امروزه عليرغم پيشرفت انسان در علوم جديد، جهان در آتش جنگ و تبعيضات نژادى و
انحطاط اخلاقى مى سوزد، و در سرتاسر جهان، ترس و وحشت، دلهره و اضطراب، نگرانى
و ناراحتى، و يأس و نااميدى از فراورده هاى تمدّن بشرى بر مردم جهان حكومت مى
كند، و هم اكنون كشورهاى پيشرفته صنعتى و حكومتهاى فعلى جهان ايمنى فكر و آسايش
خاطر ندارند، و پيوسته در بيم و هراسند و زندگى را با سختى و تلخكامى مى
گذرانند.
«وضع كنونى جهان خواب را از چشم متفكّرين و خير خواهان عالم ربوده، و با
موشكافى عجيبى به آينده مى نگرند، چون مى بينند بشريّت آن چنان زرّاد خانه
(اتمى) خود را مملوّ از خطرناك ترين وسايل نابودى خود كرده كه يك پنجاهم آن ـ
فقط يك پنجاهم ـ براى نابودى تمام آباديهاى كره زمين، كافى است». [1]
2 ـ انتقاد دانشمندان غربى از تمدّن كنونى
متأسّفانه، پيشرفت علوم طبيعى و گسترش سلطه ماشين در جهان كنونى، نه تنها
باعث انحطاط اخلاق و تحقير انسانيت و پايمال شدن ارزشهاى انسانى در جوامع بشرى
گرديده و مشكلات و مصايب فراوانى را در شئون مختلف زندگى انسانها به بار آورده
است، بلكه بر خلاف دوران گذشته، ابزارهاى جنگى مدرن ترى را در اختيار كشورهاى
پيشرفته قرار داده، و قدرتهاى جهانى را به نيرومندترين وسايل نابود ساختن
انسانها مجهّز ساخته است كه اين امر اصل حيات و بقاى نسل بشر را در روى كره
زمين تهديد مى نمايد. از اين رو، مدّت زمانى است كه اين تمدّن با وضع موجود و
عوارض شومى كه دارد به شدّت مورد انتقاد دانشمندان غربى قرار گرفته و عدّه
زيادى از آنها با اقامه دليل و برهان به مخالفت با آن بر خاسته اند.
بسيارى از دانشمندان غرب عقيده دارند كه سلطه ماشين در جوامع غربى و نفوذ
عميق آن در جميع مظاهر زندگى، شخصيّت آدمى را در هم شكسته، ارزش استقلال و
اراده را از ميان برده، خلاقيّت فكر و ابتكار انديشه را كاهش داده، و مردم را
به صورت ابزارهاى صنعتى در آورده است.
دكتر «كارل»، در مقدّمه كتاب خود مى نويسد:
«تمدّن ماشينى در راهى كه افتاده است شايسته پيروزى نيست; زيرا به سوى
انحطاط پيش مى رود. زيباييهاى علوم ماده بى جان، چنان بشر را خيره كرده است كه
خود را از ياد برده و فراموش نموده است كه جسم و جان وى از قوانين مرموزى پيروى
مى كنند كه مانند قوانين ستارگان لايتغيّرند، و نمى توان بى آن كه خطر و زيانى
متوجّه شود آنها را پايمال نمود. بنابراين، شناسايى روابطى كه آدمى را به جهان
و همنوعانش پيوند مى دهد، و همچنين آشنايى به روابط بين بافتها در دانش ضرورت
دارد. در حقيقت، قبل از هر چيز بايد انسان را شناخت و به انسان پرداخت، چه با
انحطاط او زيباييهاى تمدّن ما و حتّى عظمت جهان ستارگان نيز از ميان مى رود».
[2]
و در همين زمينه «لوئى منفورد» در كتاب «افسانه ماشين» مى گويد:
«. . . در شرايط فعلى، جامعه غربى از ماشين پيروى مى كند. يعنى در حقيقت راه
و روش زندگى به وسيله ماشين تعيين مى شود، و اراده انسان توسّط ماشين انجام مى
گيرد. دولتها و سازمانها هرچند در ظاهر از خود اختيارى دارند و صاحب اقتدراند،
ولى در معنى از خود اختيارى ندارند و كاملا تابع ماشين و منطق خاص آن شده اند.
در جوامع غربى، اجسام و اشيا، يعنى كالاها و محصولات ماشين بر مردم و گروه هاى
مختلف اجتماعى مسلّط شده اند، و اين سلطه مخوف و سرد و بى روح، روز به روز
فزونى مى يابد و بيشتر مى شود و پيشتر مى رود.
احساس افراد جامعه اين است كه با ماشين همجنس شده اند و سرنوشت مشتركى يافته
اند، و اين نظامات و تشكيلات ماشينى است كه همه كارها را انجام مى دهد، و افراد
ديگر نمى توانند از خود ابتكارى نشان دهند و ماشين، حتّى عدالت، آزادى،
دموكراسى و رفاه افراد را نيز در اختيار خود گرفته است و به همين دليل، اشخاص
در مقابل اين دستگاه عظيم اجتماعى، ماشينى شده، اراده اى ندارند و حتّى احساس
شخصيّت انسانى نمى كنند، به خوبى متوجّه شده اند كه در تنظيم و اداره اُمور،
وظيفه و سهمى به آنها محوّل نشده و همانند پيچ و مهره هايى در دستگاه جامد و
حاكم هستند». [3]
«لكنت دو نويى» مى گويد:
«سرعت پيشرفت تمدّن در قسمت مادى توجّه مردم را جلب نمود، و ديگر وقتى براى
حل مشكلات حقيقى، يعنى مسايل انسانى باقى نماند. شكوه و جلوه اختراعات جديد كه
پشت سر هم از ]سال [1880 به بعد واقع مى شد، مردم را مانند كودكانى كه براى
نخستين بار به تماشاى سيرك بزرگى رفته و خور و خواب را فراموش كرده باشند،
مفتون ساخته بود. اين نمايش مجلل، مظهر واقعيت شده، و ارزشهاى حقيقى كه در
مقابل اين ستاره جديد، تاريك به نظر مى آمدند، در درجه دوم قرار گرفتند.
بسيارى از صاحب نظران به نادرستى اين روش آگاه بودند و اعلام خطر مى كردند،
امّا كسى توجّه نمى نمود; زيرا بت عجيب تازه اى به دنيا آمده و بت پرستى خاصى
كه ستايش چيزهاى نوين است پايبند مردم شده است. جهان هر روز تغيير مى يافت و
جامه ديروزى خود را به لباس فاخرترى مبدّل مى نمود، و ابناى بشر آن چنان مقهور
قدرت بى حد و حصر علم شده بود كه به تذكرات خير خواهانه مردان دانا، ترتيب اثر
نمى دادند». [4]
به هر حال، جاى هيچ گونه شكّ و ترديدى نيست كه تمدّنى كه هم اكنون بر جهان
حاكم است با سرشت فطرى و ساختمان طبيعى انسان هماهنگ نيست; زيرا در اين تمدّن
جنبه حيوانى بشر ـ كه نيمى از انسان است ـ مورد حمايت بيش از حد واقع شده، و
جنبه معنوى بشر ـ كه نيمِ مهم تر انسان است ـ مورد بى اعتنايى قرار گرفته. و از
اين رو، اين تمدّن با همه درخشندگى و فروغى كه دارد انسان را خوش بخت نساخته،
دردهاى جامعه را درمان ننموده، و موجبات سعادت و رستگارى او را فراهم نكرده
است.
«بناى معظم و خيره كننده تمدّن جديد، چون بدون توجّه به سرشت و طبيعت و
احتياجات حقيقى انسان بالا رفته است براى ما متناسب نيست، و چون مولود اكتشافات
و اتّفاق علمى و تصوّرات و تئوريها و تمايلات و تفننات آدمى است، با آن كه به
دست ما و براى خود ما ساخته شده، مع هذا در خور ما نمى باشد.
واضح است كه علم، هيچ گونه طرحى را تعقيب نكرده، و به طور اتّفاقى با پيدايش
نوابغى چند، در راهى كه كنجكاوى ايشان تعقيب نموده، رشد و تكامل يافته است و در
اين مسير هيچ گاه از آرزوى اصلاح وضع آدمى ملهم نبوده است». [5]
ناگفته نماند كه يكى از مسايلى كه موجب بد بينى دانشمندان غرب به تمدّن جديد
شده و آنان را وادار به انتقاد نموده اين است كه مى گويند: كيفيت استفاده از
دانش و تكنيك، در وضع موجود به هيچ وجه عادلانه نيست، و مصلحت ملّتها و انسانها
در بهره گيرى از علم و صنعت مراعات نمى شود; زيرا بعضى از كشورها از نيروى علم
و دانش و صنعت و تكنيك سوء استفاده مى كنند، و علم و صنعت را در راه پيش برد
مقاصد غير انسانى خود بكار مى گيرند.
«يكى از مسايلى كه در چند سال اخير مورد توجّه محقّقان سازمان يونسكو قرار
گرفت، رفتار و نظر جوانان در باره علوم و تكنولوژى بود; يعنى سعى در درك اين
نكته كه طرز تلقّى نسل جوان نسبت به علوم و تكنولوژى چگونه است؟ و جوانان امروز
چه نظرياتى در مورد علوم و تكنولوژى و آينده آن دارند؟
براى آگاهى از اين امر، دو سال پيش مجمعى در هلند تحت عنوان «جوانان و علم
در جامعه حاضر» تشكيل يافت. شركت كنندگان در اين مجمع، عدّه اى از دانشمندان
كشورهاى غربى و ژاپن و معدودى دانشمندان كشورهاى در حال توسعه بودند. غرض از
تشكيل اين مجمع، آگاهى از نظرات دانشمندان جوان در باره نقش علوم در جامعه بود.
در اينجا قسمتى از نتايج مذاكرات و مطالعات آن مجمع به اطلاع مى رسد.
نظر دانشمندان جوان كشورهاى آمريكا و اروپاى غربى مانند فرانسه، آلمان، هلند
در باره علوم و تكنولوژى جديد، بيشتر منفى و انتقادى بود. آنها مى گفتند در
مقابل مسايل مهم دنياى كنونى كه عبارت است از انفجارهاى اتمى، مخاطرات ناشى از
آزمايش ها، تسليحات اتمى، انهدام و فساد محيط، تباهى منابع طبيعى، تقليل مواد
معدنى، افزايش جمعيت و فقر و عقب ماندگى اقتصادى، علم نه تنها نتوانسته است راه
حل هاى قابل ملاحظه اى نشان دهد، بلكه خود موجب و موجد پديد آمدن بسيارى از اين
مشكلات بوده است.
نظر دانشمندان جوان اين بود كه ما بايد براى علمى كه انسانى تر باشد تلاش
كنيم; علمى كه واقعاً در خدمت انسان باشد و هدفهاى انسانى را مدّ نظر داشته
باشد. بايد با فردپرستى مبارزه كرد تا دانشمندان به مسئوليتهاى اجتماعى خويش
آگاهى يابند.
خلاصه اين كه، دانشمندان جوان غربى، اعتقاد خوش بينى مفرطى را كه تا اين
اواخر نسبت به علوم وجود داشت مورد شك و ترديد قرار داده اند. آنها معتقد بودند
علوم جديد، اجزاى واقعيت هاى اُمور را مورد مطالعه قرار نمى دهد و به كلّ
واقعيات توجّه ندارد. و نظر دادند كه بينش و روش متعارف علوم جديد، چه در زمينه
تعليم و تحقيق و چه در زمينه كاربرد تحقيقات علمى در صنعت، اُصولا بايد تغيير
كند و علم بايد داراى چشم انداز جهانى گردد و مصالح عموم ملّتها را در نظر
آورد. همچنين بايد از قدرت استيلا جويانه گروه معدودى از كشورهاى جهان كه
پيشرفت علوم موجب قدرتشان شده است جلوگيرى به عمل آيد. در علوم، شيوه ها و
قواعدى را بايد پيش گرفت كه عموم مردم جهان بتوانند از آن منتفع گردند و بهره
گيرند چرا كه در حال حاضر جوامع مختلف بشرى در برابر تكنولوژى، شرايط نابرابر
دارند». [6]
آرى ! تكنيك و صنعت و ماشين كه تا ميانه راه تمدّن صنعتى در خدمت آدمى و
براى رفاه و آسايش آدمى بود، اينك به مرحله اى رسيده است كه آدمى را مسخر خود
ساخته و به خدمت خود در آورده و به صورت ابزار و آلات مدرن جنگى و نيرومندترين
وسايل كشنده و تخريبى، در دست ابر جنايتكاران تاريخ قرار گرفته است. اگر در جنگ
جهانى دوّم سخن از اين بود كه چند ميليون بشر كشته شدند، چند هزار نفر دچار نقص
عضو شدند، و چه مقدار خرابى و ويرانى در نقاط جنگ زده به بار آمد امروز سخن از
محو بشر است، و كارشناسان آگاه در باره جنگ احتمالى آينده از نابودى بشر سخن مى
گويند و محو حيات را در روى كره زمين پيش بينى مى كنند.
«راسل در كتاب خود نوشته است: بمب اتمى و حتّى بيشتر از آن بمب ئيدروژنى سبب
ايجاد وحشتهاى تازه اى شده و نتايج علم را در زندگى بشر بيش از پيش در معرض
ترديد قرار داده است. حتّى بعضى از صاحب نظران برجسته، خاطر نشان ساخته اند كه
خطر محو حيات، اين سياره خاكى را تهديد مى كند.
اگر پيش بينى وقوع جنگهايى در آينده صحيح باشد در آن صورت مجبوريم در پنجاه
سال آينده يكى از اين دو شق را بپذيريم: يا بايد اجازه دهيم كه بشر به دست خود
حيات خويش را نابود كند، يا بايد از بعضى از آزاديها ـ كه خيلى هم مورد علاقه
ما است ـ صرف نظر كنيم. شايد ما اكنون در آخرين دوره حيات بشر زندگى مى كنيم و
اگر چنين باشد در محو و نابودى حيات، مديون علم هستيم». [7]
به هر حال، بر هيچ انسان عاقل پوشيده نيست كه امروز از نيروى علم و دانش، و
وسايل تكنيك و صنعت سوء استفاده مى كنند، حقوق ملّتها را پايمال، و باعث بدبختى
و تيره روزى مردم جهان مى شوند.
آيا دنيايى كه در هر ساعت آن، ميلياردها «دلار» خرج تسليحات دفاعى مى شود و
ميليونها دلار، صرف دستگاه هاى پليسى و قضايى مى گردد و در عين حال، آمار جرايم
و جنايات، آن به آن و لحظه به لحظه در حال افزايش است و جنايتكاران حرفه اى نيز
كه خود را قيّم مردم جهان مى دانند، براى حفظ تسلّط و برترى نظامى خود با تهيّه
هر چه بيشتر جنگ افزارهاى موحش و خطرناك مسابقه تسليحاتى مى گذارند، به خوبى
نشان نمى دهد كه راهى را كه بشر امروز براى رسيدن به مقصد برگزيده است بى راهه
است، و اگر وضع همچنان ادامه يابد فرجام بدى در انتظار بشر خواهد بود؟!
به گفته آگاهان:
«هم اكنون طبق يك آمار، در هر دقيقه در دنيا، هزار ميليون دلار، كه در هر
ساعت معادل شصت هزار ميليون دلار مى شود، مخارج تسليحاتى حكومتهاى جهان است».
[8]
3 ـ اختراع سلاح هاى مرگبار و هزينه هاى سنگين
مايه بسى تأسّف و كمال شرمسارى است كه دنياى متمدّن امروز، به نام حفظ
امنيّت جهان، مصارف سنگينى را براى ساختن سلاح هاى پيشرفته تحمّل مى نمايد; ولى
يك دهم آن پولها را در راه انسان سازى، و پرورش حسِّ وظيفه شناسى، و احياى
سجاياى انسانى ـ كه عامل اصلى حفظ امنيّت است ـ صرف نمى كند.
دكتر آدولف هوده، نويسنده كتاب «بشريّت مضطرب» در يكى از روزنامه هاى آلمانى
چنين نوشته:
«چهار هزار ميليارد دلار هزينه مسابقات تسليحاتى جهان در ده سال آينده است.
چرا جهان به خود نمى آيد؟ و چرا اين پولها را صرف آموزش و پرورش و مبارزه با
فقر نمى كند؟ به راستى نمى توان با اين پول، فكر جنگ را از ذهن بشر خارج كرد.
چرا بشر بيدار نمى شود؟ چرا شب و روز فكر و ذكرش اين است كه خود را براى جنگ
آماده سازد؟! اگر تمدّن ما به اين ترتيب پيش رود سقوط ارزشهاى اخلاقى به بار
خواهد آمد.
در جهان كنونى هزينه تسليحات، خيلى بيش از هزينه آموزش عمومى است. سازمان
ملل مى گويد: هزينه متوسط يك سرباز در سال، 7800 دلار است و هزينه متوسّط آموزش
سالانه يك كودك از 100 دلار تجاوز نمى كند. اين چه جهانى است؟ چرا نشسته ايم و
كارى براى نجات بشر انجام نمى دهيم؟». [9]
در اينجا مى پرسيم: آيا هدف از اين همه مخارج سنگين و هزينه هاى هنگفت و سر
سام آور چيست؟ آيا دوران انسانيّت و زندگى انسانى سپرى شده است؟ آيا بشر از
پرورشهاى معنوى و احياى اخلاق انسانى مأيوس گرديده است؟ آيا انسان در دوران
تمدّن صنعتى تا اين پايه دچار انحطاط اخلاقى شده است كه فقط آتش و خون و اختراع
سلاح هاى مدرن و مرگبار مى تواند جلوى تجاوز و تعدّى او را بگيرد؟! آيا مسابقه
تسليحاتى و ازدياد روز افزون سلاح هاى كشنده و ويرانگر، روشنگر اين واقعيّت
نيست كه ـ متأسفانه ـ بشر در دنياى امروز به درنده خويى، تجاوز گرى و زور گويى
گرايش يافته، و انسانيّت را پشت سر انداخته، و مى رود تا با چنگال هايى درنده
تر، و دندانهايى برنده تر از درندگان، فاجعه اى عظيم و هولناك بيافريند، و با
دست خود بشر را محو و نابود كند؟
آيا اين دنيايى كه در آن هر روز سلاح هاى جديدتر با قدرت تخريبى بيشتر ساخته
مى شود و در دست جنايتكاران و زمامداران خودسر و بى ريشه قرار مى گيرد، با آن
حسّ خود خواهى، جاه طلبى و جنون قدرتى كه در برخى از اين زمامداران بى مسئوليت
سراغ داريم، به سوى فاجعه پيش نمى رود؟! آيا مى توان گفت: اين همه سلاح هاى
پيشرفته و خطرناك كه با هزينه هاى سنگين اختراع كرده اند، كه تنها با ارقام
نجومى قابل بيان است، بيهوده و بى جهت ساخته اند؟! بنابراين، با توجّه به اين
حقيقت كه:
«آگاهان بين المللى مى گويند: تنها، حجم بمبهاى هسته اى موجود در زرّاد خانه
هاى دولتهاى بزرگ جهان براى نابود ساختن تمام آباديهاى كره زمين، «نه يك بار،
بلكه هفت بار!» كافى است». [10]
آيا اين امر نشان دهنده اين واقعيّت نيست كه جهان كنونى بيمار است و به سوى
فاجعه اى هولناك و مرگبار پيش مى رود؟
«شكى نيست كه در يك نظر ابتدايى، قراين گواهى مى دهد كه دنيا به سوى «فاجعه»
پيش مى رود. فاجعه اى كه زاييده ترك عواطف، افزايش فاصله ميان جوامع ثروتمند و
فقير، شدّت گرفتن اختلافات و برخوردهاى دولتهاى بزرگ و كوچك، سير تصاعدى
جنايات، نابسامانيهاى اخلاقى و روحى و فكرى و فراورده هاى نامطلوب و پيش بينى
نشده زندگى ماشينى و مانند آن است». [11]
4 ـ جنگ جهانى سوّم، ارمغان تمدّن صنعتى
از روايات اسلامى و پيشگويى هاى پيشوايان استفاده مى شود كه: پيش از ظهور
حضرت ولى عصر(عليه السلام)، فتنه ها، شورشها و انقلابهاى نظامى اتّفاق مى افتد
و طى جنگى جهانى، يك سوّم جمعيّت روى زمين به هلاكت مى رسد، و به دنبال آن
بيمارى طاعون شايع مى شود، و يك سوّم ديگرش را نيز نابود مى كند.
براى روشن شدن مطلب به چند روايت كه در اين زمينه مى آوريم، توجّه فرماييد.
1 ـ در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) روايت شده كه فرمود:
«لا يَخْرُجُ الْمَهْدِيّ حتّى يُقْتَلَ ثُلْثٌ، وَ يَمُوتَ ثُلْثٌ، وَ
يَبْقى ثُلْثٌ». [12]
«مهدى(عليه السلام) قيام نخواهد كرد تا اين كه يك سوّم مردم كشته شوند، و يك
سوّم بميرند، و يك سوّم باقى بمانند».
2 ـ در حديث ديگرى از آن بزرگوار نقل شده كه فرمود:
«بَيْنَ يَدَىِ الْقائِم(عليه السلام) مَوْتٌ أحْمَرُ وَ مَوْتٌ أبَيَضُ . .
. فَأمّا الْمَوْتُ الاْحْمَرِ فَبالْسَّيفُ، وَ أمّا الْمَوْتُ الأبْيَضُ
فَالْطّاعُونُ». [13]
«پيشاپيش ظهور حضرت قائم(عليه السلام) دو نوع مرگ خواهد بود: مرگ سرخ (كشته
شدن) و مرگ سفيد (مردن) . . . مرگ سرخ به وسيله شمشير و مرگ سفيد با طاعون محقق
مى شود».
3 ـ در حديثى كه ابو بصير و محمّد بن مسلم از حضرت صادق(عليه السلام) نقل
كرده اند، چنين آمده است:
«لا يَكُوْنُ هذَا الأمْرُ حتّى يَذْهَبَ ثُلْثا النّاسِ. فَقِيلَ لَهُ:
فإذا ذَهَبَ ثُلثا النّاسِ فَما يَبْقى؟ فَقالَ(عليه السلام): أما تَرْضَونَ
أنْ تَكُونوا الثُّلُثَ الْباقِي؟». [14]
«اين امر ـ ظهور ـ صورت نخواهد گرفت تا اين كه دو سوّم مردم از ميان بروند.
عرضه شد: اگر دو سوّم مردم از ميان بروند، چه كسى باقى مى ماند؟
فرمود: آيا خوشحال نيستيد كه شما يك سوّم باقى مانده باشيد؟».
4 ـ در حديثى كه بزنطى از هشتمين پيشواى معصوم شيعه، حضرت على بن موسى
الرضا(عليهما السلام) نقل نموده، چنين آمده است:
«قُدّامَ هذا الأمْرِ قَتْلٌ بَيوُحٌ. قلْتُ: وَما الْبَيُوحُ؟ قالَ: دائمٌ
لا يَفْتُرُ». [15]
«پيشاپيش اين امر ـ ظهور ـ كشتار بسيار داغى هست.
عرض كردم: «بيوح» به چه معناست؟
فرمود: كشتار مداومى كه سرد نشود و سستى نپذيرد و از شدّت و حِدّت آن كاسته
نشود».
5 ـ در ضمن حديثى كه به خط امام حسن عسكرى(عليه السلام) در پشت جلد كتابى
يافت شده، و بزرگان شيعه آن را نقل كرده اند، چنين آمده است:
«شِيعَتُنا الْفِئةُ النّاجِيَةُ والفِرقَةُ الزّاكِيَةُ، صارُوا لَنا
رِدْءاً وصوناً، وَعَلَى الظَّلَمَةِ إلْباً وَعَوْناً، سَيُفَجَّرُ لَهُمْ
يَنابِيعُ الْحَيَوانِ بَعْدَ لَظى النيرانِ». [16]
«شيعيان ما گروه رستگاران و طايفه پاكيزگان هستند. آن ها بازو و پشتيبان ما
هستند و در برابر ستمگران يار و ياور ما مى باشند. پس از شعله ور شدن آتش ]فتنه
ها و جنگ ها [ چشمه هاى زندگى حقيقى برايشان روان خواهد شد».
6 ـ در حديثى كه حضرت ولى عصر(عليه السلام) در باره برخى از نشانه هاى ظهور
به يكى از تشرّف يافتگان محضر اقدسش فرموده، چنين آمده است:
«عَلامَةُ ظُهُورِ أمْرِي كثْرَةُ الْهَرْجِ وَالْمَرْجِ وَالْفِتَنِ».
[17]
«نشانه ظهور من، كثرت هرج و مرج و فتنه و آشوب است».
رواياتى كه در باره نشانه هاى ظهور و فتنه و آشوبهاى آخرالزمان از پيشوايان
معصوم(عليهم السلام)رسيده، فراوان است و ما به همين مقدار بسنده مى كنيم.
در اينجا مى خواهيم مطلبى را به موضوع مورد بحث اضافه كنيم و آن اين كه:
ممكن است برخى تصوّر كنند كه آنچه درباره حوادث آخرالزمان و جنگ هاى آن دوران
روايت شده، كمى مبالغه آميز است; ولى قطعاً چنين نيست. زيرا حوادث مربوط به آخر
الزمان در كتب مقدّسه آسمانى نيز از زبان پيامبران عظيم الشأن پيشين بازگو شده،
و نشان مى دهد كه جنگ آينده براى جهان يك امر غير قابل اجتنابى است كه دير يا
زود شعله آن فروزان مى شود، و حوادث فراوانى كه امروز در سراسر جهان جارى است
جز با ظهور آن يكتا منجى جهان، پايان نمى پذيرد.
اينك فرازهايى از كتب مقدّسه تورات و انجيل كه در اين باره آمده است، نقل مى
نماييم:
در تورات مى خوانيم:
«و خداوند مى گويد: در تمامى زمين دو حصّه منقطع شده، خواهند مرد، و حصّه
سوّم در آن باقى خواهد ماند. و حصّه سوّم را از ميان آتش خواهم گذرانيد و ايشان
را مثل قال گذاشتن نقره قال خواهم گذاشت و مثل مصفّى ساختن طلا ايشان را مصفّى
خواهم نمود. و اسم مرا خواهند خواند و من ايشان را اجابت نموده، خواهم گفت كه،
ايشان قوم من هستند و ايشان خواهند گفت كه، يهوه خداى ما مى باشد». [18]
در انجيل مى خوانيم:
«و در آفتاب و ماه و ستارگان، علامات خواهد بود و بر زمين، تنگى و حيرت از
براى اُمّتها روى خواهد نمود به سبب شوريدن دريا و امواجش، و دلهاى مردم ضعف
خواهد كرد از خوف و انتظار آن وقايعى كه بر ربع مسكون ظاهر مى شود». [19]
آرى خوانندگان گرامى! از مجموع روايات و پيشگويى هاى پيشوايان استفاده مى
شود كه: مسأله جنگ و خونريزى و درگيريها و نابسامانيها و كشمكشهاى امروز جهان
همچنان ادامه خواهد داشت تا زمانى كه به جنگ جهانى سوّم و ظهور يگانه منجى عالم
منتهى گردد، و خورشيد تابناك امامت از افق مكه معظّمه طلوع نمايد، و همه
ستمكاران و متجاوزان را طعمه شمشير سازد، و انتقام خون مظلومان را از ستمگران
تاريخ بستاند، و هر حقى را به صاحب حق برساند، و به تمام بدبختيها، خاتمه دهد.
ان شاء اللّه
5 ـ ضرورت تشكيل حكومت جهانى
با توجّه به اوضاع و احوال كنونى جهان، جاى شك نيست كه دنيا به سوى سقوط، و
بشر به سوى زوال و نابودى پيش مى رود. با ادامه اين وضع، هر لحظه بيم آن مى رود
كه آتش افروزان و جنگ طلبان حرفه اى آتش جنگ جهانى سوّم را روشن نموده، و جهان
و بشر را به تلّى از خاك و خاكستر تبديل نمايند.
از سوى ديگر، درهاى اميد براى نجات از وضع كنونى بسته شده است و سازمان هايى
كه بدين منظور، تأسيس شده اند، كارآيى لازم را ندارند وآلت دست دولت هاى بزرگ
شده اند. پس چه بايد كرد؟ با بازيهاى خطرناك سياسى ابر قدرتها در جهان كنونى،
سرانجام جامعه بشرى چه خواهد شد؟ آيا وضع به همين منوال پيش خواهد رفت و به
نابودى بشر خواهد انجاميد؟ اگر جنگ جهانى سوم پديد آيد چه بلايى بر سر مردم
جهان خواهد آمد؟
اينجاست كه هر فرد عاقلى كه نگران سرنوشت بشر است مى گويد: براى رفع
نابسامانيها و جلوگيرى از جنگهاى خانمانسوز و رهايى يافتن از كشمكشهاى موجود
جهان، لازم است يك حكومت واحد جهانى بر اساس عدالت و آزادى، تشكيل شود.
اينجاست كه روان كاوان و روانشناسان، تنها راه درمان اين دردها را در بازگشت
به معنويت جستجو مى كنند تا با كمك اديان و مذاهب، كابوس وحشتناك يأس و نااميدى
را از اُفق زندگى انسانها به دور انداخته، و فروغ اميد و آرزو را به ديدگان
نگران مردم جهان بازگردانند.[20]
آرى! مردمان طبق فطرت ذاتى خود، در همه جا و همه وقت، در اثر فشارهايى كه
ستمگران در حق آنها روا مى دارند، از خواب گران بيدار مى شوند و تشنه عدالت و
آزادى مى گردند و دربه در، به دنبال نجات دهنده اى كه آنها را از وضع موجود
نجات دهد و آزادى را برايشان به ارمغان بياورد، مى گردند.
اين همان چيزى است كه پيامبران، صلح جويان، آزاد انديشان و خير خواهان جهان
در طول تاريخ بشر پيوسته به دنبال آن بوده اند، و با كمال تأسّف تاكنون اين
اُميد و آرزو آن گونه كه خواست آنان بوده برآورده نشده و محقّق نگشته است، و
اُميد است در آينده نه چندان دور، توسّط يگانه منجى عالم، وجود مقدّس مهدى
موعود(عليه السلام) تحقّق يابد. ان شاء اللّه.
6 ـ اعتراف دانشمندان به لزوم حكومت جهانى
عقيده به آينده روشن و تشكيل حكومت واحد جهانى، راه خدا و راه معنويّت و
مطابق با فطرت و طبيعت است. به همين جهت، فلاسفه و انديشمندان بزرگ جهان ـ
مادّى و الهى ـ در اين عقيده با هم شريكند، و در انتظار روزى به سر مى برند كه
حكومت واحد جهانى بر اساس معيارهاى الهى و انسانى تأسيس گردد و جهان نوينى پديد
آيد و بشر در زير يك پرچم و تحت فرمان يك فرمانده قرار گيرد و از همه دردها و
رنجها رهايى يابد.
«انديشمندان بزرگ براى از بين بردن جنگها و خصومتها و بر طرف ساختن بحرانهاى
منطقه اى و بالاخره براى جلوگيرى از جنگها و كشمكشهايى كه سرانجام به جنگ جهانى
سوّم خواهد انجاميد، تنها راهى كه پيدا كرده اند اين است كه: بايد فكر پوسيده
«نژاد برتر» را از مغزها بيرون ريخت، و «جهان وطنى» را جايگزين تبليغات
ناسيوناليستى قرار داده، مرزهاى جغرافيايى را در هم ريخته، شالوده حكومت واحد
جهانى را (بر اساس عدالت و آزادى) استوار ساخت». [21]
اينك عين گفتار و نظريه چند تن از دانشمندان مشهور جهان را ياد آور مى شويم.
1 ـ اينشتين
دانشمند و فيزيك دان بزرگ، معتقد است كه ملل مختلف جهان از هر رنگ و نژادى
كه باشند، مى توانند و بايد زير يك پرچم واحد بشريّت، در صلح و برابرى و برادرى
زندگى كنند. نامبرده در اهميّت و ارزش حكومت واحد جهانى براى زندگى انسانها، تا
آنجا پيش رفته است كه صريحاً مى گويد:
«حكومتهاى متعدد خواه و نا خواه به نابودى بشر منجر خواهد شد، و مردم جهان
يكى از دو راه را بايد انتخاب كنند: يا بايد حكومت جهانى با كنترل بين المللى
انرژى تشكيل شود، و يا حكومتهاى ملّى جداگانه فعلى، همچنان باقى بماند و منجر
به انهدام بشرى گردد». [22]
2 ـ برتراند راسل
برتراند راسل، دانشمند و فيلسوف مشهور انگليسى، از لزوم تشكيل حكومت واحد
جهانى به شدّت دفاع كرده و معتقد است كه عدم اجراى اين طرح، سرانجام به نابودى
بشر منجر مى شود.
وى ضمن بحث مهمى در اين باره مى نويسد:
«اكنون از لحاظ فنّى مشكل بزرگى در راه يك امپراتورى وسيع جهانى وجود ندارد،
و چون هم اكنون خرابى جنگ بيش از قرون گذشته است، يا بايد حكومت واحد جهانى را
بپذيريم، و يا اين كه به عهد بربريّت برگرديم و به نابودى نژاد انسانى راضى
شويم». [23]
همين دانشمند در جاى ديگر، ابتدا به عامل اصلى جنگها، و تضاد منافع حكومتهاى
متعدّد اشاره كرده، و سپس لزوم تشكيل حكومت واحد جهانى را بار ديگر ياد آور
شده، و مى نويسد:
«مادام كه يك حكومت جهانى در دنيا وجود ندارد، رقابت براى كسب قدرت مابين
كشورهاى مختلف وجود دارد. و چون ازدياد جمعيّت، خطر گرسنگى را به بار مى آورد،
قدرت ملّى، تنها راه جلوگيرى از گرسنگى است . . . اين حقايق را ثابت مى كند كه
دنياى علمى بدون يك حكومت جهانى، ثبات و دوامى نخواهد داشت». [24]
3 ـ فوليتر فرانسوى
«هيچ كس براى شهرهاى خودش عظمت آرزو نكرد مگر آن كه آرزومند بدبختى و نيستى
ديگران شد». [25]
4 ـ پروفسور آرنولدتوين پى
وى كه از شخصيت هاى متفكّر انگليسى است، ضمن نطقى كه در كنفرانس صلح
«نيويورك» ايراد نموده به ضرورت تشكيل حكومت واحد جهانى اشاره كرده، و چنين مى
گويد:
«تنها راه صلح و نجات نسل بشر، تشكيل يك حكومت ]واحد [ جهانى، و جلوگيرى از
گسترش سلاح هاى اتمى است». [26]
5 ـ ويليام لوكا اريسون، فيلسوف آمريكايى
«ما به مملكت واحد و قانون واحد و قاضى واحد و حاكم واحد براى بشر، اعتراف
مى كنيم. تمام شهرهاى دنيا، شهر ما و هر يك از جامعه بشر، ابناى شهر ما و ابناى
وطن ما هستند. ما زمين شهرهاى خود را دوست مى داريم به مقدارى كه شهرهاى ديگر
را دوست مى داريم». [27]
6 ـ دانته، اديب شهير ايتاليايى
«واجب است كه تمام زمين و جماعاتى كه در آن زيست دارند به فرمان يك امير
باشند، كه آنچه را مورد حاجت است مالك باشد تا جنگ واقع نشود و صلح و آشتى بر
قرار شود». [28]
7 ـ كانت، فيلسوف مشهور آلمانى
«ايجاد نظم جهانى، منوط به وضع يك قانون جهانى است. اين همان است كه مذاهب
آن را خواسته اند، و اين همان است كه پيامبران از دورانى بس كهن، براى تحقّق
بخشيدن به آن بپاخاستند و خروشها برآوردند، و بدين گونه خواستند روشنگر
تاريكيها باشند». [29]
آرى ! امروز موجى گسترده در جهان پديد آمده، و روانشناسان و دانشمندان از
راه هاى نجات بشر، بازگشت انسان به خويشتن و حكومت واحد جهانى سخن مى گويند و
معتقدند كه اوضاع كنونى جهان قابل دوام نيست، و امروز جهان بشريّت بر سر دو
راهى مرگ و حيات قرار گرفته است.
توجّه خاصّ دانشمندان به «بازگشت به معنويّت» و «تشكيل حكومت واحد جهانى»
نشان دهنده اين واقعيّت است كه آنها از مشعلداران دانش و علوم مادّى و پيش
قراولان تمدّن كنونى و حكومت هاى فعلى جهان مأيوس شده، و ديگر اُميدى ندارند كه
مناديان آزادى و مدّعيان دروغين بشر دوستى، محرومان و مستضعفان جهان را از زير
چكمه ابر جنايتكاران تاريخ رهايى بخشند.
اين موج خروشان كه پس از نوميدى كامل از پيش قراولان علوم مادّى و تمدّن
كنونى و حكومتهاى فعلى جهان، از روى آگاهى و توجّه به خطرات تمدّن صنعتى پديد
آمده، و دانشمندان و انديشمندان خير خواه جهان را با اقامه دليل و برهان، با
محرومان و مستضعفان و دردمندان جهان هم آواز و هم صدا ساخته و مى رود تا قافله
بشرى را به سوى معنويّات سوق داده، تا آنها براى سعادت و خوشبختى خود از
راهنمايى ها و رهنمودهاى پيشوايان آسمانى بهره جويند، حركت پر بركتى است كه نسل
امروز را به سوى راه راست رهنمون مى شود و آنها را از گم شدن در تاريكى هاى
ضلالت، جهالت و گمراهى رهايى مى بخشد و زمينه پذيرش افكار عمومى را براى ظهور
يكتا مصلح جهانى نويد مى دهد.
نا گفته نماند كه هدف ما از نقل نظريّات دانشمندان اين نيست كه بگوييم، آن
حكومت واحد جهانى كه اين آقايان مى گويند و لزوم آن را گوشزد مى نمايند، درست
همان حكومت واحد جهانى اسلامى است كه مسلمانان و بخصوص شيعيان بدان عقيده
دارند; زيرا آن حكومت متّحد جهانى كه بيشتر اين آقايان بدان اشاره دارند، نه
بوجود خواهد آمد، و نه اگر بوجود آيد ضامن اجرايى خواهد داشت، و به فرض محال،
اگر هم چنين حكومتى روزى در جهان تأسيس شود مانند همين سازمانها و مجامع بين
المللى فعلى بى اثر و بى خاصيّت خواهد بود.
آنچه ما مى خواهيم بگوييم اين است كه، به طور كلّى افكار دانشمندان و
انديشمندان جهان نيز ـ كه از خطرات بمبهاى هسته اى و اتمى اطلاع دارند ـ با
نظرات اسلام و تمايلات فطرى بشر مطابقت دارد، و آنچه اين دانشمندان در باره
حكومت واحد جهانى ابراز داشته اند، از يك سو با عقيده مسلمانان و شيعيان مطابق
است، و از سوى ديگر، نشان مى دهد كه چگونه دنياى امروز خود به خود و آهسته
آهسته به سوى هدفهاى اسلام گام برمى دارد، و خود را براى پذيرش حكومت جهانى
اسلام و ظهور آن يگانه مصلح الهى و موعود آسمانى آماده مى سازد.
با توجّه به نكات ياد شده، به اين نتيجه مى رسيم كه: در شرايطى كه اُصول
حاكم بر اجتماعات و خلق و خوى انسانها مسيرى جدا از فطرت و طبيعت انسانى گرفته
و راه و رسم حاكم بر روزگار، راه و روش شيطان و هوسهاى نفسانى است و پايه اى كه
شالوده اجتماعِ اسير و در بند و مقهور شهوات بر آن استوار است، شالوده اى شرك
آلود و مبتنى بر ضدّ ارزشهاى الهى و فطرى است، طبيعى است كه خروج از اين نظام،
با يك جهش سريع و انقلاب همه جانبه و دگوگونى اساسى همراه خواهد بود.
آرى ! در دنياى مادّى امروز كه خود پرستى، سود جويى و هوسرانى، هدف اكثريّت
مردم شناخته شده و حقّ و فضيلت، عدل و انصاف و شرافت و بزرگوارى مورد بى
اعتنايى قرار گرفته، و اخلاق و معنويّت از ميان جامعه بشرى رخت بر بسته، و
پيروزيهاى علمى و فنّى آنچنان بشر امروز را مجذوب و مسحور جهان طبيعت ساخته است
كه جهان آفرين را فراموش نموده، معارف الهى را پشت سر انداخته، و خود را از
ايده و عقيده رها ساخته، و راه عصيان و طغيان در پيش گرفته، و در راه شيطان گام
نهاده است، وجود پيشوايى عادل و رهبرى الهى و آسمانى لازم است كه با قدرتى بى
نظير و برنامه اى بى بديل بيايد، و با نيروى لايزال الهى سراسر زمين را از لوث
وجود ستمگران پاك سازد، و جنايتكاران و طغيانگران را از پهنه گيتى بر دارد،
جامعه را از فساد و تباهى نجات بخشد، بشر را از چنگال ظلم و ستم برهاند، عدالت
را در سرتاسر جهان بگستراند، ارزشهاى انسانى را در جامعه حاكم سازد، و اين نسل
پرخاشگر را ـ كه از اخلاق و معنويّت گريزانند ـ به سوى خدا باز گرداند، ريشه
كفر و الحاد را بسوزاند، آرامش و آسايش را در جهان حكم فرما سازد، و نشانى از
تاريكى و تيرگى ظلم و جهل باقى نگذارد، و همگان در طاعت و بندگى خدا در آيند، و
جز خدا را نپرستند، و جز تقوا و فضيلت و پاكى از كسى ديده نشود، و كسى از كسى
نترسد و نهراسد.
به هر حال، بررسى نظام خلقت، قانون تكامل، ضرورتهاى اجتماعى، خواستهاى فطرى
و طبيعى، عشق به صلح و عدالت و نويدهاى كتابهاى آسمانى، همه و همه نشان مى دهند
كه اوضاع كنونى جهان قابل دوام نيست و سرانجام، آينده اى درخشان در پيش است، و
در آينده اى نه چندان دور، چهره زشت و نازيباى جهان كنونى دگرگون خواهد شد، و
بشريّت از چنگال ظلم و ستم خواهد رهيد، و فساد و بى دينى و بى عدالتى از ريشه و
بن خواهد خشكيد، و در سرتاسر جهان پرچم توحيد و يكتا پرستى به اهتزاز در خواهد
آمد، و دنيا پر از عدل و داد خواهد شد.
اين تذكر لازم است كه در گذشته، با آيات و روايات و نويدهاى كتب مقدّس، روشن
شد كه مصلح موعود، از نسل پيامبر اسلام و نامش مهدى است.
در اينجا بى مناسبت نيست به اين نكته اشاره كنيم كه علاوه بر روايات اسلامى،
در پيشگويى هاى برخى از كاهنان و غيب گويان نيز به مسأله ظهور حضرت مهدى(عليه
السلام) و تشكيل حكومت واحد جهانى به وسيله آن يگانه مصلح غيبى، و جهانى شدن
اسلام اشاره شده است. اينك به عنوان نمونه، گفتار يكى از مشهورترين غيب گويان
تاريخ را براى خوانندگان عزيز نقل مى كنيم.
7 ـ خبر سطيح كاهن در باره مصلح موعود
مرحوم علاّمه مجلسى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ در كتاب شريف «بحار الانوار»
از كتاب «مشارق الانوار» تأليف حافظ رجب برسى كه از علما و محدّثان شيعه است،
خبرى را در باره ظهور امام زمان(عليه السلام) از سطيح كاهن بدين مضمون نقل
نموده است:
«ذاجدن پادشاه براى استفسار از موضوعى كه در آن ترديد داشت به دنبال سطيح
كاهن فرستاد. چون سطيح آمد خواست او را امتحان كند، لذا يك دينار در كفش خود
پنهان كرد و آن گاه به وى اجازه داد كه داخل شود. چون وارد شد شاه گفت: اى
سطيح! براى تو چه پنهان كرده ام؟
سطيح گفت: به خانه خدا و صخره صمّا و سخت و محكم و شب ظلمانى و صبح نورانى و
هر گويا و گنگى، در كفش خود يك دينار پنهان كرده اى!
شاه پرسيد: اين را از كجا دانستى؟
سطيح گفت: از يك نفر جن كه مانند برادر، همه جا با من همراه است.
شاه گفت: اى سطيح! از آنچه در روزگاران پديد مى آيد مرا مطلع گردان.
سطيح گفت: اى پادشاه! هنگامى كه نيكان از ميان بروند، و اشرار به جاه و مقام
برسند، و مقدرات الهى را تكذيب نمايند، و اموال را به سختى حمل كنند، و ديدگان
از گنه كاران بترسد، و صله رحم را قطع نمايند، و فرومايگان ظاهر شوند و غذاهايى
كه در عالم اسلام حرام است حلال شمارند، و اختلاف كلمه پديد آيد، و عهد و
پيمانها شكسته شود، و احترام به يكدگر ـ در ميان مردم ـ كم گردد، ستاره دنباله
دارى كه عرب را پريشان كند، طلوع نمايد.
در آن هنگام باران نبارد، و رودها خشك شود، و اوضاع روزگار دگرگون گردد، و
نرخها در همه جاى جهان بالا رود. سپس طايفه بربر با پرچمهاى زرد سوار بر اسب
هاى تاتارى و اصيل روى مى آورند تا اين كه وارد مصر شوند. آن گاه مردى از اولاد
صَخْر [30]
خروج مى كند و پرچمهاى سياه را به پرچمهاى سرخ تبديل مى نمايد و محرمات را مباح
مى گرداند و زنان را در مقام شكنجه به پستانها آويزان مى نمايد و كوفه را غارت
مى كند . . .
در آن موقع «مهدى» فرزند پيغمبر ظاهر مى شود، و اين در وقتى است كه مظلومى
در مدينه و پسر عموى وى در خانه خدا كشته شود، و امر پوشيده آشكار گردد، و با
علايم ]ظهور [ موافق باشد.
پس در اين وقت، مردى شوم و سياه دل با ياران ستمگرش مى آيد، و روميان دست به
كشتار مى زنند، و بزرگان را مى كشند. در اين هنگام آفتاب مى گيرد، و لشكرها مى
آيد و صفها آراسته مى گردد.
آنگاه پادشاهى از صنعاى يمن كه مانند پنبه سفيد، و نام او «حسين» يا «حسن»
است خروج مى كند، و با خروج او عمر فتنه ها به پايان مى رسد.
در اين موقع، آن مرد مبارك و پاكيزه سرشت و راهنماى راه يافته و سيّد علوى
نسب ظاهر مى شود، و مردم را از پريشانى نجات مى دهد. تيرگيها با نور روى او بر
طرف مى شود، و حق به وسيله او آشكار مى گردد، و اموال را به طور مساوى ميان
مردم تقسيم مى نمايد; آن گاه شمشير در غلاف كند و ديگر خون كس نريزد و مردم در
كمال نشاط و سرور زندگى كنند.
او از سرچشمه زلال عدالت چشم روزگار را از خس و خاشاك ظلم و ستم پاك كند، و
حق را به اهل حق برگرداند، و ميهمانى را در ميان مردم افزون گرداند، و با عدالت
خود، غبار ضلالت و گمراهى را از ميان ببرد; پس زمين را پر از عدل و داد كند و
عالم را پر از بركت نمايد». [31]
به اُميد آن روز، و در انتظار و اشتياق رسيدن آن روز مبارك كه اميد همه
اُمّتها و ملّتها، يكتا بازمانده حجّت هاى پروردگار حضرت مهدى(عليه السلام)
ظهور فرموده، حكومت نمونه و ايده آل خود را در سرتاسر جهان مستقر ساخته، و قسط
و عدالت بر تمام پهنه گيتى سايه گستر شده، و ديدگان رمد ديده و هجران كشيده ما
به جمال دل آراى آن مهر تابان و خورشيد فروزان روشن و منوّر گردد. ان شاء
اللّه.
بخش دوازدهم
سيماى راستين ظهور مبارك حضرت مهدى(عليه السلام)
شامل
1 ـ برخى از ويژگى هاى حضرت مهدى(عليه السلام)
2 ـ ياران حضرت مهدى(عليه السلام)
3 ـ وقت ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)
4 ـ مدّت حكومت حقه
طبق آيات قرآن كريم كه در گذشته آمد، دين مبين اسلام، دين تمام مردم جهان و
دين جامعه جهانى است. خداوند وعده فرموده است كه سرانجام اين آيين پاك را بر
همه اديان غلبه دهد، و نظام جهان را بر پايه ايمان به خدا و احكام اسلام و
برنامه هاى جاويد قرآن، استوار سازد و عدالت را ـ به معنى واقعى كلمه ـ در
سراسر جهان برقرار و بشر را از نعمت آسايش و آرامش بهره مند سازد.
(هُوَ الَّذِي اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ
عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ)
«اوست خداوندى كه پيامبرش را با هدايت (قرآن) و دين حق فرستاد تا آن را بر
همه اديان پيروز گرداند».
طبق روايات بى شمارى كه از ائمّه معصومين(عليهم السلام) رسيده است، تأويل
اين آيات، در هنگام ظهور حضرت ولى عصر(عليه السلام)آشكار خواهد شد.
با ملاحظه آيات ياد شده و وعده اى كه خداوند در مورد آينده اسلام و جهان، به
بشر داده است، گسترش اسلام در سراسر جهان و غلبه آن بر ساير اديان و زمامدارى
صلحا و شايستگان و تشكيل حكومت واحد جهانى در آخر الزمان، يك حقيقت قرآنى و يك
امر حتمى و تخلف ناپذير است.
بدون ترديد از تاريخ ظهور اسلام تاكنون، اين وعده الهى آن گونه كه خواست خدا
بوده تحقق نيافته است; زيرا هم اكنون اديان باطل، و آيينهاى تحريف شده بسيارى
در سراسر جهان وجود دارند كه بر عدّه زيادى از مردم روى زمين حكومت مى كنند. پس
با وجود اين، آيا مى توان گفت كه خداى تبارك و تعالى در مورد وعده اى كه داده
است ـ العياذ بالله ـ تخلّف خواهد نمود؟ آنچه مسلّم و ترديدناپذير است، اين است
كه خداوند هرگز خلف وعده نمى كند. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
(فَلا تَحْسَبَنَّ اللّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلهُ). [32]
«هرگز گمان مبر كه خداوند در مورد وعده هايى كه به پيامبرانش داده است خلاف
كند».
پس شكّى نيست كه روزى فرا خواهد رسيد كه اسلام بر همه اديان غلبه كند، و
تنها دين حاكم بر تمام جهان گردد.
پر واضح است كه براى تحقّق اين وعده الهى، وجود يك رهبر الهى و آسمانى و
روحانى لازم است كه با اتّكا به قدرت نامحدود خداوندى ظاهر شده، شالوده حكومت
واحد جهانى اسلامى را بر اساس عدالت و آزادى استوار سازد، و با يك نبرد بى امان
و رستاخيز عمومى، بشر را با «توحيد كلمه» به سوى «كلمه توحيد» سوق داده، سرتاسر
كره خاكى را به يك كشور و يك اُمّت و يك حكومت تبديل نمايد و ريشه شرك، كفر و
الحاد را از بنياد و بن بركند و باپياده كردن همه احكام اسلام، نشانى از فقر،
جهل و ستم در جهان باقى نگذارد.
«. . . اسلام مبانى جغرافيايى سياسى موجود جهان را كه بر قوميّت و هم نژادى
و هم زبانى و نيز بر شرايط اقليمى و جغرافيايى طبيعى و مانند آن استوار است و
به عنوان حدّ و مرز ميان كشورها شناخته مى شود، صحيح نمى داند و به رسميّت نيز
نمى شناسد، و به جاى آن تمام جهان و زمين پهناور خدا را، وطن انسان اعلام مى
دارد، و تشكيل حكومت واحد جهانى را در تحقّق آرمان واقعى انسانها ضرورى مى
داند، و مشكلات پيچيده جهان و تعصّبات دينى و قومى و نژادى را با يك نوع «جهان
وطنى» حل مى كند. چنان كه اسلام، روز نخست در دنيايى كه اسير تعصّبات دينى و
قومى بود، نفخه تازه اى دميد و نژادهاى مختلف ايرانى، رومى، تركى، حبشى و عربى
را دور هم جمع كرد، و از همين جا حكومت جهانى در دنيا پايه گذارى گرديد.
اگر آن روز، اين طرح به طور كامل پياده نشد، براى اين بود كه آن روز، افكار
جهانيان براى تحمّل حكومت توحيد، آمادگى نداشت، وليكن چنان نيست كه اين وضع
براى هميشه ادامه داشته باشد و لذا طبق قانون تكامل و به موجب آيات و روايات،
اين آمادگى در آينده درجهان بشريّت پيدا خواهد شد. به طور قطع، جهان روزى را در
پيش دارد كه افكار مردم كاملا بيدار مى شود، و از قوانين خود ساخته و برنامه ها
و مرامهاى گوناگون و زمامداران طاغوتى خويش، مأيوس مى گردند، و چاره دردها و
مشكلات «لا ينحل» و پيچيده خود را از مكتب انبيا مى جويند.
آرى ! خداوند حكيم «مهدى موعود(عليه السلام)» را براى يك چنين موقع حسّاسى
ذخيره نموده، و قوانين و برنامه هاى حيات بخش اسلام را در نزد او وديعه گذاشته
است. بى گمان «مهدى موعود(عليه السلام)» در زمانى كه جهان آماده پذيرش حكومت
واحد جهانى اسلامى است ظهور مى نمايد، و لذا در اندك مدّتى حكومتهاى ضدّ مردمى
در جهان، يكى بعد از ديگرى سقوط مى كند وتمام مردم جهان در شرق و غرب در زير
پرچم توحيد جمع مى شوند». [33]
به طور خلاصه، آنچه از وعده هاى صريح قرآن در مورد آينده اسلام استفاده مى
شود اين است كه، سراسر جهان بايد به شكل يك ملّت، يك جامعه و يك اُمّت در آيد،
و آينده هر چه باشد و هر چه در جهان اتّفاق بيفتد ـ خواه صلح و خواه جنگ ـ دنيا
به سوى اين هدف پيش مى رود و به طرف يك حكومت متّحد جهانى گام مى سپارد. حكومتى
كه اگر عملى شدن آن در چهارده قرن قبل يك محال عادى بود، امروز با پيشرفت سريع
بشر در علم و صنعت و تكنولوژى، امكان آن بيشتر و بيشتر شده است، تا جايى كه
بسيارى از دانشمندان و سياستمداران واقع بين جهان در باره ضرورت آن به صراحت
سخن مى گويند، و آن را به عنوان يك طرح مهم و ممكن، پذيرا شده اند و كلّيه
جوامع بشرى نيز بر اثر ظلم و ستمهايى كه قدرتمندان در حق آنها روا مى دارند،
خود را براى چنين روزى آماده و مهيّا مى كنند.
اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه حضرت مهدى(عليه السلام) چه ويژگى هايى دارد كه
مى تواند در مقابل قدرت هاى نظامى جهان بايستد و بر آنها پيروز شود و حكومتى
واحد، براى اداره جهان تشكيل دهد؟ ياران آن حضرت چه خصوصياتى دارند تا او را در
تشكيل اين حكومت فراگير، يارى كنند؟
با استمداد از آيات و روايات، به اين دو پرسش پاسخ مى دهيم.
1 ـ برخى از ويژگى هاى حضرت مهدى(عليه السلام)
حضرت مهدى(عليه السلام) با ميراثهاى گرانبهاى پيامبران مى آيد
از مجموع روايات وارده در موضوع ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) استفاده مى شود
كه، ظهور مبارك حضرت ولى عصر(عليه السلام) بر اساس قدرت بى نهايت خداوند صورت
مى گيرد. از اين رو، خداى تبارك و تعالى تمام ابزار و امكانات غلبه و پيروزى را
در اختيار آن «ولى الله الأعظم» قرار مى دهد كه از جمله آنها ميراثهاى گرانبهاى
پيامبران عظيم الشأن الهى از قبيل: انگشتر حضرت سليمان(عليه السلام)، پيراهن
مخصوص حضرت آدم(عليه السلام)، عصاى حضرت موسى(عليه السلام)، شمشير و پيراهن
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و ديگر مواريث انبياى بزرگ الهى است.
«سلطنت جهانى حضرت سليمان(عليه السلام) و سيطره آن حضرت بر تمام موجودات روى
زمين، تنها يك رمز داشت و آن ]هم [ در همان انگشتر نهفته بود. آن انگشتر با
تمام ويژگيهايى كه دارد هم اكنون در دست مولاى ما و مولاى همه جهان حضرت صاحب
الزمان(عليه السلام) مى باشد.
عصاى حضرت موسى(عليه السلام) كه به «نيل» زده شد و رود نيل به دوازده كوچه
تبديل شد، و آبها روى هم انباشته شد و اين كوچه ها را از يكديگر جدا كرد و
سربازان يك ميليون نفرى فرعون در آن ميان به هلاكت رسيدند، آن عصا اكنون در
محضر حضرت بقية الله(عليه السلام) مى باشد». [34]
اين ابزار و امكانات محيّر العقول كه ما فوق تصوّر هر انسانى است در دست هر
كس قرار داده نمى شود; بلكه منحصراً در اختيار امام معصومى قرار مى گيرد كه بر
هواى نفس خود تسلّط داشته، غرايز سركش را رام نموده، هرگز دچار لغزش و اشتباه
نمى شود، و براى اصلاح جهانى ذخيره شده است.
اينك براى روشن شدن مطلب، برخى از روايات را مى آوريم:
1 ـ حذيفة بن يمان در حديثى از پيامبر گرامى اسلام نقل مى كند كه در مورد
برخى از فتوحات حضرت مهدى(عليه السلام) فرمود:
«زيورهاى بيت المقدّس، تابوت سكينه، مائده بنى اسرائيل، بقاياى الواح، عصاى
موسى و منبر سليمان را بيرون مى آورد; همچنين يك قفيز [35]
از «منّ» كه براى بنى اسرائيل فرود آمده بود بيرون مى آورد در حالى كه از شير
سفيدتر است». [36]
2 ـ در همين زمينه در روايتى ديگر آمده است:
«تابوت سكينه به وسيله او از درياچه طبريه (در فلسطين) بيرون آورده مى شود،
و همراه آن حضرت حمل گرديده، در بيت المقدّس در برابر او گذاشته مى شود. هنگامى
كه يهوديان آن را ببينند همگى به شرف اسلام مشرف مى شوند به جز تعدادى اندك كه
اسلام نمى آورند». [37]
البته بايد توجّه داشت كه:
«جواهرات بيت المقدّس از بزرگترين و پر ارزش ترين گنجينه هاى جهان است كه در
زير خاكها نهان است و حضرت بقيّة الله(عليه السلام) آن را بيرون مى آورد.
امّا در مورد تابوت سكينه مى توان گفت كه، يكى از اسرار الهى است و در باره
آن گفته اند كه، آن را به هر شهرى بفرستند تمام شهر را طعمه حريق مى سازد; به
هر طرف آن را ارسال كنند، آن كشور را از صفحه تاريخ بر مى دارد; درست همچون
بمبهاى اتمى و هيدروژنى و نيترونى امروز و قوى تر از آنها، و بدينسان خداوند
حجّت خود را با عصاى موسى و تابوت سكينه مجهّز ساخته كه ديگر تسليحات قرن حاضر
در برابر آنها از هر واكنشى ناتوان است». [38]
3 ـ اميرمؤمنان على(عليه السلام) در ضمن حديث شريفى مى فرمايد:
«جهان پر از هرج و مرج مى شود; افق زندگى تيره و تار مى گردد; در اين موقع
مهدى ما مى آيد در حالى كه پيراهن آدم در تن او، انگشتر حضرت سليمان در دست او
و عصاى حضرت موسى در اختيار اوست». [39]
4 ـ پيشواى پرهيز كاران در ضمن يك خطبه بسيار مفصّل و طولانى بعد از ذكر
اسامى اصحاب قائم(عليه السلام) مى فرمايد:
«. . . آنگاه به سوى كوفه عزيمت مى كند و بر تخت سليمان پيامبر مى نشيند.
عصاى موسى(عليه السلام) را در دست مى گيرد و روح الامين (جبرئيل) و حضرت عيسى
بن مريم(عليه السلام) همنشين او هستند. بُرد پيامبر را بر تن دارد، و ذوالفقار
را حمايل كرده، و صورتش چون قرص ماه در شب چهارده مى درخشد، و از ميان دندانهاى
ثنايايش نورى چون برق، ساطع مى شود، و بر سر مباركش تاجى از نور قرار دارد».
[40]
5 ـ امام باقر(عليه السلام) در حديثى راجع به عصاى حضرت موسى(عليه السلام)
مى فرمايد:
«عصاى موسى نخست در دست آدم بود; سپس به دست شعيب پيغمبر رسيد و سرانجام به
دست موسى بن عمران; و هم اكنون در دست ماست. و آن، هم اكنون در دست من سبز است
همانند روزى كه از درخت بريده شد. با اين عصا هر وقت سخن گوييم سخن مى گويد.
اين عصا براى قائم ما آماده شده كه همچون موسى بن عمران آن را به كار مى برد.
اين عصا اهل باطل را مى ترساند و هر چه بيندازند مى بلعد، و آنچه ـ حجّت خدا ـ
فرمان دهد اطاعت مى كند . . .» [41]
6 ـ پيشواى پنجم شيعيان در حديث ديگرى مى فرمايد:
«حضرت قائم(عليه السلام) با پرچم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ،
انگشتر حضرت سليمان، سنگ موسى و عصاى او ظاهر خواهد شد». [42]
7 ـ و در رابطه با نام مبارك مهدى(عليه السلام) مى فرمايد:
«به او «مهدى» گفته مى شود; زيرا به امر پنهان، هدايت شده و بدان آگاه شده
است. او تورات و انجيل و ساير كتابهاى آسمانى را از غارى در انطاكيه (شهرى در
جنوب تركيه) بيرون مى آورد، و در ميان يهوديان با تورات، و در ميان مسيحيان با
انجيل، و در ميان زبوريان با زبور، و در ميان مسلمانان با قرآن داورى مى كند».
[43]
8 ـ يعقوب سراج مى گويد كه خدمت امام صادق(عليه السلام) عرضه داشتم: فرج
شيعيان شما چه وقت است؟ فرمود:
«. . . فرج ما هنگامى است كه حضرت صاحب الامر(عليه السلام)با ميراثهاى
پيامبر اكرم از مدينه خارج شده، رهسپار مكه معظّمه گردد.
پرسيدم: ميراث پيامبر اكرم چيست؟ فرمود:
شمشير، زره، عمامه، بُرد، تازيانه، پرچم، سپر و زين آن حضرت است. چون وارد
مكّه شود، شمشير را از غلافش بيرون مى آورد; زره، بُرد و عمامه را مى پوشد;
پرچم را بر افراشته، تازيانه را به دست مى گيرد و از خداى تبارك و تعالى اذن
ظهور مى طلبد». [44]
آرى! مهدى(عليه السلام) با ميراثهاى گرانبهاى پيامبران مى آيد، و به وسيله
آنها با تمام اقوام و ملل مختلف دنيا و مسلمانان اتمام حجّت مى كند، و راه عذرى
براى هيچ يك از اهل اديان باقى نمى گذارد تا اين كه همگى به اسلام مى گروند، و
در روى زمين هيچ نقطه اى باقى نمى ماند جز اين كه در آن، به يكتايى خدا و
پيامبرى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) گواهى داده مى شود.
حضرت مهدى(عليه السلام) با ملائكه يارى مى شود
از روايات فراوانى كه از پيشوايان معصوم(عليه السلام) در مورد تعداد اصحاب
حضرت مهدى(عليه السلام)وارد شده، استفاده مى شود كه تعداد 313 نفر فرماندهان
لشكرى و كشورى آن حضرت مى باشند; خداوند به وسيله آنها و با تأييد ملائكه و
فرشتگان، شرق و غرب جهان را مى گشايد، و وعده خود را به اتمام مى رساند، و ريشه
كفر و شرك و الحاد را مى سوزاند، و آيين حق را در روى زمين مستقر مى نمايد.
اينك به قسمتى از رواياتى كه در اين زمينه وارد شده است، توجّه فرماييد:
1 ـ ابن عبّاس مى گويد: روزى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در باره
نبوت خود و امامت اميرمؤمنان على(عليه السلام) و يازده فرزند معصوم آن حضرت سخن
مى گفت، فرمود:
«إنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالى إطَّلَعَ إلَى الاْرْضِ إطِّلاعَةً
فَاخْتارَنِي مِنْها فَجَعَلَنِي نَبِيّاً. ثُمَّ اطَّلَعَ الثانِية فاختارَ
مِنْها عَلِيّاً فَجَعَلَهُ إماماً، ثُمَّ أمَرَنِي أَنْ أتَّخِذَهُ أخاً وَ
وَصِيّاً وَ خَلِيفَةً وَ وَزيراً، فَعَلِيٌّ مِنِّي، وَ أنَا مِنْ عَلِيٍّ، و
هُوَ زَوْجُ ابنتِي و أبُو سِبْطَيّ اَلْحَسَنُ و الحُسَيْنُ.
ألا وَ إنَّ اللهَ تِبارَكَ وَ تَعالى جَعَلَنِي وَإيّاهُم حُجَجاً عَلى
عِبادِهِ، و جَعَلَ مِن صُلْب الحُسَيْنِ(عليه السلام) أئِمَّةً لَيقُومُونَ
بأمْرِي، وَيَحفَظُونَ وَصِيَّتِي، التّاسِعُ مِنْهُمْ قائِمُ أهْلِ بَيتِي، وَ
مَهْدِيُّ اُمَّتِي، أشْبَهُ النّاسِ بِي فِي شَمائِلِه وَ أقْوالِهِ
وَأفْعالِهِ، لَيُظْهَرُ بَعْدَ غَيْبَة طَوِيْلَة، وَحَيْرَة مُضِلَّة،
فَيُعْلِنُ أمْرَ اللهِ، وَيُظْهِرُ دِيْنَ الحَقِّ، وَيُؤيّدُ بِنَصْرِ اللهِ،
وَيُنصَرُ بِمَلائِكَةِ اللهِ، فَيَمْلاَُ الاْرْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً كَما
مُلِئت جَوْراً وَ ظُلْماً». [45]
«به راستى كه خداى تبارك و تعالى نظرى به زمين افكند و مرا انتخاب نمود و
پيغمبر قرار داد. بار ديگر نظرى به زمين افكند و على(عليه السلام)را انتخاب
نمود و او را پيشوا و امام قرار داد. آنگاه به من فرمان داد تا او را، برادر،
دوست، وصىّ، جانشين و وزير خود گردانم. آرى ! على از من است و من از على هستم.
او شوهر دختر من، و پدر دو نوه من حسن و حسين است.
آگاه باشيد كه خداى تعالى، من و آنها را حجّت بر بندگان خود ساخته، و از صلب
حسين امامانى قرار داده است كه دين مرا بر پا مى دارند و وصيّت مرا حفظ مى
كنند. نهمين آنها قائم اهل بيت من و مهدى اُمّت من است كه در خوى، گفتار و
كردار از همه كس به من شبيه تر است. او بعد از غيبت طولانى و سرگردانى مردم،
ظاهر مى شود; امر خدا را آشكار مى كند و دين حق را ظاهر مى سازد. به يارى
خداوند تأييد مى گردد، و به وسيله فرشتگان يارى مى شود، و زمين را پر از عدل و
داد مى نمايد همان گونه كه پر از ظلم و ستم شده است».
2 ـ امام حسن مجتبى(عليه السلام) در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام)
نقل كرده است كه فرمود:
«يَبْعَثُ اللهُ رَجُلا فِى آخِرِ الزَّمانِ وَ كَلَب مِنَ الدَّهْرِ وَ
جَهْل مِنَ النّاسِ، يُوْيِّدُهُ اللهُ بِمَلائِكَتِهِ وَ يَعْصِمُ أنصارَه، وَ
يَنْصُرُهُ بِآياتِهِ، وَ يُظْهِرُهُ عَلَى الأرْضِ حتّى يَدِينُوا طَوْعاً
أوْكرْهاً، يمْلاَُ الأرْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً وَ نُوراً وَ بُرْهاناً، يَدِين
لَهُ عَرْضُ الْبِلادِ وَ طُولُها. لا يَبْقى كافِرٌ إلاّ آمَنَ، وَ لا طالِحٌ
إلاّ صَلَحَ . . .» [46]
«در آخر الزمان و سختى روزگار و جهالت مردمان، خداوند مردى را بر مى انگيزد
كه او را با فرشتگان تأييد مى كند و يارانش را محافظت مى نمايد، و او را با
آياتش يارى مى دهد و بر سرتاسر زمين مسلّط مى گرداند، تا همگان در برابر او
خواه و ناخواه منقاد شوند. او زمين را از قسط و عدالت و نور و برهان پر مى كند
... طول و عرض جهان به تسلّط او در مى آيد. در روى زمين كافرى نمى ماند جز اين
كه ايمان مى آورد، و شخص ناشايستى نمى ماند جز اين كه به صلاح و تقوا مى
گرايد».
3 ـ ابو حمزه ثمالى از امام باقر(عليه السلام) روايت كرده است كه آن حضرت در
حديثى فرمود:
«لَوْقَدْ خَرَجَ قائِمُ آلِ محمّد، لَنَصَرَهُ الله بِالمَلائِكَةِ
الْمُسوِّمينَ وَ الْمُرْدِفينَ وَالْمُنْزِلينَ وَ الْكَرُّوبيين. يَكُونُ
جَبْرئيلُ أمامهُ ومِيكائيلُ عن يمينه، وَإسرافيلُ عَنْ يَساره، وَالرُّعْبُ
يَسيرُ مسيرة شهر أمامَهُ وَخَلْفَهُ وَعَنْ يَمِينِهِ وَ عن شِمالِهِ،
والْمَلائِكَةُ المُقَرَّبُونَ حُذاه . . . ومَعهُ سَيْفٌ مُخْتَرَطٌ، يَفْتَحِ
اللهُ لَهُ الرُّومَ وَ الدّيلم وَ السِّنْدَ وَ الْهِنْدَ وَ كابُلَ شاه وَ
الْخَزَرَ». [47]
«هرگاه قائم آل محمّد(عليه السلام) ظهور كند، خداوند او را با فرشتگان
نشاندار و . . . مقرّب يارى مى كند. جبرئيل، پيشاپيش او و ميكائيل از طرف راست
و اسرافيل از طرف چپ او حركت مى كنند. اُبهت و رعب و وحشت به فاصله يك ماه راه
از جلو، عقب، چپ و راست او حركت مى كند (يعنى شعاع هيبت آن حضرت تا مسافت يك
ماه راه را زير پوشش مى گيرد) و فرشتگان مقرّب خدا خدمت گزاران او هستند.
همراه او شمشيرى بركشيده و برهنه است. خداوند متعال، روم، ديلم، سند، هند،
كابل شاه و خَزَر را براى او فتح مى كند».
4 ـ عبد الرحمان بن كثير مى گويد: امام صادق(عليه السلام) در تفسير اين آيه
شريفه: «أَتى أَمْرُ اللهِ فَلاتَستَعْجِلُوهُ [48];
امر خدا فرا رسيد، پس شتاب نكنيد» فرمود:
«آن امر ماست كه خدا فرموده است نبايد در آن شتاب شود. خداوند او را به
وسيله سه سپاه يارى مى كند: فرشتگان، مؤمنان و رعب و وحشت در دل دشمنان.
و ظهور او مانند ظهور رسول اكرم است». [49]
5 ـ ابان بن تغلب مى گويد كه امام صادق(عليه السلام) در ضمن حديثى فرمود:
«سيزده هزار و سيصد و سيزده نفر از فرشتگان بر او نازل مى شوند».
من عرض كردم: اين همه فرشته بر او نازل مى شود؟ امام صادق(عليه
السلام)فرمود:
«آرى ! آنها عبارتند از:
1 ـ همه فرشتگانى كه با حضرت نوح در كشتى بودند.
2 ـ همه فرشتگانى كه به هنگام افتادن حضرت ابراهيم در ميان آتش با او بودند.
3 ـ همه فرشتگانى كه به هنگام شكافتن رود نيل براى بنى اسرائيل با حضرت موسى
بودند.
4 ـ همه فرشتگانى كه به هنگام عروج حضرت عيسى با او بودند.
5 ـ چهار هزار فرشته نشان دار كه در خدمت رسول اكرم بودند.
6 ـ هزار فرشته كه پشت سر هم، براى يارى پيامبر اكرم فرود آمدند.
7 ـ سيصد و سيزده فرشته كه در جنگ بدر حضور داشتند.
8 ـ چهار هزار فرشته كه در روز عاشورا براى يارى امام حسين(عليه السلام)فرود
آمدند و به آنها اجازه جنگ و پيكار داده نشد . . .
همه اين فرشته ها هم اكنون در روى زمين هستند و انتظار قيام قائم(عليه
السلام)را مى كشند». [50]
پىنوشتها:
[1] ـ اسرار عقب ماندگى شرق، ص 224.
[2] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 3، به نقل از انسان ناشناخته، ص 7.
[3] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 32، به نقل از غربت غرب، ص 5.