هزار و يك نكته از قرآن كريم
جلد اول

اكبر دهقان

- ۹ -


حسابرسى درقيامت  
312 شباهت محكمه ى وجدان به محكمه ى قيامت
لا اءقسم بيوم القيمة # و لا اءقسم بالنّفس اللّوّامة (1044)
از نظر قرآن نفس لوامه ، رستاخيز كوچكى است در درون جان هر انسان كه بلافاصله بعد از انجام كار نيك يا بد، محكمه اى در درون جان تشكيل مى گردد وبه حساب او رسيدگى مى كند. اين دادگاه درونى ، شباهت عجيبى به دادگاه رستاخيز دارد؛
الف قاضى و شاهد و مجرى حكم يكى است ، همان گونه كه در قيامت چنين است ؛ عالم الغيب والشّهادة اءنت تحكم بين عبادك (1045)
ب دادگاه وجدان توصيه ، رشوه ، دوستى ، پارتى وپرونده سازى رايج بشرى را نمى پذيرد، همان گونه كه در باره ى دادگاه قيامت شفاعت وفديه ورشوه ودوستى پذيرفته نيست ؛ واتقوا يوما لاتجزى نفس عن نفس شيئا ولايقبل منها شفاعة ولايؤ خذ منها عدل ولا هم ينصرون (1046)
ج محكمه ى وجدان ، مهمترين و قطورترين پرونده ها را در كوتاهترين مدت رسيدگى كرده و حكم نهايى خود را به سرعت صادر مى كند، همان گونه كه در قيامت خداوند به سرعت به حساب انسان رسيدگى مى كند؛ و هو سريع الحساب (1047)
د مجازات و كيفرش بر خلاف مجازات دادگاه هاى رسمى اين جهان ، نخستين جرقه هايش در اعماق دل و جان افروخته مى شود و از آنجا به بيرون سرايت مى كند، همان گونه كه در باره ى دادگاه قيامت مى خوانيم كه آتش برافروخته ى الهى از قلب ها زبانه مى كشد؛ نار اللّه الموقدة # الّتى تطّلع على الا فئدة (1048)
ه‍ دادگاه وجدان نيازى به ناظر وشهود ندارد، بلكه معلومات و آگاهى هاى خود انسان متّهم را به نفع يا ضد او مى پذيرد، همان گونه كه در دادگاه قيامت نيز ذرات وجود انسان ، حتى دست وپا وپوست وتن او گواهانى بر اعمال او هستند؛ شهد عليهم سمعهم و اءبصارهم وجلودهم (1049)
313 استمدادهاى بى حاصل مجرمان
انظرونا نقتبس من نوركم (1050)
از آنجا كه بسيارى از مردم به هنگام ورود در عرصه محشر با نظام حاكم آنجا آشنا نيستند، بر اين باورند كه نظام دنيا در آنجا نيز حكومت دارد. از اين رو به آن متوسّل مى شوند، ولى به زودى مى فهمند كه چه اشتباه بزرگى كرده اند. گاهى مجرمان از مؤ منان استمداد مى كنند و مى گويند: نظرى به ما بيفكنيد تا شعله اى از ايمان و عمل صالح برگيريم ؛ انظروانا نقتبس من نوركم
الف گاه مجرمان از يكديگر كمك مى طلبند (پيروان از رهبرانشان ) و مى گويند: آيا شما سهمى از عذاب الهى را به جاى ما مى پذيريد؛ فهل اءنتم مغنون عنّا من عذاب اللّه من شى ء(1051)
ب گاهى حتى دست به دامن خازنان دوزخ مى شوند و مى گويند: از پروردگارتان بخواهيد يك روز عذاب را از ما تخفيف دهد؛ أ دعوا ربّكم يخفّف عنّا يوما من العذاب (1052)
ج گاهى هم از اين فراتر رفته ، از خداوند استمداد مى جويندكه : پروردگارا! ما را از اين آتش سوزان بيرون آر، اگر بازگشتيم ، از ستمگرانيم ؛ ربّنا اءخرجنا منها فإ ن عدنا فإ نّا ظالمون (1053)
314 كارنامه ى عجيب اعمال آدمى
و وضع الكتاب فترى المجرمين مشفقين ممّا فيه و يقولون يا ويلتنا مال هذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة إ لاّ اءحصيها و وجدوا ما عملوا حاضرا(1054)
در آيه ى فوق سخن از نامه ى اعمال انسان ها به ميان آمده كه همه ى اعمال آدمى با تمام جزئيات در آن ثبت مى شود. در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اين نامه چيست و چگونه است ؟
بدون شك از جنس كتاب و دفتر و نامه هاى معمولى نيست ، از اين رو بعضى از مفسران گفته اند: اين نامه ى عمل چيزى جز ((روح انسان )) نيست كه آثار همه ى اعمال در آن ثبت است .(1055) زيرا ما هر عملى انجام مى دهيم ، خواه ناخواه اثرى در روح و جان ما مى گذارد.
نكته ى قابل توجه اين كه همين مطلب را از ضميمه ى دو آيه مى توان استفاده كرد. در آيه ى فوق مى فرمايد: و وجدوا ما عملوا حاضرا؛ انسان ها آنچه را انجام داده اند حاضر مى يابند. در جاى ديگر مى فرمايد: علمت نفس ما اءحضرت (1056)
315 سودمند نبودن مال و فرزند براى كفّار
در قيامت مال و فرزند براى كفار سودمند نخواهد بود؛ إ نّ الّذين كفروا لن تغنى عنهم اءموالهم و لا اءولادهم من اللّه شيئا(1057) اما مال و فرزند براى مؤ منان سودمند خواهد بود، در صورتى كه حقوق آن ها را رعايت كنند. پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: نعم المال الصالح للرّجل الصّالح نعم العون على تقوى اللّه المال . از اين رو، قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: و ابتغ فيما اتاك اللّه الدّار الاخرة (1058)
316 سودمند نبودن عذرخواهى در قيامت
يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم (1059)
از آيه ى فوق استفاده مى شود كه در قيامت ستمگران معذرت خواهى مى كنند، اما معذرت خواهى آنان سودى ندارد. پس ، با اين كه قرآن كريم مى فرمايد: هذا يوم لا ينطقون و لا يؤ ذن لهم فيعتذرون (1060) در روز قيامت اجازه ى سخن گفتن و معذرت خواهى به آن ها داده نمى شود، اين دو آيه چگونه باهم سازگار است ؟
پاسخ : قيامت مراحل و مواقف مختلفى دارد، در بعضى از مراحل انسان اجازه ى سخن گفتن دارد و در بعضى از مراحل ، چنين اجازه اى را ندارد.(1061)
317 شهادت اعضا و جوارح در قيامت
شهدت عليهم سمعهم و اءبصارهم و جلودهم بما كانوا يعملون (1062)
شهادت دادن اعضاى بدن در روز قيامت به اين است كه آنچه را از اعمال زشت از صاحبش ديده ، در پيشگاه الهى خبر دهد. از اينجا روشن مى شود كه در دنيا اعضاى آدمى نوعى درك و علم و بينايى دارند، وگرنه ، در صورتى كه خدا در روز قيامت چنين شعور و نطقى به اعضا بدهد و در آن روز عالم و آگاه شوند، حجت خدا بر انسان تمام نخواهد شد.(1063)
318 سؤ ال در قيامت
فيومئذ لا يساءل عن ذنبه إ نس و لا جانّ(1064)
در روز قيامت هيچ كس از انس و جن را از گناهش سؤ ال نمى شود و اين آيه منافاتى ندارد با آيات شريفه ى وقفوهم انّهم مسئولون (1065)و فو ربّك لنسئلنّهم اءجمعين # عمّا كانوا يعملون (1066)و فلنسئلن الّذين اءرسل إ ليهم و لنسئلنّ المرسلين (1067)كه به صراحت مى گويد: از مردم در قيامت سؤ ال مى شود. زيرا روز قيامت مواقف مختلفى دارد كه در برخى از آن ها مردم بازخواست مى شوند و در برخى ديگر مهر بر دهان هايشان زده مى شود، و در عوض اعضاى بدنشان سخن مى گويد و در برخى مواقف ديگر از سيمايشان شناخته مى شوند؛ يعرف المجرمون بسيماهم (1068)
319 سؤ ال از رهبران و امت ها
خداوند در قرآن مى فرمايد: ما قطعا (در قيامت ) از مردمى كه پيامبران به سوى آن ها فرستاده شدند، سؤ ال و بازخواست خواهيم كرد و از خود پيامبران هم خواهيم پرسيد؛ فنسئلنّ الّذين اءرسل إ ليهم و لنسئلنّ المرسلين (1069) چگونگى سؤ ال در دو آيه ى ديگر بيان شده است :
الف سؤ ال از امّت ها؛ اى جمعيت جن و انس ! آيا در دنيا انبيا به سوى شما نيامدند و حقايق را نگفتند؟؛ يا معشر الجنّ و الا نس اءلم ياءتكم رسل منكم (1070)
ب سؤ ال از رهبران ؛ روزى كه خداوند انبيا را جمع مى كند و مى پرسد كه مردم به شما چگونه پاسخ دادند؛ يوم يجمع اللّه الرسل فيقول ماذا اءجبتم ...(1071)
320 سؤ ال از ولايت امير المؤ منين عليه السلام
وقفوهم انّهم مسئولون
پيامبر اكرم فرمود: در قيامت هنگامى كه صراط بر جهنّم نصب مى گردد، كسى حق عبور ندارد، مگر آن كه جوازى همراه او باشد و آن جواز، ولايت امير المؤ منين عليه السلام است و معناى آيه ى شريفه ى وقفوهم انّهم مسئولون آن است كه مردم را در قيامت متوقف مى سازند تا اين كه از ولايت على عليه السلام سؤ ال كنند.(1072)
321 ائمه ى اطهار عليهم السلام فريادرس شيعيان
عن أ بى عبد اللّه عليه السلام : إ ذا كان يوم القيمة وكّلنا اللّه بحساب شيعتنا فما كان للّه ساءلنا اللّه أ ن يهبه فهو لهم و ما كان لنا فهو لهم ، ثم قرء اءبو عبد اللّه : انّ إ لينا بهم ثمّ انّ علينا حسابهم (1073) در روز قيامت خداوند حساب شيعيان را به ما واگذار مى كند، بنا بر اين ، اعمالى كه براى خدا بوده ، ما از خداوند تقاضا مى كنيم براى آن ها باشد و آنچه هم كه براى ما بوده ، به نفع آن ها خواهد بود. سپس امام آيه ى فوق را تلاوت كردند.
322 حقيقت ميزان
و الوزن يومئذ الحقّ(1074)
ميزانى كه در قيامت ، اعمال با آن سنجيده مى شود، حق است ؛ يعنى هر اندازه عمل مشتمل بر حق باشد، به همان مقدار اعتبار و ارزش دارد و چون اعمال نيك و شايسته مشتمل بر حق است ، از اين جهت داراى ثقل و سنگينى است . برعكس ، از آنجا كه عمل بد مشتمل بر حقّ نيست و باطل صرف است ، از اين رو، وزنى ندارد؛ فمن ثقلت موازينه فاءولئك هم المفلحون # و من خفّت موازينه فاءولئك الّذين خسروا اءنفسهم (1075)و نيز قرآن كريم در باره ى كفار مى فرمايد: فحبطت اءعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيمة وزنا(1076)
323 اهل بيت عليهم السلام ميزان اعمال
ميزان وسيله ى سنجيدن است و هر چيزى وسيله ى سنجش خاصّى دارد؛ ديوار را با شاغول ، هوا را با دماسنج ، و پارچه را با متر مى سنجند. وسيله ى ارزيابى انسان هاى عادى هم ، انسان هاى كاملند كه حقّ مجسم هستند.
امام صادق عليه السلام در تفسير آيه ى و وضع الموازين القسط فرمود: ((انبياء و اوصياء ميزانند)). نيز در زيارت مطلقه ى على عليه السلام مى خوانيم : السّلام على ميزان الا عمال (1077)
324 عوامل سنگينى ميزان اعمال
فاءمّا من ثقلت موازينه # فهو فى عيشة راضية (1078)
شهادت به وحدانيت خداوند يكى از عوامل سنگينى ميزان اعمال است . پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در تفسير ((لا اله الاّ اللّه )) مى فرمايد: بوحدانيّته لا يقبل اللّه الا عمال الاّ بها و هى كلمة التّقوى يثقل اللّه بها الموازين يوم القيمة .(1079) ((لا اله الاّ اللّه )) اشاره به وحدانيت خداوند است هيچ عملى بدون آن پذيرفته نمى شود و اين ، كلمه ى تقواست كه ترازوى سنجش اعمال را در قيامت سنگين مى كند.
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: ما فى الميزان شى ء أ ثقل من الصلوة على محمدوآل محمد(1080) در ميزان عمل چيزى سنگين تر از درود فرستادن بر محمدوآل محمد عليهم السلام نيست .
325 شفاعت
آياتى كه در قرآن در باره ى شفاعت بحث مى كند در حقيقت به چند دسته تقسيم مى شود:
الف آياتى كه به طور مطلق شفاعت را نفى مى كند، مانند: أ نفقوا ممّا رزقناكم من قبل اءن ياءتى يوم لا بيع فيه و لا خلّة و لا شفاعة (1081)
ب آياتى كه ((شفيع )) را منحصرا خدا معرفى مى كند، مانند: مالكم من دونه من ولىّ و لا شفيع قل للّه الشفاعة جميعا(1082)
ج آياتى كه شفاعت را مشروط به اذن و فرمان خدا مى داند، مانند: من ذا الّذى يشفع عنده الاّ باذنه و لا تنفع الشفاعة عنده إ لاّ لمن اذن له (1083)
د آياتى كه شرايطى براى شفاعت شونده بيان مى كند؛ گاهى اين شرط را گرفتن عهد و پيمان نزد خدا معرفى مى كند، مانند: لا يملكون الشفاعة الاّ لمن اتّخذ عند الرّحمن عهدا(1084)و گاهى شرط آن را رضايت و خشنودى خدا بيان مى كند؛ و لا يشفعون الاّ لمن ارتضى (1085)
ه‍ آياتى كه صلاحيت مشمول شفاعت شدن را از بعضى مجرمان سلب مى كند، مانند سلب شفاعت از ظالمان كه مفهومش اين است كه گروه هاى ديگر مشمول شفاعت مى شوند، مانند: ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع (1086)
به اين ترتيب داشتن عهد و پيمان الهى يعنى ايمان و رسيدن به مقام خشنودى پروردگار و پرهيز از گناهانى چون ظلم و ستم جزو شرايط حتمى شفاعت است .
326
شخصى از امام كاظم عليه السلام سؤ ال كرد: با توجه به اين كه قرآن كريم مى فرمايد: و لا يشفعون الاّ لمن ارتضى (1087) شافعان شفاعت نمى كنند، مگر براى كسى كه بدانند خداوند از او راضى و خشنود است ، آيا اين معنا باسخن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه مى فرمايد: إ نّما شفاعتى لا هل الكبائر؛ شفاعت من مخصوص كسانى است كه داراى گناهان كبيره هستند، منافات ندارد؟ چون لازمه ى جمع ميان آيه ى فوق و حديث ، آن است كه خداوند از افرادى كه داراى گناهان كبيره هستند، راضى باشد. امام عليه السلام فرمودند: منظور از رضايت در آيه ى شريفه ، رضايت دين و مكتب است ، نه رضايت از گناه تا با حديث پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله منافات داشته باشد؛ فانّهم لا يشفعون الاّ لمن ارتضى اللّه دينه (1088). زيرا محور رضايت و عدم رضايت خداوند، اسلام و كفر است ، چون خداوند مى فرمايد: و لا يرضى لعباده الكفر(1089)
گفتنى است كه از ديدگاه منطقى نيز اين حديث با آيه ؛ لا يشفعون الاّ لمن ارتضى تنافى ندارد. مانند اين كه بگوييم : زيد عالم است و زيد عالم نيست ، اين دو متناقض نيستند. چون احتمال دارد مراد از عالم بودن زيد نسبت به مسائل فقهى باشد و مراد از عدم علم او، در باره ى مسايل كلامى باشد. پس اگر بگوييم : صاحب كبيره مرتضى هست و صاحب كبيره مرتضى نيست ، اين دو كلام باهم تعارضى ندارند. چون از جهت دين مرتضى است و از نظر فسق مرتضى نيست .(1090)
بهشت و جهنّم
آيا بهشت و دوزخ موجودند؟
مكان بهشت و جهنّم
سرّ نامگذارى بهشت به ((جنّة ))
بهشت دنيا و آخرت
درجات مختلف بهشتيان
طولانى بودن قيامت براى غير مؤ منان
جهنّم مكان تنگ و محدود ......
# # #
اعجاز قرآن
تحدّى قرآن
جلوه اى از اعجاز قرآن
تفاوت معجزه با كارهاى خارق العاده
# # #
ويژگى هاى قرآن
دلايل عدم تحريف قرآن
سر نامگذارى قرآن به ((فرقان ))
عظمت قرآن
بهشت و جهنّم 
327 آيا بهشت و دوزخ موجودند؟
اكثر دانشمندان اسلامى معتقدند كه اين دو هم اكنون وجود خارجى دارند و ظواهر آيات قرآن نيز اين حقيقت را تاءييد مى كند. از جمله :
الف آيات فراوانى كه تعبير به أ عدّت (مهيّا شده ) را دارد.
ب در آيات مربوط به معراج مى خوانيم : لقد رءاه نزلة اءخرى # عند سدرة المنتهى# عندها جنّة الماءوى (1091) بار ديگر پيامبر جبرئيل را نزد سدرة المنتهى در آنجا كه بهشت جاويدان قرار داشت ، مشاهده كرد؛ اين تعبير گواهى بر وجود فعلى بهشت مى دهد.
ج در قرآن مى فرمايد: كلاّ لو تعلمون علم اليقين # لترونّ الجحيم # ثمّ لترونّها عين اليقين (1092) اگر علم اليقين داشتيد، دوزخ را مشاهده مى كرديد، سپس به عين اليقين آن را مى ديديد.(1093)
328 مكان بهشت و جهنّم
بهشت و جهنّم در غيب اين عالم است كه در آن ، نه مكان وجود دارد و نه زمان . مكان و زمان هر دو مخصوص عالم ماده است و تا شخصى از حدود عالم مادّه بيرون نرود، به بهشت نمى رسد، چنان كه تا شخصى پوست بادام را نشكند، به مغز آن نمى رسد. اين عالم نسبت به آن عالم ، مانند شكم مادر نسبت به اين عالم است . جنين تا از شكم مادر سرازير نگردد، دسترسى به اين عالم پيدا نمى كند. پس بهشت و جهنّم هر دو در غيب اين عالم هستند و چون داراى مكان نيستند، ميان اين دو تزاحمى وجود ندارد.
مثال : دو نفر در يك اتاق خوابيده اند، يكى خواب مى بيند در باغ پر از گل و لاله و سرو و كاج و آبشار و كنار سفره ى رنگين و دوستانش نشسته است و در آن حال نهايت لذّت را مى برد و ديگرى در خواب مى بيند كه در زندان تنگ و تاريك زير زنجير آهنين در شكنجه است .
مثال ديگر: در همين عالم بيدارى دو نفر در يكجا نشسته اند، يكى با خيال مشوّش و انديشه هاى رنج دهنده و ديگرى با خيال راحت و آرام در انديشه هاى شيرين و لذت بخش فرو رفته است . اين دو آدم با اين كه در كنار هم و در يك فضا زندگى مى كنند، از حيث خيالى كه بيرون از عالم جسم است ، يكى در بهشت و ديگرى در جهنم است .(1094)
329 فضيلت سرعت به بهشت
و سارعوا إ لى مغفرة من ربّكم و جنّة عرضها السّموات و
الا رض اءعدّت للمتّقين
(1095)
و سابقوا إ لى مغفرة من ربّكم و جنّة عرضها كعرض السّماء و الا رض اءعدّت للّذين ءامنوا باللّه و رسوله (1096)
اين دو آيه از حيث محتوا قريب به هم هستند، با دو سه تفاوت كه شايان توجه است :
1 چرا در آيه ى اول عرض بهشت را همان مجموعه ى آسمان ها و زمين فرمود و حرف تشبيه نياورد و در آيه ى دوم با حرف تشبيه ذكر كرد.
2 چرا در آيه ى اول آسمان ها به طور جمع ، و در آيه ى دوم به صورت مفرد ذكر شده است ؟
3 چرا بهشتى كه عرض آن عين آسمان هاست ، براى پارسايان و اهل تقواست و بهشتى كه مانند آسمان و زمين است ، براى اهل ايمان است ؟
بديهى است كه پارسايان زبده ى اهل ايمانند. زيرا ممكن است كسى مؤ من به خدا و پيامبر باشد، ولى پارسا نباشد، اما نمى شود كسى پارسا باشد و داراى ايمان نباشد. براى درك تفاوت ميان دو آيه ، لازم است توجه به كلمات و محتواى دو آيه كرد.
سؤ ال : آيا ميان سرعت و سبقت تفاوت است ؟
پاسخ : گرچه گاهى هر يك از اين دو كلمه به جاى ديگرى استعمال مى شود، ليكن با كمى دقت روشن مى شود كه ميان اين دو تفاوت وجود دارد. سبقت ، شتاب كردن براى رسيدن به مقصد (هر مقصدى ) است ؛ كارمند مى كوشد تا اول وقت در محل كارش باشد، انسان متديّن خود را آماده مى سازد تا اول وقت ، به اداى فريضه ى نماز بپردازد. در اين شتاب ها مقصود، انجام عمل است و در اول وقت آن هيچ نظرى به اين نيست كه بر ديگرى مقدم شود يا نه . به عبارت ديگر، مقصود بالذات انجام وظيفه است و جنبه ى فردى دارد.
اما در مسابقه ، مقصود بالذات پيشى گرفتن بر ديگرى است . زيرا معناى مسابقه همين است و لااقلّ بايد ميان دو نفر باشد تا يكى بر ديگرى سبقت گيرد. از همين تفاوت بايد بفهميم كه در مسابقه رقابتى وجود دارد كه باعث كم رنگ شدن عمل مى گردد، گرچه رقابت در امور معنوى فضيلت است .
خلاصه اين كه : مسئله ى مسابقه همراه به رقابت است و هر چند خدايى محض ‍ هم باشد، باز خالى از التذاذ و خرسند شدن نيست و همين اندازه كافى است كه لطمه به خلوص محض بزند، پس روشن شد كه سرعت در عمل از سبقت بر آن بهتر است و جا دارد بهشتى كه در برابر سرعت در عمل وعده داده شده است ، از بهشتى كه در برابر سبقت وعده داده شده ، بهتر باشد.(1097)
330 معناى انتظار دو بهشت براى خائفان
مفسران در معناى آيه ؛ لمن خاف مقام ربّه جنّتان و داشتن دو بهشت ، وجوهى ذكر كرده اند:
الف يك بهشت منزل شخصى اوست كه دوستانش در آنجا زيارتش مى كنند و يكى هم منزل خدمت كاران و همسران اوست .
ب باغى كه بهشتى بيرون قصر دارد و باغى كه داخل قصرش هست .
ج در آخرت دو بهشت جداى از هم دارد تا هر گاه از اين خسته شد به آن بهشت ديگر برود تا لذّتش به حد كمال برسد.
د يك بهشت در برابر عقايد حقّه اش به او مى دهند و بهشتى ديگر در برابر اعمال صالحى كه انجام داده است .
ه‍ بهشتى در برابر اعمال شايسته و اطاعت هايى كه كرده ، بهشت ديگرى براى ترك گناهانى كه توانايى انجام دادن آن ها را داشته است .
و يكى جسمانى است و ديگرى روحانى .
هيچ دليلى در آيه ى مورد بحث يا در سراسر قرآن ، براى وجوه ياد شده وجود ندارد؛ ليكن بعضى گفته اند: بهشتى را به جهت استحقاق به او مى دهد و بهشت ديگرى را فقط تفضّلا ارزانيش مى دارد. در ميان همه ى اقوال ، اين قول بهتر است . چون آيه ى شريفه ى لهم ما يشاؤ ن فيها و لدينا مزيد(1098) هم ، آن گونه كه ما تفسيركرديم ، اشعارى به آن دارد.(1099)
331 سرّ نام گذارى بهشت به ((جنّة ))
و بشّر الّذين امنوا و عملوالصالحات انّ لهم جنّات (1100)
جنّات جمع جنّة به معناى باغ است و منظور از آن تنها درخت ها و ميوه هاى آن است ، نه زمين . زيرا از ريشه ى ((جنّ)) به معناى پنهان شدن است ؛ يعنى درختان بهشت زمين آن را مى پوشانند، و جنّ را هم كه جنّ گويند، چون موجودى نامرئى است و به ديوانه كه ((مجنون )) مى گويند، به دليل اين كه عقل او پوشيده است و به طفل در رحم كه ((جنين )) گويند، چون پنهان از ديده هاست و به قلب هم كه ((جنان )) گويند، چون ناديدنى است .(1101)
332 ارث بردن بهشت
تلك الجنّة الّتى نورث من عبادنا من كان تقيّا(1102)
كلمه ى ارث و وراثت به اين معناست كه مالى يا شبه مالى از شخصى به ديگرى برسد، بعد از آن كه شخص اول آن را با مرگ يا جلاى وطن ترك گفته باشد، و سبب تعبير به ارث در باره ى بهشت آن است كه در معرض واگذارى به همگان است ، چون خدا آن را به همه وعده داده است ، در صورتى كه داراى ايمان و عمل صالح باشند، پس ، اگر به متقين اختصاص يافت و ديگران به دليل اضاعه ى نماز و پيروى از شهوات ، از آن محروم شدند، در حقيقت از محرومان به متقيان ارث رسيده است .(1103)
333 پاداش كامل
إ نّ المتّقين فى جنّات و عيون # ادخلوها بسلام ءامنين # و نزعنا ما فى صدورهم من غلّ إ خوانا على سرر متقابلين # لا يمسّهم فيها نصب و
ما هم منها بمخرجين
(1104)
پاداش و ثواب در صورتى كامل مى شود كه چهار شرط در آن جمع گردد:
1 منفعت قابل ملاحظه باشد.
2 با احترام همراه باشد.
3 از هر گونه ناراحتى دور باشد.
4 جاودانى و هميشگى باشد.
جمله ى إ نّ المتّقين فى جنّات و عيون اشاره به قسمت اول است ، جمله ى ادخلوها بسلام ءامنين دليل بر احترام و تعظيم است ، جمله ى و نزعنا ما فى صدورهم من غلّ اشاره به نفى هر گونه ناراحتى و ضررهاى روحانى است و جمله ى لا يمسّهم فيها نصب اشاره به نفى زيان هاى جسمانى است ؛ اما جمله ى و ما هم منها بمخرجين بيانگر آخرين شرط يعنى دوام اين نعمت هاست و به اين ترتيب اين پاداش از هر نظر كامل خواهد بود.(1105)
بهشت دنيا و آخرت
334
محلى را كه ساكنانش را هيچ آفتى مانند مرگ ، مرض ، فقر و اندوه در آن تهديد نمى كند، ((دار السلام )) مى نامند و چنين مكانى جز بهشت موعود جايى نيست ، به ويژه پس از آنكه تقييد به عند ربّهم ؛ شده است ؛ لهم دار السلام عند ربّهم وهو وليّهم بما كانوا يعملون (1106)
آرى ! اولياى خدا در همين دنيا هم در ((دار السلام )) زندگى مى كنند. زيرا آنها كسى جز خداوند را مالك نمى دانند و در نتيجه ، خود را امانتدار مى بينند. پس ، نه از احتمال زوال نعمت ها هراسانند و نه از دست رفتن آن ها سبب اندوهشان مى گردد.(1107)
335
يكى از ويژگى هاى بهشتيان آن است كه نسبت به يكديگر كينه و حسد ندارند؛ و نزعنا ما فى صدورهم من غلّ(1108). مؤ منان در دنيا نيز مى توانند در بهشت سالم زندگى كنند، بدون اين كه هيچ گونه كينه و حسدى به يكديگرداشته باشند؛ ربّنا اغفر لنا و لا خواننا الّذين سبقونا بالايمان و لا تجعل فى قلوبنا غلاّ للّذين ءامنوا(1109)
336 بهشت جايگاه پاكان
در قرآن كريم غالبا كلمه ى مغفرت همراه با جنّت ذكر شده است ؛ و سارعوا إ لى مغفرة من ربّكم و جنّة (1110). زيرا بهشت چنان جايگاه پاك و منزهى است كه ناپاكان را در آن راه نمى دهند و آلودگان به پليدىِ گناه ، پس از مغفرت و آمرزش الهى و پاك شدن از آن آلودگى ها به بهشت راه پيدا مى كنند.(1111)
337 بهشت برتر
خداوند سبحان بهشت را به مقام بالا توصيف مى كند؛ لسعيها راضية # فى جنّة عالية (1112)و اين جنّت عاليه از آن كسى است كه قصد اعتلاى بر ديگران نداشته باشد؛ تلك الدّار الاخرة نجعلها للّذين لا يريدون علوّا فى الا رض و لا فسادا(1113)
انسان جاه طلب گرچه فساد ظاهرى نداشته باشد، به جنّت عاليه راه ندارد. زيرا در جاه طلبى سخن از انانيّت است و انسان خودبين هرگز خدابين نخواهد بود. او گرفتار سقوط است و انسان ساقط هرگز به جنّت عاليه راه ندارد.(1114)
338 بهشتيان و رضايت به رضاى حق
قل اءذلك خير اءم جنّة الخلد الّتى وعد المتّقون ... # لهم فيها ما يشاءون (1115)
از نظر قرآن كريم متقين در بهشت هرچه را بخواهند دارا مى شوند. گرچه به حكم آيه ى شريفه ، اهل بهشت داراى مشيّت مطلقه اند؛ يعنى هرچه بخواهند به ايشان داده مى شود، ليكن فقط چيزى را كه مايه ى رضا و خشنودى پروردگارشان باشد، مى خواهند.
بنا بر اين ، اگر سؤ ال شود كه ممكن است اهل بهشت معصيت و عمل زشت و كار لغو را دوست بدارند يا كارى و چيزى را دوست بدارند كه مايه ى آزار ديگران باشد يا بخواهند افراد مخلّد در آتش را نجات دهند يا بخواهند به مقامات انبيا و اوليا و مافوق آنان برسند؟
در پاسخ بايد گفت : آيات مشيت چنين اطلاقى ندارد. زيرا خداوند در باره ى متقين مى فرمايد: يا اءيّتها النّفس المطمئنّة ارجعى إ لى ربّك راضية مرضيّة # فادخلى فى عبادى و ادخلى جنّتى (1116)؛ يعنى اهل بهشت به چيزى علاقه مند مى شوند كه خدا نيز بدان راضى باشد. آرى ! آنان نمى خواهند مگر آنچه را كه مايه ى خشنودى خداست . بنا بر اين ، هيچ وقت اراده معصيت و كار لغو نمى كنند؛ لا يسمعون فيها لغوا و لا كذّابا(1117)و نيز هرگز موجب آزار ديگران نمى شوند و هرگز نمى خواهند كه عذاب از اهل جهنّم برداشته شود و آرزو نمى كنند كه مقام بالاتر از خود را داشته باشند، چون به رضاى حق راضى هستند.(1118)
339 احترام به اهل بهشت
وسيق الّذين كفروا إ لى جهنّم زمرا حتّى إ ذا جاءوها فتحت اءبوابها(1119)
وسيق الّذين اتّقوا ربّهم إ لى جنّة زمرا حتّى إ ذا جاءوها و فتحت اءبوابها(1120)
سؤ ال : چرا در آيه ى اول كه در باره ى اهل كفر و جهنّم است ، حرف ((واو)) در كلمه ى فتحت نيامده ، اما در آيه ى بعد كه از آمدن بهشتى ها به سوى بهشت است ، حرف ((واو)) ذكر شده و فتحت فرموده است ؟
پاسخ : اين ((واو)) حاليه و اشاره به اين است كه درهاى بهشت از قبل گشوده شده است و اين ، اشاره به احترام و اكرام خاصى است كه براى آن ها قائلند، درست مانند ميزبان علاقه مندى كه درهاى منزل خود را پيش از ورود ميهمان مى گشايد و در كنار در به انتظار او مى ايستد، فرشتگان رحمت الهى نيز همين حال را دارند.(1121)
340 درجات مختلف بهشتيان
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: نگوييد بهشت يكى است ، بلكه بيشتر از يكى است . زيرا قرآن مى فرمايد: و من دونهما جنّتان ،(1122)و نگوييد بهشت داراى يك درجه است ، بلكه داراى درجات مختلف است و اختلاف درجات آن ، به دليل اختلاف اعمال بهشتيان است ؛ قال اءبو عبداللّه عليه السلام لا تقولنّ الجنّة واحدة إ نّ اللّه يقول : من دونهما جنّتان و لا تقولنّ درجة واحدة انّ اللّه يقول : درجات بعضها فوق بعض إ نّما تفاضل القوم بالا عمال (1123)
341 سلام ، نعمت معنوى بهشت
يكى از نعمت هاى معنوى بهشت ، نعمت سلام است كه هنگام ورود به بهشت و بعد از آن ، از بهشتيان پذيرايى مى كنند:
الف سلام خداوند بر فرشتگان ؛ سلام قولا من ربّ رحيم (1124)
ب سلام فرشتگان بر بهشتيان به هنگام ورود؛ يقولون سلام عليكم اءدخلوا الجنّة بما كنتم تعملون (1125)
ج سلام فرشتگان بر بهشتيان بعد از ورود؛ و الملئكة يدخلون عليهم من كلّ باب # سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدّار(1126)
د سلام بهشتيان بر يكديگر؛ الاّ قيلا سلاما سلاما(1127)
طولانى بودن قيامت براى غير مؤ منان
فى يوم كان مقداره خمسين اءلف سنة (1128)
342
از آيه ى فوق استفاده مى شود كه اندازه ى قيامت پنجاه هزار سال است ، اين مقدار در باره ى مجرمان و ظالمان است ، از اين رو، بعد از نزول آيه ى شريفه ، شخصى به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد: چقدر آن روز طولانى است ؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: قسم به كسى كه جان محمد به دست اوست ، آن روز براى مؤ من سبك و آسان مى شود، آسان تر از يك نماز واجب كه مى خواند؛ قيل لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ما اءطول هذا اليوم ؟ فقال : و الذّى نفس محمد بيده إ نّه ليخفّ على المؤ من حتّى يكون أ خفّ عليه من صلوة مكتوبة يصلّيها فى الدّنيا(1129)
343
از سويى قرآن كريم مى فرمايد: مقدار روز قيامت هزار سال است ؛ فى يوم كان مقداره اءلف سنة (1130)، از سوى ديگرى مى فرمايد: مقدار روز قيامت پنجاه هزار سال است ؛ فى يوم كان مقداره خمسين اءلف سنة (1131) آيا اين دو آيه ى شريفه باهم منافات ندارد؟
پاسخ : هيچ تنافى ميان اين دو آيه وجود ندارد، چنان كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: در قيامت پنجاه موقف است و هر موقف به اندازه ى يك هزار سال طول مى كشد؛ قال اءبو عبداللّه عليه السلام : فانّ للقيامة خمسين موقفا كلّ موقف مقداره أ لف سنة ثمّ تلا: فى يوم كان مقداره خمسين اءلف سنة (1132)
344 عذاب كمرشكن قيامت
از نظر قرآن كريم چهره هاى مؤ منان در قيامت شاداب و مسرور است ؛ وجوه يومئذ ناضره (1133) در مقابل ، چهره هاى غير مؤ منان عبوس و درهم كشيده است ؛ و وجوه يومئذ باسرة (1134). زيرا آنان مى دانند عذابى سخت كه پشت آن ها را درهم مى شكند، در انتظار آن هاست ؛ تظنّ ان يفعل بها فاقره (1135). فاقره از ماده ى فقر و جمع آن فقار و به معناى مهره هاى پشت است ، بنا بر اين ((فاقره )) به مصيبت و حادثه بزرگى گويند كه مهره هاى پشت را درهم مى شكند و ((فقير)) را از اين جهت فقير گفته اند كه گويا ستون فقرات زندگى او درهم شكسته است .(1136)
345 جهنم مكان تنگ و محدود
و إ ذا أ لقوا منها مكانا ضيّقا(1137)
آيه ى فوق دلالت دارد كه جاى جهنمى ها بسيار تنگ است و آنان در فشار و رنج زياد به سر مى برند. على عليه السلام مى فرمايد: سوگند به كسى كه جانم در دست اوست ، همان گونه كه ميخ در ديوار در فشار و زحمت است ، جهنّمى ها نيز در آتش در فشار و رنج به سر مى برند، با اين كه ديوار محلش وسيع است ، اما ميخ در ديوار در جاى تنگى است . جهنم نيز با اين كه وسيع است ، اما جهنمى ها در فشار و تنگى هستند(1138)
346 از بين نرفتن بدن در عذاب
كلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلودا غيرها ليذوقوا العذاب (1139)
آيه ى فوق دلالت دارد بر اين كه كفار در آتش جهنم هرگاه پوست هاى تن آن ها بسوزد و از ميان برود، خداوند پوست هاى ديگرى به جاى آن قرار مى دهد تا عذاب الهى را بچشند.
ابن ابى العوجاء از امام صادق عليه السلام سؤ ال كرد: گناه پوست هاى ديگر چيست ؟؛ ما ذنب الغير؟ امام در پاسخ فرمودند: پوست هاى نو همان پوست هاى سابق و در عين حال غير آن است . ابن ابى العوجاء گفت : براى من مثالى بزنيد؛ ((مثلّ لى فى ذلك شيئا من اءمر الدّنيا)).
امام فرمودند: مانند آن كه كسى خشتى را بشكند و خرد كند و دوباره آن را در قالب بريزد و به صورت خشت تازه اى درآورد، اين خشت دوم همان خشت اول است و در عين حال خشت نوست . (ماده ى اصلى محفوظ است و تنها صورت آن تغيير كرده است ).
از اين روايت استفاده مى شود كه پوست هاى جديد از همان مواد پوست هاى پيشين تشكيل مى گردد، ضمنا بايد توجه داشت كه پاداش و كيفر در حقيقت ارتباط با روح و قوه ى درك انسان دارد و جسم همواره وسيله اى براى انتقال پاداش و كيفر به روح انسان است .(1140)
347 شدت عذاب قيامت
إ ذا راءتهم من مكان بعيد سمعوا لها تغيّظا و زفيرا(1141)
در اين آيه ى شريفه تعبيرات متعدد و گويايى است كه از شدت عذاب الهى خبر مى دهد: نمى گويد آن ها دوزخ را از دور مى بينند، بلكه مى گويد: آتش آن ها را مى بيند كه دلالت بر حيات و شعور آتش دارد.
# نياز به اين ندارد كه آن ها نزديك آتش شوند تا به هيجان درآيد، بلكه از فاصله ى دور كه طبق بعضى از روايات يكسال راه است ، از خشم فرياد مى زند.
# از اين آتش سوزان توصيف به تغيّظ شده است كه شدت غضب را مى رساند.
# براى آتش دوزخ زفير قائل شده است ؛ يعنى شبيه آن حالتى است كه انسان نفَس را در سينه فرومى برد، به گونه اى كه دنده ها به طرف بالا رانده مى شوند، اين معمولا در حالى است كه انسان بسيار خشمگين مى گردد.
مجموع اين حالات نشان مى دهد كه آتش سوزان دوزخ چون حيوان درنده گرسنه اى كه در انتظار طعمه ى خويش است ، انتظار اين گروه را مى كشد.(1142)
اعجاز قرآن 
348 تحدّى قرآن
قرآن كريم در چند مورد ادعاى معجزه بودن دارد. هيچ بشرى نمى تواند نظيرش ‍ را بياورد، و اين كتاب ، بى ترديد از ناحيه ى خداست و تا زمين و زمان باقى است ، بر اعجاز خود نيز پابرجاست ، از اين رو، براى اثبات اين ادّعا تحدّى ، و منكران را به مبارزه و معارضه طلبيده است . تعبيرات قرآن در باره ى تحدّى ، متفاوت است .
الف مانند اين قرآن را بياوريد؛ قل لئن اجتمعت الا نس و الجنّ على أ ن ياءتوا بمثل هذا القرءان لا ياءتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا(1143)
ب ده سوره مانند قرآن بياوريد؛ اءم يقولون افتريه قل فاءتوا بعشر سور مثله (1144)
ج يك سوره مانند قرآن بياوريد؛ اءم يقولون افتريه قل فاءتوا بسورة مثله (1145)و و إ ن كنتم فى ريب ممّا نزّلنا على عبدنا فاءتوا بسورة من مثله (1146)
د سخنى مانند قرآن بياوريد؛ فلياءتوا بحديث مثله (1147)
349 جلوه اى از اعجاز قرآن
اءم يقولون افتريه قل فاءتوا بسورة من مثله وادعوا من استطعتم
من دون اللّه إ ن كنتم صادقين
(1148)
قرآن كريم معجزه ى باقيه ى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله است و در طول قرون ، ميليون ها مخالف داشته و براى تضعيف قرآن و شكست اسلام فعاليت هاى بسيارى شده است ، ليكن اين نداى مبارزه خواهانه قرآن تاكنون بى پاسخ مانده و تا قيامت بى جواب خواهد ماند. چون سخن از تحدى قرآن است ، به گوشه اى از امتيازات اين معجزه ى الهى اشاره مى شود:
# گنجانيدن معارفى بلند در كلماتى كوتاه ؛ مثلا در مورد زن و مرد مى گويد: هنّ لباس لكم و اءنتم لباس لهنّ يا براى ناتوانى قدرت هاى غير الهى مى گويد: لن يخلقوا ذبابا؛ توان آفرينش مگسى را هم ندارد.
# شيرينى كلام و نفوذ؛ هزار بار هم خوانده شود، كهنه نمى شود.
# آهنگ كلام ؛ طنين و آهنگ كلمات آن مخصوص است و اگر آيه اى از قرآن در ميان سخنان عرب زبان يا در ميان روايات باشد، مشخص است .
# جامعيت قرآن ؛ از استدلال تا مثال ، از دنيا تا آخرت و نيز مسايل خانوادگى ، حقوقى ، سياسى ، اخلاقى ، اعتقادى ، تاريخى و ... را در بردارد.
# واقع گرايى ؛ محتواى آن مبنى بر حدس و گمان نيست ، حتى داستان هايش ‍ مستند و واقعى است .
# جهانى بودن ؛ مردم در هر سطح و هر مكانى باشند، مى توانند از آن بهره ببرند و قرآن به صورت كتاب تخصصى نيست .
# جلوه ى ابدى ؛ هر چه از عمر بشر و علوم او مى گذرد، اسرار بيشترى از آن كشف مى شود.
# رشد فزاينده ؛ با داشتن بيشترين دشمن و ضربات فراوان ، بيشترين رشد را در طول عمر خود داشته است .
# معجزه اى در دست همگان ؛ اين معجزه در دست همه است و از نوع حروف و كلماتى است كه در اختيار مردم است .
# آورنده ى ويژه ؛ از فردى درس نخوانده و در منطقه اى محروم از سواد است .
# كتاب جامع ؛ هم معجزه است ، هم كتاب دستور و قانون .
# مصون از تحريف ؛ چيزى به آن افزوده يا از آن كاسته نشده است .(1149)
350 تفاوت معجزه ى الهى با كارهاى خارق العاده
و إ لى ثمود اءخاهم صالحا قال يا قوم اعبدوا اللّه مالكم من إ له غيره قد جاءتكم بيّنة من ربّكم هذه ناقة اللّه لكم (1150)
تفاوت بيّنه و معجزه ى الهى با كارهاى خارق العاده ى بشرى به شرح زير است :
الف معجزه نياز به تمرين و تلقين و تحصيل و سابقه ندارد، ولى كارهاى خارق العاده ى ديگر نياز به تمرين و تلقين و تحصيل دارد.
ب صدور معجزه هماره از اشخاص خوش سابقه و معصوم است ، ولى كارهاى ديگر ممكن است از افراد نااهل نيز صادر شود.
ج هدف معجزه ارشاد است ، ولى هدف ديگران خودنمايى ، شهرت و كسب مال و ايجاد سرگرمى است .
د معجزه همواره با تحدّى همراه است ؛ يعنى پيامبران ادعا مى كنند كه ديگران از انجام آن ناتوانند، اما در كار نوابغ و مخترعان و مرتاضان ، اين علايم و نشانه ها نيست .(1151)