زمينه با روزنامه نگارى و نمايشنامه نويسى ادامه داد.

اول بار در سال 1357 با چاپ مقاله اى تحت عنوان )التصوير الفنى فى القرآن( )آفرينش هنرى در قرآن( در مجله المقتطف، پا به عرصه تفسير گذارد. سيد در اين نوشته، تنها از نگاه يك اديب به قرآن نظر مى افكند و قدرت آن را در خلق تصاوير و القاى معانى مى نماياند و جذابيت و شگفتيِ آن را به نمايش مى گذارد. دو كتاب بعديِ او، )التصوير الفنى فى القرآن( در سال 1363 و )مشاهد القيامة( )صحنه هاى رستاخيز( در سال 1364 با همين ديد نگارش يافته اند و به اين مرحله از زندگيِ تفسيرى او تعلق دارند.

مرحله دوم: مرحله دوم زندگيِ تفسيريِ سيد با نوشتن كتاب )العدالة الاجتماعية( در سال 1367 آغاز مى گردد. او در اين مرحله، با نگاهى جديد به قرآن نظر مى افكند و آن را كتاب فكر، عقيده و ايدئولوژى مى داند. پيوستن او را به جمعيت اخوان المسلمين در سال 1369 بايد نتيجه اين دگرگونيِ فكرى دانست. چاپ اول تفسير فى ظلال القرآن نيز ثمره اين ايام است. او در سال 1369 نوشتن مقالاتى تفسيرى را با نام )فى ظلال القرآن( در مجله المسلمون آغاز كرد. سيد تنها هفت شماره از اين مقالات را نوشت و سپس تصميم گرفت آنها را مستقلاً به صورت كتاب منتشر كند. جزء اول اين تفسير در سال 1370 منتشر شد. او در اين تفسير، علاوه بر نگاه اديبانه اش به قرآن، آن را به عنوان يك فكر و ايدئولوژى، ارزيابى و تفسير مى كند.

سيد در سال 1372 در نتيجه بروز اختلاف بين اخوان المسلمين و سران حكومت، پس از انقلاب ناصر در مصر، به اتفاق جمعى ديگر از سران اين جمعيت به زندان افتاد و به پانزده سال حبس با اعمال شاقه محكوم گرديد.

مرحله سوم: ايام اسارت را بايد دورانى پربار و سرفصلى نو در زندگيِ تفسيريِ سيد تلقى كرد. اگرچه او در اين ايام به نگارش تفسير، به روال قبل ادامه مى دهد، اما به تدريج، تحولى عميق در نگرشش به قرآن پديدار مى گردد و از ديدگاهى تازه آن را تفسير مى كند.

سيد ديگر به عنوان يك اديب در قرآن نظر نمى افكند و به عنوان يك متفكر آن را مطالعه نمى نمايد. اگرچه اين همه هست، اما او اكنون به عنوان يك مبارز، يك جهادگر، يك سلحشور در قرآن مى نگرد و آن را كتابى حركت آفرين و منشور عمل، زندگى و سازندگى مى يابد.

اين تحول، سيد را بر آن داشت تا اجزاى باقى مانده قرآن را بر اين مبنا تفسير كند و در قسمت هاى تفسير شده و منتشر شده پيشين نيز با همين نگرش تجديد نظر كلى كند. چاپ اصلاح شده )فى ظلال القرآن( در شش جلد، كه هم اكنون در دسترس است، نوشته نهاييِ تفسير سيد قطب و ثمره دوران بلوغ و پختگيِ زندگيِ او و معرف روشى نو در تفسير است.

او پس از ده سال حبس، در سال 1382 به وساطت برخى شخصيت ها آزاد مى گردد و پس از مدت كوتاهى دوباره به زندان افتاده، در سال 1384 به اعدام محكوم مى شود.(6)

تفسير الميزان

الميزان فى تفسيرالقرآن مهم ترين تفسير شيعى در دوره معاصر است كه تسلط مؤلف آن، علامه طباطبائى بر قرآن، فقه، اصول، فلسفه و حديث، آن را از تفاسير ديگر ممتاز ساخته و در به كار بستن شيوه تفسير قرآن به قرآن موفق داشته است.

سيد محمد حسين بن سيد محمد، در 29 ذى حجه سال 1321 قمرى در شهر تبريز، در خانواده اى كه از چهارده پشت قبل، به علم و دانش معروف بوده اند، متولد شد. او تحصيلات مقدماتيِ خود را درتبريز گذراند و در سال 1343 به نجف اشرف عزيمت كرد و مدت ده سال در آن جا اقامت گزيد. در اين مدت از محضر اساتيد به نام نجف بهره برد. فقه و اصول را نزد آيت اللّه نائينى و آيت اللّه محمد حسين كمپانى، فلسفه را نزد آيت اللّه حسينى بادكوبه اى، رياضيات را نزد سيد ابوالقاسم خوانسارى و اخلاق را نزد حاج ميرزا على قاضى،كه يدطولايى در حكمت عملى و عرفانى داشت، فراگرفت. علامه در سال 1353 به زادگاهش تبريز بازگشت و تا سال 1364، كه به قم مهاجرت كرد، در آن جا اقامت داشت.

علامه در قم، تدريس فلسفه و تفسير را برگزيد و در اين زمينه شهرتى فراگير يافت و شاگردانى برجسته تربيت نمود كه هريك به مقامى بلند در علم و دانش دست يافتند. استاد شهيد آيت اللّه استاد شهيد مرتضى مطهرى ، شهيد آيت اللّه بهشتى، شهيد آيت اللّه مفتح و آيت اللّه جوادى آملى شمارى اندك از اين خيل عظيم هستند.

از علامه آثار متعددى برجا مانده است كه )اصول فلسفه و روش رئاليسم( در پنج جلد، به زبان فارسى، همراه با حاشيه شهيد مطهرى، و تفسيرعربيِ الميزان در بيست جلد، ممتازترين آنها به شمارمى آيند. علامه پيش از نوشتن الميزان، تفسير مختصرى از اول قرآن تا سوره اعراف، در تبريز نوشته بود كه در قم نيز نخست همان را تدريس مى نمود؛ اما پس از مدتى به درخواست علاقه مندان، نگارش تفسيرى را به روش جديد و با بهره گيرى از علوم مختلف در سال 1374 شروع كرد و آن را در شب قدر ماه مبارك رمضان سال 1392 به پايان رساند. علامه همزمان با نوشتن اين تفسير به تدريس آن نيز مشغول بود. اين تفسير درهمان هنگام به فارسى ترجمه شد.(7)

تفسير نمونه

آخرين تفسيرى كه در اين تحقيق به طرح ديدگاههاى آن پرداخته ايم، تفسير )نمونه( است كه به دليل سلامت نثر، سادگى بيان و روزآمد بودن محتواى آن و توجه به مسايل عينى و گره هاى مطرح ذهنى نسل جوان، مورد توجه عموم مردم در ايران قرار گرفته است و بارها چاپ شده است.

نمونه تفسيرى كامل از قرآن به زبان پارسى است كه در 27 مجلد، در مدت 14 سال سامان يافته است. جلد اوّل آن درسال 1352 و آخرين مجلد آن در سال 1366 به چاپ رسيده است.

اين تفسير حاصل همكارى گروهى دين پژوه دراقدامى بى سابقه است كه تلاشى نو را درعرصه تفسير رقم زده اند و براى اولين بار، كار گروهى را در تفسير قرآن تجربه كرده اند: جمعى 10 نفره كه بعدها به 7 نفر تقليل يافتند(8) با اشراف ونظارت و هماهنگ سازى هاى آية اللّه مكارم شيرازى، تلاش خود را سامان داده اند.(9)

اين جمع كه در دهه حساس 50 با يكديگر هم پيمان شده اند، چنان چه خود در مقدمه جلد اوّل، تبيين كرده اند، از دو جبهه اسلام را در معرض هجوم مى يافتند:

از يك سو سيل پرسش ها، شبهات و نيازهاى زمان، اسلام را براى پاسخ گويى به چالشى عظيم فرا مى خوانده است.(10) هم چنان كه از ديگر سوى، تلاش عدّه اى در تطبيق اسلام با اين نيازها، در نتيجه بهره اندك و سطحى آنها از دين و ناآگاهى شان به اصول ومبانى فكرى اسلام، آن را در معرض خطرغيرقابل جبران، التقاط و انحراف قرار مى داده است.(11)

تفسير )نمونه( در چنين برهه اى از زمان پا به عرصه وجود گذاشت تا از سويى توانمندى اسلام را در پاسخ گويى به نيازها و ضرورت هاى زمان بنماياند و از ديگر سوى تفسيرى درست و مبتنى بر اصول را ارائه دهد، باشد كه خطر انديشه سوز التقاط و انحراف را آشكار سازد و بدين سان، چنان كه خود توضيح داده اند، به انجام رسالت خود قيام كنند كه:

)رسالت دانشمندان هر عصر اين است كه با هوشيارى كامل اين مسائل، اين تقاضاها، اين نيازها و اين نقاط خالى روحى، فكرى و اجتماعى را فوراً دريابند و آنها را به شكل صحيحى پر كنند تا با امور ديگرى پر نشود، زيرا كه خلأ درمحيط زندگى ما ممكن نيست.(12)

روشن است كه در اين جا حق مطلب درباره اين تفاسير و مؤلفان آنها ادا نشده، بلكه به تناسب مجال، تنها خلاصه اى درباره آنها به ترتيب تاريخ نگارش و به منظور معرفيِ اجمالى آنها ذكر شده است.

بخش اول: تفسير آيات در برگيرنده پديده هاى طبيعى در بيان مفسرانِ المنار، الجواهر، فى ظلال القرآن، الميزان و نمونه

عقل و علم در بيان مفسران المنار

جايگاه عقل از ديدگاه اسلام

مفسران المنار در بازگوييِ سرگذشت دينيِ بشر، اسلام را دين عقل و فكر معرفى مى كنند و مى گويند:

بشر دين را جز معارفى خارج از حوزه عقل و تدبر نمى دانست تا بدان هنگام كه محمد بن عبداللّه به پيامبرى برانگيخته شد تا آيات خداوند را بر مردمان بخواند و كتاب و حكمت را به آنان تعليم دهد و آنان را از گمراهيِ آشكارى كه بدان مبتلا بودند برهاند و دين خدا، اسلام را به آنان عرضه كند، دين فطرت، عقل، فكر، برهان و حجت ....(13)

از نظر آنان قرآن در آيات متعددى مخاطبان خود را به تعقل و تدبر دعوت مى كند(14) و فهم بسيارى از آياتش را نيز به اهل تفكر منحصر مى نمايد.(15) مفسران المنار، تقليد در دين را باطل دانسته،(16) آن رانكوهش مى كنند(17) و به آياتى از قرآن اشاره مى كنند كه تقليد از آبا و اجداد و بزرگان را مذمت مى كند.(18) از نظر ايشان قرآن با تحريم تقليد و با تأكيد بسيارى كه بر وجوب علم مستقل و استدلالى در امر دين داشته است، دين كسى را كه از روى تقليد بوده است نمى پذيرد و عذرش را قبول نمى كند. آنان در مهم دانستن عقل تا آن جا پيش مى روند كه وانهادنش را به استناد آياتى چند،(19)سبب عذاب آخرت معرفى مى كنند.(20)

مفسران المنار بر اين باورند كه قرآن با ستايش از صاحبان عقل و بصيرت، كه در نبود وحى با هدايت عقلشان عمل كرده اند، مقام و مرتبه عقل را بزرگ مى شمارد(21) و با توصيف مسلمانان به اهل نظر و تعقل بودن، بر اين امر تأكيد مى كند.(22) علاوه بر اين، تصريح مى كنند كه قرآن با توضيح دادن علت تشريع احكام(23) و با اقامه برهان بر بطلان شرك و دعوت به ايمان(24) تلاش عقل را براى درك دين محترم مى شمارد.

جايگاه علم از ديدگاه اسلام

مفسران المنار براى عقل و دستاورد آن، يعنى علم، جايگاهى بس بلند قائلند و به يافته هاى آن مستقل از وحى ارج مى نهند؛ چراكه اين علوم را از امورى مى دانند كه دست يابى به آن بر معارف وحيانى از سوى پروردگار متوقف نيست و خداوند رسيدن به آن را در توان بشر قرار داده(25) كه بايد با بحث بدان دست يابند.(26) از اين رو، در مباحث علمى، نيازى به نقل نيست.(27) علاوه بر اين، آنان برخلاف برخى كه معتقدند محدوده مجاز علم تا بدان حد است كه قرآن از آن سخن به ميان آورده چنين اعتقادى نيز به محدود كنندگيِ وحى ندارند.(28)

رشيد رضا و استادش، محمد عبده در تفسير آياتى از قرآن كه از طبيعت و هستى سخن مى گويند، بارها به اين حقيقت اشاره مى كنند كه اينها حقايقى از علوم هستند كه براى بشرِ زمان نزول قرآن و حتى تا قرن ها بعد ناشناخته بوده است. از اين رو مسلمانان در تفسير اين آيات از ظواهر الفاظ عدول كرده، به تأويل آنها دست يازيده اند؛ اما مرور ايام و پيشرفت علوم، نقاب از چهره اين حقايق برداشت.(29) و نتيجه مى گيرند كه هيچ چيزى كه در واقع وجود و درستى اش ثابت شود، با نص كتاب خداوند و روايات صحيحى كه از پيامبر اكرم به ما رسيده، تناقض ندارد، بلكه موافق آن است. (30) اين وجهى ديگر از وجوه اعجاز و الهى بودن قرآن كريم است.(31)

از نظر آنها خداوند را دو كتاب است: يكى كتابى كه خلق شده و آن، جهان هستى است. و ديگرى كتابى كه فرستاده شده و آن، قرآن است كه ما را به راه هاى شناخت آن كتاب ديگر )هستى( به واسطه عقلى كه به ما داده است، رهنمون مى گردد.(32)

مفسران المنار توضيح مى دهند كه در قرآن به مواردى از علوم مختلف اشاره شده است و از اين ميان، آن چه به علوم طبيعى و علم تاريخ ارتباط دارد، بيش ترين موارد را تشكيل مى دهد.(33) قرآن در اين آيات، بشر و به ويژه مسلمانان را به تفكر و تعمق درباره اين علوم دعوت و ترغيب مى كند(34) و حتى ازاين بالاتر، در آيه شريفه )قل سيروا فى الارض(35) به عموم لفظش به سير و سياحت امر مى كند؛(36) اما مسلمانان در عمل به اين دستور صريح خداوند كوتاهى كرده، به مانند كسانى عمل نمودند كه با اكتفا به ظاهر و جلد يك كتاب، خود را از محتواى آن بى نياز تصور كردند.(37) آنها در بزرگ شمردن علم از اين هم فراتر مى روند و دست يابى به فهم عميق تر آيات را به آگاهى از آن منوط مى سازند.(38)

اكنون اندكى گسترده تر به بررسيِ روش مفسران المنار در تفسير آياتى از قرآن، كه به هستى و طبيعت اشاره دارد، مى پردازيم. اين آيات را مى توان از جهت سازگارى با يافته هاى علم، به دو دسته تقسيم كرد: مواردى كه همسو و سازگار هستند. و مواردى كه به ظاهر متناقض مى نمايند. ما در هر بخش به بررسيِ نمونه ها و روش تفسيريِ مفسران مى پردازيم.

بهره گيرى از يافته هاى علم تجربى در تفسير قرآن

مفسران المنار در موارد متعددى، در توضيح معناى اين دسته از آيات به كشفيات علمى اشاره مى كنند. در تفسير آيه )يرسل الرياح بشراً بين يدى رحمته(39) فوايد علميِ هوا و باد را به تفصيل بيان مى كنند و در عين حال، اين مطالب را تنها اطلاعاتى ساده و قابل درك براى عموم دانسته، براى مطالعه مفصل تر و عميق تر، خواننده را به كتاب هاى علمى مربوطه ارجاع مى دهند.(40)

از نظر آنها، قرآن در آيات مختلف به اصول مسلّمى از علم اشاره كرده كه درعصر تنزيل ناشناخته بوده است. در آيه 22 سوره حجر به اين حقيقت كه باد در تلقيح گياهان نقش دارد،(41) اشاره شده است. و در آيه 49 سوره ذاريات، آيه سوم سوره رعد و آيه 36 سوره يس از اصل زوجيت در خلقت موجودات سخن رفته و عجيب تر از آن به عدم حصر اين اصل به موجودات زنده پرداخته شده است.(42) و در موارد مختلف به اصل خلقت جانداران از آب تنبه داده شده است.(43)

عبده و رشيد رضا ضمن تفسير آيات سى سوره انبياء، هفت سوره هود، 164 سوره بقره و 53 سوره اعراف، چگونگيِ خلقت آسمان ها و زمين را بر مبناى نظريات جديد علم نجوم به تفصيل توضيح مى دهند و مى كوشند تا نشان دهند مطالب قرآن درباره اين موضوع با نظريات علم تكوين، حيات و هيئت، كمال هماهنگى را دارد.(44) در تفسير كلمه )بناء(، در آيه )الذى جعل لكم الارض فراشاً والسماء بناءً(45) مسئله جاذبه را مطرح مى كنند.(46)

هم ايشان مراد از )مافوق بعوضة(را در آيه )ان اللّه لايستحى أن يضرب مثلاً ما بعوضة فما فوقها(47) را ميكروب(48) و مراد از )ضياء( را در آيه )هوالذى جعل الشمس ضياء(49) نورهاى هفت گانه طيف نور سفيد معرفى مى كنند.(50)

و در پاره اى موارد، به اختصار از كنار آيات علميِ قرآن مى گذرند؛ از جمله، در تفسير آيه )ويسئلونك عن المحيض قل هو اذى(51) درباره وجه )أذى( بودن حيض،(52) در تفسير آيه )تولج الليل فى النهار و تولج النهار فى الليل و تخرج الحيّ من الميت و تخرج الميّت من الحى(53) درباره ايلاج شب و روز و اخراج حى وميت،(54) در تفسير آيه )ان فى خلق السموات والارض واختلاف الليل والنهار لآيات لاولى الألباب(55) درباره آيات آسمان ها و زمين و اختلاف شب و روز،(56) در تفسير آيه )ان اللّه فالق الحب والنوى(57) و (58)، در تفسير آيه )... ان فى اختلاف الليل والنهار(59)و(60) و در تفسير آيه )وانبتنا فيها من كل شى‏ءٍ موزون(61) درباره اهميت وزن داشتن اشيا. (62)

در مواردى نيز پس از توضيحى كوتاه، تفصيل آن را به كتاب هاى علمى ارجاع مى دهند؛ براى مثال مى توان موارد زير را نام برد: در تفسير آيه )هوالذى خلق لكم مافى الارض جميعاً ثم استوى الى السماء فسوّاهن سبع سمِوات(63) براى مزيد اطلاع درباره نحوه خلقت آسمان و زمين و ترتيب آن،(64) در تفسير آيه )انّ فى خلق السموات والارض واختلاف الليل والنهار ...(65) در توضيح علت ذكر مسئله پيدايش شب و روز پس از اشاره به خلقت آسمان و زمين،(66) و در تفسير آيه )وما من دابة فى الارض اى على اللّه رزقها(67) براى توضيح بيش تر درباره نحوه تغذيه حيوانات گوناگون.(68)

آن چه در اين بخش آورديم، نمونه اى بود از روشى كه مفسران المنار در تفسير آيات علميِ قرآن پيش گرفته اند. نكته مهم در اين باره، اين است كه در اين گونه موارد، آنان به صحت و مسلّم بودن مطالب علمى يى كه به كمك آن به تبيين آيات پرداخته اند، اعتقاد داشته و آنها را براى تفسير وحى، صلاحيت دار تلقى كرده اند؛ اما اين كه آيا نظر آنان درباره مطالب علمى، صائب بوده(69) يا اصلاً از صلاحيت قضاوت در اين مقام برخوردار بوده اند يا خير، مطلب ديگرى است كه از بحث ما خارج است.

برداشت هاى تفسيرى و مسئله ناسازگارى با علم

قرآن در برخى آياتش، از جهان طبيعت به گونه اى سخن رانده است كه با يافته هاى علم ناهمگون و متناقض مى نمايد. در اين موارد چه بايد كرد؟ آيا بايد علم را به خاطر بشرى بودن، غيرقطعى و نامطمئن دانست و آن را در برابر وحى تخطئه كرد، يا بايد آن را معتبر دانست و وحى را تأويل كرد و يا بايد راهى را پيش گرفت كه در حق هيچ طرف ظلمى نرفته باشد؛ يعنى نه از وحى مايه گذاشت و نه علم را پايمال كرد؟ مفسران المنار چه روشى را پيش گرفته اند؟

همان گونه كه پيش از اين آورديم، عبده و رشيد رضا براى علم، اعتبارى مستقل قائلند و در مباحثى كه به حوزه علوم تجربى تعلق دارد، جايى براى بحث نقلى يا عقلى درنظر نگرفته،(70) آنها را موضوعاتى مى دانند كه بايد با تجربه و تحقيق، درباره آنها به مطالعه پرداخت.(71) براساس همين نگرش، در مواردى كه آيات قرآن به وسيله علم، قابل توضيح نيست، نمى كوشند تا با تكلف، آن را با علم تطبيق دهند و يا علم را تخطئه يا تأويل كنند.

الف آسمان هاى هفت گانه

مسئله آسمان هاى هفت گانه اى كه قرآن از آن سخن گفته است، از جمله مواردى است كه تبيين آن براساس يافته هاى علم، مشكل است. مفسران المنار در تفسير اين گونه آيات، درباره مصداق اين آسمان ها سكوت مى كنند و بر متكلمان متقدم نيز ايراد مى گيرند كه چرا با تكلف كوشيده اند تا بين مسئله آسمان هاى هفت گانه و هيئت قديم مطابقت ايجاد كنند؛ زيرا از نظر آنان لزومى ندارد كه با تكلف به تطبيق آيات قرآن با مسائل علمى يى پرداخت كه در زمان ما، مورد اعتماد و مسلّم انگاشته مى شود؛ چراكه قرآن با گوشزد كردن نشانه هاى خداوند در جهان هستى، بشر را به سوى علم هدايت مى كند و از اين پس را به عهده تحقيق و مطالعه خود آنان مى گذارد.(72)

به نظر مى رسد در چنين مواردى، آن چه براى مفسران المنار مهم است، تطبيق آيات با علم نيست، بلكه صرفاً اثبات متناقض نبودن آنها و درواقع رد شبهه هاى كسانى است كه به فلسفه و علوم طبيعى، سرگرمند.(73)

ب خلقت آدم

داستان خلقت آدم و تكوين انسان، موضوع ديگرى است كه بيان قرآن از آن با برخى نظريه هاى علمى، مانند نظريه تكامل، متفاوت است. بررسيِ تفسير عبده و رشيد رضا در اين آيات مى تواند شيوه برخورد آنان را در اين موارد، كه متضاد به نظر مى رسند، به خوبى بنماياند.

مفسران المنار در تفسير قصه حضرت آدم، از طرح نظريات علمى، چه موافق و چه مخالف، به شدت مى پرهيزند و در اين مورد تقريباً سكوت مى كنند و دليل مى آورند كه مسئله خلقت و كيفيت آفرينش از شئون الهى است كه شناخت آن، آن گونه كه بوده است، سخت است.(74)

آنان در تفسير آيه )يا ايها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحدة وخلق منها زوجها وبثّ منها رجالاً كثيراً ونساءً ...(75) اين مسئله را كه همه نژادهاى بشر از يك فرد واحد به وجود نيامده اند، يك حقيقت مسلّم علمى تلقى مى كنند كه با ظاهر آيه فوق در تعارض است. آن چه در تفسير اين آيه آمده است، ظاهراً تنها مطالبى است كه درباره خلقت انسان از نظر قرآن و نظريه هاى علمى ابراز مى دارند. آنان براى رفع اين تعارض چنين استدلال مى كنند:

اولاً، ظاهر آيه دلالت ندارد بر اين كه مراد از نفس واحد در اين جا همان آدم باشد، چه او پدر تمام بشر باشد و چه بنابر مباحث علمى و تاريخى، چنين نباشد. علاوه براين كه نكره بودن كلمه زنان و مردانى كه از آنها در سراسر جهان پخش شدند )رجالاً و نساءً ( مؤيد اين مسئله است كه دراين جا مراد از نفس واحد، حضرت آدم نيست.

ثانياً، در قرآن هيچ نص قاطع و صريحى وجود ندارد مبنى بر اين كه همه افراد بشر ذريه حضرت آدم هستند.

و نتيجه مى گيرند كه بنابراين، روشن است كه بين آن چه محققان در علوم و رشته هاى مردم شناسى، باستان شناسى و جانورشناسى ثابت كرده اند كه براى انسان چند اصل و منشأ وجود دارد و حضرت آدم پدر همه مردم روى زمين نيست و آن چه در قرآن آمده، منافاتى وجود ندارد.

در اين نتيجه گيرى، دغدغه خاطر مفسران المنار به خوبى آشكار است كه در اين جا نيز مهم، اثبات عدم تعارض بين آيات قرآن و مطالب علمى است و كوششى براى تطبيق صورت نمى گيرد. در واقع از نظر آنان قرآن درباره اين كه اصل اول انسان چيست يا چه كسى است، بى تفاوت مى باشد. آن چه از لفظ )نفس( متبادر است، ماهيت و حقيقتى است كه به واسطه آن، انسان از ديگر موجودات متمايز و ممتاز مى گردد و فرقى نمى كندكه اين حقيقت، با حضرت آدم آغازشده باشد، همان گونه كه اهل كتاب و بيش تر مسلمانان باور دارند، يا اين كه با فرد ديگرى شروع شده و منقرض گرديده باشد و يا اين كه چندين منشأ داشته باشد. و نيز فرق نمى كند كه اين اصل يا اصول از تكامل حيوانات به وجود آمده باشد يا خود مستقلاً آفريده شده باشد، همان گونه كه بين مردمان اين دوره، مورد اختلاف است. در هر حال و بنا بر هر نظريه، درست است كه گفته شود: همه مردم از يك نفس واحد به وجود آمده اند و آن، انسانيت است، چه اين كه معتقد باشيم پدرشان حضرت آدم است يا ميمون و يا غير آن.(76)

خصوصيت ديگر در روش تفسيريِ آنان پرهيز از اطاله كلام در مباحث متفرقه تفسير است كه در اين جا نيز صدق مى كند. مفسران المنار هدف قرآن را هدايت مى دانند و معتقدند كه تفسير قرآن بايد به گونه اى باشد كه بتواند اين منظور را محقق سازد. لذا به درازا كشيدن سخن را در هر يك از مطالبى كه قرآن بر آن مشتمل است و از جمله، مباحث علمى، دور شدن تفسير از هدف اصلى آن مى دانند(77) و از زياده گويى در موضوعات علمى پرهيز مى كنند اگرچه در مواردى نيز خلاف آن ديده مى شود.

روش بيان قرآن

قرآن آن هنگام كه از جهان طبيعت و پديده هاى آن سخن مى گويد، چه شيوه اى را در بيان خود به كار مى برد؟ به تفصيل سخن مى گويد يا به اجمال؟ دقيق توصيف مى كند يا كلى؟ ما دراين جا مى كوشيم تا به نظر مفسران المنار درباره روش بيان قرآن دست يابيم.

بى ترديد، زبان قرآن و شيوه بيان آن، به دو عامل بستگى دارد: يكى هدف قرآن، و ديگرى مخاطبان قرآن.

هدف قرآن

قرآن كتاب هدايت است نه كتاب علم. مفسران المنار توضيح مى دهند كه خداوند، كتاب هدايت و نورش را فرستاد تا به مردم كتاب و حكمت را بياموزد و آنان را تزكيه كند و آن چه براى سعادت دنيا و آخرتشان بدان نيازمندند، مهيا سازد. قرآن نازل نشده تا قانونى دنيوى، همچون قوانين فرمانروايان باشد و نه كتاب پزشكى براى مداواى بدن ها و نه تاريخ بشرى براى بيان حوادث و وقايع و نه نوشته اى براى راه هاى كسب و درآمد. چرا؟ چون كه خداوند، همه اين امور را در توان و قدرت بشر قرار داده و نيازى به وحى از سوى خداوند نيست.(78) ايشان مراد از آيه )ما فرطنا فى الكتاب من شى‏ء(79) را نيز همه آن چه مربوط به هدايت است مى دانند.(80)

اكنون اين سؤال مطرح مى شود كه اگر قرآن كتاب علم نيست، بلكه كتاب هدايت است، با چه هدفى از پديده هاى طبيعى و در مواردى، از اصول علميِ حاكم بر جهان سخن به ميان آورده است، مطالبى كه برخى از آنها نه تنها درعصر تنزيل قابل درك نبوده، بلكه تا قرن ها بعد نيز ناشناخته باقى مانده است.

شايد نتوان به اين پرسش، از ديدگاه مفسران المنار پاسخى كامل داد، اما براى بخشى از آن مى توان جوابى روشن يافت.

آنان با روشى كه در تفسير آيات علميِ قرآن پيش مى گيرند، نشان مى دهند كه معتقدند قرآن از بيان اين مطالب علمى، اهداف ديگرى را غير از بيان حقيقت پديده هاى طبيعى دنبال مى كند كه با هدف كليِ قرآن، كه هدايت است، كاملاً هماهنگى دارد. آنها در مواردى اشاره كرده اند كه قرآن با اشاره به اين موضوعات و پديده هاى طبيعى، قدرت، علم، حكمت، لطف و رحمت خداوند را اثبات مى كند.(81) مفسران ديگر نيز اين مطلب را گوشزد نموده اند. اما مفسران المنار به همين حد اكتفا نمى كنند و نتيجه گيرى هاى كلامى از آيات علمى را به موارد مختلف و متنوعى بسط مى دهند. در تفسير آيه )تولج الليل فى النهار وتولج النهار فى الليل وتخرج الحيّ من الميت وتخرج الميّت من الحى(82) از كنار موضوعات علمى در اين آيات به اختصار گذشته، نتيجه ديگرى از آنها مى گيرند. گو اين كه نزد آنان قرآن اين رويدادهاى طبيعى را براى طرح حقايق معنوى، به عنوان مثال آورده است. ايلاج شب و روز را اشاره به اين نكته مى دانند كه خداوند در شئون بشر تصرف مى كند، همان گونه كه در شب و روز تصرف مى نمايد. همچنين مى گويند: خداوند زنده را از مرده درمى آورد، همان گو نه كه عالِم را از جاهل، صالح را از طالح، و مؤمن را از كافر.(83)

در تفسير آيه )اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحدة وخلق منها زوجها وبثَّ منهما رجالاً كثيراً و نساءً(84) هدف قرآن را از اشاره به اين حقيقت كه همه انسان ها از نفس واحدى به وجود آمده اند اين مى دانند كه بشر بايد انسانيت را ملاك وحدت و مايه الفت و مهربانى بين افرادش قرار دهد. به همين دليل هم هست كه قرآن اين آيه را پيش درآمدى بر سخن از حقوق ايتام و نزديكان قرار داده است. آنان تصريح مى كنند كه اين آيه صرفاً به بيان مسائل خلقت و آفرينش به طور مفصل نپرداخته است؛ چراكه اين امور جزو مقاصد دين نيستند.(85) اين دو مورد، تنها نمونه هايى از اين گونه تفسير است.(86)

مخاطبان قرآن

هر سخنى با درنظر گرفتن مخاطبى ايراد مى شود. مخاطب، از جمله مهم ترين عوامل تعيين كننده مفهوم سخن و مراد گوينده است. قرآن نيز كلامى الهى است كه از اين قاعده مستثنا نمى باشد. مشخص شدن اين كه مخاطبان قرآن چه كسانى هستند به ما كمك مى كند تا آيات قرآن را بهتر درك كنيم.

عبده و رشيد رضا بر اين باورند كه اگرچه خطاب خداوند در قرآن متوجه كسانى است كه در زمان نزول قرآن مى زيسته اند، اما آنها از آن جهت كه از ويژگى يى در شخصيتشان برخوردار بودند، مورد خطاب قرار نگرفته اند تا اين ويژگى موجب شود قرآن به آنها اختصاص يابد، بلكه آنها از آن رو كه فردى از افراد نوع بشر بوده اند مورد خطاب واقع شده اند و تنها خصوصيتشان اين بوده كه زمان حياتشان با اين ايام ويژه مصادف گرديده بود. بنابراين، مخاطب قرآن نوع بشر است و قرآن بر تمام افراد بشر، از دوران ظهور اسلام تا برپاييِ قيامت، حجت است.(87) باتوجه به اين برداشت، مى توان نتيجه گرفت كه معارف قرآن نه تنها به معلومات زمان و عصر خاصى محدود نشده است، (88) بلكه مرزهاى كفر و ايمان را هم درمى نوردد و بشر را به رغم كفر و ايمانش مخاطب قرار مى دهد؛ آنان در جايى كه دو احتمال در مورد مخاطب، مطرح است، يكى مؤمنان و ديگرى تمام مردم، احتمال دوم را ترجيح مى دهند.(89) از اين هم فراتر، آنان معارف الهى را به فهم خاصى محدود نمى كنند و آن را از اين قابليت برخوردار مى دانند كه هركس از عالم و عامى مى تواند به قدر معلومات و

فهم خود از آن بهره ببرد.(90)

اكنون كه از هدف و مخاطبان قرآن از ديدگاه مفسران المنار آگاه شديم مى توانيم به روش بيان قرآن در اين باره بپردازيم.

روش بيان قرآن

الف عبده و رشيد رضا اشاره مى كنند كه در مواردى بيان قرآن، ابهام دارد و علت آن را اين مى دانند كه قرآن دين عموم، نه خاص مردم عرب يا غير آن است.(91) در توضيح اين مسئله مى توان به بحث متشابهات رجوع كرد. در آن جا آنان اين پرسش را مطرح مى كنند كه چرا در قرآن متشابهاتى وجود دارد كه تنها خداوند و راسخان در علم بدان آگاهند و چرا از محكمات نيستند تا همه مردم بتوانند آنها را درك كنند؟ در حالى كه قرآن براى هدايت نازل شده و متشابهات موجب التباس درعقايد مى شوند و باب فتنه را براى اهل تأويل مى گشايند؟ آنان در پاسخ به اين پرسش سه جواب را مطرح مى كنند؛ از جمله، اين كه پيامبران بر همه اقشار مردم مبعوث گرديدند. بنابراين، دعوت دين متوجه همه افراد، از عالم و جاهل، با هوش و ابله و... مى شود. و برخى مطالب را نمى توان در قالب عبارات به گونه اى آورد كه حقيقت و ماهيت آن را چنان تبيين كند كه هر مخاطبى، عامى يا عالم، آن را بفهمد. از اين رو چاره اى نيست جز آن كه معانيِ بلند و حكمت هاى دقيق، در عبارات، به گونه اى گنجانده شود كه خواص به طور كنايه آن را دريابند و عوام درك آن را به خداوند تفويض كنند و در حد

ظاهر آيه باقى بمانند. و بدين سان هركس به اندازه استعدادش از آن سخن بهره ببرد.(92)

اگرچه اين سخنان را عبده درخصوص متشابهات آورده است، اما مى توان آنها را درباره معارف علميِ قرآن نيز صادق دانست و گفت: ابهام قرآن در برخى مسائل علمى، اين امكان را فراهم مى سازد تا مخاطبان آنها به رغم تفاوت معلومات و استعدادشان از آن بهره مند گردند.

ب از نظر مفسران المنار، قرآن در سخن گفتن از مردمان، سنت هاى الهى و آيات الهى، در آسمان و زمين و آفاق و انفس، به اجمال سخن مى گويد. اين اجمال نه ناشى از كم اطلاعى است، بلكه از سوى كسى است كه علمش به همه چيز احاطه دارد. او ما را امر كرده تا در زمين بنگريم، بينديشيم و سير كنيم تا اين حقايق اجمالى را به تفصيل دريابيم و از اين راه، ترقى كرده، كمال يابيم.(93) به اين بيان، خداوند به اجمال سخن گفته است؛ زيرا مى خواسته ما را به تحقيق وادارد. اما شايد بتوان در اين مورد هم، همچون مورد قبل، چنين استدلال كرد كه علت به كار بردن اين روش اولاً، اين بوده است كه قرآن كتاب هدايت است نه كتاب علم. لذا نيازى به سخن گفتن تفصيلى نبوده است. ثانياً، همان گونه كه در بحث متشابهات نيز آمد، درك برخى حقايق براى عموم يا مردمان برخى زمان ها ميسر نيست. از اين رو بايد از تصريح به آن پرهيز كرد.

ج خصوصيت ديگرى كه مفسران المنار براى روش بيان قرآن درباره اين موضوع برمى شمارند اين است كه اين كتاب الهى در مقام سخن گفتن از پديده هاى طبيعى، درصدد بيان حقيقت آنها نيست. قرآن كتاب علم نيست، كتاب هدايت است و از بيان اين مطالب اهداف ديگرى را دنبال مى كند. (94) ما در بحث از هدف قرآن، به برخى از اين اهداف كلامى اشاره كرديم.

پى‏نوشتها:‌


1. ايان باربور، علم و دين، ص‏212 195.

2. محمد ابراهيم شريف، اتجاهات التجديد فى تفسير القرآن فى مصر، ص‏257 253؛ عبدالمجيد عبدالسلام المحتسب، اتجاهات التفسير فى العصر الحديث، ص‏217 211.

3. حميد عنايت، سيرى در انديشه سياسى عرب، پيشين، ص‏128 114، عبدالمجيد عبدالسلام المحتسب، پيشين، ص‏108 103، فهد بن عبدالرحمن بن سليمان الرومى، منهج المدرسة العقلية الحديثة فى التفسير، پيشين، ص‏146 124.

4. حميد عنايت، سيرى در انديشه سياسى عرب، ص‏160 156؛ فهد بن عبدالرحمن بن سليمان الرومى، منهج المدرسة العقلية الحديثة فى التفسير، ص‏182 - 175.

5. محمد ابراهيم شريف، اتجاهات التجديد فى تفسير القرآن فى مصر، ص‏704 701؛ فهد بن عبدالرحمن بن سليمان الرومى، اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، ج‏2، ص‏638 و 639.

6. صلاح عبدالفتاح الخالدى، فى ظلال القرآن دراسة و تقويم، ج‏2، ص‏32 13؛ فهد بن عبدالرحمن بن سليمان الرومى، اتجاهات التفسير فى القرن الرابع العشر، ج‏3، ص‏998 989.

7. على الاوسى، روش علامه طباطبائى در تفسير الميزان، ص‏65 59؛ مهر تابان )گردآورنده سيد محمد حسين حسينى تهرانى(، ص‏41.

8. اسامى اين ده نفر: محمد رضا آشتيانى، محمدجعفر امامى، داوود الهامى، اسداللّه ايمانى، عبدالرسول حسنى، سيدحسن شجاعى، سيد نوراللّه طباطبائى، محمود عبداللهى، محسن قرائتى، محمد محمدى در نهايت سه نفر آقايان الهامى، ايمانى و طباطبائى همكارى شان با اين مجموعه قطع شد.

9. براى آشنايى بيشتر با چگونگى تقسيم كار و مراحل تهيه، تنظيم و تدوين، ر.ك: ج‏1، ص بيست و يك و بيست و دو؛ ج‏27، ص‏487 483.

10. همان، ج‏1، ص هجده و نوزده.

11. همان، ج‏1، ص هفده و براى آشنايى بيشتر با اهداف و انگيزه هاى مؤلفان. ر.ك: همان، ج‏1، ص پانزده - بيست و چهار.

12. همان، ج‏1، ص نوزده.

13. محمد رشيد رضا، المنار، ج‏11، ص‏244.

14. همان، ج‏5، ص‏297 287.

15. همان، ج‏11، ص‏245.

16. همان، ج‏8، ص‏288.

17. همان، ج‏1، ص‏425؛ ج‏2، ص 111 80 ،82 و 112.

18. همان، ج‏2، ص‏95 90؛ ج‏12، ص‏252 و 253.

19. سوره اعراف، آيه 179؛ سوره حج، آيه 46؛ سوره ملك، آيه 10.

20. المنار، ج‏1، ص‏114؛ ج‏5، ص‏297 287.

21. همان، ج‏8، ص‏144.

22. همان، ج‏11، ص‏246.

23. همان، ج‏2، ص‏359.

24. همان، ج‏11، ص‏250.

25. همان، ج‏1، ص‏4.

26. همان، ج‏12، ص‏22.

27. همان، ج‏2، ص‏60.

28. همان، ج‏7، ص‏636 و 637.

29. همان، ج‏1، ص‏212؛ ج‏8، ص‏446 و 447.

30. همان، ج‏8، ص‏409.

31. همان، ج‏1، ص‏210 و 211؛ ج‏11، ص‏302؛ ج‏12، ص‏16 و 17.

32. همان، ج‏2، ص‏64.

33. همان، ج‏1، ص‏212 و 213؛ ج‏8، ص‏291 289؛ ج‏11، ص‏253 247.

34. همان، ج‏1، ص‏249 و 250؛ ج‏8، ص‏291؛ ج‏11، ص‏303.

35. سوره انعام، آيه 11؛ سوره نمل، آيه 69؛ سوره عنكبوت، آيه 20؛ سوره روم، آيه 42.

36. المنار، ج‏8، ص‏289.

37. همان، ج‏2، ص‏63 و 64؛ ج‏7، ص‏638.

38. همان، ج‏1، ص‏22 ،7 و 23؛ ج‏8، ص‏393 و 394.

39. بادها را مى فرستد تا مژده اى )پيش( از فرا رسيدن رحمت او )باران( باشد. سوره اعراف، آيه 56.

40. المنار، ج‏8، ص‏489 482.

41. همان، ج‏1، ص‏210.

42. همان، ص‏210؛ ج‏12، ص‏20.

43. همان، ج‏1، ص‏210؛ ج‏12، ص‏19.

44. همان، ج‏1، ص‏210؛ ج‏2، ص‏63 57؛ ج‏8، ص‏446 و 447؛ ج‏12، ص‏17 و 19.

45. كسى كه زمين را براى شما بسترى و آسمان را ساختمانى قرار داد. سوره بقره، آيه 21.

46. المنار، ج‏1، ص‏187 و 188.

47. به درستى كه خداوند از اين كه به پشه اى يا برتر از آن مثلى بزند، پروا ندارد، سوره بقره، آيه 26.

48. المنار، ج‏1، ص‏237.

49. او كسى است كه خورشيد را نورانى قرار داده است. سوره يونس، آيه 5.

50. المنار، ج‏11، ص‏302.

51. ازتو درباره خون حيض مى پرسند. در جواب بگو آن (چيز ناخوشايند) آزار (رسانى) است أ. سوره بقره، آيه 222.

52. المنار، ج‏2، ص‏359 و 360.

53. شب را در روز داخل مى كند و روز را در شب داخل مى كند و زنده را از مرده خارج مى كند و مرده را از زنده خارج مى كند. سوره آل عمران، آيه 26 و 27.

54. المنار، ج‏3، ص‏274 و 275.

55. به درستى كه در آفرينش آسمان ها و زمين و از پس يكديگر آمدن شب و روز، نشانه هايى براى صاحبان خرد وجود دارد. سوره آل عمران، آيه 190.

56. المنار، ج‏3، ص‏298.

57. به درستى كه خداوند شكافنده هسته ها و دانه ها است. سوره انعام، آيه 95.

58. المنار، ج‏7، ص‏630.

59. به درستى كه در از پس يكديگر آمدن شب وروز أ. سوره يونس، آيه 6.

60. المنار، ج‏11، ص‏305.

61. و در آن، از هر چيزى به اندازه و سنجيده رويانديم. سوره حجر، آيه 18.

62. المنار، ج‏1، ص‏211.

63. او كسى است كه هر آن چه در زمين است را براى شما آفريد، آن گاه به آسمان روكرد و آن راهفت آسمان راست نمود. سوره بقره، آيه 29.

64. المنار، ج‏1، ص‏245.

65. همانا در آفرينش آسمان ها و زمين و از پى يكديگر آمدن شب و روز أ. سوره بقره، آيه 164.

66. المنار، ج‏2، ص‏58.

67. و هيچ جنبنده اى در زمين وجود ندارد مگر آن كه رزق او برخداوند است. سوره هود، آيه 6.

68. المنار، ج‏12، ص‏13.

69. مثلاً در تفسير آيه 38 انعام از وجود آب و گياه و انواع موجودات زنده در مريخ به عنوان يك مطلب علمى سخن مى گويند ) المنار، ج‏7، ص‏392). و يا در تفسير آيه 59 سوره انعام مطالبى را درباره علت پسر يا دختر شدن جنين نقل مى كند كه كاملاً اشتباه است. ) المنار، ج‏7، ص‏466 464).

70. همان، ج‏2، ص‏60.

71. همان، ج‏12، ص‏22.

72. همان، ج‏8، ص‏455.

73. همان، ج‏1، ص‏10.

74. همان، ص‏251.

75. اى مردم! از پروردگارتان بترسيد، پروردگارى كه شما را از نفس واحدى آفريد و زوجش را از او خلق كرد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را منتشر نمود. سوره نساء، آيه 1.

76. المنار، ج‏4، ص‏327 323.

77. همان، ج‏1، ص‏7.

78. همان، ص‏4.

79. چيزى را در كتاب فروگذار نكرديم. سوره انعام، آيه 38.

80. المنار، ج‏7، ص‏395.

81. همان، ص‏629 و 630.

82. شب را در روز داخل مى كند و روز را در شب داخل مى كند و زنده را از مرده بيرون مى آورد و مرده را از زنده خارج مى كند. سوره آل عمران، آيه 27.

83. المنار، ج‏3، ص‏274 و 275.

84. از پروردگارتان بترسيد، پروردگارى كه شما را از نفس واحدى آفريد و زوجش را از اوخلق كرد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى منتشر نمود. سوره نساء، آيه 1.

85. المنار، ج‏4، ص‏327.

86. همان، ج‏7، ص‏650؛ ج‏11، ص‏295 و 301.

87. همان، ج‏1، ص‏20.

88. همان، ص‏212؛ ج‏8، ص‏447.

89. همان، ج‏1، ص‏18.

90. همان، ج‏3، ص‏297 و 298.

91. همان، ص‏171.

92. همان، ص‏170 و 171.

93. همان، ج‏1، ص‏23؛ ج‏7، ص‏393.

94. همان، ج‏1، ص‏212.