آشنايى با قرآن يا دائرة المعارف قرآنى

ميرزا باقر حسينى زفره اى اصفهانى

- ۱۴ -


فصل يازدهم : قيامت در قرآن

چرا از معاد بحث مى كنيم؟

سرشت آدمى، طورى قرار داده شده كه مى خواهد آنچه را كه با زندگى او ارتباط مستقيم و يا غير مستقيم دارد، بشناسد.

و اين همان حس كنجكاوى است كه باعث پيدايش بسيارى از علوم و صنايع گرديده و پيشرفتهاى شگرفى نصيب آدمى ساخته و موجب راه يافتن به اعماق درياها و دل كوهها و اتمها، و پرواز به آسمانها و تسخير و مهار كردن نيروى سركش طبيعت شده است.

و همين انگيزه و عامل درونى، ما را نيز وادار مى كند كه درباره سرنوشت اين عالم كه ما نيز جزيى از آن به شمار مى آييم، كمى بيشتر، تحقيق و بررسى كرده، ببينيم كه آيا اين جهان پهناور تا ابد به همين حال باقى مى ماند؟

و اگر روزى طومار اين عالم، در هم پيچيده مى شود و اين حركتها و جنب و جوشها به سكون پيوسته و ختم اين جهان اعلام گردد، آيا در آن روز، موجودات اين عالم و از آن جمله انسانها، به طور كلى از بين مى روند و يا آنكه تازه زندگى نوى را از سر گرفته و به حيات و زندگى نوين خود ادامه مى دهند؟

تأثير اين عقيده در سرنوشت انسان

براى همه كس، حتى سردمداران سياست و زمامداران بزرگ جهان، روشن گرديده كه به موازات جنبه هاى مثبت تمدن درخشان كنونى، موج عظيمى از فساد اخلاق، گسترش جرائم و جنايات، در دنيا پديد آمده و يك نوع دلهره و نگرانى عمومى بوجود آورده است.

مگر ارقام هر بيست و پنج دقيقه يك جرم بزرگ و در هر بيست و چهار ساعت سى قتل نفس و پنجاه عمل منافى عفت با اعمال شاقه و هفتصد و سى فقره سرقت بزرگ و سه هزار سرقت كوچك و به طور كلى 1861000 فقره جرم و جنايت در يك كشور 170 ميليونى آمريكا رقم كوچكى است؟

آيا صرف 32 ميليارد تومان در سال براى اجراى قانون و جلوگيرى از جرم، تنها در يك كشور آمريكا كه شايد از نظر تمدن و فرهنگ، در دنيا بى نظير است، حكايت از اين سيلاب خروشان و اين بلاى عمومى خطرناك نمى كند؟

بنابراين، آيا براى جلوگيرى از اين همه جرائم و بزهكاريها چه نيرويى مؤثرتر از ايمان به خدا و اعتقاد به آخرت، سراغ داريد؟

آيا تنها بالا بودن سطح فرهنگ و اقتصاد جامعه و يا توسعه و سائل دفاعى و سازمانهاى پليسى و كيفرى، براى تأمين منظور فوق كافى است؟

اگر اين طور است پس چرا در كشور آمريكا با آنكه از نظر فرهنگ و اقتصاد و هم چنين از نظر داشتن وسائل دفاعى و تشكيلات و سازمانهاى قضايى و پليسى، كه به قول معروف «شهره آفاق» است آن همه جرم و جنايت واقع مى شود و آن همه پول ها براى جلوگيرى از آنها مصرف مى گردد؟!

آيا دنياى كه در هر ساعت آن، 128 ميليون تومان خرج تسليهات دفاعى مى گردد(147) و ميلياردها تومان خرج دستگاههاى پليسى مى شود و در عين حال آمار جرائم و جنايات آن لحظه به لحظه، در حال افزايش است، نشانگر آن نيست كه عوامل نامبرده، براى جلوگيرى از جرايم و جنايات كافى نيست؟

گرچه سياستمداران جهان و مردم كوته بين عملا مى خواهند راه جلوگيرى از اين بدبختيها را تنها در بالا بردن سطح فرهنگ و اقتصاد جامعه و توسعه تشكيلات قضايى و سازمانهاى پليسى منحصر كنند، غافل از اينكه، همان طور كه تجربه نشان داده و مى دهد، نه تنها عوامل نامبرده براى اين منظور كافى نيست بلكه در بعضى از موارد، بى شباهت به «تيغ دادن در كف زنگى مست» و «يا چو دزدى با چراغ آيد گزيده تر برد كالا» نخواهد بود.

ولى به عقيده ما اگر نگوييم تنها راه، مى توانيم بگوييم مؤثرترين راهى كه مى تواند، جلو قانون شكنى و ارتكاب جرم و جنايات بشر را بگيرد و در جامعه ايجاد امنيت و در افكار، ايجاد آرامش نمايد، همان تقويت نيروى ايمان است.

كسى كه معتقد است: هر عملى چه خوب و چه بد، از او سر بزند، پليسهاى مخفى خداوند (رقيب و عتيد) آن را يادداشت كرده و فرداى قيامت، طبق آن پرونده، با او رفتار خواهد شد، در داخل خود نيرويى مى يابد كه او را از ارتكاب به هرگونه گناه و تجاوز بازداشته و به اعمال نيك ترغيب و تشويق مى نمايد.

روى اين حساب، چقدر بجاست كه سياستمداران جهان، به جاى آن همه بودجه هاى هنگفت كه صرف نيروى دفاعى و تشكيلات قضايى و سازمانهاى پليسى مى كنند، اقلا به مقدار يك صدم آن، صرف نيروى معنوى و تقويت مبانى اعتقادى و پرورش ايمان به خدا و روز قيامت، مى كردند، تا در عين حال آنكه بشريت را تا حدود زيادى از اين گرداب مخوف نجات مى بخشيدند وظيفه انسانيت خود را نيز انجام مى دادند، زيرا اعتقاد به قيامت مؤثرترين عامل نيرويى است كه مى تواند، جامعه بشريت را از اين همه فساد اخلاقى و تباهى و بدبختى كه همچون ابرهاى تيره اى، افق او را تيره ساخته است رهايى بخشد.

و شايد براى همين منظور است كه قرآن شريف، اهميت خاصى براى مسأله قيامت قائل شده، تا جايى كه در ميان 6666 آيه قرآن، در حدود 1400 آيه آن به قيامت و عالم پس از مرگ اختصاص يافته است.

اكنون قبل از اينكه وارد بحث قيامت از ديدگاه قرآن بشويم، بجاست كه مرورى بر عقايد و افكار پيشينيان و اديان و مذاهب ديگر در گذشته و حال داشته باشيم تا از اين جهت نيز بحث كاملى پيرامون قيامت و آينده پس از مرگ كرده باشيم.

اعتقاد به رستاخيز در ميان اقوام و ملل بزرگ عالم

مطالعه در تاريخ زندگى ملل و اقوام گذشته و همچنين اقوام وحشى و غير متمدن كنونى، اين حقيقت را به خوبى براى ما روشن مى كند كه بشريت در جميع ادوار زندگى، در هر نقطه اى كه زيست مى كرده و در هر مرتبه و مقامى كه بوده، يك ادراك پنهانى شبيه به الهام، در خود مى يافته مبنى بر اينكه «از پس امروز، فرداى هست» كه در آن روز عدالت مطلقه حكمروا، و هر كسى به جزاى اعمال خود، چه خوب و چه بد خواهد رسيد، كه ما نيز جهت اطلاع بيشتر خوانندگان عزيز به مواردى از آنها فهرستوار اشاره خواهيم كرد.

1ـ عقيده شيتوكيها: آنها بر اين عقيده اند كه هنگامى كه تاريكى شب، همه جا را فرا گرفت در آن وقت، ارواح مردگان در جستجوى غذا مى شوند و مى كوشند براى رفع گرسنگى خود، غذاى لازم را فراهم نمايند.

2ـ اعتقاد فيجى ها: ساكنان جزائر «فيجى» معتقدند كه مردگان نيز مانند زندگان، كشاورزى مى كنند و تشكيل خانواده مى دهند و با دشمنان خود مى جنگند و كارهايى كه زندگان انجام مى دهند، آنان نيز انجام مى دهند.(148)

3ـ راه و رسم مكزيكى ها: با رئيس قبيله، كاهنى را دفن مى كنند تا خدمات دينى او را در آخرت انجام دهد!(149)

4ـ عقيده مصرى ها: شايد از نظر تاريخى، مردم مصر، نخستين مردمى باشند كه در حدود چهار هزار و ششصد سال قبل به عالم پس از مرگ، عقيده روشنى داشته اند. مصرى ها در حدود 2600 سال قبل از ميلاد، عقيده داشتند كه: زندگى انسان با مرگ پايان نمى پذيرد، بلكه بعد از مرگ، عالم ديگرى وجود دارد كه هر فردى پاداش و كيفر كردار نيك و بد خود را در آنجا مشاهده خواهد كرد.

5ـ اعتقاد يونانيها: در حدود سه هزار سال پيش، مردم يونان مانند مصرى ها عقيده داشتند كه: آدمى با مردن و مرگ از بين نرفته و نابود نمى شود، بلكه اهل قبور مانند مردم دنيا، زندگى مخصوصى داشته و نيازمنديهايى مثل نيازمنديهاى زندگى دنيا خواهند داشت.(150)

6ـ عقيده رومى ها: همان گونه كه تمدن در كشور روم از مصر و يونان ديرتر پديد آمده، اعتقاد به بقاء روح، پس از مرگ و همچنين اعتقاد به رستاخيز و چشيدن ثمرات تلخ و شيرين اعمال در عالمى ديگر، نيز ديرتر در آن سرزمين بوجود آمده است.

و به طورى كه از گفته «قرجيل» شاعر بزرگ رومى استنباط مى شود: رومى ها نيز مانند مصرى ها و يونانى ها معتقد به زندگى پس از مرگ و بهشت و جهنّم بوده اند.(151)

7ـ زندگى پس از مرگ در آئين برهما: آنچه كه از تحقيقات هندشناسان و كسانيكه در آئين برهمايى تحقيق و بررسى كرده اند، بر مى آيد آن است كه اين آئين، زندگى انسان را پس از مرگ خاتمه يافته نمى دانند بلكه معتقدند كه آدمى پس از مرگ همچنان به سير كمالى خود، ادامه مى دهد تا خويشتن را به بهشت «برهما» كه همان سر منزل ابديت است برساند.(152)

8ـ عالم پس از مرگ در آئين بودا: بودا معتقد است كه: اعمال انسان، سايه صفت به دنبال او است و با همان آرامش تدريجى كه شير به ماست تبديل مى شود، اعمال بدى كه آدمى مرتكب مى شود، ثمرات تلخ خود را به شكل حلول روح بعد از مرگ در موجودات شرور و موذى به كام آدمى فرو خواهد ريخت.

بنابراين بايد از راههاى مقدس زير، راه نجات و اصلاحى پيدا نمود.

1ـ ايمان پاك 2ـ اراده پاك 3ـ سخن پاك 4ـ عمل پاك 5ـ خورد و خوراك پاك 6 كوشش پاك 7ـ خاطر پاك 8ـ تفكر پاك كه رهبانيت و ترك اختيار مظاهر زندگى و لذات، بهترين مظهر آن است.

9ـ جهان پس از مرگ در آئين زرتشت: در ميان اديان باستانى، كمتر آئينى مانند آئين «زرتشت» براى زندگى پس از مرگ، و تأثير كارهاى نيك و زشت، در سرنوشت بعدى انسان، يعنى بهشت و دوزخ، پل صراط، پاداش و كيفر اعمال، اهميت فراوان قائل شده و درباره مسائل مربوط به «جهان ابدى» به طور صريح و بى پيرايه سخن گفته است.

بيشتر محققين كه اعتبار تحقيقات آنها مسلم و قطعى است، وجود زرتشت را در تاريخ حتمى و غير قابل انكار مى دانند و معتقدند كه «اوستا» و اصول عقائد زرتشت، مبيّن و مؤيّد وجود شخصيت تاريخى و خصوصيات مربوط به او و محيط اوست.

نام زرتشت در اوستا «زرتشتر» به معنى دارنده شتر زرين است. و نام پدرش «پورشسب» يعنى دارنده اسب خاكسترى رنگ و نام مادرش «دوغدوا» يعنى كسى كه گاوهاى سفيد دوشيده، مى باشد.

پدرش از اهل آذربايجان و مادرش از اهل رى بوده است و در اينكه زرتشت در چه زمانى زندگى مى كرده، ميان مورخين و حتى پيروان او اختلاف شديدى ديده مى شود، ليكن «جكسن» در كتاب «تتبعات زرتشتى» با تحقيقاتى كه كرده مى گويد: تولد او در سال 660 و مرگش در سال 587 قبل از ميلاد بوده است.

به عقيده پيروان زرتشت و برخى از مورخين، او پيغمبرى بود كه در آذربايجان، طلوع كرد و يكتاپرستى را رواج داد و سعادت را در سه دستور اخلاقى زير خلاصه كرد: «پندار نيك»، «گفتار نيك»، «كردار نيك»

كتاب زرتشت «اوستا» يعنى شريعت استوار نام دارد.(153)

10ـ جهان ابدى در آئين حضرت موسى (عليه السلام) : آئين حقيقى و بدون تحريف حضرت موسى (عليه السلام) و كتاب آسمانى كه از ناحيه خدا بر آن حضرت نازل شده بى شك درباره جهان ابدى و زندگى پس از مرگ، بياناتى داشته و دارد كه اكنون دچار تحريف گشته و همان عواملى كه باعث تحريف آئين واقعى حضرت موسى (عليه السلام) شده، سبب گرديده كه مباحث مربوط به جهان ابدى و عالم پس از مرگ، نيز دستخوش تحريف واقع شود و از آئين حقيقى او حذف گردد.

قرآن كريم، در ضمن نقل داستان حضرت موسى (عليه السلام) كه براى نخستين بار در «وادى مقدس» مورد خطاب قرار گرفته بعد از مسأله اعتقاد به خدا و پرستش او از قيامت و مسائل مربوط به عالم پس از مرگ با تأكيد فراوان ياد كرده و مى فرمايد: «اِنَّنى اَنَا اللهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنَا فَاعْبُدْنى وَ اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى، اِنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ اَكادُ اُخْفيها لِتُجْزى كُلُّ نَفُس بِما تَسْعى * فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَويهُ فَتَرْدى» يعنى من خداى يكتايم و خدايى جز من نيست (بنابراين) عبادت من كن و براى ياد كردن من نماز بپا كن (و بدان كه) قيامت آمدنى است (و اكنون) مى خواهم آن را پنهان كنم تا هر كس در مقابل كوششى كه مى كند سزاى خود را ببيند. (و نيز مواظب باش) كسانيكه رستاخيز را باور ندارند و پيروى از هواى نفس مى كنند، تو را از باور كردن رستاخيز باز ندارند كه هلاك مى شوى.(154)

و همچنين از زبان ساحرانى كه به موسى (عليه السلام) ايمان آوردند و مورد تهديد و شكنجه فرعون قرار گرفته بودند مى فرمايد: «قالُوا لا ضَيْرَ اِنّا اِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ * اِنّا نَطْمَعُ اَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا» يعنى گفتند: مهم نيست (از اينكه فرعون ما را بكشد يا شكنجه نمايد) زيرا ما به سوى پروردگارمان مى رويم، و ما طمع داريم كه پروردگارمان گناهانمان را بيامرزد.(155)

موسى (عليه السلام) فرزند كوچك عمران و از نسل حضرت ابراهيم و يعقوب(عليهما السلام)است. مادرش «يوكابد» و در سال 1571 قبل از ميلاد در مصر متولد شد و در سال 1451 قبل از ميلاد روى تل سرخ رنگى به نام «فسجه» در سرزمين فلسطين وفات كرد و در همانجا مدفون گرديد.

اين پيغمبر بزرگوار كه داراى يك زندگى پر ماجرا و حيرت آورى است، بنيان گذار شريعت و آئين متينى به نام «آئين يهود» است كه متأسفانه دست فاسد روزگار و اغراض فاسده، غبار تحريف بر روى آن نشانيده و آن را از اعتبار ساقط كرده است.

كتابى كه از ناحيه پروردگار بر موسى (عليه السلام) نازل شد «تورات» نام دارد كه به زبان «عبرى» يعنى شريعت و ناموس است، و قرآن نيز در آيه 91 از سوره انعام و آيه 47 از سوره مائده آن را هدايت و نور خوانده است.

و اما مجموعه اى كه اكنون به نام تورات، مورد احترام يهود و نصارا است عبارت است از پنج «سفر» يعنى كتاب، كه آن كتاب آسمانى واقعى كه بر حضرت موسى(عليه السلام)نازل شد نيست.

و آن پنج سفر يعنى كتابهاى موجود كه در اختيار يهوديها مى باشد عبارتند از:

1ـ سفر تكوين يا سفر پيدايش كه از تاريخ اول خلقت، تا وفات يعقوب گفتگو مى كند و داراى پنجاه باب است.

2ـ سفر خروج، يعنى خروج بنى اسرائيل از مصر و بودن آنان در صحراى «سينا» و داراى سى و چهار باب است.

3ـ سفر احبار، كه درباره تنظيم احكام دينى و شرايع و قواعد و حدود سبط لاوى است و داراى بيست و هفت باب است.

4ـ سفر اعداد كه از سفرهاى بنى اسرائيل در بيابان «تيه» و فتح سرزمين كنعان گفتگو مى كند و داراى سى و شش باب است.

5ـ سفر تثنيه كه راجع به شرايع و احكام عمومى صحبت مى كند و داراى سى و چهار باب است.(156)

11ـ عالم آخرت در آئين حضرت عيسى (عليه السلام) : آئين مسيحيت، بر خلاف ديانت يهود، پيروان خود را از دلبستگى به ماديات و مظاهر زندگى مادى بر حذر داشته و بيشتر آنها را به نعمتهاى اخروى و حيات جاودانى نويد مى دهد.

حضرت عيسى (عليه السلام) فرزند مريم در سال 580 قبل از هجرت به طور خارق عادت بدون پدر متولد شد و در سال 547 قبل از هجرت به طرف آسمان بالا رفت و اكنون زنده است.

اين پيغمبر بزرگوار، داراى كتابى است كه خداوند، براى رفع نيازمندى هاى همه جانبه بشر، آن را بر آن حضرت نازل فرموده است. نام كتاب آن حضرت «انجيل» است كه در اصطلاح يونانى به معنى مژده و بشارت است.

و شايد از اين جهت آن كتاب موسوم به اين نام گرديده كه در آن از آمدن پيغمبرى بزرگ كه مكمل حكمتها و احكام است خبر داده، همچنانكه در انجيل «يوحنا» با همه تحريفاتى كه در آن، به عمل آمده در باب 14 آيات 15 تا 17 به اين بشارت تصريح شده و قرآن نيز آن را در سوره صف آيه 6 اين طور نقل مى كند:

«وَ اِذْ قالَ عيسَى بْنُ مَرْيَمَ يا بَنى اِسْرائيلَ اِنّى رَسُولُ اللهِ اِلَيْكُمْ مُصَدِّقَاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التُّوراتِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولِ يَأْتى مِنْ بَعْدى اَسْمُهُ اَحْمَدُ»

يعنى اى بنى اسرائيل، همانا من فرستاده خدا به سوى شما هستم، و به توراتى كه در برابر من است معتقدم و آن را قبول دارم و شما را به پيامبرى كه بعد از من خواهد آمد و نامش احمد است بشارت مى دهم.

اما در اصطلاح مسيحيان انجيل نام مجموعه اى از داستانها است كه پس از حضرت مسيح(عليه السلام) توسط افرادى از شاگردان آن حضرت جمع آورى و تأليف گرديده است.

گرچه تعداد انجيلهاى منسوب به حضرت عيسى (عليه السلام) از صد هم تجاوز كرده است ولى دستگاه روحانيت مسيحى جز چهارتاى آنها را به رسميت نشناخته و آن چهار انجيل عبارتند از: 1ـ انجيل متّى 2ـ انجيل مرقس 3ـ انجيل لوقا 4ـ انجيل يوحنا.

و نيز لازم به تذكر است كه انجيلهاى نامبرده، انجيل اصلى و كتابى كه از ناحيه خدا بر حضرت عيسى (عليه السلام) نازل شده نيست و انجيلهاى فعلى ساخته و پرداخته افراد بشر است نه فرستاده از ناحيه خالق بشر.

براى توضيح بيشتر لازم است به كتابهاى: «الهدى الى دين المصطفى»، «مسيح كيست و انجيل چيست؟»، «فرهنگ قصص قرآن» و «تاريخ اديان» دكتر ترابى مراجعه شود.

معاد از نظر اسلام

همان گونه كه در آغاز بحث معاد گفتيم، قرآن داراى 6666 آيه است كه در حدود 1400 آيه آن مربوط به عالم پس از مرگ است در حالى كه آيات مربوط به بيان احكام و مقررات فردى و اجتماعى كه به نام «آيات الاحكام» نام گذارى شده، از پانصدتا تجاوز نمى كند.

روى اين حساب، به طور قطع مى توان ادعا كرد كه از نظر قرآن هيچ موضوعى مانند مبدأ و معادشناسى اين چنين داراى اهميت نيست.

و نيز به طورى كه مى دانيم اسلام، اركان و پايه هاى دين خود را سه چيز قرار داده: 1ـ اعتقاد به خدا 2ـ اعتقاد به نبوت 3ـ اعتقاد به معاد.

كه هرگاه كسى نسبت به يكى از اصول ياد شده مؤمن نباشد، كافر و از ليست مسلمانها خارج خواهد بود.

بنابراين همان گونه كه منكر خدا و نبوت پيامبران الهى كافر است، منكر زندگى پس از مرگ و معاد روز قيامت نيز، بى بهره از دين و كافر خواهد بود.

جميع فرقه هاى اسلامى، در اصول عقائد دينى از خداشناسى گرفته تا معادشناسى همه با هم اتفاق نظر دارند و همين اتفاق نظر آنها است كه آنان را در يك سلك تحت عنوان «مسلمان» جمع كرده است.

بنابراين جا دارد كه ما درباره اين اصل مهم اعتقادى كه پايه دوم اعتقاد اسلامى را تشكيل مى دهد، كمى مفصل تر بحث نماييم.

منطق قرآن درباره معاد

براى اثبات ضرورت عالم پس از مرگ و رستاخيز همگانى آيات زيادى در قرآن آمده است كه از باب نمونه به مواردى از آن اشاره مى شود.

1ـ در سوره ص آيه 27 مى فرمايد: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الاَْرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلا ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النّار * اَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِى الاَرْضِ اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَلْفُجّارِ؟» يعنى ما آسمان و زمين را با آنچه در ميان آنها است بيهوده نيافريده ايم، و اين گمان كسانى است كه كافرند، و واى به حال آنها از آتش جهنّم، آيا آنها گمان مى كنند كه مؤمنين نيكوكار با تبهكاران مفسد فى الارض مساوى هستند؟ و ما آنها را در رديف هم قرار مى دهيم؟

2ـ در سوره جاثيه آيه 21 مى فرمايد: «اَمْ حَسِبَ الَّذينَ اِجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ، اَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ * وَ خَلَقَ اللهُ السَّمواتِ وَ الاَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى كُلُّ نَفْس بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» يعنى آيا كسانى كه اعمال بد دارند گمان مى كنند كه ما آنها را مانند كسانى كه ايمان دارند و كارهاى شايسته انجام مى دهند يكسان قرار مى دهيم و مرگ و حياتشان با هم مساوى است؟ چقدر بد و نادرست قضاوت مى كنند، (بدانيد كه) خدا آفريننده آسمان و زمين است و آنها را بجا و به حق آفريده تا هر كس در قبال اعمالى كه كرده، سزاى آن را ببيند و هيچگاه در حق احدى ستم نخواهد شد.

3ـ در سوره مؤمنون آيه 115 مى فرمايد: «اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ اَنَّكُمْ اِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ» يعنى گمان مى كنيد كه ما شما را بيهوده آفريديم و به سوى ما بازگشت نخواهيد كرد.

آياتى كه از معاد جسمانى حكايت مى كند

1ـ در سوره فصلّت آيه 20 و 21 مى فرمايد: «حَتّى اِذا ماجاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ اَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ * وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا اَنْطَقَنا اللهُ الَّذى اَنْطَقَ كُلَّ شَيْى وَ هُوَ خَلَقَكُمْ اَوَّلَ مَرَّة وَ اِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» يعنى هنگامى كه (تبهكاران) به جهنّم نزديك مى شوند، گوش و چشم و پوستهاى بدنشان، بر ضد آنها به جهت اعمالى كه انجام داده اند، شهادت مى دهند، آنها به پوستهاى بدنشان مى گويند: چرا بر ضد ما شهادت مى دهيد؟ در جواب مى گويند: خدايى كه همه چيز را به سخن درآورد و شما را در ابتدا آفريده، ما را نيز به سخن درآورده و به سوى او بازگشت خواهيد كرد.

2ـ در سوره معارج آيه 43 و 44 مى فرمايد: «يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الاَْجْداثِ سَراعاً كَاَنَّهُمْ اِلى نُصُب يُوفِضُونَ * خاشِعَةً اَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِكَ الْيَوْمُ الَّذى كانُوايُوعَدُونَ» يعنى روزى كه از قبرها شتابان بيرون مى آيند و گويى كه به سوى هدفى در حركتند، در حالى كه ديدگانشان فرو افتاده و ذلت آنها را فرا گرفته است، اين همان روزى است كه به آنها وعده داده شده بود.

3ـ در سوره نساء آيه 56 مى فرمايد: «اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِاياتِنا سَوْفَ نُصْليهِمْ ناراً كُلَّما نُضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ اِنَّ اللهَ كانَ عَزيزاً حَكيماً» يعنى كسانى كه به آيات ما كافر شدند به زودى آنها را در آتشى داخل كنيم كه هر وقت پوستهايشان بسوزد در عوض آنها، پوستهاى ديگرى به آنها مى پوشانيم تا خوب عذاب دردناك را بچشند، كه همانا خداوند مقتدر و كارش از روى حكمت است. در تفسير آيه فوق حديثى از امام صادق (عليه السلام) رسيده كه دانستن آن خالى از لطف نيست.

حفص ابن غياث مى گويد: من در مسجدالحرام بودم كه ابن ابى العوجاء از امام صادق(عليه السلام) درباره تفسير آيه: «كُلَّما نُضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها» سئوال كرد و گفت: پوست اول اگر بسوزد كيفر گناهانى است كه مرتكب شده اما پوستهاى ديگر كه جاى پوست اول را مى گيرند و مى سوزند گناهى نكرده اند كه بسوزند پس چرا عذاب مى شوند؟ امام(عليه السلام) فرمود: آن پوستها به يك اعتبار پوستهاى اول و به اعتبار ديگر غير آن است.

ابن ابى العوجاء گفت: آيا ممكن است براى من مثالى از همين دنيا بياورى؟ امام(عليه السلام)فرمود: آيا ديده اى شخصى كه خشت را مى شكند و دوباره همان شكسته ها را در قالبى ريخته و به شكل اولش در مى آورد؟ آن آجر دوم به يك اعتبار آجر اول است و به اعتبار ديگر غير آن است.(157)

نظام اين عالم، عوض مى شود

روز قيامت روزى است كه اين نظام كرات آسمانى از هم گسسته و سر و صدا و انقلابى عجيب در عالم پديد خواهد آمد كه آيات زير بيان گر آن است.

1 «اَلْقارِعَةُ * مَا الْقارِعَةُ * وَ ما اَدْريكَ مَا الْقارِعَةُ * يَوْمَ يَكُونُ النّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ * وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ * ...» يعنى حادثه كوبنده اى (به وقوع خواهد پيوست) و چه حادثه كوبنده اى؟ و تو چه مى دانى كه حادثه كوبنده چيست؟ روزى كه مردم، چون پروانه هاى پراكنده باشند و كوهها چون پشم حلاجى شده باشد.«سوره قارعه»

2ـ «يَوْمَ نَطْوِى السَّماءَ كَطَىِّ السِّجْلِ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا اَوَّلَ خَلْق نُعيدُهُ» يعنى روزى كه آسمانها را در هم پيچيم مانند در هم پيچيدن طومار براى نوشتن و چنانكه در ابتداء مخلوقات را آفريديم همان گونه مجدداً خلقشان خواهيم كرد. «انبياء : 410»

3ـ «يَوْمَ تُبَدَّلُ الاَْرْضُ غَيْرَ الاَْرْضِ وَ السَّمواتُ بَرَزُو للهِِ الْواحِدِ الْقَهّارِ» يعنى روزى كه زمين به زمين ديگرى غير از اين تبديل خواهد شد و همچنين آسمانها بغير وضع فعلى در خواهند آمد و مردم در پيشگاه خداى يكتاى مقتدر حاضر خواهند شد.

«سوره ابراهيم آيه 84»

خورشيد و ماه و ستارگان، خاموش مى شوند

دانشمندان فلك شناس بر اين عقيده اند كه: اين خورشيد فروزانى كه رياست منظومه ما را به عهده دارد، 1300000 (يك ميليون و سيصد هزار) برابر حجم كره زمين و جرم آن 332000 (سيصد و سى و دو هزار) مرتبه از جرم زمين بيشتر است و هرگاه بخواهيم وزن آن را به حسب تن بيان كنيم، بايد يك عدد 2 را بنويسيم و 27 صفر جلوى آن قرار دهيم. در حالى كه زمين ما، 1082841310000 كيلومتر مكعب حجم و 5977 تريليون تن وزن دارد.(158)

همين كره آتشين يعنى خورشيد، گرماى سطح آن 11000 درجه فارنهايت و حرارت مركزى آن 70000000 (هفتاد ميليون) درجه است و شعله هاى آن تا 160000 كيلومتر زبانه مى كشد و با سرعتى برابر 6000 كيلومتر در ساعت به بيرون پرتاب مى شود، و در هر ثانيه بالغ بر 4000000 (چهار ميليون تن) از حجم آن تبديل به انرژى و حرارت مى شود.(159)

ليكن اين پديده مفيد و مؤثر در اثر اين سخاوت بى مانند، نيرويش تمام شده و به يك جرم كاملا تاريك و بى فروغ تبديل مى شود. چنانچه (در سوره تكوير آيه 1 ـ 3) مى فرمايد: «اِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ * وَ اِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ * وَ اِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ * ...» يعنى وقتى كه خورشيد، درهم پيچيده و خاموش شود و ستارگان تيره و تار شوند و كوهها به گردش در آيند... هر كس در آن روز از كرده خود آگاه شود.