هزار و يك نكته از قرآن كريم
جلد اول

اكبر دهقان

- ۱۲ -


فضايل ورذايل اخلاقى 
447 عفو و بخشش
خداوند متعال خود را به عفو و بخشش ستود؛ إ نّ اللّه لعفوّ غفور(1415)و به پيامبرش دستور داد كه لغزش مردم را عفو كند؛ فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الا مر(1416) بعد از آن ، عفو و بخشش را يكى از اوصاف برجسته ى متقين دانست ؛ ... أ عدّت للمتّقين الّذين ينفقون فى السرّاء و الضرّاء و الكاظمين الغيظ و العافين عن النّاس (1417)
يكى از خادمان امام سجاد عليه السلام به هنگام شستشوى سر و صورت آن حضرت ، ظرف آب از دستش افتاد و سر امام را زخمى كرد. امام به او نگاهى كرد، او متوجه شد كه امام ناراحت شده است . بلافاصله گفت : و الكاظمين الغيظ، امام فرمود: من خشم خود را فرو بردم . او دوباره گفت : و العافين عن النّاس ، امام فرمود: خداوند تو را عفو كرد. او گفت : و اللّه يحبّ المحسنين ، امام فرمود: تو در راه خدا آزاد هستى .(1418)
448 نشانه هاى شرح صدر
اءفمن شرح اللّه صدره للاسلام فهو على نور من ربّه (1419)
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هنگامى كه نور به قلب انسان وارد شود، گسترده و باز مى گردد. سؤ ال كردند نشانه ى آن چيست ؟ فرمود: نشانه ى جدا شدن از سراى غرور و توجه به منزل جاويد و آماده گشتن براى مرگ پيش از نزول آن است ؛ قال النبىّ صلّى اللّه عليه و آله إ نّ النّور إ ذا وقع فى القلب انفسح له و انشرح . قالوا يا رسول اللّه : فهل لذلك علامة يعرف بها؟ قال : التجافى عن دار الغرور و الا نابة إ لى دار الخلود و الاستعداد للموت قبل نزول الموت (1420)
449 طهارت روح
يا اءيّها الّذين ءامنوا إ ذا قمتم إ لى الصّلوة فاغسلوا وجوهكم (1421)
طهارت ظاهرى بر سه قسم است :
الف طهارت از نجاست .
ب طهارت از حدث و جنابت .
ج طهارت از فضولات تن چون ناخن و موى و ... .
طهارت باطنى نيز سه گونه است :
1 طهارت جوارح از معصيت چون دروغ و غيبت و تهمت .
2 طهارت دل از اخلاق زشت مانند عجب و كبر و ريا و حسد.
3 طهارت جان از ماسواى حق ؛ قل اللّه ثم ذرهم (1422)
450 عوامل طهارت روح
در اهميت طهارت روح و تزكيه ى جان همين بس كه قرآن در نوع موارد يك سوگند ياد مى كند، اما درباره ى اين موضوع يازده سوگند ياد مى كند، آن گاه مى فرمايد: به تحقيق كسانى كه موفق به طهارت روح و تزكيه ى جان خويش ‍ هستند، رستگار شدند؛ قد أ فلح من زكّيها.
در قرآن كريم عوامل مختلفى براى طهارت روح و تزكيه ى قلب ذكر شده است از جمله :
1 پرداختن زكات ؛ خذ من اءموالهم صدقة تزكّيهم و تطهّرهم بها(1423)
2 توبه ؛ انّ اللّه يحبّ التّوابين و يحبّ المتطهّرين (1424)
3 عفّت نفس (رعايت حريم ناموس ديگران )؛ و اذا ساءلتموهنّ متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلكم اءطهر لقلوبكم و قلوبهنّ(1425)
4 پذيرفتن عذر؛ و إ ن قيل لكم ارجعوا فارجعوا هو اءزكى لكم (1426)
محبّت به ائمه اطهار عليهم السلام نيز مايه ى تزكيه روح است ؛ وما خصّنا به من ولايتكم طيبا لخلقنا وطهارة لا نفسنا و تزكية لنا(1427)
451 قلب سليم تنها سرمايه ى نجات
از نظر قرآن كريم تنها چيزى كه سرمايه ى نجات انسان در قيامت است ، قلب سليم است ؛ يوم لا ينفع مال و بنون الاّ من اءتى اللّه بقلب سليم (1428) در دو حديث معناى قلب سليم به خوبى روشن شده است . از سويى كه دنياپرستى انسان را به انحراف و گناه مى كشاند. زيرا حبّ الدّنيا راءس كلّ خطيئة (1429)، از اين رو قلب سليم قلبى است كه خالى از حب دنيا باشد چنان كه امام صادق عليه السلام در ذيل همين آيه مى فرمايد: هو القلب الّذى سلم من حبّ الدّنيا(1430)؛ قلب سليم قلبى است كه از عشق دنيا سالم باشد.
452
قلب سليم قلبى است كه جز خدا در آن نباشد، آن گونه كه امام صادق عليه السلام در پاسخ سؤ الى پيرامون اين آيه فرمود: القلب السليم الّذى يلقى ربّه و ليس فيه اءحد سواه (1431)؛ قلب سليم قلبى است كه خدا را ملاقات كند، در حالى كه غير از او در آن نباشد.(1432)
453 محبت به كمال مطلق
و الّذين ءامنوا اءشدّ حبّا للّه (1433)
اهل معرفت گويند: محبت به خداوند، محبت به ذات است ، نه محبت به ذات و پاداش او. چون كه اين نوع از محبت درجه ى نازل آن است . زيرا همان طور كه لذّت محبوب ذاتى است ، كمال نيز محبوب ذاتى است . توضيح مطلب : اگر از انسان سؤ ال شود: مقصود از كسب و كار چيست ؟ گويد: براى تحصيل ثروت . اگر سؤ ال شود: هدف از ثروت چيست ؟ گويند: براى كسب لذت كه اين پاسخ ديگر چرا برنمى دارد، چون لذّت هدف نهايى و محبوب ذاتى است كه سؤ ال بردار نيست ، وگرنه دور يا تسلسل لازم مى آيد.
اما ذاتى بودن كمال به اين دليل است كه وقتى دقت كنيم ، درمى يابيم كه خداوند متعال داراى كمال بالذات است و كمالات ديگران از اوست . بنابراين ، محبت به خداوند محبت به كمال مطلق است كه علت ندارد. چون محبت به كمال امرى ذاتى است كه علت بردار نيست .(1434)
454 عدم استقرار دو محبت متضاد در يك قلب
ما جعل اللّه لرجل من قلبين فى جوفه (1435)
عن اءبى جعفر عليهما السلام قال قال على ابن ابى طالب عليهما السلام : لا يجمع حبّنا وحبّ عدوّنا فى جوف انسان . إ نّ اللّه لم يجعل لرجل من قلبين فى جوفه ، فيحبّ هذا و يبغض هذا، فأ مّا محبّنا فيخلص الحبّ لنا كما يخلص ‍ الذّهب بالنار لا كدرفيه ، فمن اءراد أ ن يعلم فليمتحن قلبه ، فان شارك فى حبّنا حبّ عدوّنا فليس منّا و لسنامنه و اللّه عدوهم و جبرئيل و ميكائيل و اللّه عدوّ للكافرين (1436) دوستى با ما و دشمنان ما در يك دل نمى گنجد. زيرا خداوند در انسان دو قلب قرار نداده تا با يكى دوست بدارد و با ديگرى بغض ‍ بورزد؛ ليكن دوستدار ما محبت بى پيرايه ى ما را در دلش جاى مى دهد، محبت خالصى چون طلا كه در اثر حرارت ناب مى گردد.
پس هر كه بخواهد از اين حقيقت آگاه گردد، قلبش را بيازمايد، پس اگر در كنار محبت ما محبت دشمنان ما را در دل خويش دارد، از ما نيست و ما نيز از او نيستيم و خداوند سبحان و فرشتگان مقرب الهى نيز دشمنان اويند و ناگفته پيداست كه خداوند دشمن كافران است .
455 كليد سعادت
سارعوا إ لى مغفرة من ربّكم و جنّة عرضها السّموات و الا رض اءعدّت للمتّقين (1437)
تعبير من ربّكم اشاره به لطف و عنايت الهى است كه خداوند مربّى شما است و شما را از نيستى به هستى و از ضعف به قوّت و از صغر به كبر رسانيد و تمام اسباب هدايت و سعادت را براى شما فراهم كرد، سزاوار نيست كه شما خود را از سعادت ابدى (بهشت ) محروم كنيد. جمله ى اول سارعوا إ لى مغفرة اشاره به رفع موانع است و جمله ى دوم ؛ يعنى سارعوا إ لى جنّة اشاره به تحصيل مقتضى است . وجه تقديم اين است كه در هر عملى اول بايد موانع را برطرف كرد و بعدا مقتضيات را ايجاد كرد. در قسمت اخلاق نيز اول تخليه از رذائل است ، سپس ‍ تحليه به فضايل .(1438)
منظر دل نيست جاى صحبت اغيار
ديو چو بيرون رود فرشته درآيد
456 حسن ظن و سوء ظن
سوء ظن گاهى نسبت به خويشتن است ، گاهى نسبت به ديگران ، گاهى نسبت به خداوند.
الف سوء ظن به خويشتن كه در صورت عدم افراط، عامل تكامل است . قال على عليه السلام : فهم لا نفسهم متّهمون و من اءعمالهم مشفقون اذا زكىّ اءحدهم خاف ممّا يقال له (1439)
ب سوء ظن به مردم ممنوع است ؛ يا اءيّها الّذين ءامنوا اجتنبوا كثيرا من الظّن (1440)
ج سوء ظن به خدا؛ يعنى نااميدى از رحمت الهى ممنوع است ؛ لا تياءسوا من روح اللّه انّه لا يياءس من روح اللّه الاّ القوم الكافرون (1441)
حسن ظن نيز سه قسم دارد:
الف حسن ظنّ به خويشتن ممنوع است ؛ من رضى عن نفسه كثر الساخطون عليه (1442)
ب حسن ظن به مردم در شرايط مختلف ، تفاوت دارد.
ج حسن ظن به خدا لازم و ضرورى است . من حسن ظنّه باللّه فاز بالجنّة (1443)، أ نا عند حسن ظن عبدى المؤ من (1444)
457 مراد از اجتناب ظنّ
يا اءيّها الّذين ءامنوا اجتنبوا كثيرا من الظنّ انّ بعض الظنّ اثم (1445)
منظور از ظنّى كه مسلمانان ماءمور به اجتناب از آن شده اند، ظن سوء است ، وگرنه ظن خير كه بسيار خوب است و به آن سفارش هم شده است ، و معناى اجتناب از ظن ، اجتناب از خود ظن نيست . چون ظن نوعى ادراك نفسانى است و درِ دل باز است ، ناگهان ظنى در آن وارد مى شود و آدمى نمى تواند براى دلِ خود درى بسازد تا از ورود ظن بد جلوگيرى كند.
پس نهى كردن از خود ظن صحيح نيست ، مگر اين كه از مقدمات اختيارى آن نهى كند. بنا بر اين ، منظور آيه ى شريفه ، نهى از پذيرفتن ظنّ بد است ؛ يعنى اگر در باره ى كسى ظنّ بدى به دلت وارد شد، آن را نپذير و به آن ترتيب اثر نده .(1446)
458 وفاى به عهد يا پيمان شكنى
از نظر قرآن كريم مردم نسبت به تعهدات خود بر دو گروه هستند:
الف برخى اهل ايمانند كه به تعهدات خويش پايبندند و قرآن آن ها را ستايش و تمجيد مى كند؛ رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلا(1447)
ب برخى ديگر منافقانند كه به تعهدات خويش وفادار نيستند، بلكه پيمان شكن هستند كه قرآن آن ها را مذمت و نكوهش مى كند؛ و لقد كانوا عاهدوا اللّه من قبل لا يولّون الا دبار و كان عهد اللّه مسئولا # قل لن ينفعكم الفرار إ ن فررتم من الموت اءو القتل (1448)
459 انواع نيت ها و كارها
الف گروهى از مردم كار زشت انجام مى دهند و خيال مى كنند كه كار خوب انجام مى دهند؛ قل هل ننبّئكم بالا خسرين اءعمالا # الّذين ضلّ سعيهم فى الحيوة الدّنيا وهم يحسبون انّهم يحسنون صنعا(1449)
ب گروهى از مردم كار خوب انجام مى دهند، اما به دليل ضعف ايمان ، به ريا مبتلا مى شوند؛ لا تبطلوا صدقاتكم بالمنّ و الا ذى كالّذى ينفق ماله رئاء النّاس (1450)
ج گروهى از مردم كار خوب انجام نمى دهند، اما علاقه دارند از آن ها به كارى كه نكرده اند، تعريف شود؛ و يحبّون أ ن يحمدوا بما لم يفعلوا(1451)
د گروهى از مردم كار خوب انجام مى دهند و دوست ندارند كه از آن ها تعريف شود؛ لا نريد منكم جزاء و لا شكورا(1452)
اخلاص  
460 تمام كارها براى خداوند
اگر انسان براى جلب رضاى خداوند كار كند، تمام اعمال او داراى ارزش است و تمام حركات و سكنات او مورد نظر الهى و داراى اجر و ثواب است .
الف قرآن مى فرمايد: هيچ گونه تشنگى و رنج گرسنگى در راه خدا به مجاهدان نمى رسد و هيچ گامى كه مايه ى به خشم آوردن كفار است ، برنمى دارد و هيچ چيزى از دشمن به آنان نمى رسد، مگر اين كه براى اين ها عمل صالح نوشته مى شود؛ ذلك باءنّهم لا يصيبهم ظماء و لا نصب و لا مخمصة فى سبيل اللّه و لا يطئون موطئا يغيظ الكفار و لا ينالون من عدو نيلا إ لاّ كتب لهم به عمل صالح (1453)
ب اگر جنگ و جهاد براى خدا باشد، كشته شدن يا نشدن تفاوتى ندارد و در راه خدا كار كردن ، شكست ندارد. فتح يا شهادت هر دو پيروزى است ؛ يقاتلون فى سبيل اللّه فيقتلون و يقتلون (1454)، قل هل تربّصون بنا الاّ إ حدى الحسنيين (1455)
ج اگر انفاق براى خدا باشد، كميت در آن مطرح نيست . انفاق چه كم باشد، چه زياد، در نزد خداوند اجر دارد؛ و لا ينفقون نفقة صغيرة و لا كبيرة و لا يقطعون واديا الاّ كتب لهم ليجزيهم اللّه اءحسن ما كانوا يعملون (1456)
د اگر كار براى خدا باشد، انسان انتظار پاداش و شكرگزارى را از مردم ندارد؛ إ نّما نطعمكم لوجه اللّه لا نريد منكم جزاء و لا شكورا(1457)
ه‍ انسان با اخلاص ، تلاش و كوشش در راه خدا مى كند و وظيفه اش را به جا مى آورد و از هيچ ملامتى نمى ترسد؛ يجاهدون فى سبيل اللّه و لا يخافون لومة لائم (1458)
461 دفاع در راه خدا
قرآن كريم در مساءله ى قتال و جنگ ، قبل از بيان اصل عمل ، به هدف و جهت آن اشاره مى كند، سپس عمل را ذكر مى كند. در آغاز مى فرمايد: در راه خدا بجنگيد؛ قاتلوا فى سبيل اللّه (1459) بعد مى فرمايد: الّذين يقاتلونكم . زيرا دفاع امرى طبيعى است و هر انسانى بلكه هر حيوانى وقتى به او حمله شود، آرام نمى نشيند و از خود عكس العمل نشان مى دهد. از اين رو قرآن كريم براى اين كه به مسئله دفاع ، جنبه ى الهى بدهد، قبل از آن كه بگويد با چه كسى بجنگيد، مى فرمايد: در راه خدا بجنگيد.(1460)
462 صبر براى خداوند
... و الّذين صبروا ابتغاء وجه ربّهم (1461)
سرّ اين كه خداوند صبر را در آيه ى شريفه به صورت مطلق ذكر كرده ، آن است كه بفهماند چنين اشخاصى همه ى اقسام صبر را دارند؛ يعنى هم صبر در موقع برخورد به مصيبت و هم صبر بر طاعت و هم صبر در برابر مصيبت ؛ ليكن صبرشان را مقيد ابتغاء وجه ربّهم كرده ؛ يعنى اگر صبر مى كنند، فقط و فقط براى جلب رضاى پروردگارشان است .
آرى ! صبرى از نظر قرآن پسنديده است كه براى تحصيل رضاى خدا باشد، نه به جهت عجز و ناتوانى يا عجب به نفس يا تعريف اين و آن . چه بسيارى از خويشتن داران كه خويشتن دارى آن ها به دليل جلب افكار عمومى است .(1462)
463 صبر و نماز براى خداوند
قرآن كريم به مؤ منان مى فرمايد: براى پيروزى در مشكلات و سختى هاى زندگى از صبر و نماز استعانت بجوييد. با توجه به برخى از آيات ، روشن مى شود در صورتى مى توان از صبر و نماز كمك گرفت كه صبر و نماز فقط براى خداوند باشد، نه براى غير خدا.
قرآن كريم در بخشى مى فرمايد: فقط براى پروردگارت صبر كن ؛ و لربّك فاصبر(1463)و در مورد ديگرى مى فرمايد: فقط براى پروردگارت نماز بخوان ؛ فصلّ لربّك (1464)
464 كار براى جمال مطلق
خداوند متعال هم خودش از جمال مطلق برخوردار است ؛ كلّ جمالك جميل و هم كار براى رضاى او از جمال و زيبايى برخوردار است . حضرت يعقوب عليه السلام در فراق فرزندش براى رضاى خدا صبر كرد وآن را به جمال توصيف كرد؛ فصبر جميل (1465) خداوند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را نيز به صبر جميل سفارش مى كند؛ فاصبر صبرا جميلا(1466) وحضرت زينب عليها السلام در پاسخ شماتت هاى ابن زياد ملعون ، تمام حوادث كربلا را به زيبايى توصيف مى كند؛ ما راءيت الاّ جميلا.
465 تفاوت وجودى مردم نسبت به خير
از نظر قرآن كريم مردم نسبت به كار خير بر چند دسته هستند:
الف گروهى نسبت به خير بخيل هستند؛ أ شحّة على الخير(1467)
ب گروهى نسبت به خير منّاع هستند؛ منّاع للخير معتد اءثيم (1468)
ج گروهى كار خير انجام مى دهند؛ و ما تفعلوا من خير فانّ اللّه به عليم (1469)
د گروهى مردم را به خير دعوت مى كنند؛ ولتكن منكم اءمة تدعون إ لى الخير(1470)
ه‍ گروهى به سوى كار خير سرعت مى ورزند؛ انّهم كانوا يسارعون فى الخيرات (1471)
و گروهى علاوه بر سرعت بر خير، از يكديگر سبقت مى گيرند؛ فاستبقوا الخيرات (1472)
ز گروهى تمام وجودشان خير است ؛ قرآن كريم وقتى از برنامه هاى بعضى انبيا سخن به ميان مى آورد، مى فرمايد: همه ى آنان اخيارند؛ و اذكر عبادنا إ براهيم و اسحق و يعقوب اءولى الا يدى و الا بصار # إ نّا اءخلصناهم بخالصة ذكرى الدّار # و إ نّهم عندنا لمن المصطفين الا خيار # واذكر اسماعيل و اليسع و ذا الكفل كلّ من الا خيار(1473)
ح گروهى ستون ها و اساس خيرند، مانند ائمه ى اطهار عليهم السلام . در زيارت جامعه مى خوانيم : أ نتم دعائم الا خيار.
466 پاداش مخلصين
و ما تجزون الاّ ما كنتم تعملون # إ لاّ عباد اللّه المخلصين (1474)
همه ى مردم پاداش اعمالشان را مى گيرند، جز بندگان مخلص خدا. زيرا آن ها به حكم مقام عبوديت ، خود را مالك چيزى نمى دانند، جز آنچه خدا مى خواهد اراده نمى كنند و جز آنچه او مى طلبد انجام نمى دهند، و به حكم مخلص بودن ، خدا آنان را براى خويش برگزيده و تعلق خاطرى به غير ذات پاك او ندارند. نه زرق و برق دنيا و نه نعمت هاى عقبى ، و در دل آن ها چيزى جز اللّه نيست . روشن است كسى كه داراى اين ويژگى است ، لذت و نعمت و موهبت و روزى اش جز آن است كه ديگران دارند. چنان كه در آيات بعد مى فرمايد: أ ولئك لهم رزق معلوم ؛ آن ها روزى خاص و ويژه اى دارند كه از ديگران جداست .(1475)
زهد
467 ... أ ذهبتم طيّباتكم فى حياتكم الدّنيا(1476)
در حديثى آمده است : امير المؤ منين عليه السلام تمايل به غذايى از جگر بريان با نان نرم داشت ، يك سال گذشت و به اين درخواست خود ترتيب اثر نداد. روزى به امام حسن عليه السلام دستور تهيه ى آن را داد، در حالى كه حضرت صائم بود، غذا براى افطار آماده شد. هنگامى كه مى خواست افطار فرمايد، سائلى بر در خانه آمد. امام عليه السلام فرمود: اين غذا را به سائل بده ، مبادا هنگامى كه نامه ى اعمال ما فرداى قيامت خوانده مى شود، به ما بگويند: أ ذهبتم فى حياتكم الدّنيا و استمعتم بها؛ شما طيبات خود را در دنيا گرفتيد و به آن متمتع شديد.(1477)
در حديث ديگرى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم : روزى مقدارى حلواى مخصوصى خدمتش آوردند. حضرت از خوردن آن امتناع فرمود. عرض كردند: آيا آن را حرام مى دانى ؟ فرمود: نه ، ليكن از آن مى ترسم كه نفسم به آن مشتاق گردد و پيوسته به دنبال آن باشم . سپس آيه ى أ ذهبتم طيّباتكم ...را تلاوت كرد.(1478)
يقين
مراحل يقين
# # #
توكل
برترين توكل
تسليم در برابر خداوند ......
# # #
نيكى و نيكوكاران
معناى احسان در قرآن
تعريف بر يا معرفى ابرابر
صداقت جامع ترين صفت ......
# # #
ايمان و عمل صالح
ايمان به معناى تسليم
امكان اجتماع ايمان و شرك
عنايت خاص خداوند به اهل ايمان
درجات ايمان
تاءثير قرآن و جهاد در افزايش ايمان
نقش سخن راست در اصلاح اعمال .....
يقين 
468 مراحل يقين
كلاّ لو تعلمون علم اليقين # لترونّ الجحيم # ثمّ لترونّها عين اليقين (1479)
براى يقين مراتبى است كه در آيات فوق و در آيه ى انّ هذا لهو حقّ اليقين (1480) به آن اشاره شده است و آن سه مرحله است :
1 علم اليقين ؛ انسان از دلايل مختلف به چيزى ايمان آورد، مانند كسى كه با مشاهده ى دود ايمان به وجود آتش پيدا مى كند.
2 عين اليقين ؛ انسان به مرحله ى مشاهده مى رسد و با چشم خود مثلا آتش را مشاهده مى كند.
3 حق اليقين ؛ همانند كسى است كه وارد آتش شود و سوزش آن را لمس كند و اين بالاترين مرحله ى يقين است .
محقق طوسى مى فرمايد: ((يقين )) همان اعتقاد جازم مطابق و ثابت است كه زوال آن ممكن نيست و در حقيقت از دو علم تركيب يافته ؛ علم به معلوم و علم به اين كه خلاف آن محال است ، و داراى چند مرتبه است ؛ علم اليقين ، عين اليقين و حق اليقين (1481)
توكّل 
469 برترين توكل
حضرت يعقوب عليه السلام در برابر مكر و فريبى كه فرزندانش به كار بردند، كمال توكل و اعتماد خود را به خداوند ابراز داشت و توحيد افعالى را به ثبوت رسانيد و فرمود: فصبر جميل و اللّه المستعان (1482) جالب اين كه اصلا نامى از خود مطرح نكرد و نگفت : بزودى صبر خواهم كرد؛ ((سوف اءصبر)) و نيز نگفت : ((استعين باللّه ))، من در آنچه شما مى گوييد از خدا استعانت مى جويم ، بلكه خود را به كلى كنار گذاشت و از خدا دم زد تا بفهماند كه همه ى امور، منوط به حكم و اذن الهى است .(1483)
470 اعتماد بر خداوند
و اذا ساءلك عبادى عنّى فانّى قريب اءجيب دعوة الداع (1484)
محمد ابن نصر گويد: امام رضا عليه السلام به من گفتند: به من خبر بده اگر من به تو سخنى بگويم آيا به من اعتماد دارى ؟ گفتم : فدايت شوم ، اگر به شما اعتماد نكنم ، پس به چه كسى اطمينان و وثوق داشته باشم ، با اين كه شما حجت خدا بر مردم هستيد. حضرت فرمود: بنا بر اين ، اعتمادت به خداوند بيشتر باشد. زيرا خداوند فرمود: هرگاه بندگانم ، مرا بخوانند، من اجابت مى كنم .
قال لى ابو الحسن الرضا عليه السلام : أ خبرنى عنك لو اءنّى قلت لك قولا، اءكنت تثق به منّى ؟ فقلت : له جعلت فداك ! اذا لم أ ثق بقولك فبمن أ ثق و أ نت حجّة اللّه على خلقه . قال : فكن باللّه أ وثق ، فانّك على موعد من اللّه أ ليس اللّه عزّوجلّ يقول : و اذا ساءلك عبادى عنّى فانّى قريب اءجيب دعوة الدّاع (1485)
471 مرز توكل و توسّل به اسباب
و على اللّه فليتوكّل المتوكّلون (1486)
برخى گمان مى كنند كه مرز توكل از مرز تسبب (استفاده از اسباب ) جداست كه هر گاه ابزارها و اسباب و عواملِ كار فراهم است ، نيازى به توكّل نيست و تنها در جايى كه از اسباب عادى كار ساخته نيست ، بايد به خداوند توكل كرد. مثلا در جهاد، بخشى از كار را بايد با اسباب ؛ و اءعدّوا لهم ما استطعتم من قوّه (1487) و بدون توكل انجام داد و بخش ديگر را با توكل ؛ و على اللّه فتوكّلوا(1488) انجام داد. پس هنگامى كه به مرز توكّل رسيد، ابزار را رها كند؟ در باره ى دعا نيز چنين پندارى مطرح است كه مرز دعا از آنجا آغاز مى شود كه از اسباب مادى و عادى كارى نيايد. در حالى كه هر دو پندار باطل است . زيرا ممكن است خداى سبب ساز بر اثر علل خاصى ، سبب سوز شود و ميان ما و هدفمان حايلى ايجاد كند.
اين كه در احاديث آمده : واعقل راحلتك و توكّل (1489)، معنايش آن نيست كه عقال كردن شتر كار انسان باشد و حفظ شتر در غياب او كار خدا، بلكه بدين معناست كه ((اعقل متوكّلا)) يعنى حتى عقال كردن و بستن زانوى شتر نيز بايد با توكّل باشد، چنان كه شاعر گفته است : ((با توكّل زانوى اشتر ببند)).(1490)
472 تسليم در برابر خداوند
قرآن در بعضى از آيات بهترين دين را تسليم بدون قيد و شرط خداوند مى داند؛ و من اءحسن دينا ممّن اءسلم وجهه للّه و هو محسن (1491) در بعضى از آيات مردم را به تسليم دعوت مى كند؛ فإ لهكم إ له واحد فله اءسلموا(1492) در بعضى از آيات الگوهاى عينى و عملى تسليم را معرفى مى كند:
الف پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ؛ ... اءسلمت وجهى للّه ...(1493)
ب حضرت ابراهيم عليه السلام ؛ إ ذ قال ربّه اءسلم قال اءسلمت لربّ العالمين (1494)
ج حضرت ابراهيم و اسماعيل ؛ فلمّا اءسلما و تلّه للجبين (1495)
در بعضى آيات پاداش تسليم در برابر خداوند را بيان مى كند؛ بلى من اءسلم وجهه للّه و هو محسن فله اءجره عند ربّه لا خوف عليهم و لا هم يحزنون (1496)
473 معناى احسان در قرآن
ثمّ اتّقوا و اءحسنوا و اللّه يحبّ المحسنين (1497)
از نظر قرآن كريم احسان داراى دو معناست :
الف انجام دادن عمل است به وجه حسن و نيكويش و بدون اين كه هيچ گونه قصد سوئى در كار باشد؛ الّذين ءَامنوا و عملوا الصّالحات إ نّا لا نضيع اءجر من اءحسن عملا(1498)
ب دوم احسانى كه به ديگران هم مى رسد و آن كارهاى پسنديده است كه چيزى و منفعتى عايد غير گردد كه در آيه ى شريفه ى و بالوالدين إ حسانا(1499)و نيز در آيه ى شريفه ى و اءحسن كما اءحسن اللّه إ ليك (1500) احسان به همين معناست .(1501)
474 مقام تسليم و احسان
و من اءحسن دينا ممّن اءسلم وجهه للّه و هو محسن ... (1502)
الف دين واقعى بر پايه ى ايمان اءسلم وجهه للّه و عمل و هو محسن استوار است و هر كدام بدون ديگرى نقص است و جهت گيرى الهى در همه ى كارها نشانه ى ديندار واقعى است .
ب كسانى كه وجهه ى خود را الهى مى كنند، برنده هستند، چون كلّ شى ء هلك الاّ وجهه (1503)
ج مقام تسليم از مقام رضا بالاتر است ، چون انسان راضى خود را كسى مى داند، ولى انسانى كه تسليم است براى خودش ارزشى در برابر خداوند قايل نيست .(1504)
475 رضايت از عمل يا از انسان
گاهى خداوند از عمل انسان راضى است وگاهى از خود او، تفاوت ميان اين دو مرحله بسيار است ؛
الف رضايت از اعمال ، مانندِ رضايت از بيعت مؤ منان با پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ؛ لقد رضى اللّه عن المؤ منين إ ذ يبايعونك تحت الشّجرة (1505)
ب رضايت از خود از انسان ؛ رضى اللّه عنهم و رضوا عنه (1506)
سرّ برترى رضايت از خود انسان نسبت به رضايت از اعمال او، آن است كه چه بسا دشمنِ انسان گاهى كار پسنديده اى مى كند، در حالى كه خود او محبوب انسان نيست . رضايت از كار او داريم ، اگر چه رضايت از خود او نداريم . رضايت خداوند از انسان در صورتى تحقق مى پذيرد كه انسان از تمامى مراتب كفر و فسق دورى كند. زيرا قرآن كريم مى فرمايد: لا يرضى لعباده الكفر(1507)، و لا يرضى عن القوم الفاسقين (1508)
476 تعريف برّ يا معرفى ابرار
ليس البرّ أ ن تولّوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب ولكن البرّ من ءامن باللّه ...(1509)
در اين جمله خداوند به جاى اين كه بِرّ را تعريف كند، به معرفى ابرار مى پردازد. زيرا قصد توصيف و تعريف كسانى را دارد كه داراى اين صفت هستند، ضمنا اشاره به اين است كه مفاهيمِ خالى از مصداق هيچ گونه ارزشى ندارد و اساسا روش قرآن همين است كه در هر مورد، افرادى را كه داراى اين اوصاف هستند، بيان مى كند و به شرح مفهوم صفات ، قطع نظر از دارندگان آن قناعت نمى كند.(1510)
477
اين آيه ى شريفه جامع تمام كمالات انسانى است كه با كثرت و فراوانى آن كمالات ، آن را در سه امر خلاصه كرده است :
الف اعتقاد سالم . ب معاشرت نيكو. ج تهذيب نفس . از من ءامن باللّه تا و النبييّن به امر اول و از ءاتى المال على حبّه تا و فى الرّقاب به امر دوم و از اءقام الصّلوة تا پايان به امر سوم اشاره كرده است . گفتار پيامبر نيز به همين معنا اشاره دارد؛ من عمل بهذه الا يه فقد استكمل الايمان (1511)
478
مرحوم طبرسى مى فرمايد: اصحاب ما معتقدند كه مقصود از آيه ى شريفه ، حضرت امير المؤ منين عليه السلام است . زيرا اختلافى ميان امت نيست كه حضرتش جامع اين اوصاف بود، ولى قطع نداريم كه كسى غير اوداراى اين اوصاف باشد. از اين رو مى گويند: عمل كردن به اين آيه مخصوص انبياى معصوم است . زيرا غير از انبيا هيچ كس نمى تواند اعمال و اوصافى را كه در آن ذكر گرديده ، به طور كامل عملى سازد و حق آن را ادا كند.(1512)
روشن است كه انبياى الهى و ائمه ى معصومين عليهم السلام مصاديق كامل اين آيه ى شريفه هستند، وگرنه چنين نيست كه راه كسب كمالات نفسانى و فضايل انسانى براى ديگران بسته باشد و اين گونه از كمالات سلسله مراتب دارد و مجاهدان فى سبيل اللّه در حدّ تلاش خود از آن بهره مند مى شوند.
479 صداقت جامع ترين صفت
ليس البرّ اءن تولّوا وجوهكم ..... أ ولئك الّذين صدقوا(1513)
قرآن كريم ((ابرار)) را به صفت ((صداقت )) مى ستايد كه جامع همه ى فضايل علمى و عملى است . زيرا راستگويان آن ها هستند كه اين صفت جامع كه تمام اخلاق فاضله از عفت ، شجاعت ، حكمت و عدالت گرفته تا فروع آن ها را شامل مى شود.
از سويى انسان داراى سه جنبه است : اعتقاد، عمل و گفتار. موقعى كه راستگو باشد، هر سه بُعد با هم موافق خواهند بود؛ يعنى آنچه به جا مى آورد، همان است كه مى گويد و آنچه مى گويد، همان است كه به آن عقيده دارد.
از سوى ديگر، انسان فطرتا در مقابل حق خاضع است و اگر چه در ظاهر آن را نپذيرد، در باطن آن را قبول مى كند. بنا بر اين ، وقتى حق را در باطن بپذيرد و راست گويد، گفتار او هم مطابق با اعتقاد اوست و عمل او نيز مطابق با آن دو خواهد بود و به اين ترتيب ايمان خالص ، اخلاق نيكو و عمل صالح دارد.
خداوند مى فرمايد: يا اءيّها الّذين ءامنوا اتّقوا اللّه و كونوا مع الصادقين (1514)و انحصارى كه از جمله ى أ ولئك الّذين صدقوا استفاده مى شود، نيز اين حقيقت را تاءييد مى كند. زيرا مفاد آن چنين است كه فقط ابرار و نيكان راستگويانند.(1515)