جامعه و حكومت خود سر و اصلاح ناپذيرى را
به وسيله ى خروش و صيحه ى آسمانى ، و برخى را به وسيله ى بلعيدن و فرو بردن زمين و
گروهى ديگر را به وسيله ى پيامدهاى ديگر طغيان و عصيان و گناه و سركشى در برابر
قوانين و مقررات و سنن الهى ؛ كه اين ها درس بزرگى است در خودسازى و خود شكوفايى و
ساختن نسل آگاه و شايسته و پرداختن جامعه تاريخ مترقى و پيشرفته و باز، و ساماندهى
نظام و مديريتى قانون دار، مردمى ، مسئول ، پاسخ گو، نقدپذير، عدالت طلب ، مشاركت
جو، اصلاح گرا، انسان دوست و رعايت گر حقوق و آزادى و كرامت بشر.
در اين جا تنها به نمونه هايى از آيات بسنده مى شود:
اولم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين كانو من
قبلهم كانو هم اشد منهم قوه و آثارا فى الارض فاخذهم الله بذنوبهم
(72)
آيا آنان در روى زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنان بودند چگونه
بودند؟!آنها در قدرت و ايجاد آثار مهم در زمين و زمان از اينها برتر بودند؛ ولى خدا
ايشان را به كيفر قانون شكنى و گناهانشان گرفت و در برابر كيفر او حمايت گرى
نداشتند.
2.و كم اهلكنا قبلهم من قرن هم اشد منهم بطشا.(73)
چه بسيار جامعه ها و سردمدارانى را كه پيش از آنها هلاك كرديم ؛ جامعه ها و
سردمدارانى كه از آنان زودتر و خشن تر بودند...
3.و الى مدين اءخاهم شعيبا...فكذبوه فاءخذتهم الرجفه
فاءصبحوا فى دارهم جاثمين .و عادا و ثمود و قد تبين لكم من مساكنهم و زين لهم
الشيطان اءعمالهم فصدهم عن السبيل و كانو مستبصرين . و قارون و فرعون و هامان و لقد
جاءهم موسى بالبينات فاستكبروا فى الارض و ما كانوا سابقين .
فكلا اءخذنا بذنبه فمنهم من ارسلنا عليه حاصبا و منهم من اءخذته الصيحه و منهم من
خسفنا به الارض و منهم من اءغرقنا و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا اءنفسهم
يظلمون
(74)
و به سوى مردم مدين ، برادرشان شعيب را به رسالت فرستاديم ، پس گفت : هان اى قوم من
!خداى يكتا را بپرستيد، و به روز باز پسين اميد بنديد، و در زمين و زمان به تبهكارى
نكوشيد!اما آنان او را دروغ گو شمردند، آن گاه بود كه آن تكان سخت ، آنان را فرا
گرفت و بامدادان در شهرشان مرده و بى جان به رو در افتاده بودند.
و قوم ((عاد))و((ثمود))را
نيز نابود ساختيم ، و بى گمان اين واقعيت از آثار بر جاى مانده از خانه هايشان براى
شما روشن و آشكار گرديده است .شيطان كارهايشان را براى آنان آراست و آنان را - با
اين كه در كار دنياى خود بينا بودند - از شاهراه عدالت باز داشت .
و قارون و فرعون و هامان را نيز نابود ساختيم ؛ چرا كه موسى دليل هاى روشن و
روشنگرى براى آنان آورد اما آنان در آن سرزمين استبداد و سركشى پيشه كردند و با اين
وصف نتوانستند بر ماپيشى جويند.آن گاه هر يك از آنان را، به كيفر گناه و بيدادش
گرفتيم ؛ پس بر برخى از آنان ، تندبادى از ريگ فرستاديم و برخى از آنان را خروش
سهمگين آسمانى فرا گرفت .پاره اى از آنان را بر زمين فرو برديم و پاره اى از آنان
را غرق ساختيم . خدا بر آنان نبود كه بر آنان ستم روا دارد، بلكه بودند كه بر
خويشتن ستم مى نمودند.
4.اءولم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من
قبلهم كانوا اءشد منهم قوه و اءثاروا الارض و عمروها اكثر مما عمروها و جاءتهم
رسلهم بالبينات فا كان الله ليظلمهم ولكن كانو اءنفسهم يظلمون
(75)
آيا در پيرامون خود نينديشيده ؟ و آيا در زمين و زمان به گردش علمى و حقيقت ياب
نپرداخته اند تا بنگرند، كه سرانجام آن كسانى كه پيش از اينان بودند، چگونه
شد؟!آنان پرتوان تر از اينان بودند و زمين را براى كشت و آبادانى زير و رو كردند، و
آنان را بيش تر از آنچه اينان بودند و زمين را براى كشت و آبادانى زير و رو كردند،
و آن را بيش تر از آنچه اينان آباد ساختند، آباد نمودند، و پيامبرانشان براى آنان
دليل هاى روشن و معجزه هاى روشنگر براى اصلاح شان آوردند، اما آنان حق ستيزى پيشه
ساخته و با پايمال ساختن مقررات خدا و حقوق بشر، در خور غذاب و كيفر شدند؛ بنابراين
، خدا چنين نبود كه بر آنان ستم كند، اما آنان مردم حق ناپذير و تاريك انديشى بودند
كه خود بر خويشتن ستم مى نمودند.
4 - نقش پر شكوه پيامبران در رشد و
پيشرفت انسان
درس ديگر بعد تاريخى قرآن ، ترسيم نقش تعيين كننده و سرنوشت ساز پيامبران در
رشد و پيشرفت جامعه ى بشرى است ، نقش اوج بخش و سازنده اى كه بسيارى از تحليل گران
تاريخ به دليل ناتوانى مقياس هاى مادى از تفسير و تبيين پديده ى شگرف وحى ، از
ترسيم و تحليل آن غفلت كرده اند، و به همين دليل هم از درك و دريافت بخش بزرگى از
تاريخ بشر و جريانات بزرگ تاريخى - كه به دست اين داد مردان آزادى خواه و تاريخ
ساز و با برانگيختگى و نهضت هاى تحول آفرين آنان رقم خورده است - به دور مانده و
از فهم مهم ترين حوادث شگفت انگيزترين رخدادها، و عميق ترين تحولات عميقى ، اجتماعى
، سياسى ، اقتصادى ، علمى ، اخلاقى ، هنرى ، حقوقى ، انسانى و دفاعى - كه به دست
اين معماران بزرگ تاريخ بشر طرح و خلق شده است - وامانده اند.اينك به برخى از حساس
ترين آنها اشاره مى شود:
الف - نقش پيامبران در ايجاد همدلى و
تفاهم
با نگرش به آيات تاريخى قرآن ، به روشنى دريافت خواهيم كرد كه همه ى
پيامبران ، يك هدف والا را پى گرفته و به يك آرمان مشترك دعوت نموده اند.
آنان حتى در سبك دعوت ، چگونگى آغاز دعوت ، ويژگى هاى اصولى و اساسى دعوت خود،
همانند عمل كرده اند. بر خلاف فلاسفه و انديشمندان - كه هر كدام براى بنياد مدينه
فاضله ، جامعه و نظم برتر و آرمان شهر مورد نظر خود طرحى دارند و نسخه هاى آنان
براى درمان دردهاى فردى ، اجتماعى اقتصادى ، سياسى ، فرهنگى و اخلاقى جامعه ، گاهى
به تعداد خود آنها مختلف است - پيامبران با وجود شمار بسيارشان ، همگى يك خط مترقى
و يك شاهراه كمال و آزادمنشانه و عادلانه را پى گرفته ، و يك نسخه ى شفابخش براى
نجات بشر داشته اند. طبيعى است كه اين هماهنگى در دعوت و راه و رسم و برنامه و وحدت
در هدف و آرمان ، در اتحاد و يگانگى و برادرى و همزيستى مسالمت آميز و با رعايت
حقوق متقابل جامعه ها و تمدن ها چه اثر عميقى داشته است .
نمونه هايى روشن و افتخارآفرين از اين هماهنگى در دعوت ، همدلى در اسلوب ، هماننده
ى منطقى در روش ، همگرايى در گفتار و منش و عمل كرد، يگانگى در هدف و اشتراك در
مقصد را در دعوت هاى توحيدى مى توان در كران تا كران كتاب خدا نگريست ؛ از آن جمله
در آيه هاى 57-161از سوره ى اعراف ؛
29/50/51/61/و84 از سوره ى هود؛
21-29از سوره ى انبياء؛
23-32از سوره ى مؤ منون ؛
109/127/145/164و180از سوره ى شعراء؛
16و36از سوره ى عنكبوت ؛
25/از سوره ى حديد؛ 27از نمل و آيه 3، از سوره ى نوح ... .
ب - در مبارزه با پراكندگى ها و كشمكش
ها
هنگامى كه به كتاب هاى علماى اخلاق و يا فلاسفه ى روزگار بنگريم ، از اختلاف
ديدگاه ها و باورها و نسخه هاى آن تعجب مى كنيم ؛ چرا كه حتى شاگرد؛ راءى و ديدگاه
استاد خويش را نفى ، و راءى نظر جديدى را ارائه مى دهد و مكتب و منش نوينى را
تاءسيس مى كند؛ براى نمونه ؛ جناب ((ارسطو))
- كه بهترين و صميمى ترين شاگرد ((افلاطون ))است
- اعلام مى كند كه من ((افلاطون ))را
دوست دارم ، اما به حقيقت ، بيش از او علاقه دارم .(76)
روشن است كه چنين شيوه اى - كه به دليل محدوديت انديشه و دانش انسان ، واقعيتى
گريزناپذير است - لاجرم چه نقشى در تجربه ى نيروها، پراكندگى انسان ها و خنثى ساختن
نقش يكديگر به بار مى آورد؛ اما پيامبران خدا، هر كدام ضمن تاءييد و تاءكيد بر
محتواى دعوت پيامبر پيشين ، و ضمن تجليل از پيامبران ديگر، و حتى فضيلت دادن و برتر
شمردن برخى بر برخى ديگر، به تكميل راه و رسم او مى پرداختند، هدف و آرمان و ايده
آل واحدى را طرح مى كردند، اختلافات را بر اساس ملاك ها و معيارهاى عادلانه و بشر
دوستانه توحيدى بر طرف مى نمودند و گفتمان خردمندانه و طرح ديدگاه ها و سليقه ها،
آن گاه مقايسه گزينش بهترين و زيباترين و نيكوترين ها را پيشنهاد مى نمودند،(77)
و گاه براى رسيدن به حقيقت و نجات از در غلتيدن مردم به چاه ويل تاريك انديشى و
تعصب و تحجر، و رهايى از بند و اسارت و واپسگرايى و بت نياكان و مصون داشتن جامعه و
روزگار خويش از خشونت و شعله ور شدن آتش جنگ هاى نژادى و مذهبى ، پس از گفت و شنود
صادقانه و مناظره حق جويانه ، ((مباهله ى ))روشنگرانه
را پيشنهاد مى نمودند،(78)
بدين صورت ، ضمن بهادادن به تنوع انديشه ها، نقش سازنده اى در يگانگى و يكپارچگى
جامعه و بر انداختن اختلاف و پراكندگى زيانبار و كشمكش و خشونت و زورمدارى داشته
اند.
قرآن در ترسيم اين كار سترگ آنان مى فرمايد:
كان الناس اءمه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و
اءنزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيها اختلفوا فيه و ما اختلف فيه الا
الذين اءوتوه من بعد ما جاءتهم البينات بغيا بينهم
(79)
مردم در آغاز يك دسته بودند، و تضادى در ميان آنها وجود نداشت . به تدريج جامعه ها
پديد آمد و اختلافات و تضادهايى در ميان آنها پيدا شد، در اين حال خداوند، پيامبران
را برانگيخت ؛ تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى - كه به سوى حق دعوت مى
كرد - با آنها نازل نمود؛ تا در ميان مردم ، در آنچه اختلاف داشتند، داورى
كند.افراد با ايمان ، در آن اختلاف نكردند؛ تنها گروهى از كسانى كه كتاب را دريافت
داشته بودند، و نشانه هايى روشن به آنها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى
، در آن اختلاف كردند.
نگرش و تعمق در واژه واژه ى اين آيه ى شريفه ، نشانگر مراحل متنوع و شرايط چندگانه
اى است كه بر زندگى ابتدايى پر فراز و نشيب بشر گذشته است :
مرحله ى نخست ، زندگى ابتدايى و ساده ى فردى و به دور از غوغاى اجتماع .
مرحله ى دوم ، گرايش به حيات اجتماعى و تشكيل جامعه ها و نظام ها.
مرحله ى سوم پس از پيدايش جامعه ، ظهور تضادها و تصادم ها و پيدايش كشمكش ها و
اختلافات .
مرحله ى چهارم ، بعثت ها و نهضت هاى پيامبران براى آموزش ، نويد و هشدار، اصلاح و
پاكسازى و بهداشتى ساختن زندگى فرد، خانواده ، مديريت و سياست و حل تضادها و
اختلافات بر اساس كتاب و ميزان و عدالت و اخلاق .
بر اين باور جامعه شناسى به معنى حقيقى آن ، بدون شناخت نقش پيامبران امكان پذير
نيست .
و نيز قرآن در ترسيم نقش سرنوشت ساز آنان در فرهنگ سازى و فرهنگ بانى مى فرمايد:
هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و
يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين
(80)
اوست كه در ميان جامعه اى درس ناخوانده و بيگانه با فرهنگ و معنويت ، پيام آورى از
خود آنان برانگيخت كه آيات او را بر آنان تلاوت مى كند، و انديشه ، منش و عمل كرد
فرد و جامعه و مديريت آنان را اصلاح مى كند و پاكشان مى سازد، و كتاب و حكمت بر
آنان مى آموزد، و بى گمان آنان پيش از اين ، در گمراهى آشكارى بودند.
بر اين باور پيامبران ، هم نقش نورافكن و پرنورى را داشته اند كه سر راه انسان را
روشن ساخته ، و پايه گذاران دانش و فرهنگ بوده اند، و هم نقش طبيب فعال و حاذق و
دلسوز را داشته ، و براى تزكيه و پاكسازى كران تا كران وجود فرد و اصلاح ساختارهاى
جامعه ازميكروب هاى مرگبار خودكامگى و استبداد و تجاوز و تباهى ، و جهادى روشنگر و
الگوساز و نمونه پرداز دست زده ، و هم نقش آموختن راه و رسم زندگى و بهره ورى از
نعمت هاى طبيعت ، به انسان را بر روى شانه هاى توانمند خود كشيده اند.
ج - در راه بنياد عدل و داد
پيامبران ، براى برانداختن ظلم و استبداد و برپايى ، استوارى ، آراستگى و
شكوه راستين كاخ پر جاذبه ى عدل و داد آمدند.
آنان در زندگى عادلانه و نمونه ى خويش ، در ميان انديشه و سخن و عمل و مديريت ، جز
در اين شاهراه سعادت ساز و شقاوت سوز گام ننهاده ، و جز بر اين اصل اساسى و مترقى
پاى نفشرده اند.اين نقش رشدبخش ديگر آنان در تعالى و رشد انسان است .
لقد اءرسلنا رسلنا بالبينات و اءنزلنا معهم الكتاب و الميزان
ليقوم الناس بالقسط و اءنزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس
(81)
ما فرستادگان خود را با دلايل روشن فرستاديم ، و با آنها كتاب آسمانى و ميزان
شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه فرو فرستاديم ، تا مردم به عدالت و دادگرى
قيام كنند؛ و آهن را نازل كرديم تا در آن نيروى سخت و منافعى براى مردم است . بر
اين باور از هدف هاى اصلى بعثت هاى توحيدى ، بنياد كاخ رفيع عدل و داد در همه ى
عرصه هاى زندگى است و تحقق عدالت و دادگرى واقعى نيز تنها در پرتو نعمت هاى سه گانه
ى كتاب ، ميزان و شمشير عدالت ، يا فرهنگ و روشنگرى ، قوانين و مقررات عادلانه و
بشر دوستانه ى نظام كار آمد و مديريت توانا و برخاسته ى از انديشه و خواست مردم
ممكن است و بس ، و خرد و دانش روز و تجربه ى گران بهاى تاريخى بشر نشان مى دهد كه
اين هم تنها در گرو شرايط مساعد و آزاد و خردمندانه اى است ، كه گزينش ، نقد و
نظارت ، محاسبه و عزل مسئولان يك نظام و مديريت ، از صدر تاذيل ، هماره با راءى و
رضايت مردم و در دست نمايندگان بى واسطه ى آنان باشد.
د - آموزگاران دلسوز و پر مهر يا
فرهنگ سازان و فرهنگ بانان
نقش ديگر پيامبران در رشد و تكامل انسان - كه بر هيچ پژوهشگر آگاه و منصفى
پوشيده نيست - نقش علمى و اخلاقى آنان است .
پيامبران بسان آموزگاران دلسوز و پرمهرى ، به آموزش انسان ها پرداختند و به تزكيه
اخلاقى و پالايش اجتماعى و بهداشتى و ساختن انديشه ، زبان ، قلم ، منش و اخلاق و
كران تاكران زندگى آنان همت گماشتند.به انسان ها علوم و دانش ها را آموختند، و
ساختن صنايع و تجهيزات زندگى را به آنان نشان دادند.
قرآن در نشانگرى اين نقش سرنوشت ساز آنان مى فرمايد:
كما ارسلنا فيكم رسولا منكم يتلوا عليكم آياتنا و يزكيكم و
يعلمكم الكتاب والحكمه و يعلمكم مالم تكونوا تعلمون
(82)
همانسان كه پيامبرى از خودتان در ميان شما فرستاديم ، كه آيات ما را بر شما تلاوت
مى كند؛ و شما را از خصلت هاى نكوهيده و ضد ارزش ها پاك مى سازد، و كتاب و رحمت بر
شما مى آموزد؛ و آنچه را نمى دانستيد بر شما ياد مى دهد.
و مى فرمايد:
و علمتم ما لم تعلموا انتم و لا آبائكم
(83)
و چيزهايى كه نه شما مى دانستيد و نه پدرانتان ، به وسيله ى وحى و رسالت به شما
آموزش داده شد.
و مى فرمايد:
و علمناه صنعه لبوس لتحصنكم من باءسكم
(84)
و ساختن فناورى زره سازى را به خاطر شما، به او آموزش داديم ، تا شما را در
جنگهايتان از خطرها حفظ كند.
و مى فرمايد:
((و اءلنا له الحديد(85)))
و آهن را براى او نرم گردانديم .
و - تلاش در راه آزادى و تامين حقوق و
كرامت انسان
در جهان بينى قرآن ، نجات و سعادت انسان در گرو پيروزى و سرفرازى در سه
مبارزه و سه جبهه است :
1.مبارزه با نيروهاى سركش نفسانى ، هوا و هوس ها، برترى طلبى ها و سلطه جويى ها،
انگيزه هاى ظالمانه و خودخواهانه و كشش هاى مديريت نشده و...آن گاه مهار قهرمانانه
ى آنها و مديريت درست بر آنها، و سپردن حاكميت جان و زندگى به مشعل فروزان خرد،
فطرت توحيدى ، وجدان اخلاقى و در نتيجه ، رسيدن به موهبت آزادى و آزادگى از اسارت
نفس و خود خواهى ها و خود برترانگارى و خودكامگى ها.
2.مبارزه انسان با طبيعت به صورت شناخت آن ، كشف قوانين و نظامات حاكم بر آن در جهت
تاءمين نيازمندى هاى زندگى و اوج شرايط حيات و گام سپردن به سوى بهروزى از طريق
نبرد با آفت هايى چون : فقر جهل ، بيمارى و ديگر آفت ها...و سرانجام آزادى از فشار
طبيعت و اسارت ماده پرستى .
3.مبارزه با نوع متجاوز و ستم پيشه ، با مناسبات ظالمانه و زورمدارانه به منظور
پاره كردن زنجيرهاى اسارت و بردگى و در هم نورديدن نظامات و شرايط اسارت بار فرهنگى
، فكرى ، عقيدتى ، اخلاقى ، سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، و در نتيجه كسب آزادى و
آزادگى .
بى ترديد وقتى نيك بينديشيم ، پيامبران و نقش عظيم آنان در اين راه ، سرنوشت ساز
است .آنان بودند كه با همه ى وجود جهاد و تلاش كردند تا انسان را در پرتو قانون
خدا، ميزان او، و شمشير مهر و عدالت از اسارت نفس ، اسارت شيطان ، اسارت ستم نوع ،
اسارت ماده و ماديات ، اسارت تاريكى انديشى و قشرى گرى و خرافات و تعصب و دنباله
روى و واپسگرايى آزاد ساخته ، و او را به اوج توحيد و تقوى و آزادانديشى و آزادمنشى
اوج بخشند.
آيات بسيارى بيان گر نقش رهايى بخش پيامبران است كه تنها به سه آيه بسنده مى شود:
1.قرآن در ترسيم چگونگى بعثت و رويارويى موسى و هارون با ديكتاتور خودكامه ى
روزگارشان ، نشانگر اين واقعيت است كه آنان به فرمان خدا نخست نداى توحيد و يكتايى
خدا را سر دادند، و در كنار آن نداى آزادى و رهايى ستم ديده گان را، كه در اسارت آن
نظام سياه بودند:فقولو انا رسولا ربك فاءرسل معنا بنى
اسرائيل و لا تعذبهم
(86)
پس به سوى او برويد و بگوييد: ما فرستادگان پروردگار تو هستيم ! پس فرزندان
اسرائيل را رها ساز و با ما بفرست ، و آنان را شكنجه و آزار مكن !
2.و نيز در آيات متعددى گفت و گوى پيشواى توحيدگرايان و آزادى خواهان را با رهبرى
شرك و استبداد و انحصار ترسيم مى كند، كه او نعمت هاى خود را به رخ موسى مى كشد كه
، چگونه بر ضد نظام او به پا خاسته است ؟ و موسى در پاخاسته روشنگرى مى كند كه :
و تلك نعمه تمنها على اءن عبدت بنى اسرائيل
(87)
آيا اين كه فرزندان اسرائيل را برده ى خود ساخته اى ، نعمتى است كه منت آن را بر من
مى نهى ؟!
بدين سان خواهان آزادى و رعايت حقوق بشر مى شود و روشنگرى مى كند كه با هيچ بهانه و
دستاويزى نمى توان حقوق و آزادى و امنيت مردم و حق انتخاب گزينش آزادانه ى آنان و
حق حاكميت بر سرنوشت سياسى و اجتماعى مردم را پاى مال ساخت ؛ حتى به بهانه ى پدر
خواندگى و پرستارى و يا پناه دادن به پيامبر بزرگى چون موسى .
3.در سوره ى ديگرى نقش رهايى بخش پيامبر عدالت و آزادى را اين گونه به تابلو مى
برد:
ياءمرهم بالمعروف و ينههم عن المنكر ويحل لهم الطيبات و يحرم
عليهم الخبائث ويضع عنهم اصرهم والاغلال التى كانت عليهم فالذين امنوا به عزروه و
نصروه واتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون
(88)
...همان پيام آورى كه آنان را به كارهاى مترقى و پسنديده فرا مى خواند و از كارهاى
ناپسند بازشان مى دارد؛ چيزهاى پاك و پاكيزه را براى آنان حلال و روا، و چيزهاى و
كارهاى پليد را بر آنان حرام مى سازد، و بارگران بافته ها و ساخته هاى حاكم بر
جامعه ى آنان و زنجيرهايى را كه بر مغز و دل و دست و پاى آنان است ، از آنان دور مى
نهد؛ پس آن كسانى كه به او ايمان آوردند و او را گرامى داشتند و ياريش نمودند و از
نورى كه با او فرو فرستاده شده است پيروى كردند، اينان همان رستگارنند.
5 - منطق راهيان راه توحيد و شرك
گرايان
قرآن ضمن ترسيم آموزههاى توحيدى و انسانى پيامبران ، منطق پيشتازان راه
توحيد و آزادى را با منطق مخالفان آنان در طول عصرهاى و نسل ها در برابر هم قرار مى
دهد، تا با شناساندن آنها در طول تاريخ ، معيارهايى براى آينده و انتخاب راه زندگى
عادلانه و آزادمنشانه به دست بدهد.
قرآن نشانگر آن است كه پيامبران و اصلاح گران آسمانى ، مردم را به انديشيدن و
انديشاندن ، خودسازى و خودشكوفايى ، توحيد و تقوا، عدالت و مساوات ، آزادى و رعايت
حقوق بشر، همگرايى و تعاون ، احساس مسئوليت و مشاركت در تعيين سرنوشت ، پاكى و
آراستگى درون و برون ، اخلاص و اعتماد به حق ، هوشمندى و درايت ، امانت و فضيلت ،
كرامت و شرافت ، مهر و گذشت ، مردم خواهى وبشر دوستى ، بهداشت در گفتار و كردار،
كسب ارزش هاى واقعى و ويژگى هاى انسانى ، به رنگ خدايى گرفت و آراستگى به اخلاق و
منش خداپسندانه و...دعوت مى كردند، و در كنار آن ، از ظلم و جور استبداد و خودكامگى
، انحصار و تحميل ، اسراف و اتراف ، تبذير و هوسبازى ، فريب و خيانت ، ناروايى ها و
نامردمى ها و پايمال ساختن حقوق بشر با همه ى وجود و امكانات باز مى داشتند و هشدار
مى دادند؛اما مخالفان تاريك انديش و خشونت كيش آنان ، به جاى خضوع خالصانه در برابر
اين آموزه ها و مقررات و منش و عمل كرد و پر جاذبه و زيباى آن نمونه هاى عالى
انسانى ، و به جاى همراهى و همگامى با آن پيشروان راه عدالت و آزادى بهانه ها مى
تراشيدند و شگردها ساز مى نمودند و به خشونت ها و شقاوت ها دست مى يازيدند.
اصلاح ناپذيران تاريخ ، در جهت نفى و سركوب و دعوت هاى اصلاحى و نجات بخش پيامبران
، گاه به ((جبر)) و ((قضا))
و ((قدر)) چنگ مى انداختند و چنين
وانمود مى كردند كه : گويى مغلوب و مقهور شرك گرايى و كفر پيشگى و حق پيشگى و اصلاح
ناپذيرى هستند، و در خود اختيارى در تغيير انديشه و عقيده و راه و رسم زندگى نمى
يابند! و گاهى از پيروى از گدشتگان و واپسگرايى و تقليد بره منشانه از نياكان تكيه
كرده و با دلى آكنده از تعصب و كينه توزى ، آداب و رسوم پوسيده و ظالمانه ى پدران و
روش سنگواره اى نياكان خود را شايسته ى پيروزى و تقديس و اقتدا مى انگاشتند!
زمانى به پيروى از رهبران ، يا به بيان قرآن ((سادات و كبراء))
دل مى بستند و زمانى به كار شكنى و فريب ، سنگ اندازى و تهمت تراشى ، پرونده سازى و
نواختن برچسب ساحر، مجنون ، شاعر، دروغ پرداز، بيگانه و بيگانه پرست ، دشمن آيين و
وطن و ماركهايى از اين قماش و اصلاحگران و عدالت خواهان و آزادى جويان دست مى
يازيدند.
زمانى به ترور عقيده و انديشه و شخصيت والاى معنوى اين طبيبان دلسوز، همت مى
گماشتند و بى خبران و ناآگاهان را بر ضد آنان و دعوت رهايى بخش شان مى شوراندند، و
زمانى ديگر به زور عريان تمسك جسته و حرف احمقانه آخر را مى زدند كه : به هر حال ما
با پيام و دعوت و منطق و شيوه ى اصلاحى و انديشه و عقيده و ايده و آرمان نوين و بى
سابقه ى شما و هواخواهان و پيروان شما، بى چون و چرا مخالفيم ! و آن گاه به اعمال
خشونت بار و جنون آميزى بر ضد پيامبران و اصلاح گرايان و ترور و حذف ناجوانمردانه
آنان دست مى زدند.
صحنه هاى بى شمارى از رويارويى اين دو گروه تاريخ ساز و اين دو منطق ديرين توحيد و
شرك ، يا آزادى خواهى و زورمدارى ، يا اصلاح طلبى و اصلاح ستيزى در آيات تاريخى
قرآن جلوه گر است .نمونه هايى آموزنده و انديشاننده از اين رويارويى را مى توان در
آيه هاى 58تا140 سوره ى اعراف ،
74-80از سوره ى يونس ،
83-92از سوره ى هود،
16-50از سوره ى شعراء،
36-40از سوره ى قصص ،
49-70از سوره ى طه ،
23-44از سوره ى مؤ من ،
20-24از سوره ى زخرف ،