اما اگر چنين نشد، يعنى به جاى اعتماد به
نفس و توجه به توانايى هاى خود و توكل به خداى خود و چشم دوختن به تلاش و جهاد و
سعى و ابتكار و به كار انداختن سرمايه هاى مادى و معنوى خود و بهره ورى منصفانه و
آزادانديشانه از تجربيات ديگران ، اعتماد به بيگانه نمود، بدان ها تكيه كرد، بدان
ها دل بست ، به ديگران دل خوش داشت و چشم به دست و دهان و قلم آنها دوخت و ارتباطات
و پيوندها را بسان تكيه كردن به ديگرى قرار داد، آن هم به ديگرى يا ديگرانى كه
ستمكارند و بيدادگر و دچار بيمارى مهلك ظلم و آفت تباه كننده ى ستم و بى عدالتى و
فساد، اينجاست كه نه تنها اميدى به رشد و شكوفايى و پيشرفت و چنين جامعه و تمدن و
مردمى نمى رود؛ بلكه به پايندگى و پويندگى آنها نيز نبايد اميدوار بود، چه كه اتكا
به ظلم و بيداد و وابستگى به جامعه و نظام و تمدن بيدادگر و ستمكار، مفاسد و
نابسامانى ها و بدبختى هاى بسيارى در پى خواهد داشت ؛ از سويى باعث تضعيف هر چه
بيشتر حق طلبان و عدالت خواهان و آرمان جويان و صاحبان انديشه مى گردد و از دگر سو،
به طور موقت هم كه شده ، تقويت ظلم و گسترش ستم و بيداد را سبب مى شود.
از طرف سوم انديشه و فرهنگ و آداب و رسوم پوشالى ظلم و استبداد، اثر زشت خود را در
جاى جاى قلمرو نفوذش بر جاى مى گذارد و آشكارا به خود نمايى مى پردازد و قبح گناه و
ستم از ميان برداشته مى شود و ديگران در عمل تشويق به بيدادگرى مى شوند، و از طرف
چهارم جامعه و تمدن و سيستم بيدادگر، خود بيمار است و آفت زده و محكوم به فنا و
نابودى ؛ طبيعى است كه جامعه و تمدنى كه به موجود محكوم به فنا و پديده ى بيمار
تكيه كند، مرگ و سقوط و انحطاط آن هم قطعى است . با سقوط آن ، اين همه ساقط مى شود
و پيامد شوم ظلم و استبداد او اين را هم امان نخواهد داد و گرفتار خواهد ساخت .
جامعه ى مطلوب اسلام
اين درس بزرگ و رشد بخش را آيات قرآن به زيباترين شكل و محتوا در لابه لاى
داستان هاى انسان ساز خود بيان مى كند، كه سخت تفكرانگيز و افتخارآميز و سعادت
آفرين است .
قرآن از سويى در برخى از داستان هاى هدفدار خود فرد و جامعه ى پويا و شايسته و
نمونه و متكى به نفس و برخوردار از استقلال كامل خود را به زراعت يا درختى تشبيه مى
كند، كه از دل طبيعت سر برآورده است ، پر تلاش و زنده و شاداب است ، لحظه اى از
حركت باز نمى ايستد، پيوسته جوانه مى زند، جوانه هايش رشد و پرورش مى يابد،به
شكوفايى و بارورى و ميوه و دانه مى نشيند، داراى ظاهرى آراسته به ارزش هاى
غرورانگيزى چون عدالت ،آزادى برابرى ، امنيت راستى و وفا و صفا پاكى است ، و باطنى
پيراسته از ضد ارزش هاى سهمگينى چون : رياكارى و ظاهرسازى و فساد و استبداد است .
جامعه اى است كه از عواطفى نيرومند، احساساتى پاك و انسانى ، نيت هاى پاك و انسانى
، نيت هايى خالص و خير خواهانه ، اراده اى پولادين و تزلزل ناپذير و انديشانه و
عقيده و قلم و بيان و عمل كرد و سياستى و مستقل و آزاد و بر اساس حق و عدالت و
احسان برخوردار است .جامعه اى است كه بالندگى و رشد شگرف ، تلاش و تفكر افتخار
آفرين ، اعتماد به نفس و اجتناب از وابستگى آن همه ى دوستان و بانيان آن را به شوق
و نشاط وامى دارد و بد خواهان و ظالمان را به ياءس و خشم و خفت و خوارى .
و از دگر سو از وابستگى و وابسته گرايى بر حذر مى دارد و هشدار مى دهد كه وابستگى و
واپسگرايى و تكيه ى به ديگران ، آن هم ديگرانى كه ستمكار باشند و بيدادگر و پايمال
كننده ى حقوق و كرامت بشر موجب مى شود كه آتش فتنه و پيامد شوم ظلم شان دامان شما
را نيز بگيرد و شما را از هر هستى ساقط كند.
قرآن در انگيزش انسان ها به سوى آزادانديشى و استقلال جويى و استقلال زيستى اين
گونه روشنگرى مى كند و نمونه مى دهد:
محمد رسول الله والذين معه اءشداء على الكفار رحماء بينهم
تراهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله ورضوانا سيماهم فى وجوههم من اثر السجود ذلك
مثلهم فى التوره و مثلهم فى الانجيل كزرع اءخرج شطاه فازره فاستغلط فاستوى على سوقه
يعجب الزراع ليغيظ بهم لكفار وعد الله الذين آمنو وعدوا الصالحات منهم مغفره و
اءجرا عظيما(125)
محمد، پيامبر خداست و كسانى كه همراه اويند و جامعه ى نوين اسلامى را ساخته اند، در
برابر كفرگرايان و حق ستيزان ، سخت گير و ميان خود مهربانند. آنان كه ركوع كنندگان
و سجده كنندگان مى نگرى ؛ از خدا فزون بخشى و خشنودى هماره ى او را مى جويند؛ نشانه
هايشان در چهره هايشان بر اثر سجده هاى طولانى نمايان است ؛ اين است وصف آنان در
تورات ؛ و وصف آنان در انجيل ، همچون كشته اى است كه جوانه ى خود را بر آورده و آن
را نيرومند ساخته تا ستبر شده و بر ساقه هايش به گونه اى ايستاده است ، كه كشاورزان
را به شگفت مى آورد؛ آرى ، خدا ايمان داران را يكسان توان مى بخشد، تا به وسيله ى
آنان كفرگرايان و حق پوشان را به خشم آورد. خدا كسانى از آنان را كه ايمان آورده و
كارهاى شايسته انجام داده اند، به آمرزش و پاداشى شكوهبار وعده داده است .
در اين آيه ى مباركه ، چيزى فراتر از ده ويژگى انديشاننده و پر جاذبه براى جامعه ى
مطلوب و مرقى ترسيم شده است ، كه عبارتند از:
1.صلابت انديشمندانه در برابر تجاوز كاران و حق ستيزان و پايمال كنندگن حقوق بشر،
خواه داخلى و يا منطقه اى يا فرا منطقه اى .
2.رعايت حقوق مردم ، بلكه فراتر از آن ، وزش نسيم مهر و محبت از كران تا كران جامعه
و با همه ى كسانى كه جوياى زندگى قانونمندانه و مسالمت آميز و انسانى اند و شهروند
و عضو جامعه ؛ گرچه نوانديش و منتقد و دعوت كننده ى به حق و عدالت و هشدار دهنده ى
از كاستيى ها و خطاها و روش ها و منش هاى ناصواب .
3.عبارت و پرستش خدا و آراستگى و معنويت داشتن و رابطه ى شكوفا با خدا.
4.نماز و سجده و آراستگى به فرهنگ زنده و مترقى و آزاد منشانه ى دين رشد بخش و آيين
زندگى ساز خدا.
5.در انديشه ى بخشايش و مهر خدا بودن و شرايط و ويژگى هاى آن را فراهم آوردن .
6.در جست و جوى خشنودى او، انديشيدن و انديشاندن و عمل كردن .
7.سيماى شايستگان و راست گويان و آزادمنشان و جامعه باز و آزاد و توسعه يافته و
خوشنام و آبرومند در افكار ملى ، منطقه اى و جهانى داشتن .
8.خود كفايى و اعتماد به نفس .
9.كارآيى و توانايى .
10.و ديگر استقلال و اعتماد به خويشتن .
قرآن در سوره ى ((هود)) پس از ترسيم
سرنوشت غمبار و عبرت انگيز گروه ها و جامعه ها و حكومت هاى ستم كارى كه تازيانه ى
كيفر ظلم و جورشان آنان را نابود ساخته است ، اين گونه از وابستگى و وابسته گرايى
هشدار مى دهد:
و لاتر كنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار(126)
و بر تاريك انديشان و كسانى كه ستم ، پيشه ساخته اند و حقوق مردم را پايمال مى
كنند، متمايل نشويد كه آتش كيفر بيدادگرى آنان به شما هم مى رسد، آن گاه در برابر
خدا، دوستانى نخواهيد داشت و سرانجام هم يارى نخواهيد شد.
و اين چنين آيات تاريخى قرآن از سويى درس استقلال و اعتماد به نفس مى دهد و از
دگر سو، از وابسته گرايى و وابستگى هشدار مى دهد.اين هم درس ديگر بعد تاريخى قرآن
به انسان هاست .
14 - خطرات و موانع رشد و پيشرفت
انسان در پيمايش راه رشد و كمال ، هم بايد راه بشناسد و هم راهنمايان را؛ هم
جهت و هم كمال و شكوفايى را و هم امكانات و نيز خطرات و موانع كمال و تعالى را.
پيام ديگر بينش تاريخى قرآن ، نشان دادن راه مبارزه ى سرنوشت ساز در حيات انسان و
بر حذر داشتن از خطرات و موانع رشد و تكامل است .
قرآن در آيات تاريخى اش ، در ترسيم موانع و خطرات عروج به سوى كمال ، سه تقابل و
دوگانگى و تضاد را در تاريخ زندگى انسان و جامعه انسانى طرح مى كند، كه هم نقش حساس
و سرنوشت سازى در حركت جامعه و تاريخ دارند و هم كانون خطر و موانع رشد و اوج از
اين دوگانگى و تقابل منشاء مى گيرد:
1 - دوگانگى در آفرينش انسان
نخست ، دوگانگى در آفرينش انسان و در شكل گيرى و ساختار سازمان وجود اوست ،
كه طبق نقشه و اراده ى حكيمانه ى آفرينش ، از دستگاه خرد و انديشه ، وجدان اخلاقى و
فطرت توحيدى ، انگيزه هاى عالى انسانى از يك سو، و از ديگر سو، از تمايلات مادى و
زمينى ، و كشش هاى نفسانى و حيوانى او پديد آمده است .
نتيجه طبيعى اين سيستم و تركيب حكيمانه ، يك مبارزه و مسابقه و كشمكش پى گير و
هماره و تاريخ ساز ميان خرد و غرائز و يا عقل و نفس است ؛ ميان سپاهيان هوا و هوس
و فطرت و وجدان ، هويت الهى انسان با جنبه ى مادى اش ، ميان بعد ملكوتى بشر با بعد
زمينى و خاكى اش ، ميان انگيزه هاى خداجويانه ، عدالت خواهانه ، حق طلبانه ، جست و
جوگرانه ، بشردوستانه ، خيرخواهانه و آزادمنشانه اى كه او رابه سوى فضيلت ها،
شايستگى ها، بايستگى ها، معيارها، ملاك ها،مقياس ها و ارزش هاى مورد نظر آسمان سوق
مى دهد و ميان انگيزه هاى حيوانى كه او را به سوى لذت جويى ها، كام طلبى ها، رفاه
زدگى ها مصرف گرايى ها، بهره كشى ها، قانون شكنى ها، خودكامگى ها، انحصارگرى ها و
ضد ارزش ها به حركت مى آورد.
اين نبرد حماره و اين تقابل پى گير در صورت آگاهى و شناخت و اراده ى پولادين و
تنظيم و تعديل رهبرى و اراده ى صحيح غرائز و سپردن زمام سازمان وجود انسان به
مديريت خرد و دانش و وحى و تجربه ، مى تواند سازنده و خلاق و آفريننده باشد و داراى
سرانجامى خوش و سعادت آفرين و دوست داشتنى ؛ اما در صورت بى توجهى و غفلت و بد مستى
و سپردن زمام امور به هواى دل ، نه تنها پر خطر و مانع تكامل و تعالى ، كه تباه
آفرين و هستى سوز است و فرد و جامعه و تمدن را به قعر دوزخ پرتاب مى كند؛ آن هم نه
تنها به دوزخ آخرت - كه ثمره ى هواپرستى و حق كشى و بيداد است - بلكه به دوزخ هاى
سوزان زندگى دنيا؛ به دوزخ نا امنى ها، استبدادها، اختناق ها، جدال ها، كينه توزى
ها، خونريزى ها، خشونت ها، بى رحمى ها، درنده خويى ها، به هم ريختگى ها، بى نظمى
ها، اسارت ها، زندان ها، نگون بختى ها و نگون سازى ها كه همه و همه زاييده ى همان
هواپرستى و اصلاح ستيزى است .
قرآن در اين مورد اين گونه روشنگرى مى كند:
فاءما من طغى . و آثر الحياه الدنيا.فان الجهيم هى المارى .
و اءمامن خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هى المارى
(127)
اما آن كسى كه طغيان كرد، و زندگى پست دنيا را برگزيد، پس جايگاه او همان آتش شعله
ور دوزخ است ! اما آن كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد، و نفس سركش خود
را از هوس باز داشت ... پس جايگاه او هماره بهشت زيبا و پر نعمت خواهد بود.
و نيز هشدار مى دهد كه :
قد اءفلع من تزكى .و ذكر اسم ربه فصلى
(128)
به يقين كسى كه پاكى جست و خود را از حق كشى و بيداد پاكيزه و بهداشتى داشت ،
رستگار شد؛ و نام پروردگارش را ياد كرد و نماز خواند!
و نيز در نشان دادن اهميت اين مبارزه ى سرنوشت ساز و پيروزى در آن مى فرمايد:
و الشمس و ضحاها
و القمر اذا تلاها
و النهار اذا جلاها
و الليل اذا يغشاها
و السماء و ما بناها
و الاض و ما طحاها
و نفس و ما سواها.فاءلهمها فجورها و تقواها. قد اءفلح من زكاها. و قد خاب من دساها(129)
سوگند به خورشيد و گسترش نور آن ،
و به ماه آن گاه كه از پى آن در آيد،
و به روز آن گاه كه آن رانمايان سازد،
و به شب آن گاه كه آن را فرو پوشد،
و به آسمان و كسى كه او را برافراشت ،
و به زمين و كسى كه آن را گسترانيد،
و به جان آدمى و كسى كه آن را نظام بخشيد،
آرى ، به همه ى اينها سوگند كه هر كس آن را با انجام كارهاى شايسته پاك و بهداشتى
داشت ، به راستى رستگار شد، و هر كسى آن را زير زنگار گناه و اصلاح ناپذيرى پنهان
ساخت ، نوميد گرديد و باخت .
و نمونه اى عبرت انگيز نشان مى دهد كه :
افراءيت من اتخذ الهه هويه و اءضله الله على علم و ختم على
سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوه
(130)
پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را با آگاهى بر
اين كه شايسته ى هدايت نيست ، گمراه ساخته و بر گوش و قلب او مهر زده و بر چشمش
پرده اى افكنده است ؟
2 - تضاد انسان و شيطان
جنبه ى ديگر خطر بر سر راه انسان ، تضاد و تقابل در شكل كشمكش سهمگين و
دايمى و تاريخ ساز ميان آدم و فرزندانش از يك سو، و ابليس و دار و دسته ى اغواگر و
زورمدارش از سوى ديگر است .
قرآن در برخى از آيات تاريخى اش در قالب داستان هاى هدفدار و آموزنده ، به صورت
هشدار دهنده و جالبى اين خطر جدى را گوشزد مى كند. دشمنى ديرينه ى ابليس را با
انسان و سوگندهاى غلاظ و شداد او را كه : به فرزندان انسان از هر سو يورش خواه برد،
در انحراف آنان فروگزار نخواهد كرد، آنان را در پيمايش راه كمال راحت نخواهد گذاشت
و با آنان تن به آتش بس نخواهد سپرد، همه و همه را در چشم انداز فرزندان آدم قرار
مى دهد، تا آنان از دسيسه ها، اغواگرى ها و فريبكارى ها و زمامدارى هاى اين وسواسگر
كهنه كار - كه هرگز خير انسان را نمى خواهد - در امان باشند.
آيات تاريخى قرآن نشان مى دهد كه چگونه شيطان ، اصل را بر كفرگرايى و حق ناپذيرى ،
تعصب ورزى و خودپرستى ، تحميق و فريب ، رياكارى و تبعيض خواهى ، استيلاجويى و
استبدادگرى ، اصلاح ستيزى و آتش افروزى براى به آتش كشيدن والايى ها و قداست ها و
آزادمنشى ها و قانون گرايى ها و لجاجت ها و عداوت ظالمانه و بيمار گونه با آدم و
آدميان و منش و روش انسانى قرار داد.
در اين آيات ، مجسم مى سازد كه : او بود كه در مقام سركشى و مخالفت با حق راه تكبر
و خودكامگى و سركشى و انكار را در پيش گرفت و از فرمان حق سر پيچيد. او بود كه در
برابر فرمان خدا، بر شيوه ى استبداد انديشى خويش پاى فشرد كه : من برترم ، بهترم و
برترى جويى پندارى را وسيله بهانه ى توجيه حق ناپذيرى و محمل انكارى و حق ستيزى خود
ساخت .
او بود كه تمام توانايى ها، امكانات و استعدادهاى خدادادى خود را در راه گمراهى
آدميان به كار گرفت و با صراحتى مشمئزكننده اعلام كرد كه از راست و چپ ، شرق و غرب
، شمال و جنوب ، آسمان و زمين ، خشكى و دريا و با نيروى سواره و پياده نظام و از هر
سو و هر فرصت و با همه ى تجهيزات ساز وافزارهاى رنگارنگ بر بندگان كمال جو و
آزادمنش خدا خواهد تاخت ، تا آنان را از شاهراه هدايت و فلاح و كرامت و حريت و
توحيد و تقوا و آزادگى و قانون گرايى و مردم خواهى و رعايت حقوق بشر منصرف ، و بر
بيراهه هاى ضلالت و گمراهى و اسالت و استبداد و پايمال ساختن و آزادى انسان بكشاند.
او بود كه با شليك نخستين گلوله هاى فريب و خصومت ، جنگ ناجوانمردانه ، دامنه دار،
پايان ناپذير و پر تلفاتى را بر ضد انسان روش مترقى و عادلانه ى انسانيت آغاز كرد.
او بود كه نعرهاى نفرت انگيز جنگ طلبى و آتش افروزى و بدخواهى را در برابر صلح جويى
و مسالمت و ارزش هاى والاى بشرى سر داد كه در تجاوزگرى و ستم پيشگى ، صلح ستيزى و
مسالمت سوزى و خصومت با انسان و معيارهاى انسانى هيچ حد و مرزى را نمى شناسد. نمى
خواهد هيچ كسى را رها كند، با همگان لجاجت و عناد و ناسازگارى مى كند و براى اسارت
و نگون بختى بشر از هر جاذبه و هر كشش و وسيله و امكانى مدد گيرد و در اين جنگ
ظالمانه ، وسايل مقدس يا نامقدس ، مريى يا نا مريى ، مادى يا معنوى ، زشت و زيبا،
عاقلانه يا شيطنت آميز و ابلهانه ، روا يا ناروا، حتى با ابزار فريب و سركوب ساختن
خدا و مذهب و با ستار حق و عبادت و نيايش مى كوشد تا هر چه بيشتر قربانى بگيرد و
آمار و تلفات را سرسام آورتر سازد.
قال فبما اءغويتنى لا قعدن لهم صراطك المستقيم ثم لا تينهم
من بين اءيديهم و من خلفهم و عن اءيمانهم و عن شمائلهم و لا تجد اءكثرهم شاكرين
(131)
آرى ، پيام ديگر بينش تاريخى قرآن ، شناساندن موانع راه كمال و خطرات آن است ، تا
انسان در پيمايش راه رشد و تعالى هوشيارانه و خردورزانه عمل كند. بينديشد، برنامه
داشته باشد، آماده باشد تا در امان حركت كند، به همين سبب داستان آدم و عدالت بيمار
گونه ى شيطان با او در آيات و سوره هاى متعددى به تابلو رفته است ؛ از آن جمله در
آيات :
33-36 از سوره ى بقره ،
30-43 از سوره ى حجر،
60-65 از سوره ى اسراء،
115-123 از سوره ى طه ،
49-50 از سوره ى كهف ، كه نگرش متفكرانه و جست و جوگرانه در اين آيات مى تواند در
زندگى آدمى سرنوشت ساز باشد و در راه خودسازى و ساختن جامعه ها و تمدن ها، بسان
مشعلى فراراه حق طلبان و كمال جويان قرار گيرد.
در اين مورد ((سيد قطب )) مى نويسد:
يكى از هدف هاى داستان هاى قرآن ، هشدار به فرزندان آدم است كه از اغواى شيطان بر
حذر باشند؛ چرا كه ميان او و آدميان دشمنى ديرينه اى است ، و نيز پروردن اين مطلب
در لباس داستان مؤ ثرتر، زيباتر و دلنشين تر است ، تا از مكر اين وسواس گر كهنه كار
- كه هرگز خير و سعادت آدميان را نمى خواهد - در امان باشند؛ به همين سبب داستان
آدم و شيطان در آيات متعدد، با نكات و درس هاى تازه اى تكرار شده است .(132)
3 - دوگانگى هدف ها و آرمان ها
ميدان ديگر تقابل و تضاد - كه كانون خطر ديگرى بر سر راه حيات و سعادت
انسانى است - دوگانگى خطها، راه ها، آرزوها، آرمان ها، ارزش ها، و هدفهاست .
تقابل پيشينيان نور و نار، آزادى و استبداد، پيامبران و انحصارگران ،رهبران حقيقى و
برخاسته ى از آگاهى و برگزيدگى مردم و رهبران تحميلى و دروغين ، هدايت گرايان به
سوى آموزه ها و فرمان ها و هشدارهاى خدا و بهشت سعادت و رستگارى و نجات در يك سو، و
اغواگران به سوى شقاوت ، اسارت ، خفت ، عذاب و دوزخ در سوى ديگر و صف گرايى اين دو
تيپ ، دو صنف ، دو گروه تاريخ ساز و تحول آفرين ، و بعد هم سرگردانى مردم كه كدام
راه را برگزينند؟ به سوى كدام گروه بروند؟ دنياى خود را طبق نقشه كدام معمار و بر
اساس كدامين طرح ، طراحى كنند؟ تاريخ خود را چگونه بياغازند و به چه صورتى بنگارند؟
و بعد هم غوغاى تضاد حق و باطل ، هدايت و ضلالت ، عدل و ظلم ، آزادى و استبداد،
توحيد و شرك ، صلاح و فساد، سازندگى و ويرانگرى ، اصلاح طلبى و اصلاح ستيزى ،
خودپرستى و خداپرستى ، علم و جهل ، فرهنگ و بى فرهنگى ، ارزش هاى حقيقى و بدلى و
ضدارزش ها، تخلق به اخلاق و منش الهى يا ابليسى ، تكامل يا ارجاع و انحطاط و به يك
كلام ، يك صف آرايى بهت آور و شگرف از فجر تاريخ انسان تاكنون .
البته نبايد فراموش كرد كه يك درگيرى هدفدار، پر اسرار، برخوردار از حكومت ها و
فلسفه ها و راز و رمزها و با سرانجامى خوش طبق وعده ى قطعى و محتوم خدا و بر اساس
سنت هاى تخلف ناپذير او.
اءنزل من السماء ماء فسالت اءوديه بقدرها فاحتمل السيل زبدا
رابيا و مما يوقدون عليه فى النار ابتغا حليه اءو متاع زبد مثله كذلك يضرب الله
الحق و الباطل فاءما الزبد فيذهب جفاء و اءما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض كذلك
يضرب الله الامثال
(133)
همان خدايى كه آبى از آسمان به صورت باران فرود آورد، آن گاه رودخانه هايى به
اندازه ى كشش خود روان شدند. و سيلاب ، ناخالصى و كفى بر آمده بر روى خود برداشت ،
و از آنچه براى به دست آوردن زيور يا كالايى در شعله هاى آتش مى گدازند نيز كفى
بسان آن بر مى آيد. خدا حق و باطل را اين گونه مثال مى زند. و اما آنچه به مردم سود
مى سازد در زمين مى ماند خدا براى راهيابى مردم مثال را اين گونه مى زند.
و نيز گفتنى است كه اين تضاد آشتى ناپذير، هم مى تواند در جوانه زدن و رشد و
شكوفايى جامعه ها و تمدن ها كارساز باشد و هم در انحطاط و سقوط آنها؛ اين جا هم
عوامل رشد و تعالى و هم خطر لغزش و سقوط جدى است ، و بايد توجه داشت ، كه سرنوشت
مبارزه ى دوم و سوم از نظر موفقيت يا شكست انسان ها حق طلب ، بستگى به سرنوشت
مبارزه ى نخست - يا مبارزه ى عقل و نفس - دارد.
بدين سان آيات تاريخى قرآن ضمن بيان درس هاى متنوع و انسان ساز، سه نبرد سهمگين و
سه درگيرى بزرگ و سه نقطه ى خطرخيز را - كه موانع كمال مى تواند از آن جا سرچشمه
گيرد - نشان مى دهد؛ هم چنان كه راه ها و امكانات پيروزى را - كه خدا در اختيار
انسان قرار داده است - به او خاطر نشان مى سازد و نيز به رابطه ى تنگاتنگى كه ميان
پيدايش و نشو و نماى تمدن ها و جامعه ها و سقوط و انهدام آنها با مساءله تضاد دارد،
پرداخته است .
15 - در شاهراه عدالت و آزادى از شمار
اندك رهروان نبايد ترسيد
نهضت هاى نجات بخش توحيدى و جنبش هاى اصلاحى و آزادى خواهانه كه در گذر زمان
، دليرانه و روشنگرانه در برابر ميداندارى ها و تاريك انديشى هاى استبداد و اختناق
پايدار شده و با پشتكار و جديت و قدرت روحى آغازگران و گروندگان نخستين آنها، گسترش
يافته و گاه به بر انداختن ظلم و استبداد و آداب و رسوم غلط حاكم بر جامعه ها و
بنياد نظام مردمى و مردم سالار و انسانى توفيق يافته اند، همه و همه در آغاز با يك
جرقه و يك انديشه ى نو در شبستان يخبندان و تيره و تار استبداد به وسيله ى فرد يا
گروهى اندك ، آغاز شده اند نه با انبوه جمعيت و امكانات گسترده و در شرايط مساعد و
فضاى آماده ى اصلاح و يا تحول مطلوب .
اين حركت هاى آرمان خواهانه و اصلاح طلبانه ، هرگز در مراحل آغازين و اقدامات
نخستين خود شناخته شده نبوده و از حمايت و پشتيبانى توده هاى در بند برخوردار نگشته
و چه بسيار كه با مخالفت ها، لجاجت ها، كارشكنى ها، حسادت ها، سرسختى ها، مقاومت
هاى احمقانه ، تعصبات سياه ، دنباله روى هاى كوركورانه ، انديشه هاى سنگواره اى ،
موانع جدى و شكننده ، بى رحمى و خشونت و نا مردمى هاى رنگارنگ رسمى و غير رسمى و
نهان و آشكار نيز رو به رو شده اند.
اگر آغازگران پيشتازان و گروندگان نخستين اين نهضت هاى توحيدى و جنبش هاى اصلاحى و
آزادى خواهانه به بينش عميق ، اراده ى قوى و شهامت و شجاعت تحسين برانگيزى مسلح
نبودند؛ اگر اقيانوس وجود خود را به زيور پايدارى و پايمردى و استقامت نياراسته و
به وسائل و لوازم فكرى و اخلاقى و روحى موفقيت ، مجهز نمى شدند؛ اگر مى خواستند از
كمى شمار و ناچيزى امكانات و فقدان نيروهاى كار آمد وحشت كننده ؛ اگر بنا بود از
كثرت ناآگاهان ، واپسگرايان ، بى تفاوت ها، ستم پذيرها و مردگان متحرك دلسرد شده و
يا قدرت شيطانى و امكانات گسترده و زرق و برق پوشالى مخالفان حق و فضيلت و دشمنان
اصلاح و آزادى و حقوق بشر را دليل بر حقانيت آنان پنداشته و به رويارويى منطقى و
انسانى و كارساز با آنان اقدام نكنند، در اين صورت بود كه هرگز نه هيچ نهضت عدالت
خواهانه ى آسمانى ظهور مى كرد و نه هيچ تحول فكرى ، اخلاقى ، اصلاحى ، اجتماعى ،
اقتصادى ، حقوقى ، سياسى و انسانى به وجود مى آمد نه قيام هاى شورانگيز و رهايى بخش
پديدار مى شد، و نه جنبش هاى بشر دوستانه و حريت طلبانه در تاريخ پر ماجراى انسان
آشكار مى شد.
پيام ديگر بعد تاريخى قرآن به انسان - كه در آيات متنوع و در قالب ها و چهره هاى
گوناگون در گوش ها طنين انداز است - بيان اين واقعيت است كه : هان اى مردم ! در راه
هدايت و ايمان و در طريق توحيد و تقوا و در مسير شايستگى ها و بايستگى ها و ارزش ها
و در راه آزادى و عدالت و حقوق بشر و به يك كلام در شاهراه اصلاح و نجات جامعه از
كمى نفرات و قلت امكانات نبايد وحشت كرد.
اين اصل مترقى و آزادمنشانه و سعادت ساز، پيام ديگر بينش تاريخى قرآن است كه در
منطق ، منش و كتاب جاودانه ى برترين شاگرد قرآن و پيامبر، اميرمؤ منان نيز بدين
صورت ترسيم شده است :
اءيها الناس لا تستوا حشوا فى طريق الهدى لقله اءهله ، فان
الناس قد اجتمعوا على مائده شبعها قصير، و جوعها طويل
(134)
اى مردم ! در شاهراه روشن حق و عدالت از شمار اندك روندگان راستين آن نهراسيد؛ چرا
كه مردم ، بر گرد خوانى فراهم آمده اند كه سيرى آن كوتاه است و گرسنگى آن دراز.
آرى ،مساءله مهم ، شناخت راه حق و باطل ، صراط هدايت و ضلالت ، شاهراه آزادى و
استبداد، شيوه ى اصلاح طلبى و اصلاح ستيزى و رعايت حقوق بشر و پايمال ساختن آن است
و آن گاه پس از شناخت ، گزينش راه هدايت و نجات و نه كثرت جمعيت يا قلت آن در راه
حق و عدل .